عاشق واصل
نگاهی گذرا به کسانی که در طول سالیان انقلاب و جنگ همراه و همدوش سید مرتضی بوده اند خود بهتر از هر چیز گواه این ماجراست. صمیمیت او با همکارانش در محیط کار و همدلی او با رزمندگان در مناطق جنگی و هم اندیشی او با نویسندگان و هنرمندان مسلمان در فضای های فرهنگی رنگی چند بعدی به منش و رفتار آوینی بخشیده بود.رنگی که با تماشای آن ببینده را به سوی خود جلب می کرد و عطرش راهی برای جدایی باقی نمی گذاشت.
سید علی میر فتاح هم که دوران شور جوانی، آوینی سردبیر را در ماهنامه سوره دیده بود از همین صمیمیت و هم اندیشی ها سخن می گوید. شاید بتوان از زوایای دیگری میر فتاح را هم یکی از افراد متفاوت نزدیک به سید مرتضی لقب داد.
او که این روزها علاوه بر کار در حوزه هنرهای تجسمی و گرافیک دستی بلند هم در حوزه روزنامه نگاری و اندیشه از آستین بیرون آورده است از منش روشنفکرانه و سلوک عارفانه شهید آوینی می گوید. میر فتاح می گوید سید مرتضی اهل خرق عادت بود و از این زاویه می توان او را به عرفا تشبیه کرد. میرفتاح می گوید که سید مرتضی اهل دقت در کار نویسندگی و فیلمسازی بود و از این زاویه می توان او را روشنفکر و هنرمند معرفی کرد و میر فتاح می گوید که نثر آقا سید مرتضی مثال زدنی است واینجاست که به یاد می آوریم او را سید شهیدان اهل قلم نامیدند.
به هر حا سید علی میرفتاح گرافیست جوان دیروز که با شهید آوینی حشر و نشر داشت، اکنون و در سال های پختگی برای ما از آوینی می گوید و جالب اینجاست که او هم پنجره ای جدید برای شناخت سید مرتضی می گشاید.
سید مرتضی آوینی فردی است که در بستر دینی و با اندیشه انقلاب اسلامی خودش هم متحول شده و برای آرمان های انقلاب هم ارزش زیادی قائل بود. در واقع از انقلاب تأثیر گرفته و سعی کرد که تأثیر هم بگذارد. اگر بخواهیم خصلت های آوینی در نقش روزنامه نگار را طبقه بندی کنیم یکی از بارزترین آنها جسارتش در برخورد با پدیده هاست، یعنی یک نوع رادیکالیسم در ژورنالیسم آوینی دیده می شود. می خواهم تشریح کنید که این پدیده از کدام نگاه آوینی نشئت گرفته است، آیا مخصوص به دوره خاصی از زندگی شهید آوینی است به خصوص دورانی که فیلم سازی را کنار گذاشت و ژورنالیست شده بود، یا این که در تمام زندگی اش جاری بود؟ شما با آوینی روزنامه نگار همکاری داشتید محل برخورد شما با او کجا بود و چطور این پیوند برقرار شد؟
با این حال تصور من این است که نوع زندگی ایشان روشنفکرانه بود. یک معنای روشنفکری این است فرد نسبت به وقایع و اتفاقات موضع گیری کند و رفتار ایشان نسبت به همه اتفاقات عالم یک فعالیت روشنفکرانه به معنای امروزی لفظ است، یعنی نمی توانیم نسبت به شرایط و اتفاقات بی خیال یا بی اعتنا باشیم، این اتفاقات کوچک و بزرگ ندارد. ژان پل سارتر می گوید: روشنفکر کسی است که معمولاً در اموری که به او مربوط نمی شود دخالت نمی کند. اما از دیدگاه آوینی همه چیز به او مربوط می شد و خودش را نسبت به همه اتفاقاتی که می افتاد مسئول می دید. واقعیت این است که ایشان به انقلاب و مبانی آن اعتقاد داشت و فکر می کرد از هر راهی که بلد است و می شناسد باید اعلام کند.
مثل یک روشنفکر جامعه و قسمت های تاریک آن رانقد می کند. حتی از ورود به مسایلی که دغدغه های شخصی و حدیث نفس هم بود، ابایی نداشت. اگر چه با شرایط انقلاب اسلامی سلوک ایشان تغییر کرده بود، یعنی سلوکش طوری بود که سعی می کرد از حدیث نفس بپرهیزد و خیلی شخص خودش را مطرح نکند و بیشتر سعی می کرد به ترویج اندیشه های انقلاب اسلامی بپردازد.
