سید عبدالحسین در لار

در یکی از روزهای گرم تابستان سال 1309 هجری، در شهر لار جمعیت انبوهی از طبقات گوناگون مردم با اشتیاقی خاص، چشم انتظار بازگشت بازرگانان لارستانی به ریاست
دوشنبه، 10 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سید عبدالحسین در لار
 سید عبدالحسین در لار

نویسنده: محمد حکیمی



 

ورود به لارستان

در یکی از روزهای گرم تابستان سال 1309 هجری، در شهر لار جمعیت انبوهی از طبقات گوناگون مردم با اشتیاقی خاص، چشم انتظار بازگشت بازرگانان لارستانی به ریاست حاج علی وکیل و دیدار سید عبدالحسین بودند.(1) سیل جمعیت در دروازه ی ورودی لار و در فضای باز کاروانسرای تجاری جنوب شهر ازدحام کرده بودند. ساعتی بعد کاروان هیئت لارستانی در میان فریادهای شادی مردم به محل دروازه ی جنوبی شهر رسید. استقبال مردم لارستان از سید عبدالحسین بسیار صمیمانه و با شکوه بود. عده ای جلو رفتند تا دست او را ببوسند اما سید دست خود را عقب کشید.

آگاهی از رنج مردم محروم

هنوز چندروزی از آمدن سید به لارستان نگذشته بود که مردم رنج کشیده و ستمدیده از ظلم مالکان به نوبت به خانه وی آمدند. سید از شنیدن آن همه شکایت از وحشی گری فئودال ها بر خود لرزید. در یکی از روزها مردی برای دادخواهی به خانه ی او آمده اما از ترس مالک نمی توانست همه چیز را بگوید. سید با دقت به سخنان وی که با چشمان اشکبار در جلوی او دوزانو نشسته بود گوش می داد.
مردم آرام آرام می گریست. سید عبدالحسین چشمان نافذ خود را به او دوخت و گفت:
-بسیار خوب. ادامه بده. گفتنی که آن مالک بی رحم تمام ثروت تو را برای خود برداشت و چون پسر بزرگت به او اعتراض کرد بی رحمانه او را کشت. خوب بعد چه شد؟ به کسی شکایت نکردی. به والی شهر، به...
مرد ادامه داد:
-چرا به والی شهر نامه نوشتم، اما او هیچ اقدامی نکرد. راستش را بخواهید در لارستان همه ی مالکان با حاکمان شریکند. حال از شما می خواهم که آن مالک را وارد کنید که ملکم را به من باز دهد. پسرم که دیگر زنده نمی شود. من و خانواده ام در فقر کامل به سر می بریم. بعضی از روزها ما هیچ چیز برای خوردن نداریم.
سید عبدالحسین از جا برخاست. چند بار طول اتاق را پیمود. چهره اش درهم و سخت خشمگین بود. وی سرانجام به آن مرد گفت:
-کوشش می کنم که حق تو را از آن مالک بگیرم. تو هفتمین کسی هستی که امروز برای شکایت آمده ای. مثل اینکه چند نفر دیگر هم در بیرون اتاق منتظر هستند، اکنون بگذارید دیگران بیایند.
مرد از جا برخاست، دست سید عبدالحسین را در دست گرفت و خواست آن را ببوسد اما روحانی بزرگوار دست خود را عقب کشید. چند دقیقه بعد پیرزنی با قدی خمیده وارد شد. او بلافاصله پس از ورود گفت:
-ای سید بزرگوار، به جدتان رسول خدا (ص) اقتدا کنید و به یاری مظلومان بشتابید. من را بیچاره کرده اند.
پیرزن شروع به صحبت کرد. تند تند حرف می زد. می خواست همه چیز را به سرعت بگوید. وی برای سید شرح داد که پسرش را مدت ده سال است به جرم توهین به مالک در زندان نگاه داشته اند. پیرزن فرتوت و رنج کشیده در پایان گفت:
-او را از زندان آزاد کنید. به خدا او هیچ تقصیری ندارد. مدت دو سال است که به من اجازه ی ملاقات با او را هم نمی دهند. آقا تو را به جدتان سوگند پسرم را نجات دهید.
سید عبدالحسین پیرزن مضطرب را آزاد گذاشت تا همه حرف هایش را بزند او گذشته از اندوه زندانی بودن پسرش، از مالک ظالم روستای خود نیز دل پری داشت. در پایان سید عبدالحسین به او قول داد که برای آزاد کردن پسرش از زندان کوشش کند.
آن روز تا زمانی که صدای اذان از مناره ی مسجد بزرگ لار بلند شد جمعاً بیست و شش نفر برای شکایت نزد آن روحانی بزرگ آمده بودند. سید عبدالحسین پس از وضو گرفتن در حالی که ذکر می گفت به سوی مسجد می رفت وقتی که مؤذن از مناره ی مسجد با صدای بلند گفت: اشهد ان محمداً علی ولی الله وی لحظاتی چند ایستاد و بعد زیر لب گفت:
-ای علی مرتضی، ای حامی مظلومان با تو پیمان می بندم که تا آخرین لحظات عمرم برای کمک به مظلومان تلاش کنم. مطمئن باش که به عهد و پیمانی که با تو بستم وفادارم.
آن شب پس از نماز شب و نیز انجام اعمال مستحبی، سید عبدالحسین به منبر رفت و درباره ی اهمیت تشکیل حوزه ی علمیه در لار سخن گفت اما درباره ی مراجعان به بیت خود و شکایت آنان از فئودال ها و والی شهر سخنی به میان نیاورد. او خوب می دانست که مبارزه با مالکان و قدرت های محلی چندان آسان نیست و باید به تدریج با تشکیل انجمن های دینی و حوزه علمیه مردم را با آموزه های اسلام آشنا کرد و سپس آنان را آماده مبارزه ای سخت و طولانی با ظالمان نمود.
شب های بعد سید عبدالحسین در سخنرانی های خود از مبانی تعالیم تشیع سخن گفت و اعلام کرد انسانی که نسبت به سرنوشت دیگران بی اعتناست و تنها آسایش خود و خانواده ی خویش را می خواهد نمی تواند خود را پیرو امام علی (ع) و فرزندان او بداند زیرا که اصلاح افراد تنها با اصلاح جامعه امکان پذیر است. سخنان او برای مردم لارستان و مخصوصاً جوانان تازگی داشت و از آن پس آنان با شوق بیشتری به مسجد می رفتند تا از رهنمودهای او بهره گیرند.
هر چه زمان می گذشت، سید عبدالحسین بیشتر از جنایات مالکان و اشخاص بانفوذ شهرهای لارستان آگاه می شد.
سید محمد تقی آیت اللهی در کتاب سیری در افکار و مبارزات سید عبدالحسین لاری می نویسد:
«سید، یکی از عوامل عمده ی بیچارگی مردم را در جامعه، وجود فئودال ها می دانست و معتقد بود که این فساد عظیم را باید از بیخ و بن ریشه کن ساخت. وجود نظام خان خانی و فئودالیسم، که از حمایت دولت مرکزی استبدادی قاجار برخورداربود موجبات آزار و اذیت و ستم و جور بیش از حد [طاقت بشری] را برای مردم بی پناه فراهم می آورد. اینان از هیچ گونه ستمی نسبت به مردم بیچاره فروگذار نمی کردند و آسایش و امنیت را از عموم مردم سلب کرده بودند.(2)»
سید علی میر شریفی، مؤلف کتاب فریادی به بلندای تاریخ نیز درباره ی مظالم مالکان ستمگر در لارستان می نویسد:
«بزرگترین خان فارس محمدرضا خان قوام الملک بود، این لقب را دولت های استبداد به او داده بودند. خوانین و در رأس آنان قوام از دولت های وقت اجازه گرفته بودند که منطقه فارس را اداره کرده، مالیات بگیرند و امنیت را برقرار کنند، لذا قانونی جز خواست و اراده ی ایشان در کار نبود و اینان هر چه می خواستند بر سر ملت ستمدیده و مسلمان منطقه فارس می آوردند. گویند مالیات منطقه لار چهار هزار و دویست تومان بود، خوانین و سرمایه داران آن را از دولت هیجده هزار تومان اجاره می کردند، حال خودشان چقدر از مردم محروم و مستضعف می گرفتند خدا داند!(3)»
سید عبدالحسین به تدریج به یک امر مهم پی برد و آن این بود که اکثر ظالمان محلی و خوانین به گونه ای با اشخاص صاحب نفوذ در پایتخت در ارتباط هستند و از طرف آنها حمایت می شوند و اصلاح جامعه بدون مبارزه با استبداد قجریان امکان پذیر نیست.

تشکیل حوزه علمیه در لار

اولین اقدام مفید سید عبدالحسین در لار تشکیل حوزه علمیه بود. او عقیده داشت که با تربیت طلاب آگاه و اندیشمند می تواند تحولی عظیم در جامعه پدید آورد. مدتی نگذشت که بسیاری از جوانان از شهرهای فارس برای نام نویسی در حوزه علمیه سید عبدالحسین به لار آمدند.
سید هر روز به حوزه علمیه می رفت و ضمن تدریس درس های حوزوی طالبان علوم دینی را به تزکیه نفس و تهذیب اخلاق دعوت می کرد. مدتی نگذشت که شهرت نظم و ترتیب حوزه ی علمیه لار به استان های دیگر ایران رسید. راز موفقیت حوزه ی علمیه لار در این بود که مؤسس آن از هدف اصلی پیامبران الهی به خوبی آگاه بود و سعی می کرد که شاگردانی انساندوست و فرزانه تربیت کند. سید عبدالحسین لاری با تربیت طلاب آگاه به تفسیر قرآن کریم، شرح نهج البلاغه، فقه و تاریخ اسلام، توانست روحانیون روشنفکر و اندیشمندی را تربیت کند که مبارزه با ظلم و استبداد را در رأس وظایف خود می دانستند.
سید عبدالحسین هر گونه همکاری با ظالمان را مردود می دانست. در سال 1314 هجری قمری یکی از روحانیون لار به نام اشکنانی نامه ای را برای سید عبدالحسین لاری فرستاد و در آن نوشت که در هیچ یک از کارهای ظالمانه فئودال و مالکان همکاری ندارد ولی گاهی اوقات مجبور می شود کاغذها، اسناد و قباله ها را از ترس مهر کند و بر آنها صحه گذارد. وی در پایان نامه ی خود آورده بود که: «...این عاصی از خوف و هراس هتک حرمت خود [آن اسناد را] مهر می کند لاعلاجاً، بفرمایید تکلیف این فانی چه می باشد...»
پاسخ سید عبدالحسین لاری محکم و قاطع و نشان دهنده ی روحیه ظلم ستیزی وی بود. او در پاسخ نوشت:
«میل به ظلمه و فسقه و جابرین و اعانه آنها ولو به شاهد شدن یا مهر نمودن یا کاغذ نوشتن ایشان موجب شرکت با ایشان و حشر با ایشان است و هجرت نمودن کسی که نتواند دینش را از این گونه معاصی حفظ نماید واجب و لازم است.»
یکی از شاگردان وی در حوزه علمیه سید عبدالباقی شیرازی بود. وی پس از گذراندن دوره های تحصیلی مقدماتی در شیراز به لار رفت و در محضر سید عبدالحسین لاری به تحصیل علوم و معارف اسلامی مشغول شد. شاگردی او در محضر سید عبدالحسین لاری تأثیری شگفت در بینش دینی و نگرش سیاسی وی داشت. وی درباره ی استاد خود گفت:
«من مفهوم و معنی مسلمانی را از آقا سید عبدالحسین آموختم و اگر او را ندیده بودم و از محضرش استفاده نمی کردم عمق حقایق اسلام را تا این حد درک نمی کردم.»
