است چنان که در ماجرای «اسحاق» بن عمار چنین دستور دادند.(1)
گاهی نیز خود شخصاً روز فتنه ای را به امت اسلامی خبر می دادند و با ارسال نامه به اطراف و اکتاف از کفر، کافری و شعبده بازی فردی سرپوش بر می داشتند چنان که حضرت امام صادق علیه السلام به هنگام فریبکاری و شعبده گری مغیرة بن سعید به کوفه و جاهای دیگر نامه نوشتند کفر او را اعلام فرمودند.(2)
و آنگاه که مطلع می شدند کسی که به دوستی ایشان تظاهر نموده و تحت لوای دوستی اهلبیت اندیشه های ملحدانه خویش را منتشر می سازد بیزاری خود را از او اظهار می داشتند چنان که وقتی ابومنصور عجلی تحت لوای دوستی امام محمد باقر علیه السلام مردم را به الحاد و زندقه دعوت می کرد آن حضرت از او بیزاری جسته وی را لعن فرمود به اهالی کوفه نیز پیغام دادند از او و هر کس که بر طریقه اوست بر حذر باشید.
و یا امام هادی علیه السلام وقتی ابن حسکه نسبت خویش را به آن بزرگوار می داد حضرت فرمودند: ابن حسکه که لعنت خدا بر او باد دروغ گفته است من او را در زمره پیروان و دوستان خود نمی دانم(3) و جای دیگر نامه ای نوشته اند در آن مسلمانان را از ابن بابا و فارس بن حاتم نمیری بر حذر نموده مرقوم فرموده اند: خداوند آنان را لعنت کند با فتنه انگیزی و آزار به نام ما، مال مردم را می گیرند خداوند آنان را آزار دهد و در فتنه نابود گرداند.(4)
یا حضرت امام مهدی حجة ابن الحسن ضمن توفیق خود به شیعیان خویش در عراق آنان را از احمد بن هلال کرخی برحذر داشته و به آنان می فرماید: «از این صوفی ریاکار برحذر باشید خداوند گناهانش را نیامرزد و از لغزشهایش نگذرد من در پیش خدا از او و از هر کس که از وی تبری نکند بیزاری می جویم»(5)
بااین شواهد به نتیجه می رسیم که ائمه طاهرین در برابر هر منحرف و هر کسی که در صدد بر می آمد با دین بازی، کاسبی کند قیام می کردند تا دعوت شعبه گران که داعیان کفر و زندقه بودند پیش از آنکه پا گیرد در گهواره اش خفه گردد و از آنها افسانه ای
زشت و ناپسند برای نسلهای آینده برجا گذارد. درباره صوفیه نیز از همان زمان پیدایش در اسلام، امت اسلامی به ائمه طاهرین رجوع می نمودند تا تکلیف خویش را درباره چنین افرادی بدانند. امامان شیعه علیهم السلام نیز مطالبی را جهت روشن شدن افکار عمومی جامعه اسلامی بیان فرموده اند.
حدیث اول
احمد بن محمد بزنطی روایت کرده اند: مردی به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد: در این زمان قومی پیدا شده اند که به آنها صوفی می گویند درباره ی آنها چه می فرمایید؟ حضرت فرموده اند: «انهم اعدائنا فمن مال ایهم فهو منهم و یحشر معهم» یعنی صوفی ها دشمنان ما هستند، پس هر کس به آنان میل کند از آنان است و با آنان محشور خواهد شد.(6)حدیث دوم
امام علیه السلام می فرمایند: «من ذکر عنده الصوفیه و لم یذکر هم بلسانه و قلبه فلیس مناوین انکرهم فکانما جاهد الکفار بین یدی رسول الله» یعنی: هر کس در نزد او از صوفیه ذکری بشود و به زبان و دل انکار ایشان ننماید چنین کسی از ما نیست و هر کس صوفیه را انکار کند آن کس است که در راه خدا و رسول خدا با کفار جهاد کرده باشد.حدیث سوم
شیخ مفید از حضرت امام علی النقی روایت کرده که محمد بن حسین بن ابی الخطاب می گوید با امام علی النقی در مسجد النبی بودم که در آن حال جمعی از اصحاب آن حضرت شرفیاب حضور آن حضرت گریدند و در میان ایشان ابوهاشم جعفری بود که او مردی بسیار تلخ و با کمال می بود نزد آن حضرت مقام و منزلتی عظیم داشت چون اصحاب در کنارش قرار گرفتند به ناگاه جمعی از صوفیه داخل مسجد شدند و حلقهزدند و مشغول ذکر گردیدند حضرت فرمود: «لا تلنفتوا الی هولا و الخداعین فانهم خلفاء الشیاطین و سخربوا قواعدالدین تزهدون لراحة الاجسام و یتهجدون لتصیة الانعام یلجوعون عمراً حتی یدنجوالکاف حمراً»(7) یعنی به این جماعت اعتنا نکنید که آنان اهل مکر و خدعه بوده و جانشینان شیاطین و خراب کننده قواعد دین می باشند. زهد ایشان برای راحت ابدان و تهجد و شی زنده داریشان برای صید کردن عوام است، عمری را در گرسنگی به سر برند تا عوامی را مانند خرها پالان کنند و زین بر پشت آنها دارند».
حدیث چهارم
حسن سعید روایت کرده که از امام رضا علیه السلام درباره ی صوفیه سئوال کردم فرمودند: «لا یقول احد بالتصوف الاخدعه او ضلاله او حماقه و اما من سمی نقشه صوفاً للتقیه فلا اثم علیه و علامته ان یکتفی بالتسمیة فلا یقول به شیئی من عقاید هم الباطله»(8) فرمودند: کسی قائل به تصوف نمی شود مگر از روی خدعه و مکر و یا جهالت و حماقت و لیکن اگر کسی خود را صوفی نامد از شر آنها در امان بماند بر او گناهی نیست به شرط آنکه از عقاید باطلشان چیزی نیاموزد.خلاصه اینگونه روایات از ائمه طاهرین بر علیه صوفیه به صورت «الاربعون حدیثاً فی رد الصوفیه» تنظیم شده نسبت جمع آوری آن را به نواده شهید ثانی رحمةالله علیه داده اند این مجموعه خطی تحت شماره 4578 در کتابخانه عمومی مرحوم آیه الله العظمی مرعشی نجفی محفوظ است.
اعتراض صوفیان بر امامان
صوفیه نه تنها عملاً راهی را صراط زندگی قرار داده بودند که مورد تائید ائمه قرار نگرفته، بلکه گاهی کلماتی را بر زبان آورده اند که درست بر خلاف نظریات امامان شیعه علیهم السلام بوده است، برای نمونه حسن بصری سر حلقه ی صوفیان نعمةاللهی، ذهبی،قادری، شاذلی که بعداً به طور مفصل درباره اش خواهیم پرداخت(9)می گوید: «به نزدیک من زیرک و دانا آن است که خراب کند دنیا را و بدون خرابی دنیا آخرت را بنیاد کند و خراب نکند آخرت را و بدان خرابی آخرت دنیا را بنیاد نهد»(10)
در صورتی که رسول خدا صلوات الله علیه می فرمایند: «بهترین شما کسی است که آخرت خود را برای خاطر دنیا ترک نگوید و هم چنین دنیای خود را به خاطر آخرت خویش از دست ندهد و انگل مردم نباشد»(11)
گاهی هم عملاً بر خلاف آنچه از ائمه دین رسیده است انجام می دهند چنان که معروف بن فیروزان کرخی رئیس المشایخ صوفیه بدون داشتن عذر شرعی روزه خود را شکسته است.(12)
و یا سفیان ثوری همان صوفی معروف که به پوشش امام صادق علیه السلام ایراد گرفته و از خود احادیث مجعولی روایت کرده از دوستداران اهل بیت نبوده(13) با حضرت به مباحثه پرداخته در مقابل منطق قوی حضرت صادق علیه السلام خوار و ذلیل شده، محضر آن بزرگوار را ترک نموده ماجرای مباحثه خویش با جعفر بن محمد الصادق را به یران و هم مسلکان صوفی خود می گوید، آنها دسته جمعی برای مناظره با امام به حضور می رسند، مطالبی را به عرض رسانیده حضرت عقاید ایشان را رد می کنند و در پایان می فرمایند«از این راه ناصواب دست بردارید خود را به آداب واقعی اسلام تربیت کنید و از آنچه خدا امر و نهی کرده تجاوز ننمائید و از پیش خود دستور نتراشید و در مسائلی که نمی دانید مداخله نکنید علم آن مسائل را از اهلش بخواهید».(14)
از این کلام مبارک استفاده می شود صوفیه در صدر اسلام راه ناصواب را صراط زندگی قرار داده اند و پیش خود دستوراتی را تراشیده اند و در مسائلی که نمی دانند مداخله کرده اند و علم آن مسائل را هم از غیر اهلش گرفته اند که حضرت صادق علیه السلام با چنین فرمایشاتی پند و نصیحتشان فرموده اند.
