من و شهید آوینی

دکتر داوري، يادداشتي صميمانه درباره رابطه دوستانه خود با شهيد آويني نگاشته که درذیل آن را مي خوانيد، فرازي از ديدگاه اين انديشمند گرامي، که مي تواند زواياي ديگري از وجود شهيد آويني را پيش چشم ما باز کند.
پنجشنبه، 22 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من و شهید آوینی

من و شهید آوینی
من و شهید آوینی


 

نويسنده:دکتر رضا داوري اردکاني




 

اشاره:
 

دکتر داوري، يادداشتي صميمانه درباره رابطه دوستانه خود با شهيد آويني نگاشته که درذیل آن را مي خوانيد، فرازي از ديدگاه اين انديشمند گرامي، که مي تواند زواياي ديگري از وجود شهيد آويني را پيش چشم ما باز کند.
من و شهيد عزيز آويني، يکديگر را نمي ديديم يا بسيار کم مي ديديم، اما با هم بسيار دوست بوديم. دوستاني که يکديگر را نمي بينند ظاهراً دوستان عجيبي هستند، ولي دوستي ما عجيب نبود، دوستي حقيقي و يکرنگي و هم جهتي بود. نمي دانم اگر از او وجه اين دوستي را مي پرسيدند چه جواب مي داد. اما پس از آن که آويني به فوز شهادت رسيد، من داغ آتشي در دل خود احساس کردم و دانستم که دوستي ما چيزي بيش از دوستي هاي رسمي بوده است. ما که يکديگر نمي ديديم، از کجا دوست شده بوديم؟ من از جنس او نبودم که بگوييم:
ذره ذره کاندر اين ارض و سماست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست
ولي شايد مايل به آن جنس بودم و او نيز در من استعداد مي ديد. اگر اين حرف هم مدح خود است نبايد هيچ بگويم، زيرا هر چه از خوبي او بگويم از خود گفته ام که:
مدح خورشيد جهان مدح خود است
که دو چشمم روشن و نامرمد است
ولي او خوب بود. همه اين را مي گفتند. او کسي بود که هر چه به او نزديک تر مي شدي بزرگيش بيشتر ظاهر مي شد، زيرا اهل تظاهر و ريا و خودنمايي نبود. او براي مزد کار نمي کرد و طالب تحسين و آفرين نبود. با اينکه تواضع بسيار داشت با نظر سرد و بي اعتنا به رنگ هاي تعلق مي نگريست و به اين جهت آرام و با وقار بود. و عجبا که دشمنان دانا و دوستان نادان با او با توطئه سکوت مقابله کردند.
نگاه آويني گاهي نيز به نگاه پرسشگر اهل هنر و فلسفه مبدل مي شد. او نظم و ترتيب عجيبي داشت و هيچوقت خلف وعده نمي کرد. فقط يک بار و براي آخرين بار به وعده وفا نکرد. روز چهارشنبه 18 فروردين که از هم جدا شديم گفت پنجشنبه به فکه مي روم و سه شنبه يا چهارشنبه هفته آينده مي توانيم يکديگر را ببينيم. نوشته اي هم از کيفش درآورد و به من داد و گفت: اين نوشته ناتمام است. آن را بخوان. گفتم: بهتر نيست آن را تمام کني؟ گفت: نه. نوشته را به من داد و خداحافظي کرد و رفت، و اين يادگار او اکنون پيش من است. سه روز بعد خبر شهادتش را آوردند. خبر، خبر او و او نيز لايق آن خبر بود. من که هنوز مانده ام، از شنيدن خبريکه خوردم و احساس کردم که در عالم تنهايي خود تنهاتر شده ام. اما آويني و مرگ بيگانه نبودند. مرگ چون قهر و عظمت دارد انسان هاي کوچک و ضعيف را مرعوب مي کند، اما آن بزرگ است با مرگ، انس مي گيرد. در ذيلي که آويني بر رساله «عبور از خط» ارنست يونگر ترجمه محمود هومن و جلال آل احمد نوشت درمورد مرگ چنين گفت: طلسم اين ديو، يعني ديو قدرت، نخست با غلبه بر ترس از مرگ مي شکند و سپس عشق و اين دو آدمي را از خود بنيادي و لوازم آن که عجب و کبر است مي رهاند.
او قبل از آنکه شاعر ما بسرايد:
هلا به آدم آرزو نه مردي و نه زيستي
که کام زندگي مپو کجاست خنگ نيستي

من و شهید آوینی

سخن او را با گوش جان شنيده بود و برخنگ نيستي سوار بود. ما ديگر سيماي نجيب و نوراني آويني را نمي بينيم. او ديگر براي ما مقاله و رساله نمي نويسد و با صداي گرم خود، روايت فتح به گوش ما نمي گويد:
ما ازدوستي بازمانده ايم که وجودش مابه اطمينان خاطرمان بود. او با درک مستقيم و با شجاعت خود به قلب خطر مي رفت و دشواري کارها را مي آموزد و درک مي کرد و انحراف ها و انواع و اقسام آن راتشخيص مي داد و مي شکافت.
اگر سرمقاله هاي سوره را به دقت بخوانيد در مي يابيد که اولاً او با چه صراحت و صداقتي مسائل را عنوان کرد و ثانياً مي دانست که چه مدعياني اهل راه و راه رفتن نيستند بلکه راهزناني هستند که به قافله پيوسته اند و گروه ديگري که عددشان بيشتر است و دوستان نادانند. گرچه قصد منحرف کردن ديگران را ندارند، اما چون راه را سخت مي بينند و طاقت مواجهه با سختي و دشواري ندارند حتي تصور خطر، آنان را پريشان مي کند، به اين سو و آن سو مي روند. و براي اينکه درآرامش غفلت بمانند، کجروي ها راتوجيه مي کنند و کژراهه را طريق مستقيم مي خوانند. آويني تازه از مقابله باگروه اول قدري فراغت يافته بود و قصد داشت به گروه دوم بفهماند که:
اهل کام و نازرا درکوي رندي راه نيست
رهروي بايد جهان سوزي نه خامي بي غمي
ولي زودتر از آنچه مي پنداشتيم او را به سوي دوست خواندند، و چون او از سال ها پيش بار سفر بسته و مهيا شده بود. بي خبر رفت و ديگر بازنيامد و باز نمي آيد. ما بايد از پي او برويم، يکي از خوشبختي هاي من اين بوده است که دوستاني هرچند اندک مثل آويني داشته ام و دارم و با او درغربت و مظلوميت زيسته ام. آخر، آويني خيلي غريب بود و اگر امروز بعد از شهادتش مفخر مدينه هنر و مجاهده شده است از آنجاست که مرگ، و به خصوص شهادت، جوهر آدمي را آشکار مي سازد.
آويني در زمره کساني بود که هرچه به ايشان نزديکتر مي شدي آنان را از آنچه مي پنداشتي بهتر و بزرگتر مي يافتي. کساني هم هستند که ظاهر آراسته و موجه دارند و همه خوبي ها را به خود مي بندند و حتي ازنام نيک نيکان بهره برداري مي کنندو اگر لازم شود. درستايش فضليت داد سخن مي دهند، اما اگر پرده برافتد، بوي باطنشان شهري را متعفن مي کند. من که گاهي، به خصوص درسال هاي اخير فتنه و آزمايش درتنهايي خود احساس غربت مي کردم و مي شنيدم که بعضي از دنيا داران ظاهر ساز و فرصت طلبان رياکارچه ها مي کردند و مي گفتند به ياد دوستاني مثل آويني مي افتادم و خود را تسلي مي دادم.
وقتي اشخاص از دنيا مي روند به پاي ميز داوري فراخوانده مي شوند. اما در اينجا هم، محکمه مردم درباره ايشان حکم مي کند و اين داوري بي مناسبت با داوري آنجا نيست. درتشييع پيکر پاک آويني حکم ديگران را درمورد او ديديم و شنيديم.
رحمت خدا بر او و آفرين بر پدر و مادري که او را پروردند و سلام و تسليت به خانواده اي که درعزاي اين مظهر شرف نشسته اند وتحيت و تهنيت برايشان که ديدند خلقي درعزاي عزيزشان شريک اند و مي توانند درد مصيبت را با آنها تقسيم کنند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 31



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط