بررسي کتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري (4)
نعمتالله صفريفروشاني**
3ـ2ـ1ـ10. انکار وجود امام دوازدهم شيعيان
3ـ2ـ2. موارد ديگر
3ـ2ـ2ـ1.انتساب مطالب غير صحيح به اسلام
در نقد اين قسمت از ادعاي آدام متز بايد گفت که اولاً: اثبات نشده است كه يونان و روم خاستگاه حمام در جهان، بودهاند، بلكه بايد در جاي خود، بحث و بررسي شود که حمام براي اولين بار در چه نقطهاي از جهان اختراع و از آن بهره برداري شده است،، ثانياً: ترديدي نيست که نظافت و پاکيزگي جسمي، همانند طهارت وپاکيزگي روحي، از مسلمات دين اسلام به حساب ميآيد. نويسنده حديثي که به امام علي(ع) نسبت داده، براي آن سند و ارجاعي ذکر نکرده است، علاوه بر اين، گفتههاي پيشوايان دين اسلام، ناظر به حمامهايي است که در عين عمومي بودن، ورود به آنها در حالت برهنگيِ عفتستيز، صورت گيرد، چنانكه پيامبر اسلام(ص) فرمود: «هر کس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد بدون لنگ وارد حمام نشود».(6)
پذيرش مالکيت غير مسلمان بر برده مسلمان، از ديگر موضوعاتي است که به اسلام نسبت داده شده است. نويسنده در فصل يازدهم کتاب، به گوشهاي از قوانين بردهداري در بيزانس پرداخته و ضمن بيان ممنوعيت مالکيت غير نصراني بر برده نصراني، گزارش داده است که حتي کليساي مسيحي در ممالک اسلامي، مسيحياني را که بردههاي همکيش خود را به غير مسيحي فروخته بودند، از شرکت در مراسم مذهبي محروم ميکردند. سپس ادعايي را مبني بر جواز مالکيت غير مسلمان بر برده مسلمان از جانب اسلام مطرح کرده و گفته است: «شريعت اسلام بر يهودي و نصراني، داشتن برده مسلمان را ممنوع نکرده بود».(7) صرف نظر از استنباطات فقهي مذاهب و فرقههاي مسلمان، بر پايه نص صريح آيه قرآن: «... وَ لَن يَجعَلَ اللَّهُ لِلكافِرِينَ عَلَي المُؤمِنِينَ سَبِيلاً»(نساء: 141) و سخن پيامبر مکرم اسلام: «الاسلام يعلو و لا يعلي عليه»،(8) مالکيت غير مسلمان بر برده مسلمان، ممنوع است و بنا به استنباط فقيهان شيعه، اگر برده و صاحبش، هردو کافر باشند و سپس برده، به دين اسلام مشرف شود، صاحب غير مسلمان وي ملزم است که او را به فروش برساند.(9)
3ـ2ـ2ـ2. تناقضات دروني؛
3ـ2ـ2ـ3. ادعاي ورود گزارههاي بيگانه در اسلام
بيترديد، مفاهيم و گزارههاي «معرفت» و «ولايت»، گزارههاي اصيل اسلامي بوده و از هيچ ديني وام گرفته نشده است. واژه «ولي» به طور مکرر در قرآن کريم وارد شده و از جمله در سورههاي؛ بقره آيه120 و آيه 257، آلعمران آيه68، عنکبوت آيه22، انعام آيه70، مائده آيه55 و اعراف آيه55 و 196، ذکر شدهاست.
همچنين گزاره «معرفه الله»، براي اولين بار در سخنان گهربار پيامبر(ص) مکرم اسلام به چشم ميخورد؛ آنگاه که اعرابي در محضر پيامبر وارد شد و درخواست آموزش غرائبالعلم را کرد، پيامبر(ص) فرمود: با «رأسالعلم» چه کار کردي که از «غرائبالعلم» سخن ميگويي؟ اعرابي سئوال کرد: يا رسول الله «رأسالعلم» چيست؟ پيامبر(ص) در پاسخ فرمود: «معرفه الله حق معرفته».(18) در سخنان امام عليبن ابيطالب(ع) نيز گزاره «معرفه الله» وارد شده است. ايشان «معرفه الله» را اول عبادت و توحيد خداوند دانسته است.(19)
3ـ3.اسناد و منابع
الفـ در جلد اول، صفحه 19، چنين آمده است. «... در بغداد حال دگرگونه بود، از سال315ق به بعد که نخستين بار، عياران در آنجا فتنه و فساد بر انگيختند و به تاراج دست زدند...»،(20) سپس اين مطلب به الکامل ابن اثير، (ج8، ص126) ارجاع داده شده است. با توجه به پيروي تفاوت شماره صفحات از اختلاف در چاپها، به شماره صفحه نميتوان تکيه کرد، از اين رو، گفته آدممتز بايد ذيل حوادث سال315ق درج شده باشد، لکن چنين چيزي در الکامل ذيل حوادث سال315ق وجود ندارد، بلكه ابناثير جريان عياران را در حوادث سالهاي276 و 306ق(21) که نشاندهنده عدم اختصاص قضيه عياران به بعد از سال315ق است.
بـ در جلد اول، صفحه79 گزارش شده که عضدالدوله از فرمانروايان متمايل به تشيع، طبق مذهب معتزله عمل ميكرد،(22) سپس ارجاع آن به احسنالتقاسيم مقدسي ذکر شده است، اين در حالي است كه احسنالتقاسيم عضدالدوله را پيرو مذهب داوديه ميداند(23).
جـ در جلد اول، صفحه80 گزارش شده که شيعيان ميپنداشتند، حسين(ع) کشته نشده و همانند عيسي بن مريم، درباره وي امر بر مردم مشتبه شده است(24). ارجاع اين مطلب به علل الشرايع ابنبابويه قمي ذکر شده است، در حالي كه چنين چيزي در علل الشرايع وجود ندارد. البته در (ص 225) حديثي از امام صادق(ع) نقل شده که برگردان فارسي آن، چنين است: «ادعا کنندگان چنين امري(زندهبودن امام حسين(ع))، از شيعيان ما نيستند و ما از آنها بيزاريم و چنين کساني سخنان پيامبر(ص)، امام علي(ع) و ساير ائمه(ع) را درباره شهادت حسين(ع) تکذيب کردهاند».(25)
دـ در جلد اول، صفحه15 ديدگاه ابنحوقل درباره محدوده جغرافيايي سرزمينهاي اسلامي نقل شده(26) و سپس به کتاب المسالک والممالک ارجاع داده شده که بي ترديد، اين ارجاع، اشتباه است، زيرا ابنحوقل، کتابي به نام المسالک و الممالک ندارد و اسم کتاب وي صورهالارض ميباشد.
ه ـ در جلد دوم، صفحه548 گزارشي به اين مضمون نقل شده است که تاجري سمرقندي در «کله» از کشتي عماني پياده شد و در کشتيهاي چيني به مقصد «کانتون» نشست.(27) آنگاه اين گزارش به معجم البلدان ياقوت حموي ارجاع داده شده است، لکن چنين چيزي در معجم البلدان يافت نشد، علاوه بر اين، گزارش مذکور در مروج الذهب مسعودي بهگونه متفاوتي نقل شده است: مردي از تجار سمرقندي به عراق آمد و سپس به بصره وارد شد و از دريا به عمان رسيد و از آنجا به طرف «کله» که در ميانه راه چين واقع است، رهسپار گرديد.(28)با توجه به چينش منطقي اجزاي گزارش مسعودي، نقل وي در مقايسه با گزارش آدام متز، معقولتر به نظر ميرسد.
وـ در جلد دوم، صفحه545 از ثروتمندي و سادهزيستي اهل سيراف خبر داده و سپس در صفحه546 به توصيف يکي از تاجران سيرافي پرداخته که با ثروت چهارهزار ديناري، لباس بسيار سادهاي، همانند؛ تنپوش غلامش به تن داشته است.(29) نويسنده، اين گزارش را به «المسالک و الممالک» اصطخري ارجاع داده، حال آنكه در المسالک و الممالک چنين آمده است: «...، حتي ان احدهم يبلغ ملکه اربعه آلاف ألف دينار»(30) طبق اين تعبير، بايد دارايي آن تاجر سيرافي، چهار ميليون دينار باشد، لکن آدام متز جمله عددي «اربعه آلاف الف دينار» را چهارهزار دينار فهميده است. به نظر ميرسد که چهار ميليون معقولتر باشد، زيرا سادهپوشي با ثروت چهار هزار ديناري جاي افتخار ندارد.
زـ در جلد دوم، صفحه522 فاصله بغداد تا انبار با ارجاع به المسالک و الممالک ابنخردادبه، دوازده فرسخ ذکر شده است،(31) حال آنكه در المسالک و الممالک ابنخردادبه، فاصله بغداد تا انبار، هشت فرسخ آمده است.(32)
حـ از اشکالات عمده سندي کتاب آدممتز، ناديدهانگاشتن منابع و متون شيعي است. وي در بحث از اقليتهاي مذهبي، ضمن طرح مسئله ارث از ديدگاه اسلام، ادعا کرده است که اهل هيچ ديني از پيروان دين ديگر ارث نميبرد.(33) اين در حالي است که فقه شيعه، به اين مسئله نگاه متفاوت دارد؛ و ارث مسلمان را از غير مسلمان جايز ميداند، اما عکس آن را جايز نميداند.
نتيجه
پي نوشت ها :
*دانشجوي دكتري تاريخ اسلام جامعه المصطفي العالميه
** استاديار جامعه المصطفي العالميه
1.همان، ج2، ص350.
2.ابن تيميه، منهاج السنه النبويه، ج1، ص57.
3.آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج2، 428.
4.همان.
5.همان.
6.شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج1، ص145.
7.آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص186.
8. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج26، ص14و125.
9. شهيد ثاني، روضه البهيه، ج6، ص321ـ322؛ شيخ مرتضي انصاري، مکاسب، ج1، ص67.
10. آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص103.
11. همان، ص111ـ112.
12. همان، ص78ـ 79.
13. همان، ص147ـ 148.
14. همان، ج2، ص219.
15. همان، ص318.
16. همان، ص319.
17. همان، ص334.
18. شيخ صدوق، کتاب توحيد، ص285.
19. شيخ مفيد، الارشاد، ج1، ص223.
20. آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص19.
21. ابن اثير، الکامل، ج8، ص16و113.
22. آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص79.
23. محمدبن احمد مقدسي، احسن التقاسيم، ص439.
24. آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص80.
25. شيخ صدوق، علل الشرايع، ص227.
26. آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص15.
27. همان، ج2، ص548.
28. عليبن حسين مسعودي، مروج الذهب، ج1، ص158.
29. آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج2، ص547.
30. ابراهيم بن محمد اصطخري، المسالک والممالک، ص83.
31. آدام متز، تاريخ تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج2، ص522.
32. ابن خردادبه، المسالک والممالک، ص72.
33. آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص58.
ـ صحيفه سجاديه، قم، مؤسسه انصاريان، 1383 ش.
ـ آشتياني، عباس اقبال، خاندان نوبختي، تهران، بينا، 1311.
ـ ابن اثير، ابوالحسن علي بن ابي الکرم، الکامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، 1385ق، ج8 .
ـ ابن اعثم کوفي، ابو محمد احمد، الفتوح، بيروت؛ دارالندوه الجديده، بيتا، ج4.
ـ ابن تغري بردي، جمالالدين ابوالمحاسن، النجوم الزاهره في ملوک مصر و القاهره، مصر، وزاره الثقافه و الارشاد، بيتا.
ـ ابن جوزي، جمالالدين ابو الفرج عبدالرحمن، تلبيس ابليس، مصر، بينا، 1928م.
ـ ـــــ ، المنتظم، بيروت، دارالکتب العلميه، 1412ق.
ـ ابن حجر عسقلاني، احمد، تهذيب التهذيب، بيروت، دار صادر، بيتا.
ـ ابن حجر هيثمي، احمد، الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبه القاهره، بي تا.
ـ ابن خردادبه، عبيدالله بن عبدالله، المسالک و الممالک، بيروت، دارصادر، 1889م.
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن، تاريخ ابن خلدون، ج3، بيروت، دارالفکر، چ دوم، 1408م.
ـ ابن فضل الله العمري، شهابالدين احمدبن يحي، مسالک الابصار في ممالک الامصار، ابوظبي، المجمع الثقافي، 1423ق.
ـ ابن نديم، محمدبناسحاق، الفهرست، بيروت، دارالمعرفه، 1415ق.
ـ ابن قتيبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، قاهره، الهيئه المصريه العامه للکتاب، چ دوم، 1992م.
ـ ابن کثير، اسماعيل بن عمر، البدايه و النهايه، بيروت، دارالفکر، 1407ق.
ـ اصطخري، ابراهيم بن محمد، المسالک و الممالک، قاهره، الهيئه العامه لقصور الثقافه، بي تا.
ـ الويري، محسن، «رويکرد مطالعات تمدني»، فصلنامه تاريخ اسلام؛ ش 20، زمستان1383، ص 5 ـ 20
ـ امام خميني، تحرير الوسيله، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1380.
ـ امين، احمد، فجرالاسلام، بيروت، دارالکتاب العربي، بي تا.
ـ امين عاملي، سيدمحسن، امام حسن و امام حسين، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چ هشتم، 1365.
ـ اميني نجفي، عبدالحسين، الغدير في الکتاب و السنه و الادب، بيروت، دارالکتب العربي، چ سوم، 1387ق.
ـ انصاري، حسن، دايره المعارف بزرگ اسلامي، زير نظر کاظم موسوي بجنوردي، مدخل ابوسهل، تهران، مرکز دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، چ دوم، 1378.
ـ انصاري، شيخ مرتضي، المکاسب، قم، دارالحکمه، 1370، ج 1.
ـ بدوي، عبدالرحمن، فرهنگ کامل خاورشناسان، ترجمه؛ شکرالله خاکرند، قم، دفتر تبليغات،1375.
ـ حاکم نيشابوري، محمدبن عبدالله، المستدرک علي الصحيحين، بيروت، دارالکتب العلميه، 1411ق.
ـ حسنبن محمدبن حسن قمي، تاريخ قم، ترجمه حسنبن محمدبن عبدالملک قمي، قم، زائر، 1385.
ـ خطيب بغدادي، ابوبکراحمد بن علي، تاريخ بغداد، بيروت، دارالفکر، 1424ق.
ـ دورانت، ويل، تاريخ تمدن، (قيصر و مسيح)، ترجمهحميد عنايت و علي اصغر سروش، تهران، علمي و فرهنگي، چ دوازدهم، 1385، ج3.
ـ ذکاوتي قراگزلو، عليرضا، مقدمه ترجمه فارسي کتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، تهران، اميرکبير، چ دوم، 1364.
ـ رازي، ابوحاتم، گرايشها و مذاهب اسلامي در سه قرن نخست هجري، ترجمه علي آقانوري، قم مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1382.
ـ الزبيدي الحنفي، محمدمرتضي، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، دارالفکر، چ دوم، 1424ق.
ـ زرکلي، خيرالدين، الاعلام، بيروت، دارالعلم، چ هفتم، 1986م، ج1.
ـ سبط ابن جوزي، ابوالمظفر، تذکره الخواص، با مقدمه محمد صادق بحرالعلوم، تهران، نينوا الحديثه، بيتا.
ـ سبکي، تاجالدين عبدالوهاب، طبقات الشافعيه، مصر، بينا، 1384ق.
ـ سيوطي، عبدالرحمن ابن ابي بکر، الدر المنثور، بيروت، دارالکتب العلميه، 1421ق، ج6.
ـ شريف مرتضي، عليبن حسين موسوي، امالي، تحقيق، محمد ابوالفضل ابراهيم، ج1و2، قم، ذوي القربي، چ دوم، 1428ق.
ـ شهيد ثاني، زيدالدين العاملي، الروضه البهيه، قم، مکتبه داوري، 1410ق، ج6.
ـ شهيدي، عبدالحسين، دايره المعارف تشيع، (مدخل بني عمار)، تهران، شهيد سعيد محبي، 1386، ج3.
ـ شيبي، کامل مصطفي، تشيع و تصوف، ترجمهعليرضا ذکاوتي قراگزلو، تهران، اميرکبير، 1380.
ـ صدر، سيدحسن، تأسيس الشيعه، تهران، علمي، بي تا.
ـ صدوق، محمدبن علي، علل الشرايع، قم، مکتبه الداوري، بي تا.
ـ ـــــ ، التوحيد، قم، جامعه مدرسين، 1389ق.
ـ ـــــ ، من لايحضره الفقيه، ترجمهعلياکبر غفاري، تهران، صدوق، 1367، ج1.
ـ صفري فروشاني، نعمتالله، غاليان، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي (آستان قدس رضوي)، چ دوم، 1378.
ـ طبري، محمدبنجرير، تاريخ الامم و الملوک، بيروت، دارالتراث العربي، 1404ق.
ـ طاهره توکلي، دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، (مدخل تناسخ)، تهران، مرکز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 138، ج16.
ـ طباطبايي، سيدمحمدحسين، شيعه، (مذاکرات هانري کوربن، با علامه طباطبايي)، تهران، مؤسسه پژوهشي حکمت وفلسفه ايران، چ چهارم، 1382.
ـ طبري، محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوک، بيروت، دارالتراث العربي، 1404ق.
ـ طوسي، ابوجعفر محمدبن حسن، الفهرست، تحقيق، جوادقيومي، قم، مؤسسه نشرالفقاهه، چ دوم، 1422ق.
ـ عاملي، شيخ حر، وسائل الشيعه، قم؛ مؤسسه آل البيت، 1409ق، ج26.
ـ قزويني، زکريا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، تهران، امير کبير، 1373.
ـ کليني، محمدبنيعقوب، اصول کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1365.
ـ کوربن، هانري، تاريخ فلسفه اسلامي، ترجمه، جواد طباطبايي، تهران، کوير، 1373.
ـ متز، آدام، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ترجمه عليرضا ذکاوتي قراگزلو، تهران، اميرکبير، چ دوم، 1364.
ـ مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفا، 1404ق، ج4، 23، 25، 44، 45.
ـ مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، دارالهجره، چ دوم، 1409ق.
ـ مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد، قم، کنگره شيخ مفيد، 1413ق، ج 1.
ـ ـــــ ، اوائل المقالات، (با مقدمه و تعليقه؛ علامه فضل الله زنجاني)، بيجا، بيتا.
ـ ـــــ ، تصحيح الاعتقاد، قم، منشورات رضي، 1363.
ـ مقريزي، تقيالدين ابو العباس احمدبن علي، المواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، بيروت، دارالکتب العلميه، 1418ق.
ـ ميشل، توماس، کلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1381.
منبع: نشريه تاريخ در آينه پژوهش شماره 26