مقدمه
در آخرین دهههای قرن گذشته، در خاورمیانه، یکی از بحرانیترین مناطق دنیا، وقوع دو رویداد مهم، یعنی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی را به ترتیب در سالهای 1979 و 1980 شاهد بودیم. جنگ هشت ساله افزون بر درگیری دو قدرت عمده منطقه، یعنی ایران و عراق، بسیاری از کشورهای منطقه و خارج از منطقه و حتی قدرتهای عمده جهانی، مانند امریکا و شوروی را درگیر کرد.از آن جا که ماهیت جنگ با ماهیت انقلاب گره خورده است، بررسی نقش و تأثیر آن انقلاب) بر منافع و سیاست قدرتهای بزرگ و قدرتهای منطقهای در قبال ایران ضرورت دارد. برای نمونه، شاید بتوان گفت تا پیش از انقلاب ایران، جنبشهای بنیاد گرایانه اسلامی و اهمیت آنها در زمره سیاستهای سفلی(1) محسوب میشد تا سیاستهای والا،(2)، اما بعد از انقلاب ایران، تغییر این امر را شاهدیم. بدین معنا که نهضتها و جنبشهای اسلامی از سطح سفلی خارج میشوند و در سطح والا، قرار میگیرند.
به تعبیر پست مدرن، این نهضتها از حاشیه نشینی بستر(3) جدا شده و به خرده گفتمان قوی و متنی دگر در درون این بستر تبدیل میشوند.
چنین تحولاتی تأثیرات ژرفی را در استراتژیهای قدرتهای بزرگ و قدرتهای منطقه خلیج فارس از خود بر جا گذاشت؛ تأثیراتی که فهمشان مستلزم درک موضعگیریهای آنها در قبال نظام جمهوری اسلامی ایران است. جنگ ایران و عراق، که در یکی از حساسترین مقاطع تاریخی جمهوری اسلامی ایران، یعنی دوره استقرار حکومت اسلامی در این کشور (4) بر پا شد، تنها جولانگاهی است که میتوان به وضوح موضعگیریهای آشکار و پنهان قدرتهای مزبور را مشاهده کرد.
تمرکز این تحقیق بر رژیم اسرائیل و موضعگیریهای مستقیم و غیر مستقیم آن در برابر جنگ است. از این رو، پرسش اصلی تحقیق حاضر این است که موضع رژیم اسرائیل در برابر جنگ ایران و عراق چه بود؟
فرضیه اصلی تحقیق این است که اسرائیل خواستار جنگ فرسایشی برای تضعیف قوای هر دو کشور بود.
برای اثبات فرضیه مزبور لازم است که به پرسشهای فرعی این تحقیق پاسخ داده شود:
1) چرا اسرائیل به دنبال تضعیف و تحلیل بردن قوای جمهوری اسلامی ایران بود؟
2) چرا اسرائیل خواستار تضعیف عراق بود؟
3) عملکرد اسرائیل در قبال این دو کشور برای رسیدن به
این هدف تحلیل بردن قوای هر دو کشور) چگونه بود؟ آیا برای هر دو از یک استراتژی بهره برد؟
اهداف اسرائیل از تضعیف ایران
تغییر سیاستهای ایران در قبال امریکا و اسرائیل پس از انقلاب اسلامیپس از ترکیه، رژیم شاه در سال 1329 هجری شمسی اسرائیل را به صورت دو فاکتو به رسمیت شناخت. این سیاست در چارچوب دکترین معروف به دکترین حاشیهای، که به مفهوم ایجاد منطقه ناامن در پشت سر اعراب برای کاهش فشار بر رژیم صهیونیستی بود، اتخاذ شد. در مقابل، اسرائیل نیز، اخبار و اطلاعات مخالفان رژیم ایران را که در لبنان، سوریه و مصر به سر میبردند، در اختیار سازمان اطلاعات و امنیت ایران قرار میداد.(5)
در ماه مه سال 1972 1350 ) ، گلدامایر، نخستوزیر اسرائیل، به دعوت شاه به تهران سفر کرد. گفته شد که در این دیدار، شاه ایده توافق صلح میان مصر و اسرائیل را مطرح کرد و کوشید تا میان گلدامایر و انورسادات میانجیگری کند. در واقع، شناخت شاه از این که یهودیان امریکایی میتوانند به تحقق اهداف وی در کنگره امریکا کمک کنند، یکی از دلایل تمایلش برای رسیدن به توافق با اسرائیل بود. وی به اسرائیل به منزله قدرت نامحدودی در صحنه سیاستهای داخلی امریکا مینگریست و از آنجا که نزد افکار عمومی امریکا محبوب نبود، میکوشید از طریق لابی مشهور اسرائیل در واشنگتن به نتایج مطلوب خود دست یابد. در این دوره، همکاری میان ایران و اسرائیل فروش تسلیحات، آموزش افسران ایران در جنگ زمینی، جاسوسی و جنگ هوایی را شامل میشد. همچنین، روابط تجاری دو کشور نیز طی این دوره گسترش یافت، به طوری که در سال 1973 1351 ) ، صادرات اسرائیل به ایران به 33 میلیون دلار، در سال 1974 1352 ) ، 63 میلیون دلار، و در سال 1977 1355 ) ، به 195 میلیون دلار و تا سال 1978 1356 ) به 225 میلیون دلار یعنی 7 درصد کل صادرات اسرائیل رسید.(6) البته، باید یادآور شد که صادرات در این سال، تجهیزات نظامی را نیز در بر میگرفت. با توجه به چنین آمار و اطلاعاتی است که اهمیت استراتژیک ایران در منطقه خلیج فارس برای اسرائیل، به ویژه در مقابل جبهه اعراب مشخص میشود.
مأمون کیوان در کتاب خود با نام یهودیان ایران، زیانهای سیاسی و اقتصادی اسرائیل ناشی از انقلاب اسلامی ایران را چنین بر میشمرد:
1) ایران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی منبع نفتی مطمئنی برای اسرائیل بود؛
2) ایران، متحد اسرائیل در برابر نفوذ شوروی بود؛(7)
3) ایران از کشورهای بسیار نزدیک به اسرائیل بود و شرکتهای اسرائیلی از این راه سود سرشاری میبردند؛
4) با وقوع انقلاب در ایران اسرائیل یک خریدار مهم تولیدات کشاورزی و کالاهای صنعتی خود را از دست داد؛ و
5) پیروزی انقلاب اسلامی، در بعد استراتژیک سیاسی، باعث شد تا متحد قدرتمند اسرائیل در مقابل اعراب از دست برود؛ بنابراین، میبینیم که وقوع انقلاب اسلامی در ایران عملا اصل اسرائیلی حفظ وضع موجود را با چالش رو به رو کرد؛ موضوعی که عملا با معادلات مد نظر اسرائیل برای منطقه خاورمیانه منافات داشت؛(8) بنابراین، باعث شد که این رژیم به سرعت در مقابل تهدید مزبور موضع بگیرد.
ماهیت ضد اسرائیلی انقلاب اسلامی ایران
دلیل دوم موضعگیری اسرائیل علیه ایران طی جنگ تحمیلی، در ماهیت و عملکرد نظام جمهوری اسلامی و دارای ریشههای عملی و نظری میباشد.امام خمینی ره) در مقام رهبر انقلاب اسلامی ایران طرح تشکیل دولت اسرائیل و شناسایی این کشور را برای مسلمانان یک فاجعه و برای دولتهای اسلامی یک انتحار و مخالفت با آن را فرضیه بزرگ اسلامی بر شمردند.(9) ایشان در جای دیگری از سخنان خود، خطاب به سران کشورهای عرب فرمودند: «این جرثومه فساد را در قلب کشورهای اسلامی گماشتهاند، تنها برای سرکوبی ملت عرب نیست، بلکه خطر و ضرر آن متوجه همه خاورمیانه است؛ بنابراین، دولتهای کشورهای نفتخیز باید از نفت و دیگر امکاناتی که در اختیار دارند، به منزله حربهای علیه این رژیم استفاده کنند».(10) ایشان ضمن تأکید بر قطع رابطه با رژیم صهیونیستی و اعلام حالت جنگ بین مسلمانان و این رژیم، هر گونه رابطه سیاسی، تجاری و نظامی را با این کشور حرام اعلام کردند، چرا که از نظر ایشان، این رژیم نامشروع، غاصب و دشمن تمامی مسلمانان جهان بود.(11) این موضع ضد اسرائیلی، نه تنها در محتوای کلام امام آشکار بود، بلکه به طور رسمی، چه از طریق امکانات داخلی، مانند نماز جمعه، صدا و سیما، به ویژه طرح ابتکاری امام خمینی ره)، یعنی اعلام جمعه آخر ماه رمضان به منزله روز جهانی قدس و چه از طریق سازمانهای بینالمللی، مانند سازمان ملل، شورای امنیت و دیگر ارگانهای بینالمللی اعلام و پیگیری میشد و بدین ترتیب، از حقوق مردم مظلوم فلسطین دفاع میشد.
با بررسی اندیشههای امام خمینی ره) میتوان گفت مبانی دیپلماسی ایران بر این اصول مبتنی است:
1) قاعده نفی سبیل: انسداد راه نفوذ و سلطه کفار بر مسلمانان؛
2) اصل دعوت: شناساندن پیام معنوی، فرهنگی و سیاسی انقلاب اسلامی به جهانیان؛
3) تولی و تبری: تولی به معنای دوستی با کشورهای برادر و دوست، و تبری به معنای موضعگیری انکاری آحاد مسلمانان در مقابل نظامهای کافر و مشرک؛
4) اصل تألیف قلوب: پشتیبانی از مبارزان مسلمان برای افزایش توان پایداری و مقاومت آنها در برابر غاصبان و مداخله گران و حمایت از نهضتهای آزادی بخش و آزادی خواه و مستضعف. (12)که مجموعه مبانی و اصول مزبور، در متن قانون اساسی از جمله، اصل سوم(13) و یازدهم(14) انعکاس یافته است. (15)
از مجموعه این مطالب میتوان نتیجه گرفت که افکار و عقاید امام خمینی ره) و اصول دیپلماسی اسلامی مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مقاومت و مقابله با اسرائیل را در بعد نظری تئوریزه کرده است. از سوی دیگر، حمایتهای مالی و معنوی از مبارزان و چریکهای فلسطینی و لبنانی گویای بعد عملی مقابله با ظلم و بیدادگری اسرائیل است، به طوری که برخی از اعضای جنبش حزبالله لبنان پیوند این جنبش با جمهوری اسلامی ایران را عمیق، استراتژیک و ناگسستنی میدانند و معتقدند که ماهیت این پیوند کاملا ایدئولوژیک است و بر مبنای ارزشها و اعتقادات اسلامی و شیعی استوار میباشد.(16)
هم چنین، میتوان به نقش جنبشهای جهاد اسلامی و حماس، که از انقلاب اسلامی ایران الهام گرفته و نقش بسزایی را در کند کردن روند صلح و تهدید امنیت ملی و منافع رژیم صهیونیستی ایفا کردهاند، اشاره نمود. در این راستا، انتفاضه نمونهای از اقدامات مهم این گروهها محسوب میشود.(17)
پیروزی انقلاب اسلامی، ایران را به کانون اصول گرایی اسلامی در سطح جهان اسلام، به ویژه در منطقه حساس خاورمیانه تبدیل و سبک نوینی از مبارزه با اشغالگران صهیونیست را ارائه کرد که بر اسلام گرایی و بازگشت به ارزشهای ناب اسلامی مبتنی بود. شور و حال برخاسته از این انقلاب و آرمانهای آن در میان گروههای اسلام گرای منطقه به حدی بود که موشه دایان، وزیر خارجه اسرائیل، در واکنش به این پدیده گفت: «زلزلهای در منطقه رخ داده است و من بگین را نصیحت کردم که مسئلهای مهمتر از کمپ دیوید اتفاق افتاده که باید به آن بپردازیم». کیسینجر نیز در این زمینه اظهار کرد:
«خاورمیانه با چهار خطر رو به رو شد: اولی رادیکالیزیم شیعه، دوم بنیادگرایی اسلامی، سوم انقلاب اسلامی ایران و
چهارم شوروی».وی در جایی دیگری یادآور شد:
«خطر مستقیم انقلاب ایران، خطر دراز مدت اتحاد جماهیر شوروی را تحت تأثیر خود قرار داده است. ایران همواره کابوسهای اعراب را برمیانگیزد».(18)همانطور که گفته شد، وقوع انقلاب ایران و آرمانها و ارزشهای آن، تشدید نهضتهای بنیادگرای اسلامی در منطقه، موضعگیریهای صریح رهبر انقلاب و دیگر مقامات ایرانی، مبانی دیپلماسی اسلامی و اصول مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران همگی وقوع تحولاتی را در منطقه موجب شدند که اصول راهبردی اسرائیل را از نظر تئوریک و عملی به چالش میکشاند.
راهبردی که اسرائیل برای دهه 80 در نظر گرفته بود، طبق فرمول جدید ناشی از تسلیم رژیم مصر، در سایه اختلال فعلی موازنه قوای منطقه به نفع موجودیت صهیونیستی، حفظ وضع موجود در منطقه، واداشتن اعراب به تسلیم در برابر این وضع و بازداشتن آنها از هر گونه تلاش برای تغییر آن با توسل به جنگ شکل گرفته بود. در این استراتژی خطوط قرمزی در نظر گرفته شد که فراتر رفتن از آنها بهانهای برای آغاز تجاوز جدید از جانب اسرائیل در پوشش جنگ بازدارنده محسوب میشد. آریل شارون طی یک سخنرانی در اواخر سال 1981 1360 ) ، درباره امنیت اسرائیل در دهه 80 خطوط قرمز را چنین برشمرد:
1) حفظ وضع موجود در کشورهای عربی پیرامون موجودیت صهیونیستی؛
2) جلوگیری از فعالیت و مقاومت فلسطینیان در لبنان؛
3) ممانعت از بر هم خوردن وضع موجود در جنوب لبنان؛
4) جلوگیری از زیر پا گذاشته شدن سازشهای امنیتی مشخص شده در سینا و جولان؛
5) ادامه فعالیت علیه تهدید امنیت ملی اسرائیل؛ و
6) بازداشتن کشورهای رقیب از دریافت سلاح اتمی.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اصول چهارگانه نخست عملا تهدید شدند و به نوعی، رویای امنیتی اسرائیل به کابوس تبدیل شد. (19) از این رو، این کشور در صدد برآمد تا چه به طور مستقیم یا غیر مستقیم خطر انقلاب اسلامی ایران را که از یک سو، وضع موجود در منطقه را که به نفع این رژیم شکل گرفته بود و از سوی دیگر، رژیم امنیتی درون مرزی و برون مرزی اسرائیل را به طور جدی تهدید کرده بود، مهار کند.
نشریه نیوزویک در مقالهای با نام چه اتفاقاتی روی خواهد داد اگر یک طرف حقیقتا در جنگ ایران و عراق) پیروز شود؟ از قول کارشناسان مسائل خاورمیانه در اسرائیل، میگوید: «پیروزی ایران بدترین جنبه این سناریو خواهد بود، به اعتقاد آنها، ایران در مقایسه با عراق دشمن خطرناکتری برای اسرائیل است. آنها استدلال میکنند که اگر ایران پیروز شود، به سرعت تنشهایی بین تهران و دنیای عرب بروز خواهد کرد و در صورتی که فریاد انقلاب اسلامی در کشورهای عرب طرفدار غرب، مانند عربستان سعودی و مصر اوج بگیرد، این بحران عمیقتر خواهد شد. اسرائیلیها حدس میزنند کشورهای عربی به علت تهدید از سوی ایران، برای دریافت کمک نظامی، به امریکا روی خواهند آورد و واشنگتن مشکل بتواند از کمک به آنها خودداری کند؛ موضوعی که نتیجه آن تقویت جبهه اعراب و دخالت مستقیم امریکا در خاورمیانه خواهد بود». (20) بدین ترتیب، اسرائیل سازش با عراق را عملیتر میدانست. از سوی دیگر، هم زمان با این نتیجهگیریها، عراق نیز انعطافپذیریهایی را از خود نشان داد در این زمینه، چند تماس آکادمیک، که رسما با آنها موافقت شده بود، بین عراقیها و اسرائیلیها صورت گرفت و سفیر عراق در واشنگتن بسیار کوشید تا نظر رهبران کلیمی طرفدار اسراییل در امریکا را جلب کند. آمانزیابادام، کارشناس تاریخ عراق در دانشگاه حیفا، میگوید: «این گونه برخوردها حاکی از انعطافپذیری عراق است که شما نمیتوانید آن را در ایران مشاهده کنید، حتی رژیم به اصطلاح مصلحتگرایی که بعد از [امام] خمینی به روی کار خواهد آمد، سعی خواهد کرد انقلاب اسلامی را به منطقه خلیج فارس) صادر کرده، وجود اسرائیل را نادیده گرفته و منافع امریکا را به خطر اندازد».(21)
هم چنین، نشریه ایتالیایی زبان پانوراما در مطلبی با نام جنگ خلیج فارس): حتی شامیر هم عراق را انتخاب میکند از قول مرد خای زیپوری، معاون وزیر دفاع وقت اسرائیل، مینویسد:
«اسرائیل به پیروی از ایالات متحده امریکا به سوی عراق کشیده میشود. دولت اسرائیل اکنون متقاعد شده است که اگر قرار است در جنگ خلیج فارس) یک طرف برنده بشود، چه بهتر که آن کشور، عراق باشد، یعنی دشمن سر سخت سوریه، که امروز نیرومندترین دشمن اسرائیل به شمار میآید».(22)
از این پس، در طول جنگ ایران و عراق اقدامات مستقیم و غیر مستقیم اسرائیل را شاهدیم که شاید بتوان همگی آنها را نشان دهنده جانبداری از عراق و تضعیف ایران و طولانی کردن جنگ دانست. لغو تحریم تسلیحاتی عراق، حذف نام این کشور از فهرست کشورهای تروریست از جمله حمایتهای غیر مستقیم(23) اسرائیل از عراق بود که از سوی امریکا انجام گرفت. سکوت رسانههای جمعی و سازمانهای طرفدار حقوق بشر در مقابل اقدامات جنایتکارانه عراق از جمله بمباران شیمیایی حلبچه و حمله به مناطق مسکونی،(24)چراغ سبزی برای بغداد به منظور تداوم این اقدامات بود. از سوی دیگر، تهاجم ارتش اسرائیل به جنوب لبنان، که با فتح خرمشهر از سوی نیروهای ایرانی مقارن بود، باعث شد تا صدام حسین از این فرصت بیشترین استفاده را بکند و پیروزیهای نظامی ایران را تحتالشعاع مبارزه طلبی با اسرائیل قرار دهد.(25)
اهداف اسرائیل از تضعیف عراق
از سال 1948، یعنی از زمان جنگ اعراب و اسرائیل، تل آویو و بغداد در حالت جنگ به سر میبرند و عراق برخلاف دیگر کشورهای عرب درگیر در آن جنگ، از امضای قرارداد متارکه خودداری کرده بود. به اعتقاد سیاستمداران اسرائیلی، که رهبری آنها را مناخیم بگین، بر عهده داشت، برنامه هستهای جاری از سوی صدام حسین با تولید بمب اتمی ارتباط دارد و چنین سلاحی به رغم جنگ عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، اساسا علیه اسرائیل به کار گرفته خواهد شد.(26) در عین حال، رسانهها و دستگاههای خبری منطقه خاورمیانه مدعی بودند که اسرائیل این جنگ را عاملی برای تجزیه توان ایران و عراق میداند. آنها برای اثبات این ادعا استدلال میکردند که وضعیت ایدهآل برای منافع اسرائیل در عراق و ایران حالت نه جنگ و نه صلح است؛ زیرا، پیروزی عراق مرکزیت آن را به خلیج [فارس] تقویت خواهد کرد و احتمالا، به یکپارچگی سواحل خلیج [فارس] زیر پرچم عراق در طرح منطقهای مشخص یا عربی منجر خواهد شد، در مورد ایران نیز، پیروزی بر عراق افزون بر نشان دادن تجربه نظامی و شایستگی رزمی نیروهای ارتش این کشور، روحیه آنها را نیز افزایش خواهد داد؛ موضوعی که برای امنیت اسرائیل خطرناک است.(27)پینوشتها:
* دانشجوی کارشناسی ارشد رشته روابط بینالملل دانشگاه شهید بهشتی.
1-سیاست سفلی (low politics) : مسائل اجتماعی - اقتصادی که نقشی در بقای دولت ندارند.
2-سیاست والا (high politics) : مسائل جنگ و صلح که به بقای یک دولت مربوط است.
3-Context.
4-دورهای که اوضاع داخلی ایران بر اثر انقلاب آشفته بود و هنوز ثبات نیافته و از طرفی به خاطر مسئله گروگانها و قطع رابطه با امریکا و به دنبال آن قطع شدن کمکهای بیبدیل این کشور به ایران و از سوی دیگر حمایت از مجاهدان افغان که مخالفت شوروی را برانگیخت، سبب شد ایران در یک انزوای بینالمللی قرار گیرد.
5-مهدی رضوی؛ نیرنگسازی صهیونیسم خطوط کلی توطئه انزوای جمهوری اسلامی ایران؛ تهران: دفتر فرهنگ اسلامی، 1379، ص 83.
6-Beit . Hallahmi ، Benjamin . The Israel connection ، whom Israel Arms and why . Landon I.B. Tovris . 1987 pp 10 . 12.
7-مأمون کیوان؛ الیهود فی ایران؛ بیروت: بیسان للنشر و التوزیع و الاعلام، أیار 2000، صص 115 - 125.
8-تحقیقی از مؤسسه الارض ویژه مطالعات فلسطین؛ استراتژی صهیونیسم در منطقه عربی و کشورهای هم جوار آن؛ تهران: انتشارات بینالملل اسلامی، بی تا، صص 301 - 305.
9-همان؛ ص 211.همان؛ ص 211.
10-فلسطین از دیدگاه امام خمینی؛ تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1374، ص 209.
11-محمدرضا دهشیری؛ درآمدی بر نظریه سیاسی امام خمینی؛ تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380 صص، 273 - 277.
12-همان؛ صص 212 - 216.
13-تنظیم سیاست خارجی کشور براساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بیدریغ از مستضعفان جهان.
14-همه مسلمانان یک امتاند و دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش پیگیر به عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد.
15-محمد باقر سلیمانی؛ بازیگران روند صلح خاورمیانه؛ تهران: وزارت امور خارجه، 1379، ص 203.
16-همان؛ ص 235.
17-همان؛ ص 244.
18-WWW.israel.org / mfa / Zionism.html.
19-استراتژی صهیونیسم؛ پیشین؛ ص 303.
20-هویت بیل و کوبیک؛ «چه اتفاقاتی روی خواهد داد اگر یک نفر حقیقتا در جنگ پیروز شود» مجله نیوزویک؛ 9 / 2 / 1987.
21-همان.
22-مارک بسو؛ «جنگ خلیج [فارس]: حتی شامیرهم عراق را انتخاب میکند». نشریه پانوراما؛ 18 / 6 / 1984.
23-غیر مستقیم به این علت که بیشتر از جانب امریکا یا جو سازیهای ابررسانههایی که صهیونیستها در اختیار داشتند، انجام میگرفت.
24-عبدالمجید تراب زمزمی؛ جنگ ایران و عراق؛ ترجمه مژگان نژند؛ تهران: سفیر، 1368؛ ص 184.
25-همان؛ ص 311.
26-Military history: Iran - Iraq war (1980.1988) www.cfcsc.dnd.ca / links / milh: st / irir.html.
27-عزت سامی؛ عزت. «الایرانیه - اشهاد الحرب العراقیه». الاهرام، 20 / 8 / 1997.
/ج