آیین جوانمردان و آموزش سنتى معمارى در ایران

وقتى از تمدن به معنى پدیده‏هاى اجتماعى با قوانین مدون و پیشرفته سخن به میان مى‏آید، به شهادت تاریخ، کشور ایران از دوران باستان داراى
يکشنبه، 22 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آیین جوانمردان و آموزش سنتى معمارى در ایران
آیین جوانمردان و آموزش سنتى معمارى در ایران

نویسنده : میترا آزاد (1)



 
وقتى از تمدن به معنى پدیده‏هاى اجتماعى با قوانین مدون و پیشرفته سخن به میان مى‏آید، به شهادت تاریخ، کشور ایران از دوران باستان داراى تشکیلات و سازمان‏هاى منظم با قوانین مدون بوده است. در کتاب مقدس ایرانیان باستان، ازقانون«پارس» و «ماد» سخن گفته شده است که استوارى و محکمى آن زبانزد فرهنگ شناسان دنیا مى‏باشد.
آداب مربوط به جوانمردان نیز در فرهنگ ایران باستان ریشه دارد و یکى از ذخایر معنوى و فرهنگى عظیمى است که درگذشته به صورت یک سلسله تعالیم اخلاقى و حکمت عملى براى عموم مردم درآمده بود.
کلمه‏ى جوانمردى، مرکب است از جوان به اضافه مردى (مردانگى) و معادل آن فتوت نیز با «فتوى» (به معنى پسندیدگى) هم ریشه است. از این رو یادآور تاریخ پهلوانى و جوانمردپیشگى است و هنگامى که به عمق تشکیلات و روابط آنها نزدیکمى‏شویم، به سازمان‏هایى اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى و هنرى برمى‏خوریم که شناخت و بهره‏گیرى از آنها سرمایه‏اى عظیم وکارآمدبراى امروز و فردا به شمار مى‏آید.
در بطن روابط و قوانین این سازمان‏هاى اجتماعى - اقتصادى و فرهنگى - هنرى عشق و محبت به اولیاى خدا و احکام شریعت، حرمت به میثاق و دوستى، وفاى عهد و پیروى بى‏چون و چرا از استاد نهفته است. شناخت و بهره‏گیرى از ذخیره‏هاى فرهنگى و معتقدات معنوى این آیین، به دریافت علل رکود فرهنگى و هنرى جامعه (و حتى مشکلات اقتصادى و اجتماعى) و برنامه ریزى براى تشکیل سازمان‏هاى هنرى همگام با فرهنگ جامعه‏ى ایرانى - اسلامى و با اتکاء به فطرت نیک انسانى بسیار سودمند خواهد بود.
فتیان و جوانمردان، علاوه بر سازمان اجتماعى، صنوف اقتصادى و تشکیلات هنرى نیز بودند که سلسله مراتب تعریف شده‏اى داشتند. پیر یا شیخ، رئیس علمى، مدیر اقتصادى، مدیر صنف هنرى و کارگردان اصلى صنف بود که حتى وصول مالیات صنف و ارتباط با دستگاه حکومتى و روحانیت را نیز برعهده داشت.
پس از او، استادان قرار داشتند که مسؤولیت اصلى جامعه‏ى هنرى، یعنى بخش آموزش را به عهده داشتند. هر یک از استادان، تعدادى شاگرد از جان و دل گذشته که کمربسته در خدمت یادگیرى بودند، در اختیار داشت. شاگردان، در حین آموزش، تجربه‏ى کار پیدا مى‏کردند و در عین حال از این طریق داراى درآمد مختصرى مى‏شدند که بتوانند امرار معاش نمایند و بدین ترتیب کم کم به مرحله‏ى استقلال نزدیک مى‏شدند. پس از این که استاد آنها را از نظر علمى و فهم و تجربه‏ى زندگى تأیید مى‏کرد، طى مراسمى وارد صنف حرفه‏اى و هنرى مى‏شدند، در عین این که ارتباط معنوى و کارى آنها همیشه با استادان و صنف برقرار بود.
متأسفانه از اواخر قرن سیزدهم هجرى، نظام اجتماعى هنرمندان به ویژه (صنعتگران)به تدریج در جوامع اسلامى از هم پاشیده شد و نقش مؤثر خود را در سازمان بخشیدن به هنرمندان، صنعتگران و صاحبان حرفه از دست داد. این دریاى عظیم معرفت که به سرچشمه‏ى لایزال فیض الهى اتصال داشته، مفتخر به بهره‏گیرى از اولیاى خدا و انبیا و امامان بود، به مرور در اثر وابستگى‏هاى شدید مادى، دورى از معنویت و سستى اعتقادات به خشکى گرایید و به کلى معدوم شد.
نابودى هنر یک جامعه، بسته به چهار چیز است؛ تباهى هنرمندان، فروپاشى سازمان‏هاى هنرى متصل به جامعه، فساد فرهنگ حاکم بر جامعه‏ى هنرى و تخریب وضع ابزار و امکانات هنرمندان.
شاید نخست دولت‏هاى استعمارى غرب، با شناسایى دقیق فرهنگ و آداب و رسوم ما و گسیل کردن ایران شناسان و هدف قرار دادن سازمان‏هاى هنرى و سنتى، مقدمات انحطاط و رکود هنر را فراهم کرده باشند. بعد از سازمان هنرى، نوبت دور کردن جامعه‏ى هنرى از فرهنگ اصیل ملى - مذهبى بود. آنها با دیکته کردن الگوهاى غربى، تفسید و تخدیر جامعه‏ى هنرى، تحقیر استادکاران قدیمى، ورود استادان بیگانه از فرهنگ و بعضا وابسته به تشکیلات استعمارى صهیونیستى، بهائیت و فراماسونرى و دور کردن استادکارها از دانشکده‏هاى هنر و هنرآموزان، به تدریج موجبات نابودى هنر ایران را - به ویژه در بخش معمارى - فراهم ساختند.
آندره گدار معتقد بود که عالى‏ترین هنر ایرانى - به معنى حقیقى هنر - معمارى بوده است و این برترى، نه فقط در دوره‏هاى هخامنشى، اشکانى و ساسانى - که آثارشان را مى‏شناسیم - بلکه در مورد دوره‏ى اسلامى ایران هم صدق مى‏کند. (2)
معمارى ایران در قرون گذشته، از نظر تکنیک، فن، تزئینات و ارتباط آن با مفاهیم معنوى جامعه، در دنیا کم نظیر بود، اما با فروپاشى سازمان‏هاى هنرى و انحطاط جامعه‏ى هنرى و فرهنگ غنى این سرزمین، به هنرى عقب افتاده، تقلیدى و دور از مفاهیم معنوى تبدیل شد.
شناخت سازمان‏هاى هنرى، الگوبردارى صحیح، برنامه ریزى جدید - به ویژه در تشکیل سازمان‏هاى هنرى - تشکیل گروههاى هنرى زیر نظر استادان تأیید شده، تشکیل کلاس‏ها در کارگاههاى تجربى و ادغام آموزش نظرى و عملى، ممکن است تحولى در وضع آموزش هنر پدید آورد.
از استاد بزرگوارم، جناب آقاى دکتر محمود طاووسى، که در درس تحقیق منابع مکتوب هنر ایران، به من اجازه‏ى پژوهش در این موضوع دادند، از استاد ارجمند، چناب آقاى دکتر هادى ندیمى به خاطر در اختیار گذاردن کتاب ارزشمند فتوت نامه‏ى سلطانى و مقاله‏ى ارزشمند ایشان در کنگره‏ى معمارى و شهرسازى و از استادان محترم، آقایان دکتر فرهاد فخار تهرانى، دکتر بهرام قدیرى، مهندس احمد اصغریان جدى و دکتر على اکبر خان محمدى، براى در اختیار قرار دادن منابع و کتب نایاب، بسیار سپاسگزارم.

