هویت و پیشرفت

اگر روزى از ما بخواهند که تعریفى از خود ارائه دهیم، چگونه خود را تعریف خواهیم کرد؟ براى این سؤال "چه کسى هستیم و چه کسى مى خواهیم باشیم" چه پاسخى
سه‌شنبه، 18 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هویت و پیشرفت
هویت و پیشرفت

نویسنده:نوروزی رسول



 
 
 

مقدمه

اگر روزى از ما بخواهند که تعریفى از خود ارائه دهیم، چگونه خود را تعریف خواهیم کرد؟ براى این سؤال "چه کسى هستیم و چه کسى مى خواهیم باشیم" چه پاسخى فراهم آورده ایم؟ پرسش، این پرسشى بسیار اساسى است که بسیارى از جوامعى که امروزه به عنوان جوامع توسعه یافته و پیشرفته مطرح اند، در ابتداى راه بدان پاسخ گفته و آغازین گام هاى پیشرفت خود را با آن برداشته اند. اما، ما چه تعریفى از خود خواهیم داشت؟ و چگونه مى توانیم به این تعریف برسیم؟ تا زمانى که براى این پرسش، که چه کسى هستیم؟ پاسخى کلى و عینى فراهم نیاوریم، نه مى توانیم در سطح ملى به توسعه برسیم و نه مى توانیم در جهان نقشى کارساز ایفا کنیم و هر چه جهان از پیچیدگى بیشترى برخوردار شود، نیاز به پاسخ دادن به این پرسش نیز بیشتر مى شود؛2 چرا که، ارائه این تعریف؛ یعنى دست یابى به "هویت".3 به عبارت دیگر، ضعف و ناتوانى در تعریف؛ یعنى بى هویتى و بى هویتى برابر است با سردرگمى، سکون، رکود و رخوت در همه ابعاد جامعه. این سکون و رکود و عدم تولید صرفا تولید اقتصادى و یا به طور کل مادى نیست، بلکه تولید در همه زمینه ها را شامل مى شود. تولید و بازتولید فرهنگ، آداب و رسوم، دین دارى، هنر، ثروت، عشق، محبت و همه چیزهایى که در یک جامعه زنده و با هویت و پویا حضور دارد. فقدان این گزاره ها درجوامع بشرى برابر است با شکل گرفتن صورى جامعة بدون محتوا.

هویت و تمدن

شکل گیرى هویت در جامعه، نمادها و نمودهایى دارد که مهم ترین نمود و کارویژه اى که هویت ایفا مى کند "تمدن"4سازى است. براى روشن شدن بحث باید اینگونه فرض کنیم که جامعه ما را به طور کامل از خاک ایران جدا نمایند و آن را به سرزمینِ بکرِ دیگرى ببرند، حال چگونه جامعه اى خواهیم ساخت؟ و چه تمدنى در آنجا بر پا خواهیم کرد؟ به عنوان مثال، زمانى که آریایى ها براى نخستین بار وارد خاک ایران شدند، چه نیرویى همراهشان بود که منجر به آفریده شدن "ایران" گردید، و یا این که چه امرى به تمدنى که آفریدند، شکل داد؟ و مسئله دقیقا همین گونه است که در برهه هاى دیگرى از تاریخ، هم براى اسلام، و هم براى سایر تمدن هاى موجود روى داد. زمانى که پیامبر اکرم(ص) در مکه به رسالت مبعوث شد، چه اتفاقى روى داد که جامعه از بافت تمدنى خود ( که در میان تمدن هاى مطرح آن روز؛ هم چون ایران و روم چیزى به حساب نمى آمد) رها شد و تمدنى جدید ساخت، که هماورد و رقیب تمدن هاى موجود در جهان گردید و نهایتا تاریخ ساز شد. مسلما آنچه که محقق شد، صرفا تغییر دین و باورهاى مردم نبود، بلکه در پرتو آن اعراب تعریف جدیدى از خود ارائه دادند و در راه آن تلاش زیادى نمودند، که نظیر همین پرسش در مورد تولد تمدنى به نام "غرب" جریان دارد. این تمدن، هویت خود را زمانى یافت که "سکولاریسم" را سرلوحه کار خود قرار داد و نهایتا توانست آن را در درون خود نهادینه کند؛ زیرا غرب دین را عامل جنگ و خشونت مى دید و در پایان جنگ هاى سى ساله مذهبى در جهان مسیحیت، با انعقاد پیمان وستفالیا اقدام به تاسیس دولت ملى نمود و پس از آن سایر گام هاى اساسى در عبور از عصر دین گرایى به عصر سکولاریسم را با قدرت بیشترى برداشت؛ یعنى تمدن غرب با جدایى از قرون وسطى و شکل گیرى اندیشه هاى جدیدى در رابطه با نحوه تاثیر دین در جامعه شکل گرفته است.5
تعریفِ "کیستى" گامى اساسى در تحول جوامع ایفا مى کند، مثلا هنگامى که نخستین مهاجران اروپایى، گام در قاره آمریکا نهادند، با این شعار زندگى را آغاز کردند: "شهرى بر روى تپه" یعنى با این نگرش وارد فاز جدیدى از زندگى خود شدند، که بایستى کشورى بسازند که سمبل و نمادى براى سایر کشورها باشد و البته این امر محقق شد. اگر چه ما در این جا در مقام داورى نیستیم و سعى نداریم تولد آمریکا را مثبت و ارزشمند تلقى کنیم و در وراى این امر جنایت هاى دیروز و امروزشان را نادیده بگیریم، اما تاثیر هویت بر تمدن و نقش تصور بانیان هویت در شکل دهى تمدن ها واقعیتى است که نباید نادیده گرفته شود و مادامى که این تصور از پویایى برخوردار باشد، تمدن نیز همواره به روند نوزایى خود ادامه خواهد داد. نمونه هاى دیگر معاصر، ژاپن، چین، مالزى و سایر تمدن هایى اند که کامیابى شان در گرو ارائه تعریفى هر چند بسیط و ابتدایى از خود بوده است.
فکر مى کنم که توانسته ام پرسش اصلى و دغدغه این نوشتار و یا همان صورت مسئله را مطرح کرده باشم؛ یعنى به طور خلاصه مسئله این است، که "چه رابطه اى میان تمدن و هویت، و بالعکس وجود دارد؟" در این که هویت و تمدن مفاهیمى اند که با یکدیگر رابطه اى دائمى و متقابل دارند، و در فرایند همین تأثیر و تأثر است که دائما در حال تحول، ساخته شدن، نوشدن و یا در روند معکوس، در معرض زوال و ضعف و نابودى اند، تردیدى نیست. "هویت" و "تمدن" هم چون دو همزاد هستند؛ یعنى تمدن زمانى آغاز به تولد مى کند که هویت متولد شده باشد. نو شوندگى تمدن، جلوه اى از نو شوندگى هویت است و بالعکس. بنابراین، در این که بدون شکل گیرى هویت هیچ تمدنى متولد نمى شود و یا در صورت تولد هم چون موجودى نارس و معلولى خواهد بود که بزودى نابود خواهد شد و اصرار بر حفظ آن، نابودى همراهان را برعهده خواهد داشت نیز تردیدى نخواهد بود.
بر اساس این چارچوب مى توان به پرسش هاى دیگرى؛ نظیر این که چرا رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوى در طى نیم قرن، با تمام تلاش و توان خود براى غربى نمودن جامعه، و اجراى توسعه به مفهوم خاص آن، نتوانستند مدرنیزاسیون غربى را در ایران اجرا کنند؟ در این نیم قرن تلاش شد تا بسیارى از مظاهر تمدن غربى در ایران به اجرا درآید؛ از کشف حجاب و سینما، برگزارى جشن هاى مختلف و.... گرفته تا فعالیت هاى مرتبط با عرصه هاى آموزشى، اما به رغم این همه تلاش و کوشش، جامعه مجددا به سمت اسلام خواهى و اسلام گرایى سیاسى چرخش پیدا کرد و شاهد وقوع انقلاب اسلامى در ایران شدیم.
چرا "کمال پاشا آتاتورک" به رغم ایجاد تغییرات فراوان در بسترى هاى فرهنگى ترکیه و حذف دین از سیاست و اجتماع به صورت قانونى و فعالیت هاى زیادى از این قبیل نتوانست به اهداف خود برسد و ما در دهه هاى اخیر شاهد آنیم که در ترکیه نیز اسلام گرایى با شدت بیشترى تعقیب مى گردد و حتى مظاهر دین دارى؛ هم چون حجاب و اجراى آداب و مناسک اسلامى، دغدغه اصلى لائیک ها شده است. حضور قدرتمند اسلام گرایان در هرم قدرت سیاسى، افزایش چشم گیر نهادهاى دینیِ اجتماعى، قدرتمند شدن روزافزون احزاب اسلامى و حضور پررنگ مسلمانان در مساجد، افزایش چشم گیر انتشارات اسلامى، رشد قابل توجه موسسه هاى آموزشى اسلامى، توجه روز افزون دختران جوان ترکیه به حجاب و... از جمله نشانه هاى ناکامى لائیسیسمِ ترکیه و شکل گیرى هویت ترک ها بر اساس آموزه هاى اسلامى است.(6)
بر اساس این مدل تحلیلى، مسائل و معضلات موجود برسر راه جامعه ایرانى نیز ممکن است ریشه در مقوله و مسئله "هویت" داشته باشد؛ مسائلى نظیر حجاب و عفاف، امنیت اجتماعى و... دغدغه اصلى مردم و مسئولین شده است. بسیارى بر این باورند که ضعف و ناکارآمدى قوانین بازدارنده، موجب وقوع چنین معضلاتى در جامعه ما شده، که از بارزترین ناهنجارى هاى این روزهاى جامعه مى توان به قتل، خفت گیرى، زوگیرى، تجاوز به عنف و دسته جمعى و بسیارى از جرائم ریز و درشت دیگر اشاره کرد که حتى ذکر مصادیق آن نیز باعث شرم سارى انسان مى گردد؛ زیرا هیچ یک از این نابهنجارى ها زیبنده و در شان جامعه اسلامى نیست و لذا مهم ترین پاسخى که برخى براى وقوع این معضلات فراهم آورده اند، کاهش پایبندى افراد جامعه به آموزه هاى اسلامى است. اما در مورد این که علل این کاهش چیست و ریشه در کجا دارد؟ بحث مفصلى مى طلبد که از حوصله این نوشتار خارج است. اما پاسخ اجمالى به این قبیل پرسش ها را مى توان در یک کلمه خلاصه نمود: "هویت"؛ یعنى اگر جامعه نتواند هویتى براى خود تعریف نماید و دچار بى هویتى گردد، شاهد افزایش روز افزون نابهنجارى هایى خواهیم بود که به برخى از آنها اشاره شد. در برابر جوانان امروز، هویت هاى متعددى وجود دارند: اسلام، ایران، غرب، اما آنچه که به نظر مى رسد این است که نسل جوان ایرانى در انتخاب هویت براى خویش دچار معضل شده و همین امر سبب گسست میان نسل هاى موجود ایران شده است؛ چرا که هویت نسل هاى پدران ما را اسلام - ایران مى ساخت و این هویت در تعارض با غرب معنا مى شد؛ یعنى دشمنِ این هویت، غرب معرفى شده بود و با تکیه به این هویت بود که انقلاب اسلامى را خلق کرد، و با پایدارى چشم گیرى، جنگ را مدیریت نمود و از آن سربلند بیرون آمد. اما نسل حاضر با مردد ماندن میان گزینه هاى فوق، انقطاع میان خود و جامعه و نسل هاى پیشین را سبب شده است. اگرچه بخشى از جامعه در تلاش است تا به سمت غرب و غربى شدن حرکت نماید( و همواره از زمان شناخت غرب این مسئله در ایران جریان داشته است) اما با توجه به این که جهان غیر غربى همواره "دیگر"7 غرب تلقى مى شود، لذإ؛ف ف ع ة هیچ گاه هویت خود را به سایر تمدن ها نمى دهد. در نتیجه، این تمدن ها به مرز اضمحلال و انحطاط مى رسند؛ زیرا تبدیل به جوامعى بى هویت و بى تمدن مى گردند. به عبارت دیگر اگر ما مسلمان نباشیم نمى توانیم پویایى و تحولى در تمدن خود و جهان ایجاد نماییم.8 جلوه هاى این تحول در ناهنجارى هاى اجتماعى رخ نموده است؛ زیرا هویت، سبب پایبندى به آموزه هاى تمدنى مى گردد و هر عملى که سبب افول تمدن مى گردد را مضموم خواهد شمرد و لذا مقایسه میان پرونده هاى قضایى کشورهایى؛ چون مالزى، و ژاپن با کشورى؛ مثل ایران، فرضیه هاى فوق را اثبات خواهد نمود. از سویى دیگر آنچه که مسلم است، افزایش بازدارنده ها تاثیر قابل توجهى بر ناهنجارى ها نخواهد داشت؛ زیرا منشأ تولید؛ یعنى گرایش به بى هویتى، و گسست نسل ها که سبب عدم انتقال ارزش هاى نسل هاى پیشین به نسل هاى کنونى مى شود، روز به روز در حال تقویت شدن است و همین امر سبب مقاومت روز افزون در برابر قوانین بازدارنده خواهد شد. بحران هاى مختلف اجتماعى؛ نظیر بحران هاى جنسى در ایران به نوعى معلول این بى هویتى است؛ یعنى تا زمانى که فرد، هویت و هدفى براى زندگى خود ترسیم نکرده باشد، هر نوع اقدامى را براى خود مجاز مى شمارد.

