احترام والدین از دیدگاه قرآن
منبع :اختصاصی راسخون
چکیده
کلید واژگان
مقدمه
الف- والدین از دیدگاه قرآن کریم:
1-آیه اول در سوره مبارکه اسراء آیه 23 و 24 که خداوند متعال میفرماید: وَ قَضَی رَبُّکَ اَلَّا تَعْبُدُوا اِلّا إیّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانَاً اِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْاکَبَر اَحَدُهُما اَوْ کَلاهُما فَلانَقُلْ لَهُما اَفٍ وَ لاتَنْهَرْهُا وَ قُلْ لَّهُما قَوْلَ کَریماً (23) وَ اْخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُلِّ مِنْ الرَّحْمَهِ وَ قُلْ رَبَّ ارْحَمْهُما کَما رَبَیّانِی صَغِیراً؛ و پروردگارت حکم قطعی کرد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر خود نیکی کنید حال اگر در نزد تو یکی از آن دو یا هر دو به کهنسالی رسند به آنان اُف مگو و بر آنها فریاد مزن و سخن درشت مگو و با آنان سخنی کریمانه بگوی. (23) و از روی مهربانی در برابر آنها بالهای خضوع و ذلّت فرود بیاور و بگو پروردگارا هر دو را رحمت کن به پاس آنکه مرا در خردسالی تربیت کردند. (24).
بیان علامه طباطبائی (رحمت ا... علیه) در تفسیر المیزان
کلمهی (کِبَر) به معنای بزرگسالی است و کلمهی (آف) مانند کلمهی (آخ) در فارسی انزجار را میرساند و کلمهی (نهر) به معنای رنجاندن است و یا با داد زدن بر روی کسی انجام میگیرد یا با درشت حرف زدن و اگر حکم را به دوران پیری پدر و مادر اختصاص داده از این جهت بوده که پدر و مادر در آن دوران سختترین حالات را دارند و بیشتر احساس احتیاج به کمک فرزند مینمایند، زیرا از بسیاری از واجبات زندگی خود ناتوانند و همین معنا یکی از آرزوهای پدر و مادر است که همواره از فرزندان خود آرزو میکنند. آری روزگاری که پرستاری از فرزند را میکردند و روزگار دیگری که سختیهای آنان را تحمل میکردند و باز روزگاری که زحمت تربیت آنان را به دوش میکشیدند، در همه این دورانها که فرزند از تأمین واجبات خود عاجز بوده آنها این آرزو را در سر میپروراندند که در روزگار پیری از دستگیری فرزند برخوردار شوند. پس آیه شریفه نمیخواهد حکم را منحصر در دوران پیری پدر و مادر کند، بلکه میخواهد وجوب احترام پدر و مادر و رعایت احترام تام در معاشرت و سخن گفتن با ایشان را بفهماند، حال چه در هنگان احتیاجشان به مساعدت فرزند و چه در حال دیگر و معنای آیه روشن است. کلمه (خَفَض جَناح) (پر و بال گستردن) کنایه است از مبالغه در تواضع و خضوع زبانی و عملی و این معنا از همان صحنهای گرفته شده که جوجه بال و پر خود را باز میکند تا مهر و محبت مادر را تحریک نموده و او را به فراهم کردن غذا وادار سازد و به همین جهت کلمهی جناح را مقید به ذلت کرده و فرمود: (جناح الذّل) و معنای آیه این است که: انسان باید در معاشرت و گفتگوی با پدر و مادر تواضع و خضوع او را احساس کند و بفهمند که او خود را در برابر ایشان خوار میدارد و نسبت به ایشان مهر و رحمت دارد. این در صورتی است که (ذُلّ) به معنای خواری باشد و اگر به معنای مطاوعه باشد از گستردن بال مرغان جوجهدار مأخوذ شده که از در مهر و محبت، بال خود را برای جوجههای خود باز میکنند تا آنها را زیر زپر خود جمعآوری نمایند و از سرما و شکار شدن حفظ کنند؛ و در اینکه فرمود (و بگو: پروردگارا! ایشان را رحم کن، آن چنان که ایشان مرا در کودکیم تربیت کردند).دوران کوچکی و ناتوانی فرزند را به یادش میآورد و به او خاطرنشان میسازد، در این دوره که پدر و مادر ناتوان شدهاند تو به یاد دورهی ناتوانی خود باش و از خدا بخواه تا برایشان ترحم کند، آن چنان که ایشان تو را رحم نموده و در کوچکیت تربیتت کردند. (1)
2- آیه دوّم در سوره مبارکه بقره آیه 83 که خداوند متعال میفرماید: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً» و به یاد بیاور آن هنگامی که از بنی اسرائیل عهد و پیمان گرفتیم که غیر از خدا را نپرستید و به پدر و مادر خویش نیکی کنید. از این آیهی شریفه معلوم میشود که خداوند متعال با بندگان خود عهد و پیمانی بسته که یکی از عهد و پیمان الهی، احسان و نیکی به پدر و مادر است. پس همواره توجه داشته باشیم احسان به والدین عهدی است که ما با خداوند متعال بستهایم و میبایست مراقب بود که این عهد و پیمان، نقض نشود. در آیات گذشته نامی از پیمان بنیاسرائیل به میان آمده در اینجا قرآن مجید یهود را شدیداً مورد سرزنش قرار میدهد که چرا این پیمانها را شکستند؟ و آنها را در برابر این این نقض پیمان به رسوایی در این جهان و کیفر شدید در آن جهان تهدید میکند. در پیمان بنیاسرائیل این مطالب آمده است: 1- توحید و پرستش خداوند یگانه 2- و نسبت به پدر و مادر نیکی کنید؛ و پیمانهایی که در ادامه ایه شریفه آمده است.
