تضعیف ایران، اولویت نخست اسرائیل
از جمله کارهایی که اسرائیل برای ضربه زدن به وجهه ایران انجام داد، طرح دروغین فروش سلاح از جانب این رژیم به ایران بود که مدام از سوی رهبران عراق مطرح میشد و دستگاههای خبری، که امروز به منزله یکی از مظاهر قدرتنرم از آنها یاد میشود، به این موضوع دامن میزدند. در این زمینه، طی هماهنگیهای به عمل آمده میان مقامات اسرائیل و امریکا شایعه فروش سلاح به ایران توسط رژیم صهیونیستی در محافل سیاسی و خبری منتشر میشد و مقامات اسرائیل چنین عنوان میکردند که مجوز فروش سلاح به ایران از سوی امریکا صادر شده است.(28)
هم چنین، همکاری با رژیم صهیونیستی در انهدام پایگاه هستهای عراق در سال 1981 نیز اتهام دیگری بود که بر ایران وارد شد.
درباره اتهام نخست، به نظر میرسد این مسئله برگ برنده جنگ روانی علیه حکومت اسلامی ایران بود.
در واقع، این نشریه نیویورک تایمز بود که در روز دوشنبه هشتم مارس 1982 17 / 12 / 1361 ) ، این شایعه را دامن زد و موجب شد تا بلافاصله در سطح وسیعی انتشار یابد. این نشریه ادعا میکند که خبر به چاپ رسیده از منابع نزدیک به سرویسهای اطلاعاتی غربی به دست آمده است و پس از آن، هیچ توضیح دیگری نمیهد و سکوت اختیار میکند. (29) حادثه سقوط هواپیمای آرژانتینی در 8 ژوئیه برفراز خاک شوروی بهانه دیگری برای این نوع تبلیغات بود. گفته میشد که این هواپیما در چارچوب تحویل وسائل نظامی به ایران از اسرائیل حرکت و در خطوط هوایی قبرس و ایران در حال پرواز بوده است. این که نیویورک تایمز چنین سند واضح و روشنی را به دست فراموشی سپرده است خود، دلیلی بر نادرست بودن این ادعا و بیانگر این مطلب است که هیچ چیز گفتنی و جدی دیگری درباره هواپیمای آرژانتینی وجود نداشته است؛ در این باره دلایل زیر را میتوان برشمرد:
نخست این که، مطمئنترین راه هوایی از قبرس به تهران، به طور مسلم از شوروی، عبور نمیکند. وانگهی، چنانچه این ادعا درست بود، به طور یقین، شوروی با ارائه سند محکمی از میان لاشه هواپیما) به بهترین نحو از آن بهرهبرداری میکرد تا حمایت خود را از عراق برای مسلمانان شوروی توجیه کند.
دوم، با توجه به این که در هفتم ژوئن سال 1981، اسرائیلیها مرکز اتمی عراق را در تموز اساسا برای حفظ انحصار سلاح اتمی در منطقه بمباران کردند و نیز به دلیل این که، خبر اتحاد تل آویو - تهران علیه عراق در آن زمان بدون ارائه هیچ گونه سند و مدرکی انتشار یافت، بهترین تدبیر این بود که سندی، مانند هواپیمای آرژانتینی آن هم دقیقا یک ماه پس از حمله به تموز ساخته شود. قدر مسلم آن است که این هواپیما اشکال فنی پیدا کرده و به دست روسها ساقط نشده است؛ زیرا، آرژانتین از جمله کشورهایی است که به عراق اسلحه میفروخت و مسکو نیز از این موضوع آگاه بود. (30)
چگونه ممکن است ایران با اخراج تمامی اسرائیلیها، قطع روابط سیاسی با تلآویو، خراب کردن قطعی پلهای پشت سر و اهدای ساختمانهای سفارت اسرائیل به سازمان آزادی بخش فلسطین، از اسرائیل اسلحه خریداری
کرده باشد. به دنبال این قضیه، موضعگیری صریح و مدبرانه امام را شاهدیم:
