مقدمه
در جریان منازعات کم شدت، همواره بین اختلافات داخلی و وقوع جنگ میان کشورها رابطه مستقیمی وجود دارد. تقریبا در هر دوره تاریخی، وجود اوضاع ناآرام داخلی قدرتهای خارجی را برای مداخله وسوسه کرده است. در جریان وقوع انقلاب در یک کشور، گروههای انقلابی ضعیف یا گروههایی که به ائتلاف با گروه انقلابی حاکم و سهیم شدن در قدرت سیاسی موفق نشدهاند، به موضعگیری در برابر گروه حاکم میپردازند و در این راستا، برای تقویت شانس موفقیت خود در این مبارزه، میکوشند حمایت کشورهای خارجی را جلب کنند. از سوی دیگر، وجود اختلافات داخلی و گروههای مخالف بر انداز در یک کشور، برای کشورهای ثالثی، که در برابر آن کشور نیات توسعه طلبانه دارند، همواره به منزله محرکی برای آغاز جنگ به شمار میآید. در منازعه بین دو حکومت، گروههای مخالف در هر یک از دو کشور، وسیله دستیابی اهداف و استراتژی طرف مقابل قرار میگیرد، در چنین حالتی، گروههای مزبور سرنوشت خود را با استراتژی کشور مهاجم گره میزنند و تمام امکانات محلی و قدرت خود را در راستای تحقق هدف مشترک به کار میگیرند.طی جنگ ایران و عراق نیز، چنین فرآیندی وجود داشت. رژیم عراق با حمایت از گروههای مخالف نظام انقلابی ایران، همچون جبهه خلق عرب در اوایل جنگ و سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) و حزب دموکرات کردستان و حزب کوموله در صدد بهرهبرداری از آنها علیه جمهوری اسلامی برآمد. در این میان، به دلیل آن که از میان گروههای مزبور همکاری منافقین با رژیم عراق از برجستگی خاصی برخوردار است در زیر به بررسی آن میپردازیم.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی سازمان مجاهدین خلق ایران که پس از انقلاب به سازمان منافقین شهرت یافت، یکی از کانونهای مبارزه علیه رژیم پهلوی بود. این سازمان با ساختار تشکیلاتی منظم و نیز برخورداری از امکانات گسترده در راستای مبارزه مسلحانه و تظاهر به گرایشهای اسلامی توانسته بود، افراد زیادی را جذب کند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قدرت طلبی رهبران و گرایشهای غیر دینی آنها آشکارتر شد. با جبههگیری نیروهای انقلابی در برابر آن، این سازمان به تدریج به مخالفی برانداز در برابر نظام اسلامی ایران تبدیل شد و در آشفتگیهایی که پس از انقلاب پدید آمد، نقش محوری را ایفا کرد. این سازمان با موج تروری که در اوایل انقلاب به راه انداخت، بسیاری از افراد و شخصیتهای وفادار به امام (ره) و انقلاب را به شهادت رساند. بحث برانگیزترین اقدام این سازمان، همکاری با رژیم عراق در تهاجم این کشور علیه ایران بود؛ خیانتی که به آسانی از حافظه ملت ایران محو نخواهد شد.
در این مقاله، سعی میشود فعالیتها و اقدامات سازمان منافقین، طی جنگ ایران و عراق بررسی و نقش این سازمان در روند تحولات جنگ ارزیابی شود. در این راستا، نخست، در مبحث جداگانهای فعالیتهای این سازمان از زمان شکلگیری تا آغاز جنگ تشریح خواهد شد و در مباحث بعد، مواضع و عملکرد آن از آغاز تا پایان جنگ تحمیلی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
مواضع و عملکرد سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) از آغاز شکلگیری تا آغاز جنگ تحمیلی
در حالی که کودتای 28 مرداد، فضای سرد اختناق را بر کشور حاکم کرده بود و هرگونه فعالیت مسالمتآمیز مخالفان سیاسی رژیم با واکنش خشن رو به رو میشد، سرکوب قیام پانزده خرداد 42 مهر پایانی بر مبارزه علنی و مسالمتآمیز بود. در این زمان، مشی مسلحانه در میان گروههای مختلف سیاسی با ایدئولوژیهای گوناگون اعم از ملی، مذهبی و غیر مذهبی جا افتاده بود، به طوری که هیئتهای مؤتلفه و حزب ملل اسلامی از میان نیروهای مذهبی، چریکهای فدایی خلق، حزب توده و چند گروه دیگر چپ از میان نیروهای غیر مذهبی به مشی مسلحانه روی آورده بودند. (1) در شهریور ماه 1344، سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) از سوی محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان تأسیس شد. (2) این سه تن از اعضای سابق نهضت آزادی ایران و از فارغ التحصیلان دانشگاه تهران بودند. آنها در دوره سربازی به مطالعه و بررسی درباره ایجاد یک سازمان مخفی برای عملیات مسلحانه پرداختند و پس از پایان این دوره، به برگزاری جلسات منظم برای بحث درباره استراتژی و برنامههای سازمان همت گماشتند. (3) سازمان با توجه به پیروزیهای انقلابیون مارکسیست در چین و کوبا به مطالعه آثار رهبران انقلابی، مانند مائو، چه گوارا و رژیس دبری پرداخت. هر چند این سازمان ایدئولوژی اسلام را به عنوان تئوری راهنمای عمل خود برگزیده بود، اما مطالعه برخی از متون مارکسیستی برای استفاده از تجارب علمی و اجتماعی بر ایدئولوژی آن تأثیر گذاشت. حسین روحانی و تراب حق شناس، دو تن از فعالان سازمان، درباره ایدئولوژی آن میگویند: «منظور اصلی ما ترکیب ارزشهای والای مذهب اسلام با اندیشه علمی مارکسیسم است. ما معتقدیم که اسلام راستین با تئوریهای تحول اجتماعی، جبر تاریخ و نبرد طبقاتی سازگاری دارد» (4) در واقع، آنان اسلام را از دیدگاه مارکسیسم تجزیه و تحلیل میکردند. بر همین اساس، امام خمینی (ره) در همان سالهای مبارزه از تأیید سازمان خودداری کردند و به روایت حجتالاسلام سید محمود دعایی، امام پس از گفت و گو با حسین روحانی، نماینده سازمان و مطالعه کتاب راه انبیاء راه بشر فرمودند: «اینها ضمن این کتاب میخواهند بگویند که معادی وجود ندارد و معاد سیر تکاملی همین جهان است و این چیزی است خلاف معتقدات اصولی اسلام». (5) با آغاز سال 1347، اعضای سازمان برای تدارک عملیات مسلحانه آماده شدند. آنها بدین نتیجه رسیده بودند که نبرد مسلحانه در شهرها از روستاها مناسبتر است. اعضای گروه در خانههای تیمی زندگی میکردند و از طریق برخی از بازاریان تغذیه مالی میشدند. (6) هم چنین، عدهای از آنها برای فراگیری فنون نظامی به کشورهای عربی رفتند و با سازمان آزادی بخش فلسطین ارتباط برقرار کردند. (7) در حالی که سازمان برای آغاز عملیات مسلحانه در انتظار بازگشت اکثریت نیروهای اعزامی به پایگاههای فلسطینیان بود، واقعه سیاهکل در بهمن ماه سال 1349 از سوی چریکهای فدایی خلق رخ داد، از همین رو، مجاهدین خلق (منافقین) در اجرای عملیات نظامی تعجیل کردند. به نظر میرسد سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک گروه نظامی که میکوشید اسلام را با نظرات مارکسیستی سازگار کند، از این که در عرصه عمل، از یک گروه نظامی مارکسیست عقب بماند، احساس حقارت میکرد. نخستین عملیات نظامی سازمان برای تابستان سال 1350 به هنگام مراسم سالگرد جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی پیش بینی شد. طبق برنامه، قرار بود با انفجار سیستم اصلی برق سراسری و قطع روشنایی، در کشور اختلال ایجاد شود. (8) پیش از هرگونه اقدامی، 35 نفر از رهبران و اعضای سازمان با خیانت شاه مراد دلفانی نفوذی ساواک، در شهریور ماه سال 1350 دستگیر و زندانی شدند. (9) یازده تن از دستگیرشدگان از اعضای کادر مرکزی بودند. هر چند در این میان، برادران رضایی (احمد و رضا)، تراب حقشناس و حسین روحانی از خطر جستند، ولی در عملیاتهای بعدی رژیم، تعداد بیشتری از اعضا گرفتار شدند. دادگاه اعضای سازمان در شهریور ماه سال 1350 برگزار شد و احکام صادره نشان دهنده برخورد قاطع رژیم با این حرکت بود، به طوری که دوازده تن به اعدام، شانزده تن به زندان ابد، یازده تن به زندانهای ده تا پانزده سال و 25 تن به زندانهای یک تا ده ساله محکوم شدند. (10) از میان محکومان به اعدام، دو تن به نامهای بهمن بازرگانی و مسعود رجوی از مرگ رهایی یافتند. هر چند درباره نجات رجوی گفته شد که بر اثر مساعی برادرش کاظم رجوی، عدهای از حقوقدانان و استادان دانشگاه ژنو در نامهای به شاه خواستار عفو وی شدند، اما حقیقت ماجرا از این قرار بود که ارتشبد نعمتالله نصیری، ریاست ساواک، در نامهای به ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح، رجوی را از عوامل سازمان متبوع خود معرفی کرد و خواستار تجدید نظر در حکم صادره برای وی شد. (11) بدین ترتیب، مسعود رجوی عامل ساواک در زندان رژیم به عنوان یک مبارز باقی ماند تا سالها بعد در مقابل انقلاب اسلامی مردم ایران به ایفای نقش بپردازد.سازمان در فاصله زمانی سالهای 1352 تا 1354 به عملیاتهای مختلفی دست زد که نبرد خیابانی، بمب گذاری در اماکن مهم دولتی، ترور شخصیتهای نظامی و... را شامل میشد. در حالی که سازمان علی رغم ضربات پی در پی رژیم در مقابل حمایت گروههای گوناگون اجتماعی به حیات خود ادامه میداد، از درون خود آن، ضربه مرگآوری بر پیکرهاش وارد آمد. در مهر ماه سال 1354 گروهی از مجاهدین در بیانیهای، مارکسیسم را تنها فلسفه واقعی انقلابی دانستند. آنان در این بیانیه از ناامیدی خود در ترکیب مارکسیسم و اسلام سخن گفتند و اعلام کردند که: «اینک، دریافتیم که چنین پنداری ناممکن است». بدین ترتیب، مارکسیسم را انتخاب که به اعتقاد آنها، «راه درست و واقعی برای رها ساختن طبقه کارگر زیر سلطه است». (12) این تغییر مواضع، شکاف عمیقی را میان نیروهای سازمان ایجاد کرد. در حالی که مجاهدین وفادار به ایدئولوژی اسلامی، مجاهدین وفادار به مارکسیسم را فرصت طلب و اپورتونیست میدانستند، مسعود رجوی فرصت طلبانه خود را از این درگیریها دور نگه داشت و برای حفظ خود کوشید. وی و طرفدارانش در ضدیت با گروههای مذهبی و نزدیکی با ایدئولوژی مارکسیسم چیزی از انشعابیون مارکسیست کم نداشتند و برخوردهای درون زندان با نیروهای مذهبی بیشتر از طرف آنها صورت میگرفت. (13) بدین ترتیب، سازمانی که برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی تأسیس شده بود، در گرداب انحراف افتاد و بجز چند عملیات مسلحانه، نتوانست اقدام مهمی دیگری را انجام دهد، به طوری که حتی از حرکتهای تودهای سالهای 1356 و 1357 نیز عقب ماند و تنها در روزهای پایانی رژیم با حمله به اسلحه خانهها و پادگانها توانست مقدار درخور توجهی سلاح را برای رویارویی با انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن به دست آورد.
مواضع و عملکرد سازمان منافقین پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسعود رجوی که به همراه دیگر اعضای سازمان از زندان آزاد شده بود، به سازماندهی سازمان مجاهدین خلق پرداخت. افرادی که مجددا به بازسازی سازمان پرداختند، بدون اطلاع از گذشته رجوی وی را به عنوان نخستین عضو کادر مرکزی سازمان، مناسبترین فرد برای رهبری تشخیص دادند. (14) نخستین مخالفت جدی سازمان با نظام جمهوری اسلامی عدم شرکت در انتخابات خبرگان قانون اساسی بود. آنان در حالی که با تحریک انتخابات، خود را از یک مبارزه دموکراتیک کنار کشیده بودند، با اعلام کاندیداتوری ریاست جمهوری رجوی با نیروهای مخالف جمهوری اسلامی وارد عرصه شدند. با چنین سابقهای، این نیروها با کاندیداتوری مسعود رجوی کوشیدند تا در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند، در حالی که قانون اساسی نظام را قبول نداشتند. از همین رو، امام خمینی (ره) اعلام کرد کسانی که در انتخابات خبرگان قانون اساسی شرکت نکردهاند، حق شرکت در انتخابات ریاست جمهوری را ندارند. (15) ایشان با این اعلام منطقی، در واقع، به نیروهای معاند هشدار داد که سعی نکنند شیوه بازی دموکراتیک را نادیده بگیرند، اما علی رغم ادامه کارشکنیهای مجاهدین در مقابل نظام نوپا به آنان اجازه حضور در انتخابات نخستین دوره مجلس شورای سلامی داده شد. در این میان، سازمان وزنه واقعی خود را در جامعه دریافت، چرا که هیچ یک از 25 کاندیدای نمایندگی آنها به مجلس راه نیافتند. (16)عملکرد سازمان در طول جنگ تحمیلی
عملکرد سازمان به منزله یک نیروی مخالف در حد و اندازهای بود که پیش از آغاز جنگ تحمیلی، رژیم بعثی عراق از تحلیلها، مواضع و نشریات سازمان بهرهبرداری میکرد؛ اقدامی که موجب شد تا منافقین براساس تاکتیکشان در دوره مزبور، در مقابل آن واکنش نشان دهند و سخنگوی آنان به عراق هشدار دهد که «مجاهدین را سبب ترفندها و معاملهگریهای سیاسی خود قرار ندهد»، چرا که به قول سازمان، آنان قبلا رژیم عراق را آزموده بودند و «وقتی با شاه... به توافق رسیدند، انقلابیون و ترقیخواهان ایرانی را از عراق اخراج کردند و رادیویشان نیز یکباره چنان موضعی را اتخاذ کرد که گویی در ایران هیچ خبری نیست». (17)سازمان با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران موضع فریبکارانهای را اتخاذ کرد، بدین ترتیب که در اعلامیههای آغازین خود، ضمن محکوم کردن تجاوز عراق، حضور نیروهای خود را در جبههها به تجویز مقامات کشور منوط دانست. (18) با این همه، هفت روز پس از این، در اطلاعیه دیگری، از حضور نیروهای خود در جبهههای جنگ خبر داد. (19) کمتر از یک ماه از آغاز جنگ نگذشته بود که دادستان انقلاب اسلامی آبادان 41 نفر از اعضای مجاهدین را به اتهام جاسوسی بازداشت کرد. سازمان در اطلاعیه خود در تاریخ 27 آبان ماه سال 1359 این اقدام را ادامه فشارهای وارده بر این تشکیلات دانست و اعلام کرد: «دادستانی انقلاب آبادان حکمی در مورد خروج گروههای سیاسی از جمله مجاهدین خلق از این شهر را صادر کرده و برای این کار 24 ساعت مهلت داده است تا آن جا که به مجاهدین خلق مربوط است، در واقع این حکم آخرین حلقه از سلسله فشارهای مستمری است که از اولین روزهای آغاز نبرد مقاومت در مقابل عراق بر نیروهای ما که در سنگرهای مقدم نبرد در کنار مردم بودهاند، وارد میشود». (20) آنان در حالی مدعی حضور در جبههها بودند که اساسا در تحلیلهایشان این جنگ را جنگ ارتجاعی و ناعادلانهای میدانستند. از نظر آنها، انگیزه ایران از این جنگ، صدور انقلاب [و] انگیزه عراق قطب شدن در منطقه و ادعاهای مرزی است به اعتقاد رهبران مجاهدین، «چون مسائل داخلی ایران بیشتر است، اگر جنگ دراز مدت شود، باعث سقوط رژیم ایران خواهد شد ولی عراق علی رغم داشتن یکسری مسائل داخلی، چون قدرت سازماندهی دارد قادر است که مسائلش را حل نماید». (21) آنان پس از شکست در انتخابات مجلس شورای اسلامی، به بنیصدر که طرفدارانش سرنوشتی همچون مجاهدین یافته بودند، نزدیک شدند و با فریبکاری خود را آماده حضور در جبههها معرفی کردند و اجازه حضور یا عدم حضور را در صلاحیت بنیصدر (فرمانده کل قوا) دانستند، نه دادستانی انقلاب آبادان. (22) سلسله حوادث داخلی که به غائله 14 اسفند ماه سال 1359 منجر شد، چهره واقعی مجاهدین را آشکار کرد. در این روز، طی سخنرانی بنیصدر به مناسبت گرامی داشت درگذشت دکتر محمد مصدق در دانشگاه تهران، مجاهدین به همراه دیگر طرفداران رئیس جمهور، هواداران حزب جمهوری اسلامی حاضر در مراسم را مورد ضرب و شتم قرار دادند. پس از این واقعه، مجاهدین که آن را اجرای قانون عدالت از سوی مردم ستمدیده میدانستند، جمهوری اسلامی را به خشونتهای تروریستی و تحمیل جنگ فراگیر داخلی تهدید کردند. (23)دوازده روز بعد از واقعه 14 اسفند، مسعود رجوی در پیام زود هنگام نوروزی خود، رهبر انقلاب را به آغاز جنگ تحمیلی متهم کرد: «در سالی که گذشت، ندانم کاریهای مفرط سیاسی، بی کفایتی در برخورد با مسائل بینالمللی، دخالت در امور دیگران به بهانه صدور مکانیکی انقلاب (که گویی انقلاب هم یک کالا است) مضافا بر همه، شقه سازیهای نفاق افکنانه در صفوف خلق، کار را به آنجا رساند تا حکام مستبد عراق به فکر ارضای هوسهای جاهطلبانه خود در خاک میهن ما بیفتد». (24) در این پیام، رهبر سازمان ادعاهای دروغین سازمان متبوع خود را مبنی بر شرکت در جنگ برملا کرد؛ زیرا، به اعتقاد آنان، ایران جنگ را آغاز کرده بود. بدین ترتیب، موضعگیریهای بعدی مجاهدین عمق رویارویی آنان با جمهوری اسلامی و حتی مقدسات و چارچوبهای ملی را نشان داد.
پس از جریان 14 اسفند، امام خمینی (ره) در تاریخ 26 اسفند هیئتی را مأمور رسیدگی به اختلافات رئیس جمهور و دولت و مجلس کرد، اما بنیصدر و مؤتلفینش از جمله مجاهدین در صدد بودند تا همچون 14 اسفند غائله دیگری را بیافرینند. از همین رو، تصویب قانون قصاص بهانهای شد تا جبهه ملی، هواداران خود را برای راهپیمایی اعتراضآمیز فراخواند و گروههای مخالف دیگر از جمله مجاهدین آن را فرصت مهمی بدانند. در مقابل این فراخوانی، رهبر کبیر انقلاب طی پیامی در تاریخ 25 خرداد ماه سال 1360 اعلام کردند: «واجب است مردم به بیرون بیایند و نگذارند که ضد اسلام راهپیمایی نمایند». بدین ترتیب، روز 25 خرداد به رفراندومی مردمی تبدیل شد که مجاهدین همواره خواهان آن بودند، اما نتیجه آن مورد رضایت آنان نبود؛ زیرا، این رفراندوم در ادامه رفراندوم جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن بود. (25) از همین رو، سازمان از 30 خرداد ماه سال 1360 وارد فاز عملیات مسلحانه علیه جمهوری اسلامی شد.
به اعتقاد نظریه پردازان سازمان، پایان این فاز به پیروزی آنان خواهد انجامید: «ما مجاهدین خلق با درک واقع بینانه از رژیم و آشتی ناپذیری و متعارض شدن تضاد با رژیم ضد خلق، پس از 30 خرداد ماه، قاطعانه استراتژی مبارزه مسلحانه و در مرحله اول این استراتژی، ضربه یا ضربات تعیین کننده و فاز یک تهاجمی (تهاجم به هر قسمت) و تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار دادیم». (26) سازمان در حالی به این فاز روی آورد که رؤسای آن میدانستند در این مرحله، تنها میتوانند به انجام ترورهای کور دست بزنند و هیچ گاه به موفقیت خود بدون پشتوانه خارجی اطمینان نداشتند. بنیصدر پیش از فرار به خیال آنکه مجاهدین نیروی در خور توجهی را در اختیار دارند، از آنان خواست تا «همه را بسیج کرده و با آزاد کردن منطقهای از تهران و مستقر شدن در آن با رادیوی موج اف. ام پیامهای خود را به مردم برسانند». پاسخ رجوی مبنی بر این بود که نیروی ده هزار نفری در کار نیست، (27) در واقع، حکایت از آگاهی مجاهدین از عمق نفوذشان در جامعه داشت. بدین ترتیب، بنیصدر مجبور شد راه باطلی که با مجاهدین آغاز کرده بود، با اقامت در خاک بیگانه ادامه دهد.
پینوشتها:
1- غلامرضا نجاتی؛ تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران؛ ج 1، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1373، ص 397.
2- همان؛ ص 398.
3- همان؛ ص 399.
4- رسول جعفریان، جریانها و جنبشهای مذهبی - سیاسی ایران در سالهای 1320 - 1357؛ تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1381، صص 385 - 386
5- جعفریان؛ همان؛ ص 376.
6- جان دی استمپل؛ درون انقلاب ایران؛ ترجمه منوچهر شجاعی؛ تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1378، ص 351.
7-نجاتی؛ پیشین؛ ص 400.
8- جان دی استمپل؛ پیشین؛ ص 198.
9- نجاتی؛ پیشین؛ ص 402.
10- همان؛ ص 406.
11- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ کد 12147 ص 1، و کد 15436 ص 30.
12- نجاتی؛ پیشین؛ ص 418.
13- حمید شوکت؛ نگاهی از درون به جنبش چپ ایران؛ گفت و گو با مهدی خانبابا تهرانی، پاریس: بینا، بیتا، ص 430.
14- جان دی استمپل؛ پیشین؛ ص 224.
15- همان؛ ص 432.
16- همان؛ ص 433.
17- منافقین و جنگ تحمیلی؛ تهران: انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1367، ص 16.
18- همان؛ ص 18.
19- همان؛ ص 19.
20- همان؛ صص 31 - 32.
21-منافقین و جنگ تحمیلی؛ نشریه پیام انقلاب؛ سال چهارم، شماره 85، 7 خرداد 1362، صص 20 - 22.
22- همان؛ ص 21.
23- همان؛ ص 23.
24- اداره تحقیقات و بررسیهای سیاسی وزارت ارشاد، جنگ تحمیلی در تحلیل گروهکها؛ تهران: انتشارات وزارت ارشاد، 1364، ص 27.
25- همان؛ ص 28.
26- همان؛ صص 30 - 31.
27- شوکت؛ پیشین؛ ص 501.
/ج