فرایند شکل گیرى هویت

اگرچه مولفه هایى که در شکل گیرى هویت سهیم اند؛ هم چون علم، هنر، دین، تکنولوژى، فرهنگ، ادبیات، تاریخ و... متعدد هستند و همگى مى توانند در شکل دهى هویت فردى و جمعى نقش ایفا کنند، اما گام اصلى با تصور شخص از خود، و تصور جامعه از خود مرتبط است. به عبارت دیگر، اگر بخواهیم ببینیم که یک جامعه خاص داراى چه هویتى است، بایستى ببینیم که چه تصورى از خود دارد. کشف این تصور در تعریفى که فرد از خود ارائه مى دهد متبلور مى شود. و همین طور است کشف هویت جمعى؛ یعنى در کشف هویت جمعى باید دید که جامعه چه تعریفى از خود ارائه مى دهد.
شاید برخى گمان کنند، هنگامى که مى گوییم "تصور" و "تعریف"، مرادمان عبارت هاى کلیشه اى است که افراد در تعریف خود و یا جامعه خود بیان مى کنند؛ نظیر ملت بزرگ و قهرمان، ملت سرافراز و .... اما واقعیت چیز دیگرى است. مرادمان این است که فرد در خلوت خود چه تصورى از خود دارد؟ اگر این تصور مثبت باشد، هویت فرد نیز بر اساس آن شکل گرفته و فرد را به جلو سوق مى دهد و همین امر بر جامعه نیز قابل حمل است. آیا افراد یک جامعه هنگامى که خود و جامعه خود را با سایر جوامع مقایسه مى کنند، خود را ملت بزرگ و... مى بینند؟ اگر این طور است، غرب زدگى موجود در جامعه، مهاجرت براى کسب علم و بسیارى از مسائل کلان دیگر را چگونه مى توان توجیه نمود؟ زیرا به عنوان مثال، غرب زدگى؛ یعنى بى هویتى، مهاجرت و پناه بردن به سایر کشورها؛ یعنى عقب ماندگى که نماد بى هویتى است و قس على هذا. به عنوان مثال در جریان انقلاب اسلامى ایران و طول جنگ تحمیلى، چه امرى سبب شد تا جامعه ایران با شور و شوق فراوان براى دست یابى به هدف به تکاپو بپردازد. در جنگ تحمیلى مردم از جان و مال خود گذشتند تا به اهداف فردى و ملى خود برسند، که همان دفاع از اسلام و ایران بود و در حوزه غرب نیز مى توان به تحولات امریکا اشاره کرد که چه مسئله اى باعث مى شود تا افکار عمومى در کشور امریکا در مقابل حضور این کشور در جنگ هاى متعددى، از جمله جنگ هاى جهانى اول و دوم، جنگ ویتنام و عراق، و افغانستان و مجددا عراق و اکنون لیبى و .... واکنش شدیدى نشان ندهند، بلکه به گواه تاریخ در پاره اى از مواقع با سعه صدر هزینه هاى آن را نیز بپردازند؟ و خود و رهبران خود را در قامت منجى براى سایر کشورها ببینند. آیا این امر غیر از هویت رسالت گرایى و منجى بودن براى سایر جوامع و تلاش براى نجات آنها، از دیگرى حکایت مى کند؟ زمانى که تمامى ملت امریکا هویت خود را برمبناى رسالت گرایى و منجى بودن تعریف مى کنند و تصور واقعى در جامعه نیز همین گونه است، نتیجه آن هم کاملاً قابل پیش بینى است.
بنابراین، هویت، گام نخست تمدن سازى است و بدون توجه به آن نمى توان به تمدن دست یافت. هویت فردى و اجتماعى، به طور خلاصه؛ یعنى تصورى که "من" از "خود"9 و "شما" از "خود" و "جامعه" از "خود" دارد. اگر ما تصورى مثبت از خود داشته باشیم؛ یعنى خود را دوست داشته باشیم، همواره به خود محبت خواهیم کرد و تلاش خواهیم نمود که هر روز در وضعیت بهترى زندگى کنیم. البته این امر نباید با خودپرستى و یا خودشیفتگى افراطى و... اشتباه گرفته شود؛ یعنى اگر فرد و یا جامعه براى خودش ارزش قائل نباشد، هیچ گاه براى بهتر شدن اوضاع تلاش نخواهد کرد. مى توان از کلام حضرت امیر براى این مسئله شاهد مثال آورد که فرمودند: "هرکه دو روزش شبیه هم باشد فریب خورده و هر کسى که فردایش از امروزش بدتر باشد ملعون است". بنابراین، کسى که براى خودش ارزش قائل نباشد، هیچ تلاشى هم براى خود نخواهد کرد و در نتیجه، هیچ تولیدى صورت نخواهد گرفت. پس اگر به خود، و دیگران عشق مى ورزیم، بایستى عشق، محبت، ثروت، معنویت، عقلانیت و .... تولید کنیم و اگر حال و روز ما چنین نیست، پس مشمول کلام حضرت امیر(ع) هستیم.
آنچه که در تمدن هاى کنونى حضور دارد، هویتى منسجم و یک پارچه است که به شکل گیرى تمدنى پیشرو منجر مى شود. مردم ژاپن در زلزله اخیر نشان دادند که جزء نجیب ترین ملل جهان هستند. اگر چه صدمات ناشى از زلزله با کمتر زلزله اى قابل مقایسه است، اما آمارهاى وقوع نابهنجارى هاى اجتماعى نشان مى دهند که مردم ژاپن حتى در سخت ترین اوضاع، تجاوز به حقوق دیگران و تعدى از قوانین جامعه را مجاز نمى دانند؛ زیرا هویت آنها در درون آن جامعه شکل گرفته و داشتن تصورى صحیح از خود، اجازه ظلم به خویشتن را به آنها نمى دهد. بنابراین، یکى از شرایطى که مى توان نمود بارز تصور افراد جامعه از خود را مشاهده نمود، شرایط بحرانى مى باشد. و خلاصه آن که هویت؛ یعنى تصور فرد از خودش، و تمدن؛ یعنى به مرحله فعل در آمدن آن هویت.

هویت و الگوى اسلامى ایرانى پیشرفت

الگوى اسلامى ایرانى پیشرفت در صدد است تا تمدنى اسلامى ایرانى را به ارمغان بیاورد، اما مقدمه واجب این تمدن، هویتى اسلامى - ایرانى است و تا زمانى که این هویت شکل نگیرد، اجرا و دست یابى عملى به این الگو و نهایتا دست یابى به تمدنى اسلامى ایرانى امرى غیرممکن خواهد بود. بسیارى، وقوع انقلاب اسلامى را نمادى از شکل گیرى هویت اسلامى مى دانند. اگر چنین است نبایستى در صدد باشیم که به صورت جبرى و تحمیلى در جستجوى تمدن اسلامى برآییم؛ زیرا خود این هویت، الگوى دست یابى به تمدن اسلامى را به ما خواهد داد. اگر جامعه و افراد موجود در آن تصورى اسلامى- ایرانى از خود داشته باشند، و به ثبات در هویت یابى رسیده باشند، خلق الگو گامى آسان در رسیدن به تمدن مورد نظر خواهد بود زیرا هدف، قله و مقصد کاملا مشخص است، اما اگر با گذشت سه دهه از انقلاب نتوانیم به ثبات در هویت برسیم، نتیجه این مى شود که الگویى خلق نمى شود تا در پرتو آن تمدنى خلق شود. به عبارت دیگر، تمدن، معلول هویت است و الگو در قامت مدلى براى به فعل رساندن این هویت خواهد بود. به عبارت دیگر، از جمله مشکلات موجود بر سر راه پیشرفت و توسعه ایران اسلامى، مسئله هویت خواهد بود.
الگوى اسلامى ایرانى پیشرفت در ارتباط با مسئله هویت، کارکرد مثبتى ایفا خواد نمود؛ یعنى اگر این الگو با موفقیتى (هرچند نسبى) روبرو شود، ثابت خواهد کرد که معضل امروز ایران هویت نیست و جامعه توانسته از بحران هویت رها شود و از سویى دیگر، اگر موانعى بر سر فرایند اجراى این الگو ایجاد شود، نمایانگر وجود معضله هویت در جامعه خواهد بود. به دیگر بیان، اگر این پرسش مطرح شود، که چرا تمدنى در جامعه متولد نشده است، پاسخ این خواهد بود که، از آنجایى که هویت مرتبط با تمدن شکل نگرفته، تلاش ها جهت دست یابى به تمدن نیز عقیم مانده است؛ یعنى هویت ما چیز دیگرى بود، ولى اصرار داشتیم که به سمت دیگرى برویم. در عصر حاضر آن چه که سبب ایجاد الگویى براى پیشرفت و توسعه مى شود نخستین گام آن هویت سازى است و تا هویت شکل نگیرد، تمدن نیز جوانه نخواهد زد. الگوى اسلامى ایرانى پیشرفت در صدد است تا بر اساس دو مؤلفه ایران و اسلام گام در راه پیشرفت ایران نهد و مى توان از این الگو چنین برداشت نمود که مقام معظم رهبرى هویت ایرانى را براساس دو مؤلفه ایران و اسلام سنجیده و قائلند که این دو عنصر تشکیل دهنده هویت ایرانى اند. و تاکید بر اصطلاح پیشرفت به جاى توسعه، نماد دیگر بودن غرب نسبت به این هویت است؛ زیرا توسعه، بار ارزشى خاص خود را دارد که مخصوص تمدن غرب است.
بنابراین، براى اجراى هر چه بهتر این الگو، تقویت بنیان هاى هویتى فردى و اجتماعى نخستین گام است؛ یعنى این الگو باید چند محور را همزمان به پیش ببرد. هم باید هویت سازى کند، هم باید مدل سازى براى دست یابى به تمدن را اجرا نماید و نهایتا بایستى تمدن سازى نماید؛ یعنى الگویى باشد براى هویتِ تمدن ساز.

پی نوشت ها :

1. پژوهشگر گروه مطالعات اسلام و غرب، پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامى.
2. رجایى، فرهنگ؛ مشکله هویت ایرانیان امروز، ص 1، تهران، نشر نى، 1385.
.Identity .3
.Civilization .4
5. یوکیچى، فوکوتساوا؛ نظریه تمدن، ترجمه چنگیز پهلوان، تهران، نشر گیو، 1379، 273-288.
6. زارع، محمدرضا؛ علل رشد اسلام گرایى در ترکیه، ص 34 - 33، تهران، موسسه مطالعات اندیشه سازان نور، چاپ اول، 1383.
.Other .7
8. حافظویچ، رشید، هویت یابى و بازگنشت تمدنى، پگاه حوزه، شماره 294، ص 6-7.
.Self .9

منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 309

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط