مترجم: سید اسد الله مبشری
کلام بعنوان فلسفه ی مدرسی یا لاهوتی اسلام، به منزله ی منطق استدلالی محض مشخص می شود که در مفاهیم معرفة الله (6) بکار می رود. در اینجا نه مسأله ی عرفان (7) مطرح است، نه علم قلب که نخستین بار امامان شیعه از آن سخن گفته اند. بعلاوه همانطور که فیلسوفانی مانند فارابی، ابن رشد و ملاصدرا شیرازی توجه داده اند، متکلمان بخصوص مدافعانی هستند که آن اندازه که به همه ی مقدورات فلسفه ی لاهوتی خود، به حفظ اصول معتقدات سنتی خویش دلبسته اند، به واقعیات مسلم یا قابل اثبات پایبند نمی باشند.
چنین کوششی در یک جامعه ی مذهبی اجتناب ناپذیر است. نزد شیعیان نیز کلام شیعی وجود دارد اما سابقاً امامان، پیروان خود را از توجه منحصر به مسائل و روش کلام برحذر می داشتند. از این روست که روش (8) عرفان بیشتر روش تفسیری است تا توسل به منطق جدلی و تا آنجا که ممکن است از هر گونه توجه «اصالت عقل» (9) اجتناب می نماید.
فرقه ای که آنان را معتزله می نامند، قدیمی ترین گروه از متکلمان محسوب می گردند. بی هیچ شبهه، آنان مکتبی فکری تأسیس کردند که مذهبی و نظری بود و اهمیتی فراوان داشت و مساعی آنان از معلومات و مسلمات اصلی اسلام ناشی شده بود. این عقیده فقط خصوصیاتی را تکمیل می کند که مجموعه ی آن با منطق استدلالی ملازمه ندارد بلکه مقتضی « فلسفه ی نبوی» است.
2. عده ای از متفکران مسلمان که در آغاز نخستین نیمه ی قرن دوم هجری در شهر بصره فراهم آمدند به نام معتزله مشخص گردیدند. جنبش آنان چنان بسرعت انتشار یافت که قسمت مهمی از نخبه ی مسلمانان با فرهنگ، به این نام اختصاص یافتند. بغداد که در دوره ی چندین حکومت، مرکز امپراتوری عباسی بود، مرکز مکتب آنان شد، و زمانی اصول عقاید این فرقه نیز بعنوان اصول عقاید رسمی مذهب تسنن مورد قبول و شیوع واقع گردید.
وجه تسمیه ی آنان را چندین قسم بیان کرده اند مثلا البغدادی که از منحرفان و بدعت گذاران محسوب است، در بیان علت این تسمیه می گوید: این فرقه بعلت اختلاف در ادراک مفهوم گناه و گناهکار از اکثریت مسلمانان جدا گردیدند ( گناه و گناهکار در این مورد با اصطلاح کلمات نظیر آن در مسیحیت متفاوت است).
معتزله، در حقیقت، گناه را حالت واسطه ای بین ایمان و کفر می دانستند. شهرستانی نظری دیگر ابراز داشته است. واصل بن عطا ( متوفی به سال 131 هجری /748 میلادی) مؤسس مکتب معتزله، با استاد خود حسن بصری ( متوفی به سال 110 هجری/728 میلادی) در مورد مفهوم معاصی کبیره مخالف بود. پس از آنکه در حلقه ی مردم نظر خود را در این معنی بیان نمود، حلقه ی حسن بصری را بترک گفت. طرفداران او در اطراف ستون مسجد اعظم که واصل بن عطا در آنجا اصول عقاید خود را به مردم می آموخت، تیره ای جدید تشکیل دادند آنگاه حسن بصری گفت: « واصل از ما جدایی گزید - ( اعتزال عنا) » واصل و شاگردانش را از آن به بعد معتزله ( جدا شدگان یا انفصال کنندگان) خواندند. با این همه، نوبختی در فرق الشیعه از قول شیعه، نظری دیگر بیان می کند: سعدبن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، محمدبن مسلمه و اسامة بن زید همه از علی [علیه السلام] ( امام اول) جدا شدند و از جنگیدن به طرفداری یا برضد او خودداری کردند. از اینجا، آنان را معتزله نامیدند و آنان نیاکان همه ی معتزلیان بعدی بشمار می روند.
3. از این عقاید مختلف دو نظر حاصل می شود: 1. اصطلاح معتزله در مورد پیروان این عقیده، از طرف دشمنان بکار می رفت. بالجمله، این تسمیه خود بخود شامل مفهوم تقبیح و ملامت بود: کسانی که جدا شدند موجب انفصال گردیدند. 2. علت اول اعتزال و جدایی، عقیده ی «سیاسی» بود.
اما اگر دقیقاً در اصول عقاید معتزله و نظر مورد بحث تفکر کنیم می بینیم هیچیک از این دو مورد علت سیاسی نداشته است.
اما راجع به تسمیه ی معتزله، بهیچوجه قابل قبول نیست که این نام فقط از طرف دشمنان به آنان داده شده باشد. زیرا در طول تاریخ می بینیم خود معتزله با کمال مباهات این نام را برای خویش بکار برده اند و هرگز آن را بعنوان نامی متضمن اتهام تلقی نکرده اند. آیا مفهوم این نام در آن عصر نزد آنان معنایی دیگر نداشته است؟ اصول عقاید معتزله بر دو اصل مبتنی است: در مورد خداوند، به اصل تفوق و تعالی وحدت کامل قائلند، و در مورد انسان، به اصل آزادی فردی که موجب مسؤولیت شخصی اعمال بشر است عقیده دارند. این فرقه، به خطا یا به صواب، چنین معتقدند که باید از این دو اصل دفاع کنند و آن را بسط دهند ( شیعیان در مورد اصل مسؤولیت بشر، با آنان موافقند). باید توجه کرد قرآن « هفت تن خفته» [ اصحاب کهف] را بعنوان نمونه ی ایمان و عقیده معرفی نموده، و وضع آنان را با کلمه ی اعتزال (15/18) مشخص کرده است [ واذا اعتزلتموهم و ما یعبدون الالله فاءوا الی الکهف ینشر لکم ربکم من رحمته و یهیی لکم من امرکم مرفقا ( سوره ی الکهف، آیه ی 15) ] زیرا آنان از جامعه ای جدا شدند که آن جامعه کفر ورزیده بود، پس آنطور که معتزله فهمیدند اگر برای حفظ مراقبت و خلوص توحید و دفاع از حقانیت و آزادی بشر اعتزال گزیده باشند، اعتزال، عملی ملامت آمیز نبوده است.
از طرف دیگر حوادث سیاسی که در ملت اسلام روی داد، صرفنظر از شدت و ضعف آن، برای ظهور مکتب اعتزالی دلیل کافی بشمار نمی آمد. بی شک، نصب ابوبکر بجای علی بن ابیطالب [علیه السلام] بعنوان خلیفه ی عالم اسلام، و قتل عثمان خلیفه ی سوم، و تجزیه ی جامعه ی اسلامی به چندین قسمت در اثر جنگ خونین بین علی [علیه السلام] و معاویه، و کلیه ی این اتفاقات، مسلمانان را مجبور ساخت تا همه، حتی متفکران، در مقابل مسائل مطروحه با عزمی راسخ تصمیمی اتخاذ نمایند.
اما آنجا نیز وجه تضمین این جنگها از آنچه معمولا سیاست می نامیم بی اندازه تجاوز کرد. آیا نصب امام قانونی برای جامعه ی اسلامی مسأله ای است کاملا اجتماعی؟ و امامی که بنابر رأی جامعه ی اسلامی انتخاب می شود؟ در مقابل آن جامعه مسؤول است؟ یا اینکه عمل امام دارای مفهوم ماوراء الطبیعه و الهی می باشد که تا وراء این جهان مادی نیز دقیقاً به مقدرات جامعه مرتبط می باشد، لذا ممکن نیست به رأی اکثریت مربوط باشد؟ این مطلب که حقیقت و کنه تشیع اسلامی است، موضوع سخن و پرسش است. اما در موضوع کسانی که در مقابل امام منصوب عصیان ورزیدند، صرفنظر از وجهه ی همتشان از نظر عدالت، آیا وضع آنان از نظر الهیات و قانون چیست؟ موضوع امری نظری نیست بلکه واقعیتی موجود و محسوس است. معتزله مطابق فکر خود، راه حلی یافتند.
4. عوامل دیگر نیز در تمهید فکر آنان دخالت داشت، و آن، عکس العمل و وضع عمومی شان بود در برابر فرقه های غیرمسلمان، مانند زرتشتیان در عراق و مسیحیان و یهودیان در سوریه که در مهد جامعه ی اسلامی مستقر شده بودند ه.س.نیبرگ (10) مستدلا معتقد است که یکی از عوامل مشخص فکری معتزله، نبرد آن فرقه بود بر ضد ثنویت بعضی از فرقه های ایرانی، که در بصره و کوفه پراکنده بودند، و شواهدی منجمله کتاب الاغانی (11) این نظریه را تأیید و اثبات می کند، و اصل بن عطاء و عمر بن عبید دو شخصیت بزرگ که در فرقه ی معتزله طلوع کردند غالباً در جلساتی که در قرارگاه یکی از بزرگان «ازد» (12) تشکیل می یافت حضور می یافتند. حضار مجلس، اصول عقاید ثنویت ایران قدیم را مطرح می کردند و از آن جانبداری می نمودند.
نیز معتزله در بعضی از افکار یهودیان و مسیحیان دقت موشکافی می کردند. موجبات برخورد در این مورد، شاید به الهیات جزمی و اخلاقی، و به نحوه ی ادراکی که از اسلام و شخص مؤسس آن داشتند ارتباط می داشته است. حقاً می توان چنین تصور کرد که قسمتی از دریافت معتزله از یگانگی خداوند، معلول عکس العملی بود که از بعضی از عقاید دینی مسیحیت مانند عقیده به تثلیت حاصل گردیده بود.
معتزله، در حقیقت هرگونه اسناد به کنه ذات الهی را نفی می کنند. آنان کلیه ی صفات ثبوتیه را که جزء ذات و حقیقت واحد نیست نفی می نمایند و معتقدند در صورت عدم نفی نه فقط مسأله تثلیت الوهیت پیش می آید بلکه انسان در مقابل الوهیت متعدد قرار می گیرد زیرا صفات و خصوصیات الهی نامحدود می گردد.
همچنین اصول عقاید آنان که قرآن را مخلوق و حادث می دانند با عقیده ی جزمی مسیحیان به تجسد و حلول روح خدا در جسم مسیح، مخالف است، در حقیقت به عقیده ی آنان، این مطلب که قرآن، کلام الهی و قدیم است و در طی زمان بشکل سلسله ای از کلمات عربی ظاهر شده است، معادل عقیده ی مسیحیان در مورد تجسد ( حلول خداوند در جسم مسیح ) می باشد. به این توضیح که مسیح را قول و کلمه ی الهی می دانند که مخلوق نیست بلکه در طی زمان بشکل موجود بشری ظاهر گردیده است. تفاوت بین این عقیده ی جزمی که قرآن غیر مخلوق است، و عقیده ی جزمی به تجسد و حلول، بیشتر در کیفیت ظهور و بروز کلمه ی الهی است نه در طبیعت آن. به عقیده ی مسیحیت، کلمه در مسیح تبدیل به گوشت گردید، اما در اینجا، همان کلمه، بصورت اعلام و بیان قرآن درآمد. امامت شیعه، مسأله ی وحی قرآن را از مسأله ی تأویل روحانی آن جدا نمی داند از اینجاست که برخوردهای امامت با مسائل مربوط به مسیحیت، معنی مشخص تر و دقیقتری می یابد، به این ترتیب که امامت همیشه یک سلسله راه حل اختیار کرده است که از طرف مسیحیت رسمی، رد شده است.
پی نوشت ها :
1. Theologiens.
2. Theologie Scolastique.
3. atomisme که آن را فلسفه ی ذری اصطلاح کرده اند روشی فلسفی است که تشکیل جهان هستی را بوسیله ی ذرات یا اتمها و اجزاء لایتجزی توضیح می دهد این روش فکری فلسفی را که کاملا فرضی است نباید با فرضیه ی اتمی شیمیدانان اشتباه کرد.
4. Democrite.
5. Epicure.
6. Theologie را قدمای مسلمین «اثولوجی» اصطلاح کرده اند و به معرفة الله ترجمه شده است.
7. Theosophie Mystique.
8. Gnose mystique.
9. intellectualisme.
10. H. S. Niberg.
11. مؤلف اغانی، ابوالفرج علی ابن الحسین، اصفهانی است که در بغداد می زیست. از بزرگان ادیبان و نویسندگان و از دانشمندان اجتماعی و انساب وسیر بوده است، کتاب اغانی را در نوع خود بیمانند دانسته اند و پنجاه سال بر سر آن عمر گذاشت. سیف الدوله بن حمدان صله ای هنگفت به او تقدیم کرد، اما دانشمند مزبور آن را نپذیرفت، صاحب عباد که کتابهای ادبی را برای مطالعه او سی شتر حمل می کرد، اغانی را برگزید ( نقل به اختصار از مقدمه اغانی و ابن خلکان).
12. Azd یکی از قبایل عرب که در جاهلیت بت پرست بودند و سپس مسلمان شدند و پس از رحلت رسول اکرم از اسلام روی گرداندند.