نامه نگاری های معاویه با مردم
الف) نامه به مردم مکه و مدینه و پاسخ آنها
معاویه قبل از حرکت بسوی صفین، برای جذب نیرو و جلب افکار عمومی مردم مکه و مدینه، علاوه بر اعزام گروه های تبلیغی، نامه ای نیز بدین شرح به آنها نوشت:اما بعد: هر چند ما در ماجرای قتل عثمان، حاضر نبودیم؛ اما بر ما پوشیده نیست که علی بن ابی طالب، عثمان را کشته است و شاهد مدعای ما آنست که قاتلین عثمان در نزد او هستند!؟. ما به عنوان کسانی که خواستار قصاص قاتلین عثمان هستیم، درصدد پیکار با علی هستیم تا او قاتلین را به ما بسپارد. ما با حکم کتاب، با او می جنگیم؛ اگر آنان را به ما بسپارد از نبرد با او دست خواهیم کشید و امر خلافت را نیز به شورای مسلمانان واگذار خواهیم کرد؛ هم چنان که عمربن خطاب چنین کرد؛ البته ما در پی خلافت بر مسلمین نیستیم! خدا شما را مورد رحمت خویش قرار دهد، پس ما را یاری دهید و علی را از ادامه ی راهی که در پیش گرفته باز دارید.
مردم مکه و مدینه، پس از خواندن نامه ی معاویه، به او چنین پاسخ دادند:
اما بعد: شما در بینش و بصیرت خود دچار اشتباه شده و خود را در بد مهلکه ای انداخته ای و در نیل به پیروزی، دورترین راه را انتخاب کرده اید. ای معاویه! تو را چه به خلافت و شورا؟! در حالی که تو از طلقایی (آزاد شدگان) و پدرت نیز از طلقاست و تو ای عمروعاص! مردی خائن به دین هستی و گمان خیر در مورد تو نیست؛ پس از ما دست بردارید و بدانید که مردم مدینه، هرگز شما را یاری نخواهند کرد.(1)
ب) نامه معاویه به عبدالله بن عمر و پاسخ او
پس از آنکه نامه معاویه به مردم مکه و مدینه کارساز نشد با مشورت عمروعاص، نامه ای به عبدالله بن عمر، فرزند خلیفه دوم نوشت تا بتواند با حمایت او و استفاده از جایگاه سیاسی و اجتماعی وی در میان مسلمانان گروه بیشتری از مسلمانان را با خود همراه کند. متن نامه معاویه بدین شرح است:اما بعد: بعد از قتل عثمان، در میان قریش هیچ کس مناسب تر از شما برای امر خلافت؛ نبود؛ ولی هنگامی که عثمان را حمایت نکردی و حامیانش را نیز سرزنش نمودی، ازتو دلسرد شدم؛ ولی آنچه که مرا نسبت به آن ماجرا بی اعتنا نموده مخالفت تو با علی و موضع گیری هایت در برابر اوست؛ پس اکنون که هر دوی ما جبهه ی واحدی داریم ما را در بازستانی حق آن خلیفه مظلوم، یاری ده و بدانکه من در پی کسب خلافت و فرمانروایی بر مسلمانان نیستم؛ بلکه خلافت را برای تو می خواهم و اگر تو نیز نپذیری امر خلافت را به شورای مسلمانان واگذار می کنیم تا آنان خلیفه را انتخاب کنند.
عبدالله بن عمر که با مطالعه نامه ی معاویه به خوبی از افکار او آگاه شده بود در پاسخ به او چنین نوشت:
امابعد: این طمع و آرزوی توست که تو را در این راه انداخته است! من علی را در میان مهاجران و انصار و طلحه و زبیر و عایشه ام المؤمنین را رها کنم و دنباله روی کسی همچون تو باشم؟! و اما این که گفتی برعلیه علی موضع گرفته ام، من کجا و علی کجا؟! من هرگز با او از نظر اسلام، هجرت و جهاد و خویشاوندی اش با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)قابل قیاس نیستم؛ ولی در زمان خلافت او، روشی دیدم که در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)ندیده بودم؛ از این رو گوشه ی عزلت برگزیدم تا اگر با علی بودن فضلی داشت فقط آن را ترک کرده باشم و اگر مفاسدی داشت مرا در بر نگیرد! پس مرا بسوی خود نخوان!(2)
ج- نامه ای به سعد بن ابی وقاص و پاسخ او
معاویه پس از دریافت پاسخ منفی از عبدالله بن عمر، نامه ای به سعد بن ابی وقاص به شرح زیر نوشت:اما بعد: سزاوارترین مردم در یاری عثمان، اهل شورای از قریشند؛ همانان که حق او را پایدار ساختند و او را از میان جمع، برای امر خلافت برگزیدند و به راستی که طلحه و زیبر او را یاری نمودند و آن دو، در شورا شریک تو و در اسلام همانند تو هستند؛ حتی ام المؤمنین نیز در این کار شتاب ورزید. اکنون تو هم آن چه را که آنها پسندیده اند ناخوش مدار و آن چه را پذیرفته اند رد مکن.
سعد، پس از دریافت نامه و مطالعه آن، با آگاهی از خواسته درونی معاویه مبنی بر بدست آوردن منصب خلافت، برای او چنین نوشت:
امابعد: ای معاویه! بدان عمربن خطاب، تنها کسانی را وارد شورا کرد که هر یک جداگانه شایسته خلافت بودند و هیچ یک از ما در امر خلافت نسبت به دیگری برتری نداشت؛ مگر با اتفاق نظر همه اعضای شورا در مورد او؛ البته در مورد علی بن ابی طالب باید گفت که هر آنچه از فضل و شرف در ما بود در او نیز بود؛ ولی هر آنچه در او بود در ما نبود. و اما در مورد طلحه و زبیر باید بگویم که اگر آنان در خانه خود مانده بودند برایشان بهتر بود و خدا ام المؤمنین را در آن چه انجام داد بیامرزد!(3)
د- نامه ی معاویه به محمد بن مسلمه الانصاری و پاسخ او
معاویه طی نامه ای توبیخی، محمد بن مسلمه را در مورد یاری نکردن عثمان، مورد سرزنش قرار داد؛ متن نامه بدین شرح است:اما بعد: من این نامه را به تو نوشتم نه به آن جهت که نزد من بیایی و مرا همراهی کنی؛ بلکه از آن جهت نوشتم که بدانی از چه نعمتی بیرون آمدی و چگونه خویشتن را در شک و شبهه انداختی. تو امروز پیشوای انصار و پشتوانه مهاجرانی! تو از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)روایتی نقل کرده ای که اکنون نمی توانی از آن بگذری و آن این است که آن حضرت تو را از پیکار با اهل قبله منع فرمود. بر تو واجب شده هر آن چه را که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)نسبت به مسلمانان ناپسند شمرده تو نیز ناپسند شماری؛ پس چه شده که در ماجرای کشته شدن عثمان چنین نکردی. این از جانب تو و اما قوم تو نیز از فرمان خدا سرپیچی کردند و عثمان را رها کرده، یاری اش ندادند تا شد آن چه نباید می شد. همانا خداوند در روز قیامت تو و قوم تو را مورد سؤال و مؤاخذه قرار خواهد داد - والسلام.
محمد بن مسلمه نیز پس از خواندن نامه معاویه، برای او چنین نوشت:
امابعد: نه تنها من، بلکه هر کسی هم که از پیامبر خدا فرمانی نظیر آنچه من دارم نداشت از این ماجرا کناره گیری می کرد. همانا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)هر آن چه گذشت را پیش از وقوع به من خبر داده بود؛ زمانی که گفته های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)تحقق یافت، شمشیرم را شکستم و در خانه خویش ماندگار شدم؛ زیرا معروف را از منکر تشخیص نمی دادم؛ ولی تو ای معاویه! به جان خودم قسم! چیزی جز دنیا نمی خواهی و جز از هوای نفس از چیزی دیگری پیروی نمی کنی، اینک تو برای یاری مرده عثمان برخاسته ای در حالی که در آن زمان، زنده ی او را رها کردی و در حالی که می توانستی یاری اش دهی یاری اش ندادی. خداوند مرا از نعمتی محروم نداشته و به شک و تردید هم دچار نکرده، هر چند تو موضع من و مهاجران و انصار را برخلاف خواسته و دلخواه خویش می بینی؛ ولی بدان که ما در تشخیص راه درست خود، از تو شایسته تریم.(4)
هـ - نامه معاویه به قیس بن سعد انصاری و پاسخ او
قیس بن سعد انصاری از یاران شجاع و با وفای امام بشمار می رفت. او فرمانداری مصر را برعهده داشت و از جایگاه و موقعیت اجتماعی و نفوذ سیاسی بالایی در جامعه اسلامی برخوردار بود. معاویه طی نامه ای توبیخ آمیز پیرامون جریان قتل عثمان، با دادن وعده های فریبنده، او را به بیعت با خود دعوت کرد؛ متن نامه بدین شرح است:امابعد: اگر به این دلیل با عثمان دشمنی ورزیده و او را کشتید که فرد دیگری را نسبت به خلافت شایسته تر می دانستید و یا به دلیل تازیانه هایی که بر بعضی از افراد زده است، یا به کسی فحش و ناسزا داده، یا بی گناهی را زندانی یا تبعید نموده و یا این که خویشاوندان خود را مناصب حکومتی داده و دیگران را محروم ساخته(اگر بهانه شما این ها است) خود به خوبی می دانید که این قبیل امور ریختن خون مسلمانی را مباح نمی کند؛ بنابراین شما مرتکب گناه بزرگی شده و کار زشتی انجام داده اید.
قیس با خواندن نامه معاویه به نیت شوم وی پی برد ولی جهت حفظ ثبات و آرامش حاکم بر مصر، جانب احتیاط را رها نکرد و در پاسخ نوشت:
اما بعد، آنچه درباره ی عثمان نوشته بودی خواندم، در نامه ات آورده ای که دوست و مولایم علی(علیه السلام) مردم را وادار کرد تا بر عثمان بشورند و او را از پای در آورند، از این موضوع هیچ گونه اطلاعی ندارم. همچنین نوشته ای که بیشتر خویشاوندان من در قتل عثمان دخالت داشته اند، قسم به خدایی که جان من در اختیار اوست خاندان من بیش از همه مردم، فرمانبردار او بودند او را حمایت نمودند. اما اینکه از من خواسته ای تا با تو بیعت کنم به جنگ علی(علیه السلام)بروم و از تو پاداش گیرم، موضوعی است که باید بیشتر درباره آن بیندیشم و نمی توان در مورد آن شتابزده تصمیم گرفت؛ تا ببینم در آینده، چه می شود- والسلام.
معاویه پس از خواندن پاسخ قیس دریافت که وی قصد همکاری ندارد، از این رو نامه ی تهدید آمیزی بدین شرح به او نوشت:
اما بعد، پاسخ شفافی به من ندادی، تو را چنان نزدیک به خود ندیدم تا مهیای صلح و سازش با تو گردم و چندان دور ندیدم که آماده پیکار با تو شوم. تو را همچون ریسمان قصابی دیدم که چهارپایان را بدان می بندند و برای او تفاوتی ندارد که به پای که بسته شود! من کسی را فریب نمی دهم جنگجویان نیرومندی در اختیار دارم. اگر پیشنهادم را پذیرفتی به پاداشت خواهی رسید و اگر نپذیری با سپاهیانم به مصر حمله ور شده و آن را تصرف خواهم کرد -و السلام.
قیس نیز نامه تهدید آمیز معاویه را چنین پاسخ داد:
ای معاویه! در شگفتم که نظر مرا مردود دانسته و انتظار داری از دایره ی پیروی و اطاعت آن کس که از همه مردم برای رهبری و زمامداری سزاوارتر است و راستگوترین مردم و عالی ترین راهنما و نزدیکترین افراد به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)می باشد، بیرون آیم و تحت فرمانده ی کسی چون تو در آیم. تو کسی هستی که هرگز شایستگی این مقام را نداشته و از همه مردم بی لیافت تری. گفتارت از دیگران نارواتر و از همه کس گمراهانه تر است و دورترین افراد به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)هستی، اطراف تو را مردمانی گمراه و گمراه کننده فرا گرفته اند که هر یک بتی از بتهای شیطان هستند.
و اما این که گفتی با سپاهیانت مصر را تصرف خواهی کرد؛ در صورتی توانایی این کار را داری که من هیچ واکنشی از خود نشان ندهم و تو را آزاد گذارم. به خدا قسم! با کوچکترین واکنش من، مهمترین هدف تو حفظ جانت خواهد بود!
معاویه با خواندن پاسخ قیس خشمگین شد و به او نوشت:
ای قیس! تو یهودی و یهودی زاده هستی! اگر آن کسی که از این دو سپاه بیشتر مورد دوستی و محبت توست پیروز شود، تو را از کار بر کنار خواهد کرد و فرد دیگری را به جای تو خواهد نشاند و اگر من که منفورترین کس نزد تو هستم پیروز شوم، تو را خواهم کشت و گوش و بینی ات را خواهم برید! تو همانند پدرت هستی او کمان خود را زه کرد ولی بدون نشانه تیرانداخت و بسیار کوشید ولی به مقصودش نرسید. یارانش او را تنها گذاشتند تا آنکه روزگارش سرآمد و در حال بی کسی و تنهایی از دنیا رفت.
قیس نیز در پاسخ به معاویه چنین نوشت:
ای بت و ای بت زاده! از روی اکراه و زور به دین اسلام گرویدی و با اختیار از آن دست برداشته خارج شدی. گر چه در اسلام سابقه ای نداری ولی در نفاق و کینه توزی، سابقه ای بس طولانی دارد، آری، پدرم کمان خود را زه کرد و به هدف تیراندازی کرد ولی کسی بر او حمله برد و او را از پای درآورد که لیاقتی نداشت و هرگز به خاک پای او نمی رسید. ما پیروان و یاران همان دینی هستیم که تو از آن خارج شده ای و با دینی که تو وارد آن گشته ای دشمن هستیم. به من نامه می نویسی و می خواهی از علی جدا شده؛ فرمانبر تو شوم؟ به خدا قسم! اگر برای او جز من کسی باقی نماند و برای من هم جز او کسی باقی نماند، مادامی که با او دشمنی ورزی هرگز با تو صلح و سازش نخواهم کرد و به فرمانت تن نخواهم داد. من هیچ گاه دشمن خدا را بر دوست خدا و حزب شیطان را بر حزب خدا بر نمی گزینم- والسلام.
پاسخ منفی قیس برای معاویه بسیار ناخوشایند بود زیرا عملاً حمایت مردم مصر را از دست رفته می دید و این امر می توانست به افکار عمومی مردم شام نیز لطمه جدی وارد کرده و آنان را نسبت به رویارویی با امیرالمؤمنین(علیه السلام)سست نماید؛ از این رو با جعل نامه ای، در حضور مردم ادعا نمود قیس حمایت خود را از جریان خونخواهی عثمان اعلام کرده است. متن نامه چنین بود:
بنام خداوند بخشنده مهربان؛ از قیس بن سعد به امیرمؤمنان معاویه بن ابی سفیان! درود بر تو، پس از حمد و ثنای خداوند که جز او خدایی نیست، من با خود اندیشیدم و به این نتیجه رسیدم که شایسته نیست از گروهی حمایت و پیروی کنم که امام پرهیزکار خود را کشتند.(در حالی که مسلمان بود و خونش باید حفظ می شد) لذا از خداوند آمرزش می طلبم و از او می خواهم تا دین و ایمانم را حفظ فرماید. آگاه باشید که من دوستی و سازش خود را با شما اعلام کرده و در نبرد با قاتلان پیشوای مظلوم (عثمان) شما را همراهی خواهم کرد. پس جنگجویان و لشکریان خود را به من بسپارید تا بی درنگ وارد عمل شوم - والسلام(5)
پی نوشت ها :
1. ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج1، ص 118 و119؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج2، ص 527 و 528؛ نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص63؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج3، ص108.
2. نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص71؛ ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج1، ص 119و120؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج3، ص113.
3. تاریخ یعقوبی، ج2، ص 187؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج2، ص 529، ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج1، ص120؛ ابن عبد ربه اندلسی، العقد الفرید، ج5، ص85و86.
4. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج2، ص 530 و531؛ ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج1، ص 120و121.
5. مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص16و17؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج2،ص390و391.