تحولات قبيله بنياسد پيش از امارت (2)
نقش سياسي بنياسد در صدر اسلام
با تحكيم پايههاي حكومت اسلامي در مدينه، مسلمانان با انجام دادن سريههايي در ميان قبايلي كه هنوز اسلام نياورده بودند، سعي بر آن داشتند كه قدرت نيروي اسلام را به آنان بنمايانند. در اين زمان اتحادهاي قبايلي بين قبيلههاي شبه جزيره عربستان رايج بود كه پيامبر(ص)، با فرستادن مبلغان سعي كرد اتحادي به نفع نيروي اسلام ايجاد كند. بيشتر گرايش اين قبايل به سوي مدينه و اسلام، بعد از شكست قريش در جنگ بدر بود كه اعراب پي به قدرت اسلام بردند. قبيله بنياسد جزء قبايلي بود كه تا آخرين لحظات حاضر به پذيرش اسلام نشد و تنها در سال نهم هجرت بودكه با شكست قطعي قريش و فتح مكه به دست نيروهاي اسلام به همراه ديگر قبايل عربستان مجبور به پذيرش اسلام شد.(2)
در طول اين دوران، يعني از سال ورود پيامبر به مدينه تا سال نهم هجرت يا سال وفود، قبيله بنياسد از پذيرش اسلام خودداري كرد. هر چند اين موضوع درباره همه طايفهها و تيرههاي بنياسد صادق نيست، زيرا واقدي در كتاب المغازي وقتي درباره غزوهها و سريهها مطالبي يادآور ميشود، به كشته شدن افرادي از بنياسد كه جزء نيروهاي كفار بودند، اشاره ميكند و از سوي ديگر به شهادت رسيدن افراد مسلمان از بنياسد در همان غزوه اشاره دارد، به خصوص در غزوههاي احد و بدر.(3)
در سال چهارم هجرت به پيغمبر خبر رسيد كه طايفه بنياسد قصد حمله به مدينه را دارند و پيامبر، ابوسلمه مخزومي را با 150 نفر بر سر آنها فرستاد (اول محرم سال چهارم). و او به دستور پيامبر شبها ميرفت و روزها پنهان ميشد تا به قطن(4) رسيد. بنياسد با آگاهي از حمله نيروهاي اسلام فرار کرده و ابوسلمه با غنيمت و اسير بازگشت.(5)اين اقدام بنياسد بازتابي بود از شكست نيروهاي اسلام در جنگ احد و پيروزي كفار كه قبايلي مانند بنياسد را به اقدام واداشت، زيرا آنها فكر ميكردند كه قدرت اسلام رو به افول است.
در سال ششم هجرت عكاشه بن محصن مأمور شد كه با چهل مرد، طايفه بنياسد را در محل غمر فرو بگيرد، ولي تا به آنجا رسيد قوم گريخته بودند و مسلمانان با صد شتر غنيمت به مدينه بازگشتند.(6)
بعد از فتح مكه و تسليم طائف و پيروزي مسلمانان در غزوه تبوك، نفوذ اسلام به همه جاي جزيرهالعرب گسترده شد و از آن پس دائماً وفدهاي قبايل و امراي عرب به مدينه ميآمدند و به اسلام مشرف ميشدند. مردمان بنياسد نيز به مدينه آمدند و گفتند «ما بدون شمشير آمدهايم ما را باز مفرماي و از ما زكات مخواه، صدقه مستان». (گويا اين پيشنهاد هنگامي كه ابوبكر به خلافت رسيد دوباره مطرح شد، زيرا ابنكثير مينويسد: «بنياسد، غطفان و طي با طليحه متحد شدند و وفدي به مدينه فرستادند كه نماز ميخوانند، ولي نميخواهند زكات بدهند كه مورد قبول واقع نميشود».(7)پس خداوند عزوجل اندرشأن ايشان آيهاي فرستاد و گفت: «يمنون عليك ان اسلموا قل لاتمنوا علي اسلامكم بل الله يمن عليكم ان هديكم لايمان ان كنتم صادقين»؛(حجرات: 17) گفت يا محمد، بر تو سپاس مينهند كه مسلمان شوند بگوي ايشان را كه سپاس بر من منهيد از مسلمان شدن شما، سپاس خداي راست عزوجل كه شما را به مسلماني راه نمود».(8) با توجه به سير حوادث بعدي كه رخ ميدهد به اين موضوع يقين پيدا ميكنيم كه قبايلي چون بنياسد به اين دليل به اسلام روي آوردند كه ديدند قريش بزرگترين و گراميترين قبايل جزيرهالعرب در برابر اسلام تسليم شد. بعد از اسلام آوردن بنياسد در اين زمان پيامبر(ص)، عدي بن حاتم را مسئول صدقههاي بنياسد و طي كرد.(9)
بعد از رحلت پيامبر(ص) اين قبايل به سرعت از اسلام برگشته و مرتد شدند. در سال يازدهم هجرت قبايل بنياسد، طي و غطفان، فزاره، هوازن و ثقيف همه مرتد شدند و بر طليحه گرد آمدند و كارداران همه قبيلهها باز به مدينه آمدند و كسي صدقات نداد.(10)طليحه بن خويلد از طايفه بنياسد در نجد ادعاي پيامبري كرد. جنگ مرتدان را، خصوصاً اين سه قبيله (اسد، غطفان و فزاره) بر عهده داشتند.(11) مردم اسد در سميراء فراهم شدند و فزاره گروهي از غطفانيان در جنوب طيبه فراهم شدند.(12)در زماني كه ابوبكر لشكر اسامه بن زيد را كه به مرزهاي شام (موته) فرستاده بود برگشت، او با آسودگي خاطر از شمال عربستان، خالد بن وليد را مأمور دفع طليحه كرد. در اين زمان، رئيس قبيله طي كه هم پيمان بنياسد بود به نام عدي بن حاتم، مسلمان باقي ماند و به ابوبكر و خالد در اين لشكركشي كمك كرد و طايفه خود را از طليحه جدا كرد و طليحه در درگيري با خالد و لشكر اسلام شكست خورد و نيروهاي بنياسد هنگام رويارويي با خالد به سختي شكست خوردند و تعدادي از نيروهاي بنياسد كشته شدند. طليحه به طرف شام فرار كرد و به بنيجفنه پناهنده شد. خالد پس از اين پيروزي اسرايي از بنياسد، غطفان و فزار به مدينه فرستاد و ابوبكر اين اسرا را آزاد كرد. بعدها اين نيروها در زمان خليفه دوم در نبرد نهاوند كمك بزرگي به سپاه اسلام كردند.(13)
بنياسد در دوران خلفاي راشدين
موضوعي كه پرداختن به آن در اينجا لازم است رويكرد بنياسد در مورد خلافت ابوبكر است كه با توجه به اشارههاي منابع، بنياسد از مخالفان انتخاب خليفه از طريق شوراي سقيفه بنيساعده بودند و از همان آغاز، حمايت خود را از امام علي(ع) ابراز كرده و گرايش خود را به امام علي(ع) نشان دادند. منابع تاريخي در خصوص دلايل اين گرايش، چيزي ننوشتهاند. با توجه به اينكه قبيله بنياسد در فتوحات شركت داشت، بعد از پيروزي اعراب در جبهه بينالنهرين ومرزهاي ساسانيان، در اين ناحيه ساكن شدند. منابع جغرافيايي درباره مكان اسكان آنان تا پيش از ايجاد شهر كوفه و بصره تا حدودي متفقالقول هستند. اصطخري جايگاه بنياسد را در عراق از قادسيه تا شقوق(16) در طول و در عرض تا نزديك صحراي سماوه(17) تا حد باديه بصره ميداند.(18) يعقوبي در البلدان منزلگاههاي بنياسد را اينگونه ذكر ميكند:
كسي كه ميخواهد از كوفه به حجاز برود، بر سمت قبله در منزلهايي آباد و آبخورهايي داير كه بزرگان بنيهاشم را در آنها قصرهايي است بيرون رود. اول آن منازل، قادسيه است، سپس مغيثه، پس فرعاء، پس واقعه، پس عقبه، پس قاع سپس زباله و شقوق و بطان كه اين چهار محل ديار بنياسد است.(19)
اين مسير بعدها مسير راه حجاج ميشود و در جهان اسلام اهميت تجاري و زيارتي پيدا ميكند. به تدريج كه از دوران آغازين فتوحات به اين سوي پيش ميآييم، طايفه بنياسد به داخل ايران نيز نفوذ ميكنند و در مناطقي چون خوزستان ساكن ميشوند و به طور كلي از نزديكيهاي قادسيه در ساحل، يسار (چپ) دجله تا جزيره بنيدبيس و هويزه ايران و بعدها حتي در آبادان ساكن ميشوند.(20)بعدها وقتي شهر كوفه در زمان عمر خليفه دوم ساخته ميشود، گروهي از بنياسد در اين شهر ساكن ميشوند. شهر كوفه كه ابتدا با هدف پايگاه نظامي ايجاد شد، به تدريج گروههاي قومي مختلفي را در خود جاي داد. قبايلي كه در كوفه ساكن شدند غالباً در گروهبنديهاي هفتگانه قرار داشتند كه براساس اعراب يمني و نزاري تقسيمبندي شده بودند. هر كدام در گروه خاص و محله خاص خود زندگي ميكردند. بنياسد برخلاف قبايلي مانند تميم و طي كه عشاير بودند يا مانند ايرانيان كه بيشتر اسكان يافته بودند، زندگي نيمه عشايري داشتند.(21)شهر كوفه به لحاظ بافت اجتماعي تركيبي از عناصر گوناگون و نامتجانس بود.
