جستاری در سیره ی سیاسی امام خمینی (ره) (1)

در دوران معاصر که با ظهور اندیشه های سیاسی مدرن همراه بوده است، انقلابی به وقوع پیوست که پشتوانه ی نظری و مبانی رفتاری رهبری آن از سنخ اندیشه های مدرن نبود. درزمانی که اندیشه های سیاسی مدرن، نسبتی با دین نداشتند و اندیشه های پست مدرن بر پایه ی فروریختن تمام یقین ها شکل می گرفت، امام خمینی (ره) انقلابی را به وجود آورد که در شعور و شعار، امتزاج ذاتی با دین داشت. سؤال این است که امام خمینی با اتخاذ چه شیوه هایی این
شنبه، 13 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حمیده جبل عاملی
موارد بیشتر برای شما
جستاری در سیره ی سیاسی امام خمینی (ره) (1)

 جستاری در سیره ی سیاسی امام خمینی (ره) (1)


 

نویسنده: حسنعلی سلمانیان *
 

چکیده
 

در دوران معاصر که با ظهور اندیشه های سیاسی مدرن همراه بوده است، انقلابی به وقوع پیوست که پشتوانه ی نظری و مبانی رفتاری رهبری آن از سنخ اندیشه های مدرن نبود. درزمانی که اندیشه های سیاسی مدرن، نسبتی با دین نداشتند و اندیشه های پست مدرن بر پایه ی فروریختن تمام یقین ها شکل می گرفت، امام خمینی (ره) انقلابی را به وجود آورد که در شعور و شعار، امتزاج ذاتی با دین داشت. سؤال این است که امام خمینی با اتخاذ چه شیوه هایی این انقلاب د ینی را رهبری کرد؟ در این نوشتار، دفاع قاطع امام خمینی از گفتمان ناب سیاست دینی ــ از طریق افشای عوامل استعماری ترویج جدایی دین از سیاست، ارائه ی الگوی اسلامی در نظام هدفمندی سیاست و ترویج گفتمان اخلاقی در سیاست دینی ــ گزینش واژگان دینی در موضع گیریهای سیاسی، استفاده از گفتمان دینی در انگیزش سیاسی، ارجاع مستمر به سیره ی معصومان و تاریخ صدر اسلام، پرهیز از اشتراکات لفظی در کاربرد واژگان سیاسی، گفتمان ساده و همه فهم و بهره گیری از عنصر تذکر و یادآوری برای زنده نگاه داشتن حافظه ی تاریخی جامعه، به عنوان برخی از مهمترین شیوه های حرکت سیاسی امام خمینی، معرفی شده است.

واژگان کلیدی
 

امام خمینی (ره)، شیوه ی سیاسی، سیاست، دیانت

مقدمه
 

انقلاب امام خمینی (ره) در ــ سال 1979 میلادی ــ زمانی اتفاق افتاد که به لحاظ اندیشه ای، دوران پست مدرن، آغاز شده بود؛ دورانی که در آن، تمام فراروایت های مدرنیته و عقلانیت مدرن، رنگ باخته بود و اندیشه ی بشری به نوعی سردرگمی دچار شده بود؛ دوره ای که در آن، نه دین معتبر شمرده می شد و نه علم و عقل. امام خمینی (ره)، مکتب ساز نبود؛ بلکه احیاگر مکتب اسلام بود؛ مکتبی که خود از غنای بنایی و مبنایی برخوردار بود و به دلایل گوناگون به حاشیه رانده شده بود. از آنجا که امام معتقد بود: «اسلام، کامل است و نیازی به قرض گرفتن عناصر هیچ ایسمی ندارد» (همان، ج 3: 437). هیچ گاه سعی نکرد به وام گیری از مکاتب بشری اقدام کند و اگر اندیشوران غربی پس از پایان دوران سیاه و ظلمانی قرون میانه و تجربه ی تلخ حاکمیت مسیحیت تحریف شده، مهر بطلان بر حاکمیت اصل دین نهادند و دین را از مرجعیت انداختند و باورشان نمی شد که دین بتواند حداقل در دنیای جدید، کارآمدی داشته باشد. در د وره ی مدرن هم که از رنسانس آغاز شده بود، علم، منجی بشریت شمرده شد تا اینکه در نیمه ی اول قرن بیستم، آثار منفی علم و فناوری هویدا گردید و خسارات بی شمار دو جنگ جهانی سبب شد تا علم نیز اعتبار و اصالت خود را از دست بدهد. در عصر حاضر و از دهه ی 1960 به بعد نیز، پست مدرن ها با ادعای هدایت بشریت، آخرین دستاورد اندیشه ای بشر را با ارائه ی دو رهیافت تکثر و نسبیت بر همه ی افکار بشری غلبه می دادند و در عین پذیرش هر فرهنگ و هر گفتمانی، آن را فاقد مبانی یقینی می دانستند.
در چینن فضایی، ا مام خمینی (ره) اسلام را با باوری عمیق به کارآمدی آن احیاء نمود. او کاملاً معتقد بود که بشر امروز، تشنه ی اسلام ناب محمدی است و می فرمود: «امروز، جهان، تشنه ی فرهنگ اسلام ناب محمدی است» (امام خمینی، 1378، ج 21: 87). او به خوبی می دانست که قرن پیش رو، قرن دیانت است و به همین دلیل، دشمن آینده را اسلام آمریکایی می دانست؛ نه کفر واضح و مقابله ی آینده را مقابله اسلام ناب با اسلام آمریکایی معرفی می کرد: «امروز، استکبار شرق و غرب چون از رویارویی مستقیم با جهان اسلام، عاجز مانده است...، نفوذ و گسترش فرهنگ اسلام آمریکایی را از طرف دیگر به آزمایش گذاشته اند...که متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملت های اسلامی، مرز بین «اسلام آمریکایی» و «اسلام ناب محمدی» ...کاملاً مشخص نشده است» (همان: 120 ــ 121).
امام خمینی (ره)، مکتب ساز نبود؛ بلکه احیاگر مکتب اسلام بود؛ مکتبی که خود از غنای بنایی و مبنایی برخوردار بود و به دلایل گوناگون به حاشیه رانده شده بود. از آنجا که امام معتقد بود: «اسلام، کامل است و نیازی به قرض گرفتن عناصر هیچ ایسمی ندارد» (همان، ج 3: 437). هیچ گاه سعی نکرد به وام گیری از مکاتب بشری اقدام کند و اگر
مشابهت هایی دیده می شود، صرف مشابهت است و گرنه، توجه به همه ی اندیشه ی امام به خوبی بیانگر آن است که نظر و قصد ایشان امری فراتر بود. امام خمینی معتقد بود «اگر قرآن و اسلام ــ آن طور که هست ــ عرضه بشود به دنیا، همه مشتری او هستند. انحرافات برای این است که اسلام را نشناخته اند؛ اگر اسلام را بشناسند و احکام اسلام را درک کنند، هم مشتری او هستند» (همان، ج 6: 509).
امام، همه چیز را از زاویه ی اسلام می دید و در حقیقت، منبع، ابزار، داور و نهایت، اسلام بود؛ چنانکه در کلام امام، واژه ی اسلام، بدون احتساب مشتقاتش (19119) بار به کار رفته است؛ در حالی که واژه ی دموکراسی، (89) بار و واژه ی آزادی ــ که لزوماً به معنای سیاسی آن هم نیست ــ (1960) مرتبه استعمال شده است. با نگاهی اجمالی به بیانات حضرت امام (ره)، می توان ادعا کرد که در اغلب سخنرانی های ایشان کلمه ی اسلام ذکر گردیده است.

بیشتر بخوانید: صداقت و درستی در سیره‌ی امام خمینی (ره)


در این نوشتار، با تفحص و بررسی صحیفه ی امام خمینی (ره)، تلاش می کنیم تا برخی از مهمترین الگوهایی که از سیره ی سیاسی امام خمینی به دست می آید را بیان کنیم.

1 ــ دفاع قاطع از گفتمان ناب «سیاست دینی»
 

امام خمینی (ره)، برای اجرا و احیای اسلام ناب، سیاست را در اولویت قرار می داد؛ تا جایی که بدون سیاست، اجرای اسلام ناب را ناممکن می دانست و می فرمود: «اسلام از سیاست جدا نیست ...مثل مذاهب دیگر نیست که ذکر و دعا باشد. اسلام سیاستش با سایر احکامش با هم هستند» (همان، ج 3: 516) و نیز با تأکید بیان می داشت: «والله اسلام تمامش سیاست است» (همان، ج 1: 270). به اعتقاد ایشان کسی که بگوید اسلام با سیاست کاری ندارد، اسلام را نشناخته است (همان، ج 3: 227). بر اثر همین شناخت بود که مبارزه را برای تحقق حکومت، ضروری می دانست؛ چرا که باور داشت: «شیعه از ابتدا برای تحقق حکومت حق، مبارزه کرده است» (همان، ج 4: 16.0) و «کسی که بگوید اسلام به سیاست چه کار دارد، این جنگ با اسلام است» (همان: 60). عمق استراتژیک این سخن، آنجاست که می فرمود: «این امر [غضب خلافت از امیرالمؤمنین (علیه السلام)]، بالاترین مصیبت ها [و] حتی بالاتر از واقعه ی کربلاست؛ چرا که فهم حکومت و سیاستِ درست اسلامی از مردم، مغفول ماند» (1) (همان، ج 2: 360).
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران معتقد بود که نباید اسلام را با مسیحیت تحریف شده قیاس کرد: «گمان نشود اسلام، مثل مسیحیت هست؛ فقط یک رابطه ی معنوی ما بین افراد و
خدای تبارک و تعالی است و بس. اسلام، برنامه ی زندگی دارد. اسلام برنامه ی حکومت دارد...اسلام از قبل از تولد انسان، شالوده ی حیات فردی را ریخته است؛ تا آن وقت که در عائله زندگی می کند، شالوده ی اجتماع عائله ای را ریخته است و تکلیف معین فرموده است؛ تا آن وقت که در تعلیم وارد می شود؛ تا آن وقت که در اجتماع وارد می شود؛ تا آن وقت که روابطش با سایر ممالک و سایر دوّل و سایر ملل هست؛ تمام اینها برنامه دارد؛ تمام اینها تکلیف دارد در شرع مطهر. این طور نیست که فقط دعا و زیارت است؛ فقط نماز و دعا و زیارت، احکام اسلام نیست. این یک باب از احکام اسلام است. دعا و زیارت، یک باب از ابواب اسلام است. لکن سیاست دارد اسلام. اداره ی مملکت دارد اسلام. ممالک بزرگ را اداره می کند اسلام» (همان: 31) و به لحاظ تاریخی و تجربی نیز شاهد می آورد که «اسلام، قریب پانصد سال ــ تقریباً یا بیشتر ــ حکومت کرده است؛ سلطنت کرده است. با اینکه احکام اسلام در آن وقت، باز آن طور اجرا نشده است که باید اجرا بشود. لکن همان نیمه ی اجرا شده اش، ممالک بزرگی را، وسیعی را، اداره کرده است با عزت و شوکت از همه ی جهات، از همه ی کیفیات» (همان). با اعتقاد به این
پشتوانه ی عظیم بود که ایشان «بر رؤسای جمهور اسلام، بر سلاطین اسلام، بر دول اسلامی» واجب می دانست که این «اسلام را معرفی کنند به عالم».
همچنین امام خمینی، مسجد و روز جمعه را متفاوت با کلیسا و روز یکشنبه ی مسیحیان می دانست و می فرمود: «تدبیر ممالک از آنجا، از مسجد شالوده اش ریخته می شده است. مسجد، مثل کلیسا نیست. کلیسا یک رابطه ی فردی ما بین افراد و خدای تبارک و تعالی ــ علی زَعمِهم ــ هست؛ لکن مسجد مسلمین در زمان رسول خدا (صل الله علی و آله) و در زمان خلفایی که بودند ــ هر جور بودند ــ مسجد، مرکز سیاست اسلام بوده است. در روز جمعه با خطبه ی جمعه، مطالب سیاسی است؛ مطالب مربوط به جنگ ها، مربوط به سیاست مدن. اینها همه در مسجد درست می شده است؛ شالوده اش در مسجد ریخته می شده است در زمان رسول خدا و در زمان دیگران و در زمان حضرت امیر (علیه السلام)» (همان 32).
او گله مند بود از اینکه چرا در حوزه های علمیه، مباحث طهارت تا دیات بحث می شود، اما مع الاسف مباحث سیاسی اسلام بحث نمی شود (همان: 36). لذا در منشور روحانیت، بصیرت را لازمه ی مجتهد می داند که علاوه بر زهد و تقوی، باید فراست هدایت جامعه ی اسلامی و حتی غیر اسلامی را داشته باشد؛ حیله ها و تزویرهای حاکم بر فرهنگ جهان را بشناسد و روابط حاکم بر اقتصاد، اجتماع و سیاست بین الملل را بداند.
رهبر بصیر انقلاب اسلامی، تز جدایی دین از سیاست را یک تز استعماری معرفی می کرد و در مناسبت های مختلف و تقریباً از ابتدای نهضت تا نگارش وصیت نامه، به ابطال، انکار و تحلیل این شعار استبکاری ــ استعماری پرداخت؛ تز باطلی که حتی در حوزه های علمیه هم نفوذ کرده بود. این حربه ای بود که از ناحیه ی استعمار بر ذهنیت برخی از حوزویان هم اثر گذاشته بود. به بیان امام خمینی (ره) «استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزه ها مأیوس شد، دو راه برای ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتی حربه ی ارعاب و تهدید، چندان کارگر نشد، راه های نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه ای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه ی سیاسیون، تهمت وابستگی به اجانب را به همراه می آورد» (امام خمینی، 1385: 9) و گرفتاریهای مسلمین اکثراً، بلکه هم از این راه [تز جدایی دین از سیاست] بیشتر بوده است تا راه های دیگر (امام خمینی، 1378، ج 17: 204).
امام از این دسته روحانیون که به جدایی دین از سیاست اعتقاد داشتند، با تعبیرات گزنده و تلخی یاد می کند؛ تعابیری چون: اهل جمود، متحجر، مقدس نمای احمق، مارهای خوش خط و خال که طلاب باید مواظب آنها باشند، افعی و مروج اسلام آمریکایی (چرا که به جدایی دین از سیاست که همان هدف آمریکای استعماری است، معتقدند) (امام خمینی، 1385: 9 ــ 10).
به اعتقاد امام، «نمی شد با نصیحت و مبارزه ی منفی و تبلیغات، جلوی آنها را گرفت» (همان: 11) وبه شبهات آنها پاسخ داد؛ چرا که آنان در راه شکست انقلاب امام خمینی (ره) علیه نظام شاهنشاهی شبهه ایجاد می کردند و می گفتند: «شاه سایه ی خداست؛ با گوشت و پوست نمی توان در مقابل توپ و تانک ایستاد؛ ما مکلف به مبارزه نیستیم؛ جواب خون مقتولین را چه کسی خواهد داد و از همه شکننده تر، شعار گمراه کننده ی [انجمن حجتیه ای ها که القاء می کردند:] حکومت قبل از ظهور امام زمان (علیه السلام) باطل است» (همان) و اگر نبود «مبارزه و ایثار خون که خداوند وسیله اش را آماده نمود» (همان)، این شبهات کارساز می شد.
به نظر می رسد که این حرکت امام خمینی (ره)، نظیر حرکت امام حسین (علیه السلام) است؛ از این جهت که امام حسین؛ تنها با خلق حماسه ی کربلا توانست بنی امیه را رسوا کند و
روشنگری و خطابه کارگر نبود؛ چنانکه سکوت و احیاناً سازش نیز چاره ی کار نبود. با الگوبردرای از این حرکت امام حسین و قیام و روحیه ی شهادت طلبی مردم بود که امام توانست ماهیت سلطنت پهلوی و بطلان شبهات مقدس نمایان را بر ملا کند.
شاه با جنایاتی که مرتکب شد ثابت نمود که سایه ی خدا نیست؛ زیرا «سایه ی خدا بودن» با «خلق مظلوم و مسلمان خدا را کشتن» جمع نمی گردد. اوج یافتن روحیه ی شهادت طلبی که منجر به شکست پهلوی و پیروزی انقلاب شد، اثبات نمود که با گوشت می توان در مقابل تانک ایستاد؛ چنانکه امام حسین با خون بر شمشیر پیروز شد. همین روحیه ی شهادت طلبی بود که سببِ بر ملا شدن هویت سلطنت پهلوی گردید و ثابت نمود که امت اسلام، دست کم از باب امر به معروف و نهی از منکر مأمور به مبارزه اند. جواب مقتولین را نیز عقل و شریعت می دهد؛ چرا که مبارزه با ظالم طاغی، واجب است.

پی‌نوشت‌ها:
 

* محقق حوزه ی علمیه ی قم و عضو هیأت علمی پژوهشگاه اندیشه ی سیاسی اسلام.
1.«بالاترین مصیبتی که براسلام وارد شد، همین مصیبت سلب حکومت از حضرت امیر ــ سلام الله علیه ــ بود و عزای او از عزای کربلا بالاتر. مصیبت وارده بر امیرالمؤمنین و بر اسلام، بالاتر است از آن مصیبتی که بر سید الشهداء ــ سلام الله علیه ــ وارد شد. اعظمِ مصیبت ها این مصیبت است که نگذاشتند مردم بفهمند اسلام یعنی چه. اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگی می کند. الآن هم مبهم است. الآن هم نمی دانند مردم که معنای اسلام چیست، حکومت اسلامی چیست، اسلام چه می خواسته بکند، چه برنامه ای اسلام داشته است».
 

منبع:نشریه حکومت اسلامی، شماره 56.




 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.