چكيده
سفرنامههاي اروپاييان كه از قرن يازدهم ميلادي به بعد نوشته شده اطلاعات فراواني درباره سرزمينهاي شرقي و اسلامي به اروپا منتقل كردهاند. در اين ميان، سفرنامههاي مربوط به نواحي شيعهنشين و به خصوص ايران عهد صفوي و دوره بعدي، منبع اطلاعاتي مهمي براي شرقشناسان در خصوص شناخت تشيع و شيعيان هستند، چرا كه نويسندگان آنها مطالب قابل توجهي در زمينههاي اصول اعتقادي، آداب و رسوم، مراسم مذهبي و عبادي و نيز تاريخ شيعيان نقل كردهاند. البته با توجه به نقاط قوت و ضعفي كه در آنها وجود دارد، اطلاعات آنها قابل نقد و بررسي است، چنانكه برخي از آنها كاملاً مردود و برخي ديگر، صحيح و قابل قبولاند. از نقاط قوت سفرنامهها، مبتني بودن بر مشاهدات عيني و گزارشگري محض، و از نقاط ضعف آنها تعميم دادن قضايا و استناد به برخي منابع غير معتبر و شفاهي و كم بودن اطلاعات عمومي و تاريخي نويسندگان آنها است. در اين مقاله، اين سفرنامه مورد نقد و بررسي قرار گرفته است.
كليد واژهها: شرق شناسي، تشيع، سفرنامهها، محاسن و معايب.
سفرنامهنويسي اروپاييان
تا قرن هشتم هجري سفر و سفرنامهنويسي در بين شرقيها و مسلمانان رواج بسياري داشت و از آن پس، رو به نقصان نهاد. از قرن دهم هجري وضع بهگونهاي ديگر در آمد و انبوهي از سياحان اروپايي به سوي شرق و ايران روانه شدند و کمتر سياح مسلماني را ميتوان ياد كرد که در اين دوران به غرب سفر کرده باشد. علت اين تغيير و تحول در علاقه به سير و سفر را بايد در پيشرفت و توسعه نابرابر جوامع بشري جستجو کرد. به تعبير ديگر، حضور غربيها يا شرقيها در نقاط دور دست، منعکس کننده رشد اقتصادي و فرهنگي جوامع آنهاست. زماني که جهان شرق و سرزمينهاي اسلامي در قرون وسطي پرچمدار تمدن و پيشرفت بودند به اقصا نقاط جهان متمدن آن روزگار نيز سفر ميکردند و از زماني که تحولات فکري و اقتصادي، چهره اروپا را دگرگون ساخت جهانگردي نيز در بين اروپاييان رواج روز افزون يافت.
شايد بتوان اولين مسافران غربي را که از بلاد اسلامي ديدن کردند متعلق به قرن دهم ميلادي/ چهارم هجري دانست؛ يعني زماني که برخي از اروپاييان مسيحي با مقاصد مختلف، مثل تحصيل علوم يا تجارت، راهي سرزمينهاي اسلامي شدند که از جمله آنها بايد از گربرت فرانسوي ياد کرد که براي تحصيل به اندلس آمد و بعدها با عنوان سيلوستر دوم به مقام پاپي رسيد. البته اين آمد و شدها به سبب عوامل سياسي بسيار محدودي بود و اغلب به صورت سفرنامه، مدون نميشد. چندي بعد با شروع جنگهاي صليبي(1093م / 485ق) راه ورود غربيان به سرزمينهاي اسلامي هموارتر شد و شمار بسياري از نظاميان، بازرگانان و زائران اروپايي روانه اين بلاد شدند. در اين دوره، نوشتههايي پديد آمدند که آنها را ميتوان اولين سفرنامههاي شرق دانست. برخي از اين نوشتهها در واقع کتابچههاي راهنمايي بود که توسط زائران اروپايي و براي استفاده ديگر زيارت كنندگان نوشته ميشدند و به همين دليل آنها را «راهنامه» ناميدند.(1)
احتمالاً در اين نوشتهها اطلاعاتي درباره شهرهاي اسلامي و مسلمان وجود داشته است. از نمونههاي قابل توجه نوشتههاي اين دوران سفرنامه مارکو پولو تاجر ونيزي است که ضمن سفر به چين از برخي بلاد اسلامي نيز عبور کرد. حدود نيم قرن پس از ديدار مارکو پولو از شرق يکي از سفرنامههاي قابل توجه، توسط جان دوماندويل شواليه انگليسي نوشته شد که حدود 1327م روانه شرق شد و مدت مديدي در اين نواحي به سر برد. سفرنامه او به سه زبان لاتين، انگليسي و فرانسوي منتشر شده است. از همين دست، سفرنامه راهب ايتاليايي، اودريک دوپوردنونه است.(2)
در قرنهاي 15 و 16م / 9 و10 هجري ـ همزمان با حاکميت صفويان در ايران، سفرنامههاي بسياري نوشته شد. در اين دوره، کشورهاي غربي ميکوشيدند تا بهگونهاي باب مناسبات سياسي ـ اقتصادي را با شرق بگشايند، از اينرو، افرادي با مأموريتهاي مختلف از اروپا به کشورهاي شرقي و اسلامي ميآمدند. روي خوشي که دولتهاي مسلمان به سفيران و سياحان نشان ميدادند نيز زمينه را براي سفرهاي مکرر بيگانگان فراهم ميكرد. سفرنامههاي اين دوره، مشتمل بر مطالب بسياري است بهگونهاي که برخي از آنها مانند سفرنامه نه جلدي شاردن به صورت دايرهالمعارفي در باب فرهنگ و تاريخ نواحي شرقي درآمده است.(3) از همين قبيل، سفرنامه ژان باتيست تاورنيه سياح هلندي الاصل پاريسي است که اطلاعات قابل توجهي در بر دارد.(4) در دورههاي بعد به خصوص قرن هجدهم ميلادي/ سيزدهم هجري سفرهاي اروپاييان بيش از هر زمان ديگر بود و تعداد سفرنامههاي بهجا مانده از اين زمان بسيار زياد است که البته همه آنها مطلب توجه برانگيزي ندارند.
سفرنامههاي موجود هرچه به زمان حال نزديکتر ميشوند حال و هوايشان تغيير ميکند و کار از بيان واقعيات و مشاهدات به بررسي اوضاع و احوال و يافتن راههايي براي نفوذ آسانتر و سريعتر ميکشد. نمونه بارزي از اينگونه سفرنامهها را ميتوان در کتاب بهلر (Bohler) فرانسوي يا در گزارش چارلز فرانسيس مکنزي انگليسي يافت.(5)
انگيزههاي سفر به شرق اسلامي
غربيان تحت تأثير عوامل مختلف به نواحي شرقي ميآمدند. ژان ژاک روسو فيلسوف انگليسي در قرن هجدهم در اين باره ميگويد: «فقط چهار گروه به سفرهاي دور و دراز ميروند: دريانوردان، بازرگانان، سربازان و مبلغان».(6) و آنکتيل دوپرون (1731 ـ 1805م) شرقشناس شهير فرانسوي مينويسد:
اين مسافر غالب اوقات يک نظامي است يا شخصي، بازرگاني است يا دولتمردي يا اهل قلمي است با سري مالامال از انديشه علو حکومتهاي فائقه اروپايي، خورجين به دست به هندوستان ميرود تا چهارساله چنان باري ببندد که در کشور خودش بيست ساله هم نميشد بست.(7)
با نگاهي به انواع سفرنامههاي اروپايي ميتوان برخي انگيزههاي غربيان براي سفر به سرزمينهاي شرقي را دريافت:
1. انگيزههاي مذهبي:
گروهي از سفرکنندگان غربي مبلغان مذهبي بودند که براي اشاعه مسيحيت در بين ملل شرقي به اين سرزمينها ميآمدند، مثل قديس فرانسوا گزاويه که براي تبليغ مسيحيت در سال 1552م به بندر گوآ در هند آمد و هنديان را مردماني کوته فکر و فاسد و خائن ميدانست.(8) آنکتيل دو پرون در اين باره چنين مينويسد: «مبلغان مذهبي... اغلب اوقات با انديشه ضديت با مذهب حاکم به شرق ميروند ... پاي حرفشان که مينشيني انگار شرقيها از نوعي غير از اروپاييها هستند»(9) البته غربيان در سفرهاي خود علاوه بر اشاعه مسيحيت در شرق اسلامي در پي تضعيف و ايجاد تفرقه در بين مسلمانان نيز بودند، از جمله ميتوان به مستشرق معروف انگليسي پروفسور ادوارد براون اشاره كرد كه تأليفات متعددي درباره تاريخ ادبيات ايران دارد و گاه از او بهعنوان يک علاقهمند به ايران و فرهنگ ايراني ياد ميشود.(10)ولي چنانکه از سفرنامه وي (يکسال در ميان ايرانيان) و توصيفات مفصل و ترحم آميزش از قيام بابيان در اين كتاب(11)برميآيد ـ هدفش تبليغ مذاهب فوق بود، گرچه به فعاليتهاي تبليغي خود چهره تحقيقي داده بود.(12) ذبيحالله منصوري كه يكي از مترجمان اين كتاب است با اشاره به اين نكته، مقصود براون را از سفر به ايران، شناختن مذاهب بابي و بهايي ميداند.(13)
2. انگيزههاي سياسي:
برخي از سفرکنندگان به شرق اسلامي رجال سياسي و فرستادگان دولتهاي اروپايي بودند كه براي انجام مأموريتهايي از جانب دولتهايشان به اين بلاد ميآمدند، مانند آمبرسيو کنتاريني که طي سالهاي 1473 ـ 1477م بهعنوان سفير جمهوري ونيز، بهمنظور ايجاد پيوند بين دولت ونيز و سلطنت آققويونلوها عليه امپراطوري عثماني، عازم دربار اوزونحسن آققويونلو شد و پس از جلب موافقت اوزونحسن به ايتاليا بازگشت.(14) البته از آنجا که سفر کنتاريني مأموريت سياسي بوده به جمعآوري مطالب و اطلاعات تاريخي و جغرافيايي توجه کمتري داشته است.
3. انگيزههاي اقتصادي:
تاجران و بازرگانان نيز که يا براي منافع اقتصادي خود کار ميکردند يا براي شرکتهاي تجاري دولتهايشان گاه به نواحي شرقي سفر ميكردند. اين سفرهاي تجاري همراه با توسعه سياسي و نفوذ معنوي اروپا در اين نواحي، گسترش يافت. نمونههاي چندي از اين قبيل را ميتوان نام برد که قديمترين آنها همان مارکوپولوست و از نمونههاي متأخرتر، شاردن جواهرفروش فرانسوي است كه در قرن هفدهم ميلادي / يازدهم هجري چند بار به ايران سفر كرد.
4. انگيزههاي علمي:
در بين گروههاي مختلفي که به سرزمينهاي اسلامي ميآمدند برخي از دانشمندان نيز بودند که در سفرهايشان به تحقيقات علمي ميپرداختند.
انواع سفرنامهها
سفرنامههايي كه توسط غربيان نوشته شدهاند از نظر شيوه نگارش و نوع توجه نويسنده به مشاهدات و واقعيات سفر گوناگوناند و براين اساس، ارزش و اعتبار متفاوتي دارند. در ادامه به سه نوع عمده سفرنامهها اشاره ميشود.
سفرنامههاي تحقيقي
اروپايياني كه با انگيزههاي علمي به شرق سفر كردهاند اغلب در سفرنامههاي خودشرح مطالعات و يافتههاي علمي خود را آوردهاند و بدين ترتيب، سفرنامههايشان به اثري علمي و تحقيقي بدل شده است. اين سفرنامهها ارزش و اعتبار قابل توجهي دارند، البته اگر اغراض سياسي و مذهبي در آنها وارد نشده باشد. يکي از اين سفرنامهها کتاب زير آسمان ايران است به قلم هرمان نوردن انگليسيالاصل مقيم آمريکا که پس از جنگ جهاني اول ـ و ظاهراً بدون مأموريت سياسي ـ از ايران ديدار داشته و تحقيقات قابل توجهي در باب مردمشناسي و جغرافيا و تاريخ ايران انجام داده است.(15) دکتر سيريل الگود استاد دانشکده طب دانشگاه لندن و پزشک سفارت انگليس در ايران نيز در کتاب خود تاريخ پزشکي ايران، وقايع تاريخي متعددي را بررسي کرده که وابستگي به علم طب دارند و ضمن تمجيد ازطبيبان معروفي چون ابنسينا و رازي شخصيت علمي آنان، دستاوردها و کشفياتشان را در علم پزشکي معرفي ميکند.(16) از همين قبيل بايد به سفرنامههاي باستانشناسان و محققاني اشاره كرد كه براي مطالعات خود به كشورهاي اسلامي ميآمدند. بيشتر اين سفرنامهها اطلاعات ارزشمند فراواني دارند. با اين حال بايد توجه داشت که اين گزارشها هر چند با انگيزههاي مغرضانه انجام نشده باشند خالي از اشتباه نيستند، چنانکه نوردن در کتاب خود به سبب عدم آشنايي کافي با احکام اسلامي در باب ازدواج موقت و برخي مسائل ديگر اظهار نظرهاي غيرمنصفانهاي دارد.(17)
سفرنامههاي داستاني
برخي از سفرنامهها به سبب سبک نگارششان بيشتر جنبه داستاني يافتهاند تا تحقيقي. در اين تأليفات، نويسنده شرح سفر خود را بهصورتي داستانگونه بيان کرده است. البته اين امر بدان معنا نيست که اين نوشتهها به طور کامل خالي از اطلاعات ارزشمند باشند. از اين قبيل آثار ميتوان به کتاب عجائب ايران نوشته اوتاس دولوري و دوگلاس سلادن فرانسوي اشاره کرد که بنا به اظهار نويسندگانش شرح زندگي خصوصي ديپلمات مجرد فرانسوي در ايران و در واقع داستاني عاشقانه از ماجراهاي اين مرد فرانسوي در دربار ايران است.(18)
نمونه بهتري از اين نوع سفرنامهها کتاب سرگذشت حاجي باباي اصفهاني نوشته جميز دوموريه است. اگر چه اين سفرنامه کاملاً قصهگونه است با اين حال، اشتياق سفر را در غربيان ميافزود، چنانکه کنت جوزف آرتور دوگوبينو را دوبار به ايران کشاند كه حاصل اين دو سفر، تأليف سفرنامهاي به قلم وي سه سال در آسيا(19) بود.
دو موريه شخصيتي تخيلي به نام حاجي بابا را از شهري به شهر ديگر ميبرد و به مقضاي حوادثي که در سفرهاي او پيش ميآيد اطلاعاتي درباره مشاغل ان زمان به دست ميدهد. مسئلهاي که بيش از هر چيز در اين کتاب خود را مينماياند تعمد دو موريه در شياد و متقلب نشاندادن ايرانيان است.(20)
سفرنامههاي گزارشي
اين گونه سفرنامهها اغلب حاصل مأموريتهاي سياسي و نظامي اروپاييان است. از اين قبيل آثار، سفرنامه پير ژوبر(jaubert) (1779ـ1847م) فرانسوي، شاگرد شرقشناس معروف فرانسوي سيلوستر دوساسي است كه به سبب اشتغال در وزارت جنگ فرانسه، مأمور شد تا در سال 1804م خبر پيروزيهاي ناپلئون بناپارت را به امپراتور عثماني ـ سليم سوم ـ و فتحعليشاه قاجار در ايران برساند. او طي سفر خود، آسياي صغير، کردستان، ارمنستان و آذربايجان ايران را ديد.(21)اين سفرنامه در واقع گزارشي توصيفي از شهرها، راهها و حوادث مربوط به آنها و اوضاع سياسي و اندكي درباره آداب و سنن مردمان اين نواحي است.
نمونه ديگر، سفرنامه بلهر (bolher) افسر فرانسوي است كه در قشون ناصرالدين شاه خدمت ميكرد و طي مأموريت نظامي به تفيش و بررسي جغرافياي منطقه گيلان و مازندران مأمور شد. او در سفرنامه خود گزارشي از خصوصيات سوقالجيشي هر منطقه و اقدامات لازم براي مقابله با قشون روسيه و عثماني را ارائه کرده است.(22)
سفرنامهها و تشيع
در كنار مطالب گوناگوني كه در سفرنامه آمده است اطلاعاتي نيز درباره دين و مذهب مردمان شرقي به چشم ميخورد. در اين ميان آنچه به تشيع مربوط ميشود چندان چشمگير نيست و به اطلاعات مختصري محدود ميشود. البته در اين خصوص، سفرنامهها يكسان نيستند و مطالب مورد نظر در برخي بيشتر و در بعضي كمتر است. اساساً سفرنامههاي عصر صفوي در باب مطالب مربوط به شيعه و تشيع، اهميت بيشتري دارند. نخست، به اين دليل كه تعداد سفرنامههاي تدوين شده در اين دوران قابل توجه و زياد است و ديگر اينكه مسافران غربي در اين دوره، نخستين بار به كشور شيعه مذهبي سفر ميكردند كه فرهنگ و مظاهر تشيع تقريباً در سرتاسر آن گسترده بود و شيعيان آزادانه و علني به مذهب خود رفتار ميكردند. بدين ترتيب، مسافران اروپايي از نزديك با شيعيان و فرهنگ و مذهب آنان آشنا ميشدند و اين موقعيت تا اين زمان براي اروپاييان بيسابقه بود، از اين رو در سفرنامههاي عصر صفوي به طور نسبي، مطالب بيشتري درباره شيعيان و مظاهر تشيع آمده است. آنچه بر ارزش مطالب موجود در اين سفرنامهها ميافزايد اين است كه مطالبي كه از طريق اين سفرنامهها به دست اروپاييان ميرسيد نخستين اطلاعات حاصل از مشاهدات مستقيم اروپاييان درباره تشيع و شيعيان بود كه ميتوانست منبع اساسي براي محققان و شرقشناسان باشد، به خصوص آنكه منابع شرقشناسان درباره شيعه و تشيع و نيز تأليفاتشان در اين باب بسيار كم بود. گفته يكي از سفرنامه نويسان معروف اين دوره، مؤيد اين مطلب است. آدام اولئاريوس که در زمان شاه عباس اول (996ـ1038ق) به ايران آمد و يکي از مفصلترين گزارشها را درباره ايران نوشته است، ميگويد: «تا آنجا که ميدانم مورخين و نويسندگان اروپايي تاکنون کتاب جامع و کاملي درباره دين و مذهب ايرانيها ننوشتهاند».(23)
هر چند كه شمار مسافران غربي كه در عصر قاجار به ايران آمدند، بسيار زياد بود، ولي سفرنامههاي اين عصر در موضوع تشيع ارزش و اهميت سفرنامههاي عصر صفوي را ندارد، زيرا سفرنامههاي اين دوره تحت تأثير اهداف و عملكردهاي سياسي و استعماري نويسندگانشان از پرداختن به مسائلي چون عقايد و مذهب و مظاهر آن در جامعه فاصله گرفتهاند و تنها در برخي از آنها ميتوان نكتههايي در اين باب يافت. براي مثال، راولينسون در گزارش سفر خود كه مشتمل بر مأموريت شناسايي در نواحي شمالي ايران است، به مسائل ديني و فرهنگي هيچ اشارهاي ندارد و فقط به معرفي راهها و عوارض جغرافيايي توجه كرده است.(24)همچنين كلمنت اوگاتيس دوبد در سفر خود به لرستان و خوزستان به همين امور و شناسايي عشاير پرداخته است.(25) از همين قبيلاند خاطرات سرهارفود جونز و يادداشتهاي روزانه سرجان كمبل. با اين حال، ميتوان در آثاري مانند سفرنامه آلكس بارنز ـ در عهد فتعلي شاه و نيز سفرنامه كارلا سرنا اشاراتي درباره امور ديني و مذهبي مردم يافت.(26)
به هر حال در سفرنامههاي مختلف مطالبي درباره شيعيان، اعتقادات و آداب و رسوم آنها و همه امور مربوط به تشيع وجود دارد كه البته به سبب ماهيت سفرنامهها، اطلاعات جامعي نيستند و در واقع، گزارشهايي پراكندهاند.
در ادامه به مهمترين مطالب مربوط به تشيع كه در سفرنامهها بدانها اشاره شده است، ميپردازيم. بديهي است كه تعداد زياد سفرنامهها بررسي همگي آنها را دشوار كرده است، علاوه بر اينكه تك تك آنها مطالبي در موضوع مورد نظر ندارند، از اينرو، در اينجا مهمترين سفرنامههاي عصر صفوي و برخي از سفرنامههاي مهم متأخرتر بررسي شده است.
پي نوشت ها :
* استاديار گروه معارف دانشگاه آزاد اسلامي ـ واحد دهاقان
1. فاروقي، سيري در سفرنامه ها، ص 11.
2. همان.
3. ر.ك: شاردن، سفرنامه شاردن، ترجمه افبال يغمايي.
4. ر.ك: تاورنيه، سفرنامه تاورنيه، ترجمه ايوب نوري، تهران، سنايي، 1369ق.
5. بلهر، سفرنامه بلهر( جغرافياي رشت و مازندران)، به کوشش علي اکبر خداپرست، ص 122.
6. فاروقي، سيري در سفر نامهها، ص 177.
7. همان، ص 8.
8. همان، ص 7.
9. همان، ص 87.
10. ر.ك: مينوي، نقد حال، 399؛ صديق، يادگار عمر، ج 4، ص 68؛ نصر، ادوارد براون و نقش سياسي او در ايران، ص 51.
11. ر.ك: براون، يک سال در ميان ايرانيان، ص 344 ـ 346.
12. نصر، نقش سياسي ادوارد براون در ايران، ص 79.
13. ر.ك: عباس نصر، نقش سياسي ادوارد براون در ايران، ص 141؛ فاروقي، سيري در سفرنامه ها، ص 134.
14. فاروقي، سيري در سفرنامهها، 37.
15. ر.ك: فاروقي، سيري در سفرنامهها، ص 39. متاسفانه اصل كتاب به دست نگارنده نرسيد.
16. ر.ك: الگود، تاريخ پزشكي ايران، ص 54.
17. همان، ص 34.
18. ر.ك: فاروقي، سيري در سفرنامهها، ص 147 ـ 148. متاسفانه اصل كتاب به دست نگارنده نرسيد.
19. ر.ك: گوبينو، جوزف آرتور، سه سال در آسيا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي.
20. ر.ك: دوموريه، سرگذشت حاجي بابا اصفهاني، ص 48 و 126.
21. ر.ک: ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ايران، ص 2 ـ 3.
22. ر.ك: بلهر، سفرنامه بلهر، ص 34.
23. اولئاريوس، سفرنامه اولئاريوس، ص 754.
24. ر.ك: راولينسون، سر هنري، سفرنامه راولينسون، ترجمه سكندر اماناللهي.
25. ر.ك: دوبد، كلمنت اوگاتيس، سفرنامه لرستان و خوزستان، ترجمه محمد حسين آريا.
26. ر.ك: بارنز، سفرنامه بارنز، ص 64؛ سرنا، مردم و ديدنيهاي ايران، ص 49.
منبع: نشريه تاريخ در آينه پژوهش شماره 26