لیله الهریر

رویارویی عمروعاص و مالک اشتر
چهارشنبه، 11 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
لیله الهریر
لیله الهریر
 

نویسندگان: عباس فاضلی؛ حسین فاضلی



 

رویارویی عمروعاص و مالک اشتر

در طول نبرد صفین، مالک اشتر رشادت ها و دلاوری های بسیاری از خود نشان داد؛ به گونه ای که حضور او در هر نقطه از میدان کاملاً محسوس و تأثیرگذار بود و مهارت وی در جنگ آوری، حتی از چشم معاویه و فرمانده هانش مخفی نماند. معاویه با دیدن مبارزات مالک اشتر و در هم کوبیدن صفوف شامیان توسط وی، تصمیم گرفت تا او را از پای در آورد؛ لذا به مروان بن حکم دستور داد تا با همراهی گروهی جنگجو، به مالک حمله برده و به زندگی او خاتمه دهند؛ ولی مروان که از رویارویی با مالک، هراس داشت و بر جان خود می ترسید و از طرفی در اعطای وعده حکومت مصر به عمروعاص از جانب معاویه دل خوشی نداشت از پذیرش این مأموریت خودداری کرد و به معاویه پیشنهاد داد تا این مسئولیت را به عمروعاص واگذارد و در حالی که به عمروعاص اشاره می کرد به معاویه گفت: «عمروعاص همنشین و راز دار توست نه من! به او وعده فرمانروایی مصر را دادی و مرا در زمره محرومان قرار دادی؛ پس اینک که فرمانروایی را به او عطا کردی، بهتر است مسئولیت این نبرد را نیز به او دهی»!. معاویه از پاسخ مروان خوشش نیامد و از طرفی هم، سخن او را برحق می دانست، از این رو مأموریت این نبرد را به عمروعاص سپرد. عمروعاص که تا این لحظه در مجلس ساکت نشسته بود به معاویه گفت: «به خدا قسم! من هرگز مانند مروان با تو سخن نمی گویم!». معاویه گفت: «چرا باید پاسخی دهی، در حالی که من تو را بر او مقدم کردم و مشاور خود قرار داده و به تو وعده آنچنانی دادم؛ اما او را محروم کردم؟!». عمرو گفت: «ای معاویه! تو نیز این را بدان که اگر چیزی به من دادی و چنین و چنانم کردی، به خاطر شایستگی ها و لیاقت من بوده است».
عمروعاص این را گفت و آماده رویارویی با مالک اشتر شد و با همراهی جنگاورانی وارد میدان نبرد شد و به سوی مالک به راه افتاد، اما همین که رودرروی وی قرار گرفت و صلابت او و یارانش را دید، لرزه بر اندامش افتاد؛ ولی به هر ترتیب سعی کرد تا بر ترس خود چیره شود و در حالی که رجز می خواند به سوی مالک حمله ور شد؛ ولی با یک حمله مالک، خراشی در چهره اش پدید آمد. از این رو، عمروعاص از ترس جانش، زخم را بهانه کرد و با سرعت به لشکرش بازگشت. فرار عمرو عاص از صحنه ی نبرد. بر لشکریان شام سنگین آمد و آنان به معاویه اعتراض کردند که چرا چنین فرد ترسویی را فرمانده لشکر کرده است».(1)

شایعه ی کشته شدن امیرالمؤمنین(علیه السلام)

در اوج جنگ و درگیری دو لشکر، شناسایی افراد بسیار مشکل بود؛ آنچه دیده می شد، نیزه ها و شمشیرهایی بود که طرفین به سوی یکدیگر حواله می کردند و تنها صدای چکاچک شمشیرها و نیزه ها به گوش می رسید. امیرالمؤمنین(علیه السلام)نیز همچون یارانش در وسط میدان غرق در پیکار بود، به طوری که آن حضرت در ازدحام جمعیت جنگجویان، به چشم نیامد و ساعتی عراقیان از او اطلاعی نداشتند. بزرگان سپاه گمان کردند آن حضرت شهید شده است. با این گمان عده ای ناله زده و به شدت گریستند. وقتی امام حسن(علیه السلام)از این جریان آگاه شد، نزد آن عده آمد و فرمود: «ای مردم! آرام باشید و با گمانی واهی، گریه نکنید. شک نکنید که اگر مردم شام، امیرالمؤمنین(علیه السلام)را کشته بودند با جرأت و شدت بیشتری بر شما حمله ور می شدند». در این هنگام پیرمردی از راه رسید و گفت: «امیرالمؤمنین(علیه السلام)را شهید کردند. من پیکر مبارکش را در میان کشتگان دیدم». با سخن او، لشکریان صدا به ناله سردادند. امام حسن(علیه السلام)که از گفته آن پیرمرد خشمگین شده بود، رو به لشکریان کرد و فرمود:
او مردی دروغگوست، سخنش را باور نکنید. پدرم مرا خبر داده که شهادتش در کوفه خواهد بود و مردی از قبیله ی مراد، او را شهید خواهد کرد و آن حضرت هرگز سخن دروغ نمی گوید. شما نباید گفته پدرم را رها کنید و به خبر دروغ این مرد توجه کنید. بروید و مردانه نبرد کنید؛ تا به خواست خدا پیروز شوید.
گفته های امام حسن(علیه السلام)به لشکریان آرامش داد و آنان دوباره به میدان نبرد بازگشته و مشغول جنگ شدند.(2)

خطبه ی امیرالمؤمنین(علیه السلام)قبل از لیله الهریر

امام(علیه السلام)در طول این مدت، تلاش های بسیاری نمود تا بلکه شامیان را از تصمیم خود منصرف کند؛ ولی هیچ یک از این تلاش ها مثمرثمر واقع نشد؛ از این رو هنگامی که حضرت از انصراف شامیان بر ادعای باطل خودشان ناامید شد، در جمع یارانش خطبه ای آتشین بدین شرح ایراد فرمود:
الحمد لله علی نعمه الفاضله علی جمیع من خلق من البر و الفاجر و علی حججه البالغه علی خلقه من اطاعه فیهم و من عصاه ان رحم فبفضله و منه و ان عذب فیما کسبت ایدیهم (و ان الله لیس بظلام للعبید).(3) احمده علی حسن البلاء و تظاهر النعماء و استعینه علی ما نابنا من أسر دنیا او آخره و أومن به و أتوکل علیه و کفی بالله وکیلا و أشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق ارتضاه لذلک و کان أهله و اصطفاه علی جمیع العباد لتبلیغ رسالته و جعله رحمه منه علی خلقه فکان کعلمه فیه رءوفا رحیم أکرم خلق الله حسباً و اجمله منظرا و اسخاه نفسا و أبره بوالد و أوصله لرحم و أفضله علما و أثقله حلما و أوفاه بعهد و آمنه علی عقد لم یتعلق علیه مسلم و لا کافر بمظلمه قط بل کان یظلم فیغفر و یقدر فیصفح و یعفو حتی مضی(صلی الله علیه و آله و سلم)مطیعا الله صابرا علی ما أصابه مجاهدا فی الله حق جهاد حتی اتاه الیقین(صلی الله علیه و آله و سلم)فکان ذهابه أعظم المصیبه علی جمع اهل الأرض و البر و الفاجر؛ ثم ترک کتاب الله فیکم یأمر بطاعة الله و ینهی عن معصیته و قد عهد الی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)عهدا فلست أحید عنه وقد حضرتم عدوکم و قد علمتم من رئیسهم منافق ابن منافق یدعوهم إلی النار و ابن عم نبیکم معکم بین اظهرکم یدعوکم الی الجنه و الی طاعه ربکم و یعمل بسنه نبیکم(صلی الله علیه و آله و سلم) فلاسواء من صلی قبل کل ذکر لم یسبقنی بصلاتی مع رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)احد و أنا من اهل بدر و معاویه طلیق ابن طلیق و الله انکم لعلی حق و إنهم لعلی باطل فلا یکونن القوم علی باطلهم اجتمعوا علیه و تفرقون عق حقکم حتی یغلب باطلهم حقکم، قاتلوهم یعذب هم الله باید بکم؛ فان لم تفعلوا یعذبهم بأیدی غیرکم، فأجابه اصحابه فقالوا: یا امیرالمؤمنین انهض بنا الی عدونا و عدوک اذا شئت فو الله ما نرید بک بدلانموت معک و نحیا معک - فقال لهم علی مجیباً لهم: «والذی نفسی بیده لنظر الی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)اضرب قدامه بسفی فقال: لاسیف الا ذوالفقار و لا فتی إلا علی»(4) و قال: «یا علی! أنت منی بمنزله هارون من موسی غیر أنه لا نبی بعدی (5) و موتک و حیاتک یا علی معی». و الله ما کذبت و لا کذبت و لا ضللت و لاضل بی و ما نسیت ما عهد الی و انی لعلی بینة من ربی و انی لعلی الطریق الواضح ألفظه لفظا؛(6)
سپاس خدای را بر نعمت های بیکرانش بر تمامی مردم، از نیک و بد و برحجت های رسای او در برابر آفریدگانش، چه آنان که سر به فرمان او سپردند و چه آنان که از فرمان او سرتافتند. اگر رحمت آرد، از سرفضل و منت اوست و اگر شکنجه و عذاب روا دارد؛ دستاورد خود گنهکاران است؛ زیرا خداوند بر بندگان خویش ستمکار نیست و او را بر نیک آزمایی و آشکار ساختن این هم نعمت های بیکران سپاس دارم و در آنچه از امور دنیا یا آخرت نصیب ما فرموده، هم از او یاری جویم و به او ایمان دارم و بر او توکل کنم که حمایت او کافی است.
و گواهی می دهم که خدایی جز خداوند یکتا نیست. و گواهی می دهم که محمد بنده و فرستاده اوست، وی را به راهنمایی و با دین حق بفرستاد و وی نیز خود شایسته ی آن بود، او را از میان تمام بندگانش به پیام رسانی خویش برگزید و رحمتی بر آفریدگان خویش قرار داد، همچنان که خدا خود از فطرت او آگاهی داشت، نرمخوی و مهربان بود، گرامی ترین آفریدگان خدا، به شرف و دودمان و خوش چهره ترین و گشاده دست ترین کس؛ و به والدین نکوکارتر، و برنگهداشت پیوند خویشاوندی (و صله ی رحم) نگهبان تر، و به دانش برتر، و به بردباری سنگین تر و شکیباتر و به پیمانداری وفادارتر و به عقد و عهد امین تر از هر کس بود، هرگز مسلمان و کافی ستمی از او ندید بلکه وی خود ستم می دید و می بخشود و (بر انتقام) توانا بود و درمی گذشت و عفو می فرمود، همواره سر به فرمان خدا می سپرد و بر آنچه بدو می رسید شکیبا بود، در پیکار در راه خدا، چنان که جهاد الهی را در خوراست، عمر خویش را سپری کرد تا آن که رحلتش در رسید، درود خدا بر او و خاندانش. رفتن او (از این سرای خاکی) برای تمام مردم زمین، از نیک و بد، بزرگترین مصیبت بود. آن گاه کتاب خدا را در میان شما بر جای گذاشت که شما را به فرمانبرداری از خدا امر می دهد و از نافرمانی از او باز می دارد. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)با من عهدی بسته است که نمی توانم از آن سرپیچی کنم. اینک شما با (نیروهای) دشمن رویاروی شده اید و می دانید فرمانده آنان کیست؛ منافقی است منافق زاده که ایشان را به دوزخ می خواند و (از این سوی) پسرعم پیامبرتان با شما و در میان شماست که شما را به (بهشت و به ) فرمانبرداری پروردگارتان می خواند، و خود به روش پیامبرتان عمل می کند.
هیچ کس در نمازگزاری من با پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، بر من پیشی نگرفته است. من از بدریانم و معاویه اسیر آزاد شده ی جنگی و فرزند اسیری آزاد شده است. به خدا سوگند که شما به یقین، برحقید و آنان بی گمان، بر باطلند. مبادا آن گروه، بر باطل خویش همدست و همداستان شوند و شما بر حق خویش به پراکندگی گرایید تا باطل آنان بر حق شما چیره آید. با آنان پیکار کنید که خداوند آنان را به دست شما مجازات می کند و اگر شما چنان نکنید، به دست دیگران عذابشان خواهد کرد؛
پس یاران در پاسخ حضرت گفتند: «ای امیرمؤمنان! هرگاه و به هرگونه شما بخواهی ما را بر دشمنان و دشمن خود بشوران و بتازان که به خدا قسم، ما جز تو کسی را به فرماندهی نخواهیم، با تو می میریم و با تو زنده می مانیم». امیرالمؤمنین(علیه السلام)در پاسخ به آنان فرمود:
سوگند به آن که جانم در دستان اوست، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، وقتی دید من در برابر وی با شمشیر خود ضربه هایی کاری می زنم، فرمود:
«شمشیری جز ذوالفقار و جوانمردی جز علی نباشد و فرمود: «ای علی تو نسبت به من مانند هارونی نسبت به موسی، جز آنکه پس از من پیامبری نباشد، و مرگ و زندگی تو، ای علی، با من است». به خدا سوگند! دروغ نگفتم و دروغ نشنیدم و گمراه نشدم و کسی به وسیله ی من به بیراهه کشانده نشد و آنچه را (پیامبر) با من پیمان بست از یاد نبردم. براستی مرا دلیلی آشکار از طرف پروردگار است و من بی گمان در راه روشن او رهسپارم و سخن پیامبر را حرف به حرف بازگفتم.

لیله الهریر

درگیری شدید میان دو سپاه، از اول ماه صفر آغاز شد و تا نیمه آن ادامه داشت و شب نیمه آن ماه که مصادف با شب جمعه بود(7) را لیله الهریر نامیده اند. «هریر» در لغت به معنای زوزه ی سگ است و دلیل نام گذاری آن شب، به لیله الهریر این بود که آن شب، سپاه معاویه در زیر ضربات سپاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) همچون سگ، زوزه می کشیدند و رفته رفته توان رویارویی با یاران آن حضرت را از دست می دادند. نبرد میان دو لشکر تا صبح و با شدت ادامه داشت و به جای آرامش شبانگاهی، صدای شمشیر و نیزه و فریاد جنگجویان شنیده می شد. در آن شب، تیرها تمام شد؛ نیزه ها شکست؛ شمشیرها دو نیم شد؛ ولی باز جنگجویان با شمشیرها و نیزه های شکسته با یکدیگر می جنگیدند و وقتی آنها نیز از کار می افتاد با سنگ به یکدیگر می زدند. در آن شب و روز، امیرالمؤمنین(علیه السلام) به تنهایی پانصد و بیست و سه نفر(8) را به هلاکت رساند؛ به این ترتیب که با هر ضربه، الله اکبر می گفت و با همان ضربه ی اول، طرف مقابل را از پای در می آورد. سپیده دم صبح در حال دمیدن بود اما نبرد به شدت ادامه داشت و رفته رفته لشکر معاویه به شکست نزدیک می شد.
امام(علیه السلام) در آن روز، رو به آسمان کرد و این گونه با خدای خویش راز و نیاز فرمود:
یا الله یا رحمان یا رحیم، یا واحد یا أحد یا صمد، یا الله یا أله محمد، اللهم الیک نقلت الأقدام و افضت القلوب و رفعت الأیدی و امتدت الأعناق و شخصت الأبصار و طلبت الحوائج، اللهم انا نشکو الیک غیبه نبینا(صلی الله علیه و آله و سلم)و کثره عدونا و تشتت أهوائنا. ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین سیروا علی برکه الله ثم نادی: لااله الا الله و الله اکبر کلمه التقوی؛
ای خداوند بخشاینده! ای بخشایشگر! ای یکتا و یگانه! ای بی نیاز! ای پروردگار محمد! پروردگارا! گام ها به سوی تو روانه شده و دل ها برای تو در سینه ها می تپد و دست ها به درگاه تو برخاسته می شود و گردن ها به سوی تو کشیده می شود و دیدگان به تو دوخته می گردد و نیازها همه از تو درخواست می شود. بارالها! ما از فقدان پیامبرمان(صلی الله علیه و آله و سلم)، و فزونی دشمنان و پراکندگی آرزوها و آرمان های مان به تو شکایت می کنیم. پروردگارا! تو در نزاع بین ما و قوم ما، به حق داوری کن (و ما را فاتح گردان) که تو بهترین پیروزی دهنده ای؛ پس به برکت و فضل خدا پیش روید. آن گاه ندا سر داد: نیست خدایی جز پروردگار یکتا، و نام خدای بزرگ کلمه تقوا و پرهیزکاری است.(9)

خطبه امام(علیه السلام)در لیله الهریر

امیرالمؤمنین(علیه السلام)در آن شب، طی سخنانی، یارانش را به صبر و مقاومت بیشتر فرا خواند و از آنان خواست تا با پیکار بی امان خود، کار جنگ را یکسره کرده و سپاهیان معاویه را شکست دهند. متن خطبه آن حضرت بدین شرح است:
الحمدالله الذی یبرم ما قضی و قدر، فما أبرم فلا ینقضه الناقضون، و ما تقض فلن یبرمه المبرمون، مع أن الله تعالی لو شاء لما اختلف اثنان من خلقه، و لا تنازعت الامه فی شیء من امره، و لا جحد المفضول حق الفاضل، و لو شاء الله ما اقتتلوا، و لکن الله یفعل ما یرید، و قد ساقتنا و هؤلاء المقادیر الی هذا المکان، و نحن من الله تعالی بمنظر و مستمع، و لو شاء الله لانتقم و کان معه التغییر، و لکنه جعل الدنیا در الأعمال و الأخره دار القرار لیجزی الذین أساء و ابما عملوا و یجزی الذین أحسنوا بالحسنی، ألا! و انکم تقاتلون عدوکم غدا، فاطلبوا اللیله القیام و أکثروا فیها من تلاوه القرآن و اذکروا الله و اسألوه النصر، و علیکم بالحذر و الحزام و الصبر و کونوا صادقین، ألا! و قد بلغ بکم و بعدوکم ما قد رأیتم و لم یبق منهم الا آخر نفس، فان الامور اذا أقبلت اعتبر آخرها بأولها، و قد صبر لکن القوم علی غیر دین حتی بلغوا فیکم ما بلغوا، و انا غاد علیهم غدا و محاکمهم الی رب العالمین؛(10)
سپاس خدای را که اساس حکم و قضای خود را چنان محکم و مبرم گردانید که هیچ آفریده را قدرت و توان آن نباشد که نقضی به حکم و فسخی به اساس قضای او راه دهد و اگر می خواست حتی دو نفر در عالم با یکدیگر مخالفت نمی کردند و میان امت تنازع و تخاصم نمی افتاد و مفضول در حق فاضل جفا نمی نمود. ما را تقدیر سابق و حکم و قضای مبرم او بدین جایگاه آورده و در این ورطه انداخته است. هر نفسی که برمی آوریم و هر قدمی که می نهیم و هر کاری که می کنیم، کم باشد یا زیاد، آسان باشد یا سخت، بر او پوشیده نیست؛ بلکه او به خطورات ذهن و اعمال ما آگاه است و اگر می خواست در همین دنیا، جزای نیک مردان و سزای بدکاران را به آنان می داد. دنیا را سرای اعمال کرده است و آخرت را سرای قرار. بدانید که شما باید فردا با دشمنان خویش بجنگید، پس امشب را قدری بیدار باشید، خدای را بیاد آورید و ذکر بگویید، قرآن بخوانید، و از خدای تعالی نصرت و پیروزی بخواهید. فردا استوار باشید (صبر و استقامت را سبب پیروزی و نجات بدانید). می بینید که کار میان شما و دشمنان شما به کجا رسیده و از دشمن رمقی باقی نمانده و در کار ایشان خلل وارد شده است.
ارزش و اعتبار کارها در به پایان رساندن آن است و هر کاری که پایانش مانند آغازش نباشد، خیری در آن نیست. شما در آغاز، مبارزات درخشانی نمودید، اکنون که کار به آخر می رسد، می باید که هیچ سستی به خویش راه ندهید و به حکم قضای باری تعالی تن دهید که آن قومی که بر باطلند می بینید چگونه تلاش می نمایند. شما که بحمدالله برحقید، باید تلاش و جدیت شما بیشتر باشد. بدانید که فردا صبحگاهان با آنان خواهیم جنگید.
صبح روز بعد، صفوف لشکر امیرالمؤمنین(علیه السلام)با نظم خاصی شکل گرفت و دو لشکر در برابر هم ایستادند. حضرت زره پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)را برتن نمود، عمامه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)را سر نهاد و شمشیرش را به دست گرفت؛ آن گاه رو به لشکریان کرد و با صدای بلند فرمود:
ایها الناس! من یبع نفسه یربح هذا الیوم، فانه یوم له ما بعده من الأیام، أما و الله! ان لو لا ان تعطل الحدود و تبطل الحقوق و یظهر الظالمون و تفوز کلمه الشیطان ما اخترنا ورود المنایا علی خفض العیش و طیبه، ألا! ان خضاب النساء الحناء و خضاب الرجال الدماء، و الصبر خیر عواقب الأمور، ألا! أنها احن بدریة و صغائن أحدیه و أحقاد جاهلیه و ثب بها معاویه حین الغفله لیذکر بها ثارات بنی عبد شمس: (فقاتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمن لهم لعلهم ینتهون).(11)و(12)
ای مردم! هرکس که امروز خود را به خدا بفروشد، (سود کامل را ببرد و بهشت جاوید را بیابد). امروز روزی است که از این روز بسیار خواهند گفت. به خدا سوگند اگر نبود که آنها حدود دین را معطل گذاشتند و در باطل کردن حقوق، سعی نمودند و ظالمان بعد از آنکه متواری شده بودند ظاهر شدند و شیطان هم بر سر وسوسه های خود بود و این جماعت را بر کفران و عصیان و کتمان حقوق نعمت های باری تعالی وا نمی داشت، من هرگز قدم در این میدان نمی نهادم و جنگ و ستیز را بر زندگی و آسایش خویش اختیار نمی کردم. (اما، چه کنم که باید این جماعت گمراه را به راه راست آورم و به راه درست فرا خوانم و چون این کار بدین جا رسیده، جز از راه جنگ و نبرد، این مهم محقق نخواهد شد) بدانید که خضاب زنان حناست و خضاب مردان خون و هیچ کاری بهتر از صبر نیست، و باید دانست صبر و پیروزی قرین یکدیگرند.
بدانید که این کینه ها از بقایای بدر واحد و کینه های جاهلیت است که در سینه ی معاویه بوده و امروز می خواهد آن کینه ها را بیرون ریخته و سینه ی خویش را از آن دردهای قدیم و کینه های دیرینه شفا دهد. با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ زیرا آنها پیمانی ندارند، شاید(با شدت عمل) دست بردارند.
با بالا آمدن خورشید، همچنان دو لشکر مشغول نبرد بودند و شدت جنگ به حدی بود که غبار ناشی از رفت و آمدها آسمان را تیره و تار کرده بود. در آن شب و روز، سپاه معاویه متحمل شکست های پیاپی و سنگینی شد و بسیاری از لشکریان نام آور خود را از دست داد و بسیاری دیگر نیز زخمی شدند و این در حالی بود که یاران امام(علیه السلام)همانند آن حضرت شجاعانه می جنگیدند و جانبازی های بسیاری از خود نشان می دادند.
مالک اشتر در میان لشکریان حرکت می کرد و فریاد می زد: «ای مردم! تا پیروزی به اندازه کمتر از یک کمان باقی مانده است، آیا کسی هست که جان خود را به خدا بفروشد و به همراه اشتر نبرد کند تا پیروز گردد یا آن که به جوار خدا رود؟». رفته رفته شکست شامیان حتمی شد و پیروزی نهایی لشکریان امیرالمؤمنین(علیه السلام)و شکست لشکریان معاویه زمان زیادی باقی نمانده بود. امام(علیه السلام)نیز به یارانش روحیه می بخشید و در کنارشان، آنان را به ادامه پیکار جانفشانه دعوت می فرمود.
در این بین بار دیگر امیرالمؤمنین(علیه السلام)در میان یارانش ایستاد و با صلابتی خاص پس از حمد و ثنای الهی خطاب به آنان چنین فرمود:
أیها الناس! قد بلغ لکم الأمر و بعدوکم ما قد رأیتم و لم یبق منهم الا آخر نفس و ان الأمور اذا أقبلت اعتبر آخرها بأولها و قد صبر لکم القوم علی غیر دین حتی بلغنا منهم ما بلغنا و انا غاد علیهم بالغداة أحاکهم الی الله عزوجل؛(13)
ای مردم! کار شما و دشمن شما به این جا رسیده که می بینید! از آنان جز آخرین نفس، چیزی باقی نمانده است. آغاز کارها با پایان آن سنجیده می شود. این مردم بدون این که دینی داشته باشند در مقابل شما ایستاده اند و به این وضع فعلی دچار شده اند و من آنان را به محکمه الهی خواهم کشید و به زندگی شان پایان خواهم داد.

پی نوشت ها :

1. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج3، ص92 و 93؛ نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص 439و 440.
2. لسان الملک سپهر، ناسخ التواریخ، زندگانی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج3، ص74.
3. آل عمران: آیه ی 182.
4. تاریخ طبری، ج 2، ص514.
5. ابن اثیر، الکامل، ج2، ص 278.
6. نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص 313-315.
7. تاریخ طبری، ج5، ص 47؛ ابن اثیر، الکامل، ج3، ص315؛ البلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص 323.
8. مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص389.
9. نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص 230؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج3، ص180و181؛ ابوطالب یحیی بن حسین، تیسیر المطالب فی امالی ابی طالب.
10. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج3، ص 171؛ ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه؛ ج1، ص 143.
11. توبه: آیه 12.
12. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج3، ص 175.
13. نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص 476؛ ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج1، ص 143.

منبع: فاضلی(رحمه الله)، حاج شیخ عباس؛ فاضلی، حسین؛ نبرد صفین، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)، اول، زمستان 1390.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط