نویسنده: محمود حکیمی
در شب جمعه سوم ماه صفر سال 1264 هجری قمری (18 اسفند 1226 هجری شمسی) در یک خانواده ی روحانی در نجف اشرف کودکی به دنیا آمد که نامش را عبدالحسین گذاشتند. پدر سید عبدالحسین، سید عبدالله از روحانیان مشهور بود که سال ها در نجف اقامت داشت و طلاب بسیار در جلسات تدریس او شرکت می کردند.
سید عبدالحسین از دوران کودکی هوش و استعداد قابل توجهی از خود نشان داد و از همین رو او را در چهار سالگی به مکتب فرستادند و وی در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را به پایان رساند و بلافاصله دانش آموختن را در یکی از مدارس دینی نجف آغاز کرد. سید عبدالحسین تلاش می کرد که از زمان و وقت حداکثر استفاده را نماید و از همین رو در سن بیست و دو سالگی به «درجه ی اجتهاد» نایل گردید. وی از تدریس چند استاد برجسته از جمله سید محمد حسن حسینی شیرازی ملقب به میرزای شیرازی برخوردار بود. ایم مرجع خردمند و دانا توجهی خاص به سید عبدالحسین داشت و چندین بار از آینده ی درخشان شاگرد بااستعداد، هوشمند و پرتلاش خود سخن گفته بود. از دیگر اساتید برجسته سید عبدالحسین می توان از محمد حسین بن محمد هاشمی الکاظمی معروف به شیخ کاظمی، محمد بن محمدباقر معروف به فاضل ایروانی، شیخ لطف الله مازندرانی و شیخ حسینقلی همدانی معروف به آخوند همدانی نام برد.
از میان استادان برجسته سید عبدالحسین، میرزای شیرازی و آخوند همدانی بیش از دیگران بر اندیشه و طرز تفکر او تأثیر گذاشتند. این دو استاد گذشته از دانش وسیع از علوم اسلامی به فعالیت های سیاسی و اجتماعی نیز ارج می نهادند. میرزای شیرازی که در تاریخ ایران وی را پایه گذار نهضت تحریم تنباکو می شناسند توانست اولین موج بیداری را در ایران زمین پدید آورد. آخوند همدانی نیز تأثیر فراوان روحی و اخلاقی بر سید عبدالحسین داشت. وی بارها گفته بود: راضی نیستم کسی به حوزه ی درس من وارد شود مگر آنکه متقی و مجاهد باشد.
میرزای شیرازی و آخوند همدانی رازی بزرگ را با «سید» در میان گذاشتند و آن این بود که استبداد عامل اصلی و سرچشمه فساد و تباهی جامعه است. آنان به شاگرد هوشمند خویش آموختند که استبداد مانع هر گونه آگاهی و رشد فکری مردم می شود و آنان را در میان ظلمت جهل و نادانی نگاه می دارد و وظیفه ی اصلی هر عالم متعهد و متدین مبارزه مداوم با استبداد و حاکمان مستبد است. آموزه های این دو استاد تأثیری شگفت بر اندیشه سید گذاشتند و موجب شدند که وی راهی سخت و دشوار را برگزیند و آن راه پیکار مداوم با استبداد بود.
متن اجازه ی مرحوم شیرازی به سید چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین. و بعد لا یخفی أن جناب السید السند و الحبر المعتمد و الفاضل الکامل الأوحد و الورع التقی المهذب الممجد، المنزه من کل شین سیدنا السید عبدالحسین-سلمه الله تعالی و أبقاه و من کل شر حفظه و وقاه-ممن بذل عمدة عمره فی تهذیب الأخلاق و تکمیل النفس و تحصیل العلوم و بلغ بحمدالله تعالی فیما تحقیق عندی و ثبت و تبین بتصدیق ثقات العلماء و جهابذة الفضلاء أسنی المراتب و غایة المراد و حصل له قوة الاستنباط و ملکة الاجتهاد، فجاز تقلیده مع فقد أعلم منه و وجب إنفاذ حکمه و حرم الرد علیه. وفقه الله تعالی لما یحب و یرضی. حرره الأحقر محمد حسن الحسینی فی ثامن ربیع الأول 1310.
به نام خداوند بخشاینده مهربان
ستایش ویژه پروردگار جهانیان است، درود و سلام بر محمد و خاندان پاک او. باری، پنهان نماند که جناب سید سند و خبر معتمد و فاضل کامل یگانه و ورع پرهیزگار و مهذب ممجد و منزه از هر زشتی آقای ما سید عبدالحسین-که خدای تعالی او را به سلامت باقی بدارد و از هر شری او را حفظ کند و نگه دارد-از جمله کسانی است که عمده عمرش را صرف تهذیب اخلاق و تکمیل نفس و تحصیل علوم کرده است و بحمدالله تعالی، طبق آنچه نزد من محقق گشته و با تصدیق علمای مورد اعتماد و فضلای خبره روشن و ثابت شده، به بالاترین رتبه و نهایت مراد نایل شده و برای او نیروی استباط و ملکه اجتهاد حاصل گشته است. پس تقلیدش با نبود اعلم از وی جایز و تنفیذ حکمش واجب و رد بر حرام است. خداوند متعال وی را بر آنچه خود می خواهد و رضایت دارد توفیق عطا فرماید.
محمد حسین حسینی، هشتم ربیع الاول، 1310
سرانجام بزرگان لارستان تصمیم گرفتند که هیئتی را به نجف اشرف بفرستند و از مراجع بزرگان شیعه بخواهند که عالمی برجسته را به آن منطقه اعزام دارد. پس از مشورت های بسیار گروهی به سرپرستی حاج علی وکیل انتخاب شد تا به عراق بروند و ضمن زیارت عتبات عالیات یکی روحانی را برای سرزمین خود دعوت کنند تا اوضاع لارستان را سامان دهد.
هیئت مزبور در سال 1309 ه.ق (1270 شمسی/1892 میلادی) به سرزمین عراق رسیدند. آنان در شهر سامرا به حضور میرزای شیرازی رسیدند و از آن مرجع بزرگ درخواست کردند تا مجتهدی آگاه و توانمند را برای اداره ی محیط فارس تعیین کرده و بدان سامان گسیل دارند. میرزای شیرازی در پاسخ گفت: «در حال حاضر، چنین کسی را در نظر ندارم، مهلت دهید تا در این باره بیشتر فکر کنم. شاید بتوانم شخص شایسته ای را به شما معرفی کنم.»
سپس حاج علی وکیل و همراهانش عازم نجف اشرف شدند. آنها چند روزی به زیارت مرقد مولی الموحدین امام علی (ع) مشغول بودند و سپس با روحانیون آن شهر ملاقات کردند و درخواست خود را با آنان در میان گذاشتند و بیشتر آنها حجت الاسلام سید عبدالحسین را به عنوان فرد شایسته ای پیشنهاد کردند. ملاقات با سید عبدالحسین موجب شد که هیئت مزبور شیفته رفتار و بیان گرم او بشوند. اما متأسفانه وی حاضر نشد که دعوت آنها را بپذیرد. هیئت مزبور ناامیدانه به سامرا بازگشتند. آنان بار دیگر به حضور عالم بزرگ میرزای شیرازی رسیدند و از وی خواستند که سید عبدالحسین را راضی کند که به لارستان هجرت کند. آنان می دانستند که آن سید بزرگوار برای میرزای شیرازی احترام بسیار قائل است و امکان ندارد پیشنهاد او را رد کند.
میرزا در مقابل اصرار بسیار آنها تسلیم شد و از سید عبدالحسین خواست که به سامرا بیاید. وی از شرایط بحرانی لارستان آگاهی کامل داشت و پس از ملاقات با شاگرد خویش با وی به مشورت نشست و به وی گفت که می تواند با سفر به فارس چون سدی نیرومند در برابر بیگانگان و خوانین ستمگر و مستبدان ایستادگی و مقاومت نماید و فارس و لارستان را از بحران و ناامنی نجات دهد. سید عبدالحسین که برای استاد خود احترام فراوان قائل بود سرانجام پیشنهاد میرزای شیرازی را پذیرفت و تصمیم به هجرت به ایران گرفت.
میرزای شیرازی در هنگام خروج سید عبدالحسین از عراق به حاج علی وکیل گفت: «در بردن آقا سید عبدالحسین به لارستان، [در واقع] نجف را به آنجا برده ای و گهواره ی فضیلت و دانش را از فرزند فضیلت و علم خالی گذارده ای.»
منبع: حکیمی، محمود، (1383)، زندگی نامه، اندیشه ها و مبارزات سید عبدالحسین لاری، تهران: قلم، 1383.
سید عبدالحسین از دوران کودکی هوش و استعداد قابل توجهی از خود نشان داد و از همین رو او را در چهار سالگی به مکتب فرستادند و وی در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را به پایان رساند و بلافاصله دانش آموختن را در یکی از مدارس دینی نجف آغاز کرد. سید عبدالحسین تلاش می کرد که از زمان و وقت حداکثر استفاده را نماید و از همین رو در سن بیست و دو سالگی به «درجه ی اجتهاد» نایل گردید. وی از تدریس چند استاد برجسته از جمله سید محمد حسن حسینی شیرازی ملقب به میرزای شیرازی برخوردار بود. ایم مرجع خردمند و دانا توجهی خاص به سید عبدالحسین داشت و چندین بار از آینده ی درخشان شاگرد بااستعداد، هوشمند و پرتلاش خود سخن گفته بود. از دیگر اساتید برجسته سید عبدالحسین می توان از محمد حسین بن محمد هاشمی الکاظمی معروف به شیخ کاظمی، محمد بن محمدباقر معروف به فاضل ایروانی، شیخ لطف الله مازندرانی و شیخ حسینقلی همدانی معروف به آخوند همدانی نام برد.
از میان استادان برجسته سید عبدالحسین، میرزای شیرازی و آخوند همدانی بیش از دیگران بر اندیشه و طرز تفکر او تأثیر گذاشتند. این دو استاد گذشته از دانش وسیع از علوم اسلامی به فعالیت های سیاسی و اجتماعی نیز ارج می نهادند. میرزای شیرازی که در تاریخ ایران وی را پایه گذار نهضت تحریم تنباکو می شناسند توانست اولین موج بیداری را در ایران زمین پدید آورد. آخوند همدانی نیز تأثیر فراوان روحی و اخلاقی بر سید عبدالحسین داشت. وی بارها گفته بود: راضی نیستم کسی به حوزه ی درس من وارد شود مگر آنکه متقی و مجاهد باشد.
میرزای شیرازی و آخوند همدانی رازی بزرگ را با «سید» در میان گذاشتند و آن این بود که استبداد عامل اصلی و سرچشمه فساد و تباهی جامعه است. آنان به شاگرد هوشمند خویش آموختند که استبداد مانع هر گونه آگاهی و رشد فکری مردم می شود و آنان را در میان ظلمت جهل و نادانی نگاه می دارد و وظیفه ی اصلی هر عالم متعهد و متدین مبارزه مداوم با استبداد و حاکمان مستبد است. آموزه های این دو استاد تأثیری شگفت بر اندیشه سید گذاشتند و موجب شدند که وی راهی سخت و دشوار را برگزیند و آن راه پیکار مداوم با استبداد بود.
متن اجازه ی مرحوم شیرازی به سید چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین. و بعد لا یخفی أن جناب السید السند و الحبر المعتمد و الفاضل الکامل الأوحد و الورع التقی المهذب الممجد، المنزه من کل شین سیدنا السید عبدالحسین-سلمه الله تعالی و أبقاه و من کل شر حفظه و وقاه-ممن بذل عمدة عمره فی تهذیب الأخلاق و تکمیل النفس و تحصیل العلوم و بلغ بحمدالله تعالی فیما تحقیق عندی و ثبت و تبین بتصدیق ثقات العلماء و جهابذة الفضلاء أسنی المراتب و غایة المراد و حصل له قوة الاستنباط و ملکة الاجتهاد، فجاز تقلیده مع فقد أعلم منه و وجب إنفاذ حکمه و حرم الرد علیه. وفقه الله تعالی لما یحب و یرضی. حرره الأحقر محمد حسن الحسینی فی ثامن ربیع الأول 1310.
به نام خداوند بخشاینده مهربان
ستایش ویژه پروردگار جهانیان است، درود و سلام بر محمد و خاندان پاک او. باری، پنهان نماند که جناب سید سند و خبر معتمد و فاضل کامل یگانه و ورع پرهیزگار و مهذب ممجد و منزه از هر زشتی آقای ما سید عبدالحسین-که خدای تعالی او را به سلامت باقی بدارد و از هر شری او را حفظ کند و نگه دارد-از جمله کسانی است که عمده عمرش را صرف تهذیب اخلاق و تکمیل نفس و تحصیل علوم کرده است و بحمدالله تعالی، طبق آنچه نزد من محقق گشته و با تصدیق علمای مورد اعتماد و فضلای خبره روشن و ثابت شده، به بالاترین رتبه و نهایت مراد نایل شده و برای او نیروی استباط و ملکه اجتهاد حاصل گشته است. پس تقلیدش با نبود اعلم از وی جایز و تنفیذ حکمش واجب و رد بر حرام است. خداوند متعال وی را بر آنچه خود می خواهد و رضایت دارد توفیق عطا فرماید.
محمد حسین حسینی، هشتم ربیع الاول، 1310
هجرت به لارستان ایران
لارستان سرزمینی وسیع و حاصلخیز است از گرمسیرات فارس در جنوب ایران. مردم این سرزمین از نجابت خاصی برخوردارند. از آغاز قرن چهاردهم هجری پس از فوت فتحعلی خان حاکم لارستان به علت اختلاف و رقابت شدید بین فرزندان وی و سران ایل ها، لارستان با بحران های اجتماعی بسیار روبرو بود. مالکان بزرگ آن سرزمین، مردم را برده ی خود می پنداشتند و نسبت به آنان ظلم و ستم بسیار روا می داشتند. زد و خوردهای محلی تلفات بسیار داشت و حکومت مرکزی ایران توانایی آرام کردن آن بحران های اجتماعی را نداشت و شهرهای آن سرزمین از وجود یک روحانی با نفوذ که بتواند به اختلاف ها پایان دهد محروم بود.سرانجام بزرگان لارستان تصمیم گرفتند که هیئتی را به نجف اشرف بفرستند و از مراجع بزرگان شیعه بخواهند که عالمی برجسته را به آن منطقه اعزام دارد. پس از مشورت های بسیار گروهی به سرپرستی حاج علی وکیل انتخاب شد تا به عراق بروند و ضمن زیارت عتبات عالیات یکی روحانی را برای سرزمین خود دعوت کنند تا اوضاع لارستان را سامان دهد.
هیئت مزبور در سال 1309 ه.ق (1270 شمسی/1892 میلادی) به سرزمین عراق رسیدند. آنان در شهر سامرا به حضور میرزای شیرازی رسیدند و از آن مرجع بزرگ درخواست کردند تا مجتهدی آگاه و توانمند را برای اداره ی محیط فارس تعیین کرده و بدان سامان گسیل دارند. میرزای شیرازی در پاسخ گفت: «در حال حاضر، چنین کسی را در نظر ندارم، مهلت دهید تا در این باره بیشتر فکر کنم. شاید بتوانم شخص شایسته ای را به شما معرفی کنم.»
سپس حاج علی وکیل و همراهانش عازم نجف اشرف شدند. آنها چند روزی به زیارت مرقد مولی الموحدین امام علی (ع) مشغول بودند و سپس با روحانیون آن شهر ملاقات کردند و درخواست خود را با آنان در میان گذاشتند و بیشتر آنها حجت الاسلام سید عبدالحسین را به عنوان فرد شایسته ای پیشنهاد کردند. ملاقات با سید عبدالحسین موجب شد که هیئت مزبور شیفته رفتار و بیان گرم او بشوند. اما متأسفانه وی حاضر نشد که دعوت آنها را بپذیرد. هیئت مزبور ناامیدانه به سامرا بازگشتند. آنان بار دیگر به حضور عالم بزرگ میرزای شیرازی رسیدند و از وی خواستند که سید عبدالحسین را راضی کند که به لارستان هجرت کند. آنان می دانستند که آن سید بزرگوار برای میرزای شیرازی احترام بسیار قائل است و امکان ندارد پیشنهاد او را رد کند.
میرزا در مقابل اصرار بسیار آنها تسلیم شد و از سید عبدالحسین خواست که به سامرا بیاید. وی از شرایط بحرانی لارستان آگاهی کامل داشت و پس از ملاقات با شاگرد خویش با وی به مشورت نشست و به وی گفت که می تواند با سفر به فارس چون سدی نیرومند در برابر بیگانگان و خوانین ستمگر و مستبدان ایستادگی و مقاومت نماید و فارس و لارستان را از بحران و ناامنی نجات دهد. سید عبدالحسین که برای استاد خود احترام فراوان قائل بود سرانجام پیشنهاد میرزای شیرازی را پذیرفت و تصمیم به هجرت به ایران گرفت.
میرزای شیرازی در هنگام خروج سید عبدالحسین از عراق به حاج علی وکیل گفت: «در بردن آقا سید عبدالحسین به لارستان، [در واقع] نجف را به آنجا برده ای و گهواره ی فضیلت و دانش را از فرزند فضیلت و علم خالی گذارده ای.»
منبع: حکیمی، محمود، (1383)، زندگی نامه، اندیشه ها و مبارزات سید عبدالحسین لاری، تهران: قلم، 1383.