عجيب ، شايد واقعي

جان بل و همسرش لوسي در سال 1817 همراه فرزندانشان در مزرعه اي واقع در ايالت تنسي آمريكا زندگي مي كردند كه اليزابت يكي از فرزندان خانواده در مركز فعاليت هاي شرورانه قرار گرفت. ابتدا صداهاي ناله و جيغ و ديگر صداهاي مرموز شنيده مي شد اما به زودي رختخواب ها و صندلي ها در فضاي داخل اتاق اليزابت شروع به پرواز كردند. بعد اليزابت هدف حملات فيزيكي اي مثل كتك خوردن، نيشگون گرفتن و زخمي شدن توسط سنجاق ها قرار گرفت؛
چهارشنبه، 27 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عجيب ، شايد واقعي

عجيب ، شايد واقعي
عجيب ، شايد واقعي


 

نويسنده: لادن بهبودي




 

عجيب ، شايد واقعي

شبح شرور بل

جان بل و همسرش لوسي در سال 1817 همراه فرزندانشان در مزرعه اي واقع در ايالت تنسي آمريكا زندگي مي كردند كه اليزابت يكي از فرزندان خانواده در مركز فعاليت هاي شرورانه قرار گرفت. ابتدا صداهاي ناله و جيغ و ديگر صداهاي مرموز شنيده مي شد اما به زودي رختخواب ها و صندلي ها در فضاي داخل اتاق اليزابت شروع به پرواز كردند. بعد اليزابت هدف حملات فيزيكي اي مثل كتك خوردن، نيشگون گرفتن و زخمي شدن توسط سنجاق ها قرار گرفت؛ بدون اينكه عامل اين حركات مشخص باشد. پدر و مادر اليزابت ابتدا در اين خيال بودند كه فرزندشان دچار مشكل روحي شده وخودش به خودش صدمه زده است. اما در ادامه ماجرا حملات به اليزابت بيشتر و بيشتر شد و به مرحله اي رسيد كه روح خبيث شروع به حرف زدن كرد. در اينجا بود كه والدين اليزابت متوجه شدند همه اين مسائل ناشي از يك عامل بيروني است. فعاليت هاي روح شرور، حتي زماني كه اليزابت در خانه نبود، همچنان ادامه پيدا كرد. بعداً هنگامي كه اليزابت با يكي از مردان جوان روستا نامزد كرد. روح مزاحم شروع به آشكار ساختن بعضي رازهاي خصوصي اليزابت كرد و نهايتاً ازدواج او را به هم زد. روح شرور براي مدت دو سال پياپي اعضاي خانواده بل را به اشکال گوناگون آزار مي دا. در پايان اين دوران جان بل- پدر خانواده- بيمار شد. روح شرور اعلام كرده بود كه آن قدر جان بل را شكنجه و آزار خواهد داد تا او بميرد. جان در 20 دسامبر 1820 مرد و اين در حالي بود كه يك بطري عجيب بين دارو هاي او يافت شد. هنگامي که محتويات بطري را به خورد گربه خانواده دادند او نيز مرد. روح شرور اعلام كرد كه وي مسبب اصلي در مسموم كردن جان بل بوده است. اين روح شرور بعد از مرگ جان براي هفت سال ناپديد شد و دوباره براي خرابكاري بيشتر بازگشت. خانواده بل هرگز درنيافتند كه چرا آنها هدف حملات اين روح قرار گرفته بودند. آيا اصلاً اين داستان واقعيت داشته است؟ در اين مورد شبهاتي وجود دارد اما اين داستان در كتاب ها و مقالات زيادي نقل شده و چند فيلم نيز بر اساس آن ساخته شد.

ارواح سرگردان جنگ هاي داخلي
 

جنگ هاي داخلي آمريكا در آوريل 1861 در كاروليناي جنوبي آغاز شد. در سال 1862 پاسگاه نظامي در نزديكي لس آنجلس ساخته شد كه درام باراكس نام گرفت. اين پاسگاه مركزي حياتي و مهم براي آموزش سربازان و نيروهاي نظامي بود. از اين بنا امروز تنها يك ساختمان باقي مانده كه اكنون به موزه تبديل شده است. مارجي اوبراين، مدير موزه در مورد اتفاقات عجيب و غريب در اين موزه چنين مي گويد: « شب ها تمام درها را قفل كرده و چراغ ها را خاموش مي كنم. صبح ساعت هشت صبح كه برمي گردم اغلب چراغ ها روشن هستند.» شخصي به نام فرد دوران كه براي بررسي اين اتفاقات عجيب به اين ساختمان آمده بود نيز در مورد تجربيات و مشاهداتش چنين مي گويد: «زماني كه من صبح به آشپزخانه ساختمان رفتم صداي پايي شنيدم که ابتدا فکر کردم صداي پاي سرايدار است. ناگهان صدايي راشنيدم. شخصي از من آب مي خواست. توجهي نكردم. سپس مرد از من پرسيد كه ماريا را مي شناسم؟ برگشتم و شخصي را در لباس سربازان جنگ هاي داخلي ديدم. وقتي از آشپزخانه بيرون آمدم سرايدار بيرون بود. به او گفتم مثل اينكه برخي از كاركنان اين موزه كارشان را جدي مي گيرند كه سرايدار گفت حتماً روح كاپيتان را ديده اي!» رئيس موزه از يك روان شناس خواست تا بيشتر در مورد اين موضوع تحقيق كند. باربارا كانر پس از تحقيق مدعي شد كه اين موزه پر از ارواح ناآرام است. طبق ادعاي وي روح كلنل كورتيس كه مدت ها فرماندهي اين پاسگاه را بر عهده داشت دچار يخ زدگي پاي چپ شده در اين موزه هنوز زندگي مي كند. او تا پايان عمرش از درد پا رنج مي برد و مجبور بود براي كنترل بهتر پا از كفش يك شماره كوچك تر استفاده كند. باربارا مدعي است كه در اين موزه تعدادي از سربازان هنوز رفت و آمد مي كنند، برخي كنار پنجره ايستاده اند و شخصي از همه نگران تر به نظر مي رسد. يك بار به او مستقيم نگاه كرده و گفته مي خواهم اين صندلي را نزديك شومينه بياوري چون من به شدت سردم است؛ اين روح بنا بر ادعاي باربارا متعلق به كاپيتان كورتيس است. باربارا همچنين مدعي شد كه روح كلنل كورتيس و افسرانش را در اتاق برنامه ريزي ديده است. طبق اظهارات وي كلنل طرف او آمده و سراغ جايزه اش را گرفته است. وي مدام مي گفته جايزه اي دارد كه مي خواهد بالاي ديوار نصب شود. باربارا پس از تحقيق متوجه شد در اواخر عمر كورتيس لوح تقديري به او تعلق گرفت كه نتوانست آن را دريافت كند. اما آيا اين ادعاها واقعيت دارند و ارواح سربازان جنگ هاي داخلي آمريكا همچنان در اين پاسگاه زندگي مي كنند؟ يا اينكه اين داستان ها تنها براي جلب نظر توريست ها و تشويق آنها براي بازديد از اين موزه نقل مي شود؟

آدم ربايي فرازميني ها!؟
 

بتي و بارني هيل زوج آمريكايي اي هستند كه ادعا شده در سپتامبر 1961 توسط فرازميني ها ربوده شده اند. داستان اين زوج كه به آدم ربايي هيل شناخته شده است نخستين ادعايي بود كه در اين زمينه مطرح و در ابعاد وسيعي منعكس شد. ربوده شدن اين زن و شوهر به 19 سپتامبر 1961 بازمي گردد. دراين تاريخ اتومبيل بتي و بارني هيل در لنگستر نيو همپشاير در حال حركت به سمت منزل بود. آنها به دفعات نوري عجيب را در آسمان بالاي سر خود مشاهده كردند و ماشين خود را براي مشاهده آن شيء عجيب چند بار متوقف كردند. آخرين باري كه آنها براي مشاهده آن شيء عجيب توقف كردند بارني هيل وحشت زده به سمت اتومبيل دويد و از بتي خواست كه فوراً سوار شود. او فرياد زد آنها مي خواهند ما را بدزدند و در همين حال با سرعتي سرسام آور شروع به رانندگي كرد. ناگهان صداي عجيبي بر فرار سقف اتومبيل آنها شنيده مي شود و هر دوي آنها دچار خواب آلودگي شديدي مي شوند. پس از آنكه آنها به هوش مي آيند خود را 35 مايل دورتر از محل رانندگي مي يابند و با نگاه كردن به ساعت متوجه مي شوند كه دو ساعت را در خواب و بي خبري بوده اند. روز بعد آنها گزارشي را از آنچه برايشان اتفاق افتاده بود به مقامات مسؤول در پايگاه پليس ارائه دادند و متعاقب آن توسط مسؤولان كميته بررسي پديده هاي هوايي مورد بازجويي قرار گرفتند. ده روز بعد از اين واقعه كابوس هاي شبانه بتي و بارني هيل شروع شد كه آنها را مجبور كرد با يك روان شناس معروف به نام دكتر بنيامين سايمون تماس بگيرند. معالجات روان درماني روي اين دو به مدت شش ماه ادامه يافت. در جريان خواب مصنوعي (هيپنوتيزم) كه براي معالجه آنها انجام شد جزئيات بيشتري توسط بتي و بارني بيان شد كه در هر مورد اظهارات آنها با هم تطابق داشت. آنها در جريان خواب مصنوعي اظهار داشتند كه پس از آنكه توسط بيگانگان فضايي به داخل سفينه برده شدند نمونه هايي از پوست و موي آنها برداشته شده است. همچنين در جريان خواب مصنوعي، بتي هيل گفت که از رئيس آنها در مورد اينكه آنها از كجا مي آيند پرسيد. آنها در جواب وي تصويري سه بعدي از يك منظومه را نشان دادند كه هر دو زن و شوهر در جريان هيپنوتيزم تصوير آن را به درستي رسم كردند؛ تصويري که آنها رسم كردند امروز به تصوير گليس معروف شده است. نكته جالب اين است كه پس از اين واقعه تمام مراكز علمي جهان از سازمان ناسا گرفته تا ستاره شناسان آماتور تلسكوپ هاي خود را به سمتي كه بتي هيل اشاره كرده بود نشانه گرفتند... هفت سال بعد اين منظومه توسط دانشمندان با نام- زتا رتيكولي- كشف ومورد تأييد قرار گرفت. بعداً پزشك مربوطه از سوي مقامات آمريكايي مورد فشار قرار گرفت تا موضوع ملاقات فرازميني ها با خانواده هيل را انكار كند. او هم گفت كساني كه تحت هيپنوتيزم قرار مي گيرند ممكن است مطالبي را عنوان كنند كه لزوماً صحيح نباشند و به اين ترتيب سخنان بتي و بارني هيل هم از اين قاعده مستثنا نبوده است.

عجيب ، شايد واقعي

تابوت شناور بازيگر مشهور
 

چارلز كولان، بازيگر كانادايي سرگذشت عجيبي دارد كه پس از سال ها هنوز كسي راز آن را نمي داند. او در سال 1841 در جزيره پرنس ادوارد در كانادا متولد شد. در همان جا به مدرسه رفت و پس از اتمام تحصيلات دانشگاهي تصميم گرفت بازيگر شود. پدرش با اين تصميم او مخالف بود و گفت كه اگر بخواهد بازيگر شود بايد براي هميشه خانه را ترك كند. كولان كه تصميم جدي داشت بازيگر شود براي هميشه از پرنس ادوارد رفت. او بعدها بازيگر مشهوري شد. روزي يك كولي در مورد آينده به او چيزهايي گفت كه وي به شدت تحت تأثير قرار گرفت. كولي به او گفت كه او در اوج شهرتش مي ميرد و روحش تا زماني كه جسدش به محل تولدش برنگردد آرام نخواهد گرفت. در سال 1898 زماني كه كولان نمايش هاملت را در تئاتر شهر تگزاس بازي مي كرد و درحالي كه به دليل بازي هاي خوب و هنرمندانه اش بسيار مورد توجه منتقدان قرار گرفته بود و به واقع در اوج شهرت درگذشت. يك هفته بعد جسد او در قبرستان گالوستون به خاك سپرده شد. دو سال بعد توفان شديدي شهر گالوستون را درنورديد. حدود 6 هزار نفر كشته شدند و قبرستان شهر نيز كه جسد كولان در آن به خاك سپرده شده بود نابود شد. بسياري از تابوت ها بر اثر توفان از زير خاك بيرون آمده و به دريا افتادند. يكي از اين تابوت ها تابوت كولان بود. زماني كه خانواده كولان اين خبر را شنيدند براي پيدا شدن تابوت كولان جايزه گذاشتند. اما خبري از تابوت نشد. در اكتبر 1908 درست هشت سال و يك ماه بعد از توفان گالوستون ماهيگيران جزيره پرنس ادوارد تابوتي را از آب گرفتند كه روي پلاك نقره اي روي آن نام چارلز كولان حك شده بود. اين تابوت هزاران مايل از قبرستان گالوستون تا جزيره پرنس ادوارد را طي كرده و به محل تولد كولان رسيده بود و اين درست همان پيش بيني اي بود كه كولي در مورد سرگذشت كولان كرده بود.

راز بناي مرموز وينچستر چيست؟
 

در سن خوزه آمريكا، عمارتي ويكتوريايي وجود دارد كه تمام شهرتش را مديون چيزهايي عجيب و غريبي است كه در معماري آن ديده مي شود. اين عمارت كه طي 38 سال (1922 تا 1884) توسط بيوه ثروتمند آقاي وينچستر رايفل ساخته شده اكنون علاوه بر ويژگي هاي عجيب ساختماني كه دارد، به دليل گزارشات متعدد در مورد ديده شدن ارواح معروف شده است. كاخ وينچستر توسط سارا وينچستر- بيوه يكي از اشراف زادگان آمريكا به نام ويليام وينچستر- ساخته شده است. سال 1881 وقتي سارا فقط چند سال بعد از مرگ تنها كودك خود، همسرش ويليام را نيز در اثر ابتلا به سل از دست داد، به خود قبولاند كه خانواده اش نفرين شده و يكي از دوستانش كه احضار ارواح مي كرد، به او گفت كه نفرين اشباح تمام كساني كه با تفنگ وينچستر كشته شده اند، او را گرفته است. راه حل نجات سارا اين بود كه او به جاي دوري نقل مكان كند و خانه اي بسازد اما ساخت خانه هيچ وقت قطع نشود زيرا به محض اينكه ساخت خانه را متوقف كند، نفرين اشباح باعث مرگ او خواهد شد. سارا وينچستر سخنان دوستش را باور كرد و زميني به مساحت بيش از 4 هزار متر مربع را در منطقه سن خوزه كاليفرنيا خريد و 16 كارگر ساخت و سازي بي وقفه را شروع كردند كه نزديك به 40سال به طول انجاميد. يكي از نكات عجيب در مورد خانه اين بود كه نقشه ساخت نداشت و تنها تعدادي از اتاق ها نقشه داشت كه سارا آن را طرح ريزي كرده بود. بخش هايي از خانه ساخته مي شد، سپس اصلاح مي شد يا به كلي تغيير مي كرد، تخريب و دوباره بازسازي مي شد و اين روند 38 ساله تا تاريخ مرگ سارا ادامه پيدا كرد. بعد از مدتي او خرافات خود را نيز در ساخت خانه دخالت داد و تزئينات عجيبي را اعمال كرد، مثل دري كه به يك ديوار خالي باز مي شد، اتاق هاي مخفي، راه پله هايي كه به هيچ جا نمي رسيد يا درهايي كه به يك مسير انحرافي منتهي مي شدند و تعداد زيادي از دالان هاي اسرار آميز يا مثلاً استفاده از عدد 13 براي تعداد شمعدان ها، رديف هاي درختان، تعداد پنجره ها حمام و... امروزه هر جمعه اي كه مصادف با 13 ماه باشد، ناقوس موجود در خانه را در ساعت يك بعدازظهر به ياد سارا 13 بار به صدا درمي آورند. زلزله سال 1906 سان فرانسيسكو باعث خرابي سه طبقه بالايي عمارت شد و خود سارا نيز ساعت ها در يكي از اتاق خواب ها محبوس شده بود و كارگران ساختمان او را نجات دادند. او كه اعتقاد داشت زلزله نيز كار اشباح است، نيمه جلويي خانه را كه ناقص و نيمه ساخته بود، بست. سارا وينچستر در سال 1922 حدود 80 سالگي فوت كرد و گروه ساختماني او فوراً كار را تعطيل كردند و تا امروز تعدادي از اتاق ها و ديوارها نيمه تمام رها شده است. اكنون عمارت وينچستر يك بناي توريستي است، هنوز بازديد كنندگاني هستند كه اعتقاد دارند اين كاخ، خانه ارواح است و صداهاي عجيب و غريبي از آن به گوش مي رسد. عده اي نيز اعتقاد دارند كه روح سارا وينچستر همچنان در اين امارت زندگي مي كند.
منبع: نشريه دانستنيها شماره 26



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.