نویسنده : علیرضا شجاعى زند
صفویه و احیاى دولت دینى
دولت صفوى پس از یک فترت طولانى که میان دین و دولت فاصله افتاد، با داعیه دینى سربرآورد لیکن عصر صفوى نسبت به دولتهاى دینى قبل از مغول، دو تفاوت عمده را نشان مىدهد:- جایگزین شدن اقتدار دینى شیعى به جاى اقتدار دینى سنى
- پدیدارشدن الگوى جدیدى در مناسبات میان دین و دولت.
«شیخ صفىالدین»، از صوفیان اردبیل را بنیان گذار فرقه صفویه مىشناسند. در مذهب او اقوال مختلف است اما پیروان او چون در منطقهاى شیعى قدرت یافتند، مذهب تشیع را برگزیدند. سیادت معنوى شیخ صفى در زمان پسرش شیخ صدرالدین با زعامت سیاسى توأم گشت و بالاخره در زمان «شیخ جنید» به جنبشى بدل شد که جنبه سیاسى در آن قوت داشت. «شیخ حیدر» این تمایل به سلطنت دنیوى را جدىتر دنبال کرد و بالاخره «اسماعیل» با گردآوردن لشگرى در آسیاى صغیر و با از میان برداشتن ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو از سر راه (907ق)، آرزوى چندین سالهء خاندان صفوى در استکمال اقتدار معنوى با اقتدار سیاسى را محقّق ساخت.
[44] اسماعیل طى ده سال، تمام سرزمین ایران را تحت سیطره خود درآورد و سلسله شیعى صفوى را بنیانگذارد. حکومت 230ساله صفوى که در فاصله میان دو یورش و تهاجم خارجى به ایران- یورش مغولان و یورش افغانها- پاگرفت، دورهاى از آرامش و آبادانى نسبى را در ایران پدید آورد. هر چند وجود یک دولت شیعى در میانه دو دولت سنى مذهب عثمانى و ازبک، همواره اسباب تشدید التهابات سیاسى و کشمکشهاى نظامى بود و بالاخره نیز همین عامل به عمر این و سلسله که بعد از شاه عباس دوم به ضعف گراییده بود، خاتمه داد.
از زمان حمله افغانها به ایران که به تضعیف و سقوط سلسله صفوى انجامید تا برآمدن دولت قاجار، ایران روزگارى را سپرى کرد که از آن به دوره «ملوک الطوائفى» یاد مىشود. در این فاصله 75 ساله، هر یک از طوایف و بازماندگان سلسلههاى ماضى، با تسلط بر ناحیهاى از ایران، سعى در از میان برداشتن رقبا و بسط سیطره خویش بر دیگر نواحى را داشت. با پیروزى و غلبه یکى از این طوایف بر دیگر مدعیان، دورهاى از سکون و آرامش پدید مىآمد که بلافاصله با مرگ پادشاه مقتدر سلسله، بنیاد آن دولت در خطر قرار مىگرفت. این دوره پرآشوب شاهد فراز آمدن دو سلسله «افشارى» و «زندى» است که با مرگ بنیان گذارانش دچار همین سرنوشت گردیده و پس از سپرى شدن یک دوره کشمکش و بىثباتى، از میان رفتند.
نادر، و سیاست «پان- اسلامیسم»
نادر رئیس طایفه افشار، از ترکمانان شمال خراسان که در خدمت شاه طهماسب دوم بودند، توانست به تدریج افغانها را از ایران بیرون کند. نادر که به واسطه این رشادت، حکومت خراسان، کرمان، سیستان و مازندران را به دست آورده بود، در زمان ضعف صفویان، سکه به نام خویش زد و سرانجام نیز با بهانهاى شاه طهماسب دوم را از سلطنت خلع و خود را پادشاه ایران خواند.(1148ق) رویه دینى نادر بر نوعى «پان-اسلامیسم» و پرهیز از جانبگیرى فرقهاى استوار بود و لذا موقعیت شیعه را به عنوان دین رسمى دولت صفوى تضعیف کرد و آن را به یکى از مذاهب پنجگانه فقهى تنزل داد.