وی یک بار دیگر درباره ی استاد خود، سید عبدالحسین، گفت:
«او نهنگی شناگر است که در حوضچه ای کوچک افتاده است و حوضچه را عرصه ی شنای نهنگ نیست.»
سید عبدالباقی در تمام مبارزات ضد استبدادی سید عبدالحسین گام به گام همراه وی بود. این انسان فرزانه از خویشان و نزدیکان «میرزای شیرازی» بود. وی پس از آنکه چند سال در محضر سید عبدالحسین به تحصیل علوم دینی پرداخت برای ادامه ی تحصیل به نجف اشرف رفت و در آنجا از جلسات درس عالمان بزرگ استفاده می کرد وی که تحت تأثیر اندیشه های «سید» به سیاست سخت علاقه مند شده بود با «آخوند خراسانی» مرجع تقلید پرتلاش و مبارز رابطه ای معنوی برقرار کرد و بنابر نوشته ی دکتر محمد باقر وثوقی مؤلف کتاب لارستان و جنبش مشروطیت وی «احتمالاً حلقه ی رابط سید و آخوند خراسانی و شیخ لطف الله مازندرانی بوده است.»
یکی از شاگردان معروف سید حاج شیخ زکریای انصاری بود. در کتاب لارستان و جنبش مشروطیت درباره ی او می خوانیم:
«یکی دیگر از شاگردان معروف سید، شیخ زکریای انصاری نواریجانی دارابی ملقب به نصیرالاسلام و معروف به شیخ بزرگ می باشد. او یکی از تندروترین یاران سید و همچنین وفادارترین ایشان بوده است. شیخ زکریا به همراه عده ی بسیاری از طالبان علم و همچنین مردمان عادی نواحی شمال شرقی لارستان مشهور به "کوهستانی ها" وارد لار گردید و در حوادث و بحران های بزرگ از حامیان جدی نهضت محسوب می شد.
شیخ زکریا بر اثر مجاهداتش از سوی آیات عظام، آخوند خراسانی و مازندرانی به "نصیر الاسلام" ملقب گردید. او با عنوان نماینده ی سید عبدالحسین در منطقه ی داراب در تمامی تحولات ناحیه ی شرقی نقش اساسی را بر عهده داشته است. شیخ زکریا در سال 1331 ه.ق در پی توطئه ای به شهادت رسید و در زادگاهش (داراب) به خاک سپرده شد.(4)»
از دیگر شاگردان تربیت یافته در حوزه ی علمیه ی لار می توان از سید عبدالحسین مهری نام برد. وی در هنگام مبارزات سید عبدالحسین با حامیان استبداد با حمایت جدی از استاد خویش در فراهم آوردن نیروهای آزادی خواه طرفدار سید سهم عمده ای بر عهده داشت.
از دیگر شاگردان سید که در نواحی مختلف فارس به عنوان رهبران مذهبی حامی و سخنگوی نهضت بودند عبارتند از:
1.شیخ عبدالحمید مهاجری که بعدها با نوشتن کتاب شجره طیبه در روشن ساختن ابعادی از زندگانی سید بسیار مؤثر بود.(5)
2.شیخ محمدتقی از میمند فارس.
3.ملاغلامرضا از جهرم.
4.حاج محمد هاشم لاری از لار.
5.آخوند کربلایی محمد جویمی از جویم.