بنياسد و امام علي(ع)
پي نوشت ها :
*دانشجوي دکتراي تاريخ ايران دوره اسلامي دانشگاه اصفهان
**استاديار دانشگاه بوعلي سيناي همدان
1. اچ هارت، تاثيرگذارترينهاي تاريخ، ترجمه محمدحسين آهويي،ص27.
2. فياض، تاريخ اسلام، ص120.
3.واقدي، مغازي، ترجمه محمودمهدوي دامغاني، ج1، صص106و115و207و221.
4 .قطن: نام كوهي در ناحيه فيد است كه در آنجا آبهايي است متعلق به بنياسد.(ابن سعد، الطبقات الكبري، ج 2، ص38.
5. واقدي، پيشين، ج2، ص331.
6. فياض، پيشين، ص89 .
7. ابن كثير، البدايه والنهايه في التاريخ، ج 6، ص344.
8. ابن كثير، پيشين، ج 5، ص102؛ مير خواند ، تاريخ روضه الصفا، ج2، ص516 ؛ بلعمي، تاريخنامه طبري، به تصحيح محمد روشن، ج 1، ص283.
9. يعقوبي، تاريخ يعقوبي، پيشين، ج 1، ص521 .
10. بلعمي، پيشين، ص359 .
11. ابن اعثم كوفي، الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفي هروي، ص 11.
12. طبري، تاريخ طبري «تاريخ الرسل و الملوك»، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج7، ص1369.
13. واقدي، كتاب الرده، تحققيق دكتور يحيي جبوري، ص102-78، علياکبر فياض، تاريخ اسلام، ص 109.
14. مير خواند، پيشين، ج2، ص608-605؛ ابن كثير، پيشين، ج 6، ص351؛. Gibb, same, p683.
15. ابن خلدون، العبر و ديوان المبتدا، ترجمه عبدالمحمد آيتي، ج1، ص23-22.
16. شقوق در لغت به معناي ناحيه است و به طور خاص نام محلي در سرزمين يمامه که داراي واحه ي کوچکي بود(دهخدا، پيشين ، ج 31، ص447).
17. صحراي سماوه که اين صحرا از بيابانهاي جزيره در عراق محسوب مي شود ميان قادسيه تا شقوق(ابوالقاسمبن احمد جيهاني، اشکال العالم، ترجمه علي بن عبدالسلام کاتب، ص49)
18. اصطخري، مسالك و ممالك، به اهتمام ايرج افشار، ص24؛ جيهاني، پيشين ، ص 49-48؛ نجيب بكران، جهان نامه، به كوشش محمدامين رياحي، ص106.
19. يعقوبي، البلدان، ترجمه محمدابراهيم آيتي، ص91-90.
20. قلقشندي، نهايه الارب في معرفه الانساب العرب، تحقيق ابراهيم الابياري، ص42؛ لين پل ، طبقات سلاطين اسلام، ترجمه عباس اقبال، ص107.
21. محمدجعفري، تشيع در مسير تاريخ، ترجمه سيدمحمدتقي آيتاللهي، ص138.
22. منقري، پيكار صفين، ترجمه پرويز اتابكي، ص164.
23. منقري، پيشين، ص281.
24. منقري، پيشين، ص424.