«زندیه»، دولت مستعجل
با قتل نادر (1160ق) و بىلیاقتى جانشینانش، اقتدار دوره نادرى کلاً زایل گردید و مملکت به بخشهاى مختلف تجزیه شد به طورى که در یک زمان و در نواحى مختلف، سرداران افغانى، رؤساى طائفه قاجار، شاهرخ میرزاى افشار و آخرین بازماندگان سلسله صفوى بر ایران حکم مىراندند. سرانجام این دوره طایفهگرى با قدرت گرفتن «کریم خان» که سرباز سادهاى از قبایل لر و در خدمت علیمردان خان بختیارى در اصفهان بود، به پایان رسید. در دوره او که هیچگاه خود را شاه نخواند، ایران در صلح و آرامش و اعتدال نسبى به سر برد. با مرگ کریم خان، طبق معمول دورهاى از کشمکش درون دودمانى بر سر جانشینى پدید آمد که به تضعیف سلسله زندى منجرگردید. با فتور زندیان، طایفه قاجار، رقباى سرسخت آنان در اصفهان قدرت گرفته و بالاخره با قتل «لطفعلى خان» آخرین سردار زندى در کرمان توسط آغامحمدخان، پرونده این سلسله نیز بسته شد.[45]
«قاجار»، و تحولات ساختارى
طایفه قاجار را ترکمانانى تشکیل مىدادند که پیش از این دستههایى از قزلباشان صفوى را به وجود آورده و بهتدریج از طریق باج خواهى، حاکمیت برخى از ولایات شمالى را صاحب گردیده بودند. با از هم پاشیده شدن سلسله صفوى، رؤساى ایل قاجار همچون دیگر طوایف رقیب، خواهان چیزى بیش از یک قدرت محلى بودند و بالاخره در یک کشاکش طولانى بر سر قدرت و پس از این که دولت زندى به غایت ضعف خود رسید، موقعیت خود را تثبیت کرده و ضمن غلبه بر آخرین بازماندگان زندیان در جنوب و اخراج شاهرخ میرزاى افشارى از خراسان، دولت خود را در تهران بنیان گذاردند. آغامحمدخان رئیس طایفه قاجار، طى ده سال جنگ و کشتار، سرانجام موفق گردید سلطه خود را بر تمامى سرزمین ایران مسیطر سازد. او هوادارى دولت خود را از مذهب شیعه که سه قرن از به رسمیت شناخته شدنش در دولت صفوى سپرى مىشد و اینک به نهاد دینى قدرتمندى بدل گردیده بود، اعلام داشت. از ویژگىهاى مهم عصر قاجار که آن را به نحو بارزى از ادوار ماضى متمایز مىسازد، متشکل و مستقل شدن نهاد دینى در خارج از چهارچوب دولت، وارد شدن دولتهاى غربى در مناسبات قدرت در ایران، و افزایش مراودات فرهنگى با خارج از مرزها مىباشد که طلیعه تحولات جدى در ساختار سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى ایران را پدید آورد و با وقوع انقلاب مشروطه، کشور را در آستانه ورود به عصر جدیدى قرارداد.«مشروعیت دینى» سلسلههاى اسلامى در ایران
از اولین سلسلههاى ایرانى که به عنوان حکام محلى تابع دستگاه خلافت عباسى در ایران بر روى کار آمدند تا دوره جدید تاریخ ایران که با امضاى فرمان مشروطیت آغاز گردید، جز دو برهه مغولى و نادرى، دین و دولت در پیوند تنگاتنگى با یکدیگر قرار داشتند و گرایش دینى شاه حاکم، نقش تعیین کنندهاى در جهتگیرى سیاسى حکومت بازى مىکرد.تغییر مواضع مذهبى و تمایلات دینى سلسلههاى حاکم در فاصله میان ورود اسلام تا انقلاب مشروطه، در یک نماى تصویرى چنین روندى را نشان مىدهد: چنانچه در نماى تصویرى
[46] فوق نیز مشهود است، دوران مغولى دوره دگردیسى و تغییر گرایش مذهبى در سلسلههاى ایرانى است. نمودار نشان مىدهد که به جز دوره آل بویه که استثنایى در این فرایند محسوب مىشود، تا قبل از یورش مغول و سرنگونى عباسیان، سلسلههاى ایرانى تماماً سنى مذهبند و در ازاى اخذ مشروعیت دینى از دستگاه خلافت، با تمایلات شدید و «متعصبانه» و یا «متعادل» به ترویج و حمایت از مذهب سنت و جماعت مىپردازند. این روند پس از دوره مغولى به نفع شیعیان دگرگون مىگردد و لذا منحنى به سمت چپ جدول انتقال مىیابد. وجود اعوجاج و انحراف در دو جانب نقطه عطف منحنى، مبین تغییرى اساسى در این روند و قاعده کلى نمىباشد چرا که حکومت شیعى مذهب بویهى نه تنها اقتدار دینى دستگاه خلافت را نفى نکرد، بلکه از حجیت «عهد و لوا»ى آن براى کسب مشروعیت دولت خویش نیز بهره برد. رویه بىطرفى مذهبى نادر نیز که بیشتر از شرایط سیاسى حاکم
[47] ناشى بود تا انگیزههاى دینى، دگرگونى و تحول جدى در بنیان شیعى سلسلههاى دوره مابعد مغولى محسوب نمىشود. در یک جمعبندى کلى مىتوان چنین نتیجه گرفت که تا زمانى که سلسلههاى ایرانى، اقمار دستگاه خلافت به شمار مىروند و مشروعیت دینى خود را از آن ناحیه به دست مىآورند، گرایش دینى حاکم نیز تابع همان مذهبى است که دستگاه خلافت ترویج مىکند ولیکن با گسسته شدن این رابطه اقمارى و تغییر در منشأ مشروعیت سلسلههاى ایرانى، گرایش دینى حکومت نیز به سمت دیگرى میل مىکند. تاریخ ایران تحت تأثیر شرایط مختلف و همچنین موقعیت سیاسى، «قدرت نظامى»، «وجهه دینى» سلطان حاکم، صورتهاى متنوعى از مشروعیت را نشان داده است که در ادامه مرورى بر آنها خواهیم داشت.
پینوشتها:
[44]. مریم میراحمدى، دین و دولت در عصر صفوى (تهران، امیرکبیر، 1369) ص48-37.
[45]. ادموند کلیفورد باسورث، سلسلههاى اسلامى، ترجمه فریدون بدرهاى، ص263.
[46]. بدیهى است که در ترسیم این نمودار، براى سهولت در کار از دقت و ریزبینى آن به میزان زیادى کاسته شده و از نشان دادن برخى تفاوتهاى جزیى میان سلسلهها و همچنین تفاوتهایى که در درون هر سلسله از جنبه «شدت گرایش» مذهبى وجود داشته، صرفنظر شده است.
[47]. نک: حمید عنایت، اندیشه سیاسى در اسلام معاصر ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، ص78-76.
/ج