[1]
از راست به چپ بنویسید.
[2]
اگر قاعده یک را نمی دانستید ایرادی ندارد.برای شروع هیچ وقت دیر نیست.بگردید ببینید جایی داور ادبی ای، دبیر جایزه ای ، منتقدی، ریویوگری، اسپانسری، اهدا کننده لوح تقدیری، برگ چغندری، چیزی نمی خواهند که ادبیات را از آنجا شروع کنید.بعد از اینکه مراحل ترقی را طی کردید دیگر میل خودتان است که از راست به چپ بنویسید یا از چپ به راست ای مثل تو شیرو میفونه از بالا به پایین.
[3]
به سوپر مارکت محل بروید و حسابی زیتون ها را از پشت شیشه هایشان بررسی کنید.فردا می خواهید منتقدان مجله نیویورکر را دعوت کنید منزل و شام بدهید، نکند می خواهید زیتون نامرغوب چینی جلویشان بگذارید و با این کار زیر پایه های پل موفقیتتان دینامیت منفجر کنید.
[4]
هر چه سریع تر بازیگر سینما شوید.اگر بازیگر سینما شوید بعد از شما خواهش می کنند کتاب چاپ کنید ولی اگر نویسنده شوید بازیگر شدنتان کار حضرت فیل است.
[5]
اگر نمی توانید بازیگر شوید دست کم پولدار شوید.پول نداری، قصه هم می نویسی، خاک بر سر! لابد ازدواج هم می خواهی بکنی؟
[6]
سعی کنید کودکی ناحوری داشته باشید.دوران کودکی سخت و غم انگیز هر بار که کم بیاورید عصای دستتان خواهد شد.
[7]
سل بگیرید.یک بررسی آماری نشان داده بیماری سل به افزایش خلاقیت نوشتن کمک می کند، حتی از کلاس های داستان نویسی هم بیشتر.
[8]
صبح ها که پس از خوردن یک قوری قهوه به اتاق ویژه نوشتنتان رفتید به نوکرتان بگویید یک شاخه گل سرخ روی میزتان بگذارد.نوکر ندارید؟ مگر پولدار نیستید؟ یک حرف را چند بار باید گفت؟ پول ندارید مریضید چیز می نویسید؟ به همسر و فرزند دلبندتان رحم کنید.
[9]
برای جابه جا کردن پول هایتان و نقد کردن چک های حق التالیفتان حتما وکیل بگیرید.بیشتر نویسنده ها از انجام کارهای بانکی و دست زدن به پول بیزارند و هیچ کس به اندازه ناشرها و مسؤولان صفحات ادبی آنها را در این زمینه درک نمی کند.
[10]
سعی کنید گمنام باقی بمانید.گمنام بودن مانع هدر رفتن وقتتان در مصاحبه با خبرنگاران مختلف و امضا دادن می شود.همیشه توجه داشته باشید عینک آفتابی بیشتر جلب توجه می کند.
[11]
در هنگام نوشتن در صورتی که چشمه جوشان خلاقیتتان به قطره چکان تبدیل شده موزیک گوش دهید.برای اینکه سبک نوشتنتان خدای نکرده فرنگی نشود و بومی باقی بماند حتما یکی از آهنگ های وطنی را انتخاب کنید.ترانه زیر بسیار در این زمینه توصیه شده است:اندک، اندک جمع مستان می ی ی ی ی ی ی ی رسد....
[12]
12.قبل از اینکه قلم را روی کاغذ بگذارید و صفحات را سیاه کنید، انجام فعالیت زیر به افزایش تمرکزتان کمک می کند:خوردن یکی دو قرص مسکن، تنبیه بچه و اخطار به مادر بچه که یک ساعت شما را بی خیال شوند.در صورتی که قصد نوشتن رمان دارید مراجعه به دادگاه خانواده و پرداخت مهریه توصیه می شود، بیرون کشیدن پریز تلفن قبل از اینکه یکی از دوستانتان به شما زنگ بزند و خبر جور شدن مهاجرتش را اعلام کند، نوشتن فهرست طلبکارها برای خارج کردن آنها از ذهن.
[13]
به سجاوندی تا جایی که می توانید توجه کنید.یادتان باشد شاهکارهای تاریخ ادبیات همیشه سجاوندی درستی داشته اند.شما که شاهکار نمی توانید بنویسید، لااقل سجاوندی درستی داشته باشید.
[14]
فصل اول را دور بریزید، فصل آخر را جر بدهید، به ادبیات رحم کنید و فصل های میانی را هم آتش بزنید.
[15]
یادتان باشد پیرنگ از نان شب واجب تر است.اگر نان نداشته باشید می توانید شیرینی بخورید ولی بدون پیرنگ نمی توانید داستان خوبی بنویسید.بعد که داستان خوبی ننوشتید، چون هنر پیشه سینما نیستید ناشر کارتان را چاپ نمی کند، بنابراین آینده ادبیتان نابود می شود، می روید فلافل فروشی می زنید و به پول و شهرت و موفقیت می رسید.
[16]
به یاد داشته باشید داستان مثل یک کوه یخ می ماند که قرار نیست همه چیزش دیده شود، پس اگر داستانتان مضمون، ماجرا، شخصیت پردازی، منطق روایی، وحد زمان و مکان و چیزهای دیگر، اول، آخر و وسط ندارد ناراحت نشوید این چیزها لابد در کوه یخ شما در زیر آب است و قرار نیست بی چشم مسلح دیده شود.
[17]
حالا که حرف سلاح شد به خاطر داشته باشید که اگر در جایی از داستانتان تفنگی به دیوار نصب شده، حتما شخصیت داستانتان شکارچی باشد.حالا شکارچی نبود لااقل طرز کار با تفنگ را بلد باشد.اگر طرز کار با تفنگ را بلد نیست کم کم در بچگی یک بارد تفنگ آب پاش دستش گرفته باشد.در کل یا اصلا حرف تفنگ را نزنید یا اگر زدید دیگر جان شما و جان تفنگ.
[18]
این بنده حقیر پس از بررسی زندگی بیش از صد نویسنده مطرح دنیا برنامه روزانه نویسنده موفق را تدوین کرده ام که تقدیم می کنم تا عاشقان شهرت و موفقیت با رعایت بند بند آن به آرزویشان برسند:صبح ها نوشیدن قهوه، قدم زدن در باغ، بو کردن گل، پاسخ به نامه های مشتاقان، تا قبل از ظهر نوشتن 1500 کلمه در روز در حالی که از پنجره بچه ها را که روی چمن کاری جلوی خانه خر غلت می زنند نگاه می کنید، ظهر صرف ناهار و کشیدن سیگار برگ در جمعی گرم و صمیمی، قبل از خواب قیلوله تماس با وکیل جهت جابه جا کردن مقدار معتنابهی پول، دو ساعت خواب قیلوله، بعد از خواب رفتن به زمین گلف، گپ زدن در کلوپ با دوستان خاص و گلچین شده، صرف یک شام سبک با ناشرتان، قدم زدن در ساحل یا سگ را به گردش بردن برای داشتن خوابی آرام، خوابی آرام.
[19]
و اما برای اینکه تبعیض قائل نشده باشیم گوش جان می سپاریم به شرح یک روز از زندگی یک نویسنده وطنی:امروز صبح از سرما ازخواب بیدار شدم، رفتم شوفاژ را بغل کردم تا گرم شوم.این احساس گرم شدن بعد از منجمد شدن به افزایش خلاقیتم کمک می کند.گرم نشدم.شکم خالی زدم از خانه بیرون تا دیر به اداره نرسم.
تحقیقات ثابت کرده کم غذا خوردن باعث کاهش قند خون و افزایش افسردگی می شود و ممکن است در موارد به تشنج یا خلق یک اثر هنری بینجامد.اتوبوس که آمد کاپشنم از چند نقطه جر خورد ولی بین مردم بودن رابرای نوشتن مفید می دانم.با اضافه کاری ده ساعت در اداره بودم تا مشکل مالی مرا از اندیشیدن باز ندارد.خانواده به وضوح از داشتن نویسنده ای خلاق در خانه خوشحال بودند و خیلی به من توجه می کردند تا دوران کودکیم را از باد ببرم.بچه از سر و کولم بالا می رفت و زنم با لبخند قبض ها را می گذاشت زیر نعلبکی انگشتانم برای نوشتن بی تابی می کردند ولی آن قدر خسته بودم که کنار سفره خوابم برد.زنم بیدارم کرد و گفت این کارها برای بچه بد آموزی دارد، رفتم سر جایم خوابیدم و خواب دیدم نوبل را برده ام.
[101]
اگر می خواهید نویسنده شوید هرگز وقت ارزشمندتان را برای نوشتن یا خواندن 101 قاعده برای نوشتن هدر ندهید.
منبع:نشریه خردنامه همشهری(کتاب)، شماره 74
از راست به چپ بنویسید.
[2]
اگر قاعده یک را نمی دانستید ایرادی ندارد.برای شروع هیچ وقت دیر نیست.بگردید ببینید جایی داور ادبی ای، دبیر جایزه ای ، منتقدی، ریویوگری، اسپانسری، اهدا کننده لوح تقدیری، برگ چغندری، چیزی نمی خواهند که ادبیات را از آنجا شروع کنید.بعد از اینکه مراحل ترقی را طی کردید دیگر میل خودتان است که از راست به چپ بنویسید یا از چپ به راست ای مثل تو شیرو میفونه از بالا به پایین.
[3]
به سوپر مارکت محل بروید و حسابی زیتون ها را از پشت شیشه هایشان بررسی کنید.فردا می خواهید منتقدان مجله نیویورکر را دعوت کنید منزل و شام بدهید، نکند می خواهید زیتون نامرغوب چینی جلویشان بگذارید و با این کار زیر پایه های پل موفقیتتان دینامیت منفجر کنید.
[4]
هر چه سریع تر بازیگر سینما شوید.اگر بازیگر سینما شوید بعد از شما خواهش می کنند کتاب چاپ کنید ولی اگر نویسنده شوید بازیگر شدنتان کار حضرت فیل است.
[5]
اگر نمی توانید بازیگر شوید دست کم پولدار شوید.پول نداری، قصه هم می نویسی، خاک بر سر! لابد ازدواج هم می خواهی بکنی؟
[6]
سعی کنید کودکی ناحوری داشته باشید.دوران کودکی سخت و غم انگیز هر بار که کم بیاورید عصای دستتان خواهد شد.
[7]
سل بگیرید.یک بررسی آماری نشان داده بیماری سل به افزایش خلاقیت نوشتن کمک می کند، حتی از کلاس های داستان نویسی هم بیشتر.
[8]
صبح ها که پس از خوردن یک قوری قهوه به اتاق ویژه نوشتنتان رفتید به نوکرتان بگویید یک شاخه گل سرخ روی میزتان بگذارد.نوکر ندارید؟ مگر پولدار نیستید؟ یک حرف را چند بار باید گفت؟ پول ندارید مریضید چیز می نویسید؟ به همسر و فرزند دلبندتان رحم کنید.
[9]
برای جابه جا کردن پول هایتان و نقد کردن چک های حق التالیفتان حتما وکیل بگیرید.بیشتر نویسنده ها از انجام کارهای بانکی و دست زدن به پول بیزارند و هیچ کس به اندازه ناشرها و مسؤولان صفحات ادبی آنها را در این زمینه درک نمی کند.
[10]
سعی کنید گمنام باقی بمانید.گمنام بودن مانع هدر رفتن وقتتان در مصاحبه با خبرنگاران مختلف و امضا دادن می شود.همیشه توجه داشته باشید عینک آفتابی بیشتر جلب توجه می کند.
[11]
در هنگام نوشتن در صورتی که چشمه جوشان خلاقیتتان به قطره چکان تبدیل شده موزیک گوش دهید.برای اینکه سبک نوشتنتان خدای نکرده فرنگی نشود و بومی باقی بماند حتما یکی از آهنگ های وطنی را انتخاب کنید.ترانه زیر بسیار در این زمینه توصیه شده است:اندک، اندک جمع مستان می ی ی ی ی ی ی ی رسد....
[12]
12.قبل از اینکه قلم را روی کاغذ بگذارید و صفحات را سیاه کنید، انجام فعالیت زیر به افزایش تمرکزتان کمک می کند:خوردن یکی دو قرص مسکن، تنبیه بچه و اخطار به مادر بچه که یک ساعت شما را بی خیال شوند.در صورتی که قصد نوشتن رمان دارید مراجعه به دادگاه خانواده و پرداخت مهریه توصیه می شود، بیرون کشیدن پریز تلفن قبل از اینکه یکی از دوستانتان به شما زنگ بزند و خبر جور شدن مهاجرتش را اعلام کند، نوشتن فهرست طلبکارها برای خارج کردن آنها از ذهن.
[13]
به سجاوندی تا جایی که می توانید توجه کنید.یادتان باشد شاهکارهای تاریخ ادبیات همیشه سجاوندی درستی داشته اند.شما که شاهکار نمی توانید بنویسید، لااقل سجاوندی درستی داشته باشید.
[14]
فصل اول را دور بریزید، فصل آخر را جر بدهید، به ادبیات رحم کنید و فصل های میانی را هم آتش بزنید.
[15]
یادتان باشد پیرنگ از نان شب واجب تر است.اگر نان نداشته باشید می توانید شیرینی بخورید ولی بدون پیرنگ نمی توانید داستان خوبی بنویسید.بعد که داستان خوبی ننوشتید، چون هنر پیشه سینما نیستید ناشر کارتان را چاپ نمی کند، بنابراین آینده ادبیتان نابود می شود، می روید فلافل فروشی می زنید و به پول و شهرت و موفقیت می رسید.
[16]
به یاد داشته باشید داستان مثل یک کوه یخ می ماند که قرار نیست همه چیزش دیده شود، پس اگر داستانتان مضمون، ماجرا، شخصیت پردازی، منطق روایی، وحد زمان و مکان و چیزهای دیگر، اول، آخر و وسط ندارد ناراحت نشوید این چیزها لابد در کوه یخ شما در زیر آب است و قرار نیست بی چشم مسلح دیده شود.
[17]
حالا که حرف سلاح شد به خاطر داشته باشید که اگر در جایی از داستانتان تفنگی به دیوار نصب شده، حتما شخصیت داستانتان شکارچی باشد.حالا شکارچی نبود لااقل طرز کار با تفنگ را بلد باشد.اگر طرز کار با تفنگ را بلد نیست کم کم در بچگی یک بارد تفنگ آب پاش دستش گرفته باشد.در کل یا اصلا حرف تفنگ را نزنید یا اگر زدید دیگر جان شما و جان تفنگ.
[18]
این بنده حقیر پس از بررسی زندگی بیش از صد نویسنده مطرح دنیا برنامه روزانه نویسنده موفق را تدوین کرده ام که تقدیم می کنم تا عاشقان شهرت و موفقیت با رعایت بند بند آن به آرزویشان برسند:صبح ها نوشیدن قهوه، قدم زدن در باغ، بو کردن گل، پاسخ به نامه های مشتاقان، تا قبل از ظهر نوشتن 1500 کلمه در روز در حالی که از پنجره بچه ها را که روی چمن کاری جلوی خانه خر غلت می زنند نگاه می کنید، ظهر صرف ناهار و کشیدن سیگار برگ در جمعی گرم و صمیمی، قبل از خواب قیلوله تماس با وکیل جهت جابه جا کردن مقدار معتنابهی پول، دو ساعت خواب قیلوله، بعد از خواب رفتن به زمین گلف، گپ زدن در کلوپ با دوستان خاص و گلچین شده، صرف یک شام سبک با ناشرتان، قدم زدن در ساحل یا سگ را به گردش بردن برای داشتن خوابی آرام، خوابی آرام.
[19]
و اما برای اینکه تبعیض قائل نشده باشیم گوش جان می سپاریم به شرح یک روز از زندگی یک نویسنده وطنی:امروز صبح از سرما ازخواب بیدار شدم، رفتم شوفاژ را بغل کردم تا گرم شوم.این احساس گرم شدن بعد از منجمد شدن به افزایش خلاقیتم کمک می کند.گرم نشدم.شکم خالی زدم از خانه بیرون تا دیر به اداره نرسم.
تحقیقات ثابت کرده کم غذا خوردن باعث کاهش قند خون و افزایش افسردگی می شود و ممکن است در موارد به تشنج یا خلق یک اثر هنری بینجامد.اتوبوس که آمد کاپشنم از چند نقطه جر خورد ولی بین مردم بودن رابرای نوشتن مفید می دانم.با اضافه کاری ده ساعت در اداره بودم تا مشکل مالی مرا از اندیشیدن باز ندارد.خانواده به وضوح از داشتن نویسنده ای خلاق در خانه خوشحال بودند و خیلی به من توجه می کردند تا دوران کودکیم را از باد ببرم.بچه از سر و کولم بالا می رفت و زنم با لبخند قبض ها را می گذاشت زیر نعلبکی انگشتانم برای نوشتن بی تابی می کردند ولی آن قدر خسته بودم که کنار سفره خوابم برد.زنم بیدارم کرد و گفت این کارها برای بچه بد آموزی دارد، رفتم سر جایم خوابیدم و خواب دیدم نوبل را برده ام.
[101]
اگر می خواهید نویسنده شوید هرگز وقت ارزشمندتان را برای نوشتن یا خواندن 101 قاعده برای نوشتن هدر ندهید.
منبع:نشریه خردنامه همشهری(کتاب)، شماره 74