نویسنده: هانری کوربن با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی
مترجم: سید اسد الله مبشری
مترجم: سید اسد الله مبشری
1. ابوالحسن علی بن اسماعیل الاشعری در سال 260 هجری/ 873 میلادی متولد شد و از اوان جوانی به مکتب معتزله گروید و اصول عقاید آن مکتب را نزد معروفترین استاد زمان، الجبائی ( متوفی به سال 303 هجری/917 میلادی) آموخت و تا چهل سالگی تعلیمات مکتب را پیروی کرد و در همه ی این مدت مدافع اصول عقاید معتزلیان بود و به این منظور کتابهای متعدد تصنیف کرد. آنگاه بنا بگفته ی تذکره نویسان، در چهل سالگی در خانه ی خویش معتکف گردید و در انزوایی که کمتر از دو هفته به طول نینجامید بسر برد و ناگهان در وقتی که مردم در مسجد اعظم بصره به نماز فراهم آمده بودند از انزوا بیرون آمد و با بانگی بلند به مردم چنین اعلام کرد:
هر که مرا می شناسد، می شناسد، و هر که نمی شناسد اکنون خود را به او می شناسانم. من، علی بن اسماعیل الاشعری هستم. اندکی پیش از این، من اصول عقاید معتزله را تدریس می کردم و به حدوث قرآن و انکار رؤیت خداوند در آخرت و سلب هر گونه اسناد، و هر صفت ثبوتیه ای از خداوند عقیده مند بودم. اینک همه گواه باشید که اکنون من از این اصول عقاید رو گردانده ام و بطور قطع یکدله آن را رها کرده ام.
تذکره نویسان برای این تغییر عقیده ی جالب، موجبات متعدد ذکر کرده اند. اما ظاهراً علت اصلی این تغییر جهت را علاوه بر خصوصیات شخصی او، باید در وضع محیط جستجو کرد و آن عبارت بود از تقسیم شدن جامعه ی اسلامی سنی به دو حد افراطی. ابوالحسن، شخصاً با خردگرایی (1) یا مذهب تعقلی افراطی فقهای معتزله از حیث ادراکشان از خدا و از رستگاری بشر اختلاف شدید پیدا کرده بود. آیا الوهیتی که موضوع علوم نظری معتزله بود، عقیده به تجرید صرف، بدون ارتباط با دنیا و انسان نبود؟ اگر همه چیز در خلقت فقط بر حسب رابطه ی علت و معلول مسلم شده باشد، پس نزد انسان معنای معرفت و پرستش چیست و قلمرو آن در الهیات کدام است؟ ابوالحسن که می دید اسلام نزد اهل تسنن شدیداً تحت تسلط تمایلات افراطی قرار گرفته است، رنج می برد. از یک طرف، معتزلیان با عقیده به علم نظری مجرد و انتزاعی بوجود آمده بودند و از طرف دیگر اهل قشر و ظاهر که بر ضد خردگرایی معتزله واکنش داشتند، بدشواری وضع آنان می افزودند. بنابراین، می توان «تغییر حالت» و تغییر جهتی را که برای اشعری پیش آمد چنین توجیه کرد که او می خواست جامعه ی اسلامی را از بن بست تفرقه که به آن دچار شده بود رهایی بخشد.
2. اشعری در مدتی که اعتزالی بود کتابهای متعدد نوشت و پس از عدول از آن عقیده نیز کتابها تصنیف کرد. بنا به قول خود او، در حدود نود کتاب که تقریباً مشتمل بر مجموعه ی دانش الهیات عصر بود تألیف کرد و بر قرآن تفسیری نوشت و رسالاتی در موضوع « شریعت» تألیف نمود و مجموعه ای در حدیث و روایت فراهم آورد و کتابهای مفصل بر ضد مادیون و خوارج تدوین کرد و پس از آنکه از عقاید معتزله بازگشت علیه آن نیز آثاری بوجود آورد. از تألیفات و آثاری که از او به ما رسیده دو اثر دارای اهمیت مخصوص است. در یکی از آن دو، که موسوم به مقالات الاسلامیین است، اشعری با دقت و از نظر عینی، تمام اصول عقاید معروف عصر خود را عرضه داشته است. این رساله را می توان بعنوان یکی از مجموعه های مهم تاریخ عقاید دینی ملحوظ داشت، و در نوع خود از حیث تاریخ اصول عقاید و اصول دین، در عداد آثار درجه ی اول اسلام دانست. رساله ی مزبور به سه قسمت تقسیم شده است: قسمت اول مشتمل بر شرح تفصیلی فرقه های مختلف و اصول عقاید اسلامی است؛ قسمت دوم، طریق «رجال حدیث» را بیان می کند و قسمت آخر مربوط است به شعبه های مختلف « کلام».
اما در اثر دوم، کتاب الابانه، اصول عقاید فرقه سنن را دقیقاً توضیح داده است. و آن را با مدح و تمجید از ابن حنبل ( مؤسس مذهب حنبلی - متوفی به سال 241 هجری/855 میلادی) آغاز کرده و بدون طرحی دقیق، مباحث مختلف الهیات را در پرتو دیدی که در تغییر جهت فکری برای مؤلف حاصل شده بوده، شرح داده است. اگر مسلم باشد که اشعری کتاب دوم را در مرحله ی دوم زندگانی نوشته است، نمی توان در مورد کتاب اول چنین نظری را مسلم دانست. اشعری در بغداد به سال 324 هجری/935 میلادی پس از زندگانیی سراسر در خور تحسین، در گذشت.
هر که مرا می شناسد، می شناسد، و هر که نمی شناسد اکنون خود را به او می شناسانم. من، علی بن اسماعیل الاشعری هستم. اندکی پیش از این، من اصول عقاید معتزله را تدریس می کردم و به حدوث قرآن و انکار رؤیت خداوند در آخرت و سلب هر گونه اسناد، و هر صفت ثبوتیه ای از خداوند عقیده مند بودم. اینک همه گواه باشید که اکنون من از این اصول عقاید رو گردانده ام و بطور قطع یکدله آن را رها کرده ام.
تذکره نویسان برای این تغییر عقیده ی جالب، موجبات متعدد ذکر کرده اند. اما ظاهراً علت اصلی این تغییر جهت را علاوه بر خصوصیات شخصی او، باید در وضع محیط جستجو کرد و آن عبارت بود از تقسیم شدن جامعه ی اسلامی سنی به دو حد افراطی. ابوالحسن، شخصاً با خردگرایی (1) یا مذهب تعقلی افراطی فقهای معتزله از حیث ادراکشان از خدا و از رستگاری بشر اختلاف شدید پیدا کرده بود. آیا الوهیتی که موضوع علوم نظری معتزله بود، عقیده به تجرید صرف، بدون ارتباط با دنیا و انسان نبود؟ اگر همه چیز در خلقت فقط بر حسب رابطه ی علت و معلول مسلم شده باشد، پس نزد انسان معنای معرفت و پرستش چیست و قلمرو آن در الهیات کدام است؟ ابوالحسن که می دید اسلام نزد اهل تسنن شدیداً تحت تسلط تمایلات افراطی قرار گرفته است، رنج می برد. از یک طرف، معتزلیان با عقیده به علم نظری مجرد و انتزاعی بوجود آمده بودند و از طرف دیگر اهل قشر و ظاهر که بر ضد خردگرایی معتزله واکنش داشتند، بدشواری وضع آنان می افزودند. بنابراین، می توان «تغییر حالت» و تغییر جهتی را که برای اشعری پیش آمد چنین توجیه کرد که او می خواست جامعه ی اسلامی را از بن بست تفرقه که به آن دچار شده بود رهایی بخشد.
2. اشعری در مدتی که اعتزالی بود کتابهای متعدد نوشت و پس از عدول از آن عقیده نیز کتابها تصنیف کرد. بنا به قول خود او، در حدود نود کتاب که تقریباً مشتمل بر مجموعه ی دانش الهیات عصر بود تألیف کرد و بر قرآن تفسیری نوشت و رسالاتی در موضوع « شریعت» تألیف نمود و مجموعه ای در حدیث و روایت فراهم آورد و کتابهای مفصل بر ضد مادیون و خوارج تدوین کرد و پس از آنکه از عقاید معتزله بازگشت علیه آن نیز آثاری بوجود آورد. از تألیفات و آثاری که از او به ما رسیده دو اثر دارای اهمیت مخصوص است. در یکی از آن دو، که موسوم به مقالات الاسلامیین است، اشعری با دقت و از نظر عینی، تمام اصول عقاید معروف عصر خود را عرضه داشته است. این رساله را می توان بعنوان یکی از مجموعه های مهم تاریخ عقاید دینی ملحوظ داشت، و در نوع خود از حیث تاریخ اصول عقاید و اصول دین، در عداد آثار درجه ی اول اسلام دانست. رساله ی مزبور به سه قسمت تقسیم شده است: قسمت اول مشتمل بر شرح تفصیلی فرقه های مختلف و اصول عقاید اسلامی است؛ قسمت دوم، طریق «رجال حدیث» را بیان می کند و قسمت آخر مربوط است به شعبه های مختلف « کلام».
اما در اثر دوم، کتاب الابانه، اصول عقاید فرقه سنن را دقیقاً توضیح داده است. و آن را با مدح و تمجید از ابن حنبل ( مؤسس مذهب حنبلی - متوفی به سال 241 هجری/855 میلادی) آغاز کرده و بدون طرحی دقیق، مباحث مختلف الهیات را در پرتو دیدی که در تغییر جهت فکری برای مؤلف حاصل شده بوده، شرح داده است. اگر مسلم باشد که اشعری کتاب دوم را در مرحله ی دوم زندگانی نوشته است، نمی توان در مورد کتاب اول چنین نظری را مسلم دانست. اشعری در بغداد به سال 324 هجری/935 میلادی پس از زندگانیی سراسر در خور تحسین، در گذشت.
پی نوشت ها :
1. Rationalisme یا مکتب تعقلی، برای کشف حقیقت، به ادراکات حسی و ظاهری وقعی نمی گذارد و مجرد تعقل را کافی می داند.
منبع: کوربن، هانری، (1371)، تاریخ فلسفه ی اسلامی، با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی، دکتر اسدالله مبشری، تهران، امیرکبیر، پنجم /1389.