به نظر من حتی یک دوره ای آن قدر در این اندیشه ها افراط کرده بود که سلوکش تغییر کرده بود و عقیده داشت که احتیاجی نیست خیلی کتاب بخواند، مثلاً می گفت قرآن، نهج البلاغه حتی اشاره مستقیمی به کتاب مصباح الهدایه امام می کرد کفایت می کند. ولی به مرور زمان سلوک ایشان تغییر کرد و به این تبدیل شد که وارد حوزه های دیگری هم بشود، یعنی به کتاب های دیگر هم نظر داشت. البته ایشان زیاد کتاب می خواند و اطلاعات خیلی خوبی هم داشت. حداقل آن دوره ای که من با ایشان آشنا بودم خیلی کتاب می خواند، فیلم می دید و راجع به آنها اظهار نظر می کرد.
بنابراین فردی که این خصوصیات را دارد، خود به خود از هر وسیله و راهی استفاده می کند تا وارد همه حوزه ها شود و بتواند به وسیله آنها دغدغه های فکری و مباحثی که به آنها معتقد است را بیان کند، یکی از این وسیله ها فیلم سازی بود. ایشان فیلم سازی را در درجه اول به معنای خود فیلم سازی نمی دید، شاید در روزگار نخست و در زمان سلوک اولیه اش به عنوان ابزاری می دید که با آن می تواند پیام و اندیشه های انقلاب را منتقل کند ولی کم کم این سلوک تغییر کرد و فیلم سازی برای ایشان اهمیت پیدا کرد، یعنی نفس فیلم سازی برای ایشان مهم بود هم چنان که نفس ژورنالیسم و نوشتن کتاب برایش مهم بود، بنابراین ایشان در زمره آدم هایی هستند که در زندگی اش این مجال را پیدا کرد که هر آنچه را که در سینه داشت بیان کند، او مثل عارفی نیست که اندیشه هایش برای ما معلوم نباشد. مثلاً در طول تاریخ تعدادی از عرفا حرف نزدند و سکوت کردند، یا اینکه امروز افرادی از دانشمندان هم هستند که ابا دارند، افکارشان را بیان کنند، بنابراین لازم است که تحقیق کنیم و سراغ نوشته هایشان برویم.
اما آقای آوینی این مجال را در زندگی اش داشت که تعداد زیادی فیلم بسازد و مقاله بنویسد، یعنی برای کسی که می خواهد او را بشناسد منابع زیادی وجود دارد، با یک حجم زیادی از آثار ایشان اکنون موجود است و خیلی راحت هم در آنها اعلام موضع کرده است اتفاقاً یکی از بهترین روش های اعلام موضع همین روش ژورنالیسم است. واقعیت این است که همه اینها دردرجه اول در سلوک اولیه آقای آوینی نقش ابزاری داشت، چون ایشان خیلی اهل تکامل بود، یعنی به هر عقیده جدیدی که می رسید تغییر روش و رفتار می داد، خیلی از مقالات ایشان را نگاه کنید متوجه می شوید که ممکن است مقاله های اولیه او را نقض کند، برای اینکه ایشان به اندیشه های جدیدی رسیده است. نمونه بارزش سلسله مقالاتی است که در مجله اعتصام راجع به غرب، مدرنیسم وتوسعه نوشته بود و مقالات پخته تر و جامع تری که در اواخر عمر شریفشان در سوره و در همکاری اش با دکتر داوری در مجله نامه فرهنگ می نوشت.
ایشان اوایل انقلاب یک جمله معروف دارد و فیلم سازی را در رده بیل زدن برای انقلاب می داند، چون این طور معتقد بود که باید به تکلیفش عمل کند. اگر تکلیف ایجاب کند، بیل می زند و اگر تکلیفش فیلم سازی باشد، فیلم سازی می کند. اما پس از این اعتقاد، به فیلم سازی هم علاقه پیدا کرد. برای حرف من می توان شواهد زیادی آورد. مقالات کثیر ایشان در مباحث سینمایی نشان از این داشت که او در حال زندگی با سینما است، یعنی این طور نیست که ایشان به صرف ضرورت و اقتضا به سراغ سینما رفته باشد، ممکن است درجه اول کار این باشد.
این روش و منش آن بزرگوار خیلی شبیه به رفتار مولانا است، او در فیه مافیه به طور واضح و مشخص می گوید که من از شعر بیزارم اما چون مردم دوست دارند، شعر می گویم، یعنی او هم حالت تکلیف برای خودش قائل است و می گوید من به تکلیفم عمل می کنم. حرف ها و پیام های اصلی را به شعر می گویم، چون مردم شعر را دوست دارند، ولی رفته رفته در خود مولوی، مخصوصاً در غزلیات شمس هم می بینیم دیگر صرفاًشعر برایش ابزار نیست، بلکه خود شعر تبدیل به اثر هنری ناب شده است و در لذت و سلوک شاعرانه مولوی نقش دارد. از نظر بنده مشابه این اتفاق در مورد آقای آوینی هم افتاده است یعنی کم کم از مرحله ای که از فیلم سازی بیزار باشد و آن را مثل همان بیل زدن به عنوان تکلیف ببیند، به یک نوع علاقه به این کار و یا یک نوع سلوک روشنفکرانه هم اعتقاد پیدا کرد.
بنابراین در مجله سوره و یا هر جای دیگری که این امکان و فرصت را پیدا می کرد، می نوشت و به نوشته اش اهمیت می داد و آن را با دقت و تقریباً بی غلط می نوشت، نثر فوق العاده خوبی داشت و راجع به مسائل اعلام موضع هم می کرد. ممکن بود مواضع ایشان هم بعد از مدتی تغییر کند، یعنی ممکن بود یک مقاله ای را یک روزگاری نوشته باشد بعد به اندیشه های جدیدتری برسد و آن مقاله را رد کند. مثلاً در مورد فیلم عروسی خوبان یادم هست ایشان مقاله ای با اسم مستعار نوشت و به دلایلی که خودش اعتقاد داشت از این فیلم دفاع کرد، ولی بعد از گذشت مدتی نظرش برگشته بود ونگاه دیگری داشت.
درباره سینمای امریکا هم در دوره ای از زندگی اش دید منفی داشت بعد از مدتی، با دلایل و حجت هایی که خودش می آورد که همه آنها مبنای درست و صحیحی داشت، دید مثبتی پیدا کرد. نمونه بارزش کتاب هیچکاک که کتاب خیلی خوبی است، مخصوصاً مقالات ایشان که نشان دهنده نظرش به سینما کاملاً یک روش خارق العاده بود. منش او منش خرق عادت بود یعنی ایشان عادات روزمره را خرق می کرد، همین باعث جذابیت نوشته هایش می شد. مثلاً در کارهای مستندش می بینید که عادات مرسوم را شکسته و روش جدیدی ابداع کرده است ممکن است یکی از آن خوشش بیاید و دیگری خوشش نیاید.
در مجله و روزنامه نگاری هم همین طور بود، مثلاً می بینید که در آن روزگار سوره شبیه هیچ مجله دیگری نیست. نوع ورود ایشان به مسائل خرق عادت است. مثال واضح هم این است که آن زمان مجله آدینه یا دنیای سخن به محور بحث های روشنفکری بین نیروهای انقلابی ونیروهای روشنفکر تبدیل شده بود، یک سر این دعوا در کیهان بود. آن زمان آقای مهدی نصیری و دوستان ایشان مثل آقای زرشناس علیه روشنفکرانی مثل مسعود بهنود و تویسرکانی موضع می گرفتند، سوی دیگر این ماجراهم در مجله سوره بود. اما آقای آوینی یک مقدمه ای نوشت و اعلام کرد که ما شبیه آنها نیستیم، نوع دعوای ما با دعوایی که کیهان می کند، فرق دارد.
خودش معتقد بود بر خلاف تصوری که کیهان ها دارند، این اختلافات سیاسی نیست، بلکه اختلاف سلوک است. تفاوتی که بین سلوک آقای نصیری و آقای آوینی به وجود آمده بود. بنابراین آوینی در مجله سوره نه تنها نسبت به دعواهای روشنفکری، بلکه نسبت به همه اتفاقاتی که برایش مهم بود وارد می شد. ممکن بود این دغدغه ها یک زمان جوابیه ای به مقاله آقای بهنود باشد و زمانی دیگر راجع به مبحث نظری تدوین در سینما و یا راجع به آلفرد هیچکاک و زمانی دیگر در مورد فیلم عروسی آقای افخمی باشد. یعنی اگر شما سوره آن زمان را تورق کنید می بینید که آقای آوینی تا آن جا مجال پیدا کرده، مطلب نوشته است.
حتی اگر می دید تند است با اسم مستعار وارد آن حیطه می شد و چیزهایی که به ذهنش می رسید را نقل می کرد. از نظر من این سالم ترین و بهترین روش سلوک است. برای کسی که می خواهد وارد این حوزه ها شود، این نمونه بهترین روش است. نمونه بارز روشنفکری که می تواند روشنفکر خودش و منتقد خودش باشد، شاید به طور ناپخته و خام این سلوک را در آل احمد قبل از انقلاب می بینیم و به صورت پخته و صحیح هم در آقای آوینی و بعضی از دوستان ایشان قابل ملاحظه است.
نکته دیگری که ایشان روی آن خیلی تأکید داشت، بحث «فرزند زمان خویشتن باش» بود. ایشان به اقتضائات زمانه تن می داد. یک بخشی از اقتضائات این است که ما امروزه نمی توانیم بعضی از حرف ها را آن چنان که هزار سال پیش می زدند، بزنیم، دنیا بعضی از تعاریف را عوض کرده است، مخصوصاً با آمدن شرایط مدرن و اندیشه ها در عصر مدرنیته خیلی از چیزها تغییر پیدا کرده و همان تعریف را ندارد، مفهوم همه چیز عوض شده است. آوینی این وضعیت را درک می کرد، مثلاً ممکن است عارفی در شهرستانی ملتفت این تغییر زمان نباشد و فکر کند که می تواند پیام های دینی و تبلیغ دین را با همان زبان قدیم انجام دهد، ولی آقای آوینی معتقد بود که اول باید هر چیزی راتعریف کند و بعد از اینکه آن را خوب شناخت به سراغش برود، بنابراین در تمام مقالاتش می بینیم که اول خواستگاه همه چیز را روشن می کرد. مثلاً می گوید درباره سینما اول باید تعریف، خواستگاه، جایگاه و حتی دیسیپلینش را بشناسیم، بعد باید دید که آیا این چنین پدیده ای می تواند در اختیار اندیشه های ما و در خدمت انقلاب قرار گیرد؟ ایشان در همه حوزه ها این طور فکر می کرد.
در مورد نقاشی هم همین را می گفت. اول باید معلوم کنیم که تعریف این نقاشی هم همین را می گفت. اول باید معلوم کنیم که تعریف این نقاشی که مورد نظر ماست، چیست؟ این نقاشی در قرن بیستم یک معنا و در قرون قبل معنای دیگری دارد. شهید آوینی به شدت دوران روزگار نو را درک کرده بودند. این تفاوت باعث می شد که پیام شکل دیگری پیدا کند. پس ممکن است یک عالم وارسته ای که به این حد مورد قبول همه است حرف های بسیار خوبی هم بزند ولی حرفش اثر نمی کند برای اینکه متناسب با زمان نیست و کمی از روزگار خودش دیرتر است. آوینی حداقل در کارش نشان داد که شرایط زمان و روزگار را درک می کند، بنابراین از این منظر به سراغ ابزار نوآمد، ابزاری که ایشان استفاده کرد در قرن بیستم معنای واقعی خودش را پیدا می کند.
دوست دارم در همین مسیر، ژورنالیسم شهید آوینی را بررسی کنیم. نقطه عطف آشنایی شما را هم بدانیم و دو مسیر موازی را با هم جلو ببریم؟
آقای آوینی را می دیدم ولی رابطه گرمی با ایشان نداشتم. ماجرای دوستی ما با مقاله ای که من نوشتم شروع شد همین مقاله باعث شد که بحثی بین ما در بگیرد. شب های زیادی تا دیروقت در اتاق گرافیک می نشستیم و با هم راجع به همه چیز بحث می کردیم. در آن جلسات بحث های خوبی مطرح شد و من علاقه خاصی به ایشان پیدا کردم، نوع نگاهش را خیلی پسندیدم و ملتفت خیلی چیزها شدم که برای من از دور جلوه دیگری داشت. دیدم قبلاً با غرض مقالات ایشان را می خواندم، بعد از آشنایی و آن رفاقتی که پیش آمد نگاهم به ایشان عوض شد.
ضمن اینکه شهید آوینی اهل بحث بود این حداقل برای من خیلی خوشایند بود. از شنیدن حرف های منتقدانش ابایی نداشت و ناراحت نمی شد،خیلی راحت می توانستیم با او گفت و گو کنیم، این گفت و گوها برای من خیلی مفید و مهم بود. آن دوره من خیلی چیزها را از ایشان یاد گرفتم یااینکه اغلب چیزهای بدی که در ذهنم صلبیت پیدا کرده بود، شکست. این روش خرق عادتی در آن بزرگوار وجود داشت در مورد خود من هم اتفاق افتاد، یعنی به یک باره احساس کردم تعدادکثیری از مبانی که به آن اعتقاد دارم در قبال حرف هایی که شهید آوینی می زند، سست است. من شب های زیادی را با ایشان بحث می کردم و این بحث ها هم حد و مرزی نداشت. این روحیه روشنفکری را من آنجا درک کردم و بعد که بیشتر با ایشان آشنا شدم متوجه شدم که ایشان از چه منظری نگاه می کنند.
یک نکته خیلی مهم که در مورد آقای آوینی برایم جذاب بود و هنوز هم هست نوع خاص عرفان اوست. پدیده ای که نمی دانم اصلاً می توان به آن عرفان گفت یا نه؟ ایشان به شدت از شریعت علمی، قوانین علمی، مصطلحات علمی و چیزی که تعبیر خودش شریعت علمی بود، پرهیز می کرد. این بحث برایم خیلی جالب بود. یعنی در روزگاری که دینداران و متدینین ما می ترسند که از این شریعت علمی پرهیز کنند، ناچار به آن تن می دهند و می خواهند از این منظر خدا و رسول را اثبات کنند، ایشان خیلی راحت این شریعت را نمی پذیرفت و منظرش را عوض کرد. این منظر خیلی جذابیت داشت هنوز هم نگاه زیبایی است که می توان به آن منظر عاشقانه، عارفانه لقب داد.
یعنی خدا را خارج از قواعد منطقی و به صورت عاشقانه پرستیدن؟
من کاری به خوب یا بد آنها ندارم. اوایل می گفتند قرار نیست پذیرش این اصول اولیه علمی و یا روشنگری علمی ما را بی دین کند و شروع به توجیه این روشنگری ها کردند. اگر ما الآن فهمیده ایم که زمین کروی است قرآن هم به آن اشاره دارد، یعنی دین را توجیه علمی کردند. آقای آوینی به شدت از این رویکرد پرهیز داشت و به دین از این منظر نگاه نمی کرد. او منکر شریعت علمی بود یعنی می گفت دلیلی ندارد ما آن را بپذیریم. ما باید با زاویه خودمان نگاه کنیم.
روزگاری بود که مردم به کلیسا می رفتند و هر چه که کشیش ها می گفتند را عین وحی قلمداد می کردند. علم این را شکست اما خودش جای آن نشست و تبدیل به وحی منزل شد. امروز ممکن است من و شما نجوم ندانیم ولی الان برای ما هم مثل وحی منزل است که منظومه شمسی چطور است، یعنی ما هم نگاهمان به بدنمان یک نگاه علمی است. این نگاه علمی تسری پیدا کرده است. وقتی این نگاه ها به همگان سرایت پیدا می کند، به قانون تبدیل می شود. الآن ما به عنوان روشنگری به علم نگاه نمی کنیم، به عنوان قوانین علمی به آن نگاه می کنیم.
وقتی به عنوان قوانین علمی نگاه می کنیم با مبانی دینی که داشتیم باید چه کنیم؟ بعضی از علما آنها را توجیه علمی می کردند. نگاهی که آقای آوینی باب کرد و اتفاقاً این اندیشه در اروپا هم رایج است که این است که قبل از هر چیزی بیاییم ببینیم که چرا باید شریعت علمی را بپذیریم؟ این با قرون وسطی چه فرقی دارد؟ ایشان می گفت: شریعت علمی این قدر رسوخ کرده که حتی ما بدون دانستن تعریف روشن از اصول علمی به آنها پای بندیم، مثلاً مادربزرگی به فرزندش می گوید سیب بخور، ویتامین دارد.
ولی اگر از مادربزرگ بپرسید که ویتامین چیست؟ نمی داند. ما می توانیم نگاه به سیب را طور دیگری تعریف کنیم. احتیاجی نیست دنبال ویتامین در سیب بگردیم. می توان سیب را عارفانه یا عاشقانه خورد. این واژه ها این قدر دست مالی شده اند که من از بکار بردنشان اکراه دارم و نگاهش به علم متفاوت بود. اگر مثلاً می توان شتاب جاذبه را دید، می توان توجیه دیگری هم کرد. مگر شعرای ما چطور توجیه می کردند؟ اگر افتادن این وزنه به زمین را با قواعد علمی توجیه نکنیم، می توانیم بگوییم که نیروی عشقی بین اینها وجود دارد، همچنان که در نگاه عرفا این طور بود. آقای آوینی این نگاه عارفانه را خیلی ترویج کرد.
مختصات اندیشه ایشان در حوزه اجتماعیات را چه طور دیدید؟ او در نقش فردی که انقلاب اسلامی را آسیب شناسی می کرد و یک مصلح اجتماعی هم بود، چگونه عمل می کرد؟ مثلاً نگرش شهید آوینی به آرمان های انقلاب اسلامی این گونه بود که در لحظه اول و قبل از جنگ، بشاگرد یا هفت قصه از بلوچستان را می سازد، یعنی نخستین آرمان در انقلاب اسلامی، اولویت عدالت گرایی است. در حوزه اجتماعیات نظر شما چیست؟
در آثارش می توان این را پیدا کرد اما شرایط اولیه انقلاب و جو حاکم طبیعتاً ممکن بود افراد زیاد را رادیکال کند به طوری که عدالت طلبی را در راستای این برخوردهای رادیکالی ببیند. با اینکه یک نگاه شاعرانه در بشاگرد می بینیم، ولی نگاه رادیکال هم وجود دارد. تصور من این است که اقتضای روزگار و سن و سال اوست. طبیعتاً فردی که 20 سالش است یک طور و آدمی که 40- 50 سالش می شود طور دیگر رفتار می کند. در سال های دهه 70 آقای آوینی به یک پختگی می رسد که از این پختگی این نوع رادیکالیسم بیرون نمی آید. حتی نگاهش به جنگ هم تغییر کرد، فیلم های جنگی ایشان در زمان جنگ یک حال و هوا و فیلم های بعد از جنگ ایشان حال و هوای دیگری دارد.
حتی نگاه ایشان و دیدگاهش هم پخته تر شده است، ضمن این که مبانی اش تغییر نکرده بودند. به این معنی که اگر مثلاً حقانیت را در هر دو با اسلام و رزمندگان اسلام می دید نگاه عدالت محور بود. یکی از دوستان معمارش می گفت ایشان قبل از انقلاب یک پروژه معماری گرفته بود، پروژه برای ساختن خانه های سازمانی بود، خانه هایی که برای کارگران طراحی کرده بود بزرگ تر از خانه های مدیران بود. این رفتار فردی است که نگاه عدالت محور دارد و دوست دارد که به کارگران برسد.
نگاه قشنگی است و انسان هم آن را دوست دارد ولی نکته این است که در این اواخر نگاه ایشان خیلی پخته تر شده بود، (مثلاً در یکی از مقالاتی که درباره هیچکاک نوشته بودند نوع اینکه چه طوری حق به حق دار می رسد در این عالم بی نقص یک طور نظم عجیب و خارق العاده ای در این عالم می دید که حتی همان را عدالت توجیه می کرد). در حوزه اجتماعی بحث روشن است مقالاتی که ایشان در این حوزه نوشته اند رادیکالی نیست یا حداقل من ندیدم.
یک مشخصه بارز سینمای شهید آوینی این است که دوربین آوینی هیچگاه فرمانده هان را نمی دید و به ماشین جنگی ایران و عراق توجه نمی کرد، دوربین شهید آوینی در خاک ریزها حرکت می کند و در پی اتفاق انسانی است که در خاک ریز می افتد. پرسش من اینجاست که وقتی این نگاه وارد روزنامه نگاری می شود چه اتفاقی می افتد؟ جلوه اش در روزنامه نگاری چه طور دیده می شود؟
در این روزگار به کسی که از فرنگ آمده اهانت نمی شود، درباره رفتارش به اندازه دوربینش و امکانات و شرایطی مقدور است تحلیل می شود. الآن در زمینه اجتماعی دقیقاً حضور ذهن ندارم که مثال بزنم ولی آسیب ها را تحلیل و تعریف می کند، اول می گوید این یعنی چه؟ بعد می گوید چطور باید برخورد و بررسی کنم. این مسئله در سال های اخیر در مورد سراب و یکی، دو کار دیگر ایشان کاملاً واضح است.
چیزی که در او خیلی بارز است نثر اوست. دوربین و سینمای سید مرتضی آوینی با گفتار متن (نریشن) خیلی زیباتر می شود. اگر چه قواعد را می شکند ولی به قول کسانی که سینمایش را دوست دارند و حتی کسانی که منتقد او هستند گفتارها (نریشن) %70 کار است. در حوزه مقالاتش هم می بینیم که جدای از معنای حرفی که می زند، گویی شیوه بیان او جادویی و ویژه است. این را چه طور ارزیابی می کنید؟
مسئله است که می گویم ایشان به کارش علاقه دارد و نمی تواند صرف تکلیف باشد، یعنی ادبیات برای او صرفاً وسیله نیست بلکه شأنی دارد. برای همین رعایت می کند، غلط هایش خیلی کم است. در نریشن ها یک حالت شاعرانه و فی البداهه می بینیم، چون معمولاً نریشن ها چک نویس، پاک نویس ندارد. نوع الهامش، الهام شعری است.نثرش هم مغلق و متکلف نیست، یعنی از واژه های سخت پرهیز می کند. می توان گفت که ایشان در نثر از چه کسانی تأثیر گرفته است ولی در عین حال امضای خودش را هم دارد.
