بعد از اینکه مصدق نخست وزیر شد، در همان سال اول نخست وزیرى، دوبار با وقت قبلى به ملاقات او رفتم. بار اوّل روزى بود که من، مرحوم حاج آقاباقر قمى، مرحوم آقا سیدمحمدعلى سبط و گویا آقاى سید على نقى تهرانى که از علماء سرشناس تهران بودند، براى موضوعى -که الآن در خاطرم نیست- به منزل دکتر مصدق واقع در خیابان کاخ - فلسطین کنونى- رفتیم. او روى تختخواب دراز کشیده و زیر پتو بود و ما هم روى صندلى نشسته بودیم. ظهر شد. مرحوم حاج آقاباقر برخاست و گفت مى خواهیم براى نماز به مسجد برویم. مصدق با تعجب گفت: «شما هر روز براى نماز به مسجد مى روید؟!» گویى آن طور که باید و شاید، چندان از کم و کیف برگزارى نماز جماعت در مساجد کشور وقوف و آگاهى نداشت، زیرا این جمله پرسشى را دکتر مصدق به صورت جدى در حضور خود من گفت.
عجیب تر از این استعجاب، قضیه اى است که در دومین ملاقاتم با دکتر مصدق، بین من و او اتفاق افتاد. موضوع از این قرار بود که بهایى ها در شهرستانها مسأله ساز شده بودند و قدرت نمایى مى کردند. به امر حضرت آیت اللّه العظمى آقاى بروجردى وقت ملاقات گرفتم و نزد او رفتم. مانند همان دفعه قبل، او روى تختخواب و زیر پتو خوابیده بود. پیام آقاى بروجردى را به ایشان رساندم و گفتم: «شما رئیس دولت اسلامى ایران هستید و الآن بهایى ها در شهرستانها فعال هستند و مشکلاتى را براى مردم مسلمان ایجاد کرده اند، لذا مرتباً نامه هایى از آنان به عنوان شکایت به آیت اللّه بروجردى مى رسد. ایشان لازم دانستند که شما دراین باره اقدامى بفرمایید».
دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبت من به گونه تمسخرآمیزى، قاه قاه و با صداى بلند خندید و گفت: «آقاى فلسفى از نظر من مسلمان و بهایى فرق ندارند؛ همه از یک ملت و ایرانى هستند»! این پاسخ براى من بسیار شگفت آور بود زیرا اگر سؤال می کرد فرق بین بهایى و مسلمان چیست؟ براى او توضیح مى دادم. امّا با آن خنده تمسخرآمیز و موهن دیگر جایى براى صحبت کردن و توضیح دادن باقى نماند. لذا سکوت کردم و موقعى که به محضر آیت اللّه بروجردى رسیدم و این جمله را گفتم ایشان نیز به حال بهت و تحیر پیام وى را استماع کرد.
درباره دکتر مصدق آنچه مى توانم بگویم این است که او با نادیده گرفتن اسلامیت مردم، اشتباه بزرگى مرتکب شد. او از طرفى همیشه مى گفت «من متکى به ملت هستم» و از طرف دیگر با تفکر روشنفکرانه غربى که داشت، به خداگرایى مردم ایران و روحیه مذهبى آنها چندان بها نمى داد و ملى گرایى را شعار خود ساخته بود. این خطاى آشکار را آخرین بار درروز 27 مرداد در جواب هشدار مرحوم آیت اللّه کاشانى نسبت به وقوع کودتا تکرار کرد و در حالى که مردم متدین از او فاصله گرفته بودند و عملاً حمایت عمومى را از دست داده بود، به ایشان نوشت «من مستظهر به پشتیباى ملت هستم». روز 28 مرداد هم کودتا علیه او اتفاق افتاد و آن شد که شد و اکثریت ملت نقش تماشاگر را ایفا کردند .
منبع: کتاب زبان گویای اسلام - خاطرات مرحوم حجت الاسلام فلسفی
عجیب تر از این استعجاب، قضیه اى است که در دومین ملاقاتم با دکتر مصدق، بین من و او اتفاق افتاد. موضوع از این قرار بود که بهایى ها در شهرستانها مسأله ساز شده بودند و قدرت نمایى مى کردند. به امر حضرت آیت اللّه العظمى آقاى بروجردى وقت ملاقات گرفتم و نزد او رفتم. مانند همان دفعه قبل، او روى تختخواب و زیر پتو خوابیده بود. پیام آقاى بروجردى را به ایشان رساندم و گفتم: «شما رئیس دولت اسلامى ایران هستید و الآن بهایى ها در شهرستانها فعال هستند و مشکلاتى را براى مردم مسلمان ایجاد کرده اند، لذا مرتباً نامه هایى از آنان به عنوان شکایت به آیت اللّه بروجردى مى رسد. ایشان لازم دانستند که شما دراین باره اقدامى بفرمایید».
دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبت من به گونه تمسخرآمیزى، قاه قاه و با صداى بلند خندید و گفت: «آقاى فلسفى از نظر من مسلمان و بهایى فرق ندارند؛ همه از یک ملت و ایرانى هستند»! این پاسخ براى من بسیار شگفت آور بود زیرا اگر سؤال می کرد فرق بین بهایى و مسلمان چیست؟ براى او توضیح مى دادم. امّا با آن خنده تمسخرآمیز و موهن دیگر جایى براى صحبت کردن و توضیح دادن باقى نماند. لذا سکوت کردم و موقعى که به محضر آیت اللّه بروجردى رسیدم و این جمله را گفتم ایشان نیز به حال بهت و تحیر پیام وى را استماع کرد.
درباره دکتر مصدق آنچه مى توانم بگویم این است که او با نادیده گرفتن اسلامیت مردم، اشتباه بزرگى مرتکب شد. او از طرفى همیشه مى گفت «من متکى به ملت هستم» و از طرف دیگر با تفکر روشنفکرانه غربى که داشت، به خداگرایى مردم ایران و روحیه مذهبى آنها چندان بها نمى داد و ملى گرایى را شعار خود ساخته بود. این خطاى آشکار را آخرین بار درروز 27 مرداد در جواب هشدار مرحوم آیت اللّه کاشانى نسبت به وقوع کودتا تکرار کرد و در حالى که مردم متدین از او فاصله گرفته بودند و عملاً حمایت عمومى را از دست داده بود، به ایشان نوشت «من مستظهر به پشتیباى ملت هستم». روز 28 مرداد هم کودتا علیه او اتفاق افتاد و آن شد که شد و اکثریت ملت نقش تماشاگر را ایفا کردند .
منبع: کتاب زبان گویای اسلام - خاطرات مرحوم حجت الاسلام فلسفی
/ج