«آنها ما را متهم میکنند به این که ما از اسرائیل اسلحه میآوریم ما اسرائیل را قابل آدم نمیدانیم تا این که با او یک ربطی داشته باشیم. همین صدامی که این بساط را درست کرد و یا آن طور که میگویند با نظر خودش برای نجات از این ننگی که به بار آورده و حمله به ایران اسلامی کرده است و به شکست رسیده است برای سرپوش [نهادن] روی این جنایت اسرائیل را وادار میکند که یک مرکزی را که آنها دارند، آن مرکز را بمباران کنند تا یک وسیلهای بشود برای این که گفته بشود اسرائیل مخالف با صدام است، مخالف با دولت بعث عراق است... یکی از مسائل مهم ما این بود که اسرائیل باید از بین برود و آنها نمیتوانند یک همچو مطلب فاسدی را به کرسی بنشانند، لکن این برادرهایی که از خارج کشور آمدهاند، این جا بررسی کند این مسائل را ببینند که ما با سلاح اسرائیلی میخواهیم جنگ کنیم یا با سلاح ایمان جنگ میکنیم». (31)
امام خمینی ره) این اتهام را توطئهای برای جدا کردن اعراب از ایران و ایجاد تفرقه بین مسلمانان دانستند و گفتند: «اسرائیل میخواهد با این کار، ایران را بد نام کند». (32)
نتیجه این بررسیها آن است که اتهامات مزبور علی رغم عدد و رقمهایی، که رژیم بعث عراق و رسانههای گروهی به رهبری صهیونیسم بینالملل ارائه کردند، ادعایی بیش نبود و هم چنان که امام خمینی ره) یادآور شدند، هدف از این اقدام بدنام کردن ایران در میان کشورهای عرب و جهان اسلام بود؛ بنابراین، رئیس جمهور عراق دانسته یا ندانسته نقش مورد نظر اسرائیل، یعنی تداوم حالت نه صلح و نه جنگ تا فرسایش قوای دو کشور را ایفا کرد.
عملکرد اسرائیل در قبال ایران و عراق 1980 - 1988
در مباحث پیش، به عواملی پرداخته شد که میتوانستند موضعگیری اسرائیل را در قبال ایران و عراق موجب شوند، اما حال این پرسشها مطرح میشوند: آیا ماهیت موضعگیری اسرائیل برای هر دو کشور یکسان بود؟ آیا رژیم صهیونیستی برای مهار و تضعیف خطر هر دو کشور از یک استراتژی بهره برد؟ و اساسا اسرائیل برای رسیدن به اهداف خود از چه راهبردهایی استفاده کرد؟خلائی که نسبت به پاسخگویی به این پرسشها در آثار و ادبیات نوشته شده در زمینه جنگ وجود دارد، این است که بیشتر تحقیقات انجام شده بر جنبههای سختافزاری (33) جنگ افزاری) سیاستهای اسرائیل تأکید دارند. به عبارت روشنتر، بیشتر به مداخلات مستقیم نظامی اسرائیل همچون تسلیحات هستهای و غیر هستهای، موشکهای دوربرد و دیگر مقولههای ملموس از این دست توجه میکنند تا به قدرت نرم اسرائیل که نه تنها در منطقه خاورمیانه، بلکه در قاره افریقا، امریکای لاتین، اروپای غربی و حتی خود ایالات متحده نفوذ دارد.
در این قسمت، ضمن تعریف و تفکیک قدرت نرم از قدرت سخت به بررسی چگونگی موضعگیری این رژیم در قبال ایران و عراق خواهیم پرداخت.
میتوان میان قدرت رفتاری توانایی به دست آوردن نتایجی که میخواهیم) از یک سو و قدرت منبع تصاحب منابعی که معمولا با توانایی دستیابی به نتایج مطلوب همراه است) از سوی دیگر، تمایز قایل شد. همچنین میتوان قدرت رفتاری را به قدرت سخت و قدرت نرم تقسیم کرد. قدرت سخت قدرت بر ساز و کارهای نظامی متکی است که با نمایش قدرت و تهدید طرف مقابل آغاز و در صورت نپذیرفتن خواستههایش به برخورد فیزیکی منجر میشود.
از سوی دیگر، قدرت نرم (34)به ساز و کارهای غیر نظامی قدرت معطوف است و کشور الف میکوشد تا با استفاده از توان اقتصادی، تبلیغاتی و... کشور ب را به انجام دادن یا ندادن کاری وادار کند. در واقع، این قدرت، توانایی رسیدن به هدف از طریق جلب و اقناع طرف مقابل است تا اجبار آن با توسل به زور و جنگ افزارهای نظامی. قدرت نرم دیگران را قانع میکند که از هنجارها و نهادهایی، که رفتار مورد نظر را موجب شوند، پیروی یا با آنها موافقت کنند. هم چنین، میتواند بر جذابیت اندیشهها، فرهنگ یا توانایی طرح دستور کار از رهگذر هنجارها و نهادهایی که ارجحیتهای دیگران را شکل میدهند، استوار باشد. اگر دولتی بتواند مشروعیت قدرت خود را به دیگران نشان دهد و با تأسیس نهادهای بینالمللی دیگران را ترغیب کند که با یک شیوه سازگار، منابع و علاقههای خود را تعریف کنند، آن گاه شاید از گسترش منابع سنتی اقتصادی یا نظامی خود که بسیار پر هزینهاند، بینیاز شود.
با چنین تعریفی از قدرت نرم و سخت میتوان ماهیت عملکرد اسرائیل در برابر ایران و عراق را بهتر درک کرد.
مشاهدات و بررسیها بیانگر آن است که اسرائیل در قبال عراق چه پیش از جنگ و چه بعد از آن، استفاده از قدرت سخت افزاری کاربرد وسایل سنتی و کلاسیک نبرد) را مورد توجه خود قرار داده است، اما آیا در مقابل ایران، این دشمن سر سخت، نیز همین گونه عمل کرد، یعنی کوشید تا این کشور را با ادوات جنگی و مداخله مستقیم نظامی کنترل و مهار کند؟
بررسی روند موضعگیریهای اسرائیل چه در سالهای آخر عمر رژیم پهلوی و آغاز تظاهرات و قیامهای مردمی و انقلابی که مطمئن شده بود این رژیم به زودی سقوط خواهد کرد و چه بعد از انقلاب، حاکی از آن است که اسرائیلیها نخست کوشیدند تا با توسل به روشهای کلاسیک قدرت سخت) این روند را که همواره منافع کوتاه و دراز مدت آنها را در منطقه تهدید میکرد، مهار کند؛ روندی که نه با نیروی سلاح، بلکه همان گونه که امام خمینی ره) اشاره کردند با نیروی ایمان مرزها را در مینوردید و محرک بسیار قوی و باور نکردنی برای برانگیختن جنبشهای بنیادگرای اسلامی، یعنی همان کابوس صهیونیسم بینالملل بود. بیاغراق میتوان این قدرت برخاسته از ایمان مردم ایران را نماد برجستهای از همان قدرت نرم دانست.
همان طور که گفته شد رژیم اسرائیل نخست کوشید تا از طریق سنتی سخت افزاری) با این قدرت مقابله کند، از این رو، در 13 ژوئن 1978 1356 ) ، زمانی که لوبرانی، سفیر اسرائیل، (35)گزارش خود را برای نخست وزیر فرستاد، اعلام کرد که رژیم شاه در آستانه فروپاشی است. براساس برخی از گزارشها آریل شارون از مداخله نظامی اسرائیل برای جلوگیری از فروپاشی شاه حمایت کرد. به همین منظور، هرملین (36) و گروه بیست نفره مقامات سفارت تا 18 فوریه سال 1979 29 / 11 / 1357) تهران را ترک نکردند. (37)
مطبوعات اسرائیل فاش کردند که اسرائیل و مقامات دفاعی این کشور در اوج تظاهرات ملت ایران برای سرکوب تظاهرات و راهپیماییها، اسلحه و تفنگهای گازی در اختیار شاه قرار داده بودند.
روزنامه هاآرتص در شماره 23 اکتبر، روزنامه داوارد در شمارههای 10 و 23 اکتبر، مجله نظامی یسکر اهودشیت در شماره 3 نوامبر، مجله هحولام هزیه در شماره 22 و روزنامه معاریو در شماره 17 دسامبر 1978 1356 ) اقدام به افشاگری کردند و نوشتند که چگونه بنا به تقاضای شاه، ارتش اسرائیل با مقابله در تظاهرات مردم ایران فاجعه جمعه سیاه را رقم زد.
براساس نوشته این مطبوعات، اسرائیل پس از افزایش موج تظاهرات مردم ایران پل هوایی از فرودگاه لود و فرودگاه نظامی رامات داوید از نزدیکی حیفا برای رساندن وسایل سرکوب تظاهر کنندگان بر پا کرد. هم چنین، یک گروهان کماندوی ورزیده عملیات شهری و عامل سابوتاژ را به ایران فرستاد. مقامات ایرانی برای کتمان این موضوع شایع کردند که افراد این گروهان از بلوچستان به تهران آمدهاند. (38)
اسرائیلیها به دنبال شکست در طرحهای خود و وقوع انقلاب اسلامی در ایران دوباره تلاشهایشان را از سر گرفتند. در 8 فوریه سال 1982 19 بهمن ماه سال 1360)، برنامه تلویزیونی پانورامای (39) بی. بی. سی مصاحبههایی را با دیوید کیمخه، (40) مسئول وزارت امور خارجه، لوبرانی، سفیر پیشین و ژنرال یاکو نمرود، (41) فرستاده پیشین نظامی اسرائیل در تهران، پخش کرد. طی همین مصاحبهها لوبرانی کودتای نظامی علیه حکومت [امام] خمینی را پیشنهاد کرد. وی گفت: «تهران را میتوان با تجهیزاتی در حد صد تانک و تنها با ده هزار کشته تصرف کرد».(42)
اما با بررسی و تحلیل وقایعی مانند حمله طبس و طراحی کودتای نوژه به رهبری و هدایت صهیونیسم بینالملل در مییابیم که اسرائیل عمدتا در دستیابی به اهداف خود در قبال ایران از طریق تحرکات نظامی و روشهای سخت افزاری ناکام ماند و در نتیجه، استراتژی خود را تغییر داد، یعنی شیوههای سخت افزاری خود را از سیاست والا به سیاستهای سفلی منتقل کرد و شیوههای ملایم و نرم قدرت را به کار گرفت. در این بخش، تأکید ما بر قدرت نرم اسرائیل، بر عملکرد لابیهایی یهود، نفوذ و سیطره لابیهای یهود بر کنگره، سنا و اشخاص کلیدی کابینههای ایالات متحده امریکا، ابررسانههای خبری و دستگاههای تبلیغاتی، جهت دهی به افکار عمومی در سطح منطقهای و جهانی، نفوذ غیر مستقیم بر مجامع بینالمللی، قرار دادن سیاستهای خود در دستور کار سیاستگذاری ایالات متحده، و موارد دیگری از این دست مبتنی است که در مجموع توانستند در طول جنگ، پیامدها و آسیبهای به مراتب جدیتری را نسبت به ادوات نظامی، مداخله مستقیم نظامی و به طور کلی، جنبههای سنتی و سخت قدرت بر پیکره در حال رشد حکومت اسلامی ایران وارد آورند. در این جا، با محور قرار دادن این جنبه از قدرت اسرائیل ماهیت عملکرد رژیم مزبور در قبال جمهوری اسلامی ایران را بررسی میکنیم.
لابیهای یهود
لابی به گروههایی که فعالیتهای خود را هنگام تصویب یا شکست یک لایحه در مجلس متوجه قانونگذاری میکنند، اطلاق میشود؛ بنابراین، در این محدوده فعالیت، افزون بر کوششهایی که به طور مستقیم و از طریق تأثیر گذاری بر افکار عمومی به عمل میآوردند، جزوهها، بروشورها، کتابها و مقالههایی را که برای پیشبرد اهدافشان لازم باشد، منتشر میکنند و حتی از طریق رادیو و تلویزیون، بر افکار عمومی تأثیر میگذارند تا تحت فشار افکار عمومی به نتیجه مطلوب خود دست یابند. از میان لابیهای متعدد یهود، ایپک از قدرت و سازماندهی بیشتری برخوردار است، همین قدرت و نفوذ است که به تعبیر پل فیندلی، (43)افسانه نفوذ اسرائیل بر دولت ایالات متحده را پدید آورده است. (44) علت اهمیت این لابی مشهور یهود در شکل دادن به سیاست خاورمیانهای ایالات متحده امریکا، دخالت آن در گزینش کارکنان ریاست جمهوری، نفوذ در کاخ سفید، پنتاگون، وزارت خارجه، خزانه داری و سیا میباشد. استراتژی این گروه، در طول جنگ ایران و عراق مهار هر دو کشور و ایجاد موازنه قوا بود. همانطور که پیش از این گفته شد، این گروه هر دو کشور را دشمن خود میدانست؛ بنابراین، باید از پیشی گرفتن هر یک در مقابل دیگری جلوگیری میکرد.برخی از منابع مدعیاند که هر گاه موازنه به ضرر ایران تغییر میکرد، ایپک مصرا خواستار کمک به ایران بوده است. البته، هیچ گاه، این منفعت مشترک سرکوب عراق) به دلیل اختلافات ایدئولوژیکی رهبران ایران و اسرائیل نتوانست جنبه هم پوشی پیدا کند. به علت همین ماهیت ایدئولوژیکی جمهوری اسلامی ایران بود که این کشور علی رغم آن که در انزوای بینالمللی به سر میبرد و با دنیای خارج - عمدتا اروپای غربی و امریکای شمالی - تعامل نداشت حاضر نشد حمایت صهیونیسم بینالملل را حتی به قیمت غلبه و چیرگی بر عراق، که دشمن شماره یک ایران در آن زمان بود، بپذیرد.
رسانههای تبلیغاتی و خبری
به علت عدم تعامل ایران با دنیای خارج و نظام بینالملل و در نتیجه، منزوی شدن در عرصه بینالمللی، به ویژه پس از تسخیر سفارت امریکا و ماجرای گروگانگیری، فرصتی پیش آمد تا اسرائیل، که از تعامل نسبتا خوبی با اروپا و امریکا برخوردار بود، جنگ روانی شدیدی را علیه ایران آغاز کند و هر گونه تبلیغاتی را که لازم میداند برای مهار تهدید ناشی از ایران انجام دهد. از این رو، مسائلی همچون نقض حقوق بشر، تروریسم، سلاحهای کشتار جمعی و پایگاههای هستهای را که خود اسرائیل حرف اول را در این زمینهها میزد، دستاویزی برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود قرار داد. حتی برخی معتقدند که رسانههای خبری صهیونیسم در جریان حمله اسرائیل به جنوب لبنان در سال 1983 1362 ) کوشیدند تا ایران را به این بهانه که حاضر نیست با پایان دادن به جنگ باعث شود تا صدام با تجهیز قوای خود حمله اسرائیل را دفع کند، دشمن اعراب و متحد اسرائیل جلوه دهند. آنها علی رغم کشتارهای متعددی که در اراضی اشغالی مرتکب شده بودند، توانستند ایران را به عنوان تروریست معرفی و این اجماع را در میان همگان ایجاد کنند و در نهایت، این کشور را در زمره کشورهای حامی تروریست قرار دهند. حال این پرسش مطرح است که آنها با چه سندی چنین اتهامی را به ایران وارد میکردند؟ در واقع، در پاسخ بدین پرسش میتوان گفت آنها، نه بر پایه سند، بلکه به بهانه حمایت ایران از مردمانی که خواستار استقلال و آزادی سرزمینشان از سلطه صهیونیسم بودند، جمهوری اسلامی را به انجام این اقدام متهم میکردند.تلاش برای منزوی کردن ایران از مهمترین نتایج این جهت دهیها به افکار عمومی چه در سطح منطقهای و چه در سطح بینالمللی بود؛ با انزوایی که میتوانست فرصت ارزشمندی برای رژیم بعث عراق باشد تا با استفاده از آن بتواند برای رسیدن به هدف خود به هر اقدامی متوسل شود. این در حالی است که ایران از حق دریافت تجهیزات و ادوات جنگی و لوازم یدکی مورد نیازش محروم بود، چرا که میتوان گفت به علت سلطه آمریکا بر ایران طی دهههای گذشته، تمام ساختار نظامی این کشور به نوعی امریکایی بود و از آنجا که دولت واشنگتن به دنبال ماجرای گروگانگیری و قطع رابطه دیپلماتیک و سیاسی خود با ایران حاضر نشد هیچ گونه تسلیحاتی را در اختیار ایران قرار دهد؛ (45) بنابراین، نوعی تحریم علیه ایران را شاهدیم.
مهارت رژیم اسرائیل در این که دغدغههایش را دغدغههای امریکا قرار داده و سیاستهایش را نیز در دستور کار این کشور میگنجاند، از دید کارشناسان از مظاهر قدرت نرم رژیم صهیونیستی محسوب میشود. از این رو، فهم هر چه بهتر موضع اسرائیل مستلزم فهم موضع امریکاست.
نتیجه گیری
جنگ ایران و عراق چه در منطقه خاورمیانه و چه فراتر از خاورمیانه، فرصتها و تهدیداتی را برای قدرتهای منطقهای و فرا منطقهای پدید میآورد. از این رو، بسیاری از کشورها، که این جنگ منافع آنها را تهدید یا تأمین میکرد، در قبال آن، موضعگیری کردند. تمرکز این تحقیق بر راهبرد رژیم اسرائیل در جنگ تحمیلی بود. همان طور که در بخشهای گذشته به چرایی موضعگیری اسرائیل اشاره کردیم از دست دادن متحدی قوی شاه ایران) در برابر اعراب، تغییر وضع موجود منطقه به ضرر اسرائیل، تهدید تمامیت ارضی این رژیم و موارد دیگر ضرورت مداخله آن را در جنگ تحمیلی ایجاب کرد، اما نقطه تمرکز این تحقیق بر ماهیت راهبرد این رژیم در مقابل دو دشمن خود بود. میتوان ادعا کرد که این تفاوت راهبرد اسرائیل در برابر این کشورها از تفاوت بسترهای اجتماعی - سیاسی دو کشور ناشی میشد.با توجه به نهادینه بودن رژیم عراق، مداخله مستقیم نظامی و جنگ سخت افزاری، تنها آلترناتیو و گزاره موجود پیش روی اسرائیل در برابر این کشور بود، در حالی که بستر سیاسی - اجتماعی ایران گزاره دیگری را طلب میکرد. اسرائیلیها به صورت تجربی طی همکاری با رژیم شاه برای سرکوبی انقلابیون ایران در سال 1978، ماجرای طبس و کودتای نوژه) متوجه این تفاوت شده بودند، چرا که با نیرویی رو به رو بودند که بر عقاید و آرمانش متکی بود، نه مسلسل و توپ و تانک؛ بنابراین، شاهد تغییر راهبرد اسرائیل در برابر جمهوری اسلامی ایران از قدرت سخت افزاری به سوی کاربرد قدرت نرم با تکیه بر رسانههای گروهی، دستگاههای تبلیغاتی و لابیها هستیم.
اما هدف هر دو راهبرد اسرائیل چه از طریق کاربرد قدرت سخت در برابر عراق و چه به کارگیری قدرت نرم در قبال ایران فرسایش و تضعیف قدرت نظامی این دو کشور به عنوان دو دشمن عمده خود در منطقه بود.
پینوشتها:
* دانشجوی کارشناسی ارشد رشته روابط بینالملل دانشگاه شهید بهشتی.
28-op.cit.
29-تراب زمزمی؛ پیشین؛ ص 306.
30-همان.
31-فلسطین از دیدگاه امام خمینی؛ پیشین؛ صص 108 - 109.
32-همان؛ ص 170.
33-Hard Politics.
34-Soft power.
35-Lubrani.
36-Hermelin.
37-Beit.op.cit.pp 12،13.
38-ماهنامه رگبار امروز؛ 1 / 9 / 1358، شماره 6.
39-Panorama.
40-David Kimche.
41-Yaakov Nimrod.
42-Beit.op.cit.p،13.
43-Paul Findley.
44-پل فیندلی؛ فریبهای عمدی، حقایقی درباره روابط امریکا و اسرائیل؛ ترجمه محمد حسین آهویی؛ تهران: وزارت امور خارجه، 1378، ص 100.
45-هر چند که رسوایی ایران گیت اعتبار امریکا را در این خصوص چه در درون جامعه امریکا و چه در خارج از امریکا زیر سؤال برد.
/ج