بازخواني لقب «شيعه ي جعفري» در بستر تاريخ حديث (1)
نويسنده: دکتر پرويز رستگار
استاديار دانشگاه کاشان
استاديار دانشگاه کاشان
چکيده
اين نوشته ي کوتاه دامان در پي آن است تا باز خواني تاريخ پرفراز و نشيب فراگيري و پراکندگي حديث ميان مسلمانان دو سده ي نخست تاريخ اسلام، نشان دهد لقب ياد شده گرچه همواره در نوشته هاي نويسندگان دهه هاي نزديک به امروز ما، با چاشني خوش بيني و مثبت انگاري بازتاب يافته است در بستري از ريشخند و دست اندازي شيعيان و آلوده به رنگ سرزنش و نکوهش به کار مي رفته است و سرنوشتي چون ديگر واژه هايي داشته است که نخست ناخوشايند بوده اند و اندک اندک نمودي نو و شناسنامه اي دلپذير يافتند.
کليد واژه ها: امام صادق(ع)، شيعه ي جعفري، تشيع، تاريخ حديث، حديث مسند، حديث مرسل.
مقدّمه
گ ها و نقش هاي تابه تا و تو در تويي بر جان و روان و انديشه و احساسات خود مي بينند يا مي زنند و چنان ديگرگون مي شوند که گويا به رغم باور فيلسوفان، «انقلاب ماهيت»(Transmutation) پيدا مي کنند و به گفته ي فرانسوي ها، «الينه» مي شوند.
واژه ها و القاب، بسان برخي جانداران، در فرايند تولد تا بلوغ خود، دگرگوني هاي شگفت آوري را پشت سر مي نهند و اگر چه بسياري از آنها در همان زادگاه معناي لغوي خود ايستا مي مانند و دستخوش دگرگوني ها و پوست اندازي ها نمي شوند، شماري در خور ملاحظه از آنها نيز چنين نيستند. اين دسته از واژه ها، در بستر معنايي زاده مي شوند، رشد مي کنند، مي بالند و گاه مي ميرند و از دايره ي کاربري ها بيرون مي روند؛ به ديگر سخن، برخي از واژه ها به دنبال افزودن يا کاستن يک يا چند قيد و در نتيجه، در پي ايجاد توسعه يا محدوديت در مفهوم شان، از شکلي به شکل ديگر و از شخصيتي به شخصيت ديگر در مي آيند، و به همين ترتيب فرايند اصطلاح سازي(Term) شکل مي گيرد و «اصطلاح شناسي»(Terminology) زاده مي شود؛ فرانيدي که ما آن را «دگرديسي هاي ترمينولوژيک» مي ناميم. چگونگي رخ نمايي اصطلاح «شيعه ي جعفري» و ديگرگوني اش، پاره اي از اين داستان دير آيند و پر نمونه است.
1.دو امام وارسته(ع) و يک گشايش خجسته
چنين آمد و شدي در جهان سياست، هر چه براي سياستمداران و دلباختگان دلبر قدرت و مديريت، جانکاه و تلخ باشد و خواب خوش هماره بر سر کار بودن و پشت يه تخت طاووس اقتدار داشتن را در کامشان با کابوس هاي بيم بر انگيز بر هم زند و دردآلود کند، براي ساکنان کوي فرهنگ و انديشه و اصلاح، خوشايند و مايه ي شادخواري و اميدواري است. فرو رفتن هر نظام سرکوبگر و دشمن ديرپاي انديشيدن و انديشه ورزان در گرداب رويارويي براندازان و «حيّ علي الصّلاح» گويان، ناخواسته و ناگزير، فشار سنگين آن را که ديگر نمي تواند چونان گذشته، در چند سنگر، با دشمنان خود بجنگد و محاسبه گرانه و چاره جويانه بهتر آن مي بيند
که در بردي کوتاه، نخست با شمشير به دست ها و کمان بر دوش ها دست و پنجه نرم کند و کار قلم به دستان و کتاب پرستان را به فرصت فراروي فردا واگذارد، از گرده ي فرهنگ پروران و دلسوختگان دانش آموزي و دانش پراکني بر مي دارد و بدين ترتيب است که غنيمت گران، بهاي اندکي آسان تنفس کردن اين دست انسان هاي ساخته شده و سازنده، نه به دست قدرت برتر امروز که ناخواسته و پيش آمده، به دست قدرت برتر و سرکوبگر فردا فراهم مي شود!
از راه رسيدن چنين گشايشي خجسته و سوگمندانه کوتاه دامان و نه چندان ديرپا، همواره با روي خوش و آغوش گرم کساني همراه بوده است که لبخند زنان به سراب سياست و اينگونه تلاش هاي رفتگار، شتابان و خستگي ناپذير به تکاپوهايي فرهنگي و ماندگار دست زده، بنيادهايي پي افکنده اند که تاريخ را در نوردد و از گزند باد و باران، خم به ابرو نياورد؛ زيرا آنان به تجربه ي تلخ و تکراري و تاريخي انسان ها دريافته اند که خزان در پيش و «بهار پراگ، کوتاه است!».
داستان بر آمدن امويان و سست شدن و از پا درآمدنشان به دست عباسيان، نمايشي از آن فيلمنامه ي هميشگي است که تنها هنر پيشه ها و بازيگرانش نام هايي ديگرگون و تازه به گوش رسيده داشتند؛ کارزار اين دو خانواده ي قدرت طلب گرچه با دست اندر کاري و پا در مياني بازيگران رنگارنگ و پر شماري چونان ايرانيان و علويان همراه بود و اين نوشتار با رويکردي که دارد، جاي شايسته ي پرداختن، به آنها نيست فشار سنگين خاندان اموي را از دوش دو پيشواي پاک شيعيان، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) برداشت و به آن دو فرصت هاي گرانبهايي براي پيوند بيشتر با هواخواهان و گفت و شنيدهاي فرهنگ ساز با ايشان ــ آن هم دور از چشم جاسوسان و نگاه هاي خبر چينان حکمومتي ــ داد.
اين فراخي حال و گشايش روزگار، براي امام صادق(ع) دو چندان بود؛ آن حضرت ــ اگر پدر ارجمندش نتوانست بيش از سستي پايه هاي بنياد حکومت
اموي چيز ديگري از داستان دراز دامن دست به دست شدن عروس زشت روي قدرت را ببيند هم سال هاي نگونبختي و از پا درآمدن امويان و هم سال هاي سر برآوردن و نوپايي عباسيان را ديد و هم از اين روي توانست به تلاش ها و تکاپوهايي بسي بيشتر و پر دامنه تر از آنچه پدر بزرگوارش کرد، دست زند.
برآيند آنچه امام صادق(ع) کرد و کم و بيش تا سال 145قمري که در آن منصور ــ خليفه ي سرکوبگر عباسي ــ خيزش علويان زيدي مذهب به رهبري محمد بن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهيم را فرو نشاند، و با دغدغه اي کمتر و جست و خيزهايي آزادانه تر دنبال شد، چنان در سطح و عمق، گسترده و ريشه دار که درباره اش بسيار گفته اند و نوشته اند و نيازي به بازگويي آن در اين جا نيست(براي نمونه، ر.ک.به: قزويني، 1415ق، ج2، ص312/مغنيه، [بي تا]، ص106/شريف قرشي، 1413ق، ج7، ص 198/امين، 1403ق، ج1، صص21و25/پيشوايي، 1372ش، ص356/آل کاشف الغطاء، 1410ق، ص129/مظفري، [بي تا]، ص44/يحيي امين، 1406ق، ص83/جعفري، 1372، ص302/فياض، 1395ق ، ص150/نعمه، 1413ق، ص312/مطهري، 1358، ص141/معروف حسني، 1981م، ج2، ص252/شيرازي، 1361، ص576/حيدر، 1390ق، ص215/طباطبائي، [بي تا]، ص53).
منبع: نشريه شيعه شناسي، شماره 26.