تفاوت عشق و هوس
1- عشق معطوف به غير از خود است، در حالي که محور هوس خود فرد و لذت اوست. جملات زير را با هم مقايسه کنيد:
- (من) دوستت دارم.
- (من) برات مي ميرم.
- (براي من) هيچ کس مثل او نمي شه.
- (من) هميشه به فکر توام.
- (من) رو فراموش نکن.
- (من) از تو رنجيدم.
3- عشق محدود کننده و زنداني کننده ي معشوق نيست، عشق آزاد کننده است. اگر فردي را مجبور کنيم که همه ي علايق، سليقه ها و تفکراتش را فقط متوجه ما کند و فقط به ما بينديشد، او را محدود به خودمان کرده ايم، نه اينکه عاشق خود کرده باشيم. در واقع اين عشق نيست، يک هوس است و ما را وابسته به شخص ديگري کرده است.
4- عشق با بدبيني و سوء ظن همراه نيست، عشق يک اعتماد است و اطمينان است و پس از شناخت رفتار، گفتار و احساسات معشوق و به جهت يک آگاهي عميق به وجود مي آيد. لذا ابتدا اعتماد به وجود مي آيد و بعد عشق منعقد مي شود.
بعضي ها مي پرسند: «بايد اول عاشق شد، بعد ازدواج کرد يا اول ازدواج کرد بعد عاشق شد؟!»
در جواب بايد گفت، اگر بعد از ازدواج بخواهي عاشق بشوي که کار از کار گذشته است و آن فرد هر خصوصيت يا رفتار يا افکار و احساسي که داشته باشد بايد تحمل کني. پس نام اين عشق نيست.
از طرف ديگر بدون بررسي، شناخت، تحقيق و ارتباط رسمي چگونه مي توان عاشق فردي شد تا در پي آن ازدواج کرد؟ (يعني روش عاشق شدن قبل از ازدواج چگونه است؟)
خلاصه اينکه، طي يک فرايند رسمي که خانواده ها در جريان باشند و با ارتباطات آشکار و شفاف شما، مي توان با مشورت و بررسي، از فرد مقابل آگاهي بدست آورد، تناسب رفتارها، نقاط ضعف، احساسات و افکار يکديگر را سنجيد و ساير معيارهاي مطلوب را دقيقاً ارزيابي کرد. بديهي است که اگر اين موارد مثبت باشد، خواه ناخواه شما عاشق فرد مي شويد (نه اينکه هوس پيدا کنيد.)
اما هوس معمولاً به صرف مجاورت ايجاد مي شود. شما همکلاسي، هم محله يي، همکار يا فاميل را مي بينيد، شيطنت ها، بازيگوشي ها و کلاس گذاشتن هايش را نظاره مي کنيد، به دل تان مي افتد که عاشقش هستيد و با خيالات مستمر از او غولي مي سازيد که فقط بعد از ازدواج شکسته و واقعيت آن روشن مي شود. معمولاً چنين افرادي به جاي شناخت يکديگر، انرژي خود را صرف احساسات يکديگر مي کنند، دل مي دهند و قلوه مي گيرند، هر روز براي يکديگر مي ميرند، يا حداقل غش مي کنند، از وجود يکديگر ممنون مي شوند، مرتب از هم تشکر مي کنند، با مطالعاتي که در مورد مخ زني دختر يا پسر در اينترنت يا... آموخته اند، سعي مي کنند طرف مقابل را شيفته ي خود کنند (به هر قيمتي)، به هم کادو مي دهند، متون ادبي جالب، آهنگ هاي احساس نواز و مبالغه هاي غير عقلاني به يکديگر پيشکش مي کنند کم کم نقش پدر، مادر، دوستان، همکاران و ... را حذف کرده و همه را يکپارچه به محبوب خود پيشکش مي کنند و کم کم نقش پدر، مادر، دوستان، همکاران و ... را حذف کرده و همه را يکجا به محبوب پيشکش مي کنند و وقت خود را يا با او يا با خيالات او سر مي کنند و در خيالات خود او را تک ستاره يي مي دانند که آسمان قلب آنها را نوراني مي کند و بدون او زندگي معني و مفهوم و شور خود را از دست مي دهد و مرتب به خود مي گويد: او يک انسان نيست، فرشته است، او هيچ عيبي ندارد و فقط فقط مهر، عشق، صفا و نقاط مثبت است. تصور از دست دادن او، کابوسي وحشتناک است و اينگونه اين احساسات، غيرقابل کنترل مي شود، در حالي که عشق همانطور که گفته شد، فرايند مشخصي از آگاهي است. منظور اين نيست که از احساس تهي باشد، نه، اما احساس يکي از پارامترهاي مهم در کنار پارامترهاي ديگر، از جمله آگاهي است که نمي تواند جاي خالي ديگر خصيصه ها را پر کند.
احساس مبالغه آميز در روابط منجر به تحريف واقعيت ها شده و آن قدر آب را گل آلود مي کند که خود فرد به هيچ وجه قادر به شناخت صحيح طرف مقابل خود نيست و پس از فروکش کردن احساسات، پس از ازدواج، تفاوت ميان خيالات و واقعيت ها را درک مي کند.
5- عاشق، خود را ملزم مي داند که حريم عشق و معشوق را رعايت کند و هنجارها را به نفع لذت خود نمي شکند. عاشق در پي کام گرفتن از معشوق، پيش از آنکه اين حريم کامل و رسمي شود، نيست. بايد کانون خانواده شکل بگيرد و انعقاد پيمان زناشويي انجام پذيرد و طرفين مسؤوليت زندگي و تعهد کامل را نسبت به هم بپذيرند. هر گونه خلوت، و ارتباطي که جنبه ي لذت جويي داشته باشد (قبل از تعهد کامل زناشويي و در چاچوب قانون)، صرفاً آسيب پذيري عشق را به همراه دارند و اين، آزمودن عشق نيست، بلکه سيراب کردن هوس و عطش شهواني است.
6- زودرنجي، قهر و آشتي، دلخوري، نگراني، ترديد، عجله در به نتيجه رسيدن، امروز و فردا کردن، زبان بازي کردن، با چند نفر ارتباط صميمي و عميق عاطفي گرفتن، رؤياپردازي در مورد فرد، چشم پوشي از نقاط ضعف آن شخص و... همه از نشانه هاي هوس است، در حالي که عشق قامتي رعناتر، بزرگتر، قوي تر و منحصر به فرد دارد و از همه مهمتر آرامش بخش است. عشق هايي که نگراني آفرين، اضطراب آور و دمدمي مزاج و به ظواهر فرد بستگي دارد، همان هوس هايي هستند که «محور من» در آنها قوي است. يعني فرد همه چيز را براي خودش مي خواهد، نه معشوق.
7- عشق پيش نياز لازم دارد. يعني فرد بايد رشد کند و مراحلي بگذرد تا نوبت به عاشق شدن برسد. کسي که هنوز با والدينش درگير است، با همکارانش سازگاري ندارد، رابطه ي صميمانه يي با دوستانش ندارد، افسرده و مضطراب است، تصميم هاي مهمي در زندگي نگرفته يا به اجرا درنياورده است، از اين شاخه به آن شاخه مي پرد، هدف زندگي خود را شفاف ترسيم نکرده است و حتي در انتخاب هنجارها، به انتخاب ثابتي براي وضع ظاهري، پوشش و نحوه ي رفتارش نرسيده و مردد است و روز به روز شکل به شکل مي شود و هوتي خود را نيافته است، چگونه مي تواند عاشق باشد. لذا عشق پس از بلوغ عاطفي، اجتماعي، فکري، رواني و... پيدا مي شود، در غير اين صورت فقط هوس خامي بيش نيست.
8- عشق بايد يک وحدت و يکپارچگي بيم شما، آدم ها و همه ي هستي ايجاد کند. اگر رابطه ي دختر و پسري، با پنهان کاري، تعارض، درگيري با ديگران، احساس گناه، اضطراب، ترديد، قطع روابط اجتماعي با ديگران مشکل در شغل، تحصيل، روابط خانوادگي و... همراه است بايد مطمئن شد که هوس، خود را به جاي عشق به آنها معرفي کرده است و چنين شروعي براي يک رابطه، پاياني به مراتب دردناک تر و فجيع تر به همراه دارد.
منبع: 7 روز زندگي- شماره 85
- (من) دوستت دارم.
- (من) برات مي ميرم.
- (براي من) هيچ کس مثل او نمي شه.
- (من) هميشه به فکر توام.
- (من) رو فراموش نکن.
- (من) از تو رنجيدم.
در حالي که در عشق، توجه به حالت ها و لذت هاي خود مدنظر نيست و خواست و شرايط معشوق جايگزين خودخواهي فرد مي شود.
2- هوس، پاسخ به يک نياز جسماني و رواني است، مثل نياز به آب، اکسيژن يا غذا، ولي عشق فراتر از يک چنين نيازي است. عشق راهي براي رشد و خودشکوفايي فرد است، لذا فرد عاشق خود را خوار و کوچک نمي کند. عشق عزت و احترام دارد و اين احترام از روي بي نيازي و بزرگي عشق حاصل مي شود.3- عشق محدود کننده و زنداني کننده ي معشوق نيست، عشق آزاد کننده است. اگر فردي را مجبور کنيم که همه ي علايق، سليقه ها و تفکراتش را فقط متوجه ما کند و فقط به ما بينديشد، او را محدود به خودمان کرده ايم، نه اينکه عاشق خود کرده باشيم. در واقع اين عشق نيست، يک هوس است و ما را وابسته به شخص ديگري کرده است.
4- عشق با بدبيني و سوء ظن همراه نيست، عشق يک اعتماد است و اطمينان است و پس از شناخت رفتار، گفتار و احساسات معشوق و به جهت يک آگاهي عميق به وجود مي آيد. لذا ابتدا اعتماد به وجود مي آيد و بعد عشق منعقد مي شود.
بعضي ها مي پرسند: «بايد اول عاشق شد، بعد ازدواج کرد يا اول ازدواج کرد بعد عاشق شد؟!»
در جواب بايد گفت، اگر بعد از ازدواج بخواهي عاشق بشوي که کار از کار گذشته است و آن فرد هر خصوصيت يا رفتار يا افکار و احساسي که داشته باشد بايد تحمل کني. پس نام اين عشق نيست.
از طرف ديگر بدون بررسي، شناخت، تحقيق و ارتباط رسمي چگونه مي توان عاشق فردي شد تا در پي آن ازدواج کرد؟ (يعني روش عاشق شدن قبل از ازدواج چگونه است؟)
خلاصه اينکه، طي يک فرايند رسمي که خانواده ها در جريان باشند و با ارتباطات آشکار و شفاف شما، مي توان با مشورت و بررسي، از فرد مقابل آگاهي بدست آورد، تناسب رفتارها، نقاط ضعف، احساسات و افکار يکديگر را سنجيد و ساير معيارهاي مطلوب را دقيقاً ارزيابي کرد. بديهي است که اگر اين موارد مثبت باشد، خواه ناخواه شما عاشق فرد مي شويد (نه اينکه هوس پيدا کنيد.)
اما هوس معمولاً به صرف مجاورت ايجاد مي شود. شما همکلاسي، هم محله يي، همکار يا فاميل را مي بينيد، شيطنت ها، بازيگوشي ها و کلاس گذاشتن هايش را نظاره مي کنيد، به دل تان مي افتد که عاشقش هستيد و با خيالات مستمر از او غولي مي سازيد که فقط بعد از ازدواج شکسته و واقعيت آن روشن مي شود. معمولاً چنين افرادي به جاي شناخت يکديگر، انرژي خود را صرف احساسات يکديگر مي کنند، دل مي دهند و قلوه مي گيرند، هر روز براي يکديگر مي ميرند، يا حداقل غش مي کنند، از وجود يکديگر ممنون مي شوند، مرتب از هم تشکر مي کنند، با مطالعاتي که در مورد مخ زني دختر يا پسر در اينترنت يا... آموخته اند، سعي مي کنند طرف مقابل را شيفته ي خود کنند (به هر قيمتي)، به هم کادو مي دهند، متون ادبي جالب، آهنگ هاي احساس نواز و مبالغه هاي غير عقلاني به يکديگر پيشکش مي کنند کم کم نقش پدر، مادر، دوستان، همکاران و ... را حذف کرده و همه را يکپارچه به محبوب خود پيشکش مي کنند و کم کم نقش پدر، مادر، دوستان، همکاران و ... را حذف کرده و همه را يکجا به محبوب پيشکش مي کنند و وقت خود را يا با او يا با خيالات او سر مي کنند و در خيالات خود او را تک ستاره يي مي دانند که آسمان قلب آنها را نوراني مي کند و بدون او زندگي معني و مفهوم و شور خود را از دست مي دهد و مرتب به خود مي گويد: او يک انسان نيست، فرشته است، او هيچ عيبي ندارد و فقط فقط مهر، عشق، صفا و نقاط مثبت است. تصور از دست دادن او، کابوسي وحشتناک است و اينگونه اين احساسات، غيرقابل کنترل مي شود، در حالي که عشق همانطور که گفته شد، فرايند مشخصي از آگاهي است. منظور اين نيست که از احساس تهي باشد، نه، اما احساس يکي از پارامترهاي مهم در کنار پارامترهاي ديگر، از جمله آگاهي است که نمي تواند جاي خالي ديگر خصيصه ها را پر کند.
احساس مبالغه آميز در روابط منجر به تحريف واقعيت ها شده و آن قدر آب را گل آلود مي کند که خود فرد به هيچ وجه قادر به شناخت صحيح طرف مقابل خود نيست و پس از فروکش کردن احساسات، پس از ازدواج، تفاوت ميان خيالات و واقعيت ها را درک مي کند.
5- عاشق، خود را ملزم مي داند که حريم عشق و معشوق را رعايت کند و هنجارها را به نفع لذت خود نمي شکند. عاشق در پي کام گرفتن از معشوق، پيش از آنکه اين حريم کامل و رسمي شود، نيست. بايد کانون خانواده شکل بگيرد و انعقاد پيمان زناشويي انجام پذيرد و طرفين مسؤوليت زندگي و تعهد کامل را نسبت به هم بپذيرند. هر گونه خلوت، و ارتباطي که جنبه ي لذت جويي داشته باشد (قبل از تعهد کامل زناشويي و در چاچوب قانون)، صرفاً آسيب پذيري عشق را به همراه دارند و اين، آزمودن عشق نيست، بلکه سيراب کردن هوس و عطش شهواني است.
6- زودرنجي، قهر و آشتي، دلخوري، نگراني، ترديد، عجله در به نتيجه رسيدن، امروز و فردا کردن، زبان بازي کردن، با چند نفر ارتباط صميمي و عميق عاطفي گرفتن، رؤياپردازي در مورد فرد، چشم پوشي از نقاط ضعف آن شخص و... همه از نشانه هاي هوس است، در حالي که عشق قامتي رعناتر، بزرگتر، قوي تر و منحصر به فرد دارد و از همه مهمتر آرامش بخش است. عشق هايي که نگراني آفرين، اضطراب آور و دمدمي مزاج و به ظواهر فرد بستگي دارد، همان هوس هايي هستند که «محور من» در آنها قوي است. يعني فرد همه چيز را براي خودش مي خواهد، نه معشوق.
7- عشق پيش نياز لازم دارد. يعني فرد بايد رشد کند و مراحلي بگذرد تا نوبت به عاشق شدن برسد. کسي که هنوز با والدينش درگير است، با همکارانش سازگاري ندارد، رابطه ي صميمانه يي با دوستانش ندارد، افسرده و مضطراب است، تصميم هاي مهمي در زندگي نگرفته يا به اجرا درنياورده است، از اين شاخه به آن شاخه مي پرد، هدف زندگي خود را شفاف ترسيم نکرده است و حتي در انتخاب هنجارها، به انتخاب ثابتي براي وضع ظاهري، پوشش و نحوه ي رفتارش نرسيده و مردد است و روز به روز شکل به شکل مي شود و هوتي خود را نيافته است، چگونه مي تواند عاشق باشد. لذا عشق پس از بلوغ عاطفي، اجتماعي، فکري، رواني و... پيدا مي شود، در غير اين صورت فقط هوس خامي بيش نيست.
8- عشق بايد يک وحدت و يکپارچگي بيم شما، آدم ها و همه ي هستي ايجاد کند. اگر رابطه ي دختر و پسري، با پنهان کاري، تعارض، درگيري با ديگران، احساس گناه، اضطراب، ترديد، قطع روابط اجتماعي با ديگران مشکل در شغل، تحصيل، روابط خانوادگي و... همراه است بايد مطمئن شد که هوس، خود را به جاي عشق به آنها معرفي کرده است و چنين شروعي براي يک رابطه، پاياني به مراتب دردناک تر و فجيع تر به همراه دارد.
منبع: 7 روز زندگي- شماره 85