تقریب مذاهب در نظر شیخ محمّد عبده

شیخ محمد عبده که خود یک بار به علت ضعف نظام آموزشی از درس گریزان شده بود، پس از رسیدن به مقامات بالای علمی و عملی، دغدغ ه ی او اصلاح این نظام آموزشی بود.
شنبه، 8 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تقریب مذاهب در نظر شیخ محمّد عبده
 تقریب مذاهب در نظر شیخ محمّد عبده





 

اصلاح نظام آموزشی

شیخ محمد عبده که خود یک بار به علت ضعف نظام آموزشی از درس گریزان شده بود، پس از رسیدن به مقامات بالای علمی و عملی، دغدغ ه ی او اصلاح این نظام آموزشی بود. به همین خاطر در نوشته ها و گفتارهایش سعی داشت این مسئله را توضیح دهد تا بلکه شیوخ بزرگ مصر در این باره با او هماهنگ شوند.
بخشی از یکی از سخنرانی های این مرد بزرگ دربار ه ی اصلاح وضعیت آموزشی را با هم می خوانیم:
از اصمعی سؤال کردند که مسلم بن ولید شاعرتر است یا ابونواس؟ او ابونواس را ترجیح داد. به وی گفتند که ابوعبید، مسلم را برتر می داند.
اصمعی گفت «ابوعبید روایت گر شعر است؛ اما در راه عملی آن، متحمل مشقت نشده است. در نتیجه نمی-تواند برای حکمیت اهلیت داشته باشد.»
سخن اصمعی حق است. زیرا آن کسی که چیزی نچشد، از شناخت آن ناتوان است.
برخی گمان می برند که طلبه می تواند بعد از شناخت اصطلاحات علم معانی، به کتاب های تفسیر، مشابه «کشاف» رجوع کند و بلاغت آیات را از آن بیابد و در زمر ه ی آشنایان و آگاهان بلاغت و اعجاز قرآنی درآید. این گفتار، از پژوهندگان واقعی به دور است؛ زیرا در این فرض نیازی به گذران فرصتی طولانی در راه تحصیل علم معانی نبوده، بلکه بایستی چنین می گفتیم که قرآن معجزه است چون نویسند ه ی کشاف آن را معجزه دانسته است. و این ادعا، غیر معقول است.
... حقیقت آن است که مسائل بر ما مخلوط شده است. در معانی اصطلاحی، می نگریم و از آن به اطناب و تفصیل بحث می کنیم و به مصیبتی گرفتار گشته ایم که در دانش و خردمان، جای یافته و از مطلوب و مقصود دور مانده ایم. از این رو، ضروری است راهی را در علوم، پیگیری کنیم که فراگیری آن به سهولت میسر باشد و دانش پژوه بتواند به راحتی دریابد. گمان من آن است که اگر راه های فراگیری پالایش شود، دانشجوی فن بلاغت با پیمودن سه سال می تواند به قل ه ی این علم دست یابد و همچنین دانش پژوه نحو برای رسیدن به مرتب ه ی والای آن دانش به بیش از آن آموزش گیرنده، فصیح و بلیغ شود و میان طبقات بلاغت، تمییز دهد و اعجاز قرآن را درک کند و بر شناخت کلمات گذشتگان، توانایی یابد و در زندگی دنیوی و اخروی از آن اندوخته، سود جوید... در برخی از علوم اسلامی، علم و عمل وحدت دارند؛ مثل علم کلام که مقصود از آن دسترسی به یقین در مسائل کلامی است. برخی به هنگام سؤال از مسائل اعتقادی، پاسخ می دهند که این مطلب را مگوی که کافر می شوی و یا در زمر ه ی معتزله محسوب می گردی و یا سخنانی از این قبیل، این گفتار سلاح و سپری است که کسانی که در عقاید خویش شک دارند بر می گزینند تا با آن، از شبهاتی که اعتقادات آنان را متزلزل می کند، دفاع نمایند؛ ولی این گونه پاسخ، قبل از هر گونه دفاعی از تردید و شک پاسخ دهند، پرده بر می دارد. زیرا کسی که یقین دارد، آسوده خیال، گوش فرا می دهد و اگر شبهه ای را در مخاطب دید، توانایی آن را دارد که از او بزداید.
…از روش های نادرست در آموزش این است که مثلاً متن «سنوسیه» را تعلیم می دهند؛ در حالی که دانش پژوه از مقدمات آن، چیزی فرانگرفته است. به او گفته می شود که حکم عقلی، دارای سه قسم است؛ واجب، محال و جایز و سپس تعاریفی اصطلاحی این اقسام را برای او می خوانند؛ در حالی که نسبت به مفاهیم آن، در جهل کامل به سر می برد. پژوهش گر، الفاظ را بدون تصوری از مفاهیم آن، حفظ می کند و فقط خیالاتی غیر حقیقی در ذهن او باز می ماند.
... برخی از پژوهندگان از پذیرش نصایح سرباز می زنند و عذر می آورند که چاره ای جز گذراندن عمر در راه تحصیل « مطوّل» (1) و امثال آن ندارند. زیرا مثلاً کتاب های دیگری چون کتاب «الصناعتین» از دروس قانونی محسوب نمی شود و یا آن که استادی آن را تدریس نمی کند. یا استدلال می کنند به این که قصد دارند دانشمندی مشهور بشوند و این تلقی در دید عموم، پدید نمی آید مگر آن که مطول را با تمامی حواشی در زمان مشخص آن، و یا حتی بیش از آن تحصیل کنند.
مطالب فوق را عذری صحیح نمی توان دانست. من توصیه نمی کنم که دانش پژوه با استاد خویش مخالفت ورزد و یا خود را از شهرت محروم کند؛ بلکه راه وسطی را پیشنهاد می کنم و آن راه متوسط، حضور در درس استاد و پیگیری حقیقت علم است. بحث استاد را فرا بگیرد. اما آموزش کلمات بلیغ و نگارش بر آن سبک و سیاق را برای دسترسی به مقصود به آن ضمیمه کند.
.... علاوه بر آن، شهرت خواهی در دانش تا زمانی است که غرور هنوز در جان دانش پژوه، راهی دارد؛ اما اگر شخص به حقیقت دانش راه یافت، شهوت شهرت را از یاد خواهد برد و این نکته را درخواهد یافت که شهرت جویی، همان جهل است و در نتیجه تحصیل دانش را برای شناخت و عمل در تمام شرایط و اوقات فرض خواهد دانست.
همچنین از استدلال هایی که استاد یا پژوهش گر می تواند داشته باشد این است که این نصایح، بدعت های جدید هستند. این نکات مخالف سنّت سلف صالح است و ما حق نداریم که آن را تغییر دهیم؛ زیرا اگر مفید نبودند، پیشینیان آن را تأسیس نمی کردند. بنابراین ما چاره ای جز پیروی نخواهیم داشت.
به نظر ما، راهی که پیشینیان پیموده اند، همان است که ما توصیه می کنیم. بازگشت به آن روش، احیای سنت آنان است و چون آنان در تعلیم آموزش این راه درست را پیمودند، نور دانش بر مسیر آنان تأیید و آنان را در معاش و معاد، به سعادت و رستگاری رسانید و ملت هایی که اکنون دارند ه ی چراغ دانش هستند از تابش نور آنان روشنایی گرفتند.
اعتراض کنندگان می گویند؛ پیجویی تغییر سبک و روش نوگرایی، عشق و شیفتگی به بدعت هاست. ولی حقیقت غیر از آن است. بدعت ها و نوگرایی ها، روشی است که اینان برگزیده اند و اکنون آفات و ضرر گسترد ه ی آن، ظاهر گشته است. بنابراین، آنچه ما به آن می خوانیم، دعوت به گذشت ه ی اصیل است؛ چیزی که به نظر ما، جز با اتکای بر آن دستیابی به مقصود حاصل نخواهد شد.
... من نظریات خویش را عرضه می کنم و شنوندگان را به پذیرش آن مجبور نمی سازم و الا با آنچه به آن می خوانم (آزاد اندیشی و استقلال فکری) تعارض خواهد داشت. علاوه برآن، گمان نمی کنم شنوندگان با اجبار من، التزامی به این عقاید پیدا کنند. بنابراین نظریاتی است که به آنان ارائه گردیده. اگر آن را درست یافتند به آن تمسک خواهند کرد و در فرض که آن را ناروا دیدند، دلهره ای نخواهد داشت و فقط تحمّل گرمای این مجلس بر آنان خواهد ماند و در این مقدار من و آنان همدردیم و خداوند در اصلاح امور دنیوی و اخروی، توفیقمان دهد. (2)

نظر استاد مطهری دربار ه ی شیخ محمد عبده

استاد شهید مرتضی مطهری دربار ه ی شیخ محمد عبده می گوید:
عبده همان دردهایی را که سید جمال تشخیص داده بود احساس می کرد. چیزی که عبده را از سید جمال متمایز می سازد توجه خاص عبده به بحران اندیش ه ی مذهبی مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربی و مقتضیات جدید جهان است که مسلمانان در اثر رکود چند ساله، آمادگی درستی برای مقابله با این بحران نداشتند. به عبارت دیگر، عبده پس از جدا شدن از سید جمال و بازگشت به مصر در جستجوی راه حلی بود که از طرفی در اثر جمود فکری و قشری مآبی برخی علمای دینی، اسلام مانع پیشرفت و تکامل جامع ه ی مصری تلقی نشود و ... و از طرف دیگر با نام انطباق اسلام با علم، افراط کاری ها صورت نگیرد، اصول و مقررات اسلامی با ذوق و سلیقه های روز تطبیق داده نشود و به شکلی دیگر عملاً اسلام از صحنه خارج نگردد. عبده – برخلاف سید جمال- آن نوع مسؤلیتی را احساس می کرد که یک عالم دینی احساس می کند. از این رو، عبده مسائلی را طرح کرد که سید جمال طرح نکرده است؛ از قبیل فقه مقارن از مذاهب چهارگانه، دخالت دادن مبانی فلسف ه ی حقوقی در اجتهاد، ایجاد نظام حقوقی جدید در فقه که پاسخگوی مسائل روز باشد... عبده که مانند سید جمال در پی وحدت دنیای اسلام بود، و با تعصب های فرقه ای میان ه ی خوشی نداشت، وقتی که به قول خودش نهج البلاغه را کشف کرد، در صدد شرح و نشر آن برآمد و در تحشیه و پاورقی به هم ه ی آن کتاب حتی به خطبه هایی که علیه خلفا بود درنگ نکرد؛ همچنان که از ستایش بلیغ و بی مانند سخنان علی علیه السلام خودداری ننمود. (3)

نامه ای به تولستوی

شیخ محمد عبده در رویارویی با غرب عقیده داشت که باید به اسلام راستین بازگشت که اگر چنین شود، تمامی مشکلات جامع ه ی اسلامی حل خواهد شد. وی دربار ه ی اسلامی که در جامع ه ی آن روز جاری بود می-گویند در واقع اسلام نیست؛ بلکه نگهداری از ظاهر و صورت نماز و روزه و حج است. و از گفتارها جز مختصری همگی از معانی خود دور شده و وارونه گشته اند؛ و در نتیج ه ی آنچه که ازبدعت ها و خرافات در اسلام عارض شده، مردم مسلمان به جمود فعلی که آن را دین می شمارند رسیده اند ... وصله های ناجوری است که به غلط اسم آن را اسلام گذاشته اند.»
تولستوی (از ادیبان روسی که کتاب معروف جنگ و صلح او به زبان های زند ه ی دنیا ترجمه شده است) نیز عقیده داشت که باید به مسیحیت اصیل بازگشت و تنها راه درمان جامع ه ی مسیحیت را همین می دانست. تولستوی می گفت:
پس از آن که ملت ها به حکم مقامات حاکمه دسته جمعی به کیش مسیح درآمدند، تعالیم کلیسایی که به مراتب به بت پرستی نزدیک تر بود تا به تعالیم مسیح، ظاهر شد و این مسیحیت کلیسایی از مسیحیت را که سراپای حیات آنان را مردود می شمرد، قبول کنند. و بی هیچ گونه بینش دینیِ زندگی بر جای مانده بودند و بی اختیار به سوی جهان بینی بت پرستی که معنای حیات را در لذت می داند روی آوردند. ایمان کلیسایی و مخصوصاً ایمان کاتولیک دستگاه به پیوسته ای است که تغییر و یا ترمیم آن، بی تخریب آن ممکن نیست...(4)
شیخ محمد عبده که از افکار به حق تولستوی با خبر گشته و آثاری از او را خوانده بود، برای وی نامه ای نوشت که بدین شرح است:
فیلسوف بزرگ آقای تولستوی
تاکنون به دیدار شخصی شما موفق نشده ام ولی از شناخت آثار روحی شما محروم نیستم. نورانیت افکار شما اشعه به دیار ما افکنده که افکار دانشمندان را به سوی شما کشانده است.
خداوند تو را به شناخت اسرار فطرت، که بشر را بر آن نهاد خلق کرد، هدایت فرماید. و به شما آن توفیق را بدهد که به هدف و غایت آفرینش برسید و دریابید که وجود بشر برای آن است که با دانش رشد کند و با عمل و کوشش خود به دیگران فایده بخشد و نتیج ه ی سعی او باقی بماند تا روح او از آن ها بهره گیرد . در چنین صورت خواهید یافت که بشر کنونی از راه راست انحراف پیدا کرده و قوای خود را در مواردی به کار می برد که به جای آسایش و راحتی، ناآرامی و اضطراب ایجاد می کند. دید شما دربار ه ی دین با کنجکاوی خاصی توأم بوده است که پرده های تقلید را پاره کرده و به حقیقت توحید رسیده اید و به آنچه رسیده اید مردم را نیز با اعتقاد و عمل به آن دعوت می کنید. چنانچه با گفتار خود آنان را تشویق می نمایید با کردار خویشتن نیز اراده ها و تصمیم ها را بر می انگیزید.
وجود شما همچنان که مای ه ی توبیخ و سرزنش ثروتمندان بوده، یار و مدد مستمندان و بیچارگان هم است و عالی ترین مدال افتخاری که از این فعالیت ها و کوشش های خود گرفته اید این است که نادانان افکار شما را تحریم نموده اند ( اشاره به حملات کلیسا به تولستوی) و این تحریمی که ازرؤسای مسیحیت به شما رسیده، اعتراف جالبی است که آنان به مردم اعلان داشته اند. تو از گمراهان نیستی، پس حمد و ستایش خداوند را به جا بیاور که آنان تو را در گفتارها، از خود جدا ساخته اند زیرا تو در عقاید و افکار با آنان جدایی داشتی.
دل های ما به رشحات قلمی شما که در آینده منتشر خواهد شد مشتاق است. از خداوند متعال مسئلت می-داریم که به شما طول عمر عنایت کند و نیروهای جسمی و فکری شما را محفوظ بدارد و دل ها را برای شنیدن گفتارتان باز نگه دارد و مردم را به پیروی از کردار شما موفق بدارد. (5) وی نامه دیگری نیز به تولستوی نوشته است که برای جلوگیری از اطال ه ی کلام، آن را ذکر نمی کنیم. (6)

وهابیت از دیدگاه شیخ

شیخ محمد عبده دربار ه ی وهابیت عقیده داشت که آن ها در بعضی مسائل اسلامی غلو می کنند؛ به طوری که سایر مسلمین نمی توانند عقاید آن ها را بپذیرند. (7) عبده عقیده دارد اگر چه وهابیون بدعت هایی را از معانی حقیقی دین به دور ماندند. وهابی ها از اصولی دست برداشتند که دین بر پای ه ی آن ها استوار است. این ها نه دوستدار دینند و نه دوستدار تمدن(8) وی در جای دیگر پیرامون وهابیت می گوید: «وهابیت برای اصلاح قیام کردند و مذهبشان نیکو بود؛ اگر در آن غلوّ و افراط نمی کردند. چه حاجتی به انهدام مقبر ه ی پیامبر است؟ چرا باید با زور سلاح، مسلمانان را به فرمانبرداری وادار کرد؟ اگر لااقل فقط در مقام حرف بود و (به این تهدیدها) عمل نمی کردند، مشکلی نبود، آن ها به حرف های ناحق خود عمل می کنند. (9) محمد عبده در آراء فقهی خود بدون هیچ گونه تعصب به فرق ه ی خاصی حکم می کرد و با این عمل، مذاهب را به هم نزدیک می ساخت و حساسیت ها را می زدود. عقید ه ی وی دربار ه ی این که آیا می شود مردی زن خود را در یک مجلس سه طلاقه کند این است که نمی تواند چنین کاری انجام دهد و در صورت انجام این کار فقط یک طلاق به حساب می آید. وی با استناد به آی ه ی 229 سور ه ی مبارک ه ی بقره (الطلاق مرتان فامساک بمعروف او تسریح باحسان) می گوید: «خداوند فرمود دوبار. (یعنی طلاق دوبار انجام شود) پس منظور آیه این است که در دو مرحله، نه دو طلاق دریک بار و در یک زمان.» وی اشاره می کند که بین مفسرین و فقها در این مسأله اختلاف است و اکثر آن ها قائل به قول اولند؛ یعنی سه طلاقه کردن در یک مجلس درست است! اما قول دوم قول حق است. وی با اشاره به این که امامیه (شیعیان) نیز قول دوم را برگزیده اند، به ذکر دلائل پذیرش این قول می پردازد: «ابن اسحاق، و طاووس و عکرمه (طبق آنچه در صحیح مسلم آمده است) از ابن عباس نقل می کنند که گفت: طلاق در زمان رسول خدا و ابوبکر و دو سال از خلافت عمر این چنین بود که سه طلاق در یک مجلس هم یک طلاق محسوب می شد. سپس عمر گفت «مردم در مثل چنین کارهایی عجله دارند. « و این حکم سه طلاق در یک مجلس را امضاء نمود.» (10)

تقریب مذاهب

شیخ محمد عبده همچنان که در سخنان شهید مطهری خواندیم دارای تعصب فرقه ای نبود. او عقیده داشت مذاهب اسلامی و حتی فراتر از آن، ادیان الهی باید با یکدیگر وحدت داشته و با هم همکاری های نزدیکی داشته باشند. هنگامی که در بیروت به سر می برد، کانونی را در آن شهر به نام «جمعیه التقریب بین الادیان و المذاهب» ایجاد کرد که عد ه ی زیادی از علما و ادبا در آن شرکت می کردند و مسیحیان نیز به این مجالس می آمدند. وی در این کانون دربار ه ی وحدت ادیان الهی سخن می گفت و عقیده داشت که پیروان سه دین بزرگ الهی (اسلام، مسیحیت و یهودیت) باید با هم برادر باشند. این مجالس تأثیر خود را گذاشت؛ به طوری که اسحاق تیلور(11) ( کشیش کلیسای انگلیس به این جمعیت پیوست و در لندن نیز مقالاتی دربار ه ی دین اسلام و تجلیل از آن نگاشت. (12)

دعوت به اصلاح

عبده شاگرد مکتب سید بود امّا در شیو ه ی برخورد، با او همگون نبود. در دور ه ی حیات فکری، عبده خط سیری محافظه کارانه و اصلاح طلبانه داشت؛ ولی هرگاه در کنار سید قرار می گرفت، اسلوب و منش سید در او آثاری می آفرید و به بیان و نوشته اش حرارت می داد.
عبده تا زمانی که سید در مصر می زیست، چونان سایه ای افکار او را پی می گرفت. پس از تبعید سید تا قیام عرابی پاشا، عبده در روزنامه های مصری، خط اصلاح طلبانه ای داشت و گرایش انقلابی را با مماشات و رعایت تمام جوانب دنبال می نمود. پس از شکست آن قیام و هنگامی که عبده در تبعید بود، پیامی که سید دریافت کرد که او را به سفر به لندن فرا می خواند. عبده در کنار سید به نشر « عروه الوثقی» پرداخت. مقالات عروه الوثقی جانمای ه ی آتشین کلام سید را داشت و عبده همگام و همراه سید بود. با تعطیل عروه الوثقی و سفر سید به ایران، عبده به لبنان، رفت و مجدداً به خوی و خصلت محافظه کارانه و اصلاح طلبان ه ی خویش بازگشت.
داعی ه ی اصلاح مذهبی و نهادهای دینی توسط او، موجب شد که شیوخ الازهر و محافظه کاران، او را به بی دینی و یا انهدام بنیادهای شریعت متهم کنند. برنامه هایی که او برای تغییر نظام و متون درسی الازهر ارائه داد، نظری ه ی آزادی اجتهاد، فتاوی بدیع و تاز ه ی او و غیره تماماً خشم الازهریان و محافل سنتی را بر می انگیخت. از سوی دیگر، احتراز او از همراهی با انقلابیون علیه سیاست های انگلیس موجب می شد کسانی چون مصطفی کامل و اصحاب او، عبده را همکار و جاده صاف کن سیاست انگلیس بشمرند. وفاداری عبده به گرایش اصلاح طلبی موجب شد که حرکت احیای دینی به دو شاخه تقسیم گردد: گروهی به شیو ه ی سید وفادار ماندند و انقلاب عظیم را خواهان بودند. گروه دیگر از شیوه و مسلک عبده پیروی و اصلاح درونی و حرکت گام به گام را توصیه می کردند.

شیوه های متفاوت

سید و عبده، هر دو، اقتدار دین و بازسازی فهم شریعت را جستجو می کردند. آن ها خرافه زدایی و پیرایه فکنی از چهر ه ی دیانت را در آمال خویش جای می دادند و عزت و شکوه مجدد مسلمانان را در سر می-پروراندند. از این نقاط اشتراک، بسیار بود. ولی در شیوه ها و دیدگاه ها، تفاوت های نیز وجود داشت. در این جا شماری از این تفاوت ها را بررسی می کنیم:
1. عبده پس از جدا شدن از سید دراروپا، روحی ه ی سیاست گریزی پیدا کرد. دلزدگی او از مسائل سیاسی و امور وابسته به آن، چیزی نبود که پوشیده اش بدارد. او نه تنها از سیاست بلکه از واژه هایی که با سیاست ارتباط داشتند، متنفر بود. (13)
در نقط ه ی مقابل، سید جمال تا پایان حیات، رجل سیاسی باقی ماند. دعوت عبد الحمید (سلطان عثمانی) را برای رفتن به باب عالی پذیرفت و به امید دستیابی به انقلابی از بالا به آن سامان سفرکرد تا پایان عمر، دغدغ ه ی دگرگونی های عظیم سیاسی را در جهان اسلام داشت. او با انقلابیون ایران در جنبش عظیم تنباکو و حوادث پس از آن، تماس های پیگیر برقرار کرد. و پس از سفر دوم به ایران و تبعید آزادهنده اش، به پیکار بی امان با شاه ایران پرداخت. با عالمان ایرانی از طریق مکاتبه ارتباط برقرار کرد و آنان را به جهاد علیه ناصرالدین شاه فرا خواند و جنایات رژیم قاجاری را برای آنان برشمرد. سید در هیچ جا با رخدادهای جدی سیاست دور ه ی خود بیگانه نبود. در براندازی، در میانجیگری، و در بنیان سازی حکومت های زمان خود، نقش پیگیر و جدّی داشت. و گر چه شرایط برای سید کاملاً مساعد نبود، اما ما حضورش را در حوادث عظیم دور ه ی او به راحتی مشاهده می کنیم. در میانجیگری و طرح روابط میان ایران و روسیه، در انقلاب تنباکو، در بسیج عالمان و مردمان علیه حکومت قاجاری و در نهایت در قتل ناصرالدین شاه، حضور آن کشور میان امرای افغان، نقش او را مشاهده می کنیم. در مدت اقامت در مصر، در تنازعات و اختلافات با دربار خدیو و نیز سیاست انگلیس، نقش او مشهود است. در قیام مهدی سودانی نیز رد پای فکری او دیده می شود. و این نکته از تمایزات اصلی و جدّی سید و عبده است. حرکت سیاسی برای عبده، حرکت قَسری و خلاف تمایل است. او گاه و بیگاه در زمان او حضور مردم (در جنبش عرابی پاشا) و یا در کنار مزاج آتشین سید، به سوی سیاست، خیزی بر می دارد و احساس تمایلی نشان می دهد؛ اما آن گاه که از شرایط فاصله می گیرد، به سرشت خود باز می گردد و چهر ه ی غیر سیاسی خود را به نمایش می گذارد.
2. عبده اصلاح تربیتی و فرهنگی را مقدم بر همه چیز می دانست. او معتقد بود که بایستی باورها و روان جامع ه ی اسلامی را پالایش کرد و آراست و آن را بر هر چیز اولویت داد. او اظهار می داشت: «بر مسلمانان لازم است که خود را به تربیت اسلامی، پرورش دهند تا بتوانند این دستاورد را بچینند.... بدون آن، تمام آرزوها باطل و پوچ است و تمام خواسته ها و آرمان ها، خواب های آشفته و اوهام اند.» با این دیدگاه، او به مسأله تعلیم و تربیت بهای فراوان می دهد. درارتباط با گسترش آموزش عمومی، تأسیس مدارس جدید توسط مسلمانان، اصلاح نظام آموزشی جدید و نظام الازهر و غیره تلاش هایی انجام می دهد و حتی در برخی از مواردَ، به تدوین لوایح و برنامه اقدام می کند.
از سوی دیگر، سید به اصلاح تربیتی و فرهنگی از زاوی ه ی مسائل سیاسی می نگرد. او از منظر سیاست، به دگرگونی تربیت و فرهنگ می پردازد. امور فرهنگی و تربیتی ای که او بر آن تأکید می ورزد، رابطه ای پیوسته و تنگاتنگ با دنیای سیاست دارد. در نظر سید، روح و هویت فرهنگ را سیاست و اقتدار شکل می دهد. او می خواهد بنیادهای عزّت مجدد را پایه سازی کند و در این میان، می کوشد سطح و شالود ه ی این بنا را با پیکر ه ی آن متناسب و همگون سازد.
3. عبده در شکل مبارزه، به سازمان دهی و تربیت نیرو معتقد بود. او بارها از پیشنهاد خود به سید یاد می کند و از این که سید به پیشنهاد او بذل توجه نکرد، به اظهار تأسف می پردازد. از عبده نقل کرده اند:
سید جمال الدین قدرت شگرفی داشت. اگر آن را در راستای تعلیم و تربیت مصروف می داشت، اسلام فاید ه ی بیشتری می برد. من در پاریس، به او پیشنهاد کردم که سیاست را ترک کنیم و به مکانی که از نظارت و مراقبت حکومت ها به دور است، سفر کنیم. گروهی از شاگردان را برگزینیم و با شیوه و مشرب خود، پرورش دهیم. ده سال نخواهد گذشت که ما چنین و چنان شاگردانی خواهیم داشت که ما را در ترک وطن و سیاحت در زمین، پیروی کنند تا بتوانند اصلاح مطلوب را سامان دهیم و آن را به بهترین وجه گسترده سازیم... اما سید جمال به من گفت «تو حرف های دلسرد کننده و یأس آوری می زنی...» سید مردی دانشمند بود. به اسلام و احوال مسلمانان آشناترین بود. می توانست از طریق افاده و تعلیم، فاید ه ی گرانباری را به دست آورد. اما تمام همّت خویش را به سیاست معطوف داشت واستعداد او ضایع شد...
بیان فوق، تفاوت مشرب سید و عبده را در روند احیا و جنبش بازسازی فهم دینی و بازگرداندن اقتدار مسلمانان نشان می دهد. عبده معتقد است که بایستی عده ای (هر چند محدود) را پروراند و سپس از آنان به عنوان اشاعه دهندگان پیام احیا و اصلاح استفاده کرد. این روش مقبول سید نبود؛ البته نه این که با تربیت نیرو مخالف باشد که این جزء ارکان کار هر مصلحی است. بلکه با تعلیم و تربیت جدای از معرک ه ی سیاست مخالف بود. همان گونه که به خود عبده اظهار کرده بود، پیشنهاد انزواگرایان ه ی وی را ناشی از یأس و دلمردگی می دانست. سیّد یکپارچه شور و نشاط بود. او نیروهای خویش را از میان توده های مردم بر می-گزید. عزلت نشینی برای سازمان دهی و نیروپروری را روا نمی دانست. او معتقد بود که جهان اسلام فرصت بازیابی قوا را ندارد و بایستی با قوای موجود، بر ارتش مهاجم و طمع پیشه، تهاجم بَرد تا کیان خویش و موجودیت خود را پاس دارد. در نوشته ای، سید اظهار می کند: «دیانت اسلامی در هنگام ه ی حاضر، چونان کشتی است که ناخدای آن، پیامبر و کشتی نشینان، تمام مسلمانان هستند (خواص و عوام). در شرایط حاضر، این کشتی در دریای مواج سیاست جهانی در آستان ه ی غرق شدن است. و شاید حوادث دیپلماسی و دسیسه های دولت ها، به غرق شدن و نابودی آن بینجامد...«
سید، جهان اسلام را در شرائط مخاطره انگیزی می دید. از این رو فرصت را تنگ می دید و کار را صعب و بی مهلت. در تصویرگونه ای که از شرایط دشوار جهان اسلام دارد. می گوید: «این چه فلاکت است! مصر و سودان و شبه جزیر ه ی بزرگ هندوستان را که قسمت بزرگی از ممالک اسلامی است، انگلستان تصرف کرده؛ مراکش و تونس و الجزائر را فرانسه تصاحب نموده؛ جاوه و جزائر بحر محیط را هلند مالک الرقاب گشته؛ ترکستان غربی و بلاد وسیع ه ی ماوراءالنهر و قفقاز و داغستان را روس به حیط ه ی تصرف درآورده؛ ترکستان شرقی را چین متصرف شده و از ممالک اسلامی جز معدودی بر حالت استقلال باقی نمانده؛ و این ها در خوف و خطر عظیمند.» (14)
4. چگونگی برخورد با استعمار، از نکات دیگر افتراق و تمایز میان عبده و سیّد است. عبده مقامات انگلیسی مصر را متقاعد می کند که با منافع سیاسی آنان ستیز و اصطکاکی نخواهد داشت. او همچنین در مسافرتی که در سال 1282ه.ش. به الجزایر و تونس دارد، دیدگاه های خویش را به مردم آن سامان منتقل می کند. خلاصه ای از آن دیدگاه ها در مجل ه ی المنار با عنوان «نصیحه الامام لاهل الجزائر و تونس» نشر یافت. او به مردمان آن منطقه که تحت سلط ه ی استعمار فرانسه می زیستند، توصیه می کند: « با حکومت{استعماری} مدارا کنند و از اشتغال به سیاست بپرهیزند. به این شیوه می توانند از یاری حکومت فرانسوی بهره جویند. زیرا حکومت های {استعماری} در تمامی مناطق وقتی اعتقاد داشته باشند که مردم منطقه از آنان ناخشنود یا به حکومت دیگر دل سپرده اند، با آنان سخت گیرانه برخورد خواهند کرد.»
عبده همچنین در نامه ای که به عالم جزایری عبدالحمید سمایا در سال 1282 ه.ق. می نویسد، به او چنین توصیه می کند: «هر چند به خرد ولایت اطمینان دارم و نیز آگاهم که نیاز مسلمانان را به خویشتن می دانی، امّا چاره ای جز آن نمی بینم که بگویم مبادا به بررسی سیاست حکومت {فرانسوی در الجزایر} و یا حکومت های دیگر بپردازی و دربار ه ی آن سخن بگویی. این مقوله خطرناک است و ضرر آن سریع و قریب می باشد همانا مردمان به نور دانش و راستی در عمل و جدیّت در تلاش محتاج اند تا بتوانند در سلامت و امنتیّت با امت ها و ملت های مجاور خود زندگی کنند.» عبده در تحلیل میزان اقتدار نیروهای استعماری، قدرتی ژرف و گسترده برای آن قائل است. از این روی، حرکت های ضد استعماری را تخطئه و رهبر آن ها را به کوته نظری متهم می کند. او گر چه تسلیم و اطاعت از قدرت های استعماری را تخطئه و رهبر آن ها را به کوته نظری متهم می کند. او گر چه تسلیم و اطاعت از قدرت های استعماری را پذیرا نیست، اما می گوید: «اخراج انگلیس از خاک مصر، عملی دشوار و سنگین است. بایستی برای رسیدن به آن، جهاد از روش حکیمانه ای برخوردار باشد. همچنین بایستی عمل دراز مدتی که شاید قرن ها به طول بینجامد، را در نظر گرفت. این مسأله، کار کوچکی نیست که تنها با سخن گفتن در محافل و نوشتن در جرائد به دست آید. »
5. عبده جهان اسلام را در زمان خویش فاقد زمینه و صلاحیت لازم برای پذیرش دموکراسی و نهادهای آن تلقی می کرد. او معتقد بود مسائلی همچون تشکیل پارلمان، احزاب و غیره به شرایط و زمینه هایی نیاز داشتند که هنوز پدید نیامده بودند. او در مقاله ای که با عنوان «خطاء العقلاء» نگاشت. داعیان قانون اساسی و پارلمان را خردمندان خطاکار دانست.
6. عبده از خشونت و خونریزی پرهیز دارد. مسیری را می پوید که به جنگ و درگیری نینجامد. حتی هنگامی که در قیام عرابی پاشا حضور پیدا می کند، از دستاوردهای آن چنین یاد می کند: « این اولین گام در تاریخ نوین ماست. میو ه ی نوبری که دیگران آن را با خون آبیاری کردند و ما با آب نیل، صفای این قیام با خون انسان ها کدر نشد و اشک دیدگان با آن مخلوط نگشت و ...»
7. معاشران و مخاطبان عبده عمدتاً تحصیل کردگان محافل حوزوی و دانشگاهی بودند. محفل درس و سخن او را این کسان گرم نگه می داشتند. حتی مستمعان می دادند. امّا سیّد چنین نبود. از هر صنف و طائفه ای مستمع و مخاطب داشت. مسجد و مدرسه، کوچه و بازار و خیابان و دکان، محفل سید بودند. هر طبقه ای به آن راه داشت. هر فردی در حدّ بضاعت خویش، خوشه چین کلام و پیام و آرمان های سید بود.
عبده چهره ای صد در صد آکادمیک و علمی است که تنها در محافل دانش پژوهی، دیدگاه های خویش را ارائه می کند و یا نظریّات خویش را برای ایشان می نگارد و نشر می دهد. اما سید عوام و خواص را در محفل خویش دارد. برخی از فدائیان او کسانی بودند که شاید از خواندن و نوشتن هم بهره ای نداشند؛ اما طنین کلام سید را با جان شنیدند، آرمان او را دریافتند و در پی او رفتند.
8. عبده در باورهای کلی، فردگراست. گرچه به زندگی اجتماعی و احکام آن بی توجه نیست، اما راز و رمز سعادت را در دنیای فرد جستجو می کند. صلاح اجتماعی را در پرتو صلاح فردی می داند. سعادت جوامع را در تغییر و تحول افراد معرفی می کند.
عبده بر آزادی فردی و صلاح شخصی تأکید می کرد؛ اما سیّد راه دیگری را پیمود. گر چه از اصلاح افراد غافل نبود. اما همت و آرمان خویش را متوجه تغییرات و اصلاحات عام و جمعی کرد. او تغییرات گسترد ه ی اجتماعی را تمنّا داشت و در یک کلام، سید دلبست ه ی دگرگونی ها و اصلاحات فراگیر اجتماعی بود. او به دنبال آن نبود که با پرورش یک گل در گلدان و گسترش آن، در نهایت یک گلستان درست کند. او می خواست محیطی را فراهم کند که از دشت و بیابان آن گل بروید و کویر خشکید ه ی آن به جنگل سبز مبدل گردد. (15)
شهید مطهری در این باره می گوید:
عبده بر خلاف سید جمال آن نوع مسؤولیتی را احساس می کرد که یک عالم دینی احساس می کند. از این رو در پی کشف ضوابطی بود که جلو افراط و تفریط را بگیرد؛ لذا عبده مسائلی را طرح کرده که سید جمال طرح نکرده است... و همچنین دید خاصی دربار ه ی اجماع و این که اعتبار اجماع همان اعتبار افکار عمومی است و همچنین این که اصل شوری در اسلام همان اصل دموکراسی است که غرب قرن ها بعد طرح کرده است.
عبده با سید جمال در دو جهت اختلاف نظر داشت؛ یکی این که سید انقلابی فکر می کرد و عبده طرفدار اصلاح تدریجی بود. دیگر این که سید مبارز ه ی با استبداد و استعمار را در رأس برنامه های خود قرار داده بود و معتقد بود اول باید ریش ه ی این امالفساد را کند و دور انداخت؛ ولی عبده لااقل در اواخر عمر و بعد از جدا شدن از سید در پاریس و بازگشت به مصر معتقد بود که آموزش و تربیت دینی جامعه تقدم دارد بر آموزش و پرورش سیاسی آن ها و بر هر حرکت سیاسی.(16)

نتایج کار سید و عبده

نتایج کار سید و عبده از حیث تأثیری که این دو بر تاریخ بیداری مسلمانان داشته اند، از یکدیگر بسیار متفاوت بوده است. سید جمال بیشتر مرد پیکار و سختکوشی بود و عبده مرد اندیشه و میانه روی. سید جمال آزادی مسلمانان را تنها راه تحرک فکری آنان می دانست؛ و عبده بیشتر اندیش ه ی تربیت اخلاقی و دینی مسلمانان را داشت. سید جمال دامنه ی کوشش های خود را کم و بیش به سراسر جهان اسلامی کشاند؛ و عبده بیشتر در اصلاح احوال مصریان کوشید. ولی شاید به دلیل همین تفاوت ها باید بگوییم که حاصل کار سید جمال و حاصل کار عبده مکمل یکدیگر بوده است. مخصوصاً که هر دوی آن ها ضرورت بازگشت مستقیم به منابع اصلی فکری دینی و توجیه عقلی احکام شریعت و هماهنگی آن ها با مسائل عصر، و پرهیز از پراکندگی و فرقه بازی و پافشاری بر سر احیای اجتهاد و کوشش برای شناخت روح و جوهر دین اسلام در ورای قواعد خشک و بینش قشری علمای چاکر حکومت، همداستان بودند. و همین خواست ها و آرزوها بود که به نام اصول اساسی تجدد خواهی اهل سنّت پذیرفته شد. (17)

پی نوشت ها :

1. کتابی در علم معانی و بیان.
2. مجله ی حوزه، شماره 52، ص 56-61.
3. نهضت های اسلامی در صد ساله ی اخیر، ص36
4. اطلاعات71/1/24 ص 6.
5. مجله ی مکتب اسلام، سال 18، شماره 7، 1357
6. الاعمال الکامله لامام الشیخ محمد عبده، ج 2، ص 361.
7. همان، ج 1، ص 857.
8. همان، ج 3، ص 561
9. همان، ج 3، ص 332
10. همان ج2، ص 119.
11. وی نیز از دعوت کنندگان به تقریب ادیان بود.
12. الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 206 و 207، شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 77.
13. مجله ی حوزه، شماره شصت و یکم، ص 77 تا 80.
14. مجله ی حوزه، شماره ی 61، ص 81 تا 86.
15. مجله ی حوزه، شماره ی 61، ص 86 – 95. (با تلخیص)
16. نهضت های اسلامی در صد ساله ی اخیر، ص 37 و 38.
17- سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص 156.

منبع: شیخ محمد عبده

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط