فلسفهی یونان: عصر هلنی
نويسنده:استیوارد پرون
ترجمهی باجلان فرخی
ترجمهی باجلان فرخی
توضیح عکس: تابلوی معروف به «مدرسه آتن» The School of Athens، که بین سالهای 1509 تا 1510 توسط رافائل نقاشی شده و در واتیکان قرار دارد. در این تابلو، تصویر هجده فیلسوف یونانی دیده میشود که غالباً به دوره هلنی تعلق دارند.
فلسفه يوناني را ازآتن آغاز میکنیم چرا كه در سده سوم پيش از ميلاد آتن [در غرب] مركز جهان فلسفه بود. با آن كه نخستين فيلسوفان يوناني نه از آتن و بوملاد يونان كه از آسياي كوچك و ايوني و جزاير همسايه آن برخاستند. اين فيلسوفان [درغرب] از پيشگامان انديشه و نخستين جویندگان روايتي تفسيري درباره جهان بودند. هومر نویسندهی بسياري از افسانهها و روايات مربوط به خدايان خود از مردمان ايوني و تا سده هفتم پيش از ميلاد از اساطير خدايان و خدابانوان در يونان نشاني نبود. فيلسوفان ايوني در شناخت علت آغازين در جستجوي چيزي تعريف شدني بودند. بسياري از آنان ماترياليستهايي بودند كه دنبالهی انديشه آنان در فلسفهی معاصر پيگيري شد. آنان از علت آغازين و عنصري بنيادين در تشكل جهان سخن میگفتند: فيلسوفي اصل جهان را از آتش و لوگوس میدانست، فيلسوف ديگري از آب [و ديگري چهار عنصر و مهر و ستيزه...] میدانستند. متأسفانه از نوشتههاي اين فيلسوفان اثري در دست نيست و تنها اندكي از گفته هاي آنان بازمانده است. از هراكليتوس قطعات بسياري به جاي مانده كه در آنها به شكلي مبهم و مختصر درباره اصل هستي سخن گفته و به همين دليل معاصران وي او را هراكليتوس گریان [و يا هراكليتوس تاريک] نامیدهاند. اهميت اين پژوهندگان آغازين نه در پاسخ آنان به علت آغازين، كه در پرسشهایی است كه مطرح كردند. ازاين ميان دو فيلسوف تأثيري مانا داشتند و اين دو عبارتند از: نخست دموكريتوس از مردمان تراس [یا تراكيه] در آدرهAdera واقع در شرق مقدونيه كه وابسته به مكتب ايوني و نظريه اتمي را [كه پيش از وي لوکيپوس از آن سخن گفته بود] مطرح كرد. دموكريتوس براين نظر بود كه هر چيزي از مجموعهاي از اتمهای تجزيهناپذير شكل يافته است. اين نظريه همانند ديگر نظریهها تك اما تجربي نبود و اين بدان دليل بود كه اندكي از فيلسوفان به كار تجربي توجه داشتند. يونانيان عصر هلني تنها در ستارهشناسی و پزشكي به تجارب عملي توجه داشتند و در اين دو به ويژه در ستارهشناسی به پیشرفتهای بزرگي دست يافتند. با اين همه نظريه دموكريتوس از اهميت خاصي برخوردار شد و بر اپيكور و از طريق اپيكور بر بزرگترین شاعران آن روزگار لوكرتيوس تأثير نهاد.
اين پيشتازان انديشه، اگر بتوانيم آنها را بدين نام بناميم، در عصر پريكلس و اوج قدرت يونان بر آتنیها تأثير عميقي داشتند و پريكلس خود يكي از مشوقان آنها بود و با آناكساگوراس از مردمان ميلهتوس پيوندي ژرف داشت و از اين طريق بود كه افلاتون و فيلسوفان بعدي و از آن شمار رواقيون از اين ایدهها متأثر شدند.
کتاب مقدس گوياي آن است كه به هنگام رفتن پولس قديس به آتن، كه در سال 59 ميلادي اتفاق افتاد، پولس با اپيكوريان و رواقيون ديدار و با آنان گفتگو داشت و ازاين روايت درمييابيم كه اپيكوريان و رواقيون بزرگترین مکتبهای فلسفي آن زمان به شمار میرفتند. آنها جاي پاي خود را استوار كرده بودند و بر روم تأثير نهاده و سخن گفتن از آموزههاي آنان ارزشمند است.
پیروزیهای اسكندر تحول بزرگي در تاريخ [غرب] پديد آورد، دولتشهرهاي يوناني در اين مسير قدرت خود را از دست دادند و جاي آنها به جامعههاي چندنژادي داراي سازماني گسترده داده شد و اینها جامعههایی بود كه از مرزهاي ملي فراتر میرفت. آثار سياسي و اخلاقي ارسطو، آثاري غيرعملي و مكتوب بود و آثار افلاتون نيز همچون ارسطو بود. در اين آثار «زندگاني خوب همراه با شادماني» در رفیعترین حالت آن براي كساني ميسر بود كه نقش فعالي در خدمت به جامعه داشتند و در اين نظريه پوليسPolis يا دولتشهر اهميت خاصي داشت. اين جوامع اما بعد از اسكندر منسوخ شدند و مردم در جستجوي آرمانهای جديدي بودند كه رفتار و اندیشههایی ديگر را طلب میکرد.
راه نو را فيلسوفان نو آغاز كردند. بعد از ارسطو، فيلسوفان به مجردات متافيزيكي علاقهاي نداشتند و آن چه بدان توجه داشتند اخلاق عملي بود كه میتوانست مردمان را رستگار كند. فلسفه براي سيسرو و در سده اول قبل از ميلاد «هنر راهنماي زندگي و تربيت و شفاي روح» بود. در سده بعد پلوتارخوس فلسفه را تنها داروي بیماریهای رواني دانست و بدان سان كه تاريخ جهان باستانC.F.Angus چاپ كمبريج جلد هفتم در صفحه 231 بدان اشارت دارد: «متافيزيك از آن زمان به بعد حرف اول نبود و جاي خود را به اخلاق وانهاد، فلسفه اكنون براي جويندگان حقيقت ديگر نه ستوني از آتش، كه آمبولانسي بود كه در پي بودن و تلاش براي گردآوري مجروحان بود.» در توجه به نياز انفرادي انسان و در چنين شرايطي بود كه دو مكتب اپيكوريان و رواقيون در كار خود موفق شدند. در واقع، با مرگ ارسطو، مکتب هلنی جای خود را به مکتب هلنیستیکی میدهد.
منبع: پرون، استیوارد؛ (1381) شناخت اساطیر روم، ترجمه باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ نخست.
فلسفه يوناني را ازآتن آغاز میکنیم چرا كه در سده سوم پيش از ميلاد آتن [در غرب] مركز جهان فلسفه بود. با آن كه نخستين فيلسوفان يوناني نه از آتن و بوملاد يونان كه از آسياي كوچك و ايوني و جزاير همسايه آن برخاستند. اين فيلسوفان [درغرب] از پيشگامان انديشه و نخستين جویندگان روايتي تفسيري درباره جهان بودند. هومر نویسندهی بسياري از افسانهها و روايات مربوط به خدايان خود از مردمان ايوني و تا سده هفتم پيش از ميلاد از اساطير خدايان و خدابانوان در يونان نشاني نبود. فيلسوفان ايوني در شناخت علت آغازين در جستجوي چيزي تعريف شدني بودند. بسياري از آنان ماترياليستهايي بودند كه دنبالهی انديشه آنان در فلسفهی معاصر پيگيري شد. آنان از علت آغازين و عنصري بنيادين در تشكل جهان سخن میگفتند: فيلسوفي اصل جهان را از آتش و لوگوس میدانست، فيلسوف ديگري از آب [و ديگري چهار عنصر و مهر و ستيزه...] میدانستند. متأسفانه از نوشتههاي اين فيلسوفان اثري در دست نيست و تنها اندكي از گفته هاي آنان بازمانده است. از هراكليتوس قطعات بسياري به جاي مانده كه در آنها به شكلي مبهم و مختصر درباره اصل هستي سخن گفته و به همين دليل معاصران وي او را هراكليتوس گریان [و يا هراكليتوس تاريک] نامیدهاند. اهميت اين پژوهندگان آغازين نه در پاسخ آنان به علت آغازين، كه در پرسشهایی است كه مطرح كردند. ازاين ميان دو فيلسوف تأثيري مانا داشتند و اين دو عبارتند از: نخست دموكريتوس از مردمان تراس [یا تراكيه] در آدرهAdera واقع در شرق مقدونيه كه وابسته به مكتب ايوني و نظريه اتمي را [كه پيش از وي لوکيپوس از آن سخن گفته بود] مطرح كرد. دموكريتوس براين نظر بود كه هر چيزي از مجموعهاي از اتمهای تجزيهناپذير شكل يافته است. اين نظريه همانند ديگر نظریهها تك اما تجربي نبود و اين بدان دليل بود كه اندكي از فيلسوفان به كار تجربي توجه داشتند. يونانيان عصر هلني تنها در ستارهشناسی و پزشكي به تجارب عملي توجه داشتند و در اين دو به ويژه در ستارهشناسی به پیشرفتهای بزرگي دست يافتند. با اين همه نظريه دموكريتوس از اهميت خاصي برخوردار شد و بر اپيكور و از طريق اپيكور بر بزرگترین شاعران آن روزگار لوكرتيوس تأثير نهاد.
اين پيشتازان انديشه، اگر بتوانيم آنها را بدين نام بناميم، در عصر پريكلس و اوج قدرت يونان بر آتنیها تأثير عميقي داشتند و پريكلس خود يكي از مشوقان آنها بود و با آناكساگوراس از مردمان ميلهتوس پيوندي ژرف داشت و از اين طريق بود كه افلاتون و فيلسوفان بعدي و از آن شمار رواقيون از اين ایدهها متأثر شدند.
کتاب مقدس گوياي آن است كه به هنگام رفتن پولس قديس به آتن، كه در سال 59 ميلادي اتفاق افتاد، پولس با اپيكوريان و رواقيون ديدار و با آنان گفتگو داشت و ازاين روايت درمييابيم كه اپيكوريان و رواقيون بزرگترین مکتبهای فلسفي آن زمان به شمار میرفتند. آنها جاي پاي خود را استوار كرده بودند و بر روم تأثير نهاده و سخن گفتن از آموزههاي آنان ارزشمند است.
پیروزیهای اسكندر تحول بزرگي در تاريخ [غرب] پديد آورد، دولتشهرهاي يوناني در اين مسير قدرت خود را از دست دادند و جاي آنها به جامعههاي چندنژادي داراي سازماني گسترده داده شد و اینها جامعههایی بود كه از مرزهاي ملي فراتر میرفت. آثار سياسي و اخلاقي ارسطو، آثاري غيرعملي و مكتوب بود و آثار افلاتون نيز همچون ارسطو بود. در اين آثار «زندگاني خوب همراه با شادماني» در رفیعترین حالت آن براي كساني ميسر بود كه نقش فعالي در خدمت به جامعه داشتند و در اين نظريه پوليسPolis يا دولتشهر اهميت خاصي داشت. اين جوامع اما بعد از اسكندر منسوخ شدند و مردم در جستجوي آرمانهای جديدي بودند كه رفتار و اندیشههایی ديگر را طلب میکرد.
راه نو را فيلسوفان نو آغاز كردند. بعد از ارسطو، فيلسوفان به مجردات متافيزيكي علاقهاي نداشتند و آن چه بدان توجه داشتند اخلاق عملي بود كه میتوانست مردمان را رستگار كند. فلسفه براي سيسرو و در سده اول قبل از ميلاد «هنر راهنماي زندگي و تربيت و شفاي روح» بود. در سده بعد پلوتارخوس فلسفه را تنها داروي بیماریهای رواني دانست و بدان سان كه تاريخ جهان باستانC.F.Angus چاپ كمبريج جلد هفتم در صفحه 231 بدان اشارت دارد: «متافيزيك از آن زمان به بعد حرف اول نبود و جاي خود را به اخلاق وانهاد، فلسفه اكنون براي جويندگان حقيقت ديگر نه ستوني از آتش، كه آمبولانسي بود كه در پي بودن و تلاش براي گردآوري مجروحان بود.» در توجه به نياز انفرادي انسان و در چنين شرايطي بود كه دو مكتب اپيكوريان و رواقيون در كار خود موفق شدند. در واقع، با مرگ ارسطو، مکتب هلنی جای خود را به مکتب هلنیستیکی میدهد.
منبع: پرون، استیوارد؛ (1381) شناخت اساطیر روم، ترجمه باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ نخست.
/ج