سلسله هاى اسلامى در ایران و مساله مشروعیت(3)

توسعه ارضى اسلام به خارج از مرزهاى حجاز و تصرف سرزمین‏هاى شرقى، از جمله بخش اعظم ایران، در حکومت ده ساله خلیفه دوم انجام گرفت.
سه‌شنبه، 7 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سلسله هاى اسلامى در ایران و مساله مشروعیت(3)
سلسله هاى اسلامى در ایران و مساله مشروعیت(3)

 

نویسنده : علیرضا شجاعى زند



 

خلافت و دولت‏هاى مستقل شرقى

توسعه ارضى اسلام به خارج از مرزهاى حجاز و تصرف سرزمین‏هاى شرقى، از جمله بخش اعظم ایران، در حکومت ده ساله خلیفه دوم انجام گرفت. این که آیا گسترش جغرافیایى اسلام در یک فاصله زمانى کوتاه، و در شرایطى که هنوز بنیان‏هاى سیاسى- تشکیلاتى دولت نوپاى اسلامى به طور کامل شکل نگرفته بود، با آرمان‏ها و اهداف پیامبر گرامى اسلام انطباق داشت و مصالح آتى مسلمانان را تأمین مى‏کرد، محل مباحثه دیگرى است که در باب آن‏هم بسیار سخن گفته شده و هم باید فراوان گفته شود. اما در این جا با اغماض از تفصیل این بحث، مى‏توان اجمالاً بر این حقیقت ابرام کرد که بسیارى از وقایع و سرگذشت‏هاى ناگوارى که از پس این توسعه‏اً بى‏محابا بر مسلمانان گذشت، ناشى از پیشى گرفتن «دولتمدارى» بر «دین‏خواهى» و رجحان مصلحت‏جویى‏هاى سیاسى بر حقیقت طلبى دینى بوده است.
چیرگى و غلبه بر تمدن کهنسال ایران و روم در شرق و غرب سرزمین حجاز، برخلاف القاى مستشرقین نه به زور شمشیر، بلکه به مدد تأثیر ژرف پیام الهى بر فطرت پاک مردمان ساکن این تمدن‏ها پدید آمد. پیشروى اولیه مسلمانان، به واسطه جذبه معنوى پیام جدید و بیزارى مردمان از نظامات گذشته با کامیابى همراه بوده و تقریباً با سهولت و سرعت انجام گرفت لیکن حفظ پیوند معنوى با مسلمانان جدید و پایدار ساختن «وفادارى سیاسى» به یک مرکز واحد، مستلزم شرایط و لوازمى بود که در آن زمان کوتاه با دشوارى به دست مى‏آمد، لذا مشکلات و آسیب‏هاى ماندگارى را بر پیکر اسلام باقى گذارد. دستگاه «خلافت»
[23] پس از پشت سر گذاردن یک دوره «جهاد اعتلایى»
[24] براى ابلاغ پیام رسالت، به یکباره خود را با قلمرو گسترده‏اى مواجه دید که ترکیب متنوعى از فرهنگ‏هاى قومى و عادات سیاسى مختلف را دربر مى‏گرفت. در دوره «تثبیت» که خطمشى پیشروى ارضى متوقف گردید، دستگاه خلافت عمده هم خود را متوجه تحیکم موقعیت سیاسى و تثبیت اوضاع درون مرزها نمود. متولیان امر خلافت که تا قبل از این، تجربه حکومت‏دارى آن‏هم در سطح یک امپراتورى عظیم را نداشتند، بایستى بر مردمانى حکم مى‏راندند که پیش از این تجربه دیوان سالارى‏هاى بزرگى را از سر گذرانده بودند. این وضعیت دشوار در عهد خلفاى راشدین، به واسطه این که هنوز دوره «کاریزماى پیامبرانه» کاملا سپرى نشده و نفوذ معنوى اسلام در میان اقوام تازه مسلمان با اعمال سوء حاکمان نالایق مخدوش نگردیده بود، کم‏تر معضلات خود را نشان داد. امویان نیز با به نمایش گذاردن چهره‏اى خشن و اعمال ضرب وزور و تحقیر، این شرایط ناپایدار را حفظ نمودند. لیکن با ایجاد فضاى رعب و وحشت، ناخواسته جریان‏هاى معارضى را علیه دستگاه خلافت در درون سرزمین‏هاى اسلامى پدید آوردند که نهایتاً منجر به سرنگونى آنان و ظهور دولت عباسیان گردید. بنى‏العبّاس که با سوار شدن بر امواج نارضایتى به خلافت رسیدند، به زودى با همان معضله وسعت قلمرو و ناتوانى در جلب وفادارى سیاسى همگانى مواجه گردیدند. اما برخلاف اسلاف خویش که راه حل مشکل را تنها در افزایش فشار و تحمیل زور مى‏دیدند، سیاست و مشى دیگرى را به کار گرفتند که به دوام پانصد ساله آنان مدد رساند: - بهره‏گیرى از تجربیات حکومت‏دارى تمدن‏هاى ماضى خصوصاً تمدن ایرانى و توسعه دستگاه دیوان سالارى.
- به خدمت گرفتن خاندان‏هاى دیوانى دربار ساسانى در دستگاه خلافت.
- سپردن حکومت ولایات به امیران و بزرگان همان بلاد. (امارت استکفا)
- کنارآمدن و رسمیت بخشیدن به حکومت امیرانى که با قهر و غلبه بر سرزمینى دست مى‏یافتند. (امارت استیلا)
- اعطاى اختیارات و استقلال عمل به حکام ولایات در مقابل پرداخت مالیات سالیانه به دستگاه خلافت و خواندن خطبه به نام خلیفه وقت.
رویه عباسیان در کنار آمدن با معضله فوق و اتخاذ روش هاى غیرتمرکزگرا
[25]، زمینه‏هایى را براى افزایش استقلال نسبى حکام محلى خصوصاً در سرزمین‏هاى شرقى پدید آورد که منجر به شکل گیرى اولین دولت‏هاى ایرانى پس از اسلام گردید.

سلسله‏هاى ایرانى

خراسان بزرگ در منتهى‏الیه سرزمین‏هاى شرقى، از اولین بلادى است که اسلام آورد و در مقابل لشگریان اسلام تمکین کرد. این منطقه که در هر دو دوره اموى و عباسى از اهمیت فراوانى برخوردار بود، همواره در التهابات سیاسى و فرقه‏اى حادى به سر مى‏برد و در عین حال مرکز مهم‏ترین تحولات سیاسى
[26] و خاستگاه نخستین سلسله ایرانى پس از اسلام به شمار مى‏رود. خراسان جز مدت کوتاهى که مأمون «مرو» را مرکز خلافت خویش قرار داد، از قلب خلافت دور بود. اما به لحاظ اهمیت، پایتخت دوم خلافت عباسى محسوب مى‏شد.

طاهریان، نخستین سلسله ایران اسلامى

هنگامى که مأمون مرکز خلافت را از مرو به بغداد بازگرداند، «طاهر» سردار بزرگ
[27]خود را به امیرى این ولایت گمارد. اگر چه میان طاهر و دستگاه خلافت در اواخر کار، نقار و کدورت در گرفت
[28]، لیکن «مأمون» و پس از او «معتصم» امارت خراسان را هم‏چنان به اعقاب او سپردند. دولت نیمه مستقل طاهرى در خراسان با به امارت رسیدن «عبدالله» پسر طاهر ذوالیمینین پا گرفت.
طاهریان تا به آخر خراج‏گذار دستگاه خلافت باقى ماندند و علاوه بر حکومت خراسان، مسئولیت «صاحب شرط»اى خلیفه در بغداد را نیز به عهده داشتند. رقباى اصلى حکومت طاهرى، مخالفین شیعى مذهب آنان در طبرستان و شورشیان عیارى مسلک در سیستان بودند.

صفاریان، امراى مستولى

صفاریان از عیاران سیستان بودند که در طول امارات طاهریان بر این نواحى، همواره موجبات آشوب و ناامنى در مرزهاى جنوبى را پدید مى‏آوردند. عیاران صفارى با ضعف آل طاهر قدرت گرفتند و قلمرو خویش را با هزیمت علویان، تا مازندران، فارس و خوزستان توسعه دادند. از آن‏جا که امارت یعقوب بنیان‏گذار سلسله صفارى به «استیلاء» بود، همواره میان او و دستگاه خلافت کشمکش وجودداشت
[29] و تا به آخر نیز «عهد و لوا»ى عباسى را به کف نیاورد. رابطه دستگاه خلافت با «امارت استیلا»ى صفارى هیچ‏گاه به طور کامل قرار نیافت و عهد و لواى خلافت، چندین بار اعطا و واخواست شد تا این‏که سرانجام بساط سلسله صفارى که هم‏چون امیران سرکش و متمرد اسباب نگرانى دستگاه خلافت را فراهم آورده بودند، به دست امیر سامانى در هم پیچیده شد.
[30]

سامانیان، امیران مطیع

سلسله سامانى از پس سرکوب و هزیمت صفاریان که اقتدار سیاسى دستگاه خلافت را مورد تهدید قرار داده بودند، پدید آمد. امیر اسماعیل سامانى از امراى منصوب «مأمون» در ماوراءالنهر، به پاس خدمتى که به دستگاه خلافت در سرکوبى و دستگیرى «عمرولیث» صفارى نمود، مورد ستایش خلیفه قرار گرفت و لواى حکومت خراسان را در یافت کرد. (287ق) سامانیان را همانند طاهریان، حکام مطیع و سر به طاعت دستگاه خلافت مى‏شناسند. در کتاب تاریخ بخارا در وصف امیر اسماعیل سامانى چنین آمده است که: «پیوسته خلیفه را اطاعت نمودى و در عمر خویش یک ساعت بر خلیفه عاصى نشدى و فرمان او به غایت استوار داشتى.»
[31] ستاره دولت سامانى با دوراندیشى ترکان غزنوى که در بروز خلاف در دستگاه خلافت، طرف خلیفه پیروز یعنى «القادر» را گرفتند، افول کرد و کوکبه دولت ایشان به نفع غزنویان فروافتاد.
[32]

آل بویه، نخستین دولت شیعى

سه برادر دیلمى که پدرشان از سرداران امیرنصر سامانى بود و خود از سپاهیان و امراى زیارى، به فاصله کوتاهى نواحى مختلف ایران را به تصرف در آوردند و از جنوب غربى ایران خود را به بغداد رسانده (334ق) و به جاى سرنگونى خلافت عباسى تنها به تعویض خلیفه- «المطیع» به جاى «المستکفى»- اکتفا کردند. آل بویه در طول مدت 110 سالى که خلفاى عباسى را در زیر نفوذ و قیومیت خود داشتند و در عمل خلیفه را از همه امور دولتى و اقتدار سیاسى منعزل کرده بودند هیچ‏گاه آشکارا مقام روحانى او را نقض نکردند. بوئیان که نمونه بارز امراى مستولى در میان سلسله‏هاى ایرانى بودند
[33] با چیره شدن غزنویان بر رى، از میان رفتند و تسخیر فارس توسط یکى از سرداران سلجوقى و ورود طغرل بیگ به بغداد، سر انجام بساط دولت‏شان بر چیده شد.

امارت ترکان غزنوى

«سلطان محمود» یکى از ترکان غزنه پس از تصرف قلمرو دولت سامانى و توسعه متصرفاتش در شرق و سرزمین هند، به سمت رى، مرکز حکومت بوئیان سرازیر شد. محمود لشگرکشى‏هاى خود را به انگیزه‏هاى مذهبى منتسب مى‏کرد و لذا سیطره بر بوئیان را برانداختن رافضیان و باطنیان و لشگرکشى به هند را کوبیدن هندوان کافر معرفى کرده است.
[34]دوره امارت غزنوى همزمان است با خلافت «القادر»، از معدود خلفاى مقتدر عباسى که پس از یک دوره طولانى در محاق بودن دستگاه خلافت، به روى‏کار آمده بود. غزنویان که مذهب اهل سنّت و جماعت را اساس و شالوده دولت خویش قرار داده بودند، رابطه تنگاتنگى با دستگاه خلافت داشتند و البته در موقعیتى برتر از امیران مستکفى طاهرى و سامانى.

دولت بزرگ سلجوقى

سلجوقیان خاندانى از اقوام «غز» بودند که سرزمین اصلى آنان دشت‏هاى شمالى دریاچه آرال بود. اینان که در حوالى قرن چهارم اسلام آوردند، غالباً به عنوان سپاهى در خدمت امراى مسلمان بودند و از طریق سپاهى‏گرى نیز قدرت گرفته و به حکومت رسیدند. «طغرل بیک» بنیان‏گذار این سلسله، پس از پیروزى بر غزنویان (429ق) خود را سلطان نامید و با ورود به بغداد، دستگاه خلافت را از زیر مهمیز بوئیان نجات داد و در همان‏جا فرمان لواى مشروعیت سلطنت خویش را از خلیفه دریافت کرد. سلجوقیان به عنوان گسترده‏ترین سلسله ایرانى پس از اسلام، از پشتوانه فکرى قوى
[35] و تشکیلات دیوانى کاملى برخوردار بودند.
[36] درحالى که روابط دستگاه خلافت با غزنویان از رابطه خلافت با امراى مستکفى و مطیع گذشته به نوعى تشریک مساعى در اهداف مشترک ارتقا یافت
[37]، در دوره سلجوقى این رابطه وضع کاملا جدیدى پیداکرد به‏طورى که دستگاه خلافت و شخص خلیفه تحت‏الحمایه سلطان سلجوقى محسوب گردید.
[38]

دوره مغولى و فترت دینى

معمولا دوران 140 ساله مغولى (756-616ق) را به سه دوره تقسیم مى‏کنند: - هجوم چنگیز و شکل‏گیرى امپراتورى مغول که به مرگ قوبلاى خان (693ق) خاتمه پذیرفت.
- دوره ضعف و تجزیه امپراتورى که به تشکیل پنج حکومت ایلخانى منجرگردید. حکومت ایلخانى ایران در 656ق توسط هلاکوخان شکل مى‏گیرد.
- انقراض حکومت‏هاى ایلخانى مغولى و شکل‏گیرى حکومت‏هاى ایلخانى مستقل. حمله چنگیز به ایران به بهانه کشتار حاملان هدایاى وى براى حکومت خوارزمشاهى صورت گرفت و پس از بر چیدن بساط حکومت سلسله‏هاى محلى، دوره‏اى از قتل و غارت و ناامنى به دنبال آورد. در این دوره که حاکمان مغولى در ایران، مأموران و منصوبین امپراتورى مغول محسوب مى‏شوند، ایران رسماً تابع هیچ دینى نیست.
[39] در دوره دوم که هلاکو در ادامه فتوحات چنگیز و جانشینانش، مأمور حمله به ایران و عراق جهت سرکوبى اسماعیلیله و عباسیان مى‏گردد، تقریباً همین وضع، یعنى بى‏طرفى دینى ادامه دارد. مهم‏ترین تحولى که در این دوره رخ مى‏دهد و اوضاع دینى و الگوى مناسبات دین و دولت را در ایران متحول مى‏سازد، مسئله فتح بغداد و برچیده شدن بساط خلافت 525 ساله عباسى توسط هلاکوخان است.
[40] در دوره سوم یعنى دوره ایلخانان مستقل، حاکمان مغولى «غازان خان»، «اولجایتو» و «ابوسعید»- به ناچار اسلام مى‏آورند. یعنى تا زمانى که مقتدرند و از سوى امپراتورى مغولى پشتیبانى مى‏شوند، تمایلى به پذیرش دین مردم ایران از خود نشان نمى‏دهند، ولى با گسستن ارتباط با عقبه و بى‏رنگ شدن صولت نظامى، نسبت به پذیرش اسلام آمادگى پیدا مى‏کنند.
[41] پادشاهى ایلخانى که در شرایط خاصى اسلام آورده بودند، تحت تأثیر اوضاع مختلف، مذاهب گوناگونى را برمى‏گزیدند. چنان‏که «غازان‏خان» مدتى به مذهب شیعه گروید و سپس خود را سنى مذهب اعلام کرد و سر آخر نیز رویه مبهم و میانه‏اى در پیش گرفت. گفته مى‏شود سلطان محمد «الجایتو» نیز همین تلوّن و تردد را داشت.
[42] «اشپولر» در تاریخ مغول در ایران مى‏گوید: روى هم رفته رفتار مذهبى ایلخانان تحت تأثیر مقاصد سیاسى آنان قرارداشت.» از تأثیرات مهم دوره مغولى بر مناسبات دینى در ایران، مى‏توان از کاهش اقتدار سیاسى اهل سنت و تغییر رویه علماى سنى مذهب در مواجهه با پیروان دیگر مذاهب نام برد. علماى اهل سنت که تا پیش از این، شیعیان را «رافضى» و بعضاً ملحد مى‏نامیدند، در دوره‏ء مغولى با انفصال از اقتدار سیاسى، ضمن کنار گذاردن عناد و سخت‏گیرى‏هاى گذشته، آماده مناظره و مباحثات علمى با غیر هم مذهبان گردیدند. دوره مغولى قطع نظر از تمامى آثار زشت و مخرب آن، به واسطه وقفه و فترتى که در زنجیره دولت‏هاى نیمه مذهبى مرتبط با دستگاه خلافت پدید آورد، نقطه عطفى در حیات سیاسى دینى جامعه ایران محسوب مى‏شود. سقوط خلافت عباسى در بغداد و ابراز ارادت‏هاى دوره‏اى شاهان ایلخانى نسبت به شیعیان و اولاد على(ع)، به کاهش هیمنه سیاسى اهل سنت و قدرت گرفتن شیعیان در ایران انجامید.
[43]

پی‌نوشت‌ها:

[23]. اگر بتوان از خلافت‏هاى اموى و عباسى به واسطه گستردگى و وجود تقسیم کار نسبى با عنوان «دستگاه» یاد کرد، یقیناً به سازمان خلافت در دوره خلفاى راشدین که از چنین ساختارى برخوردار نبودند، اطلاق «دستگاه» که تداعى نوعى دیوان سالارى تمام وقت مى‏باشد، محل تأمل است و در این‏جا به تسامح به کار رفته است.
[24]. منظور حرکت‏هاى تهاجمى اولیه مسلمانان است که با هدف و شعار اعتلاى «کلمه الله» صورت مى‏گرفت.
[25]. اتخاذ روش‏هاى «غیرتمرکزگرا» در اداره سرزمین گسترده اسلامى یک مشى انتخابى براى عباسیان نبود بلکه راه حل اجتناب ناپذیرى به شمار مى‏رفت که بر آنان تحمیل شد. خوى قدرت طلب و خودکامه آنان هرگاه مجالى مى‏یافت چهره دیگر خود را نشان مى‏داد چنان‏که دوره‏هاى خلافت «سفاح»، «متوکل» و «معتصم» مؤید اعمال روش‏هاى مطلقه و مستبدانه در حکومت‏دارى است.
[26]. قیام «ابومسلم» علیه دستگاه اموى که منجر به تأسیس خلافت 525 ساله عباسى شد، از همین منطقه آغاز گردید.
[27]. «طاهر» براى «مامون» در حکم «ابومسلم» براى «سفاح» اولین خلیفه عباسى بود وهمین بود که با فتح بغداد خلافت را از امین به برادرش مأمون منتقل کرد.
[28]. گفته مى‏شود که طاهر در آخرین روزهاى قبل از مرگش نام خلیفه عباسى را نیز از خطبه حذف کرد.
[29]. صفاریان تنها دولت نیمه مستقل شرقى است که به جنگ رو در رو با دستگاه خلاقت وادار شد. حتى سلسله شیعى بویهى نیز که به تصرف بغداد اقدام نمود، هیچ‏گاه به مقابله مستقیم با دستگاه خلاقت مبادرت ننمود.
[30]. نک: عبدالحسین. زرین کوب، تاریخ ایرانیان بعد از اسلام، ص‏554-518.
[31]. ابوبکر محمد نرشخى، تاریخ بخارا به کوشش مدرس رضوى. (تهران، توس، 1363)، ص‏127.
[32]. نک: الف، ک. باسورث، سلسله‏هاى اسلامى، ص‏161-159.
[33]. نک: ماوردى الاحکام‏السلطانیه والولایات الدینیه (قاهره، مصطفى الحلبى واولاده، 1380ه.ق).
[34]. ریچارد فراى، عصر زرین فرهنگ ایران ترجمه مسعود رجب نیا (تهران، سروش، 1364)، ص‏149-148.
[35]. وجود سیاستمداران متفکرى چون «خواجه نظام‏الملک» و فقیهان معتبرى چون «غزالى» در دستگاه سلجوقى، پشتوانه فکرى استوارى براى سلاجقه محسوب مى‏شد.
[36]. ادموند کلیفورد، باسورث، سلسله‏هاى اسلامى ترجمه فریدون بدره‏اى (تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1349)، ص‏182-180.
[37]. محمدجواد. طباطبایى، زوال اندیشه سیاسى در ایران (تهران، کویر، 1373) ص‏99.
[38]. آن. لمبتون، نظریه‏هاى دولت در ایران ترجمه چنگیز پهلوان. (تهران، کتاب آزاد، 1359)، ص‏23.
[39]. نک: عطاملک جوینى، تاریخ جهان‏گشا، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر (تهران، مهتاب، 1371).
[40]. پس از این واقعه جهان اسلام سه سال ونیم بدون خلیفه سرکرد و پس از آن یکى از نوادگان آخرین خلیفه، به صورت شبح وار در قاهره متصدى جدید این منصب شد. و به همین ترتیب جانشینان وى در طول سه سال ونیم، نقش مشروعیت دهنده حکومت ممالیک مصر را به عهده گرفتند. نک: سیوطى، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، تحقیق قاسم اشماعى و محمد العثمانى(بیروت، دارالقلم، 1406ق) ص‏554.
[41]. اشپولر، میرآفتاب، 1365، ص‏224 به بعد.
[42]. «الجاتیو» پس از این که مذهب حنفى و شافعى را تجربه کرد، تحت تأثیر ارشادات «علامه حلى» به شیعه گروید و شیعه اثنى عشرى را مذهب رسمى سرزمین‏هاى ایلخانى اعلام کرد. او که پس از اسلام‏آوردن نام سلطان محمد خدابنده را بر خود نهاد، در اواخر عمر ارادتش به شیعیان کاهش یافت و دستورداد در خطبه‏ها، نام خلفاى راشدین را به ترتیب ذکر نمایند. نک: میتل مزاوى، پیدایش دولت صفوى، ترجمه یعقوب آرژند، ص‏29 مریم. میراحمدى، دین و دولت در عصر صفوى، ص‏27-11.
[43]. نفوذ «خواجه نصیرالدین طوسى» بر «هلاکو»، «رشیدالدین فضل‏الله» بر «غازان خان» و «علامه حلى» بر «الجایتو» در دوره دوم و سوم ایلخانى در ایران، از مهم‏ترین عوامل تأثیرگذار بر نزول اقتدار سیاسى اهل سنت و تفوق اقتدار سیاسى شیعیان قلمداد مى‏شود. این جابه جایى تدریجى اقتدار مذهبى از سنى به شیعه، به واسطه گسستى بود که در یک فترت 75 ساله، میان دین و دولت در ایران رخ داد. نک: آن لمبتون، نظریه‏هاى دولت در ایران، ص‏48-47.

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 2



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط