مقدمات جنگ صفین
الف) اعتراض اربد
پس از آن که یاران حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)تصمیم گرفتند به همراه ایشان با معاویه رویارو شوند، حضرت در میان انبوه جمعیت بالای منبر رفت و با صدایی رسا خطاب به آنان فرمود:سیروا الی اعداء الله سیروا الی اعداء السنن و القرآن سیروا الی بقیه الاحزاب قتله المهاجرین و الانصار؛ به سوی دشمنان خدا حرکت کنید. به سوی دشمنان سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)و قرآن حرکت کنید. به سوی باقیمانده احزاب و قاتلان مهاجران و انصار حرکت کنید.
در این وقت مردی از قبیله بنی فزاز به نام «اربد» برخاست و گفت: «ای امیرمؤمنان! تو می خواهی ما با برادرانمان در شام نبرد کنیم؛ همان گونه که ما را روانه ی نبرد با برادران بصری کردی؟! به خدا قسم! که ما هرگز چنین کاری نخواهیم کرد!».
مالک اشتر با شنیدن صدای او فریاد زد: «کیست که این گونه گستاخانه با امیرالمؤمنین سخن می گوید؟» و به سوی او رفت. اربد از ترس مالک و هجوم مردم پا به فرار گذاشت؛ ولی مردم خشمگین او را رها نکرده و به تعقیب او پرداختند و سرانجام او را گرفته و چنان با مشت و لگد و نیام شمشیر بر او زدند تا مرد. حضرت پس از شنیدن خبرمرگ وی، بسیار ناراحت شد و تصمیم به قصاص قاتلان وی گرفت؛ ولی به دلیل ازدحام و کثرت جمعیت در هنگام ضرب و شتم، قاتل مشخص نشد. از این رو فرمود: «خون بهای کسی که در چنین ازدحامی به قتل رسیده و قاتل او مشخص نیست باید از بیت المال پرداخت شود». آن گاه دستور داد خون بهای او را از محل بیت المال پرداخت کردند.(1)
ب) سخنرانی مالک اشتر
پس از ماجرای «اربد» و کشته شدن وی، مالک اشتر یار شجاع و دلسوز امام در میان جمعیت برخاست و پس از حمد و ثنای الهی گفت:ای امیرمؤمنان! آنچه دیدی، تو را تکان ندهد! و آنچه از آن خائن بدبخت شنیدی، نومیدت نسازد. این جمعیت انبوه را که می بینی همه حامی و پیرو تو هستند و خواستار زندگی پس از تو نیستند. اگر تصمیم داری که ما را بسوی دشمن روانه کنی، روانه کن. به خدا قسم! هر کس از مرگ بترسد از آن نجات نمی یابد و هرکس خواهان زندگانی باشد، دوامی برای او نیست. ما می دانیم که هیچ کس نمی میرد مگر این که اجل او فرا رسد؛ پس چرا با گروهی که آنان را دشمن خدا، قرآن و سنت و قاتلان مهاجران و انصار توصیف کردی، نبرد نکنیم؟ آنان دیروز در بصره بر گروهی از مسلمانان شوریدند، خدا را خشمگین ساخته و زمین را با کردار زشت خود تیره و تار ساختند. آنان سهم نیکوی آخرتشان را به کالای اندک دنیا فروختند.
الطریق مشترک و الناس فی الحق سواء و من اجتهد رأیه فی نصیحه العامه فله ما نوی و قد قضی ما علیه؛ راه حق، راهی همگانی است و مردم در برابر حق یکسانند و هر که با نظر خود برای مردم خیرخواهی کند، خدا مطابق نیت و نظرش به او پاداش می دهد و کاری که آن مرد فزازی انجام داد، کاری بود که گذشت.(2)
ج) سخنان حنظلة بن ربیع و عبدالله بن معتم
قبل از حرکت حضرت و سپاهیانش بسوی شام، حنظله بن ربیع و عبدالله بن معتم با گروهی از همفکران خود بر ایشان وارد شدند. ابتدا حنظله گفت:ای امیرمؤمنان! ما با خیراندیشی، نزد تو آمده ایم و پیشنهاد خیرخواهانه مان به سود توست؛ پس آن را رد مکن! از نظر ما بهترین راه در شرایط کنونی این است که با معاویه مکاتبه کنی و در نبرد با شامیان شتاب نداشته باشی. به خدا قسم! معلوم نیست که در این رویارویی کدام سپاه پیروز می شود و کدام سپاه شکست می خورد!
پس از آن عبدالله بن معتم برخاست و پس از حمد و ثنای گفت:
خداوند وارث بندگان و سرزمین ها بوده و پروردگار آسمان و زمین های هفت گانه است و همگی به سوی او باز می گردیم. هر که را بخواهد فرمانروا و پیروز گرداند و هر که را بخواهد شکست داده، خوار و زبون سازد؛ اما شکست واقعی از آن گمراهان و گنهکاران است، گرچه به ظاهر پیروز یا مغلوب شوند. به خدا قسم! امروز از کسانی شعار جنگ را می شنوم که توانایی تشخیص معروف از منکر را ندارند و خوب را از بد تمیز نمی دهند!(3)
د) سخنان معقل بن قیس یربوعی
معقل بن قیس یربوعی با شنیدن سخن اینان سخت خشمگین شد و به حضرت عرض کرد:ای امیرمؤمنان! به خدا قسم که اینان از راه خیرخواهی نزد تو نیامده اند و قصد فریبکاری دارند از آنها بپرهیز که دوست نماترین دشمنانند. دیگر یاران حضرت نیز با تأیید کلام معقل، زندانی کردن آن دو را از حضرت خواستار شدند و گفتند: یا آنان را زندانی کن و یا دست ما را در مورد آنان باز بگذار! حنظله و عبدالله نیز پی در پی می گفتند: آیا این است پاداش کسی که درمورد شما قصد خیرخواهی دارد؟!
حضرت به آن دو فرمود:
خداوند میان من و شما حاکم است و من کار شما را به خدا واگذار کرده و در برابر شما به او اعتماد و توکل می نمایم؛ حال هر جا می خواهید بروید. آنان از نزد حضرت برخاسته و رفتند و پس از مدتی کوتاه به همراه جمعی از افراد قبایل خود به معاویه پیوستند؛ اما از نبرد صفین کنار کشیده و در آن شرکت نکردند.(4)
هـ) سخنرانی عدی بن حاتم
عدی بن حاتم در برابر حضرت ایستاد و پس از ستایش خدا و درود بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)چنین گفت:ای امیرمؤمنان! جز از روی دانش سخن نگفتی و جز به سوی حق فرا نخواندی و جز به هدایت و فلاح فرمان ندادی. با این وجود، اگر مصلحت دانی باز با آنان مدارا کن تا نامه ات به ایشان برسد و فرستادگانت بر آنها وارد شوند، اگر پذیرفتند که صلح و سلامت برای ما و آنهاست و تو به مقصودت رسیده ای و اگر نپذیرفتند و بر پراکندگی میان مسلمانان پافشاری ورزیدند با آنان نبرد کن. با این کارحجت را بر آنان تمام کرده ایم. به خدا قسم! عنایت خدا از آنان نبرد کن. با این کار حجت را بر آنان تمام کرده ایم. به خدا قسم! عنایت خدا از آنان دورتر و شکست دادن آنها از شکست دادن گروهی که دیروز در ناحیه ی بصره با آنان جنگیدیم بر ما آسان تر است؛ چرا که حق برایشان روشن شده، ولی آن را ترک کرده اند و ما آن قدر با آنان می جنگیم تا به خواسته ی خود برسیم و رضای خدا را در آنچه اراده ی اوست، بدست آوریم.(5)
و) سخنرانی زید بن حصین طایی و اعتراض به او
وی پس از حمد و ثنای خدا و درود بر پیامبر مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت:به خدا قسم! اگر ما شکی در جنگ با دشمنان خود داشته باشیم، اندیشه و تعلل برای ما سودی ندارد و نباید به آنان فرصت دهیم که اگر چنین کنیم کارها به سمت تباهی می رود و کوشش ها در مسیر گمراهی می افتد، در حالی که خداوند در کتاب خود فرموده: [ و اما بنعمه ربک فحدث](6)؛ «و از نعمت پروردگار خویش، با مردم سخن گوی». حال چگونه با پیروان سنگدلش که افرادی ستمگر و تجاوزگر و کم نصیب در اسلامند و در شمار مهاجران و انصار و تابعان نیکوکار نیستند، مدارا کنیم؟
در این هنگام مردی طایی برخاست و گفت: «ای زید! آیا سخن سرور ما عدی بن حاتم ناهنجار بود؟!» زید بن حصین پاسخ داد: من نسبت به عدی، از همه ی شما آگاه ترم و من همواره حرف حق را می گویم، اگرچه مردم از شنیدن آن خشمناک شوند.(7)
ز) سخنان عبدالله بن بدیل
آن گاه عبدالله بن بدیل برخاست و به حضرت عرض کرد:ای امیرمؤمنان! اگر آنان به راستی خدا را می خواستند و برای خدا کار می کردند با ما مخالفت نمی ورزیدند. آنان در حقیقت از تصمیم مساوی و عادلانه بیت المال میان مسلمانان گریزانند و از روی انحصار طلبی در سلطنت و زیاد خواهی در مال دنیا و بر پایه ی کینه و دشمنی که در درون خود احساس می کنند و به خاطر لطماتی که تو در جنگ های گذشته به آنان زده ای و برادرانشان را کشته ای، با ما قصد جنگ دارند.
سپس رو به مردم کرد و گفت:
چگونه معاویه با علی بیعت کند، در حالی که علی در یک روز برادرش حنظله، دایی اش ولید و جدش عتبه را یکجا کشته است؟ به خدا قسم! گمان نکنم چنین کند و با آسودگی و مدارا سر به راه نخواهد شد؛ مگر آن که نیزه ها و شمشیرها بر آنان فرود آمده و فرقشان شکافته شود.(8)
رهنمود اخلاقی امیرالمؤمنین(علیه السلام)به یاران
در این ثنا به حضرت خبر رسید عمروبن حمق (صحابی بزرگ) و حجربن عدی از مردم شام برائت جسته و آنان را لعن می کنند. حضرت کسی را فرستاد تا آنان را از این کار باز دارد. آن دو پس از شنیدن پیام امام(علیه السلام)نزد او آمده و گفتند:«ای امیرمؤمنان! مگر ما بر حق نیستیم و مگر آنان بر راه باطل نمی روند؟ چرا ما را از دشنام دادن به آنان باز داشتی؟» حضرت فرمود:
کرهت لکم أن تکونوا لعانین شتامین تشتمون و تبرئون و لکن لو وصفتم مساوی أعمالهم فقلتم من سیرتهم کذا و کذا و من عملهم کذا و کذا کان و من عملهم کذا و کذا کان اصوب فی القول و ابلغ فی العذر و لو قلتم مکان لعنکم ایاهم و براء تکم منهم - اللهم احقن دمائنا و دماءهم واصلح ذات بیننا و بنیهم و اهدهم من ضلالتهم حتی یعرف الحق منهم من جهله و یرعوی عن الغی و العدوان منهم من لهج به کان هذا احب الی و خیرا لکم؛
دوست ندارم شما نفرین گرو دشنام دهنده باشید؛ این که ناسزا گویید و اظهار نفرت کنید. اگر به جای آن، کردار ناپسند آنان را توصیف می کردید و می گفتید رفتار و کردارشان چنین و چنان است، بهتر و مؤثرتر بود. به جای نفرین و دشنام به آنان، بگویید: بار خدایا! خون ما و آنان را حفظ کن و میان ما و ایشان، صلح برقرار فرما و آنان را از گمراهی باز دار تا کسی که قدرت شناخت حق ندارد، آن را بشناسد و آن که به سرکشی و دشمنی پرداخته از پافشاری بر آن دست بکشد. این برای من، خوش تر و برای شما بهتر خواهد بود.
هر دو، نصیحت امام(علیه السلام)را پذیرفتند. عمرو بن حمق گفت:
ای امیرمؤمنان! من به سبب خویشاوندی که میان من و توست و یا به امید دریافت مال و مقام با تو بیعت نکردم؛ بلکه انگیزه ی بیعت من با تو این بود که تو دارای پنج ویژگی برجسته می باشی: نخست آن که: تو پسرعموی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)هستی. دوم آن که: نخستین کسی هستی که به او ایمان آورد. سوم این که: همسر سرور زنان عالم، فاطمه (علیها السلام) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)هستی. چهارم این که: پدر خاندان و ذریه ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هستی. و بالاخره در میان مهاجران، بزرگترین سه در جهاد از آن توست. به خدا قسم! اگر مجبور شوم کوه ها را از جای بر کنم و آب دریاهای مواج را بیرون بریزم تا روزی بتوانم دوستانت را یاری نموده و دشمنانت را نابود سازم؛ باز حقی را که بر ذمه ام داری ادا نکرده ام.
اللهم نور قلبه بالتقی و ایده الی صراط مستقیم، لیت أن فی جندی مأه مثلک؛ پروردگارا! قلب او را به تقوا نورانی ساز و او را به راه راست هدایت و یاری فرما. ای کاش در لشکر من صد نفر مانند تو وجود داشت.
حجر گفت: ای امیرمؤمنان! لشکر خود را پاکسازی کن و از شمار کسانی که با تو نیرنگ می کنند بکاه!(9)
فراخوانی فرماندهان و تدارک نیرو
امیرالمؤمنین(علیه السلام)پس از ارزیابی اوضاع داخلی جامعه و موضوع موافقان و مخالفان و اطمینان از تصمیم جدی معاویه و مردم شام، مبنی بر جنگ و مخاصمه به ناچار گزینه رویارویی با آنان را برگزید و بلافاصله به تدارک نیرو پرداخت. بدیهی بود رویارویی با سپاه شام و معاویه، شرایط خاص خودش را داشته باشد؛ زیرا اولاً: از لحاظ سیاسی موقعیت معاویه در میان مردم شام نسبت به موقعیت امام(علیه السلام)در میان کوفیان به مراتب بهتر و مستحکم تر به نظر می رسید و معاویه دومین دهه ی حاکمیت مقتدرانه خود را بر سرزمین شام تجربه می کرد و از قدرت و نفوذ گسترده ای در میان قبایل شام برخوردار بود. ثانیاً از لحاظ اقتصادی معاویه دارای ثروت کلانی بود و با بذل و بخشش های فراوان و بی حد و حصر بیت المال، توانسته بود راه سلطه و حاکمیت خود را بر مردمان آن دیار هموار سازد؛ بطوری که با یک فراخوان عمومیامیرالمؤمنین(علیه السلام)پس از ارزیابی اوضاع داخلی جامعه و موضوع موافقان و مخالفان و اطمینان از تصمیم جدی معاویه و مردم شام، مبنی بر جنگ و مخاصمه به ناچار گزینه رویارویی با آنان را برگزید و بلافاصله به تدارک نیرو پرداخت. بدیهی بود رویارویی با سپاه شام و معاویه، شرایط خاص خودش را داشته باشد؛ زیرا اولاً: از لحاظ سیاسی موقعیت معاویه در میان مردم شام نسبت به موقعیت امام(علیه السلام)در میان کوفیان به مراتب بهتر و مستحکم تر به نظر می رسید و معاویه دومین دهه ی حاکمیت مقتدرانه خود را بر سرزمین شام تجربه می کرد و از قدرت و نفوذ گسترده ای در میان قبایل شام برخوردار بود. ثانیاً از لحاظ اقتصادی معاویه دارای ثروت کلانی بود و با بذل و بخشش های فراوان و بی حد و حصر بیت المال، توانسته بود راه سلطه و حاکمیت خود را بر مردمان آن دیار هموار سازد؛ بطوری که با یک فراخوان عمومی می توانست لشکری مجهز که بالغ بر دویست هزار نفر بود را فراهم سازد و اساساً معاویه با در نظر گرفتن چنین توان سیاسی و اقتصادی خود رؤیای خلافت را در سر می پرورانید. از این رو، رویارویی با معاویه و سپاه شام کار ساده ای به نظر نمی رسید و نیازمند یک برنامه ریزی منسجم و حساب شده ای بود؛ لذا امام(علیه السلام)در اولین حرکت، اقدام به فراخوانی عمومی نیرو کرد و با ارسال نامه ها و پیام هایی به کارگزاران خویش از آنان تقاضای نیرو نمود و آنها را جهت مدیریت و فرماندهی نیروها فرا خواند. وجود کارگزاران شایسته امام(علیه السلام)علاوه بر آن که از موقعیت و جایگاه والای معنوی در میان مسلمانان برخوردار بودند، بر توان رزمی و ارتقای مانور نظامی سپاه نیز می افزود.وقتی نامه امام(علیه السلام)به دست فرماندار اصفهان رسید، وی امور اصفهان را به حارث بن ابی الحارث سپرد و کارهای همدان را که در آن زمان تابع اصفهان بود به سعید بن وهب واگذار کرد و بلافاصله به سوی امام(علیه السلام)رهسپار شد.
امام(علیه السلام)در راستای بسیج کردن نیرو و تقویت سپاه، طی نامه ای به سربازانش به تشریح و تبیین حقوق متقابل فرماندهان و سپاهیان پرداخته و ضرورت فرمانبرداری را به آنان گوشزد می فرماید؛ متن نامه بدین شرح است:
بنام خداوند بخشنده مهربان؛ از بنده ی خدا علی، امیر مؤمنان. بر فرمانرواست که به خاطر نعتی که به وی رسیده و آن حکومت که به او اختصاص یافته نسبت به فرمانبردارانش دگرگون نشده (و مغرور نشود) و آنچه خدا به فزونی نصیبش کرده او را به نزدیکی بیشتر و دلجویی و فزونتر از بندگان خدا وا دارد. آگاه باشید، حق شما بر من آن است که جز اسرار جنگی، رازی را از شما پنهان ندارم و جز در حکم شرعی، کاری بی مشورت شما انجام ندهم و پرداخت حقوقی را که شایسته ی شماست به تأخیر نیفکنم و چیزی از آن نکاهم و (دیگر) این که شما در حق، نزد من یکسان باشید. اگر چنین کردم خیرخواهی نسبت به من و فرمانبرداری از من، بر شما واجب است؛ پس از دعوت من سرنتابید و در اصلاح دینتان، با دستمایه گرفتن از دنیای خود، کوتاهی نکنید و هر طاعتی را که برای خداست بجای آرید و زندگانی خود را بهبود بخشید و در گرداب ها، به حق جویی غوطه ور شوید (در راه خدا) از سرزنش هیچ ملامتگری پروا نکنید که اگر از این کار خودداری کنید، در نظر من هیچ کس خوارتر از شما نخواهد بود. آن گاه وی را چنان کیفری دهم که هیچ مدارایی در آن نباشد. پس این (حقوق) را از فرماندهان خود بگیرید و (حق) آنان را نیز از جانب خود ادا کنید. خداوند کار شما را اصلاح نماید - والسلام.
امام(علیه السلام) علاوه بر فراخوانی فرماندهان و بسیج نیرو به بعد اقتصادی و تدارک مالی لشکر نیز اهتمام ویژه ای داشت. از این رو دستور داد تا جهت هزینه های جنگ و تجهیز سپاه، کلیه ذخائر و اموال اضافه بیت المال که نزد استانداران بود جمع آوری گردد. نمونه بارز این دستور امام، نامه ایشان به عبدالله بن عباس است:
بسم الله الرحمن الرحیم من عبدالله علی امیرالمؤمنین الی عبدالله بن عباس. اما بعد: فانظر ما اجتمع عندک من غلات المسلمین و فیئهم فاقسمه من قبلک حتی تغنیهم و ابعث الینا بما فضل نقسمه فیمن قبلنا و السلام؛(13)
بنام خداوند بخشنده مهربان، از بنده ی خدا علی، امیرمؤمنان به عبدالله بن عباس. اما بعد: بررسی و تحقیق کن که از غلات مسلمانان و غنایم متعلق به ایشان، چه اندازه نزد تو وجود دارد، آن را میان کارگزاران خود تقسیم کن، تا بی نیازشان سازی و باقی مانده ی آنرا نیز نزد ما بفرست تا میان کارگزاران خود تقسیم کنیم - والسلام.
کناره گیری برخی از یاران
هرچند اکثریت مردم برای عزیمت و جهاد به آن حضرت پاسخ مثبت دادند؛ ولی عده قابل توجهی نیز در همراهی با آن حضرت تردید و یا اکراه داشتند؛ مانند یاران عبدالله بن مسعود. آنان به اتفاق عبید سلمانی و همراهانش نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام)آمدند و به او گفتند: ما با تو رهسپار می شویم؛ ولی در لشکرگاه شما فرود نمی آییم و خود، اردویی جداگانه می زنیم تا در کار شما و شامیان بنگریم، هرگاه دیدیم یکی از دو طرف مرتکب کاری که بر او حلال نیست شد یا گردنکشی و ظلمی از او سر زد، ما بر ضد او وارد پیکار می شویم. حضرت فرمود: «آفرین بر شما! این یعنی به کاربردن بصیرت در دین و در حقیقت به کاربستن دانش در سنت. هر کس به چنین پیشنهادی راضی نشود بی گمان خائن و ستمگر است.» بعضی دیگر از یاران عبدالله بن مسعود نیز که ربیع بن خثیم با آنان بود و قریب به چهارصد تن می شدند، نزد وی آمدند و گفتند: «ای امیرمؤمنان! ما با وجود شناخت فضل و برتری تو، در این پیکار (داخلی) شک داریم و نه ما و نه تو و نه دیگر مسمانان، هیچ کدام از وجود افرادی که با دشمنان برون مرزی پیکار کنند بی نیاز نیستیم، پس ما را در برخی مرزها بگمار که آنجا باشیم و در دفاع از مردم آن مناطق بجنگیم! پس امام(علیه السلام)او و همراهانش را به ناحیه ری فرستاد».(14)سخنرانی امام(علیه السلام)قبل از حرکت به سوی شام
امیرالمؤمنین(علیه السلام)قبل از حرکت به سوی شام، طی خطبه ای جامع با مردم اتمام حجت کرده و پس از حمد و ثنای الهی چنین فرمود:ای بندگان خدا! بترسید از خدا، و از او و از امام و پیشوای خود پیروی کنید؛ زیرا مردم نیک رفتار و شایسته بوسیله پیشوای عادل نجات یابند. آگاه باشید که مردم بدکردار بوسیله پیشوای نادرست نابود گردند و معاویه امروز حق مرا که در دست او است به ناحق گرفته، و بیعت مرا شکسته و در دین خدای و عزوجل سرکشی کرده و به حقیقت، شما ای مسلمانان! می دانید مردم دیروز چه کردند(15) و شما با رغبت و میلی که درباره من داشتید برای کار خود، پیش من آمدید تا اینکه مرا برای بیعت، از خانه ام بیرون کشیدید. و من از بیعت با شما خودداری کردم تا آنچه در نزد شما است آزمایش کنم؛ پس سخن را چندین بار از سر گرفتید (و در خواست پذیرش خلافت و بیعت مرا کردید) و من نیز سخن خود را از سرگرفتم (و از بیعت خودداری کردم) و شما روی حرصی که بر بیعت من داشتید، بر من هجوم آوردید، مانند هجوم شتران بر گودال های آب (هنگام آشامیدن) بدانسان که من ترسیدم برخی از شما زیر دست و پا بماند و بمیرد؛ پس چون چنین دیدم در کار خود و شما اندیشه کردم و با خود گفتم: «اگر من در کار ایشان اقدام نکنم و سخنانشان را نپذیرم به کسی که همانند من باشد دست نخواهند یافت، و (کسی که) مانند من به عدالت و دادگستری رفتار کند(پیدا نخواهد کرد) و گفتم: به خدا سوگند! اگر من برایشان فرمانروایی کنم و آنان حق برتری مرا بشناسند، نزد من محبوب تر است از اینکه اینان بر من فرمانروایی کنند و برتری و حق مرا نشناسند؛ پس دست خود را(برای بیعت) باز کردم و شما از گروه مسلمانان با من بیعت کردید در صورتی که در میان شما مهاجر و انصار و پیروان نیکوکار بودند؛ پس من پیمان بیعت خود را و آنچه در این دست دادن واجب بود از شما برگرفتم و آنچه از عهد و پیمان خداوند و سخت ترین پیمان و عهد پیامبران الهی بود از شما گرفتم که با من وفاداری کنید و دستور مرا بشنوید و پیروی کنید و درباره من خیراندیشی کنید. در همراهی من با هر ستمکار و دشمنی با هر که از دین بیرون رود بجنگید. شما همه اینها را پذیرفتید؛ پس من در این باره عهد و پیمان خدا و رسولش را از شما گرفتم و شما آن را پذیرفتید و خدا را بر شما گواه گرفتم. برخی از خودتان را بر دیگری گواه ساختم؛ آن گاه در میان شما به کتاب خدا و سنت پیامبرش(صلی الله علیه و آله و سلم)بپا خاستم، (پس با این احوال) شگفت از معاویه بن ابی سفیان که با من درباره خلافت ستیزه می کند و پیشوایی و امامت مرا نادیده گرفته و انکار می کند. او می پندارد که به خلافت سزاوارتر از من است و این جرأت و گستاخی او به ساحت قدس خدا و پیامبر است با اینکه هیچ گونه حق و برهانی برای او در خلافت نیست؛ (زیرا) نه مهاجران با او در خلافت بیعت کرده اند و نه انصار و نه مسلمانان سرتسلیم در برابرش فرود آورده و آن را به او واگذار کرده اند، ای گروه مهاجر و انصار و هر که سخن مرا می شنود! آیا شما پیروی مرا بر خود واجب نساختید؟ آیا شما از روی رغبت و میل، با من بیعت نکردید؟ آیا من از شما پیمان نگرفتم که سخن مرا بشنوید و به آن عمل کنید؟ مگر بیعت من با شما محکم تر از بیعت با ابوبکر و عمر نبود؟ (زیرا آن دو، آن همه یپمانی که من از شما گرفتم، نگرفته بودند)؛ پس چرا افرادی که با من مخالفت می کنند بیعت با آن دو را تا آخر نشکستند؛ ولی اکنون بیعت مرا می شکنند و پایداری در بیعت خود نمی کنند؟ آیا بر شما نیست که بر من خیراندیشی کنید؟ آیا اطاعت از دستور من، بر شما لازم نیست؛ آیا نمی دانید که بیعت من بر حاضر و غایب شما لازم است پس معاویه و یاران او را چه شده که بر بیعت با من خرده می گیرند و آن را نمی پذیرند؟ چرا در بیعت با من وفاداری نمی کنند؟ با اینکه من از نظر خویشاوندی با پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)و پیشی در اسلام و دامادی او، از کسانی که بر من پیشی گرفتند، به خلافت سزاوارترم. آیا نشنیده اید گفتار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)را در روز غدیر که درباره ولایت و دوستی من فرمود؛ پس ای مسلمانان! از خدا بترسید و مردم را به جنگ با معاویه فرا خوانید، معاویه ی پیمان شکن کج رفتار و یاران ستمکارش.
اکنون بشنوید از کتاب خدا که بر پیامبرش نازل شده آنچه را بر شما می خوانم تا از آن پند گیرید؛ زیرا به خدا سوگند! قرآن اندرزی است برای شما، پس از اندرزهای آن استفاده کنید و خود را از نافرمانی خدا باز دارید؛ زیرا خداوند شما را با غیر خودتان اندرز داده (و به وسیله داستان های گذشتگان و دیگران، شما را پند داده است) به پیامبرش فرموده:
«آیا جمعی از بنی اسرائیل را مشاهده نکردی که پس از موسی در هنگامی که به پیامبر خود گفتند برای ما فرماندهی انتخاب کن تا در راه خدا جنگ کنیم، گفت: شاید اگر دستور جنگ به شما داده شود، پیکار نکنید؟ گفتند: چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم در حالی که از خانه های خود و فرزندانمان بیرون رانده شده ایم؛ اما هنگامی که برایشان دستور جنگ داده شد، جز عده کمی از ایشان، همه سرپیچی کردند و خداوند از ستمگران آگاه است، و پیامبرشان به آنان گفت: همانا خدا برای شما طالوت را به فرماندهی و پادشاهی مبعوث کرد. گفتند: چگونه او بر ما فرمانروایی کند با اینکه ما از او به فرمانروایی سزاوارتر و او ثروت زیادی ندارد؟! گفت: همانا خدا او را بر شما برگزیده و به او در علم و جسم قدرت بخشیده».
ای گروه مردم! همانا برای شما در این آیات پند و عبرتی است تا بدانید خداوند خلافت و زمامداری را پس از پیامبران در بازماندگان آنان نهاده و بدانید که خداوند طالوت را برتری داد و با برگزیدن او، وی را بر مردمان پیش انداخت و به او در دانش و توان فزونی داد؛ پس آیا هیچ می پندارید که خداوند بنی امیه را بر بنی هاشم برگزیده باشد؟ و معاویه را در دانش و توان فزونی داده باشد. پس ای بندگان خدا! بترسید از خدا و در راه او پیکار کنید، پیش از آنکه خشم او شما را به واسطه نافرمانی اش فرا گیرد که خدای عزوجل می فرماید: «کافران بنی اسرائیل بر زبان داود و عیسی بن مریم، لعن و نفرین شدند؛ این بخاطر آن بود که گناه می کردند و اعمال زشتی انجام می دادند. یکدیگر را نهی نمی کردند، چه بد کاری انجام می دادند!». و نیز فرمود: «مؤمنان واقعی آنانند که جهاد کردند، به خدا و رسولش ایمان آوردند و سپس شک و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جان های خود در راه خدا جهاد کردند؛ آنان راستگویانند».(16) همچنین فرمود،: «ای آنان که ایمان آورده اید آیا راهنمایی کنم شما را به تجارتی که شما را از عذابی دردناک رهایی می بخشد؟!، به خدا و رسولش ایمان آرید و با اموال و جان های خود در راه خدا جهاد کنید، این برای شما بهتر است اگر بدانید، گناهانتان را می بخشد و شما را در باغ هایی از بهشت داخل می کند که نهرها از زیر درختانش جاری است و در مسکن های پاکیزه ای در بهشت جاویدان جای می دهد و این پیروزی بزرگی است».(17)
بترسید از خدا ای بندگان خدا و (مردم را) برای پیکار و جهاد به همراهی امام و پیشوای خود برانگیزانید، و اگر به جای شما برای من گروهی به شماره مردم جنگ بدر بود که چون دستورشان می دادم فرمانبرداری ام می کردند و چون آنان را بر می انگیختم با من بر می خاستند، هر آینه به وسیله آنان از بسیاری از شما مردم بی نیاز می شدم و شتابان به جنگ با معاویه و یارانش می رفتم؛ زیرا جهاد واجب همانست.(18)
پی نوشت ها :
1. دینوری، اخبارالطوال، ص164؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح ج2، ص499.
2. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج2، ص 499و500؛ و نیز بنگرید: دینوری، اخبارالطوال، ص 164و165.
3. نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص 95و96.
4. نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص 96.
5. نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص 98و99.
6. ضحی: آیه ی 11.
7. نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص 99 و 100.
8. نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص102.
9. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج2، ص 543؛ نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص 102و103.
10. اعراف: آیه ی 148.
11. آل عمران: آیه ی 173.
12. نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص 104و105.
13. نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص 106.
14. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه؛ ج3ص186.
15. اشاره به جریان انتخاب خلفای گذشته و اوضاع سیاسی جامعه و مردمان آن زمان است.
16. حجرات: آیه ی 15.
17. صف: آیات 12-10.
18. شیخ مفید، الاشاد، ج1، ص 255؛ علامه طبرسی، الاحتجاج، ص 259.