نقش وراثت، تغذيه و خانواده در تربيت فرزندان
نویسنده: سید حسین اسحاقی
مفهوم شناسى وراثت
(محمد بهزاد، ژنتيك، ص1)
نقش وراثت، در تكوين شخصيت كودك، از ديرباز مطرح بوده و ذهن متفكران را به خود معطوف كرده است. دانشمندان همواره در پى جوابى قاطع براى اين مسئله بودند، ولى هرگز در اين زمينه به رأى مسلمى نرسيده اند و اين اختلاف نظر با وجود پيشرفت دانش ژنتيك همچنان باقى است. به گونه اى كه برخى از روان شناسان معاصر مانند آيزنك معتقدند كه 23 ابعاد شخصيت انسان جنبه ژنتيكى و وراثتى دارد. در مقابل، رفتار گرايانى چون واتسون، وراثت را در(محمد عطاران، آراء مربيان بزرگ مسلمان درباره تربيت كودك، ص83 )
تعيين هويت آدمى بى تأثير مى دانند.
گروهى از روان شناسان، خوشبختى و بدبختى انسان را به وراثت مربوط دانسته اند. ويگام مى گويد:
توارث، بزرگ ترين و مهم ترين عامل در تكوين و تشكيل شخصيت فرد است، به طورى كه هر نوع سعادت و شقاوت شخص در زندگى به وراثت مربوط است و تفاوت يا اختلاف موجود در بين افراد، همگى نتيجه تفاوتى است كه در سلول هاى نطفه اى مولّد (ژن هاى) پدر و مادر وجود دارد.
(على اكبر شعارى نژاد، روان شناسى رشد، صص 57 و 58)
دانشمند ديگرى به نام ژنينگس مى نويسد:
چگونگى جنبه هاى ذهنى يا عقلى در هر مرحله از مراحل رشد فرد، بيش از هر چيز به ژن ها متكى است و مى توان گفت، هيچ مظهرى از مظاهر تفاوت هاى فردى وجود ندارد كه اساس و پايه اش توارث نباشد.
(همان)
متفكران اسلامى و وراثت
(خواجه نصير الدين طوسى، اخلاق ناصرى، تصحيح: مجتبى نورى و على رضا حيدرى، صص 101 و 102)
سعدى نيز وراثت را در شخصيت انسان مؤثر مى داند و معتقد است كه فرد از نياكان خود استعداد و هوش يا كودنى و خوى هاى زيبا يا زشت را به ارث مى برد. بنابراين، نيروى تربيت محدود است و تنها در كسى كه فطرت وى آمادگى پذيرش آن را دارد، مؤثر و سودمند مى افتد و در كسى كه طبعاً مستعد نيست، بى اثر است.
چون بود اصل گوهرى قابل
تربيت را در او اثر باشد
هيچ صيقل نكو نداند كرد
آهنى را كه بدگهر باشد
(گلستان، باب هفتم؛ به نقل از: آراء مربيان بزرگ مسلمان درباره تربيت كودك، ص84 )
سعدى در كلام ديگرى مى سرايد:
پرتو نيكان نگيرد، هر كه بنيادش بد است
تربيت نااهل را چون گردكان برگنبد است
(گلستان، باب اول، P}
غزالى نيز با تمسك به روايت هاى اسلامى، وراثت را عاملى مؤثر در تكوين شخصيت كودك مى داند.
روايات و توارث
افراد عقب مانده و كودن متولد نشود. امام صادق7 از امير المؤمنين على7 نقل مى كند كه فرمود:
ايّاكُمْ و تزويجَ الحَمقاءِ فَاِنَّ صُحْبَتَها بَلاءٌ و ولَدُها ضِياعٌ.
(فروع كافى، ج2، ص13)
از ازدواج با زن احمق بپرهيزيد كه هم نشينى با آنها نوعى گرفتارى است و فرزندش عقب مانده و ناقص مى شود.
در روايت ها و احاديث بسيارى به مسلمانان سفارش شده است كه قبل از اقدام به ازدواج، به آزمايش جسمى و جست وجو و تحقيق بپردازند تا مبادا همسر يا خانواده اش به بيمارى هاى جسمى يا روحى دچار باشند. البته اين سفارش به هر دو جانب، زن و مرد مربوط است.
تغذيه و تربيت
از جمله مواردى كه در معارف اسلامى، درباره چگونگى تغذيه به آن اهميت داده شده، حلال بودن غذا و دورى از شبهه ناكى آن است. از نظر اسلام، انسان با همه عظمت و آفاق روشنى كه پيش رو دارد، با خوردن لقمه اى ناپاك به چاه ضلالت مى افتد و آيينه روشن دل او با اندك خوردنىِ حرام تيره مى شود. مولوى در اين باره، مى سرايد:
روغنى كايد چراغ ما كُشد
آب خوانش، چون چراغى را كُشد
علم و حكمت زايد از لقمه حلال
عشق و رقت زايد از لقمه حلال
امام سجاد7 درباره حق شكم مى فرمايد:
و اَمّا حَقُّ بَطْنِكَ فَاَنْ لا تَجْعَلَهُ وِ عاءَ الْقَليلِ مِنَ الْحَرَامِ و لا لِكثيرٍ وَ اَن تَقْتَصِدَ لَهُ فِى الْحَلالِ و لا تُخْرِجْهُ مِنْ حَدِّ التَّقوِيَةِ اِلى حَدّ التَّهوينِ وَ ذِهابِ الْمُرُوَّةِ.
(على غفورى، راه و رسم زندگى از نظر امام سجاد(ع)، صص 60 و 61 )
و اما حق شكم، آن است كه آن را جاى مال حرام و ناشايست، چه كم و چه زياد قرار ندهى و در خوردنى هاى حلال نيز ميانه روى را رعايت كنى و از اندازه اى كه براى تقويت جسمى لازم است، به حد اسارت و پستى و خوارى و سستى نكشانى و كارى نكنى كه باعث از دست دادن متانت و مردانگى تو شود.
تأثير تغذيه و تربيت از ديدگاه متفكران
گفته اند: هر كه چهل روز شبهت خورد، دل وى تاريك مى شود و زنگار گيرد و عبدالله مبارك گويد: »يك درم از شبهت با خداوندِ آن دهم، دوست تر دارم از آنكه صد هزار درهم به صدقه دهم.« و سهل تسترى گويد: »هر كه حرام خورد، هفت اندامِ [او] در معصيت افتد، چه بخواهد يا نخواهد و هر كه حلال خورد همه اندام وى به طاعت بود، اگر خواهد و اگر نه، و توفيق خير بر وى پيوسته بود«.
(كيمياى سعادت، به كوشش: حسين خديوجم، ج1، ص368)
و مولوى چه زيبا سروده است:
اى دريغا لقمه اى دو، خورده شد
جوشش فكرت از آن افسرده شد
گندمى خورشيد آدم را كسوف
چون ذنب شعشاع بدرى را خسوف
و نيز غزالى با استناد، درباره تأثير روانى غذا مى نويسد:
بدان كه حق تعالى مى گويد: »يا اَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِباتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً؛ يا رسول، آنچه خوريد پاك خوريد و حلال و آنچه كنيد از طاعت شايسته كنيد.« رسول9 در اين باره گفت: »طلب حلال بر همه مسلمانان فريضه است.« و گفت: »هر كه چهل روز حلال خورد و به هيچ حرام نياميزد، حق تعالى دل وى را پرتو نور گرداند و چشمه هاى حكمت از دل وى بگشايد.« و در يك روايت است كه دوستى دنيا از دل وى ببرد.
(همان، ص367)
از اين رو، غزالى با توجه به آثار بد غذاى حرام بر روان كودك، لازم مى داند كه پدر: »حرام خوردن، اندر چشم وى [كودك] زشت گرداند و هميشه آن را نكوهد«.
(همان، ج2، ص29)
تأثير تغذيه در شير خوارگى
آن گاه كه تغذيه كودك توسط دايه ضرورى شود، بر پدر لازم است كه اندر ابتدا، جهد آن كند تا زنى كه وى را شير دهد، به صلاح و نيكوخوى و حلال خواره بود كه خوى بد از دايه سرايت كند و شير كه از حرام حاصل آيد، پليد بود. چون گوشت و پوست كودك از آن رويد، اندر طبع وى با آن مناسبتى پديدار آيد كه پس از بلوغ ظاهر شود.
(كيمياى سعادت، ج2، ص27)
ابو على سينا نيز درباره ويژگى هاى اخلاقى دايه مى نويسد:
و اما در اخلاق او بايد كه خلق او خوش بود و لجاجت و خيرگى و تندخويى در او نبود و در انفعالات نفسانى، بطى ء الانفعال بود و بدان كه جميع اين حالات، مغير مزاج شير مى باشد و بسيار وقت بود كه سرايت كند آن حالت مرضعه بر رضيعه.
(حسين بن عبد الله ابن سينا، قانون، ج1، ص479)
همچنين، خواجه نصير درباره دايه مى نويسد: »پس دايه اى بايد اختيار كرد كه احمق و معلول نباشد، چه عادات بيشتر علت ها به شير تعدى كند از دايه به فرزند«.
زنهار كه از براى فرزند
معلول وليئم دايه مپسند
خويى كه به شير در بدن رفت
آن دم برود كه جان ز تن رفت
(اخلاق ناصرى، ص222)
خانواده و تربيت
مى شنود، در خود منعكس مى سازد. از اين رو، كوشش مادران در تربيت و پرورش فرزندان از بزرگ ترين كارهاست.
بو على سينا با اشاره به ضرورت تأسيس خانواده مى نويسد:
انسان به مكانى نيازمند است كه آنچه را به دست آورده است، در آنجا جمع و ذخيره كند [و] براى هنگام حاجتش نگه بدارد. بنابراين، انسان محتاج است به اينكه براى خود منزل و مسكنى اتخاذ كند. آن مردى كه اين خانواده را تشكيل داده است، مدير و سائس افراد و كسان اين خانواده گشته و آنها نيز رعيت و پيرو اراده و اداره وى مى شوند.
(تدبير منزل، ترجمه و نگارش: محمد نجمى زنجانى، صص 13-11)
غزالى افزون بر مواردى كه بوعلى بيان كرده است، ثمره تشكيل خانواده را اقتدا به سنت پيامبر، تربيت فرزندان صالح، سازندگى اخلاقى و رشد معنوى مى داند.
(كيمياى سعادت، ج 1، صص 302 - 306)
نقش پدر در خانواده
مرد كه صاحب زن و فرزند و خدمتگزار و توابع است، در خانواده اى كه اين اشخاص، افراد و جمعيت آن را تشكيل داده اند، رئيس و مدير مى باشد و وظايف و تكاليفى به او متوجه است. بر او لازم است [به] آنچه بر گردن و عهده اوست، از حفظ و نگهدارى افراد خانواده خود و تحمل مخارج آنان عمل نمايد و در تأمين احتياجاتشان توسعه قائل شود و سياست و تدبير امور آنها را نيكو و پسنديده بكند و به وسيله ترغيب به كارها و چيزهاى نيكو و ترسانيدن از كارهاى ناروا و چيزهاى بد، آنها را در راه زندگانى زيبا و صالح سير دهد و به سبب وعده به جزاى خوب، براى كردار خوب و بيم دادن به كيفر بد در مقابل رفتار بد و به وسيله بخشش و حرمان، آنان را به انجام [دادن] وظيفه و تكليفشان وادار كند.
(تدبير منزل، ص15)
انگيزه پدر در تربيت كودك
و به اعتبارى ديگر، او را محبتى ذاتى بود بر فرزند كه بدان مخصوص باشد و آن چنان بود كه او فرزند را به حقيقت، هم نقش خود داند و چنان پندارد كه وجود فرزند نسخه اى است كه طبيعت از صورت او برگرفته است. از اين جهت بود كه پدر هر كمال كه خود را خواهد، فرزند را خواهد و هر خير و سعادت كه از او فوت شده باشد، همت بر آن گمارد كه فرزند را حاصل كند و بر او سخت نيايد كه گويند: پسر تو از تو فاضل تر است و سخت آيد كه گويند: غيرى از تو فاضل تر است. همچنان كه بر شخصى كه در حال ترقى بود به كمال، سخت نيايد كه گويند: اكنون كامل تر از آنى كه پيش تر از اين بودى، بلكه او را از اين سخن خوش آيد. پس همين جا بود حال پدر با فرزند.
(اخلاق ناصرى، صص 268 و 269)
امام على7 كه خواجه نصير مفتخر به پيروى از اوست، در اين باره خطاب به امام حسن مجتبى7 مى فرمايد:
من تو را بخشى از وجود خود، بلكه تمام وجود خويش يافتم، تا بدانجا كه اگر براى تو پيش آمدى مى شد، گويى براى من پيش آمد شده است و اگر مرگ به سراغ تو مى آمد، گويى به سراغ من آمده است. ازاين رو، نسبت به كارهايت همان گونه مراقبت داشتم كه به كارهاى خويش توجه مى نمودم.
(نهج البلاغه، نامه 31)
امام سجاد7 نيز در كلامى خطاب به پدران، آنها را متوجه حالت روانى و طبيعى كودك مى داند، تربيت فرزند را بر پدران واجب مى داند. ايشان در اين باره مى فرمايد:
حق فرزندت بر تو اين است كه بدانى او قسمتى از وجود توست و در خير و شر دنيا به تو پيوند دارد و تو در تربيت و آداب آموزى و خداشناسى او مسئوليت دارى. بايستى او را در محبت و اطاعت خدا كمك كنى و وسايل ايمان و پاكى او را فراهم سازى. عمل تو درباره او مانند كسى باشد كه يقين دارد اگر در اين راه كمترين زحمتى به خود مى دهد، پاداشى كافى دارد و اگر كمترين كوتاهى كند، مورد ملامت و مجازات قرار خواهد گرفت. پس در انجام [دادن] آموزش، همچون كسى باش كه به كارهاى نيكوى او دنيا آراسته مى شود تا به خوب اقدام كردنت درباره او نزد پروردگارش مصون باشى.
(باقر شريف قريشى، نظام تربيتى اسلام، ص52 )
غزالى نيز درباره ايفاى اين مسئوليت مى نويسد:
پدر بايد به نيكى بر فرزندان يارى كند و فوق طاقت از ايشان توقع ندارد و چون ناشكيبا و ملول باشند، بر ايشان تكليفى نفرمايد و از طاعت خداوند آنان را منع نكند و با تربيت ايشان منتى نگذارد.
غزالى فرزندان را داراى حقوقى مى داند كه برآوردن آن برعهده خانواده است. اهم اين حقوق از نظر وى عبارتند از: »نيكى بر فرزندان، اجتناب از بداخلاقى با كودك و عصيانگر نكردن او و رعايت عدالت در نوازش و هديه به فرزندان«.
(كيمياى سعادت، ج1، صص 430 و 431)