اعتراض صوفیه به امام رضا
عجیب است که صوفیان خرقه ی صوفیانه خویش را به حضرت امام رضا علیه السلام می رسانند و نسبت تصوف خود را به آن بزرگوار درست می کنند. آنگاه اعتراض هم به حضرت می نماید. می نویسند: عده ای از صوفیه در خراسان به حضور حضرت شرفیاب شدند و به امام برحق اعتراض کردند، گفتند: البته چون امیرالمؤمنین مأمون [خلیفه وقت عباسی] در امر ولایت عهدی درست نظر و اندیشه نمود، شما اهلبیت را سزاوارترین مردم برای این امر دید، آنگاه در اهلبیت نیز درست تأمل کرد و ترا سزاوارتر از همه مشاهده کرد و لذا ولایت عهدی را به او واگذار نمود، در صورتی که امامت و پیشوائی برای کسی است که غذای خشن بخورد و لباس درشت بر تن کند و به الاغ سوار شود و بیمار را عیادت نماید و در تشیع جنازه شرکت جوید.راوی گوید: امام که در این هنگام تکیه نموده بود بلند شد و راست نشست آنگاه فرمود: یوسف فرزند یعقوب از پیغمبران بود در صورتی که قباهای دیباج مزین به طلا و هم چنین لباسهای زربافت به تن می کرد و بر اریکه آل فرعون تکیه زیده و حکومت و امر و نهی نمود آنچه از امام انتظار می رود دادگستری و عدالت پروری است به طوری که در گفتار راستگو و در حکومت عدالت پیشه و در وعده با وفا و با عمل باشد. خداوند هیچ نوع لباس و غذائی را حرام ننموده است سپس این آیه را تلاوت فرمود: «قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق»(15).
گنه کرد صوفئی در مقطعی
در مواقعی که تحقیق پیرامون مسائل اعتقادی و رفتار اجتماعی صوفیه به سامان می رسد. رؤسای فرق صوفیه با دو دلیل ظاهراً قانع کننده و استدلال فریبنده با مظلومیت خاص اقدام به خنثی کردن مطالب مطرح شده می نمایند.اول ارادتمندان را خطاب می کنند و می گویند: شما حاضر و ناظر هستید که ما بر صراط شرع نبوی و اهلبیت عصمت می باشم«مراد از صوفیه ای که مورد ذم قرار گرفته اند کسانی هستند که نام تصوف بر خود نهاده و پیوند ولایت ائمه اطهار»
علیهم السلام در قلوبشان جای نگرفته و موالات اهلبیت را شرط قبول ایمان نمی دانند» (16) و گاه چنان محکم و کوبنده جواب می دهند که شخص محقق با تمام یقینی که به نحوه تحقیق خود دارد در شک و شبهه می افتد. مثلاً ملاسلطان گنابادی در زمان حیات مدعی شده بود«کاغذی که برای استشهاد بر کفری می نویسند و این عقاید را به ما نسبت می دهند، بیاورند تا خودم هم بنویسم که هر که دارای این عقاید خلاف باشد کافر و از دین خارج است»(17) البته شخص نامبرده در تصوف نعمة اللهی گنابادی واضع مسائلی است که بوی بدعت و بعضاً کفر کی دهد حتماً مورد استناد و اشاره قرار خواهد گرفت. ولی ملاحظه اینکه با چنین تردستی زیرکانه چطور وانمود می کند کار خلافی در دستگاه درویشی اش ندارد تا بترسد در صورتیکه همین شخص واضع قانون عشریه آنهم مکفی از خمس می باشد.
دوم بعد از اینکه رفتار خویش را به عنوان سند ارائه نموده و در معرض دید قرار دادند حالت حق به جانب به خود گرفته می گویند:
گنه کرد در بلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری
تصوف ما که امروز بر اساس تشیع می باشد، پس این کلمات ائمه دین شامل حال ما نمی شود. حتی آقای سلطان حسین تابنده در جواب نامه ای می نویسند: «چگونه بعضی به خود جرئت می دهند کسانی را که دم از صحبت به اهل بیت می زنند و خود را به آن بزرگواران منتسب می دانند مورد لعن یا طرد...» (18) قرار می دهند
ظاهر کلام این دو رئیس صوفی بسیار دلنشین و قانع کننده است لکن نسبت خرقه تمام همین صوفیان معاصر به همان کسانی می رسد که در مقابل ائمه طاهرین قرار گرفته اند و از آن بزرگواران راه جدا کرده اند. اگر اینان نظیر گناهان صوفیان زمان معصوم را مرتکب نشده اند بدعت گزاریهای دیگر دارند و مهمتر اینکه همان صوفیان گنهکار را سردمداران تصوف خود می دانند نسبت خویش را به واسطه آنها که بدعت گزار در اسلام و مخالف پدیده ولایت با امامت می باشند به امامان درست می کنند و برای شایشان فاتحه می خوانند.
اشاره به مورادی که درست بر خلاف نص صریح قرآن است حتماً حقیقت را برای
جوینده ای که مرض در دل ندارد و پرده جلوی دیدگانش نکشیده اند اتمام حجت است، خواه پند گیرد و خواه بر باطل باقی بماند.
نخست به فرمایش امام صادق علیه السلام استناد می نمائیم می فرمایند: «صوفیها دشمن ما هستند، پس هر کس به آنان میل کند از آنان است و با آنان محشور خواهد شد» این شامل حال صوفیان عصر امامت است ولی فرموده اند: «به زودی کسانی پیدا می شوند که ادعای محبت ما را می کنند و به ایشان نیز تمایل نشان می دهند و خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود می گذارند و سخنانشان را تأویل و توجیه می نمایند بدان که هر کس به ایشان تمایل نشان دهد از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کس آنان را رد و انکار کند مانند کسی است که در حضور پیامبر با کفار جهاد کرده است.»(19)
این کلام مبارک در طول تمامی ادوار زمان الی ختم عمر دنیا دارای شأن استدلال می باشد.
توجه به فرازهایی از فرمایش صادق آل محمد علیهم السلام بهترین دلیل برای مدعای ماست که تا یوم القیامه مشمول حال عده ای از صوفیان یا غیر اهل تصوف خواهد شد.
مثلاً فرموده اند: «به زودی عده ای پیدا می شوند که ادعای محبت ما را می کنند» این جمله موقعی ادا شده است که در طلیعه کلام نسبت به صوفیه اشاره گردیده یعنی، به زودی عده ای از این صوفیان مانند سلطان حسین تابنده گنابادی ادعای محبت ما را می نمایند(20) و همچنین در نوشتجات رؤسای فرق صوفیه کنونی به طور محسوس به چنین مسئله ای برخورد می کنیم که رؤسای فرق صوفیه سعی و کوشش دارند خویش را محب اهلبیت معرفی کنند.
در همین کلام است که می فرمایند: «هر کس به آنان میل کند از آنان است» و کدام میل و رغبت از این بالاتر که در مجالس صوفیه عصر ما فاتحه الاولیاء خوانده می شود نام تمامی صوفیانی که راه از اهلبیت عصمت علیهم السلام جدا کرده اند و پیرو مذاهب اهل سنت بوده اند به عنوان اولیاء صوفیه یاد می گردد، نه تنها برای آنها طلب
مغفرت می شود بلکه فاتحه هم قرائت می گردد. مانند حسن بصری، داود طائی، جنید بغدادی، احمد غزالی، ابوالقاسم گرگانی، عبدالله یافعی، شیخ صالح بربری، شاه نعمت الله که همه و همه ولایت بدون امامت را قبول دارند.
توجه به این نکته که فرموده اند: «سخنانشان را تاویل و توجیه می نمایند» روشی است که امروزه فرقه داران تصوف نسبت به سخنان پیشوایان گذشته تصوف بکار می گیرند مثلاً شاه نعمت الله در اشعار به سنی بودن خود اشاره دارد اینها برایش«مذهب عشق» جعل می کنند تا سنی بودنش را پنهان کنند.
خلاصه فرموده اند چنین شخصی «از ما نیست و ما از او بیزاریم» در این صورت صوفیه کنونی چه تظاهر به تشیع بکنند چه نسبت به شیعه بی تفاوت باشند، چون تأسی به صوفیان معلوم الحال قبل خود نموده اند میل به آنها دارند، لقب آنها را بر خود نهاده اند. امام علیه السلام از ایشان بیزار است.
پی نوشت ها :
1- به تهذیب المقال فی تنقیح کتاب الرجال رجوع ج 3 ص 3 به بعد.
2- کتاب رجال ابن داود 279 .
3- رجال کشی ص 516 .
4- رجال کشی ص 52-521-522-523 .
5- رجال کشی ص 535-536 .
6- سفینة البحار ج 2 ص 58 حدیقة الشیعه ص 62 و اثنی عشریه ص 28.
7- سفینة البحار ج 2 ص 57 حدیقة الشیعه ص 563 و اثنی عشری ص32 .
8- اثنی عشریه ص 31 سفینة البحار ج 2 ص 58 .
9- تذکرة الاولیاء ج 1 ص 36 .
10- خوشبختانه کتاب حسن بصری چهره ی جنجالی تصوف در آستانه انتشار می باشد.
11- وسائل الشیعه ج 2 .
12- دائرة المعارف شیعه ج 4 ص 431 .
13- تنقیع المقال ج 2 ص 36-38 و سفینة البحار ج 1 ص 631-632 .
14- فروع کافی ج 5 ص 65-71 تحف العقول ص 348-354 و به صورت داستان، در داستان راستان ج 1 داستان 15.
15- فصول المهمه فی معرفة الائمه: بخش حضرت رضا .
16- خورشید تابنده از آقای علی تابنده ص 42.
17- گردش افغانستان و پاکستان ص 243 .
18- مناظرات و مکاتبات: 48 .
19- سفینة البحار ج 2 ص 57 .
20- مناظرات و مکاتبات: 48 مراجعه شود البته مطلب را در صفحه قبل آوردیم.