شکل گیری نهضت های اصلاحی و اسلامی
بررسی تاریخ نشان می دهد که در همه ی زمان ها وضع زندگی و مسایل مادّی و معنوی مردم نیازمند اصلاحات و تغییرات بوده است. به طور مثال اگر زندگی اقوام زمان بعضی از پیامبران الهی نظیر عاد، ثمود و لوط بررسی شود این نکته روشن می گردد که آن ها برای اداره ی زندگی خود به شیوه های خاصی تمسّک می جستند و از نظر معنوی خدایان خاصّ خود را می پرستیدند و از خداوند متعال و قادر و توانا که خالق آن ها و جهان است، غافل بودند و برگزیده شدن پیامبران برای اصلاح رفتار و اندیشه های منحرف این اقوام بوده است. بعثت پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و معصومین بعد از ایشان نیز در همین راستا بوده است و هریک از آنان در زمان خود برای هدایت مردم جامعه و تغییر سنت های نادرست دست به اصلاحات زده اند و با تغییر مسیر حرکت جامعه و جریان های ناسازگار، راه را برای سعادت و پیروزی نشان داده اند. در دوران غیبت نیز بحث اصلاحات مطرح می باشد و اعتقاد شیعه بر آن است که حضرت مهدی موعود(عج) به عنوان یک مصلح بزرگ ظهور می کند و با انجام اصلاحات در شئون مختلف زندگی انسان ها، جامعه ای مبتنی بر ارزش های الهی خواهد ساخت. روش پیامبران و امامان معصوم علیه السلام در رابطه با ارائه ی اندیشه های اصلاحی به این صورت بود که آن ها قبل از برخورد با نظام های اجتماعی فاسد، به آگاه نمودن مردم و بیداری فطرت انسان ها می پرداختند و کوشش آن ها بر این مسأله استوار بود که انسان ها را از عقاید و راه باطل دور نگه دارند. در قرن 13 هجری برای مقابله با سیاست استعماری دشمنان و بیدارسازی مسلمانان نهضت هایی در کشورهای مصر، سوریه، افغانستان، ترکیه، لبنان و... پدید آمد که نوعی «رنسانس» (1) محسوب می شد. (2)قیام علویان، نهضت مرعشیان، سربداران، انقلاب مشروطیّت، نهضت جنگل، قیام شیخ محمد خیابانی و در موقعیت وسیع، همه جانبه و عمیق، انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) که از نظر اهمیت، جهان شمولی، ارزش و اعتبار با هیچ کدام از نهضت های دیگر قابل مقایسه نیست و انقلاب های دیگر در راستای جلوگیری از عصیان و غفلت پادشاهان و حاکمان و جهت دهی صحیح به عقاید مردم و مسؤولان به وجود آمده اند و گاهی بعضی از نهضت ها در نطفه خفه شده اند، برخی قبل از پیروزی و تسلط بر طرف یا جریان فکری مقابل به شکست انجامیده اند. نهضت هایی نیز بوده است که طومار دشمنان اسلام را در هم پیچیده و منشأ خدمات زیادی برای مسلمانان و کشورها بوده اند.
شهید مطهری، سیّد جمال الدّین اسدآبادی را عامل اصلی پیدایش نهضت های دوران معاصر دانسته و می نویسد:
«بدون تردید سلسله جنبان نهضت های اصلاحی صد ساله ی اخیر، سیّد جمال الدّین اسدآبادی معروف به افغانی است. او بود که بیدار سازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، در دهه های اجتماع مسلمین را با واقع بینی خاصّی بازگو نمود و راه اصلاح و چاره جویی را نشان داد.» (3) سیّد جمال الدّین اسدآبادی از شخصیت های بزرگ دوره ی قاجاریه است که تاکنون اظهارنظرهای متفاوتی راجع به او شده است. عده ای از او به عنوان یک مصلح و اندیشمندی بزرگ و فیلسوفی عظیم الشأن اسلامی نام برده اند و برخی دیگر ضدّ آن سخن گفته اند و او را فردی احساساتی، ماجراجو و حتّی بی دین دانسته اند و شاید ذکر این نکته هم لازم باشد که بخشی از این اختلاف دیدگاه ناشی از خود سیّد باشد، زیرا او بنا به دلایل منطقی و اصولی که قبلاً اشاره شد، قصد داشت تا شخصیت واقعی خود را آشکار نکند و از دادن علایمی که از آن طریق بهانه ای به دست دشمنان و مخالفانش می داد، خودداری نماید. از این رو نوع عملکرد لباس، پوشش ظاهری(4) و مشخصات وی(5) در هر کشور متفاوت بوده است. (6)
یکی از علل مهمی که سبب شده بود سیّد جمال الدّین اسدآبادی از قدرت زیادی برخوردار گردد، نگاه نافذ، جذبه ی کلام، حضور ذهن قوی، بی پروایی و استقامت وی بود. او در میدان های مختلف با شهامت و شجاعت وارد شد و بدون هیچ واهمه ای حرکت نمود و هر انسان منصفی در برخورد اول شیفته ی او و غرق دیدگاهش می شد، حتی او با برقراری ارتباط های اولیه با شاهان، آن ها را مجذوب خود می کرد و به راحتی به دربار آن ها راه می یافت. ولی گذشت زمان، تقاضاهای غیرمعقول دربار، درخواست شاهان برای سکوت و آرامش و سازش وی و مخالفت او با خواسته های نامشروع و خفّت بار آنان باعث تغییر نگرش آن ها می شد و با چرخش فکری و رفتاری زیادی، کینه ی سیّد را به دل می گرفتند و برای کاهش مقبولیّت و محبوبیّت و در یک کلام حذف و نابودیش وارد عمل می شدند.
هدف های سیّد جمال الدّین اسدآبادی
انگیزه ی اصلی سیّد برای آغاز حرکت اصلاحی خود قابل احترام و درخور ستایش است و با گذشت بیش از یک قرن و تصدیق بسیاری از بزرگان و محققان می توان او را پایه گذار نهضت های اسلامی دانست. نهضت هایی که پس از او در گوشه و کنار ایران سر بر آوردند و در فرو نشاندن ظلم و ستم حاکمان نالایق ایران و بیداری مردم در دوره های سلطنت قاجار و پهلوی و هم چنین دیگر کشورها درخشیدند. سیّد جمال به قدری برای اهداف و آرمان های خود اهمیت قائل بود که با ایجاد موانع و بن بست های ایجاد شده توسط مخالفین از پای ننشست و برای تحقق آن ها رنج سفرهای زیادی را پذیرفت. خطرات کوچک و بزرگ، گرسنگی و تشنگی، گرما و سرما، شکنجه و زندان و تهدید و تبعید را به جان خرید ولی در مقابل خواسته های نامشروع و وعده های پست و مقام و ثروت تسلیم نشد و همواره اهداف عالی و مقدس حرکت و نهضت اصلاحی خود را مدّ نظر داشت. مهم ترین این اهداف عبارتند از:1. نجات مسلمانان و کشورهای اسلامی از سلطه ی بیگانگان؛
2. گسترش ارزش های اسلامی و نفی روحیّه ی مادّی گری؛
3. ایجاد روحیه ی خودباوری در مردم مسلمان؛
4. ایجاد وحدت بین مسلمانان و کشورهای اسلامی؛
5. اصلاح ساختار بیمار و رو به زوال اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی؛
6. معرفی دین اسلام به عنوان کامل ترین مذهب؛
7. مبارزه ی بی امان با کشورهای بیگانه و به ویژه سلطه ی انگلیس؛
8. تلاش برای استقلال و خودکفایی کشورهای تحت سلطه؛
اندیشه های سیاسی
آشنایی سیّد با دنیای سیاست به اوایل زندگی و دوران نوجوانی او مربوط می شود. اولین جرقه های افکار سیاسی و گرایش به سیاست، در زمان اقامت او در بروجرد زده شد. وی در این زمان با تأمل در شرح زندگی و مبارزات بی امان استاد خود حاج میرزا محمود طباطبایی بروجردی و تعمّق در ماجرای تبعیدش به تهران، وارد صحنه ی سیاست شد و از آن پس حساسیت ویژه ای نسبت به مسایل سیاسی پیدا کرد. وضع داخلی ایران و سیاست خارجی آن از مهم ترین عواملی بودند که او با دقت بررسی می کرد. اندیشه های سیاسی سیّد یک استراتژی محسوب می شد و به یک دوره و زمان و مکان خاصّی هم اختصاص نداشت.در اوایل زندگی حوادث و وقایع ایران و جهان و به ویژه کشورهای اسلامی را تحلیل می کرد و متناسب با هرکدام، اظهارنظر می نمود. او «افکار آزادی خواهانه و حرکت سیاسی و اسلامی خود را از طریق تماس ها و گفت و گوهای شفاهی و با استفاده از روزنامه هایی که منتشر می شد، اشاعه می داد و طی آن برنامه های پیش ساخته و کم و بیش مدوّن خود را مطرح می نمود و در این پیکار سیاسی، حملات متقابل دشمن را نیز بی پاسخ نمی گذاشت و از شیوه های ائتلاف، پنهان کاری و پیکار آشکار استفاده می کرد.» (7)
تفرقه ی میان مسلمانان و اختلاف بین شیعه و سنّی را به صلاح کشورهای مسلمان نمی دانست و برای نزدیک کردن آن ها و حذف نقاط اختلاف برانگیز و ایجاد وحدت کوشید. اندیشه های سیاسی او در نزدیکی نگرش مسلمانان همه ی نقاط جهان نه تنها در زمان خودش مورد استقبال مردم قرار گرفت، بلکه در دهه های بعد از او نیز الگوی مناسبی برای اندیشمندان و متفکران و سیاستمداران اسلامی شد. یکی از نویسندگان مصری در رابطه با اندیشه های سیّد نوشته است:
«همه فعالیت های او رنگ سیاسی داشت، امّا اساس و منشأ همه ی آن ها قرآن بود.» (8)
از نظر سیّد خشکاندن ریشه ی تفرقه، بارور نمودن درخت وحدت و یکپارچگی، رمز موفقیت و جاودانگی نهضت های اسلامی قرن اخیر است. او به جنبش ها و نهضت های انقلابی اهمیت زیادی می داد و بی تفاوتی حاکمان و بعضی از مردم مسلمان در مقابل توطئه هایی که حیات سیاسی و اجتماعی آنان را تضعیف می کرد، نکوهش می نمود و شعار دشمنان برای «جدایی دین از سیاست» (9) که ارمغان استعمار و استبداد بود را اصلی ترین عامل سیه روزی و نگون بختی کشورهای اسلامی می دانست و تأکید داشت که دخالت مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خود و جامعه، یک فریضه ی ملی و شرعی است.
مبارزه با استبداد و استعمار، انتشار روزنامه، مقاله، گفت و گو با سران کشورها، ایجاد وحدت، تشکیل اتحاد اسلام، انجمن حزب الوطنی، تلاش برای اطلاع از اوضاع کشورهای اسلامی و بیداری مسلمانان، به صحنه کشاندن مردم، جلوگیری از تفرقه و... مهم ترین اندیشه های سیاسی سیّد جمال الدّین اسدآبادی بوده است.
سه تن از شاگردان و مریدان او به نام های شیخ احمد روحی، میرزا آقاخان کرمانی و میرزا حسن خان خبیرالملک از جمله کسانی بودند که در نشر اندیشه ها و افکار و نظریه های وی کوشیدند و در این راه رنج بسیار و شکنجه دیدند. (10) این سه نفر به دستور سیّد و ضمن انجام تبلیغات لازم و اطلاع رسانی در رابطه با گسترش اندیشه های او، به منظور اطمینان بزرگان و مردم ایران و عراق عرب و بسیج توده های میلیونی مردم، تهییج رؤسای روحانی شیعه برای مبارزه با بیدادگری های ناصرالدّین شاه و امین السّلطان، نامه هایی تنظیم و ارسال نمودند. اطلاع دربار ایران از محتوای نامه ها، دولت را به شدت ناخرسند و هراسان نمود و سبب شد تا برای نجات از موقعیت پیش آمده، چاره جویی کند. بنابراین از سیّد محمدخان علاءالملک دیبا، سفیر ایران در عثمانی خواست تا به هر نحو ممکن با همکاری و هم فکری دولت آن کشور افراد مذکور را آرام و عواقب مخالفت آنان را گوشزد نماید و یا نسبت به اخراج یا تحویل آن سه به ایران اقدام کند.
تلاش های سفیر مؤثّر واقع شد و دولت عثمانی در سال 1312هـ.ق آنان را دستگیر و به بندر ترابوزان تبعید و همان جا زندانی کرد. پس از ترور ناصرالدّین شاه توسط میرزا رضا کرمانی(11) ، شکّ دولت ایران نسبت به همکاری این سه نفر با قاتل شاه دو چندان شد و طی مکاتبات بسیار، از «باب عالی» (12) خواستند آن ها را به همراه سیّد جمال الدّین اسدآبادی تحویل دهد. دولت عثمانی خواسته ی ایران را بررسی کرد و به این نتیجه رسید که سیّد جمال الدّین را در کشور خود نگه دارد و از تحویل وی خودداری نماید، زیرا می دانست که در صورت تحویل او به ایران، همه ی کشورهایی که به سیّد ارادت و علاقه دارند، اعتراض نموده و عثمانی را نکوهش خواهند کرد. از طرف دیگر بازتاب این کار و عکس العمل مسلمانان و کشورهای اسلامی بر ضدّ دولت عثمانی، شدید و غیرقابل جبران خواهد بود. به همین جهت فقط آن سه نفر را تحویل ایران داد.
دولت ایران آنان را در تبریز زندانی کرد و تحت شرایط نامناسب و دشواری قرار داد و سرانجام به دستور محمدعلی میرزا ولیعهد و با نظارت مستقیم او هر سه را به جرم اشاعه ی اندیشه های سیّد جمال الدّین در زیر درخت نسترن خانه اش به طرز فجیعی سر بریدند. تأثیر اندیشه های سیاسی سیّد در شاگردان و ارادتمندان وی بسیار زیاد بود که اسناد تاریخی این تأثیر را به شیوه های گوناگون مطرح نموده است. ترور ناصرالدّین شاه در اثر تأثیر همین افکار صورت گرفت و میرزا رضا کرمانی که پس از نجات از زندان برای ملاقات استاد و مرشد خود(سیّد جمال الدّین اسدآبادی) سر از پا نمی شناخت، با تمهید مقدمات سفر، خود را به استانبول رساند و با سیّد ملاقات نمود. میرزا ماجرای زندان و مشقّت ها و رنج هایی که دیده بود را برای استاد خود بیان نمود. برخوردهای ناشایست دربار ایران، میرزا رضا را بسیار آزرده خاطر ساخته بود. وقتی سیّد سخنان میرزا را شنید، احساس کرد که برای هر کاری آمادگی دارد و به اصطلاح انبار باروتی است که با یک جرقّه آتش می گیرد. بنابراین به او گفت:
«مگر تو روضه خوان بوده ای که کاری جز آن از تو برنمی آید؟ میرزا با شنیدن این گفته از خود بی خود شد و بی درنگ از استانبول خارج و به قصد ترور ناصرالدّین شاه رهسپار ایران گردید و با اجرای کامل نقشه، وی را ترور کرد.» (13)
پی نوشت ها :
1. تجدید حیات.
2. اندیشه های اصلاحی در نهضت های اسلامی، ص 80.
3. بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صد ساله ی اخیر، صص 13 و 14.
4. او در هندوستان و مصر عمّامه ی سفید، در ایران عمّامه ی سیاه سیّدی، در استانبول فینه، در روسیه چپیه استفاده می کرد.
5. در کشورهای عربی و اروپایی خود را به نام افغانی و الکابلی، در افغانستان استانبولی و در جاهای دیگر جمال و جمال الدّین و اسدآبادی و گاهی الحسین و الطوسی معرفی می کرده است.
6. سیّد جمال الدّین اسدآبادی و تفکر جدید، ص 16.
7. انقلاب اسلامی و ریشه های آن، ص 255.
8. نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ص 274.
9. سکولاریسم.
10. ایران در دوره ی سلطنت قاجار، ص 185.
11. گفته اند که نام اصلی میرزا رضا کرمانی، «میرزا رضا نوکی» بوده و نوک بخش کوچکی از شهرستان یزد محسوب می شده است. «به نقل از کتاب تاریخ ایران، ژنرال سرپرسی سایکس، ج2، ص 565».
12. دربار عثمانی.
13. خاطرات من یا تاریخ صدساله، ج1، ص 104.