یعنی اگر اسم آوینی را بردارید باز همه می فهمد که کار اوست، یعنی هم شیوه و سبک خودش را دارد و هم معلوم است که از بعضی ها متأثر بوده است. ضمن اینکه شهید آوینی در حوزه های مختلفی کار کرده و گاهی بااسم مستعار طنز و نقد فیلم روز هم نوشته است. ممکن بود بین این نثر فرق باشد ولی همه آنها سالم و درست و در انتخاب مفهوم و انتقال پیام خیلی راحت نگارش شده اند. یعنی خواننده برای فهمیدن به دردسر نمی افتد.
اگر بخواهید در زندگی شخصی و فردی تان سید مرتضی آوینی را بدون ویژگی های روشنفکرانه اش و اینکه او یک نویسند، روزنامه نگار و فیلم ساز است ببینید. لطفاً بگویید در زندگی روزمره رفتار فردی ایشان چطور بود؟
طبیعتاً در این مسئله کسانی که بیشتر با او زندگی کردند بهتر از من می توانند حرف بزنند، ولی قطعاً آنها هم این حرف مرا تأیید می کنند که زندگی ایشان متفاوت نبود و در زندگی فردی و شخصی هم عین همین چیزی که شما می بینید می زیست.
خود شما در برخورد با آوینی تأثیراتی از او گرفته اید؟ این چیزی است که خیلی از نزدیکان ایشان هم تأیید می کنند. برخورد مستقیم با سید مرتضی تأثیر بخش بود، یعنی یکی از ویژگی عمده او تأثیر گذاری در اطرافیانش است. این عنصر را کمی باز کنیم. چطور ممکن است یک کسی این قدر تأثیر گذار باشد؟
چهره خویشاندی و صدای دلنشین او نکات خوبی بود. هر چه خوبان همه دارند خدا به ایشان یک جا داده بود. هم صدای قشنگ داشت و هم صورت زیبا و هم سیرتش علی حده بود.
به نظر می رسد شهید آوینی علاوه بر سوژه و محتوا، در شکل و شیوه ارائه کار هم خرق عادت می کرد. به خصوص که شما از زاویه دید گرافیستی با ایشان پیوند خورده بودید، می خواهم بدانم که خرق عادت ایشان پیرو چه تعریفی بود؟مثلاً در صفحه بندی، ترتیب قرار گرفتن مطالب، نوع قلم ها یا طرح جلد؟
ایشان عذر خواهی هم کرد ولی آن پوستر را خیلی دوست داشت و معتقد بود که جذاب است، بنابراین به این جذابیت ها خیلی توجه می کرد. در مبحث محتوایی هم سرآمد بود. اگر مقالات او را از سوره در آوریم، دیگر سوره چیزی برای ارائه ندارد. چیزی که به آن رنگ و لعاب می داد و مجله را متفاوت می کرد مقالات و به خصوص سر مقاله خود ایشان است. آن سرمقاله ها طبیعتاً اولویت یک بود بقیه بخش ها هم طبیعتاً صفحه پرکن است، هر مجله ای نیاز دارد که صفحه پر کن داشته باشد.
ضمن اینکه به کسانی که خوب و درست می نوشتند از جمله یاسر هشترودی و دیگران بها می داد و مهم نبود که مثل او فکر می کردند یا نه! یادم هست آقای هشترودی آن موقع نسبت به آقای آوینی طور دیگری فکر می کرد. او یک مقدمه هم بر یکی از مقالات ایشان نوشت که تبدیل به جنجال شد. ایشان در پاسخ نوشت که ممکن است آقای «سید یاسر هشترودی» مخالف ما باشد ولی مقاله ایشان را چاپ می کنیم و خیلی هم دوستش داریم، این نگاه باز و آزادمنشانه آن بزرگوار خود گویای همه چیز است.
شما کسی هستید که با شهید آوینی کار کردید و از نزدیک خصوصیات ایشان را می شناسید. به هر حال نسل سوم ما با پدیده ای به اسم آوینی مواجه است که اتفاقا یکی از ارزش ها و ذخایر انقلاب اسلامی است، به این معنا که انقلاب اسلامی پتانسیلی داشته که توانسته یک تحولی در وجود او به وجود بیاورد و بعد خود او را به عنصری تأثیرگذار تبدیل کند. به نظر شما آیا آن تصویری که امروز از سید مرتضی آوینی ارائه می شود تصویر درستی است و اگر نیست چه اشکالاتی دارد؟
در مورد آقای آوینی و افراد دیگر هم مسئله همین طور است. ما به صرف اینکه ایشان شهید شده اند نمی توانیم آثار و عکس ایشان را همه جا بزنیم.مهمترین چیز این است که کارهای ایشان باید خوانده شود. معمولاً هم نمی خوانند. می توان کارهایش را خواند و یا یک متفکر وارد گفت و گو شد تا ببینیم ایشان چقدر درست گفته اند؟ ایشان یک بخشی از راه رفته آیا نباید راجع به آن راه فکر کرد و آن بحث را تمام کرد؟ اکنون بدترین برخورد ممکن با او می شود.
شهید اوینی صرفاً جنبه تبلیغاتی پیدا کرده است. این برخورد با شهدا، در شأن شهدا و انقلاب نیست. ما باید طور دیگری با ایشان مواجه شویم مخصوصاً شهدایی که این گونه هستند. ویژگی آقای آوینی این بود کپی دیگری نداشت، یعنی نمی توانید این طور بگویید که آقای آوینی از آدم دیگری الگوبرداری کرد و این گونه شده است. هر کسی حقیقتی دارد.
اتفاقاً بارها با او سر این قضیه صحبت کردیم که هر کس باید حقیقت خودش را پیدا کند. هر کسی آنی دارد، همچنان که انگشتانمان شبیه هم نیست حقیقت ها هم شبیه هم نیستند.هر کسی باید حقیقت خودش را پیدا کند تا رستگار شود. آقای آوینی حقیقت خودش را پیدا کند تا رستگار شود. آقای آوینی حقیقت خودش را پیدا کرد در شرایطی که انقلاب اسلامی در حال تحقق بود تحت تأثیر آدم بزرگی چون امام خمینی (ره)، فضای انقلاب،جنگ، همنشین با شهدا و علمای برجسته حقیقت خودش را پیدا کرد.
حقیقت ایشان در همه جا تبلور یافت، یعنی آقای آوینی نگاهی دارد که در نقاشی، سینما و ادبیات یکی است. در این روزگار به این نکات توجه نمی شود، بیشتر جنبه تبلیغاتی افراد در نظر گرفته می شود. نمی گویم این بد است، ولی در کنار این باید بحث های دیگری هم باشد. اصلاً احتیاجی نیست تا این حد کنفرانس برگزار کنند. قبل از هر چیزی کارهای ایشان باید خوانده شود. خیلی ها به این مورد اشاره دارند که سلوک قبل از انقلاب آقای آوینی را هم مطرح نکنیم.
اینکه دلیل نمی شود چون بعضی ها فکر می کنند آقای آوینی الگوست او زندگی خودش را داشته و فقط توانسته این راه را برود. دلیلی ندارد من هم این کار را بکنم. من هم باید بگردم و ببینم حقیقتم چیست و از خدا بخواهم تا آن را به من بدهد. دوستان به خصوص کسانی که ارادتی هم دارند می خواهند شبیه ایشان شوند، نه می شود شبیه ایشان شد و نه درست است. آقای آوینی منبع پر فیضی است که می توان از این رهگذر از این بزرگوار استفاده کرد.
اگر در بین ما نیست، آثارشان که هست. من فکر می کنم واقعاً تفکر ایشان در مورد سینما، تفکر پخته و ناب ولی نیمه تمام است. باید افراد مختلفی راجع به آن فکر کنند. خیلی ها او را مصادره به مطلوب می کنند. این کارها با هر شهیدی بد است.
الآن شهید در جمع ما نیست و نمی توان از جایگاه او نظر داد، مثلاً فلان فیلم ساز می گوید اگر ایشان بود مرا تأیید می کرد. این چه حرفی است؟ چرا باید او را خرج کرد، متأسفانه شاید جبر روزگار است که شهدا تبدیل به خیابان و پل می شوند، ولی غیر از اینها شهدا موجوداتی هستند که مثل مازندگی می کردند ولی حقیقت خودشان را پیدا کردند. هر کسی باید بگرددو حقیقت خودش را پیدا کند.
وقتی در زندگی چشمانتان را می بندید و به سید مرتضی آوینی فکر می کنید اولین تصویر و مهمترین خاطره ای که در ذهنتان می آید، چیست؟
هنوز که هنوز است این خنده یادم هست. انشاالله خدا ایشان را قرین رحمت خودش کند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 31