مطالعه‏ تطبیقی رفتار ایران و عراق با سازمان ملل در جنگ تحمیلی (1)

در محیط بین‏المللی، رفتار بازیگران تابع عوامل بسیاری، مانند ایستارها، باورها، ایدئولوژی، عاملهای روان شناختی، تمایلات و روحیات سیاست‏گذاران و سیاست سازان در کنار
پنجشنبه، 13 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مطالعه‏ تطبیقی رفتار ایران و عراق با سازمان ملل در جنگ تحمیلی (1)
مطالعه‏ تطبیقی رفتار ایران و عراق با سازمان ملل در جنگ تحمیلی (1)

 

نویسنده: حسین یکتا



 

مقدمه

در محیط بین‏المللی، رفتار بازیگران تابع عوامل بسیاری، مانند ایستارها، باورها، ایدئولوژی، عاملهای روان شناختی، تمایلات و روحیات سیاست‏گذاران و سیاست سازان در کنار موقعیت، نقش و ساختار منطقه‏ای و بین‏المللی، سبک و سیاق ملی، وجود ساختار منظم تجزیه و تحلیل علمی و سریع داده‏ها و نشانه‏های رسیده از دیگر بازیگران است. تلاقی و آمیزش مجموعه‏ی پیچیده‏ای از این عوامل، رهیافت هر بازیگر را در صحنه‏ی جهانی نشان می‏دهد. اساسا، در محیط بین‏المللی بازیگران (1) معمولا یکی از دو رهیافت تغییر وضع موجود (2) یا حفظ وضع موجود (3) را اتخاذ می‏کنند یا دست کم، با یکی از دو رهیافت مزبور شناخته می‏شوند. در رهیافت نخست، بازیگر ضمن مخالفت با نهادها و بنیادهای موجود می‏کوشد تا ساختارهای قدرت، ایدئولوژی و قوانین موجود را از بیخ و بن برکند و ساختار و مناسبات نوینی را جایگزین آنها کند. بازیگر تجدیدنظر طلب، ضمن ظالمانه و ناعادلانه دانستن قواعد بازی‏ای که سالها بر روابط بین‏المللی حاکم بوده‏اند، آنها را طرد می‏کند و درصدد تدوین قواعد جدید عادلانه - البته، از نظر وی - برمی‏آید، اما طبق تجربه‏ی تاریخی، بازیگران خواهان تغییر وضع موجود، فرجام خوشی ندارند و با واکنش قاطع و ویران کننده‏ی بازیگرانی روبه‏رو می‏شوند که از وضع موجود نفع می‏برند و با هر گونه تغییر، به ویژه تغییرات ناگهانی و انقلابی به شدت مقابله می کنند. طرفداران وضع موجود می‏کوشند. تجدیدنظر طلبان را به انزوا بکشانند یا آنها را وا می‏دارند تا در رهیافت خود تجدیدنظر کنند. اما خلاف بازیگران تجدیدنظر طلب، بازیگرانی که رهیافت حفظ وضع موجود را اتخاذ می‏کنند، به جای به هم ریختن معادلات موجود می‏کوشند از درون همین معادلات، اهداف و منافع خود را تحقق بخشند و نقشی را در درون ساختار قدرت مستقر ایفا کنند. بازیگرانی که محافظه‏کار محسوب می‏شوند، به جای تغییر و دگرگونی به دنبال ثبات‏اند و با هر قدرتی که بخواهد ثبات آنان را به هم بریزد، با قدرت مقابله می‏کنند. در این میان، هر گونه تغییری، ضمن قرار داشتن در چهارچوب رویه‏های پذیرفته شده، باید خصلت اصلاحی، نه تخریبی داشته باشد. حقوق بین‏الملل، انجیل بازیگران خواهان حفظ موضع موجود است، قواعد بازی را مشخص نموده، از حقوق موجود و ساختار قدرت دفاع می‏کند؛ همچنین نقش بازیگران را ارزیابی و درباره‏ی آن قضاوت می‏کند و معیار توزیع پاداشها و اعمال مجازاتهاست (4)
حال با استفاده از این الگوی مطالعاتی تعامل ایران و عراق با سازمان ملل متحد طی هشت سال جنگ تحمیلی (1980 - 1988) بررسی و ارزیابی می‏شود. در این راه، باید نخست جایگاه این دو کشور را در الگوی پژوهش و رهیافت هر یک را در محیط خارجی بشناسیم تا امکان مقایسه‏ی بیشتر و زمینه‏های شناخت رفتارهای بعدی آنها طی جنگ فراهم آید. در این نوشتار، به پرسشهای زیر پاسخ داده می‏شود:
1) چگونه و چرا عراق توانست طی هشت سال جنگ، به رغم نقض آشکار مقررات بین‏المللی، سازمان ملل را به رفتار مطلوبی در قبال این کشور و نادیده گرفتن اقدامات ناقض حقوق بین‏الملل آن سوق دهد؟
2)چرا شورای امنیت سازمان ملل به رغم آشکار بودن تجاوز عراق به ایران در 22 سپتامبر سال 1980 ( 31 شهریور 1359)
در قطع‏نامه‏های خود، هرگز، رسما، این تجاوز را اعلام و طبق منشور از طرف مورد تجاوز حمایت نکرد؟
3) چرا جمهوری اسلامی ایران نتوانست حقانیت مواضع خود را در سازمان ملل، به ویژه شورای امنیت اثبات کند؟
4) تغییر ظریف و باریک مواضع شورای امنیت سازمان ملل به نفع ایران در سالهای پایانی جنگ، نتیجه‏ی تغییر در رهیافت سیاست خارجی ایران بود یا تحول در جبهه‏های جنگ؟
5) آیا بی‏توجهی شورای امنیت سازمان ملل نسبت به سرنوشت ایران در جنگ، تقابل بازیگران حافظ وضع موجود با شیوه‏های انقلابی و بنیادگرایانه‏ی جمهوری اسلامی ایران در تغییر معادلات منطقه‏ای و جهانی نبود؟
بدیهی است که با استفاده از الگوها و نظریه‏های گوناگون پژوهشی، می‏توان به هر یک از این پرسشها پاسخهای متفاوتی داد، اما در این نوشتار، صرفا تلاش می‏شود تا موضوع از دریچه‏ی رهیافت دو کشور ایران و عراق در سیاست خارجی در پیش و پس از آغاز جنگ تحمیلی مورد بررسی قرار گیرد. در واقع، دو رهیافت حفظ وضع موجود و تغییر آن در سیاست خارجی، طی هشت سال جنگ ایران و عراق به بوته‏ی آزمایش گذاشته می‏شود تا کارآمدی هر یک از آنها را در محیط بین‏المللی بازشناسیم.
جا به ‏جایی نقش ایران و عراق در منطقه‏ی خلیج فارس در آغاز دهه‏ی 80
نقش، رفتارهای تکراری و عرفی شده با نام قواعد رفتاری در درون ساختار منطقه‏ای یا بین‏المللی پذیرفته شده است. در واقع، رفتار یک واحد سیاسی در تعامل با دیگر واحدهای سیاسی از نقشهایی ناشی است که خود یا دیگران در برابر او ایفا می‏کنند. در واقع، نقش، تابعی از موقعیت و ساختارهای محیطی محسوب می‏شود و شناخت نقش واحدهای سیاسی مستلزم شناخت موقعیت آنها و ساختارهای منطقه‏ای و بین‏المللی است. به عبارت دیگر، نقش واحدهای سیاسی تحت‏الشعاع موقعیت و ساختارهای موجود قرار دارد و هرگونه بحران یا تغییری در این دو، نقشها را زیر سؤال می‏برد. همچنین متغیر زمان نیز همانند موقعیت در تغییر نقش مؤثر است؛ زیرا، در طول زمان، دو رکن اصلی نقش، یعنی موقعیت و ساختار دگرگون و درنتیجه، نقش تضعیف یا تقویت یا به کلی دگرگون می‏شود.
براساس چنین تعریفی از نقش، ایران تحت سلطنت محمدرضا پهلوی، طی دهه‏ی 70 و در پی خروج نیروهای انگلیسی از منطقه‏ی شرق کانال سوئز طبق دکترین گوام ریچارد نیکسون، رئیس جمهور وقت امریکا، نقش ژاندارم غرب در خلیج‏فارس را به عهده گرفت و حافظ منافع غرب در این منطقه استراتژیک و نفت‏خیز شد. در این مدت، ایران با داشتن جمعیت زیاد، حلقه‏ی استراتژیک بین شوروی و آبهای گرم خلیج‏فارس، ساحل طولانی در جنوب و به کمک صرف میلیاردها دلار درآمد نفتی در کنار عربستان سعودی، که نقش مالی و پشتیبانی داشت، به ستون اصلی طرح دو ستونی امریکا در منطقه تبدیل شد. شاه ایران با ایجاد یکی از قوی‏ترین نیروهای دریایی در منطقه‏ی خلیج‏فارس و استقرار پیشرفته‏ترین کشتیهای جنگی مسئولیتهای امنیتی خود را به خطوط کشتی‏رانی بین‏المللی و امنیت کشورهای نفت‏خیز و آسیب‏پذیر خلیج‏فارس تعمیم داد. وی در چهارچوب نقشی که برای غرب در منطقه ایفا می‏کرد. معتقد بود: «خلیج‏فارس باید همیشه تحت کنترل ایران و باز باشد. این، نه تنها به نفع کشور من، بلکه به نفع دیگر کشورهای خلیج‏فارس و جهان است.» بدین ترتیب، وی با اعزام نیروهای نظامی به مناطق آشوب‏زده به کمک کشورهایی می‏شتافت که با قیامهای مردمی روبه‏رو بودند. در واقع، با این اقدام می‏خواست تا از هر گونه تغییر بنیادی در ساختار سیاسی کشورهای حاشیه‏ی خلیج‏فارس به ضرر بلوک غرب جلوگیری کند. اعزام نیرو به ظفاز از نمونه‏های بارز این سیاست بود. افزون بر آن، در این دوره ایران با پشتیبانی امریکا و تطمیع شوروی، دولت بعث عراق مهم‏ترین دشمن خود را منزوی و با اعمال فشارهای مختلف سیاسی و نظامی روی آن، قرارداد 1975 الجزایر را امضا کرد. در این زمان، دولت بعث برخلاف ایران، که نقش ثبات‏بخش و حافظ وضع موجود به نفع غرب را در منطقه‏ی خلیج‏فارس ایفا می‏کرد، با اتکا به اندیشه‏های چپ (سوسیالیستی) و به عنوان تنها متحد شوروی در حاشیه‏ی خلیج‏فارس، استراتژی تغییر ساختار منطقه را دنبال می‏کرد و تهدیدی علیه ثبات و امنیت منطقه محسوب می‏شد. این دولت با طرح شعارهایی، مانند ناسیونالیسم عربی و پان عربیسم و تشکیل دولت بزرگ عربی متشکل از تمامی کشورهای عرب منطقه لرزه بر اندام حکام کشورهای کوچک حاشیه‏ی خلیج‏فارس می‏انداخت و آنها را بیش از پیش، به ایران نزدیک می‏کرد؛ وضعیتی که در سراسر دهه‏ی 70 ادامه یافت و ایران توانست الگوی موفقی از ساختار امنیتی منطقه را به نمایش بگذارد، اما با پیروزی انقلاب اسلامی در ماه بهمن سال 1357 و فروپاشی این ساختار منطقه‏ای، نقش ایران تغییر بنیادینی کرد و از یک کشور حافظ وضع موجود به کشوری با آرمانهای انقلابی تبدیل شد. جمهوری اسلامی، این نظام سیاسی تازه تولد یافته بر پایه‏ی ارزشها و ایدئولوژی اسلامی جدید، تمامی مناسبات، ساختارها و قواعد بازی بین‏المللی را استعماری و امپریالیستی اعلام کرد و دگرگونی اساسی در آنها را خواستار شد؛ ستیزه‏ای که مهم‏ترین نماد آن با تصرف سفارت امریکا در تهران به دست دانشجویان پیرو خط امام در 13 آبان ماه سال 1358 بود؛ اقدامی که به دنبال صدور اجازه‏ی ورود محمدرضا پهلوی به امریکا برای بستری شدن در بیمارستان مموریال نیویورک رخ داد. در پی این اقدام، مقامات مذهبی - سیاسی و دولتمردان جمهوری اسلامی از آن حمایت کردند، و با پذیرفتن تمامی هزینه‏های چنین اقدامی در جامعه‏ی بین‏المللی، از پذیرش عرفهای حقوقی بین‏المللی سرباز زدند و سرسختانه، بر عدالت مورد نظر خود مبتنی بر ارزشهای اسلامی، اصرار ورزیدند. در مقابل، دولت امریکا استراتژی دوگانه‏ای را اتخاذ کرد. بدین ترتیب که از یکسو، تمامی کانالهای ارتباطی با مقامات ایران را باز گذاشت و از سوی دیگر، برای بیشتر منزوی کردن ایران، فشارهای سیاسی، اقتصادی و حقوقی شدیدی را از طریق سازمان ملل و دیگر مجامع بین‏المللی بر ایران وارد آورد. به گفته‏ی سایروس ونس، وزیر خارجه وقت امریکا، هدف این استراتژی وادار کردن رهبران ایران به پرداخت بهایی بود که تداوم گروگان‏گیری و نقض حقوق بین‏الملل به انقلاب و ایران تحمیل می‏کرد.» (5) در همین زمان، هشدار دیگری به دولت جمهوری اسلامی ایران داده شد که کمتر مورد توجه قرار گرفت. مک هنری، نماینده دایم امریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد، در سخنانی در جلسه‏ی 10 آذرماه سال 1358 شورا از ایران خواست تا با آزادی گروگانها، مطابق مقررات بین‏المللی عمل کند و در ادامه، هشدار داد: «هیچ کشوری نمی‏تواند اساسی‏ترین اصول جامعه‏ی ملل را نقض کند و در عین حال، از جامعه‏ی جهانی انتظار داشته باشد که آن را در رفع مشکلات پیش رو، یاری دهد. به زبان ساده‏تر، هیچ کشوری نمی‏تواند ضمن قانون‏شکنی به دنبال منافع خود باشد.» (6) زمانی این هشدار مک هنری عینیت یافت که نیروهای ارتش عراق در 31 شهریور ماه سال 1359 (22 ماه سپتامبر سال 1980) به مرزهای ایران حمله و رسما، به جنگی برق‏آسا اقدام کردند. این در حالی بود که شورای امنیت با بی‏تفاوتی، تنها این تجاوز را نظاره و از شناسایی متجاوز خودداری کرد.
اما در مقطعی که جمهوری اسلامی ایران با قدرتهای بزرگ درگیر بود و انقلاب اسلامی لرزه بر اندام کشورهای منطقه انداخته بود، دولت بعث عراق سیاست ظریفی را دنبال می‏کرد تا با بهبود موقعیت خود و ایجاد شرایط مناسب داخلی، منطقه‏ای، و بین‏المللی، نقش ژاندارمی منطقه را عهده‏دار شود. این کشور با نزدیک شدن به کشورهای حاشیه خلیج‏فارس و تقویت مناسبات خود با غرب، به ویژه فرانسه و جلب حمایت امریکا کوشید تا با فراهم آوردن فرصت لازم، نقش ثبات‏بخشی را در مقابل انقلاب اسلامی ایفا کند و به قدرت برتر منطقه تبدیل شود. در واقع، صدام حسین در پی آن بود که بغداد را به مرکز اصلی تصمیم‏گیریهای جهان عرب تبدیل کند (7)
نکته‏ی درخور توجه اینکه در امریکا نیز، هیئت حاکمه‏ی وقت، که ضربات سختی از انقلاب اسلامی دریافت کرده بودند، معتقد بودند که عراق جانشین برحق ایران برای کسب مقام قدرت نظامی برتر در منطقه است و امریکا باید به جای ایران از دست رفته، به عراق روی آورد. (8) آندره فونتن، روزنامه‏نگار و مورخ شهیر معاصر، در بیان این اجماع منطقه‏ای و بین‏المللی برای علم کردن عراق در مقابل ایران می‏نویسد: «از شیخ نشینهای خلیج‏فارس گرفته تا شوروی و امریکا... همه از پیدا کردن راهزنی، مانند صدام حسین که در برابر آیت‏الله (خمینی) قد علم کند، خوشحال بودند» (9)
بدین ترتیب، دو کشور ایران و عراق با دو رهیافت متفاوت در سیاست خارجی مقابل یکدیگر صف‏آرایی کردند، این در حالی بود که یک طرف در انزوای سیاسی و دیگری زیر چتر حمایتی دو بلوک شرق و غرب قرار داشت. در واقع، جهان، عراق را به عنوان عامل تسلی‏بخش در مقابل انقلاب دردسرساز ایران پذیرفته و امیدوار بود که این کشور بتواند منطقه و جهان را از این دردسر رهایی بخشد (10)
مکاتبات ایران و عراق با دبیرکل سازمان ملل در آستانه‏ی جنگ (بهار و تابستان سال 1359)
دولت عراق، ضمن زمینه‏سازی نظامی، تدارکاتی، تبلیغاتی و سیاسی - اجتماعی، برای آغاز حمله‏ی نظامی برق‏آسا به خاک جمهوری اسلامی ایران، از نظر حقوقی نیز می‏کوشید تا بستر لازم را برای توسل به نیروهای مسلح علیه همسایه خود فراهم آورد. به همین منظور، به همراه ارسال نامه‏های مختلف برای سازمانها و نهادهای گوناگون بین‏المللی، مکاتبات گسترده‏ای را با دبیرکل سازمان ملل انجام می‏داد و در بهار و تابستان سال 1980 (سال 1359) در مقابل یک نامه‏ی ارسالی وزیر خارجه ایران، چهار نامه برای دبیرکل فرستاد. در نخستین نامه‏ی عراق که در 21 ماه مه سال 1980 ارسال شد، آمده بود ایران با حمایت از حزب الدعوه درصدد تبدیل عراق به یکی از استانهای خود است و علیه ملت و رهبری عراق اقدامات جنایت‏آمیزی را مرتکب شده است. (11) هدف از ارسال این نامه، مقابله با افشاگریهای ایران در مورد نقش دولت عراق در حمایت از جریانهای خلق عرب در خوزستان و تلاش برای تجزیه‏ی آن و القای این موضوع به افکار عمومی جهان بود که اقدام عراق در حمایت از جبهه‏ی التحریر عربستان (خوزستان) تلافی‏جویانه و در واکنش به حمایتهای جمهوری اسلامی از حزب الدعوه عراق است. حدود یک ماه بعد (خرداد ماه)، دولت عراق حدود چهل هزار نفر از اتباع شیعه‏ی این کشور را پس از مصادره‏ی اموالشان، به جرم داشتن تعلقات ایرانی اخراج و به ورود به خاک ایران وادار کرد.
در این مورد، دولت ایران به جای انجام هر گونه مکاتبه‏ای با مجامع بین‏المللی به اقداماتی تبلیغاتی دست زد و دولت بعثی عراق را به شیعه‏ستیزی و نقض حقوق بشر متهم کرد. در مقابل، دولت عراق در 20 ماه ژوئن سال 1980 (31 خرداد ماه سال 1359) در نامه‏ای به دبیرکل سازمان ملل، ادعاهای ایران را در این مورد رد کرد و اخراج شدگان را ایرانیانی دانست که اقدامات جنایتکارانه و تروریستی را علیه ملت عراق مرتکب شده و از حمایت آشکار حکام ایران برخوردار بوده‏اند (12)
پس از این مکاتبات بود که وزیرخارجه وقت ایران در 23 ماه جولای سال 1980 (3 مردادماه سال 1359) با ارسال تلگرافی خطاب به دبیرکل اعلام کرد که از زمان استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، دولت عراق سیاست خصمانه‏ای را علیه آن اتخاذ کرده و از طریق تلاش برای بی‏ثبات کردن مناطق مرزی، حمایت از عناصر خرابکار در استانهای خوزستان و کردستان و پخش برنامه‏های رادیویی علیه ملت و رهبری ایران درصدد ضربه زدن به انقلاب اسلامی بوده است. در همین تلگرام، وزیرخارجه ایران تأکید کرد که دولت عراق حدود چهل هزار نفر از مسلمانان شیعه‏ی ایرانی‏تبار را که بسیاری از آنها چندین نسل در عراق زندگی کرده‏اند و ملیت عراقی دارند، از آن کشور اخراج کرده است (13)
بررسی محتوای مکاتبات این دوره‏ی دو کشور ایران و عراق با دبیرکل سازمان ملل نشان می‏داد روابط دو کشور با یکدیگر به اقدام جدی دبیرکل برای درخواست جلسه‏ی شورای امنیت یا انجام عملیات حسن‏نیت یا میانجی‏گری نیازمند است تا اختلافات دو طرف تخفیف یابد یا دست کم، حل و فصل شود.
با وجود این، دبیرکل هیچ اقدام مثبتی در این زمینه انجام نداد و با سکوت در مقابل وضعیت پیش‏آمده، تشدید بحران در مناسبات دو کشور را نادیده گرفت تا اینکه در 21 ماه سپتامبر (30 شهریور ماه) وزیر امور خارجه‏ی عراق با ارسال نامه‏ای خطاب به دبیرکل اعلام کرد که ایران معاهده‏ی 6 مارس 1975 الجزایر، توافق نامه‏های مربوط به مرزهای دولتی و حسن هم‏جواری را که در 13 ماه ژوئن سال 1975 در بغداد به امضا رسیده و همچنین، چهار پروتکل ضمیمه‏ی معاهده‏ی مزبور مربوط به کشتی‏رانی در اروندرود و موضوعات دیگر را نقض کرده است. (14) وزیر خارجه عراق همچنین، تأکید کرد که از این پس، عراق شرایط پیش از معاهده‏ی 1975 را به رسمیت می‏شناسد، از اجرای مقررات حاکم بر مناسبات مرزهای ایران و عراق خودداری و کنترل و حاکمیت کامل خود را بر شط العرب اعمال می‏کند. وی ادعا کرد، رژیم جدید ایران سیاست مداخله جویانه‏ی مستمری را در امور داخلی عراق اتخاذ کرده است، در حالی که دولت بغداد به رغم تحریکات دولت ایران، مناسبات دوستانه با آن کشور را خواستار است و برای توسل به جنگ علیه آن، مگر در صورت بروز ضرورت دفاع از تمامیت ارضی خود، هیچ قصدی ندارد، اما هم اکنون، دولت عراق خود را به تحقق حقوق مشروعش از طریق دفاع از حاکمیت و تمامیت ارضی‏اش موظف می‏بیند و در این چهارچوب، حق توسل به نیروی نظامی برای پس گرفتن سرزمینهایش را دارد... دولت عراق صمیمانه امیدوار است که دولت ایران وضعیت جدید را بپذیرد و با درایت و منطق عمل کند». (15) در نامه‏ی 21 ماه سپتامبر، دولت عراق از نظر حقوقی، دو اتهام را به دولت ایران نسبت داد که این دولت تا پیش از آغاز جنگ تمام عیار در 22 سپتامبر سال 1980 (31 شهریور ماه سال 1359) فرصت نیافت بدانها پاسخ دهد: نخست، نقض قرارداد 1975 الجزایر و پروتکلهای الحاقی آن و اقدامات مداخله‏جویانه در امور داخلی عراق. دولت عراق با نسبت دادن این دو اتهام به ایران، به طور ظریفی به افکار عمومی جهان، به ویژه اعضای شورای امنیت و دبیرکل سازمان ملل، که از زمان تصرف سفارت امریکا و گروگان‏گیری در تهران در خصوص نقض قوانین بین‏المللی پیشینه‏ی ذهنی داشتند، چنین القا کرد که نظام سیاسی ایران، نه تنها به تعهدات بین‏المللی خود عمل نمی‏کند، بلکه به معاهدات مرزی نیز پای‏بند نیست. افزون بر این، در امور داخلی همسایگان هم دخالت می‏کند و بی‏ثباتی را موجب می‏شود؛ بنابراین، هر گونه واکنشی علیه چنین کشوری مشروع است و به طور طبیعی، عراق نیز حق دارد برای حفظ تمامیت ارضی خود به زور متوسل شود. وزیر خارجه‏ی عراق در پاراگراف پایانی نامه‏ی مزبور، با اشاره به ضرورت دفاع از تمامیت ارضی، درصدد رساندن این پیام به شخص دبیرکل و اعضای شورای امنیت است که توسل عراق به جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران در چهارچوب دفاع مشروع بازدارنده قرار دارد، نه اقدام تجاوزکارانه، از سوی دیگر، خودداری دبیرکل و شورای امنیت سازمان ملل از شناسایی اقدام عراق در حمله‏ی نظامی به خاک ایران در 22 ماه سپتامبر سال 1980 (31 شهریور ماه سال 1359) به عنوان تجاوز، صحه گذاشتن بر مدعای عراق و دادن فرصتی از طرف بازیگران خواهان حفظ وضع موجود به یک کشور متحد است تا بازیگر سرکش و عصیانگر را از صحنه‏ی بازی حذف کند.

پی‌نوشت‌ها:

1- منظور از بازیگران، دولتها، نهادها و سازمانهای منطقه‏ای و بین‏المللی، افراد و یا هر سوژه‏ی بین‏المللی است که طبق قوانین موجود می‏تواند در محیط خارجی ایفای نقش کند.
2- Revisionist.
3- Status quo.
4- jeak c . Plano ; Xoy olton . The international; Relations Dictionary , Fourth Edition , Western Michigun University ,. 1982 . PP 8 - 9 .
5- Cyrus Vance; Hard Choices: Critical Years in American Foreign Policy. New York:Simon and Schuster, 1983,P.377.
6- UNSCOR.2175th Meeting Deember 19.1979.P.2.
7- وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران؛ تحلیلی بر جنگ تحمیلی رژیم عراق علیه جمهوری اسلامی ایران. تهران: موسسه مطالعات وزارت امور خارجه، 1371، ص 17.
8- علی‏اکبر ولایتی، تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376، ص 57.
9- آندره فونتن، یکی بدون دیگری؛ نظم نوین جهانی؛ ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: نشر فاخته، 1371 صص 9 - 178.
10- Warren Christopher and Others; American Hostage in Iran: The Conduct of a Cricis . New York: Council on Foreign Retation Book, 1975.P.13.
11- A / 35 / 268.Letter of 21 May From Iraq.
12- S / 14020. Letter of 20 June from Iraq.
13- S / 14070.Letter of 20 July from Iraq.
14- S / 14191. Letter of 21 Sep from Iraq.
15- هیوم. ر. کامرون؛ سازمان ملل متحد؛ ایران و عراق؛ هوشنگ راسخی؛ تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‏المللی، 1376، ص 55.

منبع: فصلنامه مطالعات جنگ ایران و عراق سال اول، شماره اول، تابستان 1381.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط