نقدی بر ترجمه ی «آندره دوریه»
«پروفسور اربری» براین باور است که چنین گمانه زنی و ارزیابی شتاب زده در مورد ویژگی های شایسته ی قرآن، بسیار شگفت آور، مغرضانه و تعصب آمیز و ترجمه ی «آندره دوریه» از این کتاب بسیار دور از حقیقت، صحت، درستی و کمال است. به طور مثال، برداشت وطرز ترقی «آندره دوریه» از آیات 29- 23 سوره ی یوسف در خصوص وسوسه و اغوای یوسف به وسیله ی همسر عزیز مصراست که این گونه می باشد:زن ارباب او عاشق جمالش گردید. او یک روز یوسف را در اتاق خود نگاه داشت، خلوت کرد تا به او عشق ورزد و یوسف گفت: خدایا، مرا از خیانت به اربابم نگه دار و نگذار از جاده ی عفاف دور و منحرف شوم. او در جرگه ی راستان بود و به طرف در دوید...». (همو، 39- 37) حال آن که ترجمه ی صحیح این آیات به صورت زیر است:
«و آن [ بانو] که وی در خانه اش بود خواست از او کام گیرد و درها را [پیا پی چفت کرد] و گفت: «بیا که از آن توام»، [یوسف] گفت: «پناه بر خدا، او آقای من است. به من جای داده است. قطعاً ستمکاران رستگار نمی شوند». و در حقیقت آن زن آهنگ وی کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او می کرد. چنین [کردیم] تا بدی و زشت کاری را از او باز گردانیم، چرا که او از بندگان مخلص ما بود و آن دو به سوی در بر یک دیگر سبقت گرفتند...». (ترجمه ی محمد مهدی فولادوند)
ترجمه ی قرآن «جورج سیل»
«جورج سیل» (George Sale) حقوقدان انگلیسی موضع خود را در مقدمه ی ترجمه ی قرآنش چنین روشن می سازد:«... مترجمان پیشین قرآن، از نقطه نظر مسیحیت در مورد اسلام نظر بدی داشتند و یا با تعصب پیش داوری می کردند. آن ها در موضوع قرآن و اسلام، پی ریزی غلط و بدی داشتند، زیرا کسی برای ارائه و اظهار چنین اسناد جعلی و ساختگی احساس خطر نمی کند.
ترجمه ی «جرج سیل» از آیات 29- 23 سوره ی یوسف که پیرامون داستان یوسف و همسر عزیز مصر است، به شرح ذیل است:
«همسر عزیز مصر شیفته و دلباخته جمال و زیبایی یوسف شد، روزی درهای اطاق را بست و از او کام خواست [و او را به خود دعوت نمود] . یوسف عرضه داشت: «خداوند مرا حمایت خواهد کرد از این که به آقای خود خیانت کنم وآلوده و تر دامن شوم». [او (یوسف) در شمار صالحان و پارسیان بود] و به طرف در شتافت. همسر عزیز نیز در پی او دوید...». (همو،53)
ترجمه ی قرآن رادول
ترجمه ی قرآن «رادول» در واقع، فریاد رسایی بود علیه کینه توزی و خصومت متعصبانه ی قرن هفدهم که تفوق و برتری مودبانه ی قرن هجدهم را رقم زد. «رادول» بی تردید و به طور قاطع قرآن را محصول پندار و اندیشه های شخصی حضرت محمد می داند، اما گمانه زنی و تصور او در مورد شخصیت پیامبر عاری از تعریف و تحسین نیست و ویژگی ای اخلاقی حضرت محمد را مورد ستایش قرار داده است. (همو، 60)«رادول» معتقد است که مسئله ی صمیمیت و صداقت حضرت محمد به عنوان پیام آور خدا مورد بحث است؛ زیرا اگر در واقع آنگونه که مسلمانان ادعا می کنند، محمد یک شخص «امی» و بی سواد بود، بنابراین از این حالت از نتیجه ایی که آنان از این مقدمه می گیرند، رهایی مشکل است. چون اگر او «امی» باشد، این ادعای آنان که قرآن یک معجزه ی همیشه جاوید است، نمی تواند صحت داشته باشد. (همو،62- 61)
نقد دیدگاه «رادول»
شبهه و سوالی که «رادول» درباره ی «امی» بودن و درس ناخواندگی پیامبر اسلام و تعارض آن با مساله ی جاودانگی قرآن و موضوع نگارش و گردآوری آن طرح می سازد، نشانه ی بی اطلاعی و یا سوء تفاهم وی در مورد بنیادی ترین پدیده ی رسالت پیامبر اسلام است . مساله ی پیدایی قرآن و جاودانگی آن، هیچ گونه تضاد و تعارض با مساله ی «امی» بودن یا درس ناخواندگی رسول خدا ندارد؛ زیرا اگر غیر از این می بود، شگفت انگیز بود. بعضی از مستشرقان در پی آن اند که به گونه ای پیامبر را درس آموخته قلمداد نمایند تا بدین وسیله ثابت کنند که او نزد کسی درس آموخت و سپس به مطالعه و خواندن تورات و انجیل پرداخت و این مجموعه، یعنی قرآن محصول فرآیند مطالعه و پژوهش او در تورات و انجیل است و بافته و معجونی است بر خواسته از آموزه های یهود و مسیحیت! در صورتی که به شهادت همه ی کسانی که از کودکی پیامبر را تحت نظر و مراقبت داشته اند و نیز تمام مخالفان و مشرکان عرب و غیرعرب، کوچکترین نشانه و اثری از درس آموزی و فراگیری علوم در مورد پیامبر اسلام گزارش نشده و به گواهی دوست و دشمن و موافق و مخالف، او- چه در کودکی و نوجوانی و جوانی و چه در میان سالی و دوران قبل و بعد از بعثت و هجرت هرگز و در هیچ کجا درسی از هیچ بشری نیاموخته و کسب معلوماتی نکرده است. بنابراین، درس ناخواندگی آن حضرت دلیل آشکاری است که مجموعه ای آیات تحت عنوان «قرآن» با القای «پدیده ی وحی» از سوی خداوند به وسیله ی جبرئیل امین حاصل گردیده است که البته در میان پیامبر عظام این پدیده بی سابقه نبوده است. مکتب وحی، سعادت و کمال بشر را نظام مند و هدف مند رقم زده است و پیامبر اسلام نیز در این نظام، بی تکیه بر معارف بشری و درس آموزی، با اشاره، مسئله آموز هزاران معلم گردید و این خود عالی ترین مرتبه ی اعجاز است:نگار من کهبه مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
«ریچارد بل» نیز در این باره می گوید:
«ادعای محمد دایر بر این که پیامبر و فرستاده ی خداوند است و از جانب او وحی و پیام دریافت کرده تا هم نوعان عربش را «به اسلام» دعوت کند، تقریباً از همان آغازی که مطرح شد، مورد تخطئه و انکار قرار گرفت. از خود قرآن در می یابیم که مشکران مکه، پیام های وحیانی قران را «اساطیر الاولین» می نامیده اند (2) و یهودیان مدینه نیز مدعای نوبت حضرت را مسخره می کردند. محققان مسیحی این رد و انکار نگار من کهبه مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
«ریچارد بل» نیز در این باره می گوید: ن بوده که وانمود می کرده است که از جانب خداوند به او وحی می شود. این و سایر تکذیب تخطئه های رجزخوانانه ی قرون وسطی به کندی از اذحان اروپاییان و جهان مسیحی پاک شد.
نخستین گام به سوی برداشتی تعدیل یافته تر را «توماس کارلاین» بر داشت. او این اندیشه را که یک مدعی ناراستین و کذاب، بنیان گذار یکی از بزرگترین ادیان جهان باشد، مضحک و نامعقول می شمرد. محققان مختلف بعدی همین طرز تلقی را دنبال کردند، و کوشیدند که صدق و اخلاص حضرت محمد (ص) علاوه بر آن بیماری، دچار بیماری غش و حمله (هیستری) هم بوده است.
«مارگولیوت» بی هیچ محابایی او را متهم می کند که عالماً و عامداً مردم را سردرگم کرده است و اشاره می کند که در تاریخ معنویت، انسان هایی که قوای خارق العاده ای داشته اند، سر از شیادی در آورده اند.
«تئودور نولدکه»، در عین حال که در واقعیت و حقانیت الهام پیامبرانه ی حضرت محمد (ص) تاکید می کند و احتمال بیماری صرع او را رد می کند، بر آن است که او دستخوش هیجانات و عواطف زور آوری بوده است که سر انجام او را به آنجا می رساند که باور کند که با غیب و الوهیت تماس دارد. محققان اخیر در مجموع، نظر مساعد دارند و معتقدند که حضرت محمد (ص) کاملاً صدیق بوده و با حسن نیت و ایمان صادق عمل کرده است. «فرانتس بوهل» بر اهمیت تاریخی و اثر گذار نهضت دینی که او آغاز کرد، تاکید نموده است؛ و «ریچارد بل» از خصلت عینی و عملی فعالیت او، حتی به عنوان پیامبر، سخن گفته است. «تور آندرائه» از نظرگاه روان شناختی، تجربه ی حضرت را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که این تجربه، راستین بوده است. هم چنین بر آن بود که او برای روزگار و نسل خود پیام پیامبرانه [وحیانی] داشته است.(ریچارد بل، 89/2- 87) (3)
3. خرافی بودن پاره ایی قصص قرآن
«ادوارت گیبون» (Edward Gibbon) مورخ شهیر پیرامون متن قرآن این گونه سخن می گیود:
«... او [یعنی فرد غیر مسلمان اروپایی] که ترجمه ی قرآن را بی صبرانه می خواند، به دنبال اشعار حماسی بی ربط بی سر و ته افسانه ها و اسطوره های پوچ و بازیافت واژه ها و دکلمه هایی است که به ندرت احساسی را به جوشش و غلیان در می آرود، ولی کمترین انگیزه ای که عواطفش را تحریک کند، در آن نمی یابد؛ افراد و تعابیر و دکلمه های حماسی که گاه چون حشرات پایین می آیند و در خاک می خزند و گاه اوج می گیرند و در انبوه متراکم ابرها گم می شوند و هیچ گونه ایده و آرمانی را نمی زایند. مستندات الهی، نیروی تفکر مبلغ عربی [پیامبر عربه را در بلندای آسمان جا می دهد، اما این رفیع ترین کشش ها و این مستندات آسمانی باید مورد بررسی و نقد و تحلیل قرار گیرند که ساختار عرشی این کتاب که دیر زمانی است شکل گرفته، کدام قدرت مافوق انسانی آن را نوشته است. اگر ترکیب و بافت قرآن فراتر از استعداد و توانمندی های انسانی است، پس درباره ی دو شاهکار برتر ایلیاد «هومر» و فیلی پیک های «دموستن» (Demosthenes) که دو اثر ارزشمند ادبی بشر است، چگونه می توان داوری کرد؟ (آربری، خدمت و خیانت مترجمان قرآن، 50).
پی نوشت ها :
1- دانشجوی دکتری علوم قرآن وعضو هیات علمی دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم (دانشکده ی علوم قرانی مشهد)
نشانی الکترونیکی: m.mmogaddam@yahoo.com
*تاریخ دریافت مقاله: 88/8/1
*تاریخ پذیرش مقاله: 88/8/21
2- از جمله در آیه ی 5 سوره ی فرقان که در آنجا به حضرت (ع) تهمت افترا هممی زنند. این عبارت در قرآن 9 بار به کار رفته است. از ترجمه ی ریچارد بل بر می آید که او این ها را متعلق به اوایل دوره ی وحی مدنی می داند که گاه نیز یهود آن را به کار می برند؛ ولی عباراتی از قرآن که این تعبیر در آن ها به کاذ رفته است متعلق به دوره ی مکی اند. قس: همین اصطلاح را در کتاب «وازه ی دخیل در قران مجید»اثر آرتور جفری.
3- Mohammed the Man and his Faith, esp. 47-52