دکتر محمد باقر وثوقی در کتاب لارستان و جنبش مشروطیت پس از ذکر نام آنان می نویسد:
«به این ترتیب با تشکیل حوزه علمیه در لار، سید توانست قشر قدرتمندی از روحانیان جنوب ایران را با افکار سیاسی خویش آشنا ساخته و با تربیت و اعزام ایشان به مناطق خویش، به عنوان پایگاه های تبلیغاتی و نظامی از این شبکه گسترده، برای پیشبرد اهداف نهضت استفاده نماید. شاگردان او به عنوان سخنگویان تفکر سیاسی جدید در مناطق تحت نفوذ خویش به تبلیغ گسترده علیه ظلم حکام محلی دست زده و همزمان با نهضت مشروطیت به صورت یکپارچه در سلک مشروطه خواهی ظاهر گشته و علیه مستبدین عمل کردند. مبارزه ی این قشر قدرتمند مبتنی بر تفکر سیاسی رهبرشان بود که هر گونه اعانت و یاری ظلمه را حرام می دانست...
...شاگردان او با چنین روحیه [ظلم ستیزی] تربیت می شده اند و با افکاری انقلابی و نشئت گرفته از تفکری اصول گرایانه به زادگاه خویش مراجعه نموده و اولین اقدامشان طغیان علیه مظالم حکام بوده است. این چنین تفکری می توانست در جریان نهضت مشروطیت اساس و پایه «ظلم ستیزی» باشد و یاران او در این مبارزه ضد ظلم شرکت جستند و نتایجی درخشان به بار آوردند...
با این ترتیب تأسیس حوزه ی علمیه به عنوان اولین گام در جهت تحکیم مبانی فکری و کادرسازی و تربیت نیروهای انقلابی، بهترین اقدام می توانست باشد.
در پی تدریس شفاهی، سید با حمایت مالی تجار لارستانی اولین رساله ی فقهی خویش را با عنوان معارف السلمانی به مراتب الخلفاء الرحمانی در سال 1313 ه.ق به چاپ رسانید و منتشر کرد. یک سال بعد اولین رساله سیاسی او با عنوان آیات الظالمین در شیراز به چاپ رسیده و منتشر گردید. او در این رساله با استناد به آیات قرآنی، مشروعیت سلطنت را رد کرده و با این تفکر اولین جرقه های مبارزه ی فکری علیه رژیم سیاسی قاجاری را به وجود آورد. شاگردان مکتب او بدون تردید با این نظریات آشنا بوده و با هجرت خویش جناح تبلیغاتی گسترده ای را برای افکار او به وجود می آوردند و او با این تبلیغات گسترده ی شاگردان، توانست موقعیت فکری و نظامی بالایی را در فارس به دست آورد و از حمایت گسترده ی اقشار مردمی برخوردار گردید.(6)»
سید علی میرشریفی مؤلف کتاب فریادی به بلندای تاریخ از چند شاگرد دیگر سید از جمله: سید عبدالمحمد موسوی لاری، سید محمد حسین مجتهد لاری، سید احمد مجتهد فال اسیری، سید اسدالله اصفهانی، سید ابوالحسن لاری، سید محمد سیرجانی، شیخ محمد حسین لاری و سید محمد علی شریعتمداری نام می برد.

نامه ی میرزای شیرازی

مرحوم میرزای شیرازی وقتی از اقدامات مهم و فعالیت های ارزشمند نماینده اش در لارستان باخبر گردید برای سپاسگزاری و قدردانی، نامه تشکرآمیز و مهمی را خطاب به سید عبدالحسین فرستاد. متن نامه چنین بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
«جناب عالم ربانی و الفاضل الصمدانی، الکامل فی المنقبتین، آقا سید عبدالحسین سلمه الله تعالی لا زالت علومه داخرةً و أنوار مجده للمهتدین بها مشرفة. ان شاء الله تعالی پیوسته در نشر احکام شرعیه و ابلاغ اخبار و احادیث امامیه و نهی از منکر و امر به معروف و اعانت مظلومین و هدایت جاهلین مؤید و منصور بوده باشند . ضمناً عرض می شود چون از کیفیت سلوک جناب عالی و اقامه شعائر اسلام مطلع گردیدم، مسرور شدم و همین گمان را به جناب عالی داشتم، لمثل هذا فلیعمل العاملون، جعلکم الله ممن ینتصر به لدینه و لا یستبدل بکم غیرکم، إن شاءالله تعالی صاحب شریعت غرا در همه حال معین و ناصر شما خواهد بود، اهالی آن بلاد به شدت میل و مواظبت به اطاعت علمای دینیه معروفند و ان شاءالله تعالی اهل آن حدود قدر دانند و وجود مبارک جناب را در بین خود از نعمت های بزرگ خداوند اقدس جل ذکره شمرند و در خدمت و اطاعت و حضور جماعت و استماع مواعظ و نصایح و تعلم احکام و مسائل دینی و پیروی آن جناب، سراً و علانیةً موافقت و همراهی و کوشش داشته تا خداوند عالم جل ذکره برکات خود را بر ایشان نازل فرماید و در دنیا و آخرت رستگار باشند و به شکر این نعمت و پیروی اقوال و افعال شما، کمال همت و همراهی باید داشته باشند، زیرا که باعث معموریت دنیا و آخرت خواهد بود و از تشییدات دین که به دست شما جاری شده، بسیار خوشوقت شدم. خداوند جل ذکره جزای خیر عطا فرماید و ان شاء الله تعالی تمام اهتمام در تربیت طلاب و ترقی دادن و جد و جهد در مباحثات نافعه که باعث ترقی اهل علم و تشویق شما جزء اخیر علت تامه ی ترقی و کار ایشان باشد و در اخذ وجوهات و تصرف در سهم امام-علیه السلام-و صرف آن در حق فقرای سادات و طلاب به قدر الکفاف بنمایید. و متوقع از همه اینکه این احقر را حیاً و میتاً از دعای خیر و طلب مغفرت فراموش ننمایید، چه آن جناب و چه سایر مؤمنین، چنانچه احقر داعی چنین می باشم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته، حرره الأحقر محمد حسن الحسینی.(7)»
شیخ آقا بزرگ تهرانی درباره ی علاقه ی میرزای شیرازی به سید عبدالحسین می نویسد:
«سید عبدالحسین عالم بزرگ و مجاهد فاضل و پرهیزگار و پارسا، در شهر نجف متولد شد و نزد سید محمد حسن شیرازی، شیخ محمد حسین کاظمی، ملالطف الله مازندانی، ملا حسینقلی همدانی، ملامحمد ایروانی و غیر اینها به فراگیری و کسب علم و دانش پرداخت... مراجع بزرگ و فقهای معروف به جایگاه بلند او در فضل و دانش اعتراف نموده و برایش اجازه اجتهاد صادر کردند، میرزای شیرازی او را از بین صدها عالم برجسته و طلاب فاضلی که در حوزه درسش شرکت می کردند برگزید و به عنوان نماینده ی خود به لار اعزام کرد.(8)»

پی نوشت ها :

1.حاج علی وکیل بعداً به عنوان اولین نماینده ی منتخب لارستان به مجلس شورای ملی راه یافت اما بیش از چند جلسه نتوانست در مجلس شورای ملی شرکت کند زیرا که به فرمان محمدعلی شاه مجلس به توپ بسته شد.
2.سید محمد تقی آیت اللهی، سیری در افکار و مبارزات سید عبدالحسین لاری، ص 39.
3.سیدعلی میرشریفی، فریادی به بلندای تاریخ، (تهران: دفتر نشر فرهنگی اسلامی، 1381)، 228.
4.دکتر محمدباقر وثوقی، لارستان و جنبش مشروطیت، (قم:نشر همسایه، 1375)، ص 84.
5.پژوهشگران عقیده دارند که نام اصلی کتاب شیخ عبدالحمید مهاجری گلشن حسینی بوده است و این کتاب مفقود شده است ولی خلاصه آن به نام شجره طیبه به چاپ رسیده است .
6.لارستان و جنبش مشروطیت، ص 87.
7.فریادی به بلندای تاریخ،ص 231.
8.شیخ محمد محسن آقا بزرگ تهرانی، نقباء البشر فی القران الرابع عشر،(از طبقات اعلام الشیعه)، جلد2، ص1048، به نقل از فریادی به بلندای تاریخ، ص 231.

منبع: حکیمی، محمود، (1383)، زندگی نامه، اندیشه ها و مبارزات سید عبدالحسین لاری، تهران: قلم، 1383.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط