باز تاب انديشه سياسى عاشورا در شعر معاصر (3)

در مبارزه حق و باطل، على رغم تصوّر ستمگران كه مى‏پندارند با قتل عام و خونريزى،نداى عدالت‏خواهى را مى‏توانند خاموش كنند، شهيدان زنده جاويدند، همواره اثر گذار وپرآوازه و حياتشان در سايه مماتشان است و به تعبير قرآن كريم: «بل احياء عندربهميرزقون». مفهوم جاودانگى نام و ياد و فرهنگ شهيدان، در آثار شاعران بازتاب گسترده‏اىدارد. در شعر بلند و زيباى «صادق سرمد»، اين ابيات، اشاره به اين بينش است:
شنبه، 20 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
باز تاب انديشه سياسى عاشورا در شعر معاصر (3)

باز تاب انديشه سياسى عاشورا در شعر معاصر (3)
باز تاب انديشه سياسى عاشورا در شعر معاصر (3)


 

نویسنده : جواد محدثى




 

5. جاودانگى در تاريخ
 

در مبارزه حق و باطل، على رغم تصوّر ستمگران كه مى‏پندارند با قتل عام و خونريزى،نداى عدالت‏خواهى را مى‏توانند خاموش كنند، شهيدان زنده جاويدند، همواره اثر گذار وپرآوازه و حياتشان در سايه مماتشان است و به تعبير قرآن كريم: «بل احياء عندربهميرزقون». مفهوم جاودانگى نام و ياد و فرهنگ شهيدان، در آثار شاعران بازتاب گسترده‏اىدارد. در شعر بلند و زيباى «صادق سرمد»، اين ابيات، اشاره به اين بينش است:
پايان زندگانى هر كس به مرگ اوست جز مرد حق، كه مرگ وى آغاز دفتر است آغاز شد حيات حسينى به مرگ او وين قصه، رمز آب حيات است و كوثر است آن كس كه در اقامه حق مى‏شود شهيد عمر ابد نصيب وى از موت احمر است
[38]
نيز در اين شعر از بهاءالدين:
خاموش گشته‏ايم و فراموش كى شويم بس اين قدر كه در همه جا گفتگوى ماست هر جا كه هست روى زمين ارغوان سرخ آبش ز خون ما، گِلش از خاك كوى ماست
[39]
و دكتر رسا مى‏گويد:
فرق بين حق و باطل بين كه بعد از قرن‏ها جلوه حق مانده جاويدان و باطل بى‏اثر
[40]
اين حقيقت، شكستِ سلطه‏هاى ستم را در متن حاكميّت مى‏رساند، چرا كه در انديشه‏هاو وجدانهاى بشرى محكومند. حضرت زينب(س) در بارگاه يزيد، در خطابه‏اى صريح به آنطاغوت سر مست از قدرت، فرمود:
«فكد كيدك و اسع سعيك و ناصب جهدك فوالله لا تمحو ذكرنا و لا تميت وحينا؛
[41]
هر چه نيرنگ و تلاش دارى به كارگير، به خدا قسم نه ياد ما را مى‏توانى محو كنى، نه وحى ما رامى‏توانى بميرانى!»
در شعر معروفِ «فراز»، چنين مى‏خوانيم:
دشمنت كشت، ولى نور تو خاموش نگشت آرى آن جلوه كه فانى نشود نور خداست نه بقا كرد ستمگر، نه به جا ماند ستم ظالم از دست شد و خانه مظلوم به جاست زنده را زنده نخوانند كه مرگ از پى اوست بلكه زنده است شهيدى كه حياتش ز قفاست
[42] اى كه در كرب و بلا بى‏كس و ياور گشتى چشم بگشا و ببين خلق جهان ياور توست
[43]
قنبرعلى تابش نيز در اين زمينه چنين مى‏سرايد:
تا در گلوى تشنه حنجر، صدا جارى است خون گلويت، كربلا در كربلا جارى است تا آسمان كوفه پابرجاست، مى‏دانم خون تو در اين خاك، چون آب و هوا جارى است
[44]
آنچه از بازتاب حماسه عاشورا در رواق تاريخ و ذهنيت بشر و وجدان انسانها باقى ماند،«حيات شهيد» بود و زوال ستم. ظالمان نيز هرگز تصوّر چنين شكستى را نداشتند. «سيدمهدى حسينى» از اين جاودانگى چنين مى‏گويد:
كه بود اين موج، اين طوفان،كه خواب ازچشم دريا برد؟ و شب را از سراشيب سكون،تااوج فردا بُرد كسى آمد، كسى آن سان كه ديروز توهّم را به سمت مشرق آبى‏ترين فرداى زيبا برد به خاك افكند ذلّت را، شرف را از زمين برداشت و او را تا بلنداى شكوه نيزه، بالا برد بگو با من، بگو اى عشق، اگر چه خوب مى‏دانم كه بوداين موج،اين طوفان كه خواب ازچشم دريابرد
[45]
و اين همان جلوه‏اى است كه در شعر محتشم كاشانى ديده مى‏شود و شور محشرى كهحسين بن على(ع) در تاريخ افكنده و موجى كه هرگز پايان نمى‏پذيرد: «باز اين چه شورشاست كه در خلق عالم است...».

6. پيام خون
 

آنچه يك مبارزه را ماندگار، مؤثر، حركت‏آفرين و مصون از تحريف مى‏سازد، «تبيين»است، يعنى رساندن پيام خون و ترسيم فلسفه نهضت و مقابله با فريب‏ها و تبليغات دروغينو تحريف چهره واقعى يك حماسه. اگر در نهضت عاشورا اين بُعد از حركت كه به صورتخطابه‏هاى پرشور امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) جلوه كرد، وجود نداشت و مكمّلخون شهداى كربلا نمى‏شد، بى‏شك اين حماسه نه ماندگار مى‏شد، و نه دور از تحريف.«فريد» چه زيبا به اين واقعيت اشاره كرده است:
سرّ نى در نينوا مى‏ماند اگر زينب نبود كربلا در كربلا مى‏ماند اگر زينب نبود چهره سرخ حقيقت بعد از آن طوفان رنگ پشت ابرى از ريا مى‏ماند اگر زينب نبود در عبور از بستر تاريخ، سيل انقلاب پشت كوه فتنه‏ها مى‏ماند اگر زينب نبود
[46]
نقش خطابه‏هاى شورانگيز افشاگر، الهام‏بخش و رسواساز باطل، بسيار عظيم است وشاعران به اين نكته وقوف كامل داشته‏اند و در پرداختن به سيماى پيام‏رسان نهضت عاشوراآن را بيان كرده‏اند. موزون اصفهانى گويد:
اين همان بانوست كز نطق و بيان همچون على انقلاب از كوفه تا شام خراب انداخته دخترش در كوفه از تيغ زبان چون ذوالفقار مغز جان خصم را در التهاب انداخته
از خطابى آل سفيان را به رسوايى كشيد پرده از كار پليدان زان خطاب انداخته
[47]
مرحوم صغير اصفهانى در اشاره به نقش خطابه‏هايش چنين مى‏سرايد:
بر هم زن اساس جفا كارى يزيد لحن بليغ و نطق درخشان زينب است ابن زياد شوم به دارالاماره‏اش رسوا ز منطق شرر افشان زينب است
[48]
«سروى» نيز چنين سروده است:
با كلام جان فزا اثبات دين حق نمود عالمى را دوستدار اهل ايمان كرد و رفت در ديار شام بر پا كرد از نو انقلاب سنگر اهل ستم را سست بنيان كرد و رفتيزيد خطبه‏اى غرّا بيان فرمود در كاخ كاخ استبداد را از ريشه ويران كرد و رفت فاش مى‏گويم كه آن بانوى عظماى دليراز بيان خويش دشمن را هراسان كرد و رفت
[49]
گاهى «اسارت»، تبديل به «درس آزادى» مى‏شود و اسيران آزاده، با مقاومت و روحيه بالاوعزت نفس، جباران را به ستوه مى‏آورند. تبديل كردن اسارت به آزادگى در فرهنگ‏عاشورا و در رفتار بازماندگان آن حادثه خونين جلوه‏گر است، تا آنجا كه مى‏توانزينب كبرا را «اسير آزادى‏بخش» ناميد.
[50] در برخى سروده‏ها چنين نگاهى به «كارواناسارت» شده است:
در بطن اين اسارت ما خفته است آزادى تمام گرفتاران مرگ پر افتخار پدرهامان سرمايه حيات هدفداران ما وارث شهادت و ايثاريم بنيانگذار عزّت و آزادى ما شور پرشراره ايمانيم آنجا كه نيست جرأت فريادى ما رهسپار شهر خموشانيم شهرى كه سايه‏بان زده از وحشت شايد به تازيانه يك فرياد بيدارشان كنيم از اين غفلت رفتيم پيشواز اسارت‏ها تا كاخ‏هاى ظلم براندازيم تا در زمان قحطى حق‏جويان آبى به آسياب حق اندازيم
[51]

7. جهاد، رمز عزّت
 

از روشن‏ترين پيام‏هاى سياسى دين كه در عاشورا هم تجلى يافته است، عزّتى است كه درسايه جهاد به دست مى‏آيد. حسين بن على(ع) و يارانش چون جهاد كردند، عزيز خدا و خلقشدند و آنان كه از حمايت آن شهيد مظلوم دست كشيدند، گرفتار ذلت و خوارى گشتند. قيامحسين(ع) مايه حيات دين و عزّت اسلام نيز گشت و بقاى دين در سايه خون و شهادتاوست. اين نكته و نگرش، در اشعار فراوانى ديده مى‏شود كه به چند نمونه اشاره مى‏شود.
خسرونژاد چنين سروده است:
جاودان خاطره نهضت خونين تو شد چون كه دين زنده از آن خاطره خونين است بر تو و بر همه ياران شهيد تو درود كه ز خون شهدا عزّت دين تضمين است
[52]
آنچه خود سيدالشهدا(ع) فرمود و از مرگى كه موجب بقاى دين گردد استقبال فرمود (انكان دين محمد لم يستقم الا بقتلى فياسيوف خذينى) در اشعار شاعران نيز بازتاب يافته است:
وفاست وامدار تو، حماسه يادگار تو حيات دين ز خون تو، خداست خونبهاى تو اگر كه نام مصطفى(ص) هنوز در جهان به پاست از آن سر بريده توهست و از نواى تو
[53]
«حسين بود، آنكه گفت:
اگر كه دين جدّ من
به جز به كشتنم نمى‏شود به پا
اگر نهال تازه‏پاى دين حق
نيازمند خون پيكر من است
كنون من و نبرد و تيغ‏هاى تيز...»
[54]
حجة الاسلام بهجتى شفق چنين مى‏سرايد:
باغ خشكيده دين را تو ز خون دادى آب نه عجب گر كه شكوفا و جوان است هنوز

تربت پاك تو كازادگى آموزد و عشق سرمه ديده صاحب‏نظران است هنوز
[55]
محمود شاهرخى (جذبه) نيز در احياگرى جهاد حسينى نسبت به دين مى‏گويد:
در ساحل فرات كه لب‏تشنه شد شهيد سيراب گشت مزرع دين ز آبروى او فرّى دوباره يافت حقيقت ز فيض وى آبى دوباره يافت شريعت ز جوى او
[56]
شاعرى ديگر چنين سروده است:
تا قيام خوب به دشت عشق برپا كرده‏اى اى مسيحا، عالمى را از دم، احيا كرده‏اى درس جانبازى به مردان خدا آموختى نهضت خونين خود سرمشق دنيا كرده‏اى خون تو در پيكر تاريخ مى‏جوشد هنوز مات خود، افكار اعصار و قرون را كرده‏اى
[57]
عبدالحسين رضايى از زبان سيدالشهدا(ع) چنين مى‏سرايد:
هيهات ذلّت من و آقايى يزيد بيعت به آن ستمگر رسوا نمى‏كنم در پيشگاه ظلم نيايد سرم فرود تعظيم جز به خالق يكتا نمى‏كنم من زنده و يزيد كند رهبرى خلق؟ امضا من اين حرمت بيجا نمى‏كنم مرگ شرف به است از اين زندگى مرا چيزى به غير مرگ تمنّا نمى‏كنم
[58]
عزت مسلمانان در سايه جهاد و فداكارى است. حسين بن على(ع) براى بازگرداندنعزت دين و شرافت مسلمين خون و جان داد و نهال اسلام را شاداب ساخت. حجة الاسلامبهجتى شفق اينگونه مى‏سرايد:
بايد از استاد عشق، شاه شهيدان ياد گرفتن، گذشتن از سر و تن را رهبر آزاده، پيشواى فداكار ديد چو بر پاى دين ز جور، رسن را خاست چون طوفان و بر ستم بخروشيد داد رهايى ز بند، دين و سنن را
ريخت چو خونش به خاك، خاست دو صد موج كند ز بنيان بناى ظلم و فتن را كرد ز باران خون سرخ وى آغاز باغ فضيلت، ز نو شكفته شدن را
[59]
همو در بيان مفهوم زندگى عزيزانه و شكستن حصار بيداد در عصر حكومت طاغوت،چنين مى‏سرايد:
اندر آنجا كه باطل امير است اندر آنجا كه حق سر به زير است اندر آنجا كه دين و مروّت پايمال و زبون و اسير است راستى زندگى ناگوار است مرگ، بالاترين افتخار است اين اساس مرام حسين است روح و رمز قيام حسين است «يا كه آزادگى، يا شهادت» حاصلى از پيام حسين است شيعه او هم اينسان غيور است تا ابد از زبونى به دور است زان شهيد سر از دست داده زان فداكار در خون فتاده جاودان آيد اين بانگ پر شور«لا ارى الموت الّا سعادة» آرى آزادمردان بكوشندبر ستمگر چو طوفان خروشند
[60]

8. عاشورا، پيامد تنها گذاشتن امام
 

رابطه دو جانبه «بيعت» و «اطاعت»، بين امام و امّت، نصرت پيشواى عدل و حمايت ازامام معصوم و حجت خدا را الزامى مى‏سازد. آنچه در عاشورا اتفاق افتاد و فرزند پيامبرمظلومانه به شهادت رسيد، ثمره عمل نكردن امّت به تكليف خويش و تنها گذاشتن امام بود.و اين حادثه، ريشه در سقيفه و جريانات پس از رحلت رسول خدا(ص) دارد. اين بينشسياسى كه حادثه كربلا و ظلمى كه به اهل بيت شد، از سقيفه و شورا و عمل نكردن به سفارشپيامبر اكرم(ص) بود، و اگر آن روز چنان نمى‏شد، در سال 61 هجرى چنين نمى‏شد
[61]در آثارشاعران ديده مى‏شود.
نيّر تبريزى در ترسيم پيوند اين دو حادثه مى‏گويد:
كانكه طرح بيعت شورا فكند خود همانجا طرح عاشورا فكند چرخ در يثرب رها كرد از كمان تير كاندر نينوا شد بر نشان
مرحوم آيةالله كمپانى در اشعار عربى خود به وضوح اين بينش سياسى و تحليل تاريخىرا تشريح مى‏كند؛ اين مضمون كه: تيرى را كه حرمله رها كرد، حرمله نبود كه تيرانداخت،بلكه تيرانداز اصلى كسى بود كه زمينه ساز آن شد. تيرى از سوى سقيفه آمد كه كمانش دردست خليفه بود، آن تير نه بر گلوى آن كودك شيرخوار، بلكه بر جگر دين و بر دل رسول خدافرود آمد:
«سهمٌ أتى من جانب السقيفة...»
[63]
اگر پيمان مردم با «ولى» بود اگر پيوند با آل على بود نه فرمان نبى از ياد مى‏رفت نه رنج و زحمتش بر باد مى‏رفت نه خون دل نصيب مجتبى بود نه پرپر لاله‏ها در كربلا بود...
[64]
اين نگرش مجموعه‏اى و تحليل به هم پيوستگى حوادث تلخ كربلا و مظلوميّت اهلبيت، با آن رزّيه و نقطه انحراف و ظلم نخستين به خاندان عصمت، بسيارى از وقايع را روشنمى‏سازد و اگر بناست از «عبرت‏هاى عاشورا» پندى گرفته شود، با همين ديد ميسّر است. اين،همان نكته‏اى است كه در «زيارت عاشورا» هم بر آن تأكيد مكرّر شده و از نخستين كسى كه برآل پيغمبر ستم كرد و آخرين كسى كه از او پيروى نمود و هر كس كه به هر نحو و با هر وسيلهو امكانات مالى و سياسى تبليغاتى و زمينه سازى (والممهّدين لهم...) با نفرت و نفرين يادشده است. وقتى پيمان‏شكنى عهدى كه در غدير بستند رخ داد، تيغ كشيدن به روى حجّتخدا در عاشورا پيامد آن خواهد بود.
على رضا قزوه مى‏سرايد:
ابتداى كربلا مدينه نيست. ابتداى كربلا غدير بود
ابرهاى خون فشان نينوا، اشكهاى حضرت امير بود
نطفه خلافت ار چه بسته شد، در سقيفه بيعتى شكسته شد
امّت رسول، دسته دسته شد، او سكوت كرد، ناگزير بود
بعد از آن فتوّت هميشه سبز، بركت از حجاز و از عراق رفت
هر چه دانه كاشتند سنگ شد، پشت هر كوير، صد كوير بود
بعد، مكّه و مدينه دام شد، كوفه صرف عيش و نوش شام شد
آفتاب سربلند سايه سوز، در حصار نيزه‏ها اسير بود
[65]
اينها نمونه‏هايى از اين نگرش در تسلسل و پيوست حوادث است و حادثه عاشورا را
سرشار از درس مى‏سازد.
شعار مردمىِ «ما اهل كوفه نيستيم، على تنها بماند» نيز جلوه‏اى از همين نگاهوشناخت‏است.

پي‌نوشت‌ها:
 

[38]. گلواژه، ج‏1، ص‏92.
[39]. همان، ص‏95.
[40]. همان، ص‏96.
[41]. مقتل الحسين، مقرّم، ص‏464.
[42]. چلچراغ اشك، ص‏162.
[43]. همان، ص‏167.
[44]. هفتاد و دو زخم كربلايى، ص‏46.
[45]. گل‏نغمه‏هاى عاشورايى، ص‏15.
[46]. فرهنگ عاشورا، ص‏217.
[47]. گلواژه، ج‏1، ص‏112.
[48]. همان، ص‏113.
[49]. همان، ص‏114.
[50]. نام شعر و مجموعه شعرى از نويسنده كه با الهام از همين نكته است.
[51]. از نويسنده، برگ و بار، ص‏131.
[52]. چلچراغ اشك، ص‏173.
[53]. از نويسنده، برگ و بار، ص‏98.
[54]. همان، ص‏100.
[55]. هفتاد و دو زخم كربلايى، ص‏35.
[56]. همان، ص‏100.
[57]. گل نغمه‏ها، ص‏55.
[58]. چهره‏هاى گلگون، ص‏49.
[59]. بهار آزادى، ص‏42.
[60]. همان، ص‏71.
[61]. در اين زمينه ر.ك: «فرهنگ عاشورا»، ص‏289.
[62]. ديوانِ «آتشكده»، ص‏59.
[63]. الأنوار القدسيّه، ص‏99، فرهنگ عاشورا، ص‏291.
[64]. از نويسنده. برگ و بار، ص‏60.
[65]. هفتاد و دو زخم كربلايى، ص‏19
 

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.