نویسنده:مریم طاهری
نکاتی درباره فلسفه اسلامی و کتاب « هستی شناسی معرفت»
فلسفه اسلامی یکی از غنی ترین و با ارزش ترین جلوه های تمدن اسلامی است.اگر بپذیریم که نهال فلسفه در یونان باستان جوانه زد و به تدریج به شکوفایی رسید نباید از یاد ببریم که این نهال نورس در جهان اسلام به درختی تناور و پربار بدل شد.فلسفه یونان چشمه ای جوشان بود که طی چندین قرن به رودخانه ای خروشان بدل شد.این رودخانه که دیگر قابل کنترل نبود در طی مسیر خود به چند سو منشعب شد؛ از یک سو به دنیای لاتینی مسیحیان وارد شد و موجب پدید آمدن کلام و فلسفه مسیحی شد و از سوی دیگر به دریای عظیم تمدن ایرانی-اسلامی پیوست.فلسفه اسلامی حاصل پیوند این دو تمدن بود.تفکر یونانی با اتصال به دریای معرفت شرقی و اشراقی در ایرانی به اوج کمال وشکوفایی خود رسید.فلسفه منشاء، اشراق و متعالیه تا قرن ها در مرکز و متن فرهنگ و تمدن شرقی قرار داشت.فلسفه هم مشغله اصلی فلاسفه، عالمان و متکلمان بود و هم دغدغه اهل سیاست و هنر.تفکر فلسفی پیش از آنکه به وضع کنونی اش برسد، در متن جامعه حی و حاضر بود.با کمی تامل می شد اندیشه وحدت وجود، سلسله مراتبی بودن هستی، نظریه عقول ده گانه و افلاک نه گانه و اندیشه وحدت در کثرت را در آینه هنر اسلامی(موسیقی، شعر، نقاشی و معماری)مشاهده کرد.اگر « چهار عنصر» بیدل دهلوی را بخوانید به وضوح با تعلیمات عرفانی-فلسفی حکمت متعالیه مواجه می شوید.کسی که فلسفه و عرفان هندی و ایرانی نداند بعید است بتواند از افکار بلند این شاعر سبک هندی سردر بیاورد.
تا پیش از این عرفان، فلسفه و هنر ایرانی-اسلامی با هم مرتبط بودند و فلسفه اسلامی در این میان هم به صورت سلبی و هم به شکل ایجابی بسیار جدی گرفته می شد.
امروزه اما به دلایل بسیار که اینجا مجال گفتنش نیست، فلسفه اسلامی نیز مانند سایر شؤون فرهنگی ما از متن فرهنگ به حاشیه رانده شده است.فلسفه اسلامی دیگر مرکز توجه و منشا اثر نیست.
تفکر فلسفی ما با همه عظمتش به همان سرنوشتی دچار شده که عرفان، ادبیات و هنر اسلامی به آن مبتلا شده اند.فلسفه اسلامی بعد از ملا میرزا از مسیر حرکت تاریخ خارج شد، در نقطه ای از آن توقف کرد و برای نسل امروز به میراث فرهنگی گذشتگان تبدیل شد؛ بنایی باستانی که باید در برابر گزند روزگار محافظت شود و از ویرانی، فروپاشی و فراموش شدن برای همیشه نجات یابد.امروز فلسفه اسلامی جز در میان برخی از آکادمیسین ها یا عالمان حوزه های علمیه طرفداران زیادی ندارد.ممکن است کسانی عمر خود را صرف پژوهش درباره فلسفه اسلامی کنند اما همان ها هم به عنوان یک رشته تخصصی نیمه جان با آن برخورد می کنند، نه به عنوان یک جریان زنده و تپنده که با دغدغه های زندگی امروزشان در ارتباط باشد.
فلاسفه اسلامی در گذشته خردورزی می کردند و برای بسیاری از مسائل مهم روزگارشان راه حل پیدا می کردند.شارحان و حاشیه نویسان به شرح و بسط تفکر آنها می پرداختند و امروز محققان، پژوهشگران و دانشجویان فلسفه اسلامی را می آموزند و عین آموخته هایشان را انتقال می دهند بدون اینکه حرف تازه یا مساله جدیدی مطرح شود.گنجینه های فلسفه اسلامی با وجود زحمات بسیاری که پژوهشگران و محققان می کشند هنوز در دل اعصار تاریخی پنهان و ناشناخته مانده است.
اینکه فلسفه اسلامی در نقطه ای از تاریخ متوقف شد، با زمان پیش نرفت و به عصر حاضر نرسید واقعیتی است که باید با آن کنار بیاییم و آن را بپذیریم.ما بعد از ملاصدرا عالمان بزرگی داشته ایم اما فیلسوف اسلامی ای که حرف تازه ای برای گفتن داشته باشد و نظامی جدید ارائه دهد نداشته ایم.هر چه بوده و هر چه هست تکرار و تکثیر حرف گذشتگان و بزرگان است.چرا فلسفه به طور اعم و فلسفه اسلامی به طور اخص از یک دانش پویا و زنده به یک رشته تخصصی کم طرفدار بدل شد؛ رشته ای که کمتر کسی جرات نزدیک شدن به آن را دارد.آیا فلسفه اسلامی در ذات خود دشوار و خسته کننده است یا مبتلا به عوارضی قابل رفع و رجوع است.
فلسفه اسلامی به عنوان قدرت خردورزی در حل مسائل انسان به ورزش و توان بخشی ذهنی تنزل پیدا کرده است.آیا راهی وجود داد که فلسفه اسلامی را از حالت ابزار و وسیله خارج کنیم و آن را به مساله و هدف تبدیل کنیم؟ آیا می توان آن را از حاشیه به متن زمان حال کشاند؟ قطعا پاسخ دادن به این پرسش ها کار ساده ای نیست و از عهده و حوصله این حقیر خارج است.
[1]مساله زبان:همه متون فلسفه اسلامی به زبان عربی و به شکلی بسیار فنی و تخصصی نوشته شده اند.فلسفه اسلامی با وجود اینکه در متن زبان فارسی رشد و تکامل پیدا کرد اما به زبان عربی که آن روز زبان رسمی علم بود نوشته شد.هیچ یک از فلاسفه و شارحان آنان به فکر ترجمه یا تالیف کتب فلسفی به زبان مادری شان نبودند.علاوه بر این اغلب آنها دشوارنویس بودند و مسائل بسیار پیچیده فلسفی را به زبانی پیچیده ، متکلفانه و تا حدودی مصنوعی بیان می کردند.زبان مانع بسیار بزرگی بر سر راه آموزش و گسترش فلسفه اسلامی قرار داده است.تلاش هایی برای ترجمه و تفسیر آثار فلاسفه اسلامی صورت گرفته اما این کوشش ها نسبت به حجم زیاد اثار فلسفی بسیار ناچیز است.علاوه بر این مترجمان یا نخواسته اند یا نتوانسته اند معادل فارسی برای اصطلاحات عربی بیابند؛ یعنی هنگام ترجمه یک متن اصطلاحات ترجمه نمی شود.
اصطلاحات که در واقع بار سنگین معنای متن را به دوش می کشند به همان شکل باقی می مانند و به متن ترجمه شده فارسی منتقل نمی شوند.بنابراین دانشجویان با متنی روبه رو هستند که پر است از اصطلاحات تخصصی فلسفی که برای فهم هر کدام باید به سراغ مرجعی دیگر بروند؛ آن هم به این شرط که چنین مرجعی وجود داشته باشد.
[2] فقدان روش:فلسفه اسلامی نظریه محور است؛ بر مبنای تئوری و نظریه پردازی مبتنی است و نه بر اساس روش.در فلسفه اسلامی روش نه در تدوین و پردازش اولیه اهمیت دارد و نه در انتقال مفاهیم به مخاطب.
[3] فلسفه اسلامی بر پایه منطق ارسطویی بنا شده، بر استدلال و برهان مبتنی است و با تکیه بر آن به رد و اثبات مسائلش می پردازد.
فلسفه از یونان آغاز شد؛ از افلاطون و ارسطو؛ این دو فیلسوف در غرب و شرف سرمنشاء و سر سلسله دو شیوه متفاوت اندیشیدن و بیان آن هستند فلسفه افلاطون بیشتر شکل توصیفی دارد و بر پایه تمثیل بنا شده است.آثار او بیشتر در قالب مکالمه و دیالوگ نوشته شده اند.او با کمک تمثیل، تشبیه، استعاره و رمز پردازی افکار فلسفی ای را بیان می کرد اما ارسطو پدر علم منطق است.او منطق را ابزار صحت و سقم اندیشه و زبان می داند.آثار ارسطو در سایه علم منطق شکل گرفتند.او مطمئن ترین راه رسیدن به یقین را قیاس برهانی می اند.روش ارسطو تحلیلی و استدلالی است.فلسفه های سرد و تحلیلی ریشه در روش ارسطویی دارند و به ریاضیات نزدیک ترند اما فلسفه های گرم که به ادبیات و هنر نزدیکند یادآور آثار و روش فکری افلاطون هستند.
فلسفه اسلامی به ویژه درباره اندیشه های شیخ اشراق و ملاصدرا در کنه، باطن و محتوای خود گرم ، جذاب و تپنده است، به شرط آنکه آن را از زیر فرم، پوسته و نقاب استدلالی و برهانی اش بیرون بکشیم و صورتی مطابق با محتوای آن برایش پیدا کنیم.نویسندگان و پژوهندگان ما باید از تقلید و کپی برداری دست بردارند و به دنبال راهی باشند تا شیوه روایت متفاوتی برای اندیشه های فلاسفه اسلامی پیدا کنند.« یوستین گوردر» با کمک تمثیل و تشبیه و استعاره خلاصه ای از تاریخ فلسفه غرب را برای مخاطب کودک و نوجوان در قالب رمان ریخت و به این وسیله بحث امکان راه های دیگر تجزیه فلسفی و بیان متفاوت آن را مطرح کرد.
علم و دانشی که صرفا در کنج کتابخانه ها و آرشیو ها خاک بخورد یا صرفا در گفتمان محدود دانشگاهی رد و بدل شود هرگز فراگیر و تاثیر گذار نمی شود.با برگزاری کنفرانس و کنگره و بزرگداشت برای ملاصدرا نمی توانیم تفکر معنوی و با ارزش او را به جریان بیندازیم.شاید هنر با کمک رسانه قالب بهتری برای گسترش و نفوذ اندیشه های فلسفی باشد.
فیلم نیم بند « ملاصدرا»، با وجود ضعف های فنی و تکنیکی بسیار، قدرت نفوذ بیشتری دارد؛ البته اینجا فراگیر شدن فلسفه را نباید با سطحی و مبتذل کردن ان یکی دانست.مراد این نیست که بحث های فلسفی مانند بحث های سیاسی به سطوح پایین جامعه کشیدن شود، بلکه منظور از فراگیر شدن فلسفه اسلامی آن است که خردورزی و تعقل بر دیگر شوون فرهنگی و هنری زندگی انسان امروز سایه بیفکند، از انتزاع و انزوا دور شود و به سمت مسائل انضمامی و واقعیت زندگی انسان کشیده شود.
کتاب « هستی شناسی معرفت» اثری است مشترک از اساتید خسرو پناه و پناهی آزاد که برای پاسخگویی به بخشی از نیاز امروز ما به فلسفه اسلامی نوشته شده است.این کتاب با آثاری که به سبک کلاسیک نوشته شده تفاوت هایی بنیادین دارد.مهم ترین ویژگی اش در این است که مسائل و مباحث فلسفی به صورت متدودیک و روشمند ارائه شده اند.تقسیم معرفت به دو جنبه وجود شناختی و معرفت شناختی و طبقه بندی مسائل اصلی نشانه روشمند بودن کار مؤلفان کتابی تخصصی در مورد یک موضوع خاص فلسفی(وجود شناسی معرفت)آن هم بر اساس روش هنجارشکنی و سنت شکنی مثبت است.مؤلف با این کار سبب شده که مخاطب یک گام به جلو بردارد و از متن نترسد.در این کتاب از پراکنده گویی و نقل آرای مختلف و ضد و نقیض و رد و اثبات آنها پرهیز شده است؛ چیزی که در دیگر آثار کلاسیک باعث سردرگمی مخاطب می شد.اساسا مؤلف هستی شناسی معرفت را منحصرا در قالب نظام صدرایی بررسی کرده است.همین نکته نشانه دیگری است بر تخصصی شدن و روشمند بودن کتاب.
این کتاب می تواند به عنوان اثری کمک آموزشی برای دانشجویان فلسفه مورد استفاده قرار گیرد.سبک نوشتن آن نیز از امتیازات خاصی برخوردار است.به وضوح می توان تلاش مؤلف را در ساده نگاری و ساده کردن مباحث فلسفی ملاحظه کرد.لحن صمیمانه و مسوولانه مؤلف در قبال مخاطب از سطر سطر متن هویداست.اساس کتب فلسفه اسلامی مخاطب محور نیستند و هر کتاب به صدها شارح و معلم نیاز دارد.اما کتاب « هستی شناسی معرفت» به نوعی یک خود آموز فلسفی است.نویسنده تا جایی که ممکن بوده است اصطلاحات فلسفی را به زبان فارسی ترجمه کرده یا در مواردی معادل های قابل فهم تری را داخل پرانتز در کنار اصطلاحات فنی قرار داده است.بسیاری از براهین و استدلال های طولانی، پس از بیان در چند سطر خلاصه شده اند.
در این کتاب تحلیل ها و نظرات ملاصدرا درباره معرفت به شکلی منسجم ارائه شده اند.فلسفه معرفت یکی از شاخه های مهم فلسفه است که از فلسفه های مضاعف به شمار می رود و بر دو قسم است؛ یکی معرفت شناسی و دیگری هستی شناسی معرفت.کتاب حاضر به بخش هستی شناسی معرفت اختصاص داده شده است.مسائل هستی شناسی معرفت عبارتند از:
1-تحلیل معرفت، 2-تقسیم معرفت، 3-هویت و ماهیت معرفت و 4-ارکان معرفت.کتاب هستی شناسی معرفت بر اساس این چهار مساله در چهار بخش تدوین شده است.آنچه در این قسمت خواهد آمد شمه ای است از مقدمه این چهار بخش.
1-تحلیل و تعریف معرفت(چیستی معرفت):
ملاصدرا اعلم را از سنخ و جنس وجود می داند.معرفت از آن جهت که گونه ای از وجود است(وجود ذهنی)سرگذشتی همانند وجود دارد؛ یعنی مفهوم آن در نهایت روشنی و کنه آن در نهایت خفاست.معرفت مفهومی بدیهی و غیر قابل تعریف است و تعاریف ارائه شده از آن تنبیهی اند زیرا چیزی بدون علم شناخته شدنی نیست.(ص 49)
« تعریف منطقی معرفت از نظر صدرا ناممکن است؛ زیرا اساسا علم از سنخ ماهیت نیست تا بتوان آن را با عناصر ماهوی(جنسی و فصل)تعریف کرد.»(ص 53)معرفت و دانش حقیقتی است که وجود و ماهیت آن یکی است و به همین دلیل قابل تعریف نیست.
2-تقسیم معرفت:از نظر ملاصدرا علم حقیقی همان علم حضوری است و علم حصولی تنها تابعی از علم حضوری است و از اقسام علم به شمار نمی رود.
از نظر صدرا علم همانند وجود دارای مراتب است.ملاصدرا علم را بر اساس مراتب هستی تقسیم می کند.صدرالمتالهین مراتب هستی را به سه مرتبه کلی طبیعت، مثال و عقل تقسیم کرده و بر همین اساس علم را نیز به سه قسم عمده حسی، خیالی و عقلی تقسیم کرده است.
3-هویت معرفت:چنان که پیش از این ذکر شد علم از سنخ وجود است؛ علم وجودی است که از مرحله قوه فراتر رفته باشد و در مقام فضیلت و تحقق عینی باشد؛ یعنی وجود بالقوه شأنیت علمی ندارد.وجود علمی است که علاوه بر بالفعل بودن، مجرد از ماده و عوارض آن باشد و چون علم همانند وجود ذومراتب است، هر قدر خلوص ان از ماده و عوارض آن بالاتر باشد مرتبه و شدت علمی بودنش نیز بیشتر خواهد بود.(ص 196)
4-ارکان معرفت:وجود معرفت به سه رکن علم، عالم و معلوم وابسته است.به عبارت دیگر تکون وجودی و تحقق علم وابسته به وجود این سه مولفه است.هر سه رکن معرفت همواره با هم لحاظ می شوند.
از نظر ملاصدرا علم حقیقتی مجرد و امری وجودی است که برای «عالم» یا فاعل شناسا تحقق می یابد.
رکن دیگر معرفت معلول یا متعلق معرفت است که نزد عالم حضور می یابد.(ص 256)
معلوم به معنای نقطه مقابل مجهول است.بنابر نظر ملاصدرا ، معلوم همانند علم به اقسام مختلفی از جمله حسی، خیالی و عقلی تقسیم می شود.از نظر ملاصدرا علم و معلوم در حقیقت یک چیزند.ما از جهان خارج با وساطت صورت هایی در ذهن خود آگاه می شویم.البته ذهن ما هم به معلومات حسی و هم به معلومات خیالی و عقلی علم می یابد.(ص 39)
منبع:نشریه خردنامه همشهری(کتاب)، شماره 74