تحولات قبيله بنياسد پيش از امارت (3)
نويسندگان: محسن مومني*/ عباس زارعي مهرورز**
بنياسد و قيام كربلا
امام حسين(ع) كه بنا به دعوت رؤساي قبايل شيعه كوفه به عراق آمد و در آنجا با عهدشكني كوفيان روبهرو شد، قبيله بنياسد نيز عهدشكني كرد. البته اگرچه تمام اين قبيله عليه امام حسين(ع) در كربلا اقدام نكردند، اما گروهي از آنان در لشكر عبيدالله بن زياد در دشت كربلا حضور داشتند.(1) دشت كربلا و چراگاههاي اطراف كوفه جزء مراتع قبيله بنياسد بود. ابومخنف ميگويد:
ابن زياد روي به حربن يزيد كرد، به او دستور داد كه راه امام حسين(ع) را ببندد. امام حسين(ع) در راه كوفه با عربي از قبيله بنياسد برخورد كرد و از او درباره اخبار كوفه سؤال كرد. پس او گفت: اي فرزند رسول خدا براستي قلب مردم با توست و شمشير ايشان عليه تو، پس برگرد و در آن هنگام امام را از قتل ابنعقيل و يارانش خبر دادند.(2)
بعد از شهادت امام حسين(ع) و يارانش در دشت كربلا، عمر سعد سرهاي شهدا را بين قبايل تقسيم كرد و گفت آنها را بر سر نيزهها بزنند كه شش سر به بنياسد كه سردار ايشان هلال بن اعور بود، داده شد.(3) حادثهاي كه در قيام كربلا براي قبيله بنياسد اتفاق افتاد تدفين شهداي كربلا توسط گروهي از بنياسد بود. ماجرا اين گونه بود كه لشكر يزيد بعد از به شهادت رساندن همه ياران امام حسين(ع) و خود ايشان، اجساد شهداي بي سر را در دشت كربلا رها كرد و در روز 11 محرم هنگامي كه نيروهاي اموي كربلا را ترك كردند مردم قبيله بنياسد از روستاي نزديك غاضريه به پايين آمدند و امام حسين(ع) و يارانش را در همان مكاني كه شهيد شده بودند، دفن كردند.(4) اين اقدام مردم بنياسد باعث شد كه نام نيكي از آنان در تاريخ تشيع بماند و حتي براي آنان در آينده احترام و امتيازاتي داشته باشد. اسنادي موجود است كه اين را اثبات ميكند.
در زمان حكومت آلبويه و فرمانروايي عضدالدوله ديلمي، عدهاي از طايفه بنياسد از زمينهاي بين النهرين به سمت ايران كوچ ميكنند و چون در آن موقع پايتخت در سرزمينهاي شرقي مملكت قرار گرفته بود، اين طايفه در سيرجان ساكن ميشوند و هنوز نوادگان و بازماندگان آنان با نامهاي خانوادگي بنياسد، بنياسد آزادي، عليزاده، ميرشاهي و عزتآبادي در اين ناحيه زندگي ميكنند. اسنادي در دست اين طايفههاست كه از زمان صفويه تا اواخر قاجاريه از پرداخت ماليات و عوارض معاف بودند كه برخي از آن اسناد در سازمان اسناد ملي كرمان نگهداري ميشود، از جمله اينها سندي است كه به تاريخ 1004ق، يعني دوران صفويه به خط تعليق نوشته شده و با توجه به عمر طولاني سند، عبارتيهايي از آن پاك و مخدوش شده، اما عنوان كلي كه توسط يكي از حكّام صفوي صادر گرديده است مبني بر معافيت خاندان بنياسد ميباشد. در سند ديگري كه متعلق به همين دوران ميباشد، آمده است:
«در اين وقت كه عمده قبايل و عشاير اميرمحمد و اميرنظر و اميرمحمدتقي، كلانتران اعراب بنياسد به درگاه جهانپناه آمده فرامين و احكام مطاعه سلاطين جنت مكين، خصوصاً سواد حكم نواب مالك رقاب، شاه طهماسب نورا ... مرقد در باب معافي اعراب مزبور» و بعد در اين سند به خدمت اجداد اين خاندان در تدفين اجساد مطهر شهداي كربلا اشاره شده و در انتهاي آن اينگونه آمده است: «بنابراين، مقرر فرموديم كه حكام و تيولداران و داروغگان و كلانتران و عمال خجسته عمال قلمرو همايون رقم اين عطيه را در دفاتر خلود ثبت و مرقوم كرده و به مستوفيان عظام مقرر فرمودهايم كه در تمشيت، تقويت، اعانت و رعايت طايفه بنياسد بدانند». و در پايان كساني كه به اين فرمان عمل نكنند تنبيه خواهند شد و ملعون به شمار ميآيند. آمده است در تاريخ سند سال 1130هـ .ق ذكر شده ودر تمام سند، مهرها و امضاهايي از علما و مشاهير آن زمان مبني بر تأييد حكم شاه مشهود است.(5)
بنياسد وحركتهاي شيعي پس از كربلا
ميدانيم كه شيعيان بعد از ماجراي كربلا و قتل عام امام حسين(ع) و يارانش، ديگر اقدامي براي حركتهاي نظامي نكردند. هرچند گروهي از شيعيان در قيامهايي، مانند توابين و مختار شركت نمودند، ولي سياست كلي تشيع در اين زمان تقيه بود و امامان هم از اين قيامها چندان حمايتي نميكردند و فقط گاهي آنان را تأييد ميكردند. بعد از ماجراي قيام مختار تا زمان قدرتيابي بنياسد در عراق و شهر حله ما در تواريخ اين زمان فقط به افراد و شخصيتهايي از بنياسد برميخوريم كه از فعالان تشيع بودند. در قرن دوم در ميان پيروان امام باقر(ع) ابوبصير ليث بختري مرادي بهعنوان فقيه و محدث بزرگ شيعه به شهرت رسيد و نام آور شد. او مولايي از بنياسد بود. وي صحابي محبوب امام باقر(ع) و سپس امام جعفرصادق(ع) شد. از امام صادق(ع) نقل شده است : ابوبصير، بريده، زراره و محمد بن مسلم، ميخهاي خيمه عالماند و اگر آنان نبودند احاديث نبوي از بين رفته بود.(7)
در قرن سوم و در زماني كه غيبت صغرا فرا ميرسد يكي از نايبان امام مهديعجلالله كه اولين آنها هم بود شخصي به نام ابوعمرو عثمان بن سعيد عمري از طايفه بنياسد بود كه او را الاسدي نيز ميخواندند. اين شخص توسط امام حسن عسگري(ع) و امام هادي(ع) به اين مقام رسيد. وي بهمنظور حفظ ظاهر، به شغل روغنكشي[روغن فروشي] پرداخت به همين سبب به مثمري نيز شهرت پيدا كرد.(8) با توجه به حوادثي كه در قرنهاي دوم و سوم در جهان اسلام به وقوع پيوست، به خصوص شورشها و قيامهاي متعدد عليه خلافت عباسي، ما نشاني از بنياسد در اين جنبشها، شورشها و قيامها نميبينيم و احتمالاً بنياسد پيرو سياست تقيه شيعه و عدم رويارويي نظامي با نظام خلافت عباسي بودند.
در جمع بندي كلي درباره اوضاع سياسي ـ اجتماعي قبيله بنياسد در قرنهاي دوم و سوم تا ايجاد امارت بنيمزيد حله، ميتوان اينگونه گفت كه اين قبيله در اين دوران در حالتي از عدم تحرك سياسي و نظامي بود.(9) گروهي از آنها در شهر كوفه ساكن بودند و گروهي نيز تا قرن پنجم هنوز به صورت چادرنشيني زندگي ميكردند و ناحيهاي بين كوفه تا داخل خوزستان ايران را تحت سيطره زندگي عشايري داشتند.
نتيجه
پي نوشت ها :
*دانشجوي دکتراي تاريخ ايران دوره اسلامي دانشگاه اصفهان
**استاديار دانشگاه بوعلي سيناي همدان
1. كحاله، معجم قبايل العرب، ج ا، ص23.
2. اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص 73.
3. طبري، پيشين، ج7، ص 3068؛ ابن اعثم ، پيشين، ص914.
4. بلعمي ، پيشين، ج2، ص712؛ طبري، پيشين، ج7، ص3064؛ مسعودي، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج1، ص66؛ محمدجعفري، تشيع در مسير تاريخ، ص229؛ ابن كثير، البدائه و النهايه، ج 8، ص222.
5. گلاب زاده، كرمان در گذر تاريخ، ص104-103.
6. دينوري، اخبار الطوال، ترجمه صادق نشات، ص313.
7. محمد جعفري، پيشين، ص292.
8. مشكور، ترجمه فرق الشيعه نوبختي، ص168.
9. زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه علي جواهركلام، ص791.
1 ـ ابن الاثير، عزالدين ابي الحسن علي بن الكرم، كامل «تاريخ بزرگ اسلام و ايران» ، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، شركت سهامي چاپ و انتشارات كتب ايران، بي تا.
2 ـ ابن اعثم كوفي، محمدبن علي، الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفي هروي، مصحح غلامرضا طباطبايي مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1372ش.
3 ـ ابن سعد، محمد سعد، الطبقات الكبري، دارسته و تحقيق محمد عبدالقادر عطاء، (لبنان ـ بيروت، دارالكتب العلميه، 1990م ـ 1410ق).
4 ـ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، العبر و ديوان المبتدا، جلد سوم، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1366ش.
5 ـ ابن كثير، ابي الفداء، حافظ، البدايه و النهايه في التاريخ، حققه و قواعد و علق حواشيه مكتب التراث، بيروت، دارالكتب العلميه، 1992م.
6 ـ ابن هشام، زندگاني محمد(ص)، پيامبر اسلام (ترجمه سيره النبويه)، ترجمه سيدهاشم رسولي، تهران، انتشارات كتابفروشي اسلاميه، 1366ش.
7 ـ اچ هارت، ميشل، تاثيرگذارترينهاي تاريخ، ترجمه محمدحسين آهويي، تهران، روزنه، 1378ش.
8 ـ اصطخري، ابواسحق ابراهيم، مسالك و ممالك، به اهتمام ايرج افشار، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1368ش.
9 ـ اصفهاني، ابي الفرج ، مقاتل الطالبيين، قم، ناشر مؤسسه دارالكتاب للطباعه النشر قم، 1385هـ .ق، 1965م.
10 ـ بلعمي، ابوعلي، تاريخنامه طبري، به تصحيح محمد روشن، تهران، انتشارات روشن، 1374ش.
11. بيات، عزيزاله، تاريخ ايران از ظهور اسلام تا ديالمه، تهران، انتشارات دانشگاه شهيدبهشتي، 1370ش.
12. مسکويه، احمدبنمحمد، تجارب الامم في اخبار ملوك العرب و العجم، به تصحيح رضا انزابي نژاد و يحيي كلانتري، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسي مشهد ، 1373ش.
13. جيهاني، ابوالقاسم بن احمد، اشكال العالم، ترجمه علي بن عبدالسلام كاتب، تهران، شركت به نشر، 1368ش.
14. دهخدا، علي اكبر، لغتنامه، زيرنظر دكتر معين، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ديماه 1338ش.
15. دينوري، ابوحنيفه احمدبن داود، اخبار الطوال، ترجمه صادق نشات، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1346ش.
16. زرين كوب، عبدالحسين، تاريخ ايران بعد از اسلام، تهران، انتشارات اميركبير، 1373ش.
17. زيدان، جرجي، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه علي جواهركلام، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1369ش.
18. طبري، ابوجعفر محمدبن جرير، تاريخ طبري «تاريخ الرسل و الملوك»، ترجمه ابوالقاسم پاينده ، بيجا، انتشارات اساطير، 1373 ش.
19. عباسي، احمد، قيام زنگيان، ترجمه كريم زماني، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1359ش.
20. الفاخوري، حنا، تاريخ ادبيات عرب، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، انتشارات توس، 1368ش.
21. فياض، علي اكبر، تاريخ اسلام، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1376ش.
22. قلقشندي، ابي العباس احمدبن علي، نهايه الارب في معرفه الانساب العرب، تحقيق ابراهيم الابياري، بيروت، دارالكتب البناني، 1991م.
23. كحاله، عمررضا، معجم القبايل العرب، بيروت، مؤسسه الرساله، 1994م.
24. گلاب زاده، سيدمحمدعلي، كرمان در گذر تاريخ، كرمان ، مركز كرمانشناسي، 1381ش.
25. لين پل. استانلي، طبقات سلاطين اسلام، ترجمه عباس اقبال، تهران، كتابخانه مهر، 1312ش.
26. محمدجعفري، سيدحسين، تشيع در مسير تاريخ، ترجمه سيدمحمدتقي آيتاللهي، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1374ش.
27. مسعودي، ابوالحسن علي بن حسين، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، بنگاه نشر و ترجمه، 1374ش.
28. مشكور، محمدجواد، ترجمه فرق الشيعه نوبختي، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1353ش.
29. ميرخواند، محمدبن خاوند شاه بلخي، تاريخ روضه الصفا، تهران، انتشارات خيام، بي تا.
30. منقري، نصربن مزاحم، پيكار صفين، ترجمه پرويز اتابكي، به تصحيح عبدالسلام محمد هارون، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1366ش.
31. نجيب بكران، محمد، جهان نامه، به كوشش محمدامين رياحي، تهران، انتشارات ابن سينا، بيتا).
32. واقد، محمد بن عمر، كتاب الرده، تحقيق الدكتور يحيي الجبوري، لبنان ـ بيروت، دارالمغرب الاسلامي، 1990م.
33. واقدي، محمد بن عمر، مغازي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، انتشارات مركز نشر دانشگاهي، 1362 ـ 1361ش.
34. يعقوبي، احمد بن واضح، البلدان، ترجمه محمدابراهيم آيتي، تهران، بنگاه نشر و ترجمه كتاب، 1356ش.
35. يعقوبي، احمد بن واضح، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1342ش.
36. جيهاني، ابوالقاسم بن احمد، اشکال العالم، ترجمه علي بنعبدالسلام کاتب، حواشي و تصحيح فيروز منصوري، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، 1368ش، ص49.
36. H.A.R. Gibb and other,the encyclopedia of islam, volume I, new edition, A ـ B, leiden E.j.BRill. 1986. PP 321 ـ 1359.
منبع: نشريه تاريخ در آينه پژوهش شماره 26