اسوه شایسته(2)
آراسته به وارستگی و ساده زیستی
یکی از دوستان امام نقل کرده است زمانی در نجف خدمتشان رسیدم، برای پذیرایی مقداری هندوانه آوردند، امام برای خودشان ظرفی جداگانه حاوی چند حبّ هندوانه گذاشته بودند مایل گردیدم محض تیمن و تبرّک از میوه مقابل ایشان اندکی بخورم. خواسته خود را عرض کردم ایشان مانع گردید و گفت: این هندوانه به درد شما نمی خورد بی جهت اصرار نکنید. با شگفتی دیدم یوه های هر دو ظرف یکی است و خوش رنگ و آب دارند، بار دیگر تقاضای خود را مطرح کردم امام اجازه دادند و چون خواستم از آن بخورم با کمال ناباوری احساس کردم مزه بسیار شوری دارد، علت را جویا شدم. فرمودند وقتی خواستم این هندوانه را میل کنم دیدم خوشرنگ و آب دار است، خوشم آمد و خواستم آن را بخورم امّا برای آن که با این هوس مبارزه کرده باشم، رویش مقداری نمک پاشیدم تا دیگر طعم قبلی را نداشته باشد.(1)
امام، همچون اجدا د طاهرین خویش کم خرج و پرکار بود. در صرف مخارج زندگی، خوراک و لباس خود و اهل خانه نهایت احتیاط و قناعت را مراعات می کرد. او به نان و پنیر و چای علاقه داشت. اغلب صبح ها و سحرهای ماه مبارک رمضان خوراک ایشان، همین غذای ساده بود. اغلب خودشان سماور را روشن می کردندو سحری می خوردند. امام از خوردنی های چرب و سنگین پرهیز می کرد و لباس هایشان از یکی دو دست تجاوز نمی نمود.
با آن که پارچه ها و جامه های زیادی به ایشان تقدیم و اهدا می گردید ولی آن هدایا را به دیگران تقدیم می کردند، البته ایشان در خصوص پاکی، نظافت و رعایت مسایل بهداشتی حساسیت ویژه ای داشت.
امام برای رفتن به مقصد در نجف اشرف، ترجیح می داد غالب مسیرهای مورد نظر را پیاده برود ضمن این که بسیاری از ارادتمندان ایشان آماده بودند از صمیم قلب ماشینی به ایشان اهدا کنند ولی او نمی پذیرفت. در انتخاب محل سکونت نیز علاقه داشت مثل مردم عادی و طلّاب نجف زندگی نماید و با وجود گرمای طاقت فرسای تابستان طولانی نجف در مدّت سیزده سال اقامت د ر این دیار مقدّس هرگز حاضر نگردید به نقاط خوش آب و هوای دیگری چون کوفه برود.(2)
حجة الاسلام و المسلمین قرهی می گوید: چون سر درب حیاط منزل امام در شهر نجف اشرف تاریک بود لامپی در آن جا نصف کردیم ایشان فرمود: این کار را نکنید، مقداری مسامحه کردم، مرا طلبیدند و فرمودند: مگر مال من نیست، نمی خواهم روشن باشد.(3) امام شب هنگام، در تاریکی به نماز می ایستاد و اگر چراغ اضافی در مواردی روشن می گردید ناراحت می شد، گویی عذاب خطاها را به چشم دل می دید.(4)
خواهر ربابه بافقی از خادمین منزل امام در نجف گفته است:ی ک روز در آشپزخانه ضرف ها را می شستم که در ضمن شیر آب را باز کرده بودم، با وجود آن که ملاحظاتی داشتم و مراقبت می کردم که اسراف نشود، آقا آمدند و گفتند چرا شیر آب این قدر باز است. گاهی کاهو برای ایشان می بردم که برگ های دور آن را کنده بودند، سفارش می نمودند مبادا این برگ ها دور ریخته شوند، عرض کردم خاطرتان جمع باشد با آن ها سالاد درست می کنیم.(5)
امام وقتی لیوان آبی را می خوردند، اگر به نصف می رسید، روی آن تکه کاغذی می نهادندو بدین گونه بقیّه آن را برای رفع تشنگی بعدی نگهداری می کردند. حاج احمد آقا نقل کرده است گاهی که دو دستمال کاغذی از جایش بیرون می آوردیم ناراحت می شدند و می گفتند مبادا اسراف گردد خودشان وقتی می خواهند از دستمال استفاده کننده آن را به چهار قسمت تقسیم می کنند، ایشان افزوده است: امام می فرمود وقتی مشاهده می کنم گزارش های گوناگونی از اطراف می آید که آن ها را روی یک طرف کاغذ نوشته اند، اوقاتم تلخ می گردد که چرا باید از کاغذ استفاده درست و کامل نشود.(6)
زمانی یکی از برادران که مسئول امور مالی دفتر امام بود در پشت یک پاکت چیزی نوشت و خدمت آقا فرستاد، امام در کاغذ کوچکی جوابش را داد و زیرش نوشت شما در این قطع کوچک کاغذ هم می توانستید مطلب مورد نظر را بنویسید.از آن به بعد، وی کاغذهای خرده را جمع آوری می کرد و در کیسه ای می نهاد و وقتی می خواست برای رهبر انقلاب چیزی بنویسد از آن ها استفاده می کرد.
امام با وجود آن که در مصرف سهم امام و بیت المال دقت زایدالوصفی داشت و می کوشید هزینه ها را تا سرحد امکان تقلیل دهد نسبت به فقیران و درماندگان حالت عاطفی ویژه ای بروز می داد و برای رسیدگی به وضع اقتصادی آنان اهتمام می ورزید. اگر اطرافیان با مراجعین نیازمند که برای عرض حاجت به محضر امام می آمدند. برخورد سردی داشتند امام عصبانی می گردید و هرگونه بی اعتنایی به درماندگان را برنمی تابید و بارها تذکر می دادند: هرکس می آید لابد احتیاجی دارد و شاید ما بتوانیم مقداری از گره های مشکلات زندگی او را بگشاییم و اگر هم نتوانیم نیاز تمام افراد را بر طرف کنیم حداقل وظیفه داریم در طرز برخوردها، روشی را پیش گیریم که ناراحتی آن فرد برطرف گردد و عزّت و کرامت انسانی او دچار خدشه نگردد.(7)
شرح صدر
در مواقعی دشمنان می خواستند مردم را از عمق وقایع و جنایاتی که استکبار مرتکب می گردید دور نگه دارند و آنان را به اختلاف فرقه ای و گروهی مشغول کنند، آنان برای دامن زدن به منازعات جناحی و ایجاد شکاف مصنوعی بین نیروهای خودی در صدد بودند امام را وارد گود معرکه کنند تا با موضع گیری صریح گروهی را طرد و یا جمعی را تأیید نماید ولی امام با دلی به وسعت اقیانوس ها براین حوادث نگریست و موج شکن باقی ماند و آن گاه که احساس می نمود این جوّ سازی ها به اوج غلیان خود نزدیک می گردد و می رود که جزایر و مرداب هایی در میان آحاد جامعه بوجود آورد، با یک سخنرانی و اشاره ای به تمام این سرو صداهای دردسر آفرین و نفاق افکن خاتمه می داد و اختلافاتی را که بین اقشار گوناگون پدید آمده بود با بیاناتی وحدت بخش تبدیل به اخوت اسلامی و نیروی محرکه ای علیه استکبار می نمود.
برخی تشکل هاو گروههای سیاسی با حیله های مزّورانه در اقشار گوناگون نفوذ کردند و با چهره های ملّی گرایی یا به اسم حامیان اسلام و خلق مسلمان به قبضه نمودن فرهنگ جامعه پرداختند تا در صورت بروز موجی جدید و تغییر در سیاست ها و خط مشی ها بتوانند راه را برای اختناق جدید و وابستگی های نوین هموار سازند. تشخیص این چهره های پلید و نفاق مدرن کار ساده ای نبود زیرا در ورای نقاب انقلابی و علاقه مندی به مردم و دیانت پنهان گردیده بودند و تا آن جا پیش رفتند که برخی افراد که در خط ولایت و فقاهت بودند متمایل به حمایت از این گروهها شدند امام از موضع بصیرت و آینده نگری و شرح صدر وارد میدان گردید و قبل از آن که شعارهای دروغین و واهی آنان گسترش یابد و در جامعه جاذبه های ناپایداری بوجود آورد به بررسی ماهیّت و کشف ضمائر و افشای نیتّت های آلوده این افراد مبادرت ورزید.
در نجف افراد یا گروه هایی به محضر امام می آمدند و می خواستند در جلسات خصوصی مطالبی را با ایشان در میان بگذارند امّا آقا اعلام می نمود این گونه نیست و باید اظهارات خود را در جلسات عمومی مطرح کنید. معمولا در نجف شب ها بعد از نماز مغرب و عشاء در بیرونی منزل خود می نشستند و عدّه ای خدمتشان می آمدند در این برخود یک ویژگی روان شناسی نهفته بود زیرا هم احترام افرادی که در خدمت امام بودند حفظ می گردید و هم فرصت سوء استفاده از جلسات خصوصی گرفته می شد، زیرا چه بسا افرادی بودند که گزارش دیدارهای خود را به گونه ای تحریف شده بیان می کردند.(8)
معمولا در جلسات سکوت اختیار می نمودند، مگر موقعی که از ایشان درباره موضوعی چیزی پرسیده می شد و این شیوه برخلاف برخی افراد است که وقتی مردم به خدمتشان می رسند از هر دری سخن می گویند. جواب های امام هم حساب شده بود. وقتی سکوت می کردند در دریای فکر غوطه ور بودند و چون زبان به سخن می گشودند کلامشان حاوی ذکر، موعظه و سخن حکمت آمیز بود و از مشکلات و گرفتاری ها گره گشایی می کرد.
امام در ملاقات با اشخاص گوناگون دقیقاً با ظرفیت فوق العاده به مطلبی که گفته می شد گوش فرا می دادند و همین خصوصیت در روح و روان ملاقات شونده نوعی اعتماد به نفس بوجود می آورد و این در حالی بود که حداکثر موارد از موضوعی که آن فرد می خواست در مسایل سیاسی و اجتماعی مطرح کند آگاهی داشت به علاوه از موضع هوش، ذکاوت و فراستی که ریشه در ایمان و تقوای ایشان داشت به مقاصد و انگیزه های افراد در هنگام ملاقات ها و دیدارها و گفتگوها پی می برد.
پی نوشت ها :
1ـ ره توشه راهیان نور، ویژه بوستان ولایت(جوانان)، تابستان1378، ص155
2ـ پا به پای آفتاب، ج3، ص174
3ـ روزنامه کیهان،ش16613
4ـ همان، ش16450
5ـ مجله سروش، ش476، روزنامه اطلاعات ، ش21720
6ـ آن موج آرام، ص28؛ روزنامه اطلاعات،ش16959 (1361/12/14) ص13
7ـ پا به پای آفتاب، چ4، ص116
8ـ سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی، ج اول، ص93.