6. بیان حکمت و علّت حکم
در برخی از روایات تفسیری، علت و حکمت حکم مذکور در آیه (2) تشریح می گردد. از قبیل:ابن بابویه، قال: حدّثنا علی بن أحمد، قال: حدّثنا محمّد بن أبی عبد الله، عن محمّد بن إسماعیل، عن علی بن العبّاس، قال: حدّثنا القاسم بن الربیع الصحّاف، عن محمّد بن سِنان، أنّ الرضا(علیه السّلام)کتب إلیه فیما کتب من جواب مسائِله: «عِلّه تزویج الرجُل أربَع نِسوَه و یحرُم أن تتزوّج المَرأه أکثر من واحِد، لأنّ الرجُل إذا تزوَّج أربع نسوه کان الولَد منسوباً إلیه، و المَرأه لو کان لها زوجان أو أکثر من ذلک، لم یعرَف الولَد لمن هُوَ، إذ هُم مشترکون فی نکاحها، و فی ذلک فَسادُ الأنساب و المواریث و المعارف»؛ (3)
محمد بن سنان گفت که امام رضا (علیه السّلام) در جواب مسائلش نوشت: علت این که مرد می تواند چهار زن بگیرد، ولی حرام است بر زن که بیش از یک شوهر نماید، آن است که هرگاه مرد با چهار زن ازدواج کند، فرزند حاصل از این ازدواج ها به او منسوب است، ولی اگر زن دو شوهر داشته باشد یا بیشتر از آن، معلوم نیست که فرزند مال کدام یک از آنان است؛ زیرا همه آنها در نکاح با زن مشترک اند و در این صورت، فساد انساب و میراث ها و شناخت یکدیگر رخ می نماید.
7. استناد به قرآن
بسا اوقات، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا ائمه (علیهم السّلام) حکمی را بیان و مستند آن را از قرآن، ذکر کرده اند. به سخن دیگر، مطلبی یا حکمی بیان شده و برای قانع ساختن مخاطب یا سؤال کننده و یا برای تعلیم چگونگی استفاده از قرآن، مستند قرآنی آن مطلب یا حکم، بازگو گردیده است؛ از قبیل: (4)أتیتُ أبا جعفر (علیه السلام)، فقلت: إنّی أردتُ أن استبضع فلاناً، فقال لی: «أما علمتَ أنّه یشرَب الخمر؟»، فقلت: قد بَلغنی عن المؤمنین أنّهم یقولون ذلک. فقال: «صَدَّقهم لأنّ الله تعالی یقول: یُؤْمِنُ بِالله وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ » ثمّ قال: «إنّک إن استبضعته فهلکَت أو ضاعت فلیس علی الله أن یأجرک ولا یخلف علیک». فقلت: ولم؟ قال: «لأنّ الله تعالی یقول: وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ الله لَکُمْ قِیَاماً. فهل سفیه أسفه من شارب الخمر؟ إن العبد لا یزال فی فسحه من ربّه ما لم یشرب الخمر، فإذا شربها خرق الله علیه سرباله، فکان ولده و أخوه و سمعه و بصره و یده و رجله إبلیس، یسوقه إلی کلّ شرّ، و یصرفه عن کلّ خیر»؛ (5)
نزد امام باقر (علیه السّلام) آمدم و گفتم: می خواهم سرمایه ای با فلانی فرستم. به من فرمود: آیا نمی دانی که او شراب خوار است؟ گفتم: از سوی مؤمنان به من خبر رسیده است که می گویند وی شراب خوار است. فرمود: آنها را تصدیق کن؛ زیرا خدای تعالی می فرماید: «به خدا ایمان دارد و [سخن] مؤمنان را باور می کند». سپس فرمود: تو اگر سرمایه ای با او بفرستی، پس سرمایه ات نابود شود و یا ضایع گردد، بر خدا نیست که پاداشی و یا عوضی به تو بدهد. گفتم: چرا؟ فرمود: زیرا خدای تعالی فرموده است: «اموال خود را- که خداوند آن را وسیله قوام [زندگی] شما قرار داده- به سفیهان ندهید». آیا سفیهی، سفیه تر از شراب خوار وجود دارد؟ بنده تا شراب ننوشد، عرصه بر او گشاده است. و هرگاه شراب بنوشد، خداوند پوشش را از او بردارد. پس در این صورت، شیطان فرزند و برادر و گوش و چشم و دست و پای او می شود و او را به سوی هر بدی سوق می دهد و از هر خیری باز می دارد.
العیاشی: عن الأصبغ بن نباته، قال: سمعت أمیر المؤمنین (علیه السّلام) یقول: «إنّ أحدکم لیغضب فما یرضی حتّی یدخُل به النار، فأیما رجُل منکم غَضِب علی ذی رحمه فلیدنُ منه، فإنّ الرّحم إذا مسها الرّحم استقرّت، وإنّها متعلّقه بالعرش، تنتقض انتقاض الحدید، فتنادی: اللهمّ صِل من وَصَلَنی، واقطَع من قطعنی، وذلک قول الله فی کتابه: (وَاتَّقُوا الله الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ الله کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً) وأیما رجل غضب وهو قائم فلیلزم الأرض من فوره، فإنّه یذهب رجز الشیطان»؛ (6)
اصبغ بن نباته گفت که از امیرالمؤمنین شنیدم که می فرمود: یکی از شما غضب می کند و تا آنجا پیش می رود که در آتش داخل می شود. هر کدام از شما که بر ارحام خود غضب کرد، خود را به او نزدیک سازد؛ زیرا رحم هنگامی که با رحم تماس پیدا کرد آرام می شود. ارحام به عرش آویخته اند و مانند آهن به آن پیوسته اند. ارحام ندا می کنند: خدایا، هر کس با ما قطع رابطه می کند تو هم با او قطع رابطه کن. این است مقصود خدا در قرآنش: «وَاتَّقُوا الله الَّذِی...». هر کدام از شما غضبناک شد و ایستاده بود، فوراً بر زمین نشیند که این کار، پلیدی شیطان را از بین ببرد.
العیاشی: عن سَماعه، عن أبی عبد الله(علیه السّلام)، قال: سألته عن رجل أکل مال الیتیم، هل له توبه؟ فقال: «یؤدّی إلی أهله، لأنّ الله یقول: (إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً)، و قال: (إِنَّهُ کَانَ حُوباً کَبِیراً)؛ (7)
سماعه گوید که از امام صادق (علیه السلام) درباره ی مردی که مال یتیم را خورده پرسیدیم که آیا توبه دارد؟ فرمود: آن را به صاحبش باز گرداند؛ زیرا خداوند می فرماید: «در حقیقت کسانی که اموال یتیمان را به ستم می خورند، جز این نیست که آتش در شکم خود فرو می برند و به زودی در آتش فروزان در آیند» و فرمود: «که این گناهی بزرگ است».
8. بیان اختلاف قرائت
در روایت های تفسیری منسوب به ائمه (علیهم السّلام) موارد متعددی به بیان اختلاف قرائت ها (در قرائت آیات) پرداخته شده است که تعداد این احادیث نیز کم نیست.در یک مقاله منتشر شده در فصلنامه بینات- که برگرفته از کتاب معجم القراءات (نوشته ی عبد اللطیف الخطیب، در یازده جلد) (8) است-، تعداد روایات اختلاف قرائات به 354 مورد می رسد. (9) براساس کتاب دیگری که در سال 1424ق (2003م) منتشر شد، روایات اختلاف قرائت منقول از ائمه به 264 مورد می رسد. (10)
آیه الله رضا استادی در مقاله «عدم تحریف قرآن»، تعداد روایات اختلاف قرائت را در مجمع البیان، 115 مورد می شمارد و موارد دیگری را نیز از سایر کتب روایی، نشانی می دهد. (11)
9. پاسخگویی با قرآن
گاه در لا به لای روایات تفسیری، به مواردی بر می خوریم که پیامبر یا امام، در پاسخ یک پرسش، تنها به قرائت آیه ای از قرآن، اکتفا کرده است، بدون آن که به شرح و تفسیر آن یا توضیح و انطباقش بر مورد، بپردازد؛ از قبیل:عن أبی الجارود، عن أبی جعفر(علیه السّلام)، قال: «قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): یبعث أناس من قبورهم یوم القیامه تؤجج أفواههم ناراً»، فقیل له: یا رسول الله! من هؤلاء؟ قال: «الذین یأکلون أموال الیتامی ظلماً إنما یأکلون فی بطونهم ناراً وسیصلون سعیراً»؛ (12)
از امام باقر (علیه السّلام) روایت است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: روز قیامت مردمی از گورهایشان به در آیند که از دهانشان آتش زبانه کشد. گفته شد: ای رسول خدا، اینها چه کسانی اند؟ فرمود: «کسانی که اموال یتیمان را به ستم می خورند، جز این نیست که آتشی در شکم خود فرو می برند و به زودی در آتشی فروزان درآیند».
10. تعلیم تفسیر
در روایات تفسیری، بسا اوقات، به نمونه هایی برمی خوریم که چگونگی تفسیر یا استفاده از آیات را تعلیم می دهند؛ از قبیل:عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ: قُلْتُ لابِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) أَلا تُخْبِرُنِی مِنْ أَینَ عَلِمْتَ وَ قُلْتَ: «إِنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ وَ بَعْضِ الرِّجْلَینِ؟»، فَضَحِکَ، ثُمَّ قَالَ: «یا زُرَارَةُ! قَالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم وَ نَزَلَ بِهِ الْکِتَابُ مِنَ الله؛ لانَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ: [فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ] فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ کُلَّهُ ینْبَغِی أَنْ یغْسَلَ، ثُمَّ قَالَ: [وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ] ثُمَّ فَصَّلَ بَینَ الْکَلَامِ فَقَالَ: (وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ فَعَرَفْنَا حِینَ قَالَ: [بِرُؤُوسِکُمْ] أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ، لِمَکَانِ الْبَاءِ، ثُمَّ وَصَلَ الرِّجْلَینِ بِالرَّأْسِ، کَمَا وَصَلَ الْیدَینِ بِالْوَجْهِ، فَقَالَ: [وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ] فَعَرَفْنَا حِینَ وَصَلَهَا بِالرَّأْسِ، أَنَّ المسْحَ عَلَی بَعْضِهَا، ثُمَّ فَسَّرَ ذَلِکَ رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لِلنَّاسِ فَضَیعُوهُ، ثُمَّ قَالَ: [فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُم مِنْهُ] فَلَمَّا وَضَعَ الْوُضُوءَ إِنْ لَمْ تَجِدُوا الْمَاءَ أَثْبَتَ بَعْضَ الْغَسْلِ مَسْحاً؛ لِأَنَّهُ قَالَ: [بِوُجُوهِکُمْ] ثُمَّ وَصَلَ بِهَا: [وَأَیْدِیکُم] ثُمَّ قَالَ: مِنْهُ، أَی مِنْ ذَلِکَ التَّیمُّمِ؛ لِأَنَّهُ عَلِمَ أَنَّ ذَلِکَ أَجْمَعَ لَمْ یجْرِ عَلَی الْوَجْهِ؛ لِأَنَّهُ یعَلَّقُ مِنْ ذَلِکَ الصَّعِیدِ بِبَعْضِ الْکَفِّ وَ لَا یعْلَقُ بِبَعْضِهَا، ثُمَّ قَالَ: مَا یُرِیدُ الله لِیَجْعَلَ عَلَیْکُم مِنْ حَرَجٍ وَ الْحَرَجُ: الضِّیقُ»؛ (13)
زراره گوید که به امام باقر (علیه السّلام) عرض کردم: آیا از این مطلب مرا با خبر نمی سازید که از کجا دانسته اید مسح کردن قسمتی از سر و قسمتی از پا کفایت می کند؟ تبسمی کرد و فرمود: ای زراره، جدم رسول خدا چنین گفته است و آیه قرآن نیز در این باره نازل شده است؛ خداوند عزوجل می گوید: «صورت های خود را بشویید». از این عبارت دانستیم که تمام صورت باید شسته شود. بعد از آن گفت: «دست های خود را تا آرنج بشویید». آن گاه فرمود: «به سرهای خود مسح بکشید». و از آنجا که گفت: «به سرهای خود»، به خاطر همین «باء» دانستیم که مسح کردن قسمتی از سر کافی است و همان طور که قبلاً دست ها را همراه شستن صورت یاد کرد، در اینجا پاها را در مسح کردن همراه سر یاد کرد و گفت: «به پاهای خود تا قاپ پاها مسح بکشید». و لذا دانستیم که مسح کردن قسمتی از پاها کفایت می کند. سپس این را رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مردم تفسیر کرد، اما مردم، آن را تباه کردند. سپس خدای فرمود: «اگر جُستید و آبی نیافتید، پس بر خاکی پاک تیمم کنید و صورت و دست هایتان را مسح نمایید». خداوند عز و جل بعد از آن که تکلیف وضو را برداشت، قسمتی از محل شستن را برای مسح کشیدن تیمم مقرر کرد. از آن رو که گفت: «به صورت های خود» و سپس افزود: «و دست های خود». و بعد از آن گفت: «از آن»، یعنی از آن تیمم؛ زیرا حق تعالی می دانست که تمام آن خاک بر صورت کشیده نمی شود زیرا [وقتی دست را روی خاک می زنند] مقداری از خاک به دست می چسبد و مقداری دیگر نمی چسبد، [لذا وقتی دست را به صورت می کشند، جزیی از آن خاک به صورت مسح می شود، نه تمام آن] سپس فرمود: «خدا نمی خواهد با مقررات خود شما را در تنگنا بگذارد». و حرج همان تنگناست.
چند نکته
در پایان این بخش، یادآوری چند مطلب، شایسته است:1. در برخی از عناوین یاد شده، مانند بطن و تأویل، اختلاف نظر، بسیار است و در این جا برای ذکر نمونه، از موارد مسلّم و قطعی- که با همه مبانی سازگارند- استفاده شد. و نیز تفکیکی میان این دو عنوان، صورت نگرفت و هر دو، ذیل یک عنوان، یاد شدند.
2. در کتب تفسیر روایی، علاوه بر منقولات از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السّلام)، در مواردی نه چندان کم، سخن مفسّران آمده است، بدون آن که مستند به حدیث باشد، حتّی در کتب شیعه، با آن که شیعه، برای سخن غیر معصوم، اعتبار و حُجّیتی قایل نیست.
3. در کتب تفسیری روایی، مواردی به چشم می خورند که نمی توان آنها را روایت تفسیری قلمداد کرد؛ بلکه تنها با معنا و مضمون آیه ارتباط دارند، که به گمان نگارنده، باید این احادیث را بی ارتباط شمرد.
4. علامه طباطبایی در بیان مصداق آیه، علاوه بر آن که اصطلاح «جَری و تطبیق» را به کار گرفته، گاه تعبیر «مصداق بطن» را به کار می برد؛ یعنی برای آیه، بجز معنای ظاهری، معنایی بطنی منظور داشته و مصداقی از آن معنای بطنی را در روایت، نشان داده است.
5. در ذیل عنوان «ایضاح مفهومی»، مواردی که به تعیین یکی از دو معنا اشاره دارند، نیز ذیل همین عنوان، گنجانده شده اند.
6. در روایات تفسیری، موارد «نقل به معنا» بسیار است و گاه چندین روایت، به یک حدیث بر می گردند که با تعبیرها و حذف و اضافه هایی نقل شده است.
پی نوشت ها :
1) استادیار دانشگاه آزاد اسلامی- واحد علوم و تحقیقات.
2) به تعبیر مشهور: فلسفه حکم یا فلسفه تشریع.
3) البرهان فی تفسیر القرآن، ج 22، ص 18، ح 2097.
4) یادآور می شود که تا کنون، نوشته هایی در توضیح و بیان استنادهای قرآنی نگارش یافته اند که به برخی از آنها در زیر، اشاره می شود:
- شیوه استناد حضرت امیرالمؤمنین به آیات قرآن و مقایسه آن با استنادات سایر معصومان، علیرضا دادبین، دانشگاه آزاد، واحد تبریز، 1385، پایان نامه کارشناسی ارشد.- روش شناسی استناد های معصومین در تفسیر اثری، محمد محقق، استاد راهنما: دکتر کاظم قاضی زاده، دانشکده علوم حدیث قم، 1388، پایان نامه کارشناسی ارشد.
- استشهادات صادقین به قرآن، محمد مهریزی، استاد راهنما: حسن سعیدی، دانشکده اصول الدین.
- بررسی دلالی استشهادات حضرت علی به قرآن در ده جلد اول بحار الأنوار، علی سیدی، استاد راهنما: دکتر سید رضا مؤدب، دانشگاه قم، 1381، پایان نامه کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث.
- استناد به قرآن در کلام معصومان، محمدتقی واحدیان، قم: یوسف فاطمه، 1381.- استناد به قرآن در سیره امامان، غلامرضا گلی زواره، قم: بینا.- استشهاد به آیات قرآن در کلام حضرت زهرا، سیده کبری عظیمی، فصلنامه صحیفه مبین، ش3، ص 27- 35.
5) البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 23، ح 2116.
6) همان، ص 15، ح 2081.
7) البرهان فی التفسیر القرآن، ج 2، ص 16، ح 2091.
8) ر.ک : معجم القراءات، عبد اللطیف الخطیب، دار سعد، دمشق، 1422ق/ 2002م.
9) قراءات ائمه»، ص 111- 134.
10) قراءات أهل البیت القرانیه، مجیب الرفیعی، دار الغدیر، قم، 1424ق / 2002م.
11) روش تحقیق، ص 146- 147؛ نیز ر.ک : ص 136- 152.
12) البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 32، ح 2165.
13) فروع الکافی، ج 3، ص 30، ح 4.