3- آیه سوم در سوره مبارکه نساء آیه 36 که خداوند متعال میفرماید: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لاَ تُشْرِکُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً» و خدا را بپرستید و چیزی را شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر خود نیکی کنید.
4- آیه چهارم در سوره مبارکه انعام آیه 151 که خداوند متعال میفرماید: «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَيْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً» ای رسول ما بگو: بیائید تا آنچه را خدا حرام کرده بر شما بخوانم، اینکه چیزی را شریک خدا نسازید و به پدر و مادر خود نیکی کنید. ذکر نیکی به پدر و مادر، بلافاصله بعد از مبارزه با شرک و قبل از دستورهای مهمی همانند تحریم قتل نفس و اجرای اصول عدالت دلیل بر اهمیت فوقالعادة حق پدر و مادر در دستورهای اسلامی است. این موضوع وقتی روشنتر میشود که توجه کنیم به جای تحریم پدر و مادر که هماهنگ با سایر تحریمهای این ایه است، موضوع احسان و نیکی کردن ذکر شده است. یعنی نه تنها ایجاد ناراحتی برای آنها حرام است بلکه علاوه بر احسان و نیکی در مورد آنان نیز لازم و ضروری است؛ و جلبتر این که کلمه احسان را به وسیلهی «ب» متعددی ساخته و فرموده است «و بالوالدین احسنا». بنابراین آیه تأکید میکند که موضوع نیکی به پدر و مادر را باید آنقدر اهمیت داد که شخصاً و بدون واسطه به آن اقدام نمود.
5- در سوره مبارکه لقمان آیه 14 و 15، اندرزهای لقمان از سوی خداوند بیان شده که ارتباط روشنی با سخنان لقمان دارد. زیرا در بیان دو آیه بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنهاست و قرار دادن شکر پدر و مادر در کنار شکر خداوند متعال. به علاوه تأکیدی بر خالص بودن اندرزهای لقمان به فرزندش نیز محسوب میشود چرا که پدر و مادر با این علاقة وافر و خلوص نیت ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند. خداوند متعال میفرماید: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَى وَهْنٍ وَ فِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْکُرْ لِي وَ لِوَالِدَيْکَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ» و ما دربارهی پدر و مادر به انسان توصیه نمودیم، مادرش او را حمل کرد ناتوانی روی ناتوانی (با مشقت و رنج طاقت فرسا) و شیر دادن او نیز دو سال طول کشید توصیه کردیم که شکر من و والدین خویش باشد، بازگشت همه شما به سوی من است؛ «وَ إِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِي مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«؛ و هرگاه پدر و مادر تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی که از آن آگاهی نداری از ایشان اطاعت مکن و با پدر و مادر به طرز شایستهای رفتار کن و از راه کسانی پیروی کن که توبه کنان به سوی من آمدهاند. سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آنچه عمل میکردید آگاه میکنم. از آیه 15 سوره مبارکه لقمان استفاده میشود که نیکی در مورد پدر و مادر، ممکن است این توهم را برای بعضی ایجاد کند که حتی در مسأله عقاید و کفر و ایمان باید با آنها مماشت کرد. هرگز نباید رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم با او رابطه او با خدا باشد و هرگز نباید عواطف خویشاوندی حاکم بر اعتقاد مکتبی او گردد باز از آنجا که ممکن است، این توهم را بوجود میآورد که در برابر پدر و مادر مشرک، باید شدت عمل و بی حرمتی به خرج داد بلافاصله اضافه میکند که عدم اطاعت آنها در مسأله کفر و شرک، دلیل بر قطع رابطه مطلق با آنها نیست بلکه در عین حال باید با پدر و مادر در دنیا به طور شایسته رفتار کند. از نظر دنیا و زندگی مادی با آنها مهر و محبت و ملاطفت کن و از نظر اعتقاد و برنامههای مذهبی، تسلیم افکار و پیشنهادهای آنها نباش. این درست نقطة اصلی اعتدال است که حقوق خدا و پدر و مادر در آن جمع است (2) در مورد آیه 14 سوره لقمان «نه تنها به شکرگزاری از والدین به عنوان یک امر مهم توصیه شده، بلکه دلیل این سپاسگزاری نیز بیان گردیده یعنی اگر کسی بپرسد چرا انسان باید سپاسگزار والدین خود باشد؟ در پاسخ: انسان را متوجه زحمات متعدد و رنج طاقتفرسای والدین میکند که برای به دنیا آوردن وتربیت فرزند در دورههای مختلف متحمل شدهاند و اما چرا شکر و سپاس خداوند، بر سپاسگزاری از والدین مقدم شده است؟ شاید به این دلیل باشد که اولاً گرچه به حسب ظاهر پدر و مادر واسطهی آفرینش ما قرار گرفتهاند، اما آفریدگار اصلی خداست و پدر و مادر در این میان واسطهای بیش نیست و به همین جهت، همه سپاسها به او بر میگردد گرچه در ظاهر تشکر از مخلوق باشد همچنانکه در آیات ابتدایی سوره حمد تمام سپاسها و ستایشها را به خدا اختصاص میدهد به این دلیل که خداوند متعال مربی و پروردگار جهانیان است.» (اَلْحَمْدُللهِ رَبّ العَالَمین) و ثانیاً پدر و مادر خود نیز از مخلوقات الهی و از فیوضات وجودی او هستند و احسان پدر و مادر فرع احسان خدا به ایشان است. پس احسان خدا به ما، بر احسانی که پدر و مادر در حق ما کردهاند، مقدم است، چرا که او خالق پدیدآورندگان ما میباشد. برای همین، تشکر از خالق بر تشکر از مخلوق مقدم دارد. اما اینکه تشکر از والدین را در کنار تشکر از خود قرار داد، بر عظمت این مسأله و بزرگی حق والدین دلالت دارد و اینکه تشکر از پدر و مادر به نوعی تشکر از خداست. روایتی از امام هشتم حضرت رضا (ع) (3) ذیل آیه 14 سوره مبارکه لقمان وارد شده که فرمود: خداوند با سپاسگزاری و تشکر از خودش و از والدین امر کرد، پس کسی که والدین را سپاس نگوید، خدا را تشکر نکرده است. (وَاَمْرُ بِالشُکرْ لَهُ وَ لِلْوالِدَیْنِ فَهَنْ لَمْ یَشْکُرْ والِدَیْهِ لَمْ یَشْکسر اللهِ)
منظور از شکرگذاری والدین چیست؟
شکر دو قسم است. شکر زبانی و شکر عملی. منظور از شکر زبانی است که فرزند با گفتار نیکوی خود از ایشان سپاسگزاری نماید و منظور از شکر عملی این است که با نیکوکاری، محبت و خدمت صادقانه به ایشان، تلاش و زحمت آن دو را در عمل تلافی نماید. در پایان آیه به عنوان ضمانت اجرایی این توصیه با مسأله معاد و بازگشت به سوی خدا اشاره نموده و میفرماید: (اَلیّ الْمَصیُر) یعنی اگر کسی با این مسأله درست برخورد نکرده و حقی از خدا و والدین را ضایع نمود در نهایت به سوی خدا بازگشته و در پیشگاه خداوند متعال بای پاسخگو باشد. به دلیل عظمت مقام والدین، این دستور در دو جای دیگر از قرآن در قالب توصیه به انسان از جانب خدا تکرار شده است:
1.آیهی 8 سوره عنکبوت: (وَوَصَّیْنا الْاِنسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْنا) ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادر خود نیکی و خوش رفتاری کند.
2. آیهی 15 سوره مبارکه احقاف: (وَوَصَّیْنا الْاِنسانَ بِوالِدَیْهِ اِحْساناً) ما به انسان توصیه کردیم که به پدر مادر خود نیکی کند. باید توجه داشت که توصیه به چیزی آن هم از جانب شخص بزرگی مانند خدا، به امور بی اهمیت یا کم اهمیت نمیشود بلکه چیزی که مورد توصیه قرار میگیرد، آن هم به صورت مکرر، حتماً باید امر بزرگی باشد. به بیان دیگر کسی که چندین بار به مسألهای توصیه میکند، آن مسأله باید برایش خیلی مهم باشد و نیکی به والدین در چندین جای قرآن مورد توصیهی خداوند واقع شده به این معنا که مسأله احترام به والدین نزد خداوند متعال بسیار پر اهمیت، ارزشمند و مورد توجه است. در ادامه آیه 15 سوره مبارکه احقاف، مجدداً به دوران سخت بارداری، دوره دو ساله شیردهی، سختیهای زایمان و زحمات سیماهی مادر پرداخته میفرماید: (وَوَصَّیْنا الْاِنسانَ بِوالِدَیْهِ اِحْساناً حَمَلَتْة اَمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَّعْتُةُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتْی اِذاَ بَلَغَ اَشُدَِهُ وَ بَلَغَ اَرّبَعیِنَ سَنَهً قالَ رَبِّ اَوْزَعنِی اَنّ اَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتیِ اَنْعَمْتَ عَلَیّ وَ علی والِدَیَ وَ اَنَّ اَعْمُلَ صلِحاً تَرضهُ وَ اَصْلِحْ لُی فِی ذُرّیَتِی اِنّیِ تُبْتُ اِلیُکَ وانی مِنْ الْمُسْلِمیَنَ) (15) و انسان را نسبت به پدر و مادرش به احسان نیکی سفارش کردیم، مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تجمل رنج او را به دنیا آورد و دوران بارداری تا شیرخواری تا از شیر گرفتن او سی ماه است تا آن گاه که به رُشد کامل خود برسد و به چهل سالگی برسد میگوید: پروردگارا بر دلم بیفکن تا نعمتی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشتهای سپاس گویم وکار شایستهای را انجام دهم که تو از آن خشنود شوی و فرزندانم را برایم شایسته گردان در حقیقت من به درگاه تو توبه میکنم و بیتردید از تسلمشدگانم. به راستی این همه تأکید و سفارش از طرف پروردگار و ذکر این مسأله بلافاصله پس از عبودیت و توحید نشانهی چیست؟ آیا حکایت از مقام والای والدین نمیکند؟ مگر نه این است که بعد از خدا، این پدر و مادر هستند که در ایجاد فرزند، و رشد و پرورش او مستقیماً ایفای نقش میکند؟ اگر یکی از دوستان ما را در مسألهای یاری کند و تنها احسان کوچکی به ما بنماید، تا همیشه ایام سپاسگزار او بوده و خود را مدیون او میدانیم. پس چگونه سپاسگزار انسانهای شریفی نباشیم که هستی و تمام زندگی خویش را به واسطهی ایشان از حق تعالی گرفته و بودن خود را مدیون ایشانیم؟ فرض کنیم که پدر و مادر جز در به دنیا آوردن فرزند، خدمت دیگری به فرزند نکرده باشند. آیا تا همین جا حق حیات و هستی به گردن فرزند ندارند؟ به راستی کدام حق از این بالاتر، که کسی به انسان هستی او را با جان و دل و بدون هیچ چشم داشتی هدیه داده باشد؟ آیا ما این هدیهی الهی را جز از طریق پدر و مادر، از کس دیگری گرفتهایم؟ و آیا به جا نیست که با خالق خویش عهد و پیمان ببندیم که آنچه دربارهی ایشان پدر و مادر دستور داده عمل نمائیم؟
پیامهای آیه
در کتاب تفسیر نور، ج 7 ص 42 در ذیل آیه 23 و 24 سوره مبارکه اسراء میخوانیم:
1- توحید در رأس همهی سفارشهای الهی است. (وَ قَضی رَبُّکَ اَلّا تَعْبُدُوا ِاّلا اِیّاهُ)
2- خدمتگزاری و احسان به پدر و مادر از اوصاف موحّد واقعی است.
3- فرمان نیکی به والدین مانند فرمان توخید، قطعی و فسخ نشدنی است. (قضی)
4- احسان به والدین در کنار توحید و اطاعت از خدا آمده تا نشان دهد این کار هم واجب عقلی و وظیفهی انسانی است و هم واجب شرعی.
5- نسل نو در سایهی ایمان، با نسل گذشته پیوند محکم داشته باشند.
6- در احسان بودن به والدین، مسلمان بودن آنها شرط نیست.
7- در احسان به پدر و مادر، فرقی میان آن دو نیست (گرچه در اصل احسان و بین پدر و مادر تفاوتی نیست، اما در شیوههای احسان و شدت و ضعف آن، آنچه از روایات به دست میآید، مادر از جهاتی مقدم است)
8- احسان بالاتر از انفاق است و شامل محبت، ادب، آموزش، مشورت، اطاعت، تشکر، مراقبت میشود.
9- احسان به والدین، حد و مرز ندارد.
10- سفارش قرآن کریم به احسان، متوجه فرزندان است یا والدین
11- هرچه نیاز جسمی و روحی والدین بیشتر باشد، احسان به آنان ضروریتر است.
12- پدر و مادر سالمند را به آسایشگاه نبریم، بلکه نزد خود نگهداریم. (عِنْدکَ)
13- هم احسان لازم است و هم سخن زیبا و خوب (بعد از احسان، گفتار کریمانه مهمترین شیوهی برخورد با والدین است)
14- در احسان به والیدن و قول کریمانه، شرط مقابله نیامده است یعنی اگر آنان هم با تو کریمانه برخورد نکردند تو کریمانه سخن بگو (وَ قُلْ لَهُما قَوُلاً کَریماً)
15- فرزند در هر موقعیتی که هست، باید متواضع باشد و کمالات خود را به رخ والدین نکشد.
16- تواضع در برابر والدین، باید از روی مهر و محبت باشد نه ظاهری و ساختگی، یا برای گرفتن اموال آنها.
17- فرزند باید نسبت به پدر و مادر هم متواضع باشد و برای پدر و مادر از خداوند متعال رحمت بخواهد.
18- دعای فرزند در حق پدر و مادر مستجاب است وگرنه خداوند متعال دستور به دعا نمیداد.
19- در دعا از کلمه رب غفلت نکنید.
20- رحمت الهی، جبران زحمات تربیتی والدین است. گویا خداوند به فرزند میگوید: تو رحمت خود را دریغ مدار و از خدا نیز استمداد کن که ادای حقّ آنان از عهدهی تو خارج است.
21- گذشته خود، تلخیها و مشکلات دوران کودکی و خردسالی که بر والدین تحمیل شده است را از یاد نبرید.
22- انسان باید از مربیان خود تشکر و قدردانی کند.
داستانی از قرآن کریم
در سوره مبارکة بقره داستان مأمور شدن بنیاسرائیل به ذبح گاو با خصوصیات و نشانههای مخصوص ذکر شده که از آیه 67 تا آیه 74 خداوند متعال داستانی را بیان میکند که با این آیه شروع میشود: (وَ اِذْ قال مُوسی لِقَوْمِهِ اِنَّ اللهَ یَأمُرُکُمْ اَنْ تَذْبَحُوا بَقَرةً قالوُا اَتَتَّخَذْنا هُرُواً قالَ اَعُوذَ بِاللهِ اَنْ اَکُونَ مِنْ الْجاهِلینَ) به خاطر بیاور هنگامی را که موسی به قوم خود گفت باید گاوی را ذبح کنید. آنها از روی تعجب گفتند آیا ما را مسخره گرفتهای. موسی در پاسخ آنها گفت: به خدا پناه میبرم که از جاهلان باشم. یعنی استهزاء نمودن و مسخره کردن، کار افراد نادان و جاهل است و پیامبر خدا هرگز چنین کاری نمیکند. خلاصه داستان مطابق آنچه در روایات و تفاسیر آمده اینگونه است که: شخصی از بنی اسرائیل را کشتند و جنازهاش را بر سر راه انداختند و کسی نمیدانست چه کسی او را کشته و انگیزه قتل او چه بوده است؟ این جریان سبب شد تا هر دسته از اسباط بنیاسرائیل، دیگر را به قتل آن شخص متم کنند و در نتیجه نزاع و اختلاف سختی در میان اسباط به وجود آمد. خانواده مقتول برای شناختن قاتل پیش حضرت موسی (ع) آمدند و حل مشکل را از او خواستند و موسی نیز با استمداد از وحی الهی دستور پروردگار متعال به قوم بنیاسرائیل دستور داد گاوی را ذبح کنند و عضوی از اعضای آن گاو را به بدن مقتول بزنند تا مقتول زنده شود و قاتل خود را معرفی کند. بنیاسرائیل روی عادت دیرینه خود بنای لجاجت و بهانهجویی را گذاشته و ضمن اینکه این دستور را مورد تمسخر و استهزاء قرار دادند و در طرز گفتار و پرسش خود رعایت ادب و احترام را ننمودند توضیح بیشتری از موسی (ع) در مورد گاو مزبور خواستند و چنان که در آیات مزبور ذکر شده است حضرت موسی (ع) به دستور خدای تعالی خصوصیاتی برای گاو ذکر فرمود تا بالاخره قانع شده و در جستجوی چنان گاوی برآمدند و پس از جستجوی زیاد، آن را در نزد جوان بنیاسرائیل یافتند و با قیمت گزافی آن گاو را خریداری کردند و ذبح نمودند. پس از کشتن گاو چنانچه خداوند دستور داده بود عضوی از آن را که برخی گفتند دُمش بود، برگرفتند و آن را به بدن مقتول زدند و او زنده شد و قاتل خود را معرفی کرد. این اجمال داستان بود که مفسران نقل کردهاند و چند جای آن به توضیح نیاز دارد که در خود روایات و تفاسیر توضیح برخی از قسمتهای آن ذکر شده است.
1- انگیزه این قتل چه بود؟ 2- اساساً علت این که به کشتن گاو مأمور شدند چه بود؟ 3- چه شد که به کشتن گاوی با این خصوصیات شدند؟ چه سرّی در این کار بود؟
1- انگیزهی قتل را مفسران دو جور نقل کردهاند. بعضی گفتهاند: مقتول شخص ثروتمندی بود که اموال زیادی داشت و عمری طولانی کرده بود و وارثی جز پسر موی خود نداشت. وارث هرچه انتظار کشید که عمویش به مرگ طبیعی از دنیا برود و وارث اموال او گردد ثمری نداشت و او همچنان به زندگی خود ادامه میداد، بالاخره حوصلهی آن پسر عمو تنگ شد و در صدد برآمد پنهانی او را بکشد و اموالش را تصاحب کند و همین کار را کرد و سپس بدن کشتة او را آورد و سر راه مردم انداخت و خود به نزد حضرت موسی (ع) آمد و تقاتضا کرد که قاتل را شناسایی کند. برخی گفتهاند قاتل دختر مقتول را که فوقالعاده زیبا بود برای خود خواستگاری کرد ولی مقول حاضر به ازدواج نشد و دختر را به دیگری شوهر داد و همین جریان سبب شد که قاتل کینها و را به دل گرفته و پنهانی او را کشت و به نزد حضرت موسی (ع) آمد و از آن حضرت خواست تا قاتل را معرفی کند و این مطلب در برخی روایات از ائمه معصومین علیهم الاسلام نیز روایت شده است. به هر صورت انگیزهی قتل یکی از دو موضوع ثروت یا شهوت جنسی بوده است که امروزه نیز احساس بیشتر جنایتها و خونریزیها را تشکیل میدهد.
2- چرا به کشتن گاو مأمور شدند؟ شاید علّت آن، این بود که گاو در نزد بنیاسرائیل محترم بود. برخی از آنها گاو و گوساله را تا سرحد پرستش احترام میکردند، سامری هم برای گمراه کردن آنها از اهمیت نقطه ضعفی که داشتند استفاده کرد. خدای تعالی میخواست با این دستور، اهمیت گاو را از نظر آنها ببرد و این فکر غلط را از مغز آنها دور سازد.
3- درباره این که چرا به کشتن آن گاو با آن اوصاف و خصوصیّات مأمور شدند (که منظور ما از نقل این داستان نیز همین است). روایتی از امام هشتم حضرت امام علیابن موسیالرضا (ع) که حضرت فرمودند: هنگامی که بنیاسرائیل آن گاو را پیدا کرده و ذبح کردند، بعضی از آنها به موسی (ع) گفتند: این گاو داستانی دارد. حضرت موسی (ع) فرمودند: داستانش چه بوده است؟ گفتند: صاحب گاو جوانی بود که نسبت به پدر خود مهربان و نیکوکار بود. وقتی اتفاق افتاد که این جوان معاملهی پر سودی انجام داد و کالایی را فروخت و سپس برای تحویل دادن آن کالا به خانه آمد تا کلید انبار را بردارد و جنس را احویل خریدار دهد، متوجه شد که کلیدها زیر سر پدرش میباشد و او هم در خواب رفته است. جوان چون حاضر نشد پدر را از خواب بیدار کند، از آن معامله صرف نظر کرد. هنگامی که پدرش بیدار شد و از ماجرا خبردار گردید آن گاو را در عوض سودی که از دستش رفته بود به پسر بخشید و به پسر گفت: این گاو به جای آن سودی که از دست تو رفت. حضرت موسی با شنیدن این داستان فرمودند: بنگرید که نیکی و احسان در حق پدر با نیکوکار چه میکند.
مشمول نفرین پدر واقع شد
پیرمردی حضور خاتم النبیین (ص) رسید و از فرزندش که دارای ثروت و قدرت مالی بود شکایت کرد گفت: یا رسول الله فرزندم با همه دوست و رفیق است و به همه کمک مینماید و لیکن از من پیرمرد که پدرش هستم پذیرایی و کمک نمیکند (4) و مرا از خانه بیرون کرده است. رسول خدا (ص) به سراغ پسر فرستاد و او را در پذیرایی و سرپرستی از پدر نصیحت نمود. لکن آن جوان به دروغ به پیامبر اکرم (ص) گفت: من قدرت مای در پذیرایی از پدرم را ندارم. حضرت فرمودند: من اطلاع دارم که تو دارای انبار گندم خرما میباشی و پول زیادی هم داری. جوان گفت: هرکس حضور شما وضع مرا گفته دروغ گفته است. حضرت دیدند که سخنانشان در قلب سختتر از سنگ آن پسر که خود را مسلمان میدانست اثر نمیکند برخیز و از نزد من برو و لیکن به همین زودی پشیمان خواهی شد و پشیمانی تو دیگر سودی برای تو نخواهد داشت، اما حضرت فوراً دستور دادند تا وسلة استراحت و زندگی پیرمرد را از بیتالمال فراهم آورند که به او سخت و بد نگذرد. جوان که از محضر پیامبر اکرم (ص) بیرون رفت خوشحالی میکرد که زیر بار تعهد پذیرایی نرفتم و بار سنگین مخارج او را به دوش نکشیدم، اما نمیدانست که در ردّ نصیحت و قول پیامبر اکرم (ص) و عدم پذیرایی پدر خود به زودی مبتلا به ضرر و خسران دنیا و آخرت شد و لذا طولی نکشید که موقع فروش انبار خرمای او رسید و چون درب انبار را باز کرد که خرما را به مشتری نشان دهد، دید کرم خمای انبار را از بین برده و به جز هستهای از او باقی نگذاشته و انبار را به جز از برای هیزم و سوزاندن، کسی خریداری ننمود و پس از چند روز که موقع فروش انبار گندم او فرا رسید چون خواست بفروشد دید تمام انبار را شاشه که نوعی کرم کوچک است زده و از بین برده و جز پوستی باقی نگذاشته و چون گندم در اثر کرم بدبو شده بود حتی حیوان هم آن گندم را نمیخورد؛ لذا مخارجی هم تحمل کرد تا اینکه آنها رابه صحرا برد و ریخت و با این پیشآمدها باز جوان از خواب غفلت بیدار نشد و دست بطرف پدر دراز نکرد که از او عذرخواهی کند تا در حقش دعا کند تا دیگر مبتلا به ضرر نشود، تا اینکه چند روزی از این موضوع گذشت، جوان مریض و بیمار شد و چون بر سر پول و نقرههای خود آمد که بردارد و به مصرف مریضی خود برساند، خداوند پولهای او را به سفالین و کوزه شکسته مُبدّل نمود و پولی که بتواند خود را معالجه کند را ندشت و روز به روز مرض او شدت میگرفت و تمام دوستان و رفایش چون مریضی او را دیدند و مشمول نفرین پدر قرار گرفته با او فاصله گرفتند و پس از دو سال به جز استخوانی در کالبد بدن او باقی نماند و به توسط عصا کنار خیابان میآمد تا مردم به او کم کنند. رسول خدا (ص) با بعضی از اصحاب از کناری میگذشتند. دیدند آن جوان با آن حال رقتآور در کنار نشسته است. حضرت به اصحاب رو کردند و فرمودند: ای کسانی که عاق پدر و مادر میباشید، از این شخص عبرت بگیرید. عوض آن همه مقام و منزلت که در بهشت داشت و میتوانست بوسیلهی ثروت و موقعیتی که داشت میتوانست بهشت را خریداری کند ولی به زودی این جوان از دنیا میرود و به آتش سوزان جهنم مبتلا خواهد شد. (4)
ب: والدین از دیدگاه اهل بیت (ع):
در احادیث معتبر و روایات متعدد به صورت گستردهای به مسألهی والدین پرداخته شده است. امام سجاد (ع) در رسالهی حقوق عظمت والای والدین را با اشاره به زحمات ایثارگرانهی ایشان در تولد و تربیت و پرورش فرزند، میفرماید: پس حقّ مادرت این است که بدانی او تو را در جایی حمل کرده که هیچ کس فردی دیگری در آنجا حمل نمیکند و از میوهی دل چیزی به تو خورانده است که هیچ کس دیگری را آنگونه طعام نمیدهد و با گوش و چشم و دست و پا و مو و پوست تمام جوارحش را حفاظت نمود و از تو نگهداری کرده و از این کارش خُرّم وشاد بود و در عین حال مراقب بوده و در ایّام بارداری هر ناگواری و درد و سنگینی و عم و اندوهی را با جان خرید و تحمل نموده، تا آن موقعی که دست قدرت الهی او را از تو فارغ ساخت و بر پهنهی زمین آورد. از به بعد خوش داشت که تو سیر باشی و مادرت گرسنه، تو پوشیده باشی و او برهنه، تو سیراب باشی و او تشنه و تو را در سایه قرار داد و خودش در آفتاب به سر برد و با سختی خود رتو را به رفاه اندازد و با بیخوابی خود خواب را بر تو شیرین کند و شکمش ظرف وجود تو بود و دامنش محمل آرامش تو و پستانش ظرف آب تو و جانش پناه تو بوده است و فقط به خاطر تو متحمل گرم و سرد دنیا شده است. پس برای قدرشناسی از این همه ایثار و از خود گذشتگی، از مادرت سپاسگزار باش و جز با یاری و توفیق خداوند نخواهی توانست این همه را قدردانی کنی؛ و اما حق پدرت: این است که بدانی او ریشه وجود تو میباشد و تو شاخة درخت وجود پدرت هستی و بیشک اگر او نبود تو نیز نبودی. پس هر وقت در وجود خود نعمتی را که خشنودت میسازد مشاهده کردی، بدان که پدر تو ریشه و اصل آن نعمت بر تو و آن نعمت را از پدرت داری و به همان اندازه حمد و سپاس الهی را به جا آور و نیروی جز به قوهی الهی نیست. نکتهی جالب در این روایت این است که حضرت در بیان حقوق پدر و مادر بر فرزند بدون اینکه توصیهای عملی به فرزند ارائه نماید تنها به این نکته بسنده میکند که فرزند به زحمات طاقت فرسا و ایثار والدین در پرورش او، واقف و آگاه باشد، شاید دلیل آین بود که اولاً: در مقام عمل، کسی قادر به ادای کامل حقوق ایشان نیست و همچنان که امام سجاد (ع) در دعای بیست و چهارم از کتاب صحیفهی سجادیه به این مطلب تصریح کرده و میفرماید: هیهات که هرگز نمیتوانند حقوقی را که بر گردن میدارند به تمامی بازستاند و من نیز هرگز نمیتوانم به آن سال که سزاوار منزلت پدر و مادر است حقوقشان را دریابم و هرگز نمیتوانم حق خدمتشان را آنچنان که باید به جای آورم. (5) و چون این حقوق عظیم و فراوان است و بنای حضرت در این دعا بر اختصار و بیان لُبّ مطلب است؛ و ثانیاً: نقطهی شروع حرکت، برای این حقوق و انجام وظایف، هر آینه علم و آگاهی به عظمت و والایی مقتم پدر و مادر است و قطعاً جهل به نعمت موجب کفران و نا سپاسی آن خواهد بود. به بیان دیگر برای تحریک هرچه بیشتر فرزند به احترام و احسان به والدین و خضوع و تواضع در برابر ایشان، بهترین کار تعظیم مقام والدین در نزد فرزندان است. یعنی همین که فرزند به عظمت مقام ایشان آگاه گردید و دانست که پدر و مادر در راه پرورش او متحمل چه زحمات طاقت فرسایی شدهاند، خودبهخود در برابر ایشان خاضع و فروتن شده و به تلافی و جبران این حقوق اقدام میکند. علاوه بر اینکه گاهی خود شناخت نعمت و توجه و اهمیت آن، نوعی شکر و بلکه بهترین نوع سپاس است. یعنی همین که نعمت دهنده بداند که نعمت گیرنده به فضل و کرم او و بزرگی و ارزش آن نعمت آگاه است، همین آگاهی باعث خشنودی و تسلی خاطر او خواهد بود. پس اگر پدر و مادر بدانند که فزندشان حق شناس است، همین حقشناسی آنها را خوشحال میکند. کن چارهای نیست. فرزند این حقشناسی را در عمل به پدر و مادر خود اثبات کند، گرچه در اتیان کامل پدر و مادر، فرزند ناتوان است. حضرت امام رضا (ع) در ضمن نامهای که برای مأمون نوشت، فرمود: نیکی به پدر و مادر واجب است، اگرچه هر دو نفر مشرک باشند و اطاعت آنها، تنها در معصیت خداوند جایز نیست. عَنِ الرَّضا(ع)فِی کِتابِهِ اِلِی الْمَأمُونَ قال (وَ ِبُّرالْوالدَیْنَ واجبُ و اَن کانا مُشْرِکَیْنَ وَ لا طاعَة لَهُما فِی مَعصِیَة الخالق وَ لاغِیْرُها فَآِنَّه لا طاعَةَ لِمخلوق فِی مَعْصِیة الخالِق) (6) در روایتی که از پیامبر اکرم (ص) میخوانیم: بین انبیاء و نیکیکننده به والدین (از حیث مقام و رتبه) تنها یک درجه فاصله است و بین آزاردهندهی والدین و فرعون (از حیث شدت عذاب) تنها یک درجه تفاوت است. بَیْنَ الأنبیاء وَ البّارِ دَرَجهُ وَ بَیْنَ الْعاقِ وَ الْفَراعِنَه دَرَکَهُ (7) پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: هرکس از روی رحمت و با مهربانی به روی پدر و مادر خود نگاه کند، خداوند یک حج مقبول و پسندیده برای او ثبت مینماید. گفته شد: یا رسولالله اگرچه در یک روز صد مرتبه به ایشان نگاه کند؟ حضرت فرمودند: و لو اینکه در یک روز صد هزار بار صورت پدر و مادر را نگاه کند. قال رسولالله (ص): ما مِن رَجُلُ یَنْظرُ اِلَی والِدَیْه نَظَرَ رَحْمَةِ اِلّا کَتَبَ اللهُ لَهُ به کلِّ نَظَرَه حَجَّه مَبّروُرةً قِیل یا رَسُولَ الله وَ اَنْ نَظرً الَیه فِی الْیُومٍ مِائه مَرَهًّ. قالَ وَ اِنْ نَظَرَ اِلَیْهِ فِی الْیَوْمِ مِائَهَ اِلفِ مَرَّه. (8) پیامبر اکرم (ص) فرمودند: رضایت و خسنودی خدا در گرو رضایت و خشنودی پدر مادر است و غضب و ناخشنودی الهی در ناخشنودی و غضب والدین است. قال رسول الله (ص): رَضِیَ اللهِ فی رَضِیَ الْوالِدَیْنَ وَسَخُطهُ فِی سَخَطِهُما (9) امام موسیبن جعفر (ع) فرمودند: بهترین وسیله برای نزدیک شدن بنده به خداوند پس از شناخت خدا، نماز و نیکی کردن با پدر و مادر و ترک حسد و خودبینی و فخر فروشی است. عَنِ الکاظِم (ع): قالَ یا هَشامُ اَفْضَلُ ما تَقَرَّبَ بِهِ الْعَبْدُ اِلَی اللهِ بَعْدُ الْمَعْرِفَة بِهِ اَلْصلوهُ وَ بِرُّ الْوالِدَیْنَ وَ تَرْکُ الآحَسَدِ وَ الْعُجْبِ وَ الْفَخْرِ. (10) امام صادق(ع)فرمودند:رضایت و خشونت خدا را خواستم و آن را در نیکی به پدر و مادر یافتم. رَوی عَنْ مُولانا جَعْفِر الصادِق (ع) انه قال: (طَلَبْتُ رَضِیَ اللهِ فَوَجَدْتُهُ فِی بَرِّ الْوالِدَیْنَ) رسول گرامی اسلام (ص) فرمودند:هرکس پدر و مادر خود را بیازار، مرا آزرده است و هرکه مرا بیازارد خدا را ازرده است و هر که خدا را بیازارد، پس ملعون و از رحمت خدا به دور است. قالَ رَسُولُ الله (ص) مَنْ آدَی والِدَیْهِ فَقَدْ آذانِی وَ مَنْ آذانِی فَقَدْ آذیَ اللهِ وَ آذَی الله فَهُوَ مَلْعُون. (11) رسول گرامی اسلام (ص) فرمودند: دعای پدر و مادر در حق فرزند مانند دعای پیامبر (ص) در حق امّت خویش است. قال رسول الله (ص) (دُعاءُ الوَالِدِ لِوَلَدِهِ کَدُعاءِ النّبیَّ لِاُمَّتِهِ).(12)
آثار و برکات نیکی به پدر و مادر
1- باعث طول عمر و تأخیر در اجل میشود.
2- رزق و روزی و مال و ثروت را زیاد میکند.
3- حساب روز قیامت را آسان میسازد.
4- نگاه محبتآمیز به صورت پدر و مادر
5- نیکی به پدر و مادر سبب ورود به بهشت است.
6- سبب نیکی فرزندان به انسان خواهد شد.
7- سپری در برابر آتش جهنم خواهد بود.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «سه دسته که آتش به اینها نمیرسد: اوّل زنی که مطیع شوهر خویش باشد دوّم فرزندی که نیکی کننده به پدر و مادر خود است سوّم انسان سخاوتمندی که خلق نیکو دارد».
8- نیکی به پدر و مادر زندگی را لذّت بخش میسازد.
نتیجه گیری
پينوشتها:
1.ترجمه المیزان ج 13 صفحه 110
2.برگزیدة تفسیر نمونه
3. وسائل الشیعه ج 9 ص 25
4. عیون الاخبار الرضا، ج 2 ص 13
5.تفسیر نمونه ج 1 ص 315
6. سوره مبارکه بقره از آیه 67 تا آیه 74
7. سفینه البحارج 6 ص 322
8. بحار الانوار ج 7 ص 272
9. صحیفه سجادیه – دعای بیست و چهارم ص 196
10. کتاب عیون الاخبار الرضا ج 2 124
11. مستدرک الوسائل ج 15 ص 76
12. مستدرک الوسائل ح 15 ص 204
13. مستدرک الوسائل ج 7 ص 174
14. مستدرک الوسائل ج 12 ص 19
15. مستدرک الوسائل ج 12 ص 174
16. بحار الانوار ج 71 ص 81
17. مستدرک الوسائل ج 15 ص 176
18. بحارالانوار ج 71 ص 85
19. بحارالانوار ج 73 ص 80
1.قرآن کریم، مترجم حضرت آیتالله مشکینی (ره)
2.برگزیده تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، برگزیده تفسیر نمونه ج 2، انتشارات دارالکتب اسلامیه، قم، 1375
3. تفسیر نور، قرائتی، محسن، تفسیر نور ج 7، انتشارات مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، قم، 1384
4. عیون الاخبار الرضا (ع) ابن بابویه، محمدبن علی بن حسین، ج 2، انتشارات جهان، تهران، 1386
5. مستدرک الوسائل، نوری طبرسی- حاج میرزا حسین، ج 12، انتشارات مؤسسه آل بیت ع، قم، 1382
6.صحیفه شجادیه، ترجمه محمدتقی خلجی، انتشارات پیام مهدی (عج)، تهران، 1384
7. ترجمه رساله حقوق امام سجاد (ع)، مترجم: دکتر علی شیروانی، انتشارات دارالفکر، قم، 1379
8. ارشاد القلوب، دیلمی، شیخ ابی محمد الحسن بن محمد ج 1، انتشارات مؤسسه الاعملی للمطبوعات بیروت – لبنان
9.سفینة البحار، مُحدث قمی، شیخ عباس ج 6، انتشارات مجموع البحوث اسلامیه، بی جا، بی تا.
10. بحارالانوار، مجلسی، علامه محمدباقر ج 17-71، انتشارات مکتبه الاسلامیه، بی جا، بی تا.
/ج