فعّالیّت های سیاسی اجتماعی سیّد جمال الدّین اسدآبادی

تلاش برای شناخت خصوصیات و ویژگی های زندگی مفخّر شرق، سیّدجمال الدّین اسدآبادی که همه ی عمر خود را در راه بیداری ملل مشرق زمین صرف نمود و برای آزادی و استقلال مسلمانان جهان از
جمعه، 26 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فعّالیّت های سیاسی اجتماعی سیّد جمال الدّین اسدآبادی
فعّالیّت های سیاسی اجتماعی سیّد جمال الدّین اسدآبادی

نویسنده : عبّاس رمضانی



 
تلاش برای شناخت خصوصیات و ویژگی های زندگی مفخّر شرق، سیّدجمال الدّین اسدآبادی که همه ی عمر خود را در راه بیداری ملل مشرق زمین صرف نمود و برای آزادی و استقلال مسلمانان جهان از هیچ کوششی دریغ نکرد، یک ضرورت جدّی و مهمّ تاریخ ایران است. آزاد مردی که رنج سفرهای مختلفی را بر خود هموار ساخت تا ضمن بحث و گفت و گو با مردم شهرها و کشورهای مختلف جهان و آشنا شدن با اندیشه های هریک، آنان را به درک ارزش ها و دیدگاه های ناب و اصیل اسلامی و انسانی رهنمون سازد و خوی ستم گری و روحیه ی استعماری و استثماری بیگانگان را یادآور شود. او کسی بود که با آگاهی کافی از موقعیت جهان اسلام و لزوم پیشرفت مسلمانان در علوم و فنون می خواست راه روشن خداجویی، انسانیّت و نوع دوستی را به آن ها نشان دهد. وی با بهره گیری از تعالیم حیات بخش اسلام، درصدد برآمد تا با ایجاد یک تحوّل فکری عمیق و ریشه دار بین مسلمانان و گسترش ارزش های این دین انسان ساز و تعالی بخش، زمینه ی سعادت و خوشبختی آنان را فراهم نماید. برشمردن خصوصیّات و ویژگی های مردی که سراسر زندگی او شور و شرف، حرکت و پویایی، جهاد و مبارزه، ذوق و شوق، ایمان و آرزو، حقّ و حقیقت، صداقت و پاکی، خلوص و معنویّت، صدق و صفا، ایثار و شهادت و شجاعت و شهامت بوده، کار ساده ای نیست و نمی توان به سادگی همه ی ویژگی های زندگی چنین انسان هنرمند و نقش آفرین و بزرگ را در یک فرصت محدود مطرح نمود، ولی از آن جایی که نپرداختن به ابعاد مختلف زندگی چنین فردی نیز، امکان پذیر نبوده و ضعف محسوب می شود، مهم ترین و بارزترین مشخّصه های زندگی سلسله جنبان نهضت های اسلامی صد ساله ی اخیر به شرح زیر ذکر خواهد شد:

1. جنبه های ظاهری

منابع مختلفی توسط نویسندگان، محقّقان، اندیشمندان و علما درباره ی شخصیت و اندیشه های سیّد جمال الدّین اسدآبادی تهیه و تدوین و تألیف و یا از زبان های دیگر ترجمه شده است. در این میان یکی از منابع مؤثر، کتاب آقای «مرتضی مدّرسی چهاردهی» می باشد. این نویسنده سیّد جمال الدّین را چنین معرفی کرده است:
«اندامش چهارشانه، بنیه اش متوسّط، رنگش قهوه ای، پیشانی وسیع و با تناسب، چشمانش درشت و باز، حدقه ی چشمان بزرگ، چهره اش ریز و سینه ای پهن و موهای پرپشت داشت. لباده ای(1) سیاه می پوشید و عمامه ی کوچک سفیدی برسر می گذاشت. هنگامی که با کسی دیدار می کرد، مسرور و شادمان می شد. نگاهی گیرنده و نافذ داشت و با آن که چشمانش نزدیک بین بود و کتاب را از فاصله ی خیلی نزدیک می خواند، اما همیشه با کتاب سر و کار داشت و از عینک استفاده نمی کرد. تندمزاج و باوقار بود، رازی که به او گفته می شد در نگه داریش می کوشید. بسیار کم خوراک بود و روزی یک مرتبه غذا می خورد و چای زیاد می نوشید.» (2) دکتر «مهدی ملک زاده» می گوید:
«سیّد بدنی سالم و روحی توانا داشت و از آن زمان که پنجاه سال از عمرش گذشته بود، قوای جسمی و روحی او به سرحدّ کمال بود.» (3)

2. انگیزه و نیت پاک و مقدس:

ماندگاری و تأثیر اندیشه های مردان بزرگ و الهی و خصوصیت های اخلاقی و اعتقادی آن ها در نسل های آینده، نشان از نیت پاک و مقدس آنان دارد. این مردان با اتّکا به این ویژگی برای مقاصد بزرگ و انسان ساز حرکت می کنند و با تمام توان خود می کوشند تا موانع و مشکلات را یکی پس از دیگری پشت سر گذارند. برای این افراد، احساس تکلیف و تلاش برای رسیدن به مقصد نهایی دورنمایی است که با زحمات شبانه روزی خود هر روز از پله های آن صعود می کنند و همه ی ناملایمت ها را به جان می خرند که فاصله نقطه ی حرکت آغازین تا اهداف مقدماتی و نهایی را کوتاه نمایند.
سیّد جمال الدّین اسدآبادی با اعتقاد به آیین مقدّس اسلام، حرکت جهادی و اصلاح گرایانه ی خود را با نیتی پاک و انگیزه ای خالص آغاز نمود و با توکل به خداوند متعال، صحنه های تلخ و شیرین زیادی را به عشق آزادی و استقلال مسلمانان جهان، در طول دوران زندگی تجربه نمود و سرانجام از آزمایش و تعهّدی که برای نجات مستضعفان از چنگال زورمداران خائن شرق و غرب و زالو صفتان بی رحم داخلی کشورهای مسلمان برای خود مشخص کرده بود، سرافراز و سربلند بیرون آمد و اکنون برگ های زرّین تاریخ زندگی و مبارزات او بیان گر همان انگیزه و نیت خالصانه ی او می باشد.
وی استفاده ی مردم مسلمان از تکنیک و تکنولوژی و پیشرفت و تجربه ی کشورهای غربی و پرداختن آنان به علوم و فنون جدید را عیب و ضعف نمی دانست و معتقد بود که مسلمانان هم باید با حفظ روحیه و تفکّر اسلامی در همه ی زمینه ها رشد کنند و از امکانات صنعتی بهره جویند. آن چه سیّد را آزار می داد و با اعتقادات او سازگاری نداشت،‌ سست شدن ایمان مسلمانان و توجه به مکاتب و جهان بینی های غربی و ناقص بود. این طرز فکر سبب شد تا خود او نیز پس از آشنایی با فرهنگ جدید اروپایی خود باخته نشود و جذب آن نگردد. (4)

3. داشتن روحیه ی خودباوری:

هم زمان با ایجاد تحولات فکری، سیاسی، صنعتی و فرهنگی که در قرن 19 و پس از آن در کشورهای غربی صورت گرفت، در ایران نیز تقریباً از زمان فتحعلی شاه و ولیعهدی عباس میرزا عده ای از روشن فکران با الهام از جوامع غربی درصدد اصلاح ساختار جامعه ی ایران برآمدند و حرکت های مهمّی در همه ی حوزه ها آغاز شد که برخی از آن ها به نتیجه رسید و راه را برای آگاهی و اظهارنظر مردم گشود و اگر بی لیاقتی پادشاهان و مقام های دربار گریبان گیر برنامه ها نمی شد، امید بیش تری به توسعه ی همه جانبه ی اصلاحات بود. حاکمانی که به جای مصلحت اندیشی برای رونق صنایع، فرهنگ، سیاست، تولید، علم و رفاه حال مردم ایران و ایجاد روحیّه ی خودباوری و قبول هویّت دینی و ملی در جامعه، به سودجویی و منافع شخصی خود توجه داشتند و در همه حال مراقب اندوخته های خود و افزایش روزافزون آن ها بودند و به همین دلیل از مردم و مملکت غافل شدند.
احساس بی هویّتی و خودناباوری یکی از خواسته های شوم دشمنان اسلام است که در بیش تر دوره های تاریخی تلاش نموده اند تا با کوچک شمردن اقدامات مسلمانان و تحقیر آنان، فرهنگ و تمدن بزرگ اسلام که سرچشمه و اساس سایر تمدّن ها بوده را با ایجاد شک و شبهه و نوآوری های بی اساس از ذهن و خاطره ی مردم حذف کنند. سیّد جمال الدّین اسدآبادی با احساس این خطر بزرگ، ضمن حفظ و تقویت روحیّه ی خودباوری برای انتقال آن به همه ی مردان و زنان کشورهای مسلمان از هیچ کوششی فروگذار نکرد. او خودباوری را عامل اساسی و ضامن واقعی حفظ و حراست از حاکمیّت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جوامع مسلمین می دانست و در سفرها و سخنان خود بر آن تأکید داشت.

4. ایمان و اعتقاد به خدا:

انجام واجبات اسلام و ترک کارهای حرام، ویژگی بارز سیّد بود. او در همه ی لحظه های زندگی و برهه های مختلف روزگاری که در آن می زیست خدا را ناظر اعمال و رفتار خود می دید. در مرام و مسلک وی هیچ موضوعی شیرین تر و بهتر از یاد خدا و رضای الهی نبود. درباره ی این خصوصیت او آمده است که:
«حرص شدیدی به انجام فریضه های مذهبی داشت، اصول و فروع مذهب را نگاهداری می کرد، در حمیّت(5) دینی بی مانند بود، جوش و خروش و غیرت و حمیّت مذهبی داشت، برای درخواست حق قیام می کرد و آنچه یاران اسلامی می گفتند، دریافت می نمود.» (6)
خود سیّد نیز گفته است:
«بزرگواری و برتری از آن پروردگار جهانیان است و ما همان خاکیم که هستیم.» (7)

5. محدود نبودن به زمان و مکان:

ثابت نماندن او در یک شهر یا کشور و سفرهای پی در پی کوتاه مدت و گاه بلند مدتش به سرزمین های دور و نزدیک و نشست و برخاست با افراد گوناگون نشان دهنده ی وابسته نبودنش به یک مکان یا زمان خاص بوده است. او همه ی شهرها و کشورهای اسلامی و سایر مکان هایی که امکان فعّالیّت داشت، خانه و کاشانه ی خود می دانست و برای برقراری اتحاد بین مسلمانان و ایجاد جامعه ی بزرگ اسلامی که تمامی مسلمانان جهان در آن قرار گیرند و متّحد و مهربان باشند، کوشش زیادی نمود. برای او ماندن در یک مکان مشخص و ساکت بودن در برابر آن چه بر سر مسلمین می آمد، پسندیده نبود. عملکرد سیّد و برنامه های او در سفر به نقاط مختلف جهان، نفی استعمار و استبداد، برقراری وحدت و یک پارچگی در صفوف مسلمانان، آگاهی او از شرایط زمان، آشنایی با زبان های مختلف، تغییر لباس در برخی از مناطق، حضور در اجتماعات گوناگون و ده ها مورد دیگر، ویژگی اختصاص نداشتن او به زمان و مکان یکسان را تأیید می کند.

6. علم و دانش:

این ویژگی سیّد جمال الدّین اسدآبادی از دو جهت قابل تأمل و بررسی است. اول، تلاش او برای فراگیری علوم مختلف و دوم، کوشش برای نشر آن چه آموخته و تعلیم اندوخته ها به دیگران. در بُعد اول، سیّد از همان ابتدای دوران کودکی با قدم های کوچک ولی عزمی راسخ و بینش بزرگ، خود را آماده ی فراگیری دانش نمود و با هوش سرشار و خدادادی و تلاش و جدّیت،‌ پله های رشد و ترقی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و با درک مفاهیم بنیادی و توجه به جهان شمولی اندیشه ها و اندوخته ها، توانست در دین و اعتقادات، اقتصاد، جامعه شناسی، فرهنگ، سیاست، فلسفه، ادبیات، حکومت و کشورداری مهارت های لازم و کامل به دست آورد. او در سفرهای خود با توجه به ضرورت ها و نیازهایی که داشت، زبان های فارسی، عربی، ترکی، هندی،‌ فرانسه، انگلیسی، روسی و افغانی را آموخت و از این نظر با ورود به کشورهای آسیایی، آفریقایی و اروپایی کم تر دچار مشکل می شد. اختصاص او به ایران سبب گردید تا در زبان فارسی سرآمد بسیاری از زبان شناسان آن روزگار شود. دانش و اطلاعات سیّد جمال الدّین به قدری بود که وقتی لب به سخن می گشود، مخاطبان مات و مبهوت کلامش می شدند و تأثیر گفته های او ره توشه ی زندگی آن ها قرار می گرفت. مؤلّف کتاب «سیّد جمال الدّین اسدآبادی و اندیشه های او» در این باره می نویسد:
«گویند برای مقام علمی و فرهنگی سیّد نمی توان حدّی قایل شد و فقط می توان با اشاره از آن گفت و گو نمود. این سیّد بزرگ در درک بیان دقیق معانی قدرتی فوق العاده داشت و آن ها را به شیوه های نیکو و مناسب می آراست. در ابداع معانی و حلّ معضلات، قدرت وافی داشت و گویی شهریار با اقتداری بود که با سر انگشت فکرت، گره های امور را از هم می گشود... نیروی ذهن، وسعت عقل و بینایی که خداوند به او بخشیده بود، در کم تر کسی یافت می شد... بهترین دلیل قدرت حافظه اش این است که زبان فرانسه را در مدت کمتر از سه ماه آموخت... زیاد مطالعه می کرد و هیچ کتاب مهمّی در ادبیات ملل و فلسفه ی اخلاق نبود که مطالعه نکرده باشد.» (8)
اُنس و علاقه ی سیّد به کتاب و مطالعه از دوران کودکی در وجود او شکل گرفت. او ترجیح می داد تا آن جا که برایش مقدور است وقت خود را صرف مطالعه نماید. هرچه مطالعه می کرد، افکار و عقایدش کامل تر و تبحّرش در کشف و آگاهی از حقایق و واقعیت ها جدّی تر و اصولی تر می شد. وی مطالعه را نیاز اساسی روح و زندگی خود می دانست. « میرزا لطف الله» در رابطه با علاقه و انگیزه ی زیاد او در دوره ی نوجوانی نسبت به کتاب و کتابخوانی می نویسد:
«چنان شوق تحصیل داشته که ایام جمعه و اعیاد را به هیچ وجه تعطیل قرار نمی داده است. پدرش آن چه اصرار می کرده که گاهی به سیاحت و گردش شهرها برود، قبول نمی کرد و جواب می داد، خشت و گِل چه تماشا و سیاحتی دارد. بنابراین در منزل یا محلّ کار پدرش می ماند و وقتی پدر برمی گشت سیّد را می دید که کتاب های زیادی اطراف خود گذاشته و مشغول مطالعه است.» (9)
توجه سیّد جمال الدّین اسدآبادی به کتاب و کتابخانه و مطالعه در برهه های دیگر زندگی او نیز بیان گر علاقه ی فراوان او به فرهنگ بسیار ارزشمند مطالعه و پژوهش است. وی در مدت هفت سال اقامت در مصر با توجه به برخورداری از خصیصه های ترک دنیا و بی توجهی به ثروت اندوزی و پست و مقام، دارایی دیگری جز یک کتابخانه نداشت. کتاب های او هم توسط یکی از مستشاران انگلیسی به نام «رجرس» (10) توقیف شد، ولی دوباره کتاب ها را به او برگرداندند.
در بُعد دوم روش سیّد به نحوی بود که به تناسب نوع برداشت، میزان علاقه، قدرت درک و تحلیل مخاطبان، دانش خود را عرضه می نمود و علاقه مند بود که همه ی آنان با کسب اطلاعات و افزایش دانایی و آگاهی، انسان های مطلع و مفیدی باشند. دیدگاه سیّد در رابطه با نشر دانش و انتقال اندوخته های ذهن خود به دیگران، سبب می شد تا او علم خود را که با تلاش و زحمات شبانه روزی به دست آورده بود، به راحتی و با صداقت در اختیار سایر افراد قرار دهد. توان مندی او در علوم مختلف هرگز وی را گرفتار غرور و خود بزرگ بینی نکرد و از این رو تعلیم و تربیت شاگردان و مخاطبان خود را یک وظیفه می دانست و قدرت و ثروت افراد نزد او ملاک برتری محسوب نمی شد و در انتقال علم به آنان و کم توجهی به مردم متوسط یا فقیر جامعه تأثیر نداشت.
مطالعه و پژوهش های سیّد در همه ی زمینه ها اصولی بود. همان گونه که هیچ مطلبی را به صورت سطحی و روبنایی نمی آموخت، هیچ مسأله ای را نیز بدون پشتوانه ی علمی دقیق و کامل برای دیگران مطرح نمی کرد و برای رشد و آگاهی و توانایی افراد تبعیض قایل نمی شد و در صورت موفقیت و احیاناً سبقت دیگران از او به آن ها حسادت نمی کرد و اگر از انجام قطعی کاری مطمئن نبود، از طرح آن خودداری می کرد. خودش گفته است: «دانش مغز و پوستی دارد، کسی که آشنا به پوست شد، در دریای غرور غرق می شود.» (11)
اهتمام سیّد در خواندن و آموختن همه ی علوم محدود به زمان و مکان معینی نبود. او هیچ گاه برای این منظور احساس بی نیازی نکرد و همیشه تشنه ی یادگیری بود. از همه ی لحظه های زندگی و اوقات مفید خود برای «دانایی» ، « دانستن» ، «زیستن» ، «عمل کردن» و «زندگی با دیگران»بهره می گرفت. پشتکار و انگیزه و علاقه ی جدّی او در مطالعه ی هدف مند، از وی نویسنده ای توانا و زبردست و سخن وری با احساس، ماهر، تأثیرگذار، دانشمند و دوست داشتنی ساخته بود. «او خود شعر می سروده و علاقه ی شدیدی به شعرهای حافظ و سعدی داشته است و اشعار آن ها را در سخنان و گفتار خود ذکر می کرده است.» (12)
او در اصلاح الفبا نیز کوشش زیادی نموده است. سیّد «پس از میرزا فتح علی آخوندزاده که با نوشتن رساله ی الفبای جدید نخستین بار فکر اصلاح الفبا را در ایران و عثمانی مطرح کرد و نیز میرزا ملکم خان که با نوشتن دو رساله ی شیخ و وزیر و روشنایی، عقاید خود را در رابطه با اصلاح الفبابیان نمود، این فکر را تأیید و تعقیب کرد.» (13)

7. ظلم ستیزی:

مطالعه و تفحّص در افکار و اندیشه های سیّد جمال الدّین اسدآبادی و تعمّق در دیدگاه های او، بهترین راه برای پی بردن به ویژگی ظلم ستیزی وی می باشد. علاوه بر آن، مخالفت ها و توطئه های دشمنان داخلی و خارجی با سیّد و بدگویی های افراد سست ایمان و منافق نیز گواه این موضوع است. در طول تاریخ هر مبارز و مبارزه ای که برخلاف جریان و منافع دشمنان حقّ و حقیقت مطرح گردیده با عکس العمل رو به رو شده است و طبیعتاً شخصیت سیّد جمال الدّین اسدآبادی و مبارزات او برای نابودی ظلم و ستم هم در همین راستا بوده است، مسأله ای که می توان در طول تاریخ ایران و جهان آن را ملاحظه کرد، زیرا در هر عصری که آزاده ای برای نجات مردم مستضعف قیام کرده، به آزار و اذّیت، زندانی شدن، تبعید، حصر و شهادت وی منتهی گردیده است. سیّد جمال الدّین اسدآبادی هم یکی از این آزادمردان است که وقتی دشمنانش راهی برای سکوت و آرامش او نیافتند، تصمیم به نابودیش گرفتند و به راحتی زندگی وی را خاتمه دادند.
سیّد با برخورداری از روحیّه ی ظلم ستیزی،‌ نهضت فکری و انجمن مخفی ضدّ استعماری تشکیل داد و در تداوم آن با همکاری افراد آگاه در مقابل استعمار انگلیس و بی عدالتی های حکومت قاجار ایستاد و با خطابه های آتشین و دشمن ستیز خود، هم چنین ایجاد تحوّل فکری در افکار عمومی برای بیداری مردم ایران و مسلمانان سایر کشورهای جهان نقش عمده ای ایفا نمود و روحیه ی ظلم ستیزی را بین آنان گسترش داد. او هم با ظالم مخالف بود و هم با مظلوم و اظهار می داشت:
«من با ظالم و مظلوم عداوت دارم. ظالم را برای ظلمش دشمن دارم و مظلوم را برای این که ظلم را قبول می کند و سبب ظلم و جسارت ظالم می شود.» (14)
مؤلّف کتاب «تاریخ مشروطیت ایران» هم نوشته است: «او با ظلم و ستم گری و حکومت شخصی دشمن بود و اعتقاد داشت تا کشورهای جهان و مخصوصاً مسلمانان زنجیر اسارت استبداد را پاره نکنند و تحت لوای حکومت های ملی جای نگیرند به نعمت ترّقی و تعالی نایل نخواهند شد و از زیر بار نفوذ بیگانگان رهایی نخواهند یافت.» (15)

8. بی توجهی به دنیا و تمایلات نفسانی:

ماندگاری یاد و نام شخصیت های بزرگ جهان اسلام دلایل گوناگونی دارد. بی توجهی به دنیا و تمایلات نفسانی یکی از مهم ترین عواملی است که باعث جاودانه ماندن خاطره ی حیات و شخصیت و خدمات سیّد جمال الدّین اسدآبادی به عنوان مردی خداجو، انسان دوست و وطن پرست در دوره ای از تاریخ ایران شده است. مبارزه ی بی امان او با خواهش های نفسانی و آمال و آرزوهای دنیوی دوردست و زودگذر و بی رغبتی به زرق و برق دنیای فانی بنابر اسناد و مدارک موجود در تاریخ در تمام مراحل زندگی او قابل درک و لمس است. گشت و گذار هدفمند سیّد در کشورهای مختلف و محبوبیّت وی بین مردم لحظه ای او را به خود مشغول نساخت و توانست ضمن مبارزه با نفس سرکش و پشت پا زدن به جاذبه های دنیا، راه رشد و تعالی و تکامل معنوی را بپیماید. شرایط فراهم شده برای تکیه زدن بر جایگاه های مهم و پُست های حسّاس را یا نپذیرفت(16) و یا در صورت پذیرش، از هدف اساسی و الهی باز نماند و هیچ گاه برای کسب ثروت و ارضای خواهش ها و هوس های پوچ نفسانی، ارزش های والای انسانی را زیرپا نگذاشت. معروف است که وقتی سلطان عبدالحمید او را به کشور خود دعوت نمود و سیّد به عثمانی رفت یک نفر از مأموران سلطان جلو آمد و پس از ادای احترام و انجام تشریفات خاص، سؤال کرد: حضرت آقا، صندوق های شما کجاست؟
سیّد خندید و گفت: «غیر از صندوق لباس و صندوق کتاب، چیز دیگری هم ندارم». مأمور اظهار داشت: «صندوق ها کجا هستند تا آن ها را بردارم و بیاورم؟» سیّد در حالی که به سینه اش اشاره کرد، پاسخ داد: «صندوق کتاب این جاست و با اشاره به جبّه ای (17) هم که بر تن داشت، گفت: صندوق لباس نیز همین است.» (18)
چیزی از مال دنیا نداشت و برای امرار معاش زندگی روزمره اش به حداقل امکانات قانع بود، به سلامتی خود زیاد می اندیشید، مردی مهمان نواز و خوش سلیقه ای بود و همیشه ظاهری آراسته و تمیز داشت. « در تمام دوره ی عمر، خود را پای بند زن و مال، فرزند، خانه، ریاست و تشریفات نکرد و به نان و مختصر غذا قناعت نمود و جسم و جان خود را وقف عالم اسلام و نجات مسلمانان کرد.» (19)
در حدّ نیازهای ضروری به دنیا توجه داشت و رمز موفقیت او در مردمی بودن، جامع نگری، رعایت جنبه های ملی و اجتماعی و همگانی و هم چنین باقی ماندن در اصالت های اساسی زندگی در اعتدال و برخورد اصولی او با دنیا و پدیده های آن بود. «در طول مدت عمر خون زن نگرفت(20) و در زمان اقامت در استانبول که اواخر عمرش بود، تلاش سلطان عبدالحمید خان برای ازدواج سیّد با یکی از دختران دربار نتیجه نداد و وی این پیشنهاد را نپذیرفت».(21) معروف است که سیّد در این رابطه اظهار داشت:
«سلطان می خواهد که من زن کنم، من زن می خواهم چه کنم؟ من دنیای به این خوبی و این بزرگی را به زنی نگرفته ام!» (22)

9. شهامت و شجاعت:

با نگاهی گذرا به ویژگی های زندگی سیّد جمال الدّین اسدآبادی که تاکنون مطرح شد این نتیجه حاصل می شود که وقتی انسان به خدا ایمان داشته باشد و او را در همه ی صحنه های زندگی حاضر و ناظر اعمال خود بداند و از سوی دیگر همه ی لذت های دنیا را نادیده بگیرد و شب و روز و زندگی و عمر خود را وقف مردم و جامعه و ترویج فرهنگ و سنن و آداب اسلامی نماید، شهامت و شجاعت او نیز جدّی و ستودنی خواهد بود. این انسان با برخورداری از اندیشه های صحیح و معنوی از هیچ بنده ای هراس ندارد و در مقابل انسان ها سر تعظیم فرود نخواهد آورد، مبارزه، موفقیت، ادای تکلیف و حتی شکست را پیروزی می داند. سیّد به غیر از خدا در برابر هیچ کس ترس و واهمه ای به دل نداشت و در برخورد با مسایل مربوط به حکومت و سیاست، انسانی با شهامت و شجاع بود. یکی از علت های عمده ای هم که باعث مهاجرت و سفرهای او به نقاط مختلف جهان می شد، صراحت لهجه، رک گویی و شهامت او در بیان واقعیت ها و حقایق جوامع بود. به عنوان نمونه وقتی در تهران نزد ناصرالدّین شاه قاجار رفت، شاه از او پرسید:
«از من چه می خواهی؟» و سیّد با کمال جرأت و شهامت پاسخ داد: «دو گوش شنوا.» (23)

10. فصاحت و بلاغت در گفتار:

گیرایی کلام و تأثیر گفته هایش در مخاطبان زبان زد خاصّ و عام بود و وقتی زبان به سخن می گشود، همه سراپا گوش می شدند و او آن چنان ایراد سخن می کرد که بر دل شنونده می نشست. آن چه می گفت همان مطالبی بود که خودش به آن عمل می کرد. هیچ گاه توصیه و کاری که خود انجام نمی داد، برای دیگران عنوان نمی کرد. اندیشه های او روشن و مشخّص بود و هر آن چه نیاز به ترویج داشت با بهترین روش و مناسب ترین کلام بروز می داد. خطابه های او را از شدت تأثیری که در شنونده می گذاشت «سِحْر القلوب» (24) نامیده اند.
«با کلمات فصیح و بلیغ و عبارت های روشن و رسا سخن می گفت. هنگامی که شنوندگان را مأنوس به گفتار خود می دید، مرام و هدف عالی خود را آشکارا بیان می کرد. هرگاه شنونده، شخص کوچک و کودک بود، با زبان ساده و عامیانه سخن می گفت، خطیب زبردست و توانایی محسوب می شد که در خاورمیانه مانند وی کم تر به ظهور رسیده است. نخستین خطیبی بود که خطابه را از کلمات و عبارت های محدود بیرون آورد و وقتی در مصر سکونت داشت، مباحث اجتماعی و سیاسی را در خطابه وارد ساخت.» (25)

11. آزادمنشی و آزادی خواهی:

اندیشه های سیّد جمال الدّین اسدآبادی پس از گذشت بیش از یک قرن هم چنان در محافل مختلف جهان روشنی بخش راه محقّقان و متفکّران است و آن ها همیشه افکار و کلام او را شاهد مثال برنامه های خود می آورند. او کسی است که برای ساختن اندیشه های خود موانع موجود را یکی پس از دیگری برطرف ساخت و در هیچ شرایطی از ایده های خود صرف نظر نکرد. آزاد بود و آزاد می اندیشید و خوی و منش آزاداندیشی او سبب شده بود تا افکار شوم و ناخوشایند حکّام زورگو و سیاستمدار و خائنی که به نابودی اسلام می اندیشیدند و برای حذف آزادی بیان، عقیده و قلم دست به هر جنایتی می زدند را افشا کند. او حذف این آزادی ها را مصیبت بزرگی برای مسلمانان و جهان اسلام و همه ی آزاداندیشان و آزادی خواهان جهان می دانست. این ویژگی سب شده بود که بتواند به راحتی از استعمار و استبداد و بی عدالتی های نهان و آشکار شاهان و حاکمان انتقاد کند و مردم را برای رسیدن به کسب آگاهی های اساسی و توسعه ی پایدار مهیّا سازد و به حاکمیت سیاسی کشورهایی که به استعمار و استثمار مردم رنج دیده مشغول بودند خاتمه دهد تا مردم بتوانند در کمال آزادی، اندیشه های خود را برای اصلاح ساختار جامعه اِعمال نمایند و سردمداران جوامع را به درک مقام والای انسانیّت و نیاز مردم به آزادی و آزادمنشی وادار سازند.

12. بینش و نگرش عمیق و منطقی:

آغاز زندگی سیّد، تحصیلات، مسافرت های مکرر و گاه طولانی، مخالفت های بی امان و خستگی ناپذیر با دشمنان، دل سوزی برای تأمین رفاه و آسایش و سعادت مردم و به طور کلی تلاش برای معرفی چهره ی صحیح اسلام، با نظم و منطق همراه بود. هر سخن او و هر اقدامش با هدف خاصی مطرح و انجام می شد. دغدغه های فکری و پریشان خاطری و نگرانی های این شخصیت بزرگ و مصلح برای آینده ی مردمی بود که حکومت ها هیچ برنامه ای برای آن نداشتند و در این خصوص ارزشی قائل نبودند. وی کوشید تا با آگاهی دادن و بیدار نمودن و متحد ساختن مردم مسلمان و روشن گری بین آنان، دست اجانب سلطه گر را از سر آن ها کوتاه کند. خود او می گوید:
«تا جایی که امکان داشت اندیشه های متفرّق را جمع کرده و تصوّرات پراکنده را متمرکز ساختم. آن گاه به شرق و مردم آن نظر افکندم. ایران، افغانستان، هندوستان، آن گاه جزیرة العرب و حجاز که مهبط وحی بوده، یمن، نجد، عراق، بغداد، شام، اندلس و... و بالاخره به این نتیجه رسیدم که شرق، شرق است. سپس تمام قوای فکری خود را به تشخیص درد و بیماری آن اختصاص دادم تا آن که داروی علاج آن را به دست آورم و چنین نتیجه گرفتم که بدترین و کشنده ترین درد آن، همانا تجزیه و انقسام مردم و تشتّت آرا و افکارشان و اختلاف آن ها در اتّحاد و اتّحاد آن ها در اختلاف است. سپس به توحید کلمه ی آنان و آگاه کردنشان به خطرهای اروپایی که از هر طرف آنان را فراگرفته است، همت گماشتم.» (26)

13. تیزبینی و هوشیاری:

شناخت دردهای جامعه ی مسلمین و کوشش سیّد برای آگاهی از سیاست های پیدا و پنهان استکبار جهانی و تصمیم گیری او در مواجه شدن با هرکدام از آن ها کار چندان ساده ای نبود و کم تر کسی وجود داشت که بتواند به راحتی از سیاست های هریک از آنان آگاهی پیدا کند. برخورداری سیّد از ذوق و قریحه ی قوی و استعداد و هوشیاری قابل اتّکا و اطمینان، این امکان را به او داد تا بتواند با تحلیل سخنان موافقان و مخالفانش، نیّت اصلی آنان را بفهمد و برهمان اساس در مقابل هرکدام، واکنش مثبت یا منفی نشان دهد.
سیاست او در کشورهای مختلف و برگزیدن نام های گوناگون برای خودش به منظور مصون ماندن تهدید دشمنان و نیل به مقاصد مورد نظر، حاکی از تیزبینی و هوشیاری او بوده است. در اثر همین خصوصیّت توانست درد جامعه ی اسلامی را تشخیص دهد و برای درمان آن و جلوگیری از سرایت بیش تر، تلاش کند. وی «استبداد داخلی و استعمار خارجی» (27) ، دست های مریی و نامریی استعمارگران در نفاق افکنی های مذهبی و غیرمذهبی(28) ، جهالت و بی خبری مردم کشورهای اسلامی، نفوذ عقاید خرافی و فاصله گرفتن مردم و حکّام از اسلام(29) را مهم ترین و مزمن ترین دردهای جامعه ی اسلامی می دانست و برای رفع آن ها تلاش های زیادی نمود.

14. اجتماعی بودن و روحیّه ی جمع گرایی:

سیّد جمال الدّین اسدآبادی از دوران کودکی انسانی اجتماعی بود. او با برخورداری از این ویژگی برای حضور در جمع مردم مختلف جهان و اصلاح نارسایی های جامعه ی مسلمین، سفرهای کوتاه و طولانی داشت و از نزدیک با مردم و آداب و سنن و اعتقادهای آن ها آشنا شد. اجتماعی بودن و داشتن روحیّه ی جمع گرایی سبب شد تا او را به دو دلیل از برخی دیگر از مصلحین ممتاز سازد:
الف- حضور در جمع مردم و زندگی با آنان و آشنا شدن با محدودیت ها، آرمان ها، ایده ها و خواسته های هریک و هم چنین بررسی علل و عوامل نفوذ استعمار در کشورها، چگونگی سرکوب جنبش های اصلاحی و قیام های مردمی قبل از او و تعقیب اهداف انقلاب ها و نهضت هایی که در گذشته اتّفاق افتاده بود.
ب- کسب آگاهی و اتّخاذ تصمیم های لازم برای رهبری و هدایت جنبش اصلاحی خود.
سیّد جمال الدّین اسدآبادی با تفکر بخشی نگری مخالف بود و همواره توصیه های خود به مسلمانان، رعایت این مسأله و در نظر گرفتن مصالح عمومی و جمعی را مورد تأکید قرار می داد و معتقد بود که اگر مسلمانان یکدیگر را فراموش کنند و در غم و شادی هم نوعان عکس العمل نشان ندهند و بی تفاوت باشند، ضربه های شدیدی از سوی دشمنان بر پیکره ی اجتماع آنان وارد خواهد شد که جبران آن نیازمند هزینه های زیادی خواهد بود.
او به استناد آیات قرآن کریم و با بهره گیری از کلام معصومین علیه السلام در خصوص تفرقه و تشتّت بین صفوف مسلمین سعی می کرد مردم را به اتحاد داشتن تشویق کند و کوتاهی آنان را در جهت ایجاد اتحاد و برقراری برادری، نقص عمده ای می دانست که سبب نابودی مناسبات خوب جوامع می گردید و از این رو همواره عواقب خطرهای ناشی از آن ها را به مردم گوش زد می کرد.

15. ایرانی بودن:

اطّلاع نادرست تعدادی از مورّخین در رابطه با ملیت و تابعیت اصلی سیّد جمال الدّین اسدآبادی(ایرانی بودن) و نسبت دادن وی به افغانستان و هم چنین دامن زدن عده ی معدودی از ساکنان آن کشور باعث ابهام این موضوع شده است. اسناد و مدارک معتبر و فراوانی وجود دارد که بیان گر ایرانی الاصل بودن سیّد می باشد و اصولاً با مطالعه ی دقیق و کامل و همه سویه ی زندگی او به عنوان پایه گذار نهضت های اسلامی دوران معاصر هیچ ابهامی در مورد ایرانی بودنش بر جای نخواهد گذاشت. او همه ی کشورهای اسلامی را وطن خود می دانست و به همین دلیل با حضور در افغانستان و پوشیدن لباس محلی این کشور، خود را «افغانی» می نامید و گاهی پا را فراتر گذاشته و خود را سنّی مذهب معرّفی کرده است تا بتواند وحدت میان مردم و دولت ایران و افغانستان و جهان اسلام را افزایش دهد و خدشه ناپذیر نماید. او به چهار دلیل زیر خود را افغانی نامیده است:
1-15) برای ایجاد وحدت بین مسلمانان؛
2-15) به منظور رهایی از دست مأموران لشکری و کشوری؛
خودش در این رابطه گفته است: «چون افغان درجایی گونسل(30) ندارد، من خود را به افغان نسبت دادم تا از دست گونسل های ایرانی آسوده باشم و در هر شهری می روم گرفتار گونسل نباشم.» (31)
3-15) تحقق اهداف اصلی؛
با توجه به دو دلیل فوق، او برای عملی شدن اندیشه ها و اهداف خود تلاش زیادی کرد و در همین رابطه یکی از دوستانش(32) گفته است:
«چون سیّد جمال الدّین اسدآبادی مقصد بزرگی در ایران داشت، خود را به افغان نسبت داد تا از صدمه و اذیت ناصرالدّین شاه محفوظ بماند.» (33)
4-15) نجات اقوام و بستگان از ظلم و ستم ناصرالدّین شاه؛
اقدام سیّد برای بیداری و آگاهی مردم مسلمان ایران و افشای خیانت های ناصرالدّین شاه و امین السّلطان، خواب راحت را از چشمان درباریان گرفته بود. او به هر نقطه ای از جهان که قدم می گذاشت، برای دربار ایران یک خطر جدّی محسوب می شد و در اثر این موضوع نه تنها خودش تحت فشار قرار می گرفت، بلکه مأموران حکومت، بستگانش را نیز در همه جا و به ویژه در اسدآباد همدان آزار و اذیت می کردند و قصد داشتند با این کار، سیّد را آرام کنند. به همین جهت او برای نجات بستگانش از تهدیدها و خطرهای مأموران دربار شاه خود را افغانی نامید.
صرف نظر از آن چه گذشت دلایل زیادی هم وجود دارد که ایرانی بودن او را تأیید می کند. برخی از این دلایل به استناد اسناد تاریخی به شرح زیر می باشد:
1- ژنرال سرپرسی سایکس، مؤلف کتاب تاریخ ایران، ضمن تأیید ایرانی بودن سیّد جمال الدّین معتقد است که او پس از تحصیلات خود در نجف چند سالی در افغانستان زندگی کرد و به همین جهت به افغانی ملقّب گردید. (34)
2- سردار عبدالعزیزخان، اولین سفیر افغانستان در ایران که پس از استقلال آن کشور و رهایی از زیر سلطه ی انگلیسی ها به ایران آمد (35) ، از قول سردار اسکندرخان که سال ها در ایران و به ویژه اصفهان بوده و در همان جا نیز مدفون است، نقل کرده است که:
«روزی سردار اسکندرخان از سیّد جمال الدّین که به تهران آمده بود، پرسید: من تمام خانواده های معروف افغانستان را خیلی خوب می شناسم و شما هم که شخص معروفی هستید از هیچ کدام از خانواده های ساکن آن کشور نیستید، چرا خود را به افغانی شهرت داده اید؟ سیّد در جواب پرسش سردار گفت: چون خیالاتی دارم و می خواهم دست به اقدامات و عملیات بزنم و دولت ایران مانع کار من می شود و با نمایندگانی که در ممالک خارج دارد، مرا جلب می کنند. از این جهت خود را به افغانی معروف کردم و می دانم که این کشور در هیچ کجا نماینده ی سیاسی ندارد و من می توانم آزادانه به کارهای خود ادامه دهم و کسی هم متعرّض و مزاحم نشود». (36)
3- ادوارد براون، شرق شناس انگلیسی هم در همین موضوع چنین اظهار داشته است:
«این فقره بر همه ی ایرانیان و هم چنین مورّخان بزرگ ثابت است که او در اسدآباد نزدیک کابل متولد نشده و قطعاً در اسدآباد ایران به دنیا آمده است. او یک ایرانی واقعی بوده و با اذعان به افغانی بودن، خواسته تا روزگاری را با آسایش و امنیت بیشتر در آن کشور بگذراند و علاوه بر آن از حمایت بی اعتبار حکومت ایران نسبت به رعایای خود برکنار باشد.» (37)
4- گذرنامه هایی که از سیّد باقی مانده و در دسترس می باشد، همه جا و در تمام آن ها از او به عنوان تبعه ی ایران نام برده شده است. (38)
5- یکی از سندهای مهم و معتبری که بیان گر ایرانی بودن او می باشد، نامه هایی است که به بزرگان و علمای شیعه در سراسر جهان نوشته است و می توان از نامه های او به میرزای شیرازی، سیّد محمد طباطبایی، میرزا جواد آقا تبریزی، حاج شیخ هادی نجم آبادی، میرزا حسن آشتیانی، میرزا ابوالقاسم طباطبایی و .... نام برد.

پی نوشت ها :

1. کلاه نمدی.
2. سیدجمال الدّین اسدآبادی و اندیشه های او، صص 305 تا 307.
3. تاریخ انقلاب مشروطیت،‌ج1، ص 152.
4. نواندیشان مسلمان در اندیشه ی استاد مطهری، ص 18.
5. مردانگی، غیرت.
6. سیّدجمال الدّین اسدآبادی و اندیشه های او، ص 305.
7. همان،‌ص 308.
8.همان، صص 308 و 309.
9. سیّد جمال الدّین حسینی پایه گذار نهضت های اسلامی، صص22 و 23.
10. سیّد جمال الدّین اسدآبادی و بیداری مشرق زمین،‌ص 111.
11. سیّد جمال الدّین اسدآبادی در سازمان های فراماسونری، ص 354.
12. زندگی و سفرهای سیّد جمال الدّین اسدآبادی، ص 124.
13. روشنگران ایرانی و نقد ادبی، ص 219.
14. تاریخ بیداری ایرانیان، ج1، ص 62.
15. تاریخ انقلاب و مشروطیت ایران، ج1، ص 152.
16. یکی از کارگزاران و مأموران عالی رتبه ی انگلیسی برای فرونشاندن شورش‌«المتمهدی» در سودان که یکی از مریدان سیّد بود، پیشنهاد سلطنت سودان را به او داد، ولی او نپذیرفت. سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی هم منصب شیخ الاسلامی را به او پیشنهاد کرد ولی سیّد از پذیرش آن دوری نمود. ناصرالدّین شاه قاجار هم پست های مختلفی را به وی پیشنهاد کرده بود، امّا سیّد زیر بار هیچ کدام از این منصب ها نرفت. زیرا می دانست که با پذیرش آن ها نخواهد توانست در راه تحقق اهداف اصلی خود گام بردارد و به طور کلی منظور پادشاهان از پیشنهاد پست به او برای سلطه بر افکارش بود. « به نقل از کتاب سیّد جمال الدّین اسدآبادی در سازمان های فراماسونری، ص 256».
17. جامه ی گشاد و بلند.
18. همان،‌صص 253 و 254.
19. همان، صص 241 و 242.
20. این موضوع به علت وضع غیرثابتی بود که سیّد در جای مشخصی ساکن نمی شد و مرتب از یک شهر یا کشور به شهر و کشور دیگر سفر می کرد، گاهی زندان می رفت، زمانی تبعید می شد و یا تحت نظر قرار می گرفت و نمی توانست مسؤولیت تشکیل خانواده و زن و فرزند را برعهده بگیرد. «به نقل از کتاب نهضت های اسلامی در صد ساله ی اخیر، شهید مطهری، ص 20».
21. سیّد جمال الدّّین اسدآبادی و اندیشه های او، ص 143.
22. همان، ص 144.
23. سیّد جمال الدّین اسدآبادی در سازمان های فراماسونری، ص 257.
24. سیّد جمال الدّین اسدآبادی پایه گذار نهضت های اسلامی، ص 54.
25. سیّد جمال الدّین اسدآبادی و اندیشه های او، صص 306 و 307.
26. مفخّر شرق، سیّد جمال الدّین اسدآبادی، صص 105 و 106.
27. نهضت های اسلامی در صد ساله ی اخیر، ص 15.
28. همان.
29. نواندیشان مسلمان در اندیشه ی استاد مطهری، صص 21 و 22.
30. سفیر، کاردار، نماینده ی سیاسی.
31. تاریخ بیداری ایرانیان، ج1، ص 61.
32. حاج سیّاح محلاتی.
33. همان.
34. تاریخ ایران، ج2، ژنرال سرپرسی سایکس، ص 564.
35. سال 1298هـ.ش.
36. شرح حال رجال ایران در قرن 12 تا 14هجری،‌ صص 257 و 258.
37. همان، ص 258.
38. همان، صص 259 و 261.

منبع: رمضانی،عباس،(1385)، ّسیّد جمال الدّین اسدآبادی، تهران، انتشارات ترفند، چاپ سوم 1385.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط