هنر درماني و بهداشت روان

حکيم باريک بين يونان باستان - ارسطو- درکتاب «بوطيقا» (1)، در وصف تراژدي ، به دلنشين بودن زبان که موجب تزکيه و پالايش روان مي گردد، اشاره مي کند.او دراين مورد مي گويد:
يکشنبه، 13 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هنر درماني و بهداشت روان

هنر درماني و بهداشت روان
هنر درماني و بهداشت روان


 






 
هنر درماني در قاب آيينه ي شعر
گل باغ آشنايي در ديوان:
فخرالدين عراقي:
اي مطرب درد، پرده بنواز
هان از سردرد، در - ده آواز
هين پرده بساز و خوش همي سوز
کان يار نشد هنوز دمساز
نويسنده: دکتر جابر عناصري
استاد روان شناسي هنري(تهران)
حکيم باريک بين يونان باستان - ارسطو- درکتاب «بوطيقا» (1)، در وصف تراژدي ، به دلنشين بودن زبان که موجب تزکيه و پالايش روان مي گردد، اشاره مي کند.او دراين مورد مي گويد:
«...منظور من از زبان دلنشين شده ، زباني است که ريتم، آهنگ و موسيقي داشته باشد... اولين عنصر ضروري تراژدي ترتيب منظره ي نمايش است. سپس نوبت به موسيقي وگزينش واژه مي رسد...مراد من از گزينش واژه، تصنيف واقعي بيت هاي شعر است، ضمن آن که تاثير موسيقي برهمه آشکار است.»(2)
او درجاي ديگر مي نويسد:
«...مراد از گزينش واژه و گفتار، کاربرد جهت بيان منظور فرد مي باشد.کارکرد آن در نثر ونظم، يکسان است.»(3)
اخيرا سازمان بهداشت جهاني (4)، دراعلاميه اي، تاثير هنر، بويژه گفتار دلنشين وکلام سنجيده و رفتار برازنده در مداواي بيماران رواني و رعايت بهداشت روان، از درمان بوسيله ي دارو- آنهم درمان مستمر ومداوم - را مورد توجه و سفارش قرار داده و ذخاير فرهنگي منظوم و منثور هر قومي از منظر تاثير گذاري در روحيه ي بيماران و برون افکني و دوري از عزلت و انزواي اجتماعي را پشتوانه ي مهمي از لحاظ تفهيم و تفاهم افراد جامعه شناخته است.
مطلب جالبي، به نقل از رويترز، دريکي از جرايد روزنامه ي ايران چاپ شده واز اهميت «هنر» درفايق آمدن برظلم و ستم... خبر داده است. بدين عنوان:
«...هنر، سلاح مبارزه ي جوانان پاکستاني عليه طالبان»
مضمون خبر اين است که :
بسياري از جوانان پاکستاني براي ابراز خشم خود نسبت به طالبان و حفظ فرهنگ وهنر کشورشان از ستم طالبان به هنر روي آورده اند.... کشيدن تابلوهاي نقاشي اولين ابراز هنري بود که جوانان به آن علاقه نشان داده اندو به دنبال کشيدن نقاشي، پاکستاني ها به موسيقي وتاتر علاقه نشان داده اند. چندي پيش گروه طالبان ،دريک حمله، چندين بمب را درمحل هاي برگزاري تاتر، موسيقي و فيلم، در اسلام آباد منفجر کرده بود.... پس از اين حمله ها ، پسران ودختران جوان پاکستاني، براي دفاع از فرهنگ و هنر کشورشان به شغل هاي فرهنگي روي آوردند. اين عمل جوانان پاکستاني به هنر وموسيقي هم چنين باعث ايجاد شغل هاي زيادي براي آنها شده است.
يکي از فعالان موسيقي، دراين کشور مي گويد: بسياري از دانش آموزان در مدارس نيز در فعاليت هاي هنري که مربوط به فرهنگ پاکستان است ازجمله بر پايي نمايش، کمک مي کنند.
جوانان پاکستاني، علت افزايش علاقه شان به هنر راه رهايي از ستم و حمله ي طالبان عنوان کرده اند.(5)
بقول افصح المتکلمين سعدي عليه الرحمه:
سعديا، نامتناسب حيواني باشد
هر که گويدکه دلم هست و دلارامم نيست.

اينک حديث شيدايي و فرافکني ودست يازي به قدرت کلام دلنشين و رقص واژگان درعرصه ي جان را از سوخته ي جمال و آن تشنه ي وصال، آن يگانه ي باسلامت و آن نشانه ي تيرملامت يعني شاعر شوريده حال و شيفته جان، فخر الدين عراقي بشنويم که از شوق و ذوق و رامش و آرامش حاصل از بازگويي مکنونات قلبي درقيامت قامت کلام دلنشين پرده برمي درد:

عشق شوقي درنهاد ما نهاد
جان ما را در کف غوغا نهاد
فتنه اي انگيخت، شوري درفکند
درسرا وشهرها چون پا نهاد
جاي خالي يافت از غوغا وشور
شور غوغا کرد ورخت آنجا نهاد
نام و ننگ ما همه بر باد داد
نام ما ديوانه و رسوا نهاد
چون «عراقي» را درين ره خام يافت.
جان ما بر آتش سودا نهاد
يادمان باشدکه صرف عنوان شاعري براي شاعران گرانپايه ي ما، کمال بي انصافي است. چرا که به مصداق: « تا دلي آتش نگيرد، حرف جانسوزي نگويد»
هر يک از آنان با تکيه به ظرايف ودقايق زيبايي شناسي و به ياري عاطفه و احساس ،کلامي زيبا باز گفته وغير از رعايت اصول عروضي وبديعي وقافيه و... محتواي گفتار را وسيله ي ارسال پيام دانسته اند .قافيه سالار بسياري از
کاروانيان سخن، حضرت مولاناجلال الدين بي دليل نگفته است که:
قافيه انديشم ودلدار من
گويدم منديش جز ديدار من
حرف وصوت وگفت را برهم زنم
تا که بي اين هر سه با تو دم زنم.

فخر الدين عراقي در قلمرو هنر شناسي وتکيه به آيين سخنداني و آشنايي به تاثير مستقيم ريتم و آهنگ وگفتار، راز درون مستمعان هنر دوست را در مي يابد ودرزماني که هنوز آشفته جانان پريشان حال را مجنون ودارالمجانين را گزيده جاي اتراق افسرده دلان مي دانستند ، فرياد مي زند:

ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟
کز زخمه ي آن نه فلک اندر تک و تاز است

آورد به يک زخمه ، جهان را همه در رقص
خود، جان وجهان نغمه ي آن پرده نواز است

عالم چو صدايي است از اين پرده، که داند
کايان راه چو بوده است ودرين پرده، چه راز است؟

رازي است درين پرده، گر آن را بشناسي
داني که حقيقت زچه دربند مجاز است

در عالم تمثيل وعرفان ، ودرروانکاوي دل پر درد بيماري عراقي - لطف ومهرباني ياور ودلدار وهمدلي او با اين آشفته رفتار را به علاج درد بي درمان خود مي داند:

دل پر درد را درمان تو سازي
شفاي بي جان بيمارم تو باشي

دربيتي ديگر گويي عراقي از طبله ي عطار، عشق جان داروي خويش را به «رايحه درماني» در مي خواهد./

صبا، وقت سحر،گويي زکوي يار مي آيد
که بوي او، شفايي جان هر بيمارمي آيد

عراقي، از، يار- همان درمانگر اين درمانجوي خسته جان مي خواهد که :

بپرس آخر که: بي تو چونم، اي جان
که جانم بس پريشان مي نمايد.
حال بايد پرسيد که دردش چيست ودرمانش کدام است؟
درد او حسرت ديدار يار است و فراق وهجران دلدار و درمانش بذل محبت از سوي دوست و زودن غبار پريشاني از دل اوست:

دل پر درد را درمان تو سازي
شفاي جان بيمارم تو باشي

وقتي درمانگر از غم انزوا ودرد بي همدلي درمانجو آگاهي مي يابد وبه فکر درمان او هم چون طبيبي دل آگاه، کوشش مي نمايد ومي داند که گاهي يک جمله ي مهر آميز از هزار حب و قرض و..موثر تر است ، درمانجو شاد مي گردد و به نشان اين سپاسگزاري مي گويد:

دلي کويافت از اصل تو درمان
همه دشواري - آسان مي نمايد.
....
باري بپرس حال دل ناتوان من
بنگر چگونه مي تپد از آرزوي تو

عراقي، وقتي دل در گرو زلف دوست مي بندد، از هر دو جهان رشته ي مهر مي گسلد تا دوستي، به حبل المتين آشنايي چنگ زند والمنه لله که پس از ديدن محبت دوست، رنج محبت را فراموش مي سازد. اينهم از برکت تاثير کلامي اوست:

زشادي درهمه عالم نگنجم
اگر يک لحظه غمخوارم تو باشي

عراقي تن رنجور و دل بيمار خود را تا محکمه ي حکيم مي کشاند تا او را از درد خود خبر دار کند که درد عشق است وگرفتاري در چنبره ي نامهرباني که رسوا گر حال واحوال عراقي خواهان مرهمي از جانمايه زندگي است:

نخستين باده کاندرجام کردند.
زچشم مست ساقي وام کردند.

به گيتي هر کجا درد دلي بود
به هم کردند و عشقش نام کردند
سر زلف بتان آرام نگرفت.
زبس دلها که بي آرام کردند
....
چو خود کردند راز خويشتن فاش
عراقي را چرا بدنام کردند؟

فخر الدين عراقي بيش از خود، به فکر يار ودلدار وبهبودي حال او و شادماني اوست.
و وقتي خبر از خشنودي يار مي شنود، فرياد مي زند:

چون دوستي از رروز و روزگار عراقي مي پرسد، جواب مي شنود:

از عراقي دوش پرسيدم: که چون است حال تو؟
گفت چون باشد کسي کز دوستان باشد جدا

آنگاه عراقي سر در جيب وگريبان فرو مي برد و آهسته با خود زمزمه مي کند که :
زدلتنگي به جانم، با که گويم؟
زغصه ناتوانم، با که گويم؟
زغصه صد هزاران قصه دارم
ولي پيش که خوانم؟ با که گويم؟
درگلستان چشمش هميشه باز است تا شايد يار و درمانگر آگاه درمد نظر او قرار گيرد وفخرالدين شيدا، اندکي تسکين يابد. به طواف کعبه هم مي رود، به حرم رهش نمي دهند که آخر شيداي از سر بي خبر: تودر برون چه کردي که درون خانه آيي؟ او حلقه بر در مي زند و فرياد برمي دارد که:

درسماع دردمندان حاضرآ، يارا- دمي
بشنو اين سازي که ما از تار دل بنواختيم

رندان دير نشين يا درمانگران، ماهر النقش دربازي سرنوشت، دست او را مي گيرند و حرم نشين گوشه ي عافيت مي سازند وعراقي به دلشادي وشادماني اشک خون آلود از چشمان خونريز به آستين صبر و شکيبايي پاک مي کند و صابر و استوار - درراه مهر ورزي به يار رهپوي طريق عشق مي شود. وطبيب درد را مي شناسد و مي گويد:

عراقي طالب درد است دايم
به بوي آنکه درمانش تو باشي

....
در قلمرو شعر درماني، غزليات دلنشين فخرالدين عراقي- جايگاه خاصي دارد و مستلزم تحليل وبررسي - به طريقه ي ژرفانگري - است.
 

پي نوشت ها :
 

1- بوطقيا (Poetics) ترجمه ي هلن اوليايي نيا، نشر فردار، چاپ اول 1386.
2- ص 54 ترجمه (منظره ي نمايش = Spectzcle گزينش واژه = Piction).
3- ص 58 ترجمه بوطقيا.
4- World Health Organization (WHO)
5- روزنامه ي سينمايي ايران (باني فيلم)، چهارشنبه 21 مردار 1388 سال هشتم، شماره ي 1525 صفحه ي اول.
 

منبع:فصلنامه بهداشت روان 32 پاييز 89



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.