فتوت

واژه‏ى عربى «فتوت» و معادل فارسى آن «جوانمردى» (3) به معنى «جوانى» است، ولى مصداق مجازى آن، سالک یا زایر معنوى است که به منزلگه دل رسیده باشد؛ یعنى حقیقت باطن انسانى را درک کرده و به مرحله‏ى جوانى جاودانه‏ى روح نائل گردیده باشد. جوانى، از لحاظ جسمانى به معناى رسیدن به کمال و شکفتگى ظاهرى و جسمانى و از لحاظ معنوى به مفهوم شکوفایى کامل خصلت‏ها و نیروهاى درونى است.(4) فتوت، در اصل مفهومى مربوط به خلق و خوى است و مقصود خصایلى است که در سرزمین‏هاى عرب پیش از اسلام از جوانمردان انتظار داشتند که به آنها متحلى باشند. بارزترین این خصائل، کرم و شجاعت است. فتوت، در اسلام تاریخى خاص دارد و خصلتى از خصائل دین و صفتى کامل کننده براى عرفا به شمار آمده و پیمانى است میان مراد و مرید در تمسک به قانون دین قویم و عمل بر طبق قسطاس مستقیم. (5)
در عهد مولانا، فتوت و مکتب فتیان رونقى بسزا داشت و در اجتماعات آن روزگار، خاصه در آسیاى صغیر، از نفوذى فوق العاده برخوردار بود. (6)
همنشین اهل معنى باش تا
هم عطا یابى و هم باشى فتا
پیشینه‏ى فتیان‏
در مقدمه‏ى کتاب آیین جوانمردى آمده است: پژوهش‏هاى تاریخى نشان مى‏دهد «ظهور فتیان در آغاز قرن چهارم هجرى بوده است و فتیان در آن وقت به «عیاران»: «سرگردانان» یا «یاغیان» شهرت داشته‏اند. ظاهرا اصول جوانمردى در سده‏ى پنجم هجرى تکوین یافته و آثار آن در تألیف‏هایى که اتصال فتوت و تصوفند، دیده مى‏شود» (7)
که ریشه‏ى جوانمردى به دوره‏ى قبل از اسلام برمى‏گردد و گروههاى مذکور فقط صنوف ویژه‏اى از فتیان بودند.
جوانمردان در دوره‏ى پیش از اسلام
ملک الشعراى بهار در مقاله‏ى «جوانمردى» پیشینه‏ى جوانمردان را در دوره‏ى پیش از اسلام چنین بیان مى‏کند: «در ایران باستان، سوارى به طبقه‏ى خاصى اختصاص داشت. اسواران ابناى خاندان‏ها بودند. خانواده‏هایى در ایران بودند که سلسله‏ى نسب آنان تا عصر قدیم و دوره‏ى پهلوانى و تا دوره‏ى هخامنشى مى‏کشید.» (8)
طبقه‏ى «اسواران» موسوم به «ارتشتاران» بود و شخص شاهنشاه بر آنان سمت ریاست داشت. پس شخص «اسوار» مى‏بایست چند خصوصیت داشته باشد: (9)
1. از خانواده و نسب خاص باشد؛
2. نامش در دیوان دولتى ثبت شده باشد؛
3. محل گذرانش معین باشد؛
4. شجاع، راست‏قد، راست‏گو، اسب‏بار، صاحب هنر و سلحشور باشد؛
5. جوانمرد باشد.
افسانه‏هاى کهن پهلوانى که به پارسى بازمانده، دو دسته است؛ یکى افسانه‏هاى پهلوانى اسطوره‏اى، مانند آنچه در اوستا، شاهنامه‏ى فردوسى، یا آثارى چون گرشاسب نامه بازمانده است. دوم، افسانه‏هاى جوانمردى و عیارى، که کهن‏ترین آنها داستان سمک عیار است. پهلوانى و جوانمردى منشأ واحدى دارد. دلیرى، پارسایى، مهر ورزیدن، بر سر قول ایستادن، شکیبا بودن و به شب بیدار ماندن و مردمان را پاسبانى کردن، از خصوصیات مشترک پهلوانى و عیارى است. (10)
اگر آیین عیارى - پهلوانى، از سویى با آیین جوانمردان دوران اشکانى و از سوى دیگر با آیین مهر پیوند داشته باشد، باید معتقد شد که میان آیین مهر و جوانمردى پیوندى تاریخى و فکرى وجود دارد. جالب توجه است که گسترش جهانى آیین مهر نیز به دوره‏ى اشکانیان مى‏رسد و از ایران به روم مى‏رود. بنا به روایات تاریخى، دین مهر توسط دزدان دریایى آسیایى صغیر به روم راه یافت و این ما را به یاد «دزدان و ناداشتان» مى‏افکند (11)
بر پایه‏ى فرض‏هاى استاد مهرداد بهار، دوره‏ى اشکانى باید دوره‏ى شکل گرفتن نیرویى عظیم در شهرهاى ایران باشد که بر عقاید و قدرت عامه‏ى شهرى (یعنى جامعه‏ى تولید کنندگان) مبتنى بوده و به گرد ستایش ایزدمهر به عنوان مرکز قدرت در جهان خدایان مى‏گشته است. این نیروى عظیم فکرى و دینى، سازمان‏هاى اجتماعى خاصى را نیز به همراه آورده که تا زمان درازى پس از اسلام نیز ادامه داشته است.
بارى، اسلام طبقات اجتماعى دوره‏ى ساسانیان را بر هم زد، اما باز اخلاق سواران در مجاهدان مسلمان باقى ماند. همچنین عیارپیشگى در عهد اسلام رونق گرفت، با تصوف درآمیخت و به تدریج حزبى به نام «فتوت» (یا جوانمردان) شکل گرفت.

فتوت در دوران اسلامى‏

در قرآن کریم، چندبار از جوانمردى در تفسیر لفظ «فتى» یاد شده است؛ یکى از آنها در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام)، دیگرى در حق حضرت یوسف صدیق (علیه السلام)
و سومى درباره‏ى اصحاب کهف است. در غزوه‏ى احد، حضرت مولاى متقیان، على بن ابیطالب - علیه‏السلام - فتى خوانده شد. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم)، درفش را به على (علیه السلام) سپرد و او با جمعى از یاران بزرگوار رسول به جنگ روى آورد. کار جنگ بالا گرفت و حمله و کشتار شدت یافت. على (علیه السلام) رایت اسلام را به پیش مى‏برد و در میان صف‏ها ندا در داد: «انا ابوالقصم» و چنان دلیرانه به مبارزه پرداخت که در حق او گفته شد: «لا فتى الا على (علیه السلام)». بعد از آن که به وصیت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم)، وراثت شمشیر معروف به «ذوالفقار» براى على - علیه‏السلام - مسلم شد، نیکان علویان جمله‏ى «لاسیف الا ذوالفقار» را نیز به آن عبارت افزودند.
سلسله سندهایى که جوانمردان براى خویش ایجاد کرده‏اند، حاکى از آن است که فتوت و مبدأ عملى آن، از سیرت و رفتار حضرت امام على بن ابیطالب (علیه السلام) گرفته شده است.
یکى دیگر از مدارک معتبر و متقدم در باب فتوت، کتاب گران قیمت قابوس نامه، اثر عنصرالمعالى کیکاووس بن قاموس بن وشمگیر است. این کتاب، ظاهرا یادگارى از آیین نامک عصر ساسانى است. (13)
باب چهل و چهارم قابوس نامه، در آیین جوانمردپیشگى مى‏باشد.

فتوت در بغداد و رابطه‏ى آن با تشیع‏

فتوت، در صدر اسلام و عصر اموى و قسمتى از عصر عباسى مسلکى فردى بود. در اواخر عصر بنى‏امیه و در آغاز قرن دوم هجرى، گرویه از اهل فتوت براى نخستین بار در هنگام محاصره‏ى بغداد به سال 197 - 196 هجرى از طرف لشکرى که مأمون گسیل داشته بود، ظاهر گردید و بار دیگر در محاصره‏ى بغداد به سال 251 هجرى، به صورت گروههاى بزرگ مسلح آشکار شد. (14)در آغاز قرن سوم هجرى، فتوت در بغداد چنان نظم و رونقى یافته بود، که مورخان، چند تن از قضات آن قرن را جزء جوانمردان ذکر کرده‏اند. در این دوره، فتوت کاملا نضج و دوام گرفت و شعر و ادب نیز به محافل آنها راه یافت و شاعران به فتوت گرویدند. (15)در عصر سلطنت آل بویه در عراق، جوانمردان و عیاران دسته‏هاى مخالف و موافق یکدیگر تشکیل دادند و تعصب مذهبى نیز بر عصبیت مسلکى آنها افزوده شد. (16)قاضى تنوخى نوشته است: «عیاران در بغداد به سال 350 هجرى شورش کردند و علت آن کشته شدن مردى علوى بود. از این خبر ارتباط فتوت بغداد با تشیع روشن مى‏شود و مؤید این معنى است که ریشه‏ى تشیع در فتوت بغداد وجود داشت. در شام نیز، فرقه‏اى از اهل فتوت پیدا شده بود که نام «نبویه» بر خود گذارده بود، ولى آنها سنى بودند و هر جا شیعیان را مى‏یافتند، آنها را مى‏کشتند.» (17)در سال 393، وقتى که نایب بهاء الدوله، پسر عضدالدوله‏ى دیلمى، براى جنگ با قبیله‏هاى بنى عقیل و بنى اسد به نواحى کوفه رفت، باز عیاران فتنه آغاز کردند. در ماه رجب سال 415 هجرى نیز فتنه‏ى عیاران به آدم کشى منجر شد. شب یا روز به زور وارد خانه‏ى مردم مى‏شدند و مال صاحب خانه را مصادره مى‏کردند. در سال 424 هجرى، که ابوعلى برجمى پیشواى آنان بود، مردم بغداد از ترس جرأت نداشتند او را جز با لقب »قائد« بخوانند (18)در اوایل قرن پنجم هجرى، در شهرهاى شام گروهى از جوانمردان پدید آمدند که آنها را «احداث» و هر یک را «حدث» مى‏نامیدند. در عصر سلجوقى، فتیان با مقاومتى سخت و شدید مواجه شدند. (19)بنابر رساله‏ى ابن‏رسولى، ادیب، شاعر و خوش نویس، کوشش براى ساختن سابقه‏ى ممتد براى آیین فتوت، از اواسط قرن پنجم آغاز شده است.
پس از مرگ مسعود سلجوقى، در سال 547، خلیفه المقتضى لامرالله، در حکم راندن بر عراق استقلال یافت و از سخت گیرى بر جوانمردان کاست. از جوانمردان قرن ششم، یکى شیخ عبدالجبار بن یوسف بن صالح بغدادى است و اوست که کسوت فتوت را بر قامت الناصرلدین الله، خلیفه‏ى عباسى روزگار خویش بیاراست. پیوستن الناصرلدین الله به گروه جوانمردان و در برکردن سراویل فتوت، در زمره‏ى وقایع بسیار بزرگ و قابل ملاحظه‏ى تاریخ فتوت، بلکه بزرگترین حادثه‏ى آن است. (20)
ناصر، سراویل فتوت را براى سلطان روم، عزالدین ابوالمظفر کیکاووس بن کیخسرو بن قلج ارسلان سلجوقى، به آسیاى صغیر فرستاد و فتوت ناصرى در شرق و غرب روان شد، تا به اروپا رسید. (21)در سال 622، محمد فرزند ناصر، خلیفه شد و کمتر از یک سال بعد درگذشت. پس از او، در سال 623 هجرى، پسرش منصور ملقب به المستنصر بالله به خلافت نشست. او در مشهد طاهر حضرت على بن ابیطالب (علیه السلام) در نجف سراویل فتوت پوشید. در سال 656، دولت عباسیان سقوط کرد و بغداد به دست لشکریان هلاکو افتاد و آخرین خلیفه‏ى عباسى المستعصم بالله به قتل رسید. این حادثه موجب رکود و فترتى در کار فتوت شد. (22)

فتوت در دیگر کشورهاى اسلامى

از مدارک و قرائن تاریخى، چنین برمى‏آید که آیین فتوت در عصر ممالیک (نیمه‏ى دوم قرن هفتم) در مصر و شام رواج و قوت فراوان داشت. این رونق و رواج، از دوران ایوبیان پدید آمد و در روزگاران بعد نیز دوام یافت. در عراق، فتوت وضعى معکوس داشت، چه در آن سامان، فتوت را از رسم‏ها و آیین‏هاى عباسیان مى‏دانستند و با انحطاط و انقراض خاندان عباسى، کار فتوت یا دست کم شاخه‏ى رسمى و دولتى آن، روى به تراجع نهاد و به سستى و انحطاط گرایید. (23)در آسیاى صغیر، نیز آیین فتوت از دوران خلافت ناصر انتشار یافت. ابن‏بطوطه، سیاح و جهانگرد معروف قرن هشتم، در کتاب خود، ایشان را که به یاران خود «اخى» مى‏گفتند، وصف کرده و عادات و آداب آنان را شرح داده است.

فتوت و تصوف

فتوت، به معنى جوانمردى و یکى از مقامات عارفان هم طریقه‏ى جوانمردان است و در قرن دوم، اصول و روش آن با بعضى از اصول تصوف در هم آمیخت و فتوت به وجود آمد.
حسام الدین حسن بن محمد بن حسن، که مولانا وى را در مقدمه‏ى مثنوى، »مفتاح خزائن عرش و کنوز فرش و بایزید وقت و جنید زمان مى‏خواند»، اصلا اهل ارومیه است. مولانا او را ارموى الاصل دانسته که خاندان او به قونیه مهاجرت کردند و حسام الدین، در آن شهر به سال 622 تولد یافت. حسام الدین چلبى، از فتوت به تصوف گرایید و به خدمت مولانا پیوست و شش دفتر مثنوى معنوى به خواهش او به ظهور پیوست. (24)همچنان که در طریقت به شیخ حاجت است، در روش فتوت هم «اخى» جانشین شیخ و قطب بود و به جاى خرقه که شعار صوفیان است، فتیان و جوانمردان «سراویل» را شعار خود کرده و هر یک کمر بسته‏ى شخصى بودند که او را «پیر شد» مى‏خواندند و سند سراویل فتوت مانند سند خرقه به امیرالمؤمنین على (علیه السلام) که در اصطلاح این طایفه «قطب» فتوت است، مى‏رسد.
در عهد مولانا، فتوت و جوانمردى رونق داشت. پیشوایان فتیان، در طبقات پایین اجتماع بسیار مؤثر بودند و در فتوت خانه‏هاى خود به تربیت جماعات بسیار اشتغال داشتند. اغلب بزرگان شهرها نیز از جمله فتیان بودند. فتوت، آن گونه که بعدها معرف نوعى تصوف عامیانه شد، در ابتدا به تصوف اختصاص نداشت و براى اکثریت جوانان عصر یک مطلوب اخلاقى به شمار مى‏آمد. (25)ریشه‏هاى اجتماعى فتیان و عیاران در ایران (دوره‏ى اسلامى) جمعى از میان توده‏هاى مردم برخاستند که به عیاران موسوم گشتند. آنها با مساعدت یاران خویش دامن همت به کمر بسته، شهرها را از دستبرد خارجیان و اجانب تا حدى نجات بخشیدند. عیاران، مردمى بودند کارى، جلد و هوشیار که از میان توده‏ى مردمان برمى‏خاستند و در هنگامه‏ها خودنمایى مى‏کردند و در جنگ‏ها جلدى و فراست به خرج مى‏دادند. این دسته از مردمان، در قرون اولیه‏ى اسلام زیاد بودند و در شهرهاى بزرگ، مانندنیشابور، رى و بغداد، اهالى روى آنها حساب مى‏کردند. عیاران، در قرن سوم، در سیستان و خراسان فزونى یافتند و قوت گرفتند و در هر شهرى براى خود رئیسى انتخاب کردند که او را سرهنگ، مى‏نامیدند. گاهى در یک شهر، چندین سرهنگ وجود داشت. رابطه‏ى این سرهنگان با زیردستشان از سرجوانمردى و فتوت بود، نه رابطه‏ى نوکر و اربابى یا شاه و بندگى. این طایفه در آن آشوب و غوغاى قرن سوم، بزرگترین خدمت را به ساکنین شهرها مى‏نمودند و آنها را اداره مى‏کردند و جلو مهاجمین را مى‏گرفتند. وضع اقتصادى مردم به علت مالیات‏هاى گزاف دولت عباسیان بسیار بد بود و کشاورزان در آن عهد ناگزیر بودند به گدایى یا راهزنى در شهرها و خارج از شهرها بپردازند. در قرن سوم، به علت فقر و گرسنگى و قحطى، فتیان بیشتر شده، دسته‏هاى چند نفرى تشکیل داده و هر دسته براى خود سرهنگى انتخاب کرده بودند که به راهنمایى او به شهرها و قصبات و دیه‏ها و راههاى تجارى عمده حمله مى‏بردند. (26)یعقوب بن لیث یکى از این سرهنگان معروف بود که به اتفاق دو برادرش، عمرو و على و گروهى دیگر، عیاران سیستانى را تشکیل مى‏دادند. عیاران از طبقات محروم استفاده کرده، با متشکل کردن آنها، به راهزنى و گاهى هجوم به شهرها مى‏پرداختند. یعقوب، اولین کسى بود که براى قلع و قمع ریشه‏ى اعراب از ایران، مردانه قیام کرد. (27)ابومسلم نیز که با پشتیبانى عامه‏ى مردم زحمتکش پیروز شده بود، در میان پیشه وران و اصناف، قهرمان محسوب مى‏شد. داستان او، از ایران به قفقاز و آسیاى صغیر برده شد و در آنجا پیشرفت زیاد کرد، چندان که دیگر داستان‏هاى پهلوانى ترک را تحت الشعاع قرار داد. در ابومسلم نامه‏ها، ابومسلم پهلوانى زورمند است و سلاح مخصوص او تبرى است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم)، هنگام خواب، بدو داده است. (28)ملامتیان نیز گروهى بودند که مرامشان بر ملامت خویش و ستایش دوستان قرار داشت و براى خود رنج و براى دوستان راحتى مى‏خواستند و به این سبب آنها را ملامتیان مى‏خواندند. شعار اهل فتوت از بسیارى جهات یادآور شعار اهل ملامت بود. (29)

اصناف و فتوت

عیاران براى پیوستن افراد به تشکیلاتشان شیوه هایى خاص داشتند. میان این تشکیلات و تشکیلات اصناف تشابهى مى‏بینیم، به ویژه این که بسیارى از پیشه‏وران و کسبه به این جنبش پیوستند. در تشکیلات آنها قرائنى هست که بر ارتباط آنها با فتوت دلالت مى‏کند. لویى ماسینیون احتمال مى‏دهد که فتوت اصناف از تشکیلات صنفى شهر مداین (تیسفون)، پایتخت ساسانیان آغاز شده باشد. او اشاره مى‏کند که پس از على بن ابیطالب (علیه السلام)، سلمان فارسى، که زاده‏ى ایران بود و از اصحاب نزدیک پیامبر به شمار مى‏رفت، مهم‏ترین شخصیت مورد علاقه‏ى فتیان بود و تمام سلسله‏ى روات آنها به او ختم مى‏شود. سلمان، رابطه‏ى خاصى با مداین داشت، در همانجا مدفون شد و مدفن پاک او که به »سلمان پاک« مشهور است، یکى از
زیارتگاههاى شیعیان است. (30)اصناف عرب، به احتمال قوى از قرن ششم هجرى روش‏هاى اخلاقى و آیین‏هاى فتیان رااخذ کردند و به سازمان‏هاى فتوت پیوستند. (31) یکى از چیزهایى که پیوستن اهل اصناف را به گروههاى فتوت تأیید مى‏کند، این است که نقیب در هنگام آیین «شد» فتوت، به ذکر همه‏ى مشایخ و استادان و معلمان اهل حرف و صنایع مى‏پردازد و براى آنان طلب رحمت مى‏کند. فون هامر و ثورنینگ معتقدند که فتوت با اریستوکراسى در روزگار خلفاى عباسى آغاز شد. سپس میان طبقات ملل اسلامى قرون وسطى، در مجامع پیشه وران و صنعتگران منتشر گردید. تیشنر آن را با این سخن خود تأیید مى‏کند که: «فتوت، به تدریج از میان محافل عالى، روى به زوال نهاد و در محیط طبقه‏ى متوسط، در مجامع پیشه وران و صنعتگران شکوفایى تازه یافت». (32)ابن‏بطوطه، در قرن هشتم هجرى درباره‏ى انجمن‏هاى «اخى» و «فتیان» سخنى مى‏آورد که وابستگى اصناف به فتوت براى ما تأیید مى‏گردد. او مى‏نویسد: «میان اخیه مردى است که جوانان عزب و مردان مجرد و هم شغلان او و دیگران نزد او مى‏آیند و او را بر خود مقدم مى‏دارند و این همان فتوت است». (33) اجتماع آنان معمولا در زاویه‏اى که براى آنها ساخته شده، تشکیل مى‏گردد. در این زاویه، فرش‏ها، چراغ‏ها و اثاثیه و لوازم مورد نیاز وجود دارد. هر یک از آنان، روزها براى خدمت یاران خود به کسب روزى مى‏پردازد و آنچه به دست مى‏آورد، بعد از عصر به مهترشان تقدیم مى‏دارد. از محل این وجوه، میوه و غذا و آنچه مورد نیاز زاویه باشد، مى‏خرند. هرگاه مسافرى واردشهر شود، اون را نزد خود منزل مى‏دهند و تا زمانى که نزد آنان اقامت دارد، او را اطعام و پذیرایى مى‏کنند. چه بسا گروههاى فتیان بر سر پذیرایى از مسافرانى که از شهر آنها مى‏گذشتند، با یکدیگر به نزاع مى‏پرداختند. هر گروه علاقه داشت که در خدمتگزارى به غریبان پیش دستى کند. جوانمردان اخیه نیز در مناسبت‏ها و اعیاد شرکت مى‏جستند، به طورى که افراد هر حرفه دسته‏اى خاص خود راه مى‏انداختند. (34)فتوت نامه‏ى سلطانى، اثر حسین واعظ کاشفى، برادرزاده‏ى جامى، نیز سند معتبرى درباره‏ى این مدعاست. اخوان الصفا، قرمطیان و اسماعیلیه هم غالبا با سازمان‏هاى طبقات اصناف مربوط بوده‏اند و با آنها پیوندهاى سرى داشته‏اند. (35)در اواسط قرن هفتم، پس از سقوط بغداد (656 هجرى)، فتوت به صورت یک تشکیلات رسمى سیاسى و اجتماعى از بین رفت. جوانمردان حرفه‏اى یا عیاران، میدان فعالیت خود را به محیط زندگى خود منحصر ساختند و اکثریت جوانمردان را، نه عیاران و جنگاوران، بلکه هنرمندان، صنعتگران و پیشه‏وران تشکیل مى‏دادند. (36)فتوت، در طى تاریخ، اشکال گوناگون یافته است و همین نکته تحقیق را در مورد آن دشوار مى‏کند. ارتباط اهل فتوت با اصناف و پیشه وران، نه از آن نوع بوده که اصناف مختلف را از یکدیگر جدا سازد، بلکه بیشتر براى ایجاد پیوند و اتصالى بین اصناف مختلف بوده است.

سلسله‏ى قدسى و اصناف

یکى از نکات مثبت در فرهنگ فتیان، ارزش دادن به کار و تلاش و مفید بودن براى جامعه و دارا بودن حرفه و صناعت نزد جوانمرد بوده است. در اینجا نیز پرتو تعالیم قرآنى، در این جریان تاریخى رخ مى‏نماید. در زمانى که رواج فتوت و جوانمردى در ایران به اوج رسیده بود، در آیین فتوت هر صنف و پیشه‏اى را به تفصیل بیان کرده بودند و هر کس هم که حرفه‏اى نداشت، هنگامى که وارد سلسله‏ى فتوت مى‏شد، مى‏بایست پیشه‏اى اختیار کند. (37)جوانمردان، بر این اعتقاد بودند که تمامى پیامبران گذشته و امامان هر کدام صاحب حرفه‏اى بوده‏اند. هر صنف، یک «ولى» داشت و رسم بر این بود که وضع و ابتکار حرفه را به شخصى که معمولا نبى، حکیم، پادشاهى مؤمن، ولى، یا یکى از صالحان بود، نسبت دهند و هرگاه ارجاع و انتساب اصل حرفه به پایه گذار و واضع آن ممکن نمى‏شد، آن را به آدم (علیه السلام) نسبت مى‏دادند. صنعتگران، معتقدند که اصالت حرفه از شناخت ولى - که آن را پایه نهاده - محقق مى‏گردد و با این شناخت براى کارآموز اطمینان خاطر حاصل مى‏شود و رغبت او نسبت به آن کار افزوده مى‏گردد و مى‏پندارند که معرفت ولى کسب را حلال مى‏گرداند. (38)
مظاهر فتوت )یا جذور اصلیه( عبارتند از: انبیاء و رسولان، که به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1. آدم (علیه السلام)، که حرفه‏ى او زراعت بود. او نخستین کسى بود که کشت و زرع کرد و از این روى شغل کشاورزى منسوب به اوست.
2. شعیب (علیه السلام) نخستین کسى بود که دوک و ابزار بافندگى را ساخت و انواع ریسندگى پشم، پنبه، ابریشم و حتى صناعت بوریا را بدو نسبت مى‏دهند.
3. ادریس (علیه السلام)، نخستین خیاط بود که نخ به دست گرفت و اندازه‏گیرى کرد و برش زد و هر که را سوزن به دست گیرد، بدو نسبت مى‏دهند.
4. نوح (علیه السلام)، نجار بود و گفته‏اند نخستین کسى بود که ابزارهاى نجارى را ساخت. از این روى این حرفه به او نسبت داده شده است.
5. ابراهیم خلیل (علیه السلام)، نخستین کسى بود که ساختمان کرد. بنابراین همه‏ى مهندسان و بنایان پیروان اویند.
6. داوود (علیه السلام)، که صناعت آهنگرى بدو نسبت داده شد. از این رو هر که با آهن و فلزات دیگر سر و کار دارد، پیرو اوست.
7. عیسى بن مریم (علیه السلام)، که رنگرز بود. از این رو رنگرزى و هر حرفه‏اى که نیاز به رنگى از رنگ‏ها داشته باشد، منسوب به اوست.
8. سلیمان (علیه السلام)، که به شناخت ادویه و عقاقیر مشهور بود.
9. محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) که بازرگان و مجاهد بود و صناعتش جامع همه‏ى انواع صناعت شناخته مى‏شود.
به نظر مى‏رسد که به منظور اثبات اصالت هر صناعت و دادن جنبه‏ى قدسى بدان، تقریبا همه‏ى صناعات را به یک نبى یا رسول نسبت داده‏اند. در سلسله مراتب اصناف، پیران مقام دوم را داشته‏اند و آنان معمولا از صحابه و تابعین بوده‏اند.
سلسله مراتب قدسى پیوندى معنوى با ارزش‏هاى اسلامى دارد و در آن، گوهر وجودى انسان و انکشاف فردى صناعت‏گر از طریق رازدارى و رازآموزى مورد توجه قرار مى‏گیرد. (39)

فتوت نامه‏ها و اصناف

هر صنف، فتوت نامه‏ى خاص خویش داشته، که مى‏باید با جست و جو در لابه‏لاى اوراق تاریخ، به کشف آنها نائل آمد. این فتوت نامه‏ها، نکات و ظرایف بسیارى را براى ما آشکار مى‏نماید که ممکن است بسیار راه گشا باشد. البته تمامى این مسائل و دستورها در فتوت نامه‏ها ذکر نگردیده، بلکه در رسائل عرفانى، متون عرفانى منظوم و منثور، شهر آشوب‏هاى فارسى، ادبیات عامه و رسائل فتاوى، یا به نام‏هاى دیگر نیز مذکور افتاده است. مثلا کتاب نفیس گلستان هنر، تألیف قاضى میراحمدى قمى، حاوى اطلاعات بسیار ارزشمندى در تاریخ، استادان، پیش‏کسوتان، دستورهاى کار و لوازم کار در خط و نقاشى است، که با همان مضامین فتوت نامه‏ها به رشته‏ى تحریر درآمده است. (40)صنف شریفى مانند بنایان و معماران، که تاریخ هنر و صناعت این سرزمین وام‏دار آنان است، نیز قطعا در این سلسلة الذهب نقشى برجسته داشته‏اند، ولى متأسفانه تاکنون جز یک فتوت نامه‏ى نیمه تمام اثرى در این خصوص مشاهده نشده است، ما نیز هم زبان با هانرى کربن باید امیدوار باشیم که روزى بتوانیم فتوت نامه‏ى معماران و کاشى سازان را به دست آوریم. (41)

آموزش و هنر و تشکیلات فتوت

از نیمه‏ى دوم قرن هفتم، جوانمردان و عیاران بیشتر در قالب گروههاى صنعتگران، پیشه وران و هنرمندان ادامه‏ى حیات دادند. اطلاعات در مورد رتبه‏بندى دقیق صنوف، به ویژه در قرون اولیه، بسیار ناچیز است، ولى آنچه از
فتوت نامه‏ها نتیجه مى‏شود، تأکید بر وجود تشکیلات منظم در میان اصناف است. مراتب فتیان عبارت است از: پیر (یا «شیخ» صنف)، استاد، خلیفه، صنعتگر، کارآموز و در دوره‏ى متأخر مرتبه‏ى «نقیب» نیز در میان اصناف پیدا شد.
هر صنفى مانند: (بزازان، مسگران، ملاحان، اطباء، خیاطان، طباخان و تجار)، یک «شیخ» یا «پیر» داشت که «رئیس» نیز نامیده مى‏شد. (42)او یکى از افراد صنف بود و به فضل، علم و بسیارى تجربه و مهارتش در آن حرفه از دیگران ممتاز مى‏گردید. شیخ قدرت و اختیار فراوانى داشت و در کلیه‏ى امور نماینده‏ى صنف بود. از وظایف او تعیین نرخ‏ها با مشورت محتسب بود و در موارد بروز شک و اختلاف در امور آن حرفه به او مراجعه مى‏شد. از دیگر کارهاى مهم شیخ، موافقت با پیوستن فردى به صنف بود. احتمالا شیخ قدرت مالى نیز داشته و وظیفه‏ى رئیس و صندوق دار هر دو به عهده‏ى او بوده است.
»استاد»، کسى بود که هر صنعتگر از او صنعت و حرفه‏اى مى‏آموخت. ابن‏خلدون، مهارت صنعتگر را در صناعت به استعداد و ذوق معلم و توانایى او بر تعلیم نسبت مى‏دهد. مغنیان، پنبه فروشان و حتى گدایان و دزدان نیز براى خود استادى داشتند. ناصر خسرو، در مصر معلمان ماهرى را مشاهده کرد که بلور را در نهایت زیبایى تراش مى‏دادند. استاد، در بعضى سرزمین‏هاى اسلامى «معلم»، «اسطى»، «استادکار» و «مقدم» نیز نامیده مى‏شد. (43)معمولا به هر استاد، گروهى صنعتگر مى‏پیوستند، تا اسرار صنعت را از او فراگیرند و بر آن قدرت و توانایى یابند. هرگاه استاد، در شاگرد یا صنعتگر فهم و خدمت و کفایت در کار مشاهده مى‏کرد، به او «عهد» مى‏بخشید یا اجازه‏ى ورود به حرفه و صنعت مى‏داد. »خلیفه» نیز در تشکیلات حرفه‏اى - به ویژه در عراق - موجود و معنى آن دستیار استاد در کار بوده است. فردى که مى‏خواست صناعتى را بیاموزد تا بعدها آن را پیشه‏ى خود سازد، صنعتگر (صانع)، شاگرد (تلمیذ)، یا غلام، بر او اطلاق مى‏گردید. صنعتگر، به استاد در کارش کمک مى‏کرد و گاهى استاد براى کار به او مزدى مى‏داد و گاه فقط خوراک و پوشاک مى‏داد. صنعتگر، پس از دوره‏ى کارآموزى مى‏توانست استادى مستقل گردد. مرحله‏ى استقلال، پس از طى مراسم و آیین ویژه‏اى بود. (44)نقیب، پس از شیخ قرار داشت و به نظر مى‏رسد که دستیار شیخ بوده است. نقابت، در دوره‏ى متأخر اهمیت بسیارى در تشکیلات حرفه‏اى داشته است.
هرگاه از شیخى شکایت مى‏شد، پى نقیبى مى‏فرستادند و اگر نقیب را جاهل مى‏یافتند، امر به عزل شیخ مى‏شد. نقیب را به ناخداى کشتى مانند کرده‏اند، که اگر شایسته باشد، کشتى در سلامت است و هرگاه فاسد گردد، کشتى فسادپذیر است. از این رو، هرکس مى‏خواست عهده دار نقابت گردد، بایستى در کسب علم مى‏کوشید، تا آن حرفه را بشناسد و بایستى دانا و عادل مى‏بود. مهم‏ترین وظیفه ى نقیب، اجراى تشریفات «شد» (کمر بستن) بود، که یکى از رسوم ضرورى پیوستن به جرگه‏ى افراد یک حرفه است. گاهى شیخ او را براى انجام کارى مربوط به حرفه، یا براى رسیدگى به افراد مى‏فرستاد.
نقیب نیز داراى قدرت مالى بود. او اموال بسیارى از استادان گرد مى‏آورد و در مواردى که لازم بود، خرج مى‏کرد، مانند بخشش به شیخى که درآمد نداشت، کمک به مشدودى براى برگزارى ولیمه‏ى شد، دفاع از کمربستگان و حمایت از اهل حرفه. (45) نقیب، اگر شیخ را جاهل مى‏یافت، حق داشت او را عزل کند و گاهى پیش مى‏آمد که نقیب بدون شیخ باشد. از این موارد، دامنه‏ى قدرت نقیب و اهمیت او در تشکیلات حرفه‏اى براى ما روشن مى‏گردد. بر اثر آگاهى پیشه وران از اهمیت نقابت، در دوره‏هاى اخیر، این اصطلاح را بر کل سازمان پیشه ورى اطلاق کرده‏اند. (46)

پدر عهدالله

در تشکیلات فتوت پیر در مرحله‏ى نخستین بود و زیردست پیر «نقیب»، زیردست نقیب پدر عهد و زیردست پدر عهد، استاد شد قرار مى‏گرفت و گاه مسؤولیت نقیب و پدر عهد و استاد را یک نفر به عهده داشت. معمولا استاد به صنعتگران «عهد» مى‏بخشید و این امر در صورت اطمینان استاد از مهارت و فهم شاگرد بود. عهد داشتن، یکى از امور ضرورى بود که صنعتگر مى‏بایستى پیش از پیوستن به جرگه‏ى افراد یک صنف، آن را به دست بیاورد. در فتوت نامه‏ى سلطانى، در بیان پدر عهد و آیه‏ى عهد و روش کار آمده است:
اگر پرسند که پدر عهدالله چیست؟ بگوى آن که فرزند به عهد خداى درآورد... پس، پیر گوید، به عهد ولایت درآمدى؟ گوید: درآمدم و حاضران را گواه گرفتم. پس، دست بر سر وى نهد و آیت بیعت بر وى خواند و خطبه‏ى طریقت املاء کند و وصیت کند وى را به تقوى و امر معروف و نهى منکر و دوستى کردن براى خدا و مسامحت نمودن. و خطبه‏ى طریقت، بعد از این مذکور خواهد شد. (47)
استاد «شد» و شرایط آن
در فتوت نامه‏ى سلطانى آمده است:
بدان که هیچ کارى بى‏استاد میسر نمى‏شود و هر که بى‏استاد کارى کند، بى‏بنیاد باشد. از شاه ولایت منقول است که اگر کسى به مرتبه‏ى کشف و کرامات رسد و کارهاى کلى از او در وجود آید و او را استادى به استادى درست نباشد، از او هیچ کارى نیاید و کار او هیچ چیز را نشاید و در این طریق، آن کس را که میان کسى بندد، او را «استاد شد» گویند و شاگرد را که داعیه‏ى میان بستن دارد، «خلف» گویند و «فرزند طریق» نیز خوانند. بعد از آن که شخص صاحب سعادت، به برکت نور ارادت دامن پیرى صاحب کمال به دست آورد و داعیه‏ى آن کرد که در زمره‏ى فتوت داخل گردد و از جمع میان بستگان شود، او را از استاد شد چاره نیست و تا پیرى نداشته باشد، او را میان نتوان بست و چون پیر گرفته باشد و خشنودى حاصل کرده، استاد باید که او را میان بندد و هر کسى استادى را نشاید، بلکه مردى کامل مکمل باید تا قواعد این کار به جاى آورد. (48)سیر در وظایف استاد و شاگرد موضوع اعطا و اخذ را در فرهنگ فتوت بر ما آشکار مى‏نماید. اساس کار در اعطاء و اخذ، سازندگى نفسانى و پیراستن درونى شاگرد از کدورت دنیایى و سرزدن روح خدایى در شاگرد و به تبع آن فراگیرى صناعت مى‏باشد. در سلسله مراتب تربیتى، نقیب و پدر عهد نیز هر یک نقشى در به سامان کردن شاگرد در صراط مستقیم برعهده دارند. شهاب الدین عمر سهروردى در فتوت نامه‏ى خویش مى‏گوید: استاد، باید همواره در اندیشه‏ى شاگرد باشد، چه او حاضر باشد چه غایب. اگر از شاگرد خطایى درفتوت سر زد، صاحب )استاد( در حالى که سر و چشمش به زیر است، باید به او بگوید: این خطا و سهو از تو در وجود آمد. در هر مقام که باشى، مرا حاضر دان، که دیده‏ى دل و چشم و گوش و خاطر و همت ما سوى توست و در هر مقام که باشى، به حرکات تو حاضر و واقفیم. اگر استادى این دوستى را نداشته باشد، استاد نیست، بلکه فقط به معناى مجازى استاد است. اگر استادى نسبت به سهو خطاى شاگردان بى‏اعتنا باشد، دیگر حقى بر گردن ایشان ندارد.
استاد، باید همواره در اندیشه‏ى آموزش شاگرد باشد. صاحب، باید آنچه او از گذشتگان و خصائل ایشان مى‏داند، بازگوید و روز به روز فعل و ادب شاگردان را زیادت بخشد تا این که شاگردان بتوانند خود به مرحله‏ى استادى برسند.
استاد یا صاحب، پیوسته باید دست سخاوت و مروت و ایثار گشاده دارد. از شاگردان و دیگران هیچ چیز مضایقه نکند و دریغ ندارد و در خانه‏ى او (فتوت خانه) به سنت زاویه و لنگر، به روى همه باز باشد. مسافران، هیچ گاه نباید در خانه را بسته ببینند.
استاد، باید به شاگردان خدمت به یکدیگر را بیاموزد و بیاموزد که به یکدیگر اعتماد کنند و پشتیبان همه باشند.
استاد که شاگردان را آموزد و قابلیت هر یک را شناسد، باید تشخیص بدهد چه نوع دانش و معرفتى براى هر کدام لازم است و شاگردان در چه نوع فن و هنرى و تا کجا مى‏توانند پیشرفت داشته باشند، کدام یک از آنها مى‏توانند در جرگه‏ى طریقت باشند و چه کسانى زائران راه حق. استاد، باید شاگردان را چنان تربیت کند و آماده سازد و به کمالات رساند که اگر روزى مأموریتى یا پیامى براى شاگردان دیگر داشت، بتواند از عهده برآید؛ یعنى بداند با دیگران بر حسب مقام معنویشان چه بگوید و از ایشان چه بخواهد و بداند در هر موقع و مکان چه رفتارى کند که زیبنده‏ى جوانمردان باشد. در هیچ لحظه، به ویژه هنگام عبادت و نماز، استاد، شاگردان خود را از نظم دور ندارد و گوید: خدایا تو را به عزت و جلال و به حق کمال و فضل و کرم بى‏منتهایت قسم مى‏دهم که نور ایمان را در قلب آنان بتابانى و دیدگان آنان را بر روى معایبشان بگشایى. (49)

شرایط شاگرد

شاگرد، کاملا مطیع استاد و گاه «غلام» نامیده مى‏شد. در شرایط شاگرد، در فتوت نامه‏ى سلطانى آمده است: (50)
اگر پرسند بناى شاگردى بر چه چیز است؟ بگوى بر ارادت. اگر پرسند که ارادت چیست؟ بگوى سمع و طاعت. اگر پرسند سمع و طاعت چیست؟ بگوى که هر چه استاد گوید، به جان بشنود و به دل قبول کند و به تن فرمان برد. اگر پرسند که شاگرد از چه چیز به مطلوب رسد؟ بگوى از خدمت. اگر پرسند که بناى خدمت بر چیست؟ بگوى بر ترک راحت و کشیدن محنت. اگر پرسند که ارکان شاگردى چند است؟ بگوى چهار؛ اول، آن که مردانه شروع کند، که شروع ناکردن به ازفروگذاشتن و از راه برگشتن، که مرتد طریقت از مرتد شریعت بدتر است، که مرتد شریعت به کلمه‏اى به اصلاح درآید و مرتد طریقت به هیچ چیز اصلاح نیابد. دوم، چهل روز به صدق تمام خدمت کردن. سوم، دل و زبان را به هم راست کردن. چهارم، پند گرفتن و هرچه از استاد شنود، یاد گرفتن. (51)اگر پرسند که آداب شاگردى چند است؟ بگوى هشت؛ اول، چون درآید، ابتدا سلام کند. دوم، در پیش استاد کم سخن گوید. سوم، سر در پیش اندازد. چهارم، چشم بر هر جایى نگشاید. پنجم، اگر خواهد که مسأله پرسد، اول دستورى طلبد. ششم، چون جواب گوید، اعتراض نکند. هفتم، در پیش استاد با کسى سخن سرگوشى نکند. هشتم، به حرمت تمام نشست و برخاست کند. (52)کسى که کارى را نیک نمى‏دانست و از اسرار آن آگاه نبود، اجازه‏ى اشتغال به او داده نمى‏شد. آگاهى به امور بنایى و مهندسى، براى صنعتگران و کارگردانى که براى ساخت شهر بغداد انتخاب مى‏شدند، ضرورى بود. (53)آگاهى بر اسرار حرفه، قبل از پرداختن به آن ضرورى است، اما در حقیقت حیثیت اصلى راز آموزى، در رازهاى سر به مهرى است که پیوند قدسى یافته، جان مایه‏ى اصلى رازآموزى را مى‏سازد. به قول گنون، حقیقت آن است که راز حقیقى، تنها رازى که افشاى آن هیچ گاه ممکن نیست، فقط در امور بیان ناپذیر و بالتبع انتقال ناپذیر نهفته است. هر حقیقت متعالى بالضروره سهمى از بیان ناپذیرى در خود دارد و معنى عمیق اسرار در رازآموزى در همین نکته پنهان است. (54)

مراسم شد و پیوستن به صنف‏

پیوستن به هر یک از حرفه‏ها و صنوف، مستلزم شرایطى لازم و معین و برپایى مجلسى بود که در آن آیین‏هاى ویژه‏اى برگزار مى‏شد. مراسم پیوستن به صنف، در کتاب اصناف عهد عباسى آورده شده است و آشکار مى‏گردد که این پیوند، روحانى،معنوى و همراه با رازدارى بوده است. پیش از آن که شخص اجازه یابد که به حرفه‏اى بپیوندد، بر او واجب است‏که استادى برگزیند تا اسرار آن صناعت را از او بیاموزد و خود را در معرض آزمایش کارشناسان آن صناعت قرار دهد. پس اگر آنکارشناسان،شایستگى او را براى پرداختن بدان صنعت تصویب کردند، نزد شیخ و نقیب آن حرفه مى‏رود و آن دو را متقاعد مى‏سازد که قادر است در سلک پیشه‏ى آنان درآید. پس از این موافقت، شیخ خواستار حضوراستاد او مى‏گردد تا با او گفت و گو کند. هنگامى که استاد حضور مى‏یابد، سخن آغاز مى‏گردد و بحث و گفت و گو به درازا مى‏کشد. سپس به استاد او مى‏گوید: اگر از او راضى هستى، از او واجب خواه. پس از اخذ رضایت استاد، باید رضایت و موافقت جد آن شخص نیز اگر زنده است، اخذ گردد، زیرا پیمان به نام جد کامل مى‏شود. سپس آن فرد و نقیب در خصوص روزى که سخن در آن به نتیجه مى‏رسد، توافق مى‏کنند. (55)هنگامى که آن روز فرارسید، داوطلب باید ولیمه‏اى برپا کند و اهل صنعت را به آن فراخواند. اگر شخص، تنگدست باشد و قادر به برگزارى مهمانى نباشد، نقیب به یارى او برمى‏خیزد. در این مهمانى، اگر میان او و دیگرى کینه و دشمنى باشد، باید با او آشتى کند و او را راضى سازد. در این مهمانى نقیب به پا مى‏ایستد و به آیین کمربستن مى‏پردازد. ماسینیون، عقیده دارد که مراسم کمربستن براى پیوستن به صنف، از حدود قرن ششم هجرى میان پیشه وران معمول بوده، ولى اصل آیین کمربستن، به تاریخى بسیار کهن‏تر در عهد پیامبران نخستین بازمى‏گردد. (56)پس از آن که اطمینان یافتند که شخص «عهد» را به دست آورده است. نقیب، مراسم و تشریفات کمر بستن (شد) را آغاز مى‏کند. در کتاب تاریخ و فرهنگ زورخانه، شد، به معنى روى به مبارزه نهادن، استوارى در کسوت یافتن، یک باره وارد مرحله‏ى بزرگى شدن و نیرومند شدن آمده است. (57)
در کتاب اصناف در عصر عباسى آمده است:
شد، یعنى بستن کمربندى از لنگ یا دستمال یا زنارى ابریشمى یا پشمى بافته شده از چیز دیگر، که بر دور کمر یا دور سر یا دور شانه فرد مى‏بندند. مشدود، در قبال عمل شد زیر لفظى و هدایایى به نقیب و شیخ تقدیم مى‏کند و گاه جامه‏اى پیشکش مى‏دارد. یکى از نقباء، هزار و پنجاه دینار و هفتصد و سى قواره پارچه، از اجراى آیین شد گرد آورده بود. (58)در فتوت نامه‏ى سلطانى، بعد از ذکر معانى قرآنى شد، آمده است:
اما از روى اصلاح، شد، وفا کردن را گویند به عهد مردان و تسلیم شدن به امر پیروان، که الشد تسلیم یا اگر پرسند که شد را از چه گرفته‏اند؟ بگوى از شدت و شدت، سختى را گویند؛ یعنى هر که اهل شد است، او را سختى باید کرد با نفس و هوا.
آنگاه اقسام گره‏هاى میان بند را که مربوط به طبقات و صنوف مختلف مى‏باشد، با رسم شکل نشان داده و اشارات معنایى هر یک را بیان کرده است که جاى تعمق بسیار است. (59)تعداد گره‏هایى که نقیب مى‏زند، معمولا با ذکر احادیث و آیات قرآنى همراه است. گره اول گره استاد، گره دوم گره جد، گره سوم گره پیر و گره چهارم، گره امام على (علیه السلام) که نقیب، ذکر مخصوص به امام را تکرار مى‏کند. سپس دو گره دیگر، به نام امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) مى‏زند و ذکر مخصوص به این امامان را تکرار مى‏کند. (60)فرد، پس از آن که عهد و شد را به دست آورد، ناگزیر است اجازه‏ى اخذ کند«اجازه» چیزى است که شاگرد را با استاد برابر مى‏سازد و تا وقتى کسى اجازه دریافت نکند، حق اشتغال به کار ندارد. پس از بیان عهد، مراسم میان بستن آغاز مى‏شود. این آداب با آیین «کستى» که از آداب ایرانیان باستان بوده،بى‏ارتباط نبوده است. (61)

مراسم تکمیل‏

پس از مراسم «شد» آیین «تکمیل» فرامى‏رسد و آن اعطاى سراویل (شلوار، زیرجامه) فتوت یا ابزار جنگ است. در بعضى متون، تکمیل را «تکفیه» نامیده‏اند. شخص، پس از تکمیل، عضو جامعه‏ى فتیان مى‏گردد. (62)
سپس نوبت نوشیدن جام جوانمردى است که از سنت‏هاى رایج میان جوانمردان بود. در رساله‏ى فتوتیه نفایس الفنون، در این باب آمده است: «شرب، خوردن آب و نمک است از قدح، بر یاد کبیرى تا بدو منسوب شود و تعارف احزاب و تناسب ثابت گردد و موجب الفت و مودت گردد.» (63)قاضى شهاب الدین، در تاریخ مظفرى، (64)
در باب رسم آب و نمک نوشیدن جوانمردان و رمز آن، مى گوید: نوشیدن آب بدان جهت است که معتقدند آب اصل زندگى و مایه‏ى قوام و استحکام آن است، چنان که خداى تعالى گفت: «و من الماء کل شى‏ء حى» و نیز آب همه‏ى نجاست‏ها و پلیدى‏ها را پاک مى‏کند. در باب علت آمیختن نمک به آب، نیز گوید: نمک، هر چیز را از فساد حفظ مى‏کند و آن را از دگرگونى و تغییر پذیرفتن دور مى‏دارد. خوردن نمک، رمزى است از دوام حال و ثبات قدم جوانمرد در آیین خویش و بازنگشتن از آن. دیگر این که آب، شیرین و گواراست و شورى مایه‏ى ناگوار شدن آب و آمیختن نمک به آب اشاره بدان است که جوانمرد باید در برابر سخت و سست و فراز و نشیب زندگى شکیبا باشد، بلا را تحمل کند. نعمت‏هاى حق تعالى را شکر گوید و بار رفیق خویش را در هر حال، خواه در تنگى و عسرت و خواه در فراخى نعمت، بکشد. مراسم نوشیدن آب و نمک، در تحفة الاخوان، با بیان داستانى زیبا، به آب و نمک نوشیدن حضرت على - علیه‏السلام - از دستان مبارک پیامبر گرامى (صلی الله علیه و آله وسلم) منسوب شده است. معمارى ایران، در طول تاریخ همواره با توجه شدید به اعتقادات و آیین‏ها و پاسدارى از حرمت روح انسانى و زیباشناسى همراه بوده است. آرتورپوپ، در این مورد گفته است:
معمارى، در ایران بیش از 6000 سال تاریخ پیوسته دارد... سیماى ممیزه‏ى معمارى ایران، در طول تاریخ داراى شکل‏هاى ساده و موقر با آرایش‏هاى غنى است. این معمارى، در وهله‏ى اول داراى مفهوم و هدف دینى و خصلت رمزى است... این مایه و منظور، نه فقط به معمارى ایران وحدت و استمرار بخشید، بلکه سرچشمه‏ى ماهیت عاطفى آن هم بود. (65)
برخى عناصر معمارى و فرم‏هاى بصرى، در معمارى ایران بیش از سه هزار سال دوام یافت. چهار طاقى، از دوران پارتى شروع شده و یک شاخص معمارى دوره‏ى ساسانى بوده، هنوز در معمارى ایران به صورت خالص و مجرددر بناهاى مذهبى اسلامى دیده مى‏شود. سبک چهار ایوانى دوره‏ى اشکانى، از قرن پنجم هجرى به صورت سبکى مسلط، نزدیک به ده قرن تسلط خود را حفظ کرد. ساخت برج‏هاى خاکى سر به آسمان کشیده که جایگاه نور و روشنایى و نماد مذهب در دوره‏ى اسلامى بود، امروز نیز در شهرهاى مدرن دنیا به صورت برج‏هاى بلند مخابراتى نماد شهر گردیده است. معمارى ایرانى، چنان تداوم یافت که حتى تجاوز قومى مانند مغول، جز وقفه‏اى کوتاه در آن پدید نیاورد و با عظمتى بیشتر پیش رفت.
از دوران باستان، استفاده از هنر و مهارت دیگر اقوام و صنعتگران آنها - به ویژه در بناى کاخ - معمول بوده است. با گسترش فرهنگ اسلامى و با پشتوانه‏ى عظمت گذشته، معمارى ایران، معیارهاى بومى ویژه‏اى یافت که کاملا از معمارى اسلامى هند، سوریه، اسپانیا و دیگر کشورها متمایز گردید. حتى تا یک قرن پیش، به رغم افزایش تأثیر فرهنگ غرب، در معمارى قاجارى سبک و سیاق اصیل بر اساس تاریخ و اعتقادات حفظ شد. پس شکست فرهنگى کنونى، در چه زمانى به وقوع پیوست؟
سازمان‏هاى هنرى ایران، در گذشته در قالب فتیان و با سلسله مراتب آنها بوده و علم و عمل در کنار فرهنگ غنى جامعه، رشد و نضج پیدا مى‏کرده است.
امید آن که با الگو قرار دادن این سازمان‏ها، تشکیل صنوف تخصصى هنرى، تغییر نحوه‏ى آموزش هنر، همراه کردن آموزش هنر با اصول اخلاقى و دریافت‏هاى معنوى، انجام کار عملى زیر نظر استادکارانى که هنرآموزان امکان انتخاب آنها را داشته باشند و در پروژه‏هاى عملى با آنها همراه شوند و تشکیل صنف و سازمان خاص هنرمندان، زمینه‏ى تحول در آموزش رشته‏هاى گوناگون هنرى فراهم شود.

پی نوشت ها :

(1) مرکز آموزش عالى میراث فرهنگى
(2) محمدرضا حائرى، «شناخت شناسى معمارى ایران»، مجله‏ى معمارى و شهرسازى، دوره‏ى هشتم، شماره‏ى 51 - 50 (تیرماه 1378 ش)، ص 21.
(3) معادل فرانسوى جوانمرد، «شوالیه» است. شوالیه‏گرى، آمیزه‏اى بود از سنت‏هاى نظامى اقوام ژرمن، آداب و شعائر مسیحى و رسم‏هایى که از عالم اسلام و ایران باستان به اروپا راه یافته بود و در اواسط قرون وسطى شکل گرفت ،
(4) ملا حسین واعظ کاشفى سبزوارى، فتوت نامه‏ى سلطانى، به کوشش محمد جعفر محجوب (تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1350، مقدمه‏ى محمد جعفر محجوب)، صص 7، 17 .
(5) صباح ابراهیم سعید شیخلى، اصناف در عصر عباسى، ترجمه‏ى هادى عالم زاده، (تهران: مرکز نشر دانشگاهى)، 1362 ش، ص 135 .
(6) هانرى کربن، آیین جوانمردى، ترجمه‏ى احسان نراقى؛ ضمیمه‏ى مترجم، به نقل از سید صادق گوهرین (تهران: نشر نو، 1363 ش)، ص 218 .
(7) همان، ص 5 نظریات مختلف دیگر نشان مى‏دهد
(8) همان، ضمیمه‏ى مترجم؛ به نقل از: ملک الشعراى بهار، «جوانمردى»، ص 109
(9) همان، صص 110، 111 .
(10) مهرداد بهار، بررسى فرهنگى - اجتماعى زورخانه‏هاى تهران، (تهران: شوراى عالى فرهنگ و هنر، 1355 ش)، صص 12، 14 .
(11) همان، ص 18 .
(12) فتوت نامه سلطانى، مقدمه‏ى محمدجعفر محجوب، ص 9
(13) آیین جوانمردى، ص 114
(14) اصناف در عصر عباسى، ص 136 .
(15) همان، ص ص 135، 136 .
(16) فتوت نامه‏ى سلطانى، مقدمه‏ى محمد جعفر محجوب، ص 25 .
(17) آیین جوانمردى؛ ضمیمه‏ى مترجم؛ به نقل از: مصطفى شیبى کامل، همبستگى میان تشیع و تصوف، ص 189 .
(18) فتوت نامه‏ى سلطانى، مقدمه‏ى محمد جعفر محجوب، ص 30؛ به نقل از راحة الصدور راوندى .
(19) همان، ص ص 31، 32 .
(20) همان، ص ص 33، 48 .
(21) همان، ص 60 .
(22) همان، ص ص 70، 73 .
(23) همان، ص 74 .
(24) آیین جوانمردى؛ به نقل از: بدیع الزمان فروزانفر، «حسام الدین چلبى از فتیان»، ص 107 .
(25) همان، ضمیمه‏ى مترجم؛ به نقل از: سید صادق گوهرین، ص ص 218، 219 .
(26) همان، ص ص 127، 128 .
(27) همان؛ ضمیمه‏ى مترجم؛ به نقل از: سید صادق گوهرین، ریشه‏هاى اجتماعى فتیان و عیاران از کتاب حجة الحق، ص 129 .
(28) همان؛ ضمیمه‏ى مترجم؛ به نقل از: غلامحسین یوسفى، ابومسلم سردار خراسان، ص 161
(29) همان؛ ضمیمه‏ى مترجم؛ به نقل از: عبدالحسین زرین کوب، مقاله‏ى «اهل ملامت و فتیان»، ص 199 .
(30) همان؛ ضمیمه‏ى مترجم؛ به نقل از: اسماعیل حاکمى، ص 167
(31) همان، ص 216
(32) اصناف در عصر عباسى، ص ص 140 - 127 .
(33) همان، ص 140
(34) همانجا .
(35) آیین جوانمردى؛ به نقل از: عبدالحسین زرین کوب، «اهل ملامت و فتیان»، ص 119 .
(36) فتوت نامه‏ى سلطانى، مقدمه‏ى محمد جعفر محجوب، ص 88 .
(37) هادى ندیمى، «آیین جوانمردان و طریقت معماران»، مجموعه مقالات کنگره‏ى تاریخ معمارى و شهرسازى ارگ بم، ج 2 (تهران: انتشارات میراث فرهنگى، 1374 ش)، ص 458 .
(38) همان، ص 457
(39) همان، ص 458 .
(40) همان، ص 461 .
(41) مرتضى صراف، رسائل جوانمردان (تهران: انجمن ایران شناسى فرانسه، معین، 1370 ش)، ص ص 239 - 228 .
(42) اصناف در عصر عباسى، ص 85
(43) همان، ص 87 .
(44) همان، ص 87 .
(45) همان، ص 89
(46) همانجا .
(47) ملاحسین واعظ کاشفى سبزوارى، فتوت نامه‏ى سلطانى (تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1350 ش)، ص ص 94، 95 .
(48) رسائل جوانمردان، ص ص 125، 128 .
(49) همان، ص ص 129 - 122 .
(50) فتوت نامه‏ى سلطانى، ص 100 .
(51) همان جا .
(52) همان، ص 101 .
(53) اصناف در عصر عباسى، ص 93 .
(54) »آیین جوانمردى و طریقت معماران«، ص 460 .
(55) اصناف در عصر عباسى، ص 93 .
(56) همانجا .
(57) غلامرضا انصاف پور؛ تاریخ و فرهنگ زورخانه (تهران: انتشارات فرهنگ و هنر، 1353 ش)، ص 31
(58) اصناف در عصر عباسى، ص 93 .
(59) فتوت نامه‏ى سلطانى، ص 103 .
(60) اصناف در عصر عباسى، ص 94 .
(61) فتوت نامه‏ى سلطانى، ص 98 .
(62) اصناف در عصر عباسى، ص 139
(63) رسائل جوانمردان، ص 77 .
(64) فتوت نامه‏ى سلطانى، مقدمه‏ى محمدجعفر محجوب، ص 40
(65) «شناخت شناسى معمارى ایران»، ص 21 .

منبع: مقالات اولین هم اندیشی معنویت و اموزش هنر /فرهنگستان هنر با همکاری پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی /ویراستار : فرهاد طاهری /تهران فرهنگستان هنر 1384

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط