بهشت روي زمين

هماره تا به جهان خاندان آدم بود وجود نابغه، تاريخ‌ساز عالم بود ظهور نادره‌مردان روزگار، به دهر هماره مظهر بس كارهاي معظم بود
پنجشنبه، 27 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بهشت روي زمين

بهشت روي زمين
بهشت روي زمين


 





 
استاد اديب برومند

بهشت روي زمين

هماره تا به جهان خاندان آدم بود
وجود نابغه، تاريخ‌ساز عالم بود
ظهور نادره‌مردان روزگار، به دهر
هماره مظهر بس كارهاي معظم بود
نگر به دودة پيغمبران كه در آفاق
طلوعشان همه با خير محض توأم بود
هزار گونه تحول در اجتماع بشر
رهين بعثت آنان ز عهد آدم بود
وز آن ميانه فزونمايه‌تر در اين تأثير
سپهر پايه محمد، نبي خاتم بود
بدين قرار، نوابغ نه در قياس رسل
عقولشان به دوصد ابتكار، ملهم بود
رجال علم و سياست، فحول فضل و هنر
حياتشان چو چراغي به شام مظلم بود
بسا كه نادره مردي ز خطه‌اي مغموم
به پاي‌خاست كه آرامبخش هر غم بود
نفوذ همت و تأثير اين قبيل رجال
اگر چه بود فراوان، شمارشان كم بود
در امتداد زمان، قهرمان به نام بلند
هماره مظهر تذكار، همچو رستم بود
در اين ديار، از آن پس كه ساليان دراز
وطن دچار هزاران بلاي مبرم بود،
در آن زمان كه عيان گشت فرصت اصلاح
به كشوري كه سراسر خراب و درهم بود،
پديد گشت به كشور، يكي امير فخيم
كه از هزار امير و وزير، افخم بود
بلندنام اميري كه بهر پاس وطن
به عزم راسخ و رأي رزين مصمم بود
كه بود اين هنري خواجهي كفايت‌مند؟
كه يادگار كيان‌فر، ز سام نيرم بود
ستوده خواجة‌ والامنش، امير كبير
بزرگوار تقي‌خان صدراعظم بود
همان كز اول دوران ناصرالدين‌شاه
وجود او به جراحات ملك، مرهم بود
به راه خدمت ايران در التزام خلوص
به حكم همت و وجدان پاك، ملزم بود
به درك ملتي آزاد و كشوري آباد
علاقه‌مند ز جان، تا به واپسين دم بود
بهشت روي زمين خواست كرد ايران را
كه از تجمع اشرار، چون جهنم بود
بسا موانع سرسخت از درون و برون
به پيش راه هدفهاي او فراهم بود
امير ديد كه درد در غم و وبال وطن
به خودپرستي مشتي رجال، مُدغَم بود
امير ديد كه هر يك ز سروران و صدور
اسير و بندة دينار بود و درهم بود
امير ديد كه با فقر و جهل و بيماري
حيات ملت ايران قرين ماتم بود
امير ديد كه با حيف و ميل بيت‌المال
قيود مالي كشور گسسته از هم بود
امير ديد كه بيگانه از شمال و جنوب
گزند ما را، شائق چو مارِ ارقم بود
امير ديد كه شه موم گشته در كف مام
چگونه مامي؟ كآلايش مجسم بود
بديد در كف امواج شر خراسان را
كه از شرارت سالار، غرقه در يم بود
بديد كبك سفيران خروسخواني كرد
چنان‌كه بانگش گه زير بود و گه بم بود
به رفع اين‌همه اشكال، چاره‌ جويي كرد
كه در كمال و خرد، چون به جود حاتم بود
از او به خادم و خائن رسيد بيم و اميد
كه هم به دستش ترياق بود و هم سم بود
چو بهر نيت اصلاح، عزم وي شد جزم
از او رميد هرآن كو ز كيفرش رم بود
صف فساد، به ضديتش علم برداشت
چو ديد بر سر دوش امير، پرچم بود
عناد خارجي و كيد داخلي با هم
به طرح توطئه بر نفي مير منضم بود
شه جوان سبكسر مثال قتلش داد
به حيله‌ورزي مادر كه درخور ذم بود
سپس به خواهش مادر مقام او بخشيد
بدان رقيب كه با خائنان پسر عم بود!
لقب نهاد ورا صدراعظم نوري
اگرچه ناري و ملعون چو ابن‌ملجم بود
حريم دولت ايران به خارجي يله كرد
به دست آن كه به اغيار، يار و محرم بود
رگ امير بفرمود تا زند فصّاد
به فين كاشان، كانجا مسيل اين دم بود
رگ امير نبود آنچه شد گشوده به فين
رگ حيات بلاديده كشور جم بود
طراوت سحري داد، باغ ايران را
ولي دريغ كه كوته زمان چو شبنم بود
نماند آن همه تدبير و همت والا
كه قدر و منزلتش در بلندطارم بود
به قرني از گذر ارتقا واپس ماند
خجسته كشور ما كز شكوه، اقدم بود
امير اگر به سر كار مانده بود، اديب
كنون سواد وطن چون بهشت خرم بود

منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط