ولايت فقيه و ولايت سفيه!
نویسنده : دكتر حلمي محمد القاعود
ترجمه: عليرضا كميلي
ترجمه: عليرضا كميلي
آنچه ميخوانيد بيانگر گوشهاي از بركات حضور مدبرانه امام خامنهاي در مصدر رهبري جامعة ولايي ايران است. اين متن را يك انديشمند مصريِ تحصيلكردة غرب كه اتفاقاً هيچ دلدادگي به ايران ندارد، نوشته است. او بهخوبي مقايسهاي منصفانه ميان وضعيت ايران و ساير كشورهاي مسلمان ارائه ميدهد و نقش رهبري را در آنها نمايان ميسازد. براي رعايت امانت، از دخل و تصرف محتوايي در آن پرهيز كردهايم.
تنها كسي كه محبت به او، بيش از محبت به صحابه و اهل بيت گرامي (رضوان خدا بر آنها باد) در دلم نشسته است، محبت به پيامبر گرامي اسلام(درود خداوند بر او) است. او نمايانگر حقيقيِ خواست خدا ـ و لله المثل الأعلي ـ و اسوة حسنة انسانهاست. او ماية حركت و تفكر و ايثار و فداكاري من است و اميدوارم هيچ كس ديگر جز او براي من چنين نباشد...
اما نگاه من به ايران، نگاه يك منتقد و نگاه كسي است كه در آنجا چيزي را ميبيند كه دوست داشت براي كشور و وطن خود ببيند؛ از جمله برپايي اسلام و شوكت آن در همه حال...
ايران را نديدهام و كسي را در آنجا نميشناسم؛ رويدادهاي ايران را با چشم خود نديدهام، اما آن را از ميان اخبار و چيزهايي كه دربارة سياست و ادب و فكر و انديشة آنجا نوشته شده و آنچه مخالفان و منتقدان آن گفتهاند، پيگيري كردهام؛ خصوصاً دربارة موضع ايران نسبت به فلسطين اشغالي! و اين اخبار و تحليلها، كمترين حد لازم براي شناخت و تحليل ايران را به من داده است.
شايد اولين و بارزترين مسئلهاي كه مخالفين ايران بهعنوان يك نقطه ضعف مطرح ميكنند، «ولايت فقيه» باشد كه اساس نظام سياسي و اداري ايران را تشكيل ميدهد. آنان ولايت فقيه و «دولت ديني» را يك ابزار مؤثر در اعمال قدرت و سركوب افراد و مجامع ميشناسند.
ميخواهم مستقيماً بگويم كه: اسلام، در واقع، چيزي به نام دولت ديني، به مفهوم مسيحي و يهودي نميشناسد! دولت اسلامي، اولين حكومت ديني بر روي زمين بوده كه عالم ديني به خاطر جايگاهش يا صاحب قدرتي به خاطر نفوذش تحكم نميكند، بلكه دولتي است كه همة انسانها را مسئول ميداند كه حسابش هم با خداست. صاحب قدرت نيز خادم مسلمانان بهشمار ميآيد و در حاكميت اسلام، جواز حرمت يا چشمپوشي بيجا نيست. و شيعه ـ چه در فِرَق باطنگرا و چه ظاهرگرا ـ حكمراني با ظلم يا چشمپوشي بيجا بر هيچكس را نميپذيرد... پس فقيه در اين جايگاه، رهبر و برپادارندة اوامر شريعت است و حتي اگر در جايگاه رهبري انقلاب باشد، مصون از نقد نيست؛ چنانچه آيتالله منتظري (مخالف مشهور) از او انتقاد ميكند و روش سياسي او را نفي كرده و حتي خواستار اخراج وي ميگردد! آيا اين امر در حكومت عربهاي قائد ممكن است؟!
فقيه در مكتب تشيع، يك رهبرِ مردميِ حقيقي است؛ چرا كه در منش و سادگي و زهد و فروتني، مانند ساير مردم است.
فقيه شيعه، عنصري زنده و پرتحرك است كه ملت را به سوي عمل و جهتي كه خدمت به دين است، تشويق ميكند و شايد اين عامل، پشتوانة ايثار مال و جان ملت ايران در مبارزه با نظام شاهنشاهيِ وحشي و ساواك و سياستهاي ذليلانه در مقابل صهيونيستها و مؤسسات مسيحيِ استعماريِ وابسته به آمريكا بود.
ولايتفقيه، به ارتباط ميان رهبران و محرومان، حوزهها و مساجد، مجامع متصدي امور و مردم، و گفتوگوي گسترده ميان آنها معتقد است. جوهر ولايتفقيه در انديشة اسلامي اهل سنت، به معناي مخالفت با منكر و نفي ظلم است؛ حتي اگر نتيجة آن قطع شدن سر از پشت باشد (براي نمونه، ماجراي عالم فقيه، سعيد بن جبير را بخوانيد.) فقيه در اين منظر، بايد قدرت خويش را براي دفاع از ضعفا و فقرا و مظلومان بهكار گيرد. فقيه سني ميتواند مقابل حاكم ظالم بايستد و جلوي طغيان او را بگيرد؛ چنانچه در اين مورد، مثالهاي بسيار تاريخيِ نزديك و دور وجود دارد و برخي علماي سني در برابر ظلم يا طغيان برخي ممالك تحت سلطة عثمانيان چنان كردند.
شكي نيست كه ولايت فقيه در ايران، يك مبناي سياسي را وضع كرده كه صرف نظر از معايبش، آن را بسيار بهتر از ولايت سَفيه در بيشتر دوَل عربي ما قرار داده است!
ايران تحت امر ولايتفقيه توانسته است به تعداد قابل توجهي از متخصصان در علوم مختلف دست يابد؛ جنگ نابودگري را كه هشت سال در مقابل عراق و بسياري از دوَل عربي و آمريكا و غرب بود، پشت سر بگذارد و تحريمهاي اقتصادي مداوم غرب از زمان پيروزي انقلاب تا كنون را بشكند! همچنين توانسته است تا در ساية جنگ و تحريم، صنايعي قوي و كشاورزي پرثمري ايجاد كند و در بسياري از محصولات به خودكفايي دست يابد كه اولين آنها گندم بوده است. برتري زن ايراني نيز در عرصههاي مختلف قابل مشاهده است؛ از جمله در عرصة سياسي و امور كشوري، آن هم با حفظ ارزشها و اخلاقيات اسلامي و از اينها مهمتر اينكه نيروهاي نظامي ايران به خلاقيتي چشمگير در ساخت ادوات جنگي زميني و دريايي و هوايي دست يافتهاند؛ علاوه بر اينها پرتاب ماهواره به فضا و تكميل همة اين دستاوردها با غنيسازي اورانيوم صورت گرفته است.
ملت ايران در ساية ولايتفقيه، از ملل شيوخي كه علمي جز علوم ديني نميدانند، نيست. اين ملت، ملت زندهاي است كه راه خود را با علم و معرفتي كه پشتيبان آن ايمان است ـ آن اعتقاد هر چه باشد ـ به خوبي دريافته و نشانة آن را نيز در هزاران شهيدي كه در ميادين جنگ به خاطر مقاومت در برابر استبداد و رويارويي با دشمنان تقديم كرده است، ميتوان يافت. و اين است كه رقابت جدي بعد از انتخابات رياست جمهوري خردادماه 1388 را بهعنوان جزئي از زندهبودن اين ملت و انقلابيگري دائمي آنان براي جستوجوي عدالت و اصلاحات قرار داد كه مانع كوتاهآمدن انقلابيون در مقابل قدرت و غرق شدن در فساد ميشود.
ولايت سفيه، انسانيت را از هموطنان خود سلب ميكند و آنها را به تكه گوشتهاي مطيع امر سفيه تبديل ميكند كه در هر سطحي كه باشد براي او شعار بدهد و با فساد نزديكان و ياران او همزيستي كند! حتي اگر اجازه دهند چون سگان، پارس كند!
ولايت سفيه، بيگانگان را در جايگاهي بالاتر از هموطنان خود قرار ميدهد و در استحقاق بخشيهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي آنان افراط ميكند.
به ولايت سفيه نگاه كن كه چگونه نيازهاي مردم از سوزن تا موشك را كه معمولاً نيازي هم به آن ندارند، وارد ميكند و آنچه از صنايع و مؤسسات دارد، ميفروشد و زمينها را به ويژهخواران و فرصتطلبان ميبخشد و درهاي كشورش را به روي دشمنان و كينهتوزان ميگشايد؛ در حاليكه آن را بر روي برخي هموطنان مخالف خود بسته است و حتي پس از مرگشان نيز از آنها نميگذرد و اجازة دفن آنها در كشور خودشان را هم نميدهد!
و بينديش كه چگونه با وارد كردن گندم سمي بهدست كلاهبرداران، براي مردم بدبخت(!) زندگي را در كشورشان به باد شرطبندي ميدهند؛ در حاليكه همة شرايط و لوازم كاشت و برداشت گندم مورد نياز و ساير محصولات كشاورزي و ميوهها و سبزيجات برايشان وجود دارد، اما ولايت سفيه چيزي جز تحقير ملتش و ضربه زدن به او با نان مسموم را نميشناسد!
و بينديش كه چگونه «زبوني» به انتخاب استراتژيك ولايت سفيه بدل شد، در حاليكه دشمن صهيونيست در همة زمينهها و روز به روز، بر قدرت و درندهخويي و دشمني خود افزوده است و سفها فقط به نمايشهاي تلويزيوني نيروهاي نظامي و امنيتي و ارتش ملي بسنده كردهاند!
فرق بسيار بزرگي است ميان وليّ فقيهي كه خود را به مردم نزديك ميكند، حتي اگر موافق او نباشند، با ولايت سفيهي كه خود را به دزدها و فرصتطلبان و دروغگويان و منافقين و پيمانشكنان و بوقهاي تزوير و قلمهاي تزوير و شبكههاي تزوير نزديك ميكند!
ولايت سفيه حق ندارد ولايتفقيه را ملامت كند، مگر اينكه تغيير كند و نمونة اسلامي وطني قوي و آزاده را نمايش دهد كه در مقابل واشنگتن تعظيم نميكند، بلكه در مقابل خداوند واحد، سر تعظيم فرود ميآورد...
تا آن زمان، از خداوند بخشش و سلامتي را آرزومنديم!
منبع:ماهنامه امتداد ویژه نامه رهبری
/ع
تنها كسي كه محبت به او، بيش از محبت به صحابه و اهل بيت گرامي (رضوان خدا بر آنها باد) در دلم نشسته است، محبت به پيامبر گرامي اسلام(درود خداوند بر او) است. او نمايانگر حقيقيِ خواست خدا ـ و لله المثل الأعلي ـ و اسوة حسنة انسانهاست. او ماية حركت و تفكر و ايثار و فداكاري من است و اميدوارم هيچ كس ديگر جز او براي من چنين نباشد...
اما نگاه من به ايران، نگاه يك منتقد و نگاه كسي است كه در آنجا چيزي را ميبيند كه دوست داشت براي كشور و وطن خود ببيند؛ از جمله برپايي اسلام و شوكت آن در همه حال...
ايران را نديدهام و كسي را در آنجا نميشناسم؛ رويدادهاي ايران را با چشم خود نديدهام، اما آن را از ميان اخبار و چيزهايي كه دربارة سياست و ادب و فكر و انديشة آنجا نوشته شده و آنچه مخالفان و منتقدان آن گفتهاند، پيگيري كردهام؛ خصوصاً دربارة موضع ايران نسبت به فلسطين اشغالي! و اين اخبار و تحليلها، كمترين حد لازم براي شناخت و تحليل ايران را به من داده است.
شايد اولين و بارزترين مسئلهاي كه مخالفين ايران بهعنوان يك نقطه ضعف مطرح ميكنند، «ولايت فقيه» باشد كه اساس نظام سياسي و اداري ايران را تشكيل ميدهد. آنان ولايت فقيه و «دولت ديني» را يك ابزار مؤثر در اعمال قدرت و سركوب افراد و مجامع ميشناسند.
ميخواهم مستقيماً بگويم كه: اسلام، در واقع، چيزي به نام دولت ديني، به مفهوم مسيحي و يهودي نميشناسد! دولت اسلامي، اولين حكومت ديني بر روي زمين بوده كه عالم ديني به خاطر جايگاهش يا صاحب قدرتي به خاطر نفوذش تحكم نميكند، بلكه دولتي است كه همة انسانها را مسئول ميداند كه حسابش هم با خداست. صاحب قدرت نيز خادم مسلمانان بهشمار ميآيد و در حاكميت اسلام، جواز حرمت يا چشمپوشي بيجا نيست. و شيعه ـ چه در فِرَق باطنگرا و چه ظاهرگرا ـ حكمراني با ظلم يا چشمپوشي بيجا بر هيچكس را نميپذيرد... پس فقيه در اين جايگاه، رهبر و برپادارندة اوامر شريعت است و حتي اگر در جايگاه رهبري انقلاب باشد، مصون از نقد نيست؛ چنانچه آيتالله منتظري (مخالف مشهور) از او انتقاد ميكند و روش سياسي او را نفي كرده و حتي خواستار اخراج وي ميگردد! آيا اين امر در حكومت عربهاي قائد ممكن است؟!
فقيه در مكتب تشيع، يك رهبرِ مردميِ حقيقي است؛ چرا كه در منش و سادگي و زهد و فروتني، مانند ساير مردم است.
فقيه شيعه، عنصري زنده و پرتحرك است كه ملت را به سوي عمل و جهتي كه خدمت به دين است، تشويق ميكند و شايد اين عامل، پشتوانة ايثار مال و جان ملت ايران در مبارزه با نظام شاهنشاهيِ وحشي و ساواك و سياستهاي ذليلانه در مقابل صهيونيستها و مؤسسات مسيحيِ استعماريِ وابسته به آمريكا بود.
ولايتفقيه، به ارتباط ميان رهبران و محرومان، حوزهها و مساجد، مجامع متصدي امور و مردم، و گفتوگوي گسترده ميان آنها معتقد است. جوهر ولايتفقيه در انديشة اسلامي اهل سنت، به معناي مخالفت با منكر و نفي ظلم است؛ حتي اگر نتيجة آن قطع شدن سر از پشت باشد (براي نمونه، ماجراي عالم فقيه، سعيد بن جبير را بخوانيد.) فقيه در اين منظر، بايد قدرت خويش را براي دفاع از ضعفا و فقرا و مظلومان بهكار گيرد. فقيه سني ميتواند مقابل حاكم ظالم بايستد و جلوي طغيان او را بگيرد؛ چنانچه در اين مورد، مثالهاي بسيار تاريخيِ نزديك و دور وجود دارد و برخي علماي سني در برابر ظلم يا طغيان برخي ممالك تحت سلطة عثمانيان چنان كردند.
شكي نيست كه ولايت فقيه در ايران، يك مبناي سياسي را وضع كرده كه صرف نظر از معايبش، آن را بسيار بهتر از ولايت سَفيه در بيشتر دوَل عربي ما قرار داده است!
ايران تحت امر ولايتفقيه توانسته است به تعداد قابل توجهي از متخصصان در علوم مختلف دست يابد؛ جنگ نابودگري را كه هشت سال در مقابل عراق و بسياري از دوَل عربي و آمريكا و غرب بود، پشت سر بگذارد و تحريمهاي اقتصادي مداوم غرب از زمان پيروزي انقلاب تا كنون را بشكند! همچنين توانسته است تا در ساية جنگ و تحريم، صنايعي قوي و كشاورزي پرثمري ايجاد كند و در بسياري از محصولات به خودكفايي دست يابد كه اولين آنها گندم بوده است. برتري زن ايراني نيز در عرصههاي مختلف قابل مشاهده است؛ از جمله در عرصة سياسي و امور كشوري، آن هم با حفظ ارزشها و اخلاقيات اسلامي و از اينها مهمتر اينكه نيروهاي نظامي ايران به خلاقيتي چشمگير در ساخت ادوات جنگي زميني و دريايي و هوايي دست يافتهاند؛ علاوه بر اينها پرتاب ماهواره به فضا و تكميل همة اين دستاوردها با غنيسازي اورانيوم صورت گرفته است.
ملت ايران در ساية ولايتفقيه، از ملل شيوخي كه علمي جز علوم ديني نميدانند، نيست. اين ملت، ملت زندهاي است كه راه خود را با علم و معرفتي كه پشتيبان آن ايمان است ـ آن اعتقاد هر چه باشد ـ به خوبي دريافته و نشانة آن را نيز در هزاران شهيدي كه در ميادين جنگ به خاطر مقاومت در برابر استبداد و رويارويي با دشمنان تقديم كرده است، ميتوان يافت. و اين است كه رقابت جدي بعد از انتخابات رياست جمهوري خردادماه 1388 را بهعنوان جزئي از زندهبودن اين ملت و انقلابيگري دائمي آنان براي جستوجوي عدالت و اصلاحات قرار داد كه مانع كوتاهآمدن انقلابيون در مقابل قدرت و غرق شدن در فساد ميشود.
در مقابل ولايتفقيه، «ولايت سفيه» در برخي كشورهاي عربي است، و آن قراردادن موانعي ميان مردم و واليان است كه سفهاي عاجز را در جايگاه خدا و مردم را در جايگاه موجوداتي قرار ميدهد كه هيچ آينده و ارزشي ندارند!
سفاهت در مفهوم لغوي خود، شامل بسياري از مفاهيم، از جمله زبوني، جهالت، بزدلي، فريب و انحراف و... است و سفاهت در مفهوم سياسي خود، از آن مفاهيم فاصلة زيادي ندارد! او هيچ چيز از دين و دنيا و خلقت و كرامت بشري و وطن نميداند؛ با قدرت آهن و آتش و افترا حكم ميراند؛ در مقابل صهيونيستها و صليبيان ظالم سَر خَم ميكند و در مصرف ارزشمندترين ميراثهاي فرهنگي و مادي وطن، خيانت ميكند!ولايت سفيه، انسانيت را از هموطنان خود سلب ميكند و آنها را به تكه گوشتهاي مطيع امر سفيه تبديل ميكند كه در هر سطحي كه باشد براي او شعار بدهد و با فساد نزديكان و ياران او همزيستي كند! حتي اگر اجازه دهند چون سگان، پارس كند!
ولايت سفيه، بيگانگان را در جايگاهي بالاتر از هموطنان خود قرار ميدهد و در استحقاق بخشيهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي آنان افراط ميكند.
به ولايت سفيه نگاه كن كه چگونه نيازهاي مردم از سوزن تا موشك را كه معمولاً نيازي هم به آن ندارند، وارد ميكند و آنچه از صنايع و مؤسسات دارد، ميفروشد و زمينها را به ويژهخواران و فرصتطلبان ميبخشد و درهاي كشورش را به روي دشمنان و كينهتوزان ميگشايد؛ در حاليكه آن را بر روي برخي هموطنان مخالف خود بسته است و حتي پس از مرگشان نيز از آنها نميگذرد و اجازة دفن آنها در كشور خودشان را هم نميدهد!
و بينديش كه چگونه با وارد كردن گندم سمي بهدست كلاهبرداران، براي مردم بدبخت(!) زندگي را در كشورشان به باد شرطبندي ميدهند؛ در حاليكه همة شرايط و لوازم كاشت و برداشت گندم مورد نياز و ساير محصولات كشاورزي و ميوهها و سبزيجات برايشان وجود دارد، اما ولايت سفيه چيزي جز تحقير ملتش و ضربه زدن به او با نان مسموم را نميشناسد!
و بينديش كه چگونه «زبوني» به انتخاب استراتژيك ولايت سفيه بدل شد، در حاليكه دشمن صهيونيست در همة زمينهها و روز به روز، بر قدرت و درندهخويي و دشمني خود افزوده است و سفها فقط به نمايشهاي تلويزيوني نيروهاي نظامي و امنيتي و ارتش ملي بسنده كردهاند!
فرق بسيار بزرگي است ميان وليّ فقيهي كه خود را به مردم نزديك ميكند، حتي اگر موافق او نباشند، با ولايت سفيهي كه خود را به دزدها و فرصتطلبان و دروغگويان و منافقين و پيمانشكنان و بوقهاي تزوير و قلمهاي تزوير و شبكههاي تزوير نزديك ميكند!
ولايت سفيه حق ندارد ولايتفقيه را ملامت كند، مگر اينكه تغيير كند و نمونة اسلامي وطني قوي و آزاده را نمايش دهد كه در مقابل واشنگتن تعظيم نميكند، بلكه در مقابل خداوند واحد، سر تعظيم فرود ميآورد...
تا آن زمان، از خداوند بخشش و سلامتي را آرزومنديم!
منبع:ماهنامه امتداد ویژه نامه رهبری
/ع