هدف تمام قواعد حقوقى تأمین آسایش و نظم عمومى و اجراى عدالت است.(1) عدالت، نامى زیبا و تنها گزینهاى است که نیاز به آموزش و تعلیم ندارد. چنانچه افراد به حق و حقوق خود آگاه و بدان قانع باشند، دیگر تراکم پرونده در محاکم قضایى نخواهیم داشت.(2) اما با حدوث اختلاف و ترافع در تضییع و انکار حقوق هر ذىحقى در امور مدنى، مىبایست براى احقاق حق، در مراجع صالحه قضایى مطابق قانون دعوى به عمل آید تا مدعى حقِ تضییع و انکار شده، حق خود را تثبیت نماید. قوانین و اصول دادرسى حاکم بر رسیدگى به چنین اختلافى، باید منطبق با عدالت بوده و دادگاه رسیدگىکننده نیز از لحاظ شخصى و عینى بىطرف باشد. بر این اساس، بىطرفى دادگاه و دادرس، جز در مواردى که جانبدارى و اختیارات حاکمانه او ناشى از الزامات قاعده نظم عمومى است (مانند اعتبار امر قضاوت شده) در هر حال لازم است؛ چه بىطرفى او یکى از وثایق اجراى عدالت است و نظم عمومى گاه دادرس را ملزم به جانبدارى مىکند.(3) هرچند چنین کارى به نفع یک طرف باشد، ولى ناقض بى طرفى دادگاه نیست. به بىطرفى دادگاه در ماده 10 اعلامیه جهانى حقوق بشر، بند یک ماده 14 میثاق بینالمللى حقوق مدنى و سیاسى، بند یک ماده 6 کنوانسیون اروپایى حقوق بشر و نیز بند 3 اصل یک اصول آیین دادرسى فراملى تصریح شده است. در این زمینه، ماده 91 قانون آیین دادرسى مدنى در خصوص یکى از مصادیق جانبدارى جلوگیرى از جانبدارى دادرس، ایراد رد دادرس رأى پیشبینى نموده تا مانع از رسیدگى چنین دادرسى شود و در مواد 341 به بعد قانون جدید آیین دادرسى مدنى فرانسه نیز ایراد رد دادرس به طور محدود احصا شده است(4) تا قاضى درگیر مسائل احساسى و تأثیر روابط نسبى و سببى و احیانا اغراض و منافع شخصى نشود و در کمال بىطرفى به اختلاف رسیدگى کند. در آداب قضاوت چنین آمده است:
در سوابق فقهى نیز بیان شده که «حکمت منع قاضى از استماع دعاوى شخصى و اقارب امرى بدیهى و روشن است که براى جلوگیرى از جانبدارى قاضى و از بین بردن شک در رعایت عدالت و امانت مىباشد.»(6) دادرس هرچند عادل باشد، ولى معصوم نیست. حتى اگر قرابت با یکى از اصحاب دعوى هیچ تأثیرى نداشته باشد، امتناع قاضى از رسیدگى به آن پرونده، هم در عادلانه دانستن تصمیم او تأثیر دارد و هم موجب حفاظت قاضى از مظان اتهام جانبدارى و خروج از بىطرفى او مىشود. یکى از موارد رد دادرس که در بند «د» ماده 91 بدان تصریح شده، این است که «دادرس سابقا در موضوع دعوى اقامه شده به عنوان دادرس... اظهار نظر نکرده باشد.» با حدوث چنین موضوعى، دادرس باید ضمن برخوردارى از رسیدگى به پرونده، قرار امتناع از رسیدگى را صادر نموده و رسیدگى را به دادرس یا دادرسان دیگر دادگاه واگذار نماید. شرایط چنین ایرادى در کتاب های آیین دادرسى به صورت کاملاً مختصر، سطحى و گذرا بحث شده است و تاکنون مقالهاى در این خصوص نگارش نشده است. البته در آراء قضایى و نظریات مشورتى اداره حقوقى قوّه قضائیه به صورت موردى مطالبى در این خصوص وجود دارد، اما این موارد تا زمانى که به صورت قاعده حقوقى درنیایند نمىتوانند به تنهایى تبیینکننده موضوع باشند. در این زمینه، به علت ابهامى که در متن قانون وجود دارد، ضرورى است موضوع مذکور بررسى شود و یک قاعده حقوقى در این خصوص ارائه گردد تا تبیینکننده دادرسان و اصحاب دعوى در دادرسى عادلانه باشد. سؤال اصلى مقاله عبارت از این است که در چه موردى قاضى نمىتواند به موضوعى که قبلاً به عنوان دادرس اظهار نظر نموده دوباره رسیدگى نماید؟ در متن مقاله سؤالات فرعى دیگرى مطرح شدهاند که عبارتند از:
1. از اظهار نظرهاى قبلى به صورت شکلى و ماهوى کدامیک مشمول منع اظهار نظر بعدى مىباشند؟ 2. منظور از موضوع دعوى، موضوعِ حکمى است یا مادى؟ بر اساس سؤالات مزبور، شرایط ایراد رد دادرس به علت اظهار نظر قبلى در موضوع دعوى تبیین گردیده و در ضمن بررسى شرایط مذکور، سؤالات فرعى پژوهش نیز بررسى شده است.
شرایط رد دادرس
براى تحقق ایراد رد دادرس به علت اظهار نظر قبلى در موضوع دعوى، باید شرایطى وجود داشته باشد. در ذیل، به این شرایط اشاره مى شود:1. اظهار نظر قبلى
در بند 7 ماده 208 قانون آیین دادرسى مصوب سال 1318 قانونگذار بیان نموده بود: «وقتى که دادرس سابقا در موضوع دعوى اقامه شده به عنوان دادرس یا کارشناس یا گواه اظهار عقیده کرده یا کتبا توصیه کرده باشد...» اما در بند «د» ماده 91 قانون آیین دادرسى دادگاه های عمومى و انقلاب در امور مدنى، با تغییرى نسبت به قبل بیان شده است: «دادرس سابقا در موضوع دعوى اقامه شده به عنوان دادرس یا کارشناس یا گواه اظهار نظر کرده باشد.» بر این اساس، دادرس باید قبلاً در موضوع اظهار نظر ننموده باشد و به گونهاى که عرفا مؤثر در دعوى باشد. از عبارت «اظهار نظر»، رسیدگى مستفاد مىشود. به نظر مىرسد که اگر قانونگذار از عبارت «رسیدگى» استفاده مىنمود بهتر مقصود و منظور تبیین مىشد. این اظهار نظر «... شامل کلیه دادگاه های دادگسترى اعم از مدنى و کیفرى و عمومى و اختصاصى خواهد بود.» (رأى شماره 1037-1319/4/11 دیوانعالى کشور)(7)در خصوص اینکه جهات رد مواد 91 و 92 شامل قضاتى مىشود که در سایر مراجع قضاوتى به نوعى قضاوت مىنمایند و در آن دادرسىها، قانونگذار تصریحى به اجراى مواد 91 و 92 قانون آیین دادرسى نداشته باشد، آیا مىتوان به مواد مذکور در آن دادرسىها استناد نمود، در بین حقوقدانان اختلافنظر وجود دارد. در عدم استناد، بیان شده است: «با توجه به ماده 1 قانون مزبور که آیین دادرسى مدنى را در دادگاه های عمومى و انقلاب، تجدید نظر و دیوان عالى کشور لازمالرعایه مىداند، نمىتوان پاسخ مثبت به پرسش مزبور داد، مگر اینکه در مقرّرات خاص، رد اشخاص مزبور پیشبینى شده باشد.»(8) و در موافقت، بیان شده که با استناد به اصل بىطرفى به عنوان یک اصل آیین دادرسى مدنى، در آن دادرسىها نیز مواد 91 و 92 قابل استناد و موجه مىباشند.(9) به نظر مىرسد که عدم پذیرش استناد به مواد مذکور در دادرسىهایى که قانونگذار تصریحى به آن ننموده است، استدلالى به ظاهر منطبق با نصوص قانونى مىباشد، اما در مواردى که قانونگذار در دادرسى های خاصى تصریحى ننموده، با استناد به اصل 167 قانون اساسى مىتوان تفسیر نمود که در موارد سکوت قانون با توجه به حاکم بودن اصل بىطرفى و نیز با وحدت ملاک از مواد مذکور در سایر دادرسىها ایرادات مواد 91 مورد پذیرش است. نیز با استناد به اصل بىطرفى نمىتوان بیان نمود که قانونگذار در مقام بیان تمامى مقرّرات در آن دادرسىها بوده است. به همین دلیل، نمىتوان آن را برخلاف اراده قانونگذار تفسیر نمود. اما مشاور دادگاه، دادرس نبوده و رأى صادر نمىکند و موارد رد دادرس شامل مشاور نمىشود. اداره حقوقى قوه قضائیه در نظریات شماره 7/2989ـ60/7/15 به موضوعات مذکور اشاره نموده است.(10)بدینگونه در حاکمیت آییننامه صلاحیت شوراهاى حل اختلاف، قاضى مشاور شورا فقط به عنوان مشاور رأى را امضا مىنمود و چنانچه بعدا در موضوع رسیدگى مىنماید، مشاوره قبلى موجب رد دادرس براى وى تلقّى نمىشود. ولى متأسفانه در بعضى موارد، دادگاهها تلقّى نادرستى از این موضوع مبنى بر رد دادرس به علت مشاور شوراى حل اختلاف، داشتهاند. براى نمونه، مىتوان به دادنامه شماره 1145ـ87/8/20صادره از شعبه پنجم دادگاه تجدیدنظر استان کردستان اشاره کرد که تلقّى نادرستى از رسیدگى قبلى به عنوان شرط تحقق رد دادرس داشتهاند. اظهار نظر قبلى قاضى به عنوان دادرس (نه مشاور) شامل اظهار نظر شکلى و ماهوى مىشود که براى نیل به معناى موردنظر قانونگذار، در دو قسمت زیر بررسى مى گردد:
الف. اظهار نظر شکلى
اظهار نظر شکلى، اظهار نظرى است که دادرس بدون توجه به ماهیت حق موضوع دعوى در خصوص وارد بودن یا نبودن آن، صرفا به شکل و چگونگى طرح ظاهرى دعوى، منصرف از ماهیت، اتخاذ تصمیم مىنماید. اینگونه اظهار نظر در قالب قرارهاى قاطع، مانند قرار رد دعوى در موارد ایرادات مندرج در ماده 84 قانون آیین دادرسى مدنى و قرار عدم صلاحیت ذاتى و محلى و... و نیز در قالب تصمیمات ساده قضایى شکلى مانند تجدید جلسه و تأخیر جلسه قابل طرح مىباشد. دیوانعالى کشور در خصوص اظهار نظر شکلى به عنوان رد دادرس، در آراء متعددى این مسئله را بیان نموده است؛ از جمله: «صدور قرار تأمین خواسته، اظهار نظر ماهوى نیست...» (رأى شماره 256ـ27/2/16 شعبه سوم دیوانعالى کشور)،(11) «سبق اظهار عقیده یکى از دادرسان در مورد قرار رد دعوا، مانع از اظهار عقیده او در ماهیت همان دعوى نخواهد بود» (رأى شماره 10ـ87/1/9 شعبه هشتم دیوانعالى کشور»(12) و «اظهار عقیده راجع به صلاحیت دادگاه، مانع از اظهار نظر، عقیده و مداخله در اصل موضوع نمىباشد.» (رأى شماره 2998ـ1319/9/20 دیوانعالى کشور)(13) اداره حقوقى قوه قضائیه نیز در نظریات مشورتى متعدد بیان داشته است: «... صدور قرار عدم صلاحیت ... از موجبات رد دادرس تلقّى نمىشود» (نظریه مشورتى اداره حقوقى قوه قضائیه به شماره 7/2989ـ60/7/15)،(14) «صرف صدور قرار عدم صلاحیت از مصادیق اظهار نظر در موضوع دعوى اقامه شده، تلقّى نمىگردد و خارج از مصادیق رد دادرس بوده، قاضى ملزم به رسیدگى است» (نظریه مشورتى اداره حقوقى قوه قضائیه به شماره 7/5987ـ72/9/11)(15) و «اظهار نظر در حقوقى بودن موضوع، موجب رد دادرس در رسیدگى نیست.» (نظریه مشورتى اداره حقوقى قوه قضائیه به شماره 7/4937ـ66/7/29)(16) اما در خصوص مسئلهاى که به صورت تلفنى از قوه قضائیه سؤال شده است، رسیدگى به صورت قرار عدم استماع دعوى از مصادیق اظهار نظر تلقّى گردیده، که نادرست بوده و قابل ترتیب اثر نمىباشد. سؤال، این بود: «دادخواستى مبنى بر ابطال سند تقدیم به دادگاه و پس از تشریفات قانونى، دعواى خواهان در این زمینه وارد تشخیص و حکم بر ابطال سند مورد بحث صادر شده است. در مرحله تجدیدنظرخواهى، دادگاه رسیدگىکننده ضمن نقض دادنامه بدوى بر اساس در رهن بودن پلاک متنازعٌفیه به استناد رأى 620ـ76/7/20 وحدت رویه هیأت عمومى دیوانعالى کشور، قرار عدم استماع دعوى صادر نموده است. همین موضوع از ناحیه خواهان مجددا مطرح و به همان شعبه بدوى قبلى ارجاع شده است. آیا به استناد بند «د» از ماده 91 قانون آیین دادرسى در موضوع مانحن فیه مرجع رسیدگىکننده باید قرار امتناع از رسیدگى نماید یا نه؟» پاسخ نیز چنین بود: «با توجه به اینکه به شرح متن سؤال قاضى دادگاه قبلاً در این خصوص اظهار نظر کرده، موضوع از مصادیق بند «د» ماده 91 قانون آیین دادرسى مدنى است و باید به استناد ماده 92 قانون مذکور قرار امتناع از رسیدگى صادر ورا جهت ارجاع به شعبه یا قاضى دیگر براى رئیس حوزه قضایى ارسال نماید.»(17)بنابراین، رسیدگى شکلى قاضى مشمول قاعده رد دادرس نمى شود.پی نوشت ها :
*عضو هیأت علمى دانشگاه پیام نور سقز.
1ـ ناصر کاتوزیان، مقدّمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقى ایران، ص 35.
2ـ نبىاللّه کرمى، اصل بىطرفى در دعاوى، ص 75.
3ـ به نقل از: مهدى غمامى و حسن محسنى، «اصول تضمینکننده عملیات دموکراتیک در دادرسى و اصول مربوط به ویژگى های دادرسى مدنى»، دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران، ش 74، ص 46.
4ـ همان.
5ـ شهید ثانى، الروضهالبهیة فى شرح المعهالدمشقیه، ص 365.
6ـ عبدالکریم زیدان، نظام القضاء فى الشریعة الاسلامیه، ص 49.
7ـ به نقل از: محمد بروجردى عبده، اصول قضایى جزایى دیوانعالى کشور، ص 69.
8ـ عبداللّه شمس، آیین دادرسى مدنى، ج 2، ص 24.
9ـ مهدى غمامى و حسن محسنى، همان، ص 277.
10ـ سعید نیسى، مجموعه نظریه های مشورتى اداره حقوقى دادگسترى در زمینه مسائل مدنى، ص 75.
11ـ علىعباس حیاتى، شرح قانون آیین دادرسى مدنى، ص 169.
12ـ به نقل از: احمد متین، مجموعه رویه قضایى قسمت حقوقى، شامل آراء شعب و هیأت عمومى دیوانعالى کشور، ص 228.
13ـ به نقل از: محمد بروجردى عبده، همان، ص 69.
14ـ علىعباس حیاتى، همان، ص 170.
15ـ رویه قضایى ایران در ارتباط با دادگاه های عمومى حقوقى، ص 63.
16ـ علىعباس حیاتى، همان، ص 170.
17ـ رویه قضایى ایران در ارتباط با دادگاه های عمومى حقوقى، ص 84.