در وصف سید شهیدان اهل قلم
راز نو
اي يکه سوار شرف، اي مردتر از مرد!
بالايي من! روح تو درخاک چه مي کرد؟
مي گفت برو، عشق چنين گفت که بشتاب
مي گفت بمان، عقل چنين گفت که برگرد
ديروز يکي بوديم با هم، ولي امروز
تو نورتر از نوري و من گردتر از گرد
يک روز اگر از من وعشق تو بپرسند
پيغمبرتان کيست، بگو درد، بگو درد
اي سرخ تر از سرخ! بخوان سبزتر از سبز
آن سوي، درختان همه زردند، همه زرد
اي دست و زبان شهدا، هيچ زباني
چون حنجره ات داغ مرا تازه نمي کرد.
*******
امام زاده
فروردين 72- شهادت سيد مرتضاي آويني
همان که مادر دوران چواونزاده، تويي
خدا اگر به کسي تاب عشق داده، تويي
خليفه روي زمين او اگر نهاده، تويي
بهل که ساده بگويم، امام زاده تويي
به تکه تکه ي نعشت دخيل بايد بست
دخيل برکرم جبرئيل بايد بست
وگرنه نعش تو را سوي آسمان که برد؟
که اين امانت تابوت از علي بخرد؟
امانتي خدا را امين او برده است.
علي نرفت، نوشته بدان زمين خورده است
***
تو کيستي که برايت علي غريبي خواند؟
تو کيستي که فقط از تو دل فريبي ماند؟
نمي توان که تو را با شهيد تخمين زد
درست دست قضا بود. قرعه برمين زد
دعاي صحت و حرز سلامتي ميني است
که زير پاي چپ مرتضاي آويني است
به زير لب، تو چه خواندي که آسمان خم شد
و از ميان زمين، مرد واپسين کم شد
به زير لب، تو چه خواندي که ره نشان دادند
وتحفه ي نعش تو را دست آسمان دادند
به زير لب تو چه خواندي که قفل بسته شکست
وبغض مانده ي مردان دل شکسته شکست
به زير لب، تو چه خواندي؟ بگو، بلند بگو
زکاروان عقب افتاده گان کم اند، بگو
***
جنوب جاي عجيبي است، آسمانش نيز
بهشت شاهد ما و فرشته گانش نيز
بهل که در بگشايند او جنوبي بود
کلون کنند و بگويند روز خوبي بود
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 31
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 31