ولایت علوی (علیه السلام) در تاریخ نبوی (صلّی الله علیه و آله) (2)

سهل بن حنیف، یکی از کسانی بود که بر حکومت ابوبکر اعتراض کرد و ضمن بیانات مشروحی یاران رسول الله را از مخالفت با علی بن ابی طالب بر حذر داشت
يکشنبه، 8 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ولایت علوی (علیه السلام) در تاریخ نبوی (صلّی الله علیه و آله) (2)
ولایت علوی (علیه السلام) در تاریخ نبوی (صلّی الله علیه و آله) (2)

 

نویسنده: محمدجواد مروجی طبسی



 

7.در روضه مسجد نبوی

سهل بن حنیف، یکی از کسانی بود که بر حکومت ابوبکر اعتراض کرد و ضمن بیانات مشروحی یاران رسول الله را از مخالفت با علی بن ابی طالب بر حذر داشت و مسئله جانشینی وی را کنار مزار و روضه مقدسه نبوی (صلّی الله علیه و آله) یادآوری کرد.
او گفت: ای قریش! به گفته من شهادت دهید که من برای رسول خدا شهادت می دهم که او را در این مکان ــ مسجد پیامبر ــ دیدم که دست مبارک علی بن ابی طالب را گرفت و فرمود:
«ای مردم! این امام شماست. پس از من وصی و جانشینم در حال حیات و پس از مرگم می باشد. اوست که ادا کننده بدهی هایم و برآورنده وعده هایم است. او اولین کسی است که کنار حوض کوثر با من مصافحه خواهد کرد. خوشا به حال کسی که از او پیروی کند و یاری اش دهد! و وای به حال کسی که از او تخلف کند و دست از یاری اش بردارد!» (1)

8.در سال فتح مکه

فضل بن شاذان نقل کرده است: یاران رسول خدا در سال فتح مکه، خدمت حضرت آمدند و عرضه داشتند: ای رسول خدا! سیره و روش پیامران این است که اگر امرشان قوت گرفت، وصی و جانشین خودشان را معین می کردند، تا قائم مقام او باشد.
پیامبر در پاسخ آنان فرمود: خدای به من وعده فرموده که امشب جانشین مرا پس از من، و آن خلیفه ای که امر مرا به دست می گیرد و سرپرستی می کند، معین می فرماید که آن هم همراه آمدن نشانه ای از آسمان خواهد بود.
پس از نماز مغرب و عشا، یاران به خانه هایشان رفتند و در آن شب که شبی تاریک بود، و ماه در آسمان وجود نداشت، یکباره دیدند ستاره ای بسیار درخشنده که شعاع بسیار زیادی داشت، بر حجره ی علی بن ابی طالب پرتو افشانی کرد؛ به گونه ای که خانه علی (علیه السلام) غرق نور شد و نیز دیگر خانه های اطراف را منور ساخت. مردم سراسیمه از خانه های خود بیرون دویدند و به سوی پیامبر خدا رفته، عرضه داشتند: آن نشانه ای که به ما وعده داده بودی، بر خانه علی فرود آمد. اینجا بود که رسول خدا از موقعیت پیش آمده استفاده کرد و فرمود:
«اوست خلیفه و جانشین پس از من. از او اطاعت کنید و هرگز با او مخالفت نورزید».(2)

9.در غدیر خم

سال دهم هجرت، پیامبر (صلّی الله علیه و آله) آهنگ حج کرد و دستور داد تا منادیان اعلام کنند که رسول خدا در این سال به حج خواهد رفت. به همین منظور، نامه های فراوانی به افراد و شخصیت ها نوشت تا هر کس توانایی رفتن به حج دارد، خود را برای انجام مناسک مهیا سازد.
پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در همان سال به حج رفته، پس از پایان مراسم آهنگ بازگشتن به مدینه کرد. چون به محلی به نام کراع الغمیم رسید، جبرئیل نزد حضرتش آمد و فرمان خدای را مبنی بر نصب امیرمؤمنان به عنوان وصی و جانشین خود، به حضور پیامبر آورد و چنین گفت: (یا أیّها الرّسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس)؛ (3)
با صدور این فرمان، پیامبر در همان محل توقف کرد و دستور دارد اولین گروه حاجیانی که به نزدیکی های جحفه رسیده اند، بازگردند و آنان که از راه می رسند، توقف کنند. سپس در محلی به نام «غدیر خم» توقف کرد. پس از اجتماع مردم در گرداگرد پیامبر، آن حضرت ابتدا خطبه مفصلی را ایراد فرمود و چنین گفت:
ای مردم! به زودی من از سوی پروردگار دعوت می شوم و اجابت می کنم. شما چه می گویید؟
در پاسخ گفتند: شهادت می دهیم که رسالت الهی خود را تبلیغ کردی و اندرز دادی.
آنگاه فرمود: پس بنگرید که پس از من درباره «ثقلین» چگونه عمل می کنید!
مردی از جای برخاسته، گفت: ای رسول خدا! ثقلین چیست؟
فرمود: ثقل اکبر، کتاب خدا و ثقل اصغر، عترت من، اهل بیتم است. شما را به قرآن و اهل بیتم سفارش می کنم. بدانید که اینها هرگز از هم جدا نخواهند شد تا روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند. بر آنها پیشی نگیرید که هلاک خواهید شد، از آنها فاصله نگیرید که گمراه خواهید شد و چیزی یادشان ندهید که از شما داناترند.
ای مردم! آیا می دانید که خدا، مولای من است و من، مولای مؤمنان هستم و من، اولی به شما از خودتان می باشم؟
گفتند: آری، یا رسول الله!
سپس به علی (علیه السلام) فرمود: علی جان! برخیز. و او را در طرف راست خود قرار داد و دستش را گرفته بلند کرد، تا سفیدی زیر بغل هر دو پدیدار گشت. سپس فرمود:
«من کنت مولاه فعلیّ مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله. ای مردم! بدانید خداوند او را به عنوان ولی و امام واجب الطاعه بر مهاجران و انصار، بر هر شهری و بادیه نشینی، بر عرب و عجم، برده و آزاد، بزرگ و کوچک، قرار داده است».
مردی از جای برخاست و پرسید: یا رسول الله! منظور چه ولایتی است؟
پیامبر فرمود: «ولائه کوِلایی؛ ولایت او همانند ولایت من بر شماست، و هر که من اولی بر او از نفس خودش هستم، علی نیز اولی بر آن شخص از نفس خودش می باشد».
آنگاه چند مرتبه مسلمانان را شاهد گرفت که: آیا فرمان خدا را رساندم و تبلیغ کردم؟
و در هر مرتبه آنان می گفتند: آری، یا رسول الله! هنوز خطبه پیامبر (صلّی الله علیه و آله) پایان نپذیرفته بود که جبرئیل بار دیگر فرود آمد و گفت: (الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دیناً) (4)
پیامبر (صلّی الله علیه و آله) تکبیر گفت و فرمود: «الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضی الرب برسالته و ولایة علی بعدی».
سپس از منبر پایین آمد و دستور داد برای علی (علیه السلام) چادری نصب کنند و مسلمانان حاضر دسته دسته بر او وارد شوند و به او برای ولایت و جانشینی پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) تبریک گویند. از جمله تبریک گویندگان، عمر بن خطاب بود که نزد حضرت رفت و پس از تبریک اظهار داشت: «بخّ بخّ لک یا بن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مومنة بعدی».(5)

10.آخرین تلاش برای جانشینی علی (ع)

روزهای پایانی ماه صفر سال یازده هجری بود. پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در بستر بیماری، آخرین روزهای زندگی اش را سپری می کرد. بدین جهت تمام همت و تلاش او این بود تا دست دیگران را از خلافت و جانشینی کوتاه کند. از این رو، به اسامة بن زید فرمان داد تا با مهاجران و انصار به سرعت مدینه را ترک گفته، سپاه را به محل شهادت پدرش ببرد.
اما دید که یاران، حاضر به رفتن با اسامه و ترک مدینه نیستند. پیامبر در حال بیهوشی بود که محراب او را اشغال کردند تا بدین وسیله، خود را جانشین پیامبر (صلّی الله علیه و آله) معرفی کنند. اما آن حضرت پس از به هوش آمدن، به سرعت با کمک علی و فضل بن عباس به مسجد رفته، پس از نماز خطبه ای ایراد فرمود و اظهار داشت:
«مابال اقوام تقدموا بغیر أمری حسداً لأهل بیتی؛ چرا برخی از اقوام بی اجازه من به محراب رفته، خواسته اند امام مردم شوند و این کار را جز حسد بر اهل بیت من انجام نداده اند!»(6)
آری، پیامبر در آخرین لحظات زندگی، قلم و کاغذ طلبید تا جانشینی علی (علیه السلام) را به صورت مکتوب و یک سند ماندگار برای آیندگان بیان کند، اما دیگران که می دانستند غرض پیامبر
از طلبیدن قلم و کاغذ چیست، به شدت جلوگیری کرده، نگذاشتند چنین کاری صورت بگیرد. آنان برای مقابله با چنین جریانی، هم به پیامبر نسبت هذیان دادند و هم در محضرش نزاع کردند، ضمناً به صورت آشکار و علنی گفتند: قرآن ما را بس است و نیازی به نوشته و گفته پیامبر نداریم.
لذا متأسفانه این کار عملی نشد و پیامبر (صلّی الله علیه و آله) با قلبی پر از غم و غصه و درد و رنج از برخی یاران پیمان شکن، دار فانی را وداع گفته و به دیدار حق شتافت.
درود به روان پاک پیامبر امت و اهل بیت مکرمش و نفرین خدا به کسانی که پیامبر را در آخرین روزهای زندگی آزار رساندند!

پی‌نوشت‌ها:

1.احتجاج، ج 1، ص 103.
2.فضائل، ص 65.
3.مائده/67.
4.همان/3.
5.آیات الغدیر، ص 229.
6.الصراط المستقیم، ج 2، ص 134.

منبع: نشریه فرهنگ کوثر، شماره 84.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط