حقیقت ایمان: بررسی ایمان در قرآن و نقد نظریه شبستری

این مقاله با رویکرد تحلیلی و اسنادی، بند بند کلام را به آیه آیه کتاب عرضه کرده است . ریشه ایمان و متعلقات آن، صفات ایمان مؤمنان و نیز لوازم ایمان از قرآن گرفته شده است . و در نهایت،
دوشنبه، 1 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حقیقت ایمان: بررسی ایمان در قرآن و نقد نظریه شبستری

 

حقیقت ایمان: بررسی ایمان در قرآن و نقد نظریه شبستری
 


نویسندگان:حامد حسینیان (*) و سید علی حسنی (**)



 

چکیده

کتاب «ایمان و آزادی» مجتهد شبستری قرائتی دگر از ایمان در کتاب هدایت دارد. سخنان نویسنده هر چند شیرین است، اما نباید حلاوت کلام، فریبی شود تا از حقیقت آن باز بمانیم . بهتر است با همان مبانی هرمنوتیکی فهم کتاب و سنت، به منبع رجوع کرد و آب را از سرچشمه نوشید . ایمان در قرائت شبستری به تجربه دینی تفسیر می شود و در احیای دین به احیای تجربه دینی بسنده می شود .
این مقاله با رویکرد تحلیلی و اسنادی، بند بند کلام را به آیه آیه کتاب عرضه کرده است . ریشه ایمان و متعلقات آن، صفات ایمان مؤمنان و نیز لوازم ایمان از قرآن گرفته شده است . و در نهایت، مدعیات با ادعاهای قرآن در کنار هم آمده و قضاوتبه خوانندگان سپرده شده است .
کلید واژه ها: حقیقت ایمان، شریعت، صفات اخلاقی، گناه، هدایت

مقدمه

کتاب ایمان و آزادی را از نمایشگاه کتاب خریده بودم . فراغتی برای قرائت مجتهد شبستری نمی یافتم . بالأخره فراغت حاصل شد و آیه های کتاب ایمان مجتهد را تلاوت کردم تا بر ایمانم افزوده شود . قصدم این بود که دل به صدای ایمان سپارم و خاطر آسوده کنم . کلامش شیرین بود و من در هر کلام شیرینی حذرمی کردم تا مبادا حلاوتش، هوش از من برباید . آموخته بودم که هر کلامی را باید به محک کلام خدا سنجه کنم تا سره را از ناسره تشخیص دهم.
پس قرائت کتاب، به سراغ معیار رفتم . کتاب را به دقت در هفت روز خوانده بودم و با دقتی بیشتر در هفتاد روز بر قرآن عرضه می کردم . برای اینکه صحیح قضاوت کرده باشم . تمام آیات قرآن را که واژه ایمان و مشتقاتش در آن به کار رفته بود، آیه به آیه تدبر کردم . هر چند برای یافتن پرسش هایی که در ذهنم ایجاد شده بود می توانستم از آیاتی دیگر یا از بحث های کلامی و عقلی استفاده کنم، اما در این نوشتار از تمسک به آیاتی که واژه ایمان در آنها به صراحت آمده باشد، فراتر نرفتم .
چند صباحی که گذشت کار به اتمام رسید و باید شرح این دو سفر را می نوشتم ؛ سیری در ایمان و آزادی و سیری در قرآن در باب ایمان . در سیر نگارش این مقاله ابتدا قرائت مجتهد شبستری را از مسئله ایمان تدوین کردم . این بخش از مقاله، تدوین و دسته بندی کلمات ایشان در کتاب ایمان و آزادی است که گردآوری مجموعه مقالات ایشان است . در بخش دوم، فارغ از مدعیات بخش اول، ایمان را در قرآن بررسی کردم . در هر قسمت هر ادعایی را به تمام آیاتی که یافته بودم در پی نوشت های مقاله مستند کردم و گاه برای تبرک، نمونه هایی را در متن آوردم، چه اینکه اگر می خواستم تمام آیات را اشاره کنم، مثنوی ایمان به درازا می کشید پس به اجمال گذراندم و تفصیل را به خواننده واگذار کردم . در بخش پایانی مقاله، به نقد و ارزیابی کتاب پرداخته و قضاوت را در بخش نتایج، عرضه کردم . باشد که در این قضاوت از هرمنوتیک کتاب و سنت تخطی ننموده و فهم خود را به قرآن تحمیل نکرده باشم.

سیری در ایمان و آزادی (مجموعه مقالاتی از مجتهد شبستری)

ایمان یک حس معنوی است

ایمان ابراهیمی نتیجه تسلیم و انجذاب در برابر پیام خداست . (1) «ایمان این است که انسان، مخاطب خداوند قرار گیرد ؛ کسی که می شنود ایمان دارد . مؤمنانه زیستن، شنونده زیستن است، نه انباشتن یک سلسله اصول عقاید خشک در ذهن». (2)
«در قرآن گفته نشده است مؤمنان کسانی هستند که عقیده دارنده، عالم خدایی دارد . اصلا واژه عقیده در قرآن نیامده است . شما وقتی حالات مؤمنان را در قرآن بررسی می کنید به یک سلسله حالا وجودی برخورد می کنید، مثلا مؤمنان کسانی هستند که وقتی حق را می بینند و می شنوند، اشک از چشمانشان سرازیر می شود ؛ کسانی هستند که در جهان، آیات خدا را می بینند ؛ کسانی هستند که قرآن شفای دردهای آن هاست ؛ کسانی هستند که با یاد خدا دل های آنها آرام می گیرد». (3)
ایمان در عصر رسولان، متفکرانه نبوده است . «معاصرین پیامبر مجال آن را نمی یابند که خود را کناری کشیده و به تفکر و تعقل بپردازند و در عصر رسول خدا علم کلامی موجود نیست »، (4) حتی معجزه ها هم پذیرش منطقی و معقول نداشته اند . این طور نبوده است که معجزه بر رسالت رسول دلالت یقینی و قطعی داشته باشد . «میان وقوع معجزه به دست پیامبران و صدق دعوت نبوت آنها ملازمه منطقی وجود ندارد، اما وقوع چنین پدیده هایی انسان ها را آماده پذیرش ایمان می کند تا ایمان آورند». (5)

ایمان ایدئولوژی نیست

«ایمان، ایدئولوژی و عقیده نیست . اصولا در متون دینی ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام ) این تعبیر عقیده که متأسفانه در جامعه ما ایمان اشخاص را با آن می سنجند، به کار نرفته است . ایمان را اصلا به جامعه نمی توان نسبت داد . ایمان هویت اجتماعی ندارد و وسیله رسیدن به اهداف اجتماعی نمی تواند قرار بگیرد .
وقتی معلوم گردد ایمان چه نیست، روشن می شود که انتظاری که معمولا انسان ها از عزم اجتماعی و سیاست و دانش متودیک و ایدئولوژی و عقیده و مانند اینها دارند، از ایمان نمی توان داشت ؛ یعنی نمی توان ایمان افراد را وسیله برقراری نظم اجتماعی قرار داد یا آن را وسیله اعمال سیاست های معینی نمود». (6)
«این جانب قبول ندارم که انبیا ایدئولوژی آوردند . انبیا دعوت به ایمان کردند و ایمان غیر ایدئولوژی است . همچنین هدف انبیا به عنوان نبی، احیای تجربه دینی و تعبیر صحیح آن بود . آن چه در بیرون و زندگی اجتماعی اتفاق می افتاد، محصول عوامل زیادی بود که یکی از آنها ایمان مردم بود . اصلا مطلب این نبود که پیامبران درون مردم را تغییر می دادند تا واقعیت های اجتماعی تغییر پیدا کند . تغییر واقعیت های اجتماعی محاسبات و مقدمات و علل خود را دارد و تنها با تغییر درون مردم واقعیت های اجتماعی عوض نمی شود . اگر پیامبری مانند پیامبر اسلام
توانست واقعیت های اجتماعی را نیزتغییر دهد برای این بود که مانند یک سیاست مدار وارد فعالیت های سیاسی شد، اقدامات سیاسی انجام داد و علاوه بر اینکه نبی بود و از غیب با خبر شده بود، یک سیاست مدار بسیار باهوش و عاقل هم بود». (7)
«از تحلیل مفهوم ایمان با مراجعه به متون دینی بر نمی آید که حکومت جامعه ما دموکراتیک باید باشد، ولی چون واقعیت اجتماعی، آن را می طلبد، انسان های مؤمن باید با این واقعیت، نسبتی برقرار کنند ... امروز شکل معقول برقراری نسبت با واقعیت اجتماعی جامعه ما تنها به صورت یک حکومت دموکراتیک میسر است ». (8)

معیار و احیای دین، تجربه دینی است

ادیان سه سطح دارند: اعمال و شعائر، ایده ها و عقاید و تجربه های دینی. «اگر تجربه ها وجود نداشته باشند، آن اعمال و شعائر، جز یک سلسله عادات عرفی و اجتماعی و فرهنگی چیزی نخواهند بود . این جانب، اصل و اساس دین داری را در تجربه ها می دانم .. در قرآن مجید دین به معنای مجموعه ای از گزاره های القا شده به وسیله وحی که انسان باید آن را قبول کند، نیامده است ... در قرآن کسی دین دار است که مؤمن است و کسی مؤمن است که این شناخت ها را بر اساس تجربه های ایمانی دارد». (9)
«در این صورت، احیای دین را بیش از هر چیز در احیای آن تجربه ها باید جست و جو کرد . هر گاه در عصری آن تجربه ها احیا شود، دین احیا شده است . البته متناسب با آن تجربه ها سطح شناخت و عقیده ها با آنها هماهنگ می شود و همین طور است اعمال و شعائر ... ممکن است اعمال و رفتار مردم یک جامعه در عصر معینی ظاهر دینی داشته باشد، ولی اصلا بر تجربه دینی متکی نباشد، بلکه بر عادت ها و منافع و آداب و رسوم متکی باشد». (10)
حتی در مورد رفتار و مبارزات سیاسی هم می توان گفت: «اگر در تجربه های دینی یک مبارز تحولاتی پیدا شده است، حرکت او هم دینی بوده است ». (11) «به نظر بنده اگر کسی با قصد قربت با ظلم و استبداد مبارزه کند و این مبارزه همراه تجربه معنوی دینی باشد، قطعا این عمل دینی او یک عمل دینی است ... البته اینکه مکانیسم مبارزه با ظلم چیست و جامعه سالم چگونه به وجود می آید مربوط به علم و تجربه و مدیریت دین است». (12)

ایمان و نو شدن مدام

«ایمان محتوایی دارد که دائما دچار نوسان ها، تغییر شکل ها و خط ها می شود. انسان با ایمان احساس می کند ممکن است زیر پایش خالی شود . شخص مؤمن با انتخاب مستمر باید دائما از
این ورطه ها خود را بیرون کشد . این تصور که انسان یک بار به تمام حقیقت دست پیدا می کند و پس از آن بر همگان واجب می شود همان گونه بیندیشند که او می اندیشد و کسی نباید او را نقد کند، تصور ساده لوحانه یا خودپسندانه ای است».(13)
«دوام یک ایمان، واقعی در یک جامعه در صورتی ممکن است که ایمان، هویت انتخاب آگاهانه را در آن جامعه از دست ندهد ... و مؤمنان بتوانند دائما سخن خود را تو کنند، همان طور که در علم و فلسفه و سایر علوم نمی شود». (14)
«در الاهیات اسلام معنای تسلیم که اساس مسلمانی است، تسلیم در برابر حادثه تاریخی آمرزش که یک بار اتفاق افتاده و استمرار دارد نیست، بلکه تسلیم در برابر اراده تکوینی و تشریعی خداوند است که در هر عصر، زنده و فعال است . چون بافت اسلام چنین است معنای دینی مسلمان زیستن در هر عصر، فهم سنت مستمر گذشته و زیستن با آن نیست و سنت دینی، تاریخی و زبانی به مثابه اصل و اساس دوام اسلام و مسلمانی برای مسلمانان مطرح نمی باشد . چون این سنت مطرح نیست تجدد به معنای پیدایش یک آنتی تزدراین سنت وسپس رویارویی سنت وتجدد در معنای دینی عقیدتی، هم برای آنان مطرح نیست». (15)
«معنای مسلمانی در هر عصر برقرار کردن یک رابطه زنده و دگرگون ساز با خداوند در همان عصر است و خمیر مایه آن، تجربه و فهم شخصی هر انسان از وحی اسلامی است نه یک سنت دینی تاریخی مستمر». (16)

هر عصری تجربه ای متفاوت خواهد داشت

«هر سخنی یک سخن تاریخ مند است و به این جهت هیچ بیانی و هیچ سخنی در مورد خداوند جهان سخنی نهایی نیست . فلسفه و الاهیات و کلام و عرفان، تاریخ مند هستند». (17)
از آغاز هم فهم مسلمانان دیگر برای دیگران حجت نبوده است . «از آغاز اسلام مسلمانان هر عصر به خود اجازه می دهند در همان عصر به فهم و تفسیر قرآن بپردازند، بدون اینکه فهم و تفسیر مسلمانان عصرهای گذشته برای آنان حجت و الزام آور باشد». (18)
«من که در این عصر زندگی می کنم انسانی هستم متفاوت با انسان های عصرهای قبل، آگاهی های من متفاوت است، سازمان روانی و روحی من متفاوت است . من امروز مراجعه می کنم به سنت دینی گذشته خودم ؛ یعنی کتاب و سنت و تحلیل ها و تجربه های اولیای دین اسلام تا ببینم برای خود من چه تجربه ای و چه تعبیری حاصل می شود . ملاک من تجربه هایی است که برای خود من حاصل می شود». (19)

شریعت جاودانه نیست

«آن چه درباره روابط خانوادگی، روابط اجتماعی، حکومت، قضاوت، مجازات و معاملات و مانند اینها که به صورت امضائات بی تصرف یا امضائات همراه اصلاح و تعدیل در کتاب و سنت وجود دارد، ابداعات کتاب و سنت به منظور تعیین قوانین جاودانه برای روابط حقوقی خانواده و یا جامعه و یا مسئله حکومت و مانند اینها نمی باشد . در این اصلاحات، آنچه جاودان است اصول ارزشی است که اهداف اصلاحات و تعدیل کتاب و سنت می باشند ... چنان که نظام برده داری یک شاهد بارز برای این موضوع است» . (20)
«اینها همه ناظر به واقعیات آن جامعه است و به مصداق های ارزش های کلی مؤمنان در آن عصر و جامعه معین مربوط است و به این ترتیب، آنچه جاودانه است، ارزش های کلی است و نه روش و قانون ها، آن ارزش های کلی هم در هر عصری باید تفسیر شوند». (21)

لزوم پالایش نهادهای دینی

«با نهادی شدن دین، خدا در چارچوب کلیسا، مسجد، فلسفه دینی، الاهیات، قوانین، آداب رسوم و خواسته های متولیان دین و منافع گروهی و طبقه ای، اوضاع و احوال خانوادگی و شعائر مذهب محدود می شود . تمام اینها حجاب چهره الوهیت می گردد... از آن طرف نمی شود انسان در این عالم، زندگی کند و نهاد دینی نداشته باشد . ... پس چاره چیست ؟ نهادهای دینی دائما باید پالایش شوند، دائما باید شرک زدایی شوند». (22)
«اگرنهادهای دینی در هرعصر اصلاح نشوند،آن آفت حتما بروز خواهدکرد.قوانین دینی،شعائر وآداب ورسوم دینی ،الاهیات دینی،موسسات دینی وکل دستگاه ایمان ودین داری باید درهرعصری بامعیار یاد شده سنجیده شود».(23)
در این راستا «علمای دین باید در تلطیف کردن دین بکوشند، نه در خشن کردن دین . وظیفه عالم دین تلطیف و غبارزدایی است، ایجاد محبت و شکوفا کردن درون هاست . شما فکرمی کنیدکه انبیا چه می کردند که دائما با آنها مخالفت می شد . مسئله این است که انبیا نهاده ها و تفکر موجود دینی را متلاشی می کردند و می خواستند از طریق متلاشی کردن وضع موجود، سیمای دیگری از خداوند نشان دهند». (24)

سیری در قرآن در باب ایمان

استعمال ریشه «امن» در قرآن
این ریشه در استعمال ثلاثی مجرد آن دو معنا آمده است :
الف . ایمن بودن و امنیت داشت ؛ (25)
ب . اطمینان کردن . (بقره: 283 ؛ یوسف: 46)
در استعمال ثلاثی مزید (باب افعال) به این دو معنا آمده است:
الف . ایمان آوردن (26) (در این معنا کفر و مشتقات آن در مقابل ایمان به کار برده شده است) ؛ (27) ب. تصدیق کردن . (توبه: 61 ؛ یوسف: 17)

متعلق ایمان

در این سیری که در کتاب هدایت نمودم، هر جا برای ایمان متعلقی ذکر شده بود، جداگانه یادداشت کردم . برای مثال، در آیه (177) سوره بقره، متعلقات ایمان چنین آمده است: «لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من آمن بالله و الیوم الاخر و الملائکه و الکتاب». در این آیه، ایمان به خدا، روز واپسین، ملائکه و کتاب تعلق گرفته است .
در این سیر، احتمال دارد که از برخی آیات غفلت کرده باشم و یا خواننده نظر من را در برگرداندن ضمیرهای به کار رفته در این آیات نپذیرد، ولی به هر حال می توان به طور تقریبا نزدیک به واقعی، آماری از آن چه ایمان در گروه آن است بیان کرد تا در فهم ایمان ما را رهنمود باشد . آنچه مرا در این سیر حاصل شد چنین است:
در قرآن(22) عنوان به عنوان متعلق ایمان بیان شده است . این عناوین بر حسب فراوانی تکرار، در(10) رتبه جای می گیرند:
1.خدا وآخرت ؛ (28)
2.آخرت ؛ (29)
3.در این رتبه، دو عنوان مشترک هستند:
الف . خدا ؛ (30)
ب. خدا و رسول ؛ (31)
4. آن چه خدا نازل کرده است ؛ (32)
5. آیات ؛ (33)
6. خدا و آنچه نازل کرده است ؛ (34)
7. در این رتبه، دو عنوان مشترک هستند:
الف .رب ؛ (35)
ب. قرآن ؛ (36)
8. رسول یا رسل یا دعی الله؛ (37)
9. در این رتبه، چهار عنوان مشترک هستند:
الف . کتاب ؛ (قصص: 52 ؛ عنکبوت: 47)
ب. خدا، رسول و آنچه نازل کرده است ؛ (مائده: 81 ؛ تغابن: 8)
ج. آیه ؛ (انعام: 109 ؛ اعراف: 146)
د. بینات ؛ (یونس: 13 و 74)
10. در این رتبه، هشت عنوان مشترک هستند:
الف . خدا و آخرت و ملائکه، کتاب و نبیین ؛ (بقره: 177)
ب . خدا، ملائکه، کتاب و نبیین ؛ (بقره: 285)
ج . خدا و کلمات الاهی ؛ (اعراف: 158)
د. خدا و آیات ؛ (جاثیه: 6)
ه. رحمان ؛ (ملک: 22)
و. لقاء رب ؛ (انعام: 154)
ز. غیب ؛ (بقره: 3)
ح. رشد و هدایت ؛ (جن: 2 و 3)
همه این22 عنوان را می توانیم در هشت عنوان خلاصه کنیم . با این حساب، ترغیب عناوین بر حسب فراوانی آنها چنین می شود:
1.ایمان به خداوند (70 مرتبه) ؛
2.ایمان به وحی و آن چه نازل شده است (40 مرتبه) ؛
3.ایمان به آخرت و لقاء خداوند (36 مرتبه ) ؛
4.ایمان به پیامبر، پیامبران و رسولان الاهی (23 مرتبه ) ؛
5.ایمان به نشانه های الاهی (9 مرتبه ) ؛
6.ایمان به طریق رشد و هدایت (2 مرتبه ) ؛
7.ایمان به ملائک (2 مرتبه ) ؛
8.ایمان به غیب (1 مرتبه ) ؛

ایمان عالمانه است

سال هاست ایمان گرایان مغرب زمین این سؤال را به ذهن انداخته اند که ایمان عاشقانه است یا عالمانه ؟ به فرض اینکه ایمان مسیحی عاشقانه باشد، ایمان مسلمانان چگونه است ؟
قرآن در توصیف ایمان مؤمنان به دین اسلام می گوید: «این راسخان در علم هستند که به حقیقت ایمان دست می یازند». درآیه(107) سوره اسراء چنین آمده است: «قل آمنوا به اولا تؤمنوا ان الذین اوتوا العلم من قبله اذا یتلی اذا یتلی علیهم یخرون للأذقان سجدا».
در هفتمین آیه آل عمران تلاوت می کنیم: آنان که دل هاشان بیمار است، درآیات متشابه فتنه انگیزی می کنند، اما تنها این راسخان در علم اند که تأویل آیات را می دانند: «هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون امنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولوا الالباب ».
مؤمنان طبق بیان قرآن، همان کسانی هستند که اهل علم اند و به درایت علمشان می دانند آنچه به آن ایمان آورده اند حق است: «و لیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربک فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم و ان الله لهاد الذین آمنوا الی صراط مستقیم ». (حج: 54)
حتی در این بیان، شک و تردید هم از مؤمنان نفی شده است: «انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله و اولئک هم الصادقون». (حجرات: 15)
این آیات، نمونه هایی بود از بیانی قرآنی، در مجموع می توان گفت: ایمان طبق بیان کلام الله، ایمان هدایتی است که نصیب راسخان و پایداران در علم می شود و دیگران از آن بی بهره اند . (38) ایمان در قاموس قرآن و قرآنیان هر چند امری است که در دل رسوخ می کند، اما چنین ایمانی تنها از سر دل سپردگی نیست، بلکه به صراحت قرآن، ایمانشان به دلیل علم به حقانیت آن چیزی است که نازل شده است . (39) قرآن در بیان این امر، مؤمنان را به آنانی توصیف می کند که شک از دل هاشان ربوده شده است و تردید، راهی در ایمان آنها ندارد (سباء: 21 ؛ حجرات: 15) . قرآن برای تأکید بر این حقیقت، بارها مؤمنان را هم ردیف و دوشادوش عالمان یاد می کند (روم: 56 ؛ مجادله: 11) . شاید کلام خدا که مؤمنان را بشارت داده از تاریکی به نور هدایتشان می کنم (بقره: 257 ؛ طلاق: 11)، نیز مؤید همین نکته باشد، چرا که در این کتاب، نور کنایه از علم و حقیقت است .

موانع ایمان

استکبار، کبر و غرور پر بسامدترین مانع ایمان است که در قرآن به آن اشاره شده است . برای مثال، درآیه(22) سوره نحل آمده است: «الهکم اله واحد فالذین لا یؤمنون بالاخره قلوبهم منکره و هم مستکبرون» . درآیه( 15) سوره سجده هم که تلاوت آن سجده واجب دارد، چنین نازل شد: «انما یؤمن بایاتنا الذین اذا ذکروا بها خرّوا سجداً و سبحوا بحمد ربهم و هم لا یستکبرون».
در مجموع در آیاتی که به مسئله ایمان پرداخته شده، به چهار مانع برای ایمان برخورد کردم: الف. استکبار؛ (40) ب. کفر؛ (41) ج. فسق؛ (یونس: 33 ؛ حدید: 27) د. غفلت (مریم: 39).

ظرف ایمان، قلب است

هر امر حقیقی ظرف می خواهد. در بررسی مسئله ایمان، محلی که ایمان در آن حلول می کند بسیار مهم خواهد بود. طبق بیان قرآن ظرف ایمان، قلب های مؤمنان است.(42) برای نمونه، تبرک، متن آیه 41 سوره مائده را می نگارم. در این آیه، ایمان آوردن به دلها نسبت داده شده است:«یا ایها الرسول الذین لا یحزنک الذین یسارعون فی الفکر من الذین قالوا آمنا بافواههم و لم تؤمن قلوبهم». آیه 41 سوره حجرات نیز شرح حال اعرابی است که ادعا می کردند ایمان آورده اند، اما حقیقت این بود که تنها اسلام آورده بودند و ایمان هنوز در دلهایشان وارد نشده بود: «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم و إن تطعیوا الله و رسوله لا یلتکم من اعمالکم شیئاً ان الله غفور رحیم».

ایمان درجات دارد

چنین نیست که ایمان درجه ثابتی داشته باشد و فزونی و کاستی نپذیرید. در آیات وحی دست کم هفت بار چنین امری یادآوری شده است.(43)
از میان آیاتی که در پی نوشت ها به آن ارجاع داده ام به این دو آیه توجه می دهم:
«انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً و علی ربهم یتوکلون.» (انفال:2)
«و اذا ما انزلت سوره فمنهم من یقول ایکم زادته هذه ایماناً فاما الذین آمنوا فزادتهم ایماناً و هم یستبشرون»(توبه: 124).

لوازم ایمان

در قرآن مؤمنان به صفاتی و اعمالی توصیف شده اند. برای اینکه به گوهر ایمان دست یابیم، این توصیف ها و تعریف ها که در متن کتاب مقدس آمده است، ایمان را بهتر از هر چیزی شرح می دهند. این لوازم در سنجه ایمان نیز بسیار مؤثراند. امروزه روان شناسان دینی برای سنجش ایمان، آزمون های خاصی ترتیب داده و معیارهای خاصی تدوین می کنند و چه معیاری بهتر از بیان آنکه مؤمنان را به ایمان واداشته است.
مطلب دیگری که باید به آن اشاره شود، سیر تحقیق و تدوین این صفات از کلمات قرآنی است . در قرآن این لوازم به چند بیان آمده است:

الف . وصف صریح مؤمنان

دسته ای از آیات، مؤمنان را آشکار توصیف کرده است . به نمونه ای از این آیات متبرک می شویم:
«انما المؤمنون اذا ذکر الله و جلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و علی ربهم یتوکلون * الذین یقیمون الصلاه و مما رزقناهم ینفقون اولئک هم المؤمنون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفره و رزق کریم » (انفال: 2-4).
«والذین آمنوا وهاجروا وجاهدوا فی سبیل الله والذین آووا ونصروا اولئک هم المومنون حقا لهم مغفره ورزق کریم»(انفال:74).
«قد افلح المؤمنون * الذین هم فی صلاتهم خاشعون * و الذین هم عن اللغو معرضون * و الذین هم للزکاه فاعلون* و الذین هم لفروجهم حافظون * الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین * فمن ابتغی وراء ذلک فاولئک هم العادون * و الذین هم لأماناتهم و عهدهم راعون * و الذین هم علی صلواتهم یحافظون » (مؤمنون: 1-9).
«انماالمومنون الذین آمنوا بالله ورسوله ثم لم یرتابوا وجاهدوا باموالهم وانفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون»(حجرات:15).
«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی یستأذنوه ان الذین یستأذنونک اولئک الذین یؤمنون بالله و رسوله ...»(نور: 62).
«انما المؤمنون اخوه فأصلحوا بین اخویکم و اتقوا الله لعلکم ترحمون». (حجرات: 10)

ب. خطاب های «یا ایها الذین آمنوا»

درعلم معانی بیان گفته می شود که وقتی متکلم گروهی را به وصف خاصی صدا می زند، غرض خاصی داشته است . نوع خطابات «یا ایها الذین » های قرآنی نیز این گونه است . دراین آیات که اغلب در قالب اوامر شارع صادر شده اند، مؤمنان به وصف ایمان خویش ندا داده شده اند . معنای چنین خطابی این است که ایمان شما باید چنین اقتضا داشته باشد که به این اوامر گردن گذار باشید . برای مثال، وقتی خدا را به غفور یاد کرده و آمرزش می طلبیم ؛ یعنی خدایا بخشش، اقتضای نام غفار توست . یا وقتی پادشاهی را دادگر و عادل می خوانیم و شکایت خویش عرضه می داریم، امید رفع مشکل به عدالت حاکم داریم . با این بیان وقتی خداوند نیز ما را به نام ایمان
خطاب می کند، به این معنا خواهد بود که ایمان چه لوازمی دارد . پس در واقع این نوع بیانات نیز توصیف ایمان و مؤمنان است . به چند نمونه از این آیات توجه می دهم:
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوده الی الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ذلک خیر و احسن تاویلا». (نساء: 59)
«یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لا یهدی القوم الظالمین»(مائده: 51).
«یا ایها الذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربکم و افعلوا الخیر لعلکم تفلحون * و جاهدوا فی الله حق جهاده هو اجتباکم و ما جعل علیکم فی الدین من حرج مله ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین من قبل و فی هذا لیکون الرسول شهیدا علیکم و تکونوا شهداء علی الناس فاقیموا الصلاه و اتوا الزکاه و اعتصموا بالله هو مولاکم فنعم المولی و نعم البصیر» (حج: 77 و 78).
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقی من الربا ان کنتم مؤمنین »(بقره: 278)
«یا ایها الذین آمنوا أوفوا بالعقود» (مائده: 1)
«یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا و لا یغتب بعضکم بعضا أیحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه و اتقوا الله ان الله تواب رحیم » . (حجرات: 12)
«یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلاه ان الله مع الصابرین». (بقره: 153)

ج. آیاتی در بیان شأن اهل ایمان

در دسته ای دیگر از آیات، شأن و شئون مؤمن بودن بیان شده است . برای مثال، می گوید: آنان که ایمان آورده اند خداوند را بسیار دوست دارند ؛ یعنی مؤمن باید این طور باشد . در آیات دیگری شأن مؤمن را فروتنی، توکل، اهل عمل به شریعت، مثل امر به معروف، پرداخت زکات و اقامه نماز، بیان کرده است . از این دست آیات بسیار است و ما به نمونه هایی از آن متبرک می شویم:
«و من الناس من یتخذ من دون الله اندادا یحبونهم کحب الله و الذین آمنوا اشد حبا لله و لو یری الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوه لله جمیعا و أن الله شدید العذاب ». (بقره: 165)
]سجده واجب دارد، تلاوت نشود[ «انما یؤمن بآیاتنا الذین اذا ذکروبها خروا سجدا و سبحوا بحمد ربهم و هم لا یستکبرون». (سجده: 15)
«و ما کان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضی الله و رسوله امرا این یکون لهم الخیره من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا». (احزاب: 36)
« و علی الله فلیتوکل المؤمنون». (مائده: 11)
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم». (توبه: 71)
پس از ذکراین مقدمه به آنچه در صدد آن بودیم باز می گردیم . ما در سیر قرآنی خود در پی جمع آوری صفات و حدود مؤمنان بودیم . در مجموع سه دسته از آیاتی که بیان شد، تابلویی از ایمان و مؤمنان در قرآن ترسیم شده است که در پنج معیار طبقه بندی می کنم . ضمن بیان هر وصف، آدرس آیات آن را در پی نوشت آورده تا محققان گرامی را دست مایه ای برای تحقیقات بیشتر باشد .
درآخر – بار دیگر همان طور که در مقدمه مقاله بیان کردم – خاطر نشان می کنم که در بررسی و جمع آوری این صفات و حدود، تنها از آیاتی بهره گرفته شده است که در آنها واژه ایمان یا مشتقات آن به صراحت آمده باشد . در بسیاری از آیات دیگر همین مفاهیم به کار رفته یا به طور کنایی به ایمان نسبت داده شده است، اما برای اینکه در تحقیق خود ماهیت ایمان را بدون هیچ تردیدی بکاوم، تنها آیات ایمان را بررسی کرده ام .

در ترازوی باور و اندیشه

مؤمنان به نور حق هدایت یافته اند (بقره: 213)، توحید باورشان است (نساء: 171) و در اعتقاد خود شک و تردید ندارند . (سبأ: 21، حجرات: 15) اینان ایمانشان بر اساس تسلیم خویش، به تمام کتاب است (بقره: 85)، و چنین نیست که به برخی مؤمن باشند و به برخی کافر و تنها «بقیه الله » ؛ آن چه خدا برایشان ذخیره کرده است»، را خیر می شمارند . (هود: 86)

در ترازوی احساسات درونی و معنوی

حب خدا دردلشان موج می زند (بقره: 165) و در درگاه او فروتن هستند . (طه: 70 ؛ حدید: 16) بامدادان و شامگاهان از یاد خدا به سجده می روند (سجده: 15)، و در نمازشان خاشع اند. (مؤمنون: 2) هر چند دل هاشان به یاد خدا هراسناک است (انفال: 2)، اما از دنیا محزون نمی شوند، ترس از آن ندارند (44) و مأیوس نمی شوند . (رعد: 31)

در ترازوی عبودیت خدا و طاعت رسول صلی الله علیه و آله

اطاعت از خدا و رسول و اولوالامر شعارشان است (45) و یاری خدا، کارشان . (محمد: 7 ؛ صف: 14) چون خدا و رسول دعوتشان کنند، از اجابت کنندگان اند (انفال: 24)، و به خدا و رسولش خیانت
نمی کنند . (انفال: 27) مؤمنان در اطاعت از پیامبر کوشا هستند (بقره: 137 ؛ اعراف: 157) و چنان در خدمت اویند که اگر کاری برای خودشان پیش آمد، بدون اجازه رسول، قدم بر نمی دارند . (نور: 62)
پیامبرواهلش نزد اینان محترم هستند و ادب حضورآنان را به کمالش رعایت می کنند . (46)اگر اختلافی داشتند ، پیامبر را حکم قرار می دهند (نساء: 65)، و در مسئله ای که به نزاع رسیده اند، به خدا و رسولش باز می گردند . (نساء: 59) اگر پیامبر صلی الله علیه و آله حکمی برایشان کرد، بهتر از آن حکمی را نمی شناسند و خود رسم اطاعت به جای می آورند . (احزاب: 36 و نور: 51)

در ترازوی عمل به شریعت

مؤمنان اهل عمل صالح هستند (اسراء: 9 و کهف: 2) و شعائر دین خدا را پاس می دارند . شریعت را به سخره نمی گیرند (مائده: 2 و 57) و برای اصلاح جامعه امر به معروف و نهی از منکر را ترک نمی کنند . (توبه: 71 و 112 و غافر: 28، 30، 38) مؤمنان از نماز خویش محافظت می کنند ؛ (47) نیک وضوء می گیرند (مائده: 6) و سراسر عمر در رکوع و سجود، عاشقانه خدایشان را تسبیح می گویند . (توبه: 112 و حج 77). اینان همان آنان اند که به جماعت جمعه شتاب می گیرند (جمعه: 9) و روزه (بقره: 183) و زکات (مؤمنون: 4) برآنان فریضه شده است .
مؤمنان شکم هایشان را مراقبت می کنند و از حرام توشه بر نمی گیرند . (نساء: 29 ؛ انعام: 118) صید را در حال احرام شکار نمی کنند (مائده: 95) و به حرمت خمر لب تر نمی کنند . (نساء: 43 ؛ مائده: 90).
اینان در اقتصادشان ربا را ترک گفته اند (بقره: 278 ؛ آل عمران: 130) و پیمانه و میزان را به عدالت می کشند (اعراف: 85) . چون معامله می کنند و بر گردن، دینی می گیرند به دستور خدایشان دین را مکتوب می کنند و بر آن شاهد می گیرند تا حساب هایشان استوار باشد . (بقره: 282)
اهل ایمان برای برپا کردن آرمان شهر خویش به دنبال پیامبرشان هجرت می کنند (انفال: 74 ؛ عنکبوت: 56) و چون مؤمنان به شهر و دیار آنان می رسند و پناهی نداشته باشند، آنان را بهترین میزبان و پناهگاه خواهند بود . (انفال: 74)
اینان هر چند بین خویش خوان رحمت پهن می کنند، اما مشرکان را ناپاک می شمارند (توبه: 28) و تمام توان خود را برای مقابله با دشمن و جهاد در راه خدا به نمایش می گذارند و از جان و مال خویش دریغ نمی کنند . (48)
درجامعه مؤمنان قتل نفس از بزرگترین گناهان است (بقره: 91 ؛ نساء: 92) و قصاص شریعتی است مکتوب برای احیا جامعه (بقره: 178). مؤمنان در اجرای حدود استوار هستند (نور: 2) و حاضر شدن برای شهادت در محکمه را در حق برادران ایمانی خود پاس می دارند (مائده: 106).
حتی زنان مؤمن نیز در رعایت شریعت پارسا هستند، حدود احکام طلاق را می شناسند و عده و آنچه در رحم به امانت دارند، کتمان نمی کنند . (بقره: 228 ؛ احزاب: 49 ).

درترازوی صفات اخلاقی

آنان که ایمان گوهر جانشان شده است، به میثاق فطرت خویش وفادارند (حدید: 8) و خدایشان را از نظر نمی برند . چشمان اینان، جهان را سراسرآیه های حضرت حق می بینند (49) و دنیایشان از خدا غافلشان نمی سازد (منافقون: 9 و تغابن: 41).در این سرای از نعمت های الهی بهره می برند،اما ذکرخالق نعمت ها وشکراو رافراموش نمی کنند(بقره:172؛مائده11و117واحزاب:9و41).
اینان ترسا و پرهیزکارند . (50) ترس از قیامت در سیمای وجودشان هویداست (شورا: 18 و تحریم: 6) از این روی در این چند روز امتحان، از لغو گریزان اند (مؤمنون: 3).
ترس از خدا با وجودشان آمیخته است (آل عمران: 175 و توبه 13) وچون دلهایشان به یاد خدا خاشع است، پند پذیرند و از یاد و ذکر خود بهره می برند . (بقره: 239 و ذاریات: 55) . شیطان بر اینان تسلط ندارند و از او پیروی نمی کنند . (اعراب: 27 و نور: 21) مؤمنان راستین قامت، روحشان را از رجس و پلیدی منزه می دارند ؛ (انعام: 125) و چشمانشان را بر شهوات فرو می بندند و دامن از بی عفتی پاک می دارند . (نور: 30 و 31 ؛ مؤمنون: 5 و احزاب: 59). اینان اگر به گناهی آلوده شوند، در صف توبه کنندگان اند . (توبه: 12 . تحریم: 8).
دل آشنایان به نور ایمان چون خدای خویش را به نیکی شناخته اند، تنها و پیوسته بر او توکل می کنند (51) و چون به حسن عاقبت امیدوارند، صبوران را صبوری آموزگارند . (آل عمران: 200 و عنکبوت: 10).
مؤمنان برا ی تقرب به درگاه محبوب، وسیله می جویند (مائده: 35)، به عروه الوثقی، همان ریسمان محکم الهی که در دست اهل بیت رسول خاتم است، چنگ می زنند (بقره: 256) و از صبر و نماز مدد می جویند (بقره: 153) . اینان برای اینکه خدایشان آخرتشان را آباد سازد و درکوی رضوان جایشان دهد، مساجد، خانه های خدا در این دنیا، را آباد می کنند (توبه: 18) و برای رونق بازار دین و فراگیری دین، کوچ می کنند تا در سرچشمه ها سیراب شوند و سوغات آیین، ارمغان آورند. (توبه: 122)
در جامعه ایمانی، مؤمنان چون کسی در حق آنان تعدی کند، اهل گذشت هستند (جاثیه: 14 ؛ تغابن: 14) و با مؤمنان چنان اند که گویی برادران یک پدر و مادرند (حجرات: 10). ایثار و محبت (حشر: 9) رخسار هر روز جامعه اینان است و انفاق اموالشان (بقره: 254 و 267 ؛ انفال: 2)
هدیه ای مقرر در اموالشان، اینان چون انفاق می کنند و صدقه می دهند، آن را به منت ابطال نمی کنند . (بقره: 264)
مؤمنان چنین اند که در رعایت اخلاق معاشرت اجتماعی کوشا هستند (نور: 27 و 58 ؛ مجادله 11) به برادرانشان سوء ظن ندارند و اعمال شان را با گمان خیر، تفسیر می کنند . (نور: 12 ؛ حجرات: 12) مؤمنان اهل تمسخر نیستند و دوستان ایمانی خویش را به ریشخند نمی گیرند . (حجرات: 11)
اهل ایمان پروای کلام دارد ؛ در کلامش به گناه نجوا نمی کند (مجادله: 9) . مؤمن راستین در کلامش ثابت قدم است (52) و چون زبانش به رنگ صدق است، هرآنچه می گوید خود نیز به آن عمل می کند (صف: 2). هر چند اینان خود از راست گویان اند (53) اما چون فاسقی خبری برای آنان باز گوید دلیل و بینه طلب اند تا مبادا گرفتار شتاب عجولانه شوند . (حجرات: 6)
مؤمن آن است که امانت دار خوبی است (مؤمنون: 8) ؛ مؤمن آن است که عهد در مسلکش، مهر معتبری است و وفای به آن، پیمان محکمی . (مائده: 1 ؛ مؤمنون: 8) اظلم در قاموس مؤمنان تعریفی ندارد (نساء: 19 ؛ مریم: 60) و عدالت خوب صرف می شود . (نساء: 135 ؛ مائده: 8) مؤمنان، طرف دار صلح و آرامش اند (بقره: 208)، اما اگر دشمنان خدا از صلح در نیایند، از آنان تبعیت نمی کنند و شمشیر دشمنی هویدا می کنند (54) ؛ نه تنها بر آنان که حتی بر آنان ه بی دلیل و بدون توشه علم در آیات خدا مجادله می کنند، خشم می گیرند (غافر: 35) و برای مشرکان آمرزش طلب نمی کنند . (توبه: 113)

ایمان هدایت آفرین است

ایمان در مؤمنان هدایت می آفریند . هدایت آفرینی ایمان هم هر چند از لوازم ایمان است، اما اهمیت این موضوع می طلبید که آن را عنوانی متمایز داده و جداگانه به آن پرداخته شود .
درکلام خدا، ایمان هدایت می آفریند وموجب نزول رحمت می شود . برای مثال، درآیه(57) سوره یونس می خوانیم: «یا ایها الناس قد جاءتکم موعظه من ربکم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمه للمؤمنین » یا در آیه(203) سوره اعراف تلاوت می کنیم: «قل انما اتبع ما یوحی الی من ربی هذا بصائر من ربکم و هدی و رحمه لقوم یؤمنون».
در مجموع می توان چنین نتیجه گرفت که طبق بیان قرآن آنان که هدایت می شوند باید ایمان آورند (اسراء: 94 و کهف: 55) ؛ یعنی ایمان و هدایت به حق در یک منزلی هم قرار دارند .آنان که ایمان می آورند، خداوند هدایتشان را فزونی می بخشد . (55) جالب اینکه در آیات بسیاری
بیان شده است که ایمان به قرآن برای مؤمنان هدایت می آفریند . این بیان در قالبهای متفاوتی عرضه شده است . در مواردی گفته شده ایمان به قرآن مایه هدایت است، (اسراء: 9 ؛ کهف: 13) در جایی آمده است: شفا، هدایت و رحمت به همراه می آورد (یونس: 57) و در پنج موضع دیگر، ارمغان آن هدایت و رحمت (56) خوانده شده است . همچنین در دو جا وعده به هدایت و بشارت (بقره: 97 ؛ نمل: 2) داده شده است و در جایی به هدایت و شفا . (فصلت: 44)

پی آوردهای ایمان

مراد از پی آوردها، مفاهیمی است که هم ردیف ایمان در آیات کتاب نور نازل شده است . برای مثال، درآیه (218) سوره بقره، ایمان هم نشین مهاجرت و جهاد در راه خدا بیان شده است: «ان الذین آمنوا و الذین هاجروا وجاهدوا فی سبیل الله اولئک یرجون رحمت الله و الله غفور رحیم» . یا درآیه(18) سوره توبه، ایمان درکنار اقامه نماز، پرداخت زکات و خداترسی آمده است: «انما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الاخر و أقام الصلاه و آتی الزکاه و لم یخش الا الله فعسی اولئک ان یکونوا من المهتدین ».
جالب اینکه از(32) موضوعی که در این تحقیق، پی آورد ایمان دانسته شده است، دقیقا بیست مورد از آنها عنوانی یکسان با لوازم ایمان دارد ؛ همان لوازمی که در آیات دیگر به آن اشاره شده است و عناوین دیگر نیز در امتداد همان مفاهیم است . این خود نشان می دهد که این هم نشینی ها در آیات، بی دلیل نیست ؛ از این رو در روند تحقیق درباره ماهیت ایمان می توان به این موارد هم تمسک کرد . از آن جا که ماهیت این مفاهیم با مفاهیمی که در لوازم ایمان بیان شد، تفاوتی ندارد، این عناوین را به همان صورت پیشین دسته بندی می کنم:

در ترازوی باور و اندیشه

مؤمنان، هم ردیف کسانی قرار گرفته اند که شرک نمی ورزند (مؤمنون: 59)، به همه پیامبران الهی ایمان آورده اند (بقره: 285 ؛ نساء 152) و از قرآن تبعیت می کنند . (57)

درترازوی احساسات درونی و معنوی

نام مؤمنان در کلام خدا همراه نام آنانی آمده است که در محضر خداوند خاشع اند (توبه: 18 ؛ هود: 23) و هر چند دل هاشان هراسناک است (مؤمنون: 60)، اما به یاد خدا اطمینان می یابند. (رعد: 28)

درترازوی عبودیت خدا و طاعت رسول صلی الله علیه و آله

اهل ایمان هم شأن آنان اند که از خدا و رسولش اطاعت می کنند (حجرات: 14) و اهل ذکر (شعراء:
227) و تسبیح آن ذات مقدس هستند (فتح: 9) . در جای جای قرآن، دفاع از پیامبر، (مائده: 12 ؛ اعراف: 157 ) و تعظیم پیامبر (فتح: 9)، با ایمان مؤمنان همراه شده است .

در ترازوی عمل به شریعت

مؤمنان در صحیفه مقدس، هم رتبه عاملان به اعمال صالح، (58) هم رتبه آنان که در خیرات سبقت می گیرند (مؤمنون: 61) و هم مرتبه آمران معروف و ناهیان از منکر هستند . (آل عمران: 110 و 114)
در قرآن بارها همراه نام بردن آنان که نماز را اقامه می کنند (59) و اهل زکات اند، (60) از مؤمنان نام برده شده است . در قرآن هر وقت از هجرت (61) و جهاد (62) در راه خدا نام برده می شود، یاد اهل ایمان فراموش نمی شود که اینان اند که آیین را پاس می دارند .

در ترازوی صفات اخلاقی

کتاب مجید اهل تقوا (63) و توکل (64) را می ستاید، نام اهل ایمان را هم می برد، و چون اهل صبر (بقره: 177) و شکر (نساء: 147) را نام برد، ایمان مؤمنان را هم وصف می کند .
تو مپندار بی دلیل باشد آنجا که سخن از یاری مؤمنان (شعراء: 227)، انفاق (65) و قرض الحسنه (مائده: 12) می آید، نام ایمانیان هم برده می شود و پی آورد نام آنان قرار می گیرد . آری بی دلیل نیست که نام آنان که به عهد وفا می کنند (بقره: 177)، ظلم نمی کنند (نساء: 124 ؛ انعام: 82) عدالت را رعایت می کنند (شورا: 15) و به حق (عصر: 3)، صبر (بلد: 17 ؛ عصر 3) و رحمت (بلد: 17) سفارش می کنند، در پی نام آنان که ایمان آورده اند، آمده است .

گناه و ایمان

در لوازم ایمان گفته شد که مؤمنان گناه نمی کنند، شیطان بر آنها مسلط نیست و چون به گناهی آلوده شدند، دامن خود را به توبه می شویند، اما جای این سؤال هست که اگر مؤمنی به گناه آلوده شد، آیا از مرز ایمان خارج می شود ؟
درتاریخ فرقه های اسلامی این مسئله همواره مسئله ساز بوده است . خوارج مرتکب کبیره را کافر می دانستند و در این مسئله با مرجئه و معتزله سر ستیز داشتند . تعجب در این است که قرآن خود به این مسئله پاسخ گفته و ازآن غفلت شده است . درآیه(9) سوره حجرات می خوانیم: «و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فأصلحوا بینهما فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء الی امر الله فان فاءت فاصلحوا بینهما بالعدل و اقسطوا ان الله
یحب المقسطین» . این به این معناست که مؤمنان، حتی با ارتکاب گناه کبیره ای چون قتل که بارها بر حرمت آن درقرآن حذرداده شده و قاتلان وعده به آتش داده شده اند، (66) از مرز ایمان خارج نمی شوند و با این ارتکاب هم هنوز اطلاق واژه مؤمن بر آنها خالی از اشکال است .
شاید آیاتی را هم وعده بخشش و غفران در آخرت به مؤمنان داده است، بتوان به عنوان مؤید آورد . وعده بخشش در آخرت، وعده بخشش گناهان است و با این حال، آیه از مرتکبان به مؤمن یاد کرده است . برای مثال، درآیه(9) مائده تلاوت می کنیم: «وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفره و أجر عظیم ». یا درآیه(73) احزاب می خوانیم: «لیعذب الله المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات و یتوب الله علی المؤمنین و المؤمنات و کان الله غفورا رحیما». (67)

ایمان و راز نجات

مسئله دیگری هم که در تاریخ فرقه های اسلامی مقالاتی به خود اختصاص داده است، راز نجات است . آیا ایمان به تنهایی کفایت می کند یا اینکه عمل صالح هم در کنار ایمان شرط فلاح و رستگاری است ؟
طبق تحقیق نگارنده،66 مرتبه ایمان و عمل صالح درکلام الله قرین هم شده اند تا اجر درآخرت، سرای پایدار نعمت ها، غفران، کفران سیئات، بهشت، رزق کریم و دخول در رحمت را تضمین کنند . (68) آیه(82) سوره بقره را برای تبرک متن نقل می شود: «و الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنه هم فیها خالدون»
در نه آیه هم ایمان و تقوا به بهای بهشت، اجر عظیم، خیر، آخرت، فتح و برکات، نجات از عذاب الهی و کفاره گناهان، قرین هم شده است . (69) طبیعی است که مراعات تقوای الهی بدون رعایت اعمالی که درشریعت الهی بیان شده است، میسور نخواهد بود .
در یک آیه، ایمان و اصلاح خویش راز کنار رفتن خوف و حزن بیان شده است (انعام: 48). در آیه دیگری سعی مشکور در گرو ایمان و سعی نهاده شده (اسراء: 19) و در آیه دیگری امنیت و آرامش به آنانی ارزانی شده است که ایمان خویش را به ظلم دیگران آلوده نسازند (انعام: 82) . در همه این موارد نیز به نوعی عمل شرط شده است .
البته ناگفته نماند درآیاتی هم به صرف ایمان بسنده شده است . در برخی از این آیات وعده غفران برای ایمان داده شده است (70) و در دسته ای دیگر وعده برداشته شدن عذاب. (71) برای مثال، در آیه(193) آل عمران چنین می خوانیم: «ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للأیمان أن آمنوا بربکم فامنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الأبرار».
درجمع بندی این دو گونه آیات می توان گفت:
اولا: کافران آن هنگام که ایمان می آورند مقتضی غفران و بخشایش را برای خود فراهم می کنند . در آیه(153) اعراف آمده است: «و الذین عموا السیئات ثم تابوا من بعدها و آمنوا ان ربک من بعدها لغفور رحیم » ؛ یعنی بعد از ایمان است که بخشش الهی نصیب می شود و ایمان شرط آن است و نه لزوما شرط کافی آن . آیات احباط نیز می تواند مؤید این برداشت باشد (مائده: 5 ؛ احزاب 19).
ثانیا: وعده برداشتن عذاب از کافران شاید به این دلیل باشد که آنان تا قبل از ایمان، به فروعات مکلف نبوده اند و برنداشتن عمل صالح مؤاخذه نمی شوند، همان طور که فقها نیز در کتاب های فقهی خود نوشته اند که ایمان بعد از سال ها کفر، جبران گذشته می کند و لازم نیست نمازها و روزه های گذشته، قضا شود .

نقدی بر فهم شبستری

در ابتدای مقاله، وعده داده شد که قضاوت به خوانندگان محترم سپرده شد و از این وعده خویش تخطی نخواهد شد . از آنچه تا کنون نیز سخن به درازا کشید و کلام را تفصیل بیش از این نباید . تنها در این مجال پایانی، نکته هایی نکاتی تیتر وار دوباره مروری می کنیم تا پراکندگی مطلب، ذهن شما را آشفته خاطرنسازد . از آنجا که این مطالب تنها مروری است بر آنچه گذشت، در این سیر تنها به ذکر عناوین بسنده می شود و از ارجاع دوباره به پی نوشت، اجتناب می شود .
1.جناب مجتهد شبستری در مجموع گفتار خویش در باب ایمان، نه ادعا دارد . به نظر بنده، دو ادعا اصلی است: ادعای اینکه ایمان یک حس معنوی است و نه عقیده و ادعای اینکه ایمان ایدئولوژی نیست . سایر موارد کلام ایشان فرع بر همین دو مبنا است . طبیعی است وقتی ایشان ایمان را به حسی معنوی و تجربه ای درونی فروکاهد، دیگر ایمان، متفکرانه نخواهد بود، معیار دینی بودن به تجارت دینی خواهد بود، مؤمنان هر عصری تجربه ای جدید خواهند داشت، ایمان باید دائم نو شود و نهادهای دینی باید پیوسته پالایش شوند، ایمان هویت فردی خواهد گرفت و شریعت نمی تواند جاودانه باشد . و طبیعی خواهد بود اگر تفسیر ایشان در مورد ایمان پذیرفته نشود، تمام این نتایج نیز از پایه ویران می شوند . پس ابتدا باید شاقول بر آن دو خشت اول، گذاشته وپایه راتراز کرد.
2.در بررسی آن دو ادعای اصلی می توان گفت:
دراستعمال لفظی واژه ایمان – همان طور که ارائه شد – چیزی که بر نقش حس درونی در ایمان دلالت داشته باشد، وجود ندارد و ناگزیر سراغ استعمالات اصطلاحی آن باید رفت . در بیانی که از متعلقات ایمان گذشت، ایمان بارها درگرو ایمان به خدا، رسولان، وحی و تمام آنچه خداوند نازل کرده است، قرار گرفت . آیا اینها غیر از عقاید و ایده های ایدئولوژی اسلام است ؟
اصلا به همین دلیل است که قرآن می گوید: چون آیات بر مؤمنان تلاوت می شود، ایمانشان فزونی می یابد . (انفال: 2 ؛ توبه: 124). جناب شبستری در جایی آورده اند که ایمان، گزاره ای نیست . شاید تا به حال آیه(31) مدثر را تلاوت نکرده باشند: «و ما جعلنا أصحاب النار الا ملائکه وما جعلنا عدتهم الا فتنه للذین کفروا لیستیقن الذین فی قلوبهم مرض و الکافرون ما ذا أراد الله بهذا مثلا کذلک یضل الله من یشاء و یهدی من یشاء و ما یعلم جنود ربک الا هو و ما هی الا ذکری للبشر». در بیان قرآن علم به تعداد نوزده فرشته عذاب هم ایمان دانسته شده است . آیا این گزاره نیست ؟ تجربه ایشان از نوزده فرشته چه طعمی دارد ؟!
در مقاله به لوازم و پی آوردهای ایمان هم اشاره شد . آیا آن آثار تنها بر حس درون تکیه داشت یا ظهورشان در فعل و عمل مکلفان بود ؟ در قرآن ایمان مؤمنان به محک اعتقاد به توحید و حقانیت دین، اطاعت از خدا و رسول و اولوالامر، زکات و نماز، صلح و برادری، جهاد و قطع رابطه با دشمن، رعایت عدالت و پرهیزگاری و صد غیر شناخته می شود و نه لزوما به حسی درونی. در آیات کتاب وحی، استکبار مهم ترین مانع ایمان، بیان می شود و استکبار، خوی نپذیرفتن حق و حقیقت است و نه قساوت در برابر جذبه های عرفانی .
در بخشی که با عنوان «ایمان عالمانه است » آمد، به آیاتی که ایمان را از سنخ علم راسخان بیان می کرد، اشاره شد . در آنجا گفته شد که قرآن ایمان مؤمنان را از روی علم به حقانیت می داند . آن وقت باز جناب شبستری می فرمایند ایمان عقیده و ایدئولوژی نیست ! قرآن خود می گوید: من برای آنان که ایمان آورده اند، مایه هدایت هستم . می گوید: ایمان هدایت آفرینی می کند و نه شور و جذبه . شاید برخی چنین توجیه کنند که منظور از هدایت، همین ره یافتن به حس درون است، پس خواهیم گفت که منظور، هدایت راه است که قرآن می گوید: هر آن کس بعد از ایمان کفر ورزد، راه را گم کرده است: «فمن کفر بعد ذلک منکم فقد ضل سواء السبیل».(مائده:12).
آری ! کسی منکر نمی شود که ایمان در قلب ها می گنجد، ولی این بدین سبب است که باور و تسلیم در دل جای می گیرد و چون در دل جای گرفت، خضوع و خشوع می آورد ودر پی آن، علم و تسلیم به شریعت، قرآن خود در دو موضع مؤمنان حقیقی را چنین وصف کرده است:
«انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و علی ربهم یتوکلون الذین یقیمون الصلاه و مما رزقناهم ینفقون اولئک هم المؤمنون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفره و رزق کریم (انفال: 2-4) و «و الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله و الذین آووا و نصروا اولئک هم المؤمنون حقا لهم مغفره و رزق کریم» (انفال: 74) ؛ یعنی گرچه ایمان در دل هایشان نقش می بندد و معرفتشان به آیه آیه قرآن بر ایمانشان می افزاید، اما ایمان بر افعالشان هم جاری می شود، بر اساس آن، هجرت و جهاد کرده، انفاق نموده و نماز به پا می دارند . مؤمنان حقیقی اینان اند و خداوند در بهترین سرای، میزبانشان خواهد بود .
2.در اجتهاد مجتهد شبستری ایمان در عهد رسولان متفکرانه نبوده است . اینک شما پس از مطالعه بخش «ایمان عالمانه است»، تعجب خواهید کرد که ایمان در اصل تهفه عالمان باشد و عالمانه نباشد !
در بخش مؤمن در ترازوی صفات اخلاقی نیز بیست آیه را یادآور شدیم که چشم مؤمنان را «آیه بین» توصیف کرده بود . درآیه(99) سوره انعام آمده است: «و هو الذی انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات کل شیء فأخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراکبا و من النخل من طلعها قنوان دانیه و جنات من أعناب و الزیتون و الرمان مشتبها و غیر متشابه انظروا الی ثمره اذا أثمر و ینعه ان فی ذلکم لآیات لقوم یؤمنون». تعجب می کنم از ایمانی که به تفکردراسرار وآیات نیاز نداشت وخدا اهل ایمان را به آن می خواند!هرچند واژه تفکر وتعقل، واژه بسیار پر بسامدی در قرآن است، همین یک آیه منکران و معاندان را بس است که می فرماید: «و هو الذی مدالأرض و جعل فیها رواسی و أنهارا و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشی اللیل النهار ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون ». (رعد: 3).
3.«ایمان و آزادی» تجربه دین را معیار دین معرفی کرده است ؛ یعنی حرکتی اگر تجربه افزود، دینی است و در غیر این صورت دینی نخواهد بود .
4.در نقد و بررسی باید گفت: شکی در این نیست که ایمان درجات دارد و ایمان در درجات بالای خود همراه کشف و شهودهایی است که همگان از آن بهره ندارند . هر چه ایمان بالاتر رود، سکینه الهی بیشتر نصیب مؤمنان می شود (توبه، 26، فتح: 4 و 26) و قلبشان به اطمینان بیشتری می رسد (بقره: 260) و درآنجاست که حتی تجلی خدا بز کوه را هم می بینند . (اعراف : 143)
اما مگر نه این است که دین برای هدایت آمده است و هرچه به هدایت نزدیک تر شویم، دین را بهتر درک کرده ایم . پس دینی بودن به معیار هدایت سنجیده می شود و هدایت در قرآن به معیار ایمان و عمل سنجش شده است . درآیه(82) سوره طه، آمده است: «و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدی » ؛ یعنی هدایت بعد از ایمان و عمل صالح است . دست کم به (66) مورد که ایمان در کنار عمل صالح آمده بود اشاره شد . در لوازم و پی آوردهای ایمان نیز این اعمال صالح و صفات نیک مو به مو آمده است .اگر قرار است دین معیاری داشته باشد، همان ایمان است و معیار ایمان همان است که در لوازم ایمان گفته شد . هر چند در لوازم ایمان به چند صفت درونی هم اشاره شد، اما در مقابل حجم انبوه سایر آیات و نشانه های ایمان، چیزی نبود که رخ نمایان کند و مورد تأکید باشد .
5- دو دیگر از ادعاهای نویسنده این است که هر عصری تجربه ای متفاوت از ایمان خواهد داشت و ایمان مدام در مسیر نو شدن است . ادعا شده است کسی نمی تواند بگوید تمام حقیقت را یافته ام و فهم کسی برای دیگری حجت نیست .
هر چند پاسخ این ادعاها سال هاست در طرح معرفت شناسی اسلامی داده شده است، اما اینک سخن من با کسی است که هرمنوتیک کتاب و سنت را می داند . سؤالم این است که پس آیه (27) سوره ابراهیم و امثال آن را چگونه باید فهم کرد تا کلام سازگار باشد: «یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاه الدنیا و فی الاخره و یضل الله الظالمین و یفعل الله ما یشاء» ؛ خداوند آنان را که ایمان آورده ند به قول ثابت تثبیت کرده است . ایمان گوهرش قول ثابت است . مؤمن اگر مؤمن باشد دیگر به حق ایمان آورده و حق چون از خداوند صادر شده است، هر روز رخ دگرگون نمی کند . شاید آنان که خدایانشان در مسیر شدن و تکامل باشند، هر روز به رنگی باشند، اما خدای مسلمانان یگانه بوده است و یگانه خواهد بود .
بله ! از ما انسان های معمولی کسی نمی تواند ادعا کند که به تمام حقیقت دست یافته است، ولی خداوند بخلی از بیان تمام حقیقت نداشته و پیامبرش آن را به تمام و کمال برای ما بازگو کرده است و به همین سبب، شرط ایمان، ایمان به تمام کتاب بیان شده است: «افتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم الا خزی فی الحیاه الدنیا و یوم القیامه یردون الی أشد العذاب و ما الله بغافل عما تعملون ». (بقره: 85) آری ! فهم ما انسان ها چون برای دیگران حجت نبوده است، خداوند انبیا و اصیا را فرستاده و آنان را حجت قرار داد تا با تبعیت کامل از آنان به اختلاف نیفتیم .
این را هم باید بیفزایم که هر چند فهم کامل و تام برای معصومان است، اما این بدان معنا نیست که مؤمنان هیچ فهمی ندارند . چگونه فهم نداشته باشند و به فهم و تدبر و تعقل فرمان یافته باشند ؟ چگونه امر به معروف و نهی از منکر مکلف شده باشند و معروف و منکر را نشناسند ؟ دست کم می بایستی به همین میزان، فهم معروف و منکر را داشته باشند یا معروف و منکر به گونه ای ثابت در همه اعصار برایشان معرفی شده باشد و از آن تبعیت کنند .
6.درکلام ایشان تمام ماهیت ایمان به ارتباطی زنده وحاضرانه با خداوند تفسیر شده بود . این مطلب انکار ناشدنی است که تخاطب مؤمن با خدایش جزء ایمان است، اما آیا همه ایمان همین است ؟ آیا تمام درجات ایمان در این مرحله مساوی هستند ؟ دست کم ایمان به وحی و آن چه به پیامبران نازل شده است، یکی از متعلقات اصلی ایمان است و حال آنکه این ایمان، ایمانی غایبانه است .
7.کلام دیگر نویسنده ی مقالات کتاب ایمان و آزادی، بر لزوم پالایش نهادهای دینی تکیه دارد . در این کلام و لزوم آن بحثی نیست . بالأخره ممکن است در هر عصری عده ای فهم ناصحیحی از ایمان داشته باشند و مصلحان باید علم اصلاح بر دوش کشند و این دقیقا همان کاری است که نگارنده این سطور اکنون در صدد آن است .
8.ادعای دیگر این بود که ایمان، هویت فردی دارد و جمعی نیست . باید پاسخ را در خلال ایمان پژوهی یافته باشید . به فرض که اطاعت خدا و رسول و اولوالامر که مخاطبش مؤمنان اند، هویت جمعی نداشته باشد، اما امر به معروف و نهی از منکر را چه باید گفت ؟ قرآن مؤمنان را اولیای هم خوانده و به واسطه این روح جمعی شان، از آنان خواسته است که در هدایت جمع خویش تلاش کنند و فردگرا نباشند . این آیه (71) سوره توبه است که می گوید: «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم». اصلا مگر می شود مؤمن مؤمن باشد و برای اصلاح جامعه قدم برندارد. بارها درقرآن فریادهای ایمان مؤمن بنی اسرائیل را شنیده ایم ؛ فریاد سرمی کشید تا اصحاب خفته را بیدار کند . قرآن نام او را به اسم ایمانی اش خطاب می کند . معلوم می شود، در روح ایمان، فردیت نخفته است و ایمان فراتر از فرد است .
درآیاتی که در وصف مؤمنان ارائه شد، آیات بسیاری بود که خطابش جمع مؤمنان بود، نه فرد مؤمن، آیات جهاد، هجرت، رعایت عدالت و دوری از ظلم، احکام برادری مؤمنان واحکام معاشرت مؤمنان، انفاق، قرض الحسنه و بسیاری دیگر از این اوامر اصلا در جمع معنا می یابد و اسلام خواسته است تا مؤمنان در جمع خویش ایمان خویش را به ظهور رسانند .
اصلا ایمان آمده است تا هویت فرهنگی جمع را تغییر دهد . وقتی عرب های عصر رسول هنوز به عمل جاهلی «ظهار» (72) رفتار می کردند، آیه مجازات آنها نازل شد و در نهایت، چنین وحی شد: «ذلک لتؤمنوا بالله و رسوله و تلک حدود الله و للکافرین عذاب الیم» (مجادله: 4) ؛ معنایش این است که برای اینکه فرهنگ جاهلی از جامعه شما رخت بندد و به فرهنگ ایمان درآیید، باید حدود خدا را رعایت کنید . در قرآن بارها برای بی فرهنگی ها و بی ایمانی ها حدود و مجازات هایی اعلام شده است . جالب اینکه از مؤمنان خواسته شده است در اجرای این حدود، ثابت قدم باشند تا جامعه خویش را بتوانند اصلاح کنند و جالب تر اینکه در اجرای همین حدود هم مؤمنان را خوانده است که شاهد بر اجرای آن باشند تا از تعذیب یکی، دیگران هم تنبیه شوند:«الزانیه و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائه جلده و لا تاخذکم بهما رأفه فی دین الله ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر و لیشهد عذابهما طائفه من المؤمنین » (نور: 2) . براستی اگر تنها هدف، ایمان افراد بود، این هم سخت گیری در اجرای حدود برای چیست ؟
9.ایشان در کلام دیگری بر جاودانگی شریعت مهر بطلان زده اند . هر چند نکته اصلی این کلام با مسئله ایمان ارتباطی ندارد و باید در بحث خاتمیت و قلمرو دین پی گرفته شود، اما ذکر یک نکته خالی از فایده نیست و آن اینکه آن، چه خدایی در مسند ایمان اینان قرار گرفته است که می فهمد که روزی شریعت باید ختم شودو دین کامل شود (مائده: 3)، و اینان می فهمند که اونباید چنین می فهمیده است ؟ چه بد خدایی درست کرده اند که در ختم رسالت هم راه را نمایان نکرد و خلق را به خود واگذار کرد !

نتیجه گیری

ایمان، باوری عالمانه است که در قلب می نشیند و دل را در مقابل خداوند نرم می کند . ایمان درجات و مراحل گوناگونی دارد و هر مرحله و رتبه ای از آن آثار و لوازمی دارد . هر که ایمانش محکم تر است، دلش خاشع تر و تنش در عمل کوشاتر است . در قرآن فراروی ما، مؤمنان به جای این همه دعوت بر تجربه دینی، دعوت به تفکر و تعقل و تدبر شده اند . در این کتاب، ایمان، عقد پیمان هدایت است . نمی شود ایمان باشد و راه در حاشیه باشد . اصلا ایمان، همان پیمان وثیقی است که دل را در برای قدم گذاشتن در این راه بی نهایت، هموار می کند و سختی های راه را می کاهد .
هرمنوتیک فهم را اگر خوب واکاویده باشیم، ایمان را در آخرین کتاب هدایت، هدیه عقل به قلب فهم خواهیم کرد و تا تلاوت آیه هایش اجتهاد شبستری را اجتهادی در مقابل نص قرآن توصیف خواهیم کرد .

پی نوشت ها :

* دانش پژوه کارشناسی ارشد دین شناسی، دریافت: 30/3/89- پذیرش: 3/7/89 *
SHAHED.SAFIR@GMAIL. COM
** سید علی حسنی دانشجوی دکترای ادیان مؤسسه آموزشی پژوهش امام خمینی رحمه اله
1.محمد مجتهد شبستری، ایمان و آزادی، ص 178 و 180
2.همان، ص 29.
3.همان، ص 38
4.همان، ص91.
5.همان، ص 53.
6.همان، ص 176.
7.همان، ص 126.
8.همان، ص 192.
9.همان، ص 118 و 119.
10.همان، ص 120 و 121.
11.همان، ص 127.
12.همان، ص 133.
13.همان، ص 83.
14.همان، ص 81.
15.همان، ص 105.
16.همان، ص 104.
17.همان، ص 115.
18.همان، ص 105.
19.همان، ص 136و137.
20.همان، ص 87.
21.همان، ص 188.
22.همان، ص 29.
23.همان، ص 190.
24.همان، ص 30.
25.بقره: 196 و 239 ؛ آل عمران: 85 ؛ نسا: 91 ؛ اعراف: 7 و 98 ؛ نحل: 45 ؛ اسراء: 68 ؛ نور: 55 .
26.تمامی مثال هایی که در باب آثار ایمان آورده شده است نمونه ای برای این استعمال هستند .
27.ر.ک: 108، آل عمران: 106 و 167 و 177، توبه: 23 و 66 .
28.بقره: 8 و 62 و 228 و 232 و 264، نساء: 39 و 59 و 162، آل عمران: 114، مائده: 69، توبه: 18 و 19 و 29 و 44 و 45 و 99، یوسف: 37، مجادله: 22، طلاق: 2.
29. 113 و 150 و 192، نحل: 22 و 60، اسراء: 45، طه: 16، مؤمنون: 74، نمل: 4، سبأ: 8 و 21، غافر: 27 و 59، شوری: 18، نجم: 27 .
30.بقره: 256، آل عمران: 53 و 110، نساء: 38، اعراف: 86، یونس: 84، یوسف: 106، ممتحنه: 1 و 4، تغابن: 9، الحاقه: 33، بروج: 8.
31.آل عمران: 179، نساء: 136 و 152 و 171، مائده: 111، اعراف: 158، نور: 47 و 62، حجرات: 15، حدید: 7 و 8 و 19، مجادله، 4، صف: 11 .
32.بقره: 41 و 91 و285، آل عمران: 53 و 72ف نساء: 47 و 162، اعراف: 75 و 87، عنکبوت: 46، شوری: 15.
33.انعام: 54، اعراف: 126 و 156، نحل: 104 و 105، مؤمنون: 58، نمل: 81، روم: 53، سجده: 15، زخرف: 69 .
34.بقره: 4 و 136، آل عمران: 84 و 199، نساء 60و162، مائده: 59 و 84، انفال: 41.
35.آل عمران: 193، اعراف: 121 و 73، کهف: 13، شعراء: 47، غافر: 7، حدید: 8.
36بقره: 121، یونس، 40، حجر: 13، اسراء: 107، شعراء: 199 و 201، سبأ: 31 .
37.آل عمران، 81، مائده: 12، هود: 17، احقاف، 31، حدید: 28 .
38.آل عمران: 7، نساء: 162، اسراء: 107، حج: 54، طلاق: 10.
39.بقره: 26، نساء: 170، کهف، 29، حج: 54، قصص: 53، شوری: 18، محمد: 2، جاثیه: 6.
40.اعراف: 75 و 76 و 146، نحل: 22، سجده: 15، جاثیه: 8، احقاف: 10.
41.بقره، 6، نسا: 155، انفال: 55.
42.آل عمران: 167، مائده: 41، انعام: 110، اعراف: 88، نحل: 22 و 106، فتح: 4، حجرات: 7 و 14، مجادله: 22، تغابن: 11 .
43.آل عمران: 173، نساء: 136، انفال: 2، توبه: 124، احزاب: 22، تح: 4، مدثر: 31 .
44.آل عمران: 139 و 175، یونس، 62، جن: 13 .
45.نساء: 59، انفال: 1، توبه 62، محمد: 33 .
46.احزاب: 53 و 69 ؛ شورا: 23 و حجرات : 1-2.
47.انعام: 92، انفال: 2 و مؤمنون 9.
48.نساء: 71 و 76 و 94، انفال: 15 و 45 و 65 و 74، توبه: 38 و 88 و 123، حجرات: 15 .
بقره: 248، آل عمران: 49، انعام: 99، نحل: 79، شعراء: 8 و 67 و 103 و 121 و 139 و 158 و 174 و 190، نمل: 86، حجر: 72، عنکبوت: 24 و 44، روم: 37، زمر: 52، فتح: 20، جاثیه: 3 .
50.آل عمران: 102 و 200، مائده: 57 و 110 و 112، توبه: 119، احزاب: 70، زمر: 10، حشر: 18 .
51.آل عمران: 122 و 160، مائده: 11 و 23، انفال: 2، توبه: 51، یونس: 84، ابراهیم: 11، مجادله: 10، تغابن، 13 .
52.ابراهیم: 27، نحل: 102، احزاب: 70 .
53توبه: 119، حجرات: 15، حدید: 19 .
54.آل عمران: 28 و 100 و 118 و 149، نساء: 144،، مائده: 51 و 81، توبه: 32، ممتحنه: 1 و 4 و 13، مجادله: 22 .
55.بقره: 186، حج: 54، تغابن: 11 .
56.اعراف: 52 و 203، یوسف: 111، نحل: 64، نمل: 77 .
57.به عنوان نمونه: اعراف: 157 و همچنین مراجعه شود به همه آیاتی که در بحث ایمان و عمل صالح در پاورقی به آن اشاره کرده ام .
58.بقره: 277، شعراء: 227، غافر: 51، شوری: 23 و 26، طلاق: 11.
59.بقره: 3 و 177 و 277، نساء: 162، مائده: 12، انعام : 192، توبه: 18، ابراهیم: 31، نمل 3.
60.بقره: 3 و 177 و 277، نساء، 162، مائده: 12، اعراف: 156، توبه: 18، نمل: 3 .
61.بقره: 218، انفال: 72 و 74 و 75، توبه: 20.
62.بقره: 19و 218، انفال: 72 و 74 و 75، توبه: 20 و 86، صف: 11 .
63.مائده: 88، اعراف: 156، یونس، 63، حدید: 28 .
64.انفال: 2، شوری 36، ملک: 29 .
65.بقره: 177، نساء: 39، ابراهیم: 31، مؤمنون: 0، حدید: 7 .
66.به عنوان نمونه: ساء: 29 و 30.
67.همچنین رجوع شود به انفال: 74 .
68.بقره: 25 و 62 و 277، آل عمران: 57 و 22 و 24 و 162 و 173ف مائده: 9 و 12 و 69، اعراف: 42، نس: 4 و 9ف هود: 11 و 23 رعد: 29، ابراهیم: 23، نحل: 97ف اسراء: 9، کهف: 2و 30 و 88 و 107، مریم: 60، طه: 75 و 82 و 112 و 122، انبیاء: 94، حج: 14 و 23 و 50 و 56، شعراء: 227، قصص: 68 و 80، عنکبوت: 7 و 9 و 58، روم: 15 و 45، لقمان: 8، سجده: 19، سبأ: 4 و 37، فاطر: 7، ص: 28، غافر: 40، فصلت: 8، شوری: 22 و 26، جاثیه: 21 و 26 و 30، محمد: 2 و 12، فتح: 29، تغابن: 9، طلاق: 11، انشقاق: 25، بروج: 11، تین: 6، بینه: 7، عصر: 3 .
69.بقره: 103، آل عمران: 179، مائده: 65، اعراف: 96، یوسف: 57، نمل: 53، فصلت: 18، محمد: 36، حدید: 28 .
70.آل عمران: 16 و 193، اعراف: 153، مؤمنون: 109، احقاف: 31 .
71.آل عمران: 193، یونس، 98 و 103، هود، 58 و 66 و 94، انبیاء: 6، صافات: 148، احقاف: 31، دخان: 12 .
72.عملی بوده است که در جاهلیت مرسوم بوده . در این کار شخص برای تنیبه زن به نوعی رابطه زناشویی را با همسرش بر خود حرام می کرده است .

منابع:
مجتهد شبستری، محمد، ایمان و آزادی، چ پنجم، تهران، طرح نو، 1384 .
منبع: فصل نامه ی علمی- تخصصی معرفت کلامی، شماره 2.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.