نویسنده: محمدجواد مروجی طبسی
مدخل
ولایت و خلافت امیرمؤمنان (علیه السلام) یکی از مسائل مهم و سرنوشت ساز تاریخ اسلام است که هیچ مسلمانی نمی تواند به سادگی از کنار آن بگذرد؛ چراکه این رویداد مهم با آبروی پیامبر الهی ارتباط دارد. چگونه می توان پذیرفت پیامبری که برای سفر چند روزه به عمره و حج یا هنگام عزیمت برای برخی جنگ ها، برای خود سرپرست و جانشین در مدینه تعیین می کرد، برای سفر ابدی و بدون بازگشت خود، هیچ فکری به حال امت اسلامی نکرده و فرد معینی را به جای خود نگذاشته است؟!وقتی که پیامبران گذشته به دستور پروردگار جانشینانی برای خود تعیین کرده اند، چگونه می توان گفت پیامبر بزرگ اسلام از چنین دستوری تخلف کرده است و پیش از رحلت، جانشین خود را برای مردم معرفی نفرموده است؟! پس جانشینی، امری مسلم و انکار ناپذیر است؛ اگرچه برخی این امر واضح را انکار کرده اند.
سؤال این است که: آیاپیامبر فقط در «غدیر خم» امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را به عنوان وصی و جانشین خود معرفی کرد و یا پیام غدیر پیوسته تکرار می شده است. این نوشتار کوتاه عهده دار اثبات تکرار این پیام از حین ولادت امیرمؤمنان تا شهادت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) است.
تاریخ به خوبی گواهی می دهد که پیام غدیر ده ها بار در زمان ها و مکان های دیگر تکرار شده است و بدین وسیله پیامبر (صلّی الله علیه و آله) می خواست جانشینی علی (علیه السلام) همیشه در ذهن مردم بماند. آن حضرت گاهی در مسجد، گاهی پس از پیروزی در یک جنگ و گاهی در زمانی و مکانی دیگر خلافت و وصایت امام علی (علیه السلام) را یادآوری می کرد. اگر در منابع تاریخی جستجوی کاملی شود، به یقین تعداد این موارد به ده ها مورد خواهد رسید که در این بررسی کوتاه فقط به ده مورد اشاره خواهد شد.
1.خبر دادن از جانشینی در هنگام تولد علی (ع)
مورخ بزرگ، علی بن حسین مسعودی می نویسد: علی (علیه السلام) که متولد شد، پیامبر (صلّی الله علیه و آله)، سی ساله بود. رسول خدا به شدت او را دوست می داشت و به فاطمه (همسر ابوطالب) فرمود: ای مادر! گهواره علی را کنار بسترم قرار ده. پس تربیت علی را به عهده گرفت و هر گاه که نیاز به شیر داشت، شیر در دهانش می گذاشت و به هنگام خواب گهواره اش را حرکت می داد و در هنگام بیداری با او حرف می زد و گاهی هم او را به سینه می چسبانید و گاهی بر شانه اش قرار می داد و می فرمود:«هذا أخی و ولیی و ناصری و صفیی و وصیی و ذخیرتی و کهفی و صهری و زوج کریمتی و أمینی علی وصیتی؛ (1) این برادر، ولیّ، یاور، برگزیده، جانشین، ذخیره، پناه، داماد، شوهر دخترم و امین بر وصیتم می باشد».
2.خبر دادن به جانشینی به هنگام بعثت
امیرمؤمنان (علیه السلام) در شرح ماجرای زندگی خود با رسول خدا از دوران کودکی تا بعثت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فراوان سخن گفته است که بخشی از آن را سید رضی در نهج البلاغه آورده است؛ ازجمله حضرت فرمود:من همواره با پیامبر (صلّی الله علیه و آله) بودم؛ چونان فرزند که همواره با مادر است. پیامبر (صلّی الله علیه و آله) هر روز نشانه تازه ای از اخلاق نیکو را برایم آشکار می فرمود و به من فرمان می داد که به او اقتدا نمایم. پیامبر چند ماه از سال را در غار حرا می گذراند و فقط من او را می دیدم و کسی جز من او را نمی دید. در آن روزها در هیچ خانه ای اسلام راه نیافته بود، جز خانه ی رسول خدا که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنان بودم. من نور رسالت را می دیدم و عطر نبوت را می بوییدم. هنگامی که وحی بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرود می آمد، ناله شیطان را شنیدم. گفتم: ای رسول خدا! این ناله ی کیست؟ فرمود: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردیده. و فرمود:
«إنک تسمع ما أسمع و تری ما أری إلّا أنّک لست بنبیٍّ و لکنّک لوزیرٌ و إنّک لعلی خیرٍ؛ تو می شنوی آنچه را که من می شنوم و می بینی آنچه را که من می بینم، جز آنکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیری و به راه خیر می روی».(2)
3.اعلام جانشینی در آغاز دعوت علنی
پس از گذشت سه سال از بعثت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) با آمدن آیه (و أنذر عشیرتک الأقربین) پیامبر از سوی پروردگار مأموریت یافت تا در آغازِ دعوتِ علنی، نخست نزدیکان و خویشان خود را دعوت کند و پیام الهی را به آنان ابلاغ کند. از این رو، برای فراخوانی فرزندان عبدالمطلب که بیش از چهل نفر بودند، به امیرمؤمنان دستور داد تا از ران گوسفند غذایی برای آنان آماد سازد. پس از صرف غذا، پیش از آنکه حضرت سخنی فرموده باشد، ابولهب به حاضران گفت: می بینید چگونه این مرد شما را سحر و جادو کرده است.!پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در آن روز چیزی نفرمود و جلسه نیز به هم خورد. روز دیگر پیامبر آنها را دعوت کرد و ضمن پذیرایی از آنها لب به سخن گشود و فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب! من از طرف پروردگار به سوی شما آمده ام و بیم دهنده و بشارت دهنده ام. پس مسلمان شوید و از من پیروی کنید که هدایت خواهید شد. سپس فرمود: کدام یک از شما به من ایمان می آورد و مرا در این جهت کمک می کند که برادر و ولیّ و وصیّ و وزیر من و پس از من خلیفه ام در خاندانم باشد؟
تمام حاضران سکوت کردند، تا اینکه پیامبر (صلّی الله علیه و آله) سه مرتبه سخن خود را تکرار کرد و در هر مرتبه علی (علیه السلام) می فرمود: یا رسول الله! من به کمک تو خواهم شتافت و در این امر، وزیرت خواهم بود.
امیرمؤمنان فرمود: پس پیامبر دست مرا گرفت و فرمود:
«این برادر، وصی، جانشین، وزیر و خلیفه من در بین شماست. پس سخنان او را بشنوید و از او پیروی کنید».(3)
4.اعلام جانشینی و پاسخ به پرسش های یاران
در موارد بسیاری پیامبر (صلّی الله علیه و آله) بر وصایت و جانشینی امیرمؤمنان تأکید کرده است که چنین احادیثی در کتاب «کفایة الاثر فی النصوص و الاثر» فراوان به چشم می خورد... پیامبر چه در مسجد و چه در بین راه و چه در مجالس اصحاب و یاران خود، ابتدائاً و یا در پاسخ پرسش گران می فرمود:«لکل نبی وصیّ و وارث و ان وصیی و وارثی علی بن ابی طالب؛ (4) برای هر پیامبری، وصی و وارثی پس از اوست و وصی و وارث من، علی بن ابی طالب است».
«ان وصیی و الخلیفة من بعدی علی بن ابی طالب؛ (5) وصی و جانشین پس از من علی بن ابی طالب است».
«یا علی أنت منّی بمنزلة هارون من موسی (علیه السلام)؛ (6) یا علی! تو در نزد من همانند هارون نزد موسی می باشی».
«من ناصب علیاً بعدی بالخلافة فهو کافر؛ (7) هر کس پس از من با علی بن ابی طالب درباره خلافت نزاع کند، کافر است».
5.پس از پیروزی بر بنی قریظه
در روزی که پیامبر (صلّی الله علیه و آله) بر طایفه لجوج بنی قریظه پیروز شد و امیرمؤمنان شماری از جنگجویان را به فرمان پیامبر به قتل رسانید، آن حضرت در حضور جمعی از مهاجران و انصار فرمود:«ای گروه مهاجر و انصار! من به شما سفارشی می کنم و از شما می خواهم که آن را حفظ کنید و امری را به شما وعده می دهم که باید آن را نیکو محافظت کنید. آگاه باشید که علی بن ابی طالب امیر شما پس از من و جانشین من در بین شما خواهد بود! خداوند چنین چیزی را به من
سفارش فرموده است. بدانید اگر سفارش مرا درباره ی او حفظ نکنید و اگر او را کمک و یاری نکنید، در احکامتان اختلاف پیدا خواهید کرد و امر دینتان بر شما مضطرب و آشفته خواهد شد و در نتیجه اشرار بر شما مسلط خواهند شد».(8)
6.اعلام جانشینی در ماجرای خاتم بخشی
روز بیست و چهارم ذی الحجه، روزی است که یکی از آیات الهی بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نازل گردید؛ آیه ای که پیام بزرگ و سرنوشت سازی را به همراه خود داشت و آن ولایت و جانشینی امیرمؤمنان (علیه السلام) است. جبرئیل امین بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) چنین خواند:(إنّما ولیّکم الله و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون) (9) «ولیّ شما فقط خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند، همان کسانی که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند».
اصحاب بزرگی چون جابر روایت کرده اند که روزی فقیری به مسجد پیامبر (صلّی الله علیه و آله) آمد و از مردم تقاضای کمک کرد، امّا هر چه درخواست کرد، کسی به او کمک نکرد. او که از مردم مأیوس گشته بود، رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! من به مسجد پیامبرت آمدم و از مردم تقاضای کمک کردم، اما کسی به من کمک نکرد. امیرمؤمنان با دست خود به او اشاره کرد و مرد فقیر به طرف علی (علیه السلام) رفت و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد... اینجا بود که آیه ی ولایت بر پیامبر نازل شد.
پیامبر (صلّی الله علیه و آله) برای یافتن مصداق واقعی آیه، با جمعی از یاران خود به مسجد آمد. آن ها فقیری را دیدند که از در مسجد بیرون می آید. حضرت به او فرمود: آیا کسی چیزی کمک کرد؟ گفت: آری. آن حضرت پرسید: چه کسی داد؟
فقیر گفت: آن که در حال نماز است. و بلافاصله به امیرمؤمنان اشاره کرد.
آن حضرت فرمود: او در چه حالتی بود؟
فقیر گفت: در حال رکوع.
پیامبر (صلّی الله علیه و آله) بی درنگ تکبیر گفت و اهل مسجد نیز تکبیر گفتند.
حسان بن ثابت ــ شاعر معروف زمان پیامبر که شاهد گفتار و خوشحالی پیامبر بود ــ بلافاصله این صحنه را به نظم در آورد و گفت:
«ای اباالحسن! جان من و جان هر آنکه دیر یا زود به هدایت و ایمان روی آورد، به فدای تو باد! این تویی که در حال رکوع زکات خود را پرداختی. ای بهترین رکوع کننده! جان ها به فدایت! خداوند درباره ی تو بهترین نوع ولایت را نازل کرد و آن را در کتاب آسمانی ثبت گردانید».(10)
دشمنان اهل بیت چون نتوانسته اند این فضیلت و منقبت را برای امیرمؤمنان ببینند، دست به شبهه افکنی و یا توجیه زده اند؛ مثلاً ابن تیمیه، مدعی شده است که این ماجرا دروغ است، اما مفسرانی از قبیل: ثعلبی، ماوردی، قشیری، رازی، نیشابوری، طبری و محدثانی از قبیل: سمعانی، سلیمان بن احمد طبرانی، ابوبکر بیهقی و ده ها مفسر و محدث دیگر، این ماجرا را در کتاب های خود آورده اند که می توان به کتاب های آنان مراجعه کرد.سید نعمة الله جزائری می نویسد: یکی از دوستانم برایم نقل کرده است که روزی نزد قاضی حنفی بغداد نشسته بودم که شنیدم سائلی برای کمک گرفتن از مردم، قصیده ای درباره خاتم بخشی می خواند. قاضی رو به من کرد و گفت: بشنو که این رافضی ها چه شعرها و قصیده ها در مدح علی به خاطر یک انگشتری که چهار درهم ارزش نداشت، گفته اند. اما ابوبکر که تمام اموال خود را صدقه داد، هیچ یک در شعر و سروده ای از او نامی به میان نیاورده اند.
گوید: به قاضی گفتم: خداوند امر قاضی را اصلاح کند! بدان که رافضی ها در این جهت گناهی ندارند و اگر چیزی هست، از عالم ملکوت است. این خداوند است که در پی این ماجرا، آیه ای نازل کرد که تا روز قیامت تلاوت می شود و اوست که درباره ی شأن ابوبکر آیه و سوره ای نازل نکرد، با این که به گفته خودت مال و ثروت بسیاری را صدقه داد.
قاضی در حالی که دستش را تکان می داد، گفت: آری، برادر! چنین چیزی به ذهن من می آمد، اما من به دنبال چاره جویی و توجیه این ماجرا هستم.(11)
پینوشتها:
1.اثبات الوصیة، ص 140.
2.نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، ص 399.
3.بحارالانوار، ج 18، ص 163 و 192.
4.ذخائر العقبی، ص 71.
5.کفایة الاثر، ص 13.
6.مناقب ابن المغازلی شافعی، ص 30.
7.همان، ص 46.
8.احتجاج، ج 1، ص 97.
9.مائده/55.
10.مجمع البیان، ج 3، ص 235.
11.طیبات، ص 412، به نقل از زهر الربیع.
/ج