مورخ و مدارک پیش رو

در کار تاریخ، شناخت روش و هدف اهمیت خاص دارد. در حقیقت علم فقط از وقتی توانسته است پیشرفت واقعی حاصل کند که دریافته است در سیر خویش چگونه و از کجا باید قدم بردارد و آن هدف که در پیش دارد چیست؟ تاریخ بی
چهارشنبه، 8 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مورخ و مدارک پیش رو
 مورخ و مدارک پیش رو

نویسنده: دکتر عبدالحسین زرین کوب



 
در کار تاریخ، شناخت روش و هدف اهمیت خاص دارد. در حقیقت علم فقط از وقتی توانسته است پیشرفت واقعی حاصل کند که دریافته است در سیر خویش چگونه و از کجا باید قدم بردارد و آن هدف که در پیش دارد چیست؟ تاریخ بی شک تنها گردآوری روایات یا مقایسه آنها و شناخت «واقعیت» حوادث گذشته نیست؛ ورای این کار نظر به توجیه و تفسیر این «واقعیات» دارد که بین جزئیات رابطه برقرار می کند و آنها را به یکدیگر پیوند می دهد. این کار در واقع عبارت از تجدید بنای گذشته است بکمک مصالح و موادی که اینجا و آنجا از بقایای آوار حوادث باقی مانده است. مصالح و موادی را که مورخ برای این بازسازی گذشته بکار می برد البته از مدارک و اسناد پراکنده یی که از دستبرد زمان در امان مانده است بدست می آورد اما وی البته تمام مصالح و مواد گذشته را نمی تواند درین بازسازی خویش بکار برد و خواه ناخواه قسمتی از آن را کنار می گذارد. بعلاوه، وی چگونه می تواند این مواد و مصالح غیر مادی را - که بوسیله اذهان گواهان، راویان و ناقلان گذشته مکرر دستکاری شده است - تبدیل به عناصر اصلی و واقعی کند که گذشته را آنچنانکه بوده است بنا می کرده است؟ با اینهمه، برای آنکه تجدید بنا هرقدر ممکن است به اصل بنا بیشتر شباهت داشته باشد باید هم در بکار بردن مصالح دقت کرد هم در بازآفرینی نقشه و اصل بنا. همین نکته است که مورخ را در قدم اول با دو مشکل بزرگ مواجه می کند: گذشته را تا چه حد می توان شناخت و آن را چگونه می توان توجیه کرد و دوباره ساخت - یعنی در ذهن. گمان می کنم آنچه فیلسوف این دو «پرسش» از یکسو مباحث مربوط به منطق و علم شناخت را بوجود آورده است و از سوی دیگر تمام فلسفه های جهانی را. مورخ هم که جهان وی دنیای گذشته است و آن را نه می تواند بطور مستقیم و بدون اتکاء بر عناصر ذهنی درک کند و نه آن را در دسترس تجربه خویش می یابد، جوابی به این سؤالها لازم دارد تا هم حدود و شیوه شناخت گذشته را بررسی کند هم مسیر و هدف سیر گذشته را. بدینگونه است که هم آنچه شناخت روش یا منطق تاریخ می خوانند توجیه شدنی است هم آنچه غالباً از آن به فلسفه تاریخ تعبیر می کنند. فقط از وقتی مورخ توانسته است این گونه سؤالها را برای خویش مطرح کند و جوابی برای آنها بیابد، تاریخ «بطور خودآگاه» در مرحله علمی قدم نهاده است. این خودآگاهی هم در تمدنهای گذشته انسان هر وقت پیش آمده است تاریخ را بیش و کم در سطح فلسفه و علم رایج عصر گذاشته است چنانکه توسیدیدس و پولی بیوس تاریخ را در حدود اقتضای فلسفه یونانی علمی کرده اند، ابوعلی مسکویه و ابن خلدون در سطح فلسفه و علم اسلامی. اگر توجیه تاریخنویسان امروز گه گاه در سطح معرفت عصر ما بنظر نمی آید در فلسفه عصر ما نیز عدم تعادلی هست. اما شیوه تاریخنویسی اگر در قدیم در چهارچوبه منطق ارسطویی می توانست محدود بماند امروز با توسعه مسایل مربوط به علم شناخت افقهای تازه در پیش دارد و راههای تازه.
با اینهمه، آنچه در روزگار ما نیز مثل دوران توسیدیدس بعنوان اساس تاریخ علمی تلقی می شود ضرورت سعی مورخ است در جستجوی حقیقت واقع. درست است که درین مورد نیل به حقیقت محض - از خلال اسناد آشفته و پراکنده که مورخ غالباً چیزی جز آن در اختیار ندارد - ناممکن است اما «کمال مطلوب» مورخ و تاریخ همیشه این بوده است که هرچه ممکن است به حقیقت واقع نزدیک شود - و هرچه بیشتر بهتر. علاقه بی شایبه به حقیقت را مورخ نه فقط بعنوان یک پژوهنده اسناد باید هدف خویش سازد بلکه بعنوان قاضی نیز - آنجا که به توجیه و تفسیر می پردازد - نباید ازین هدف غافل بماند. وقتی پولی بیوس خاطرنشان می کند که مورخ باید بعضی اوقات حتی دشمن را ستایش کند و دوست را سرزنش، از وجدان یک مورخ واقعی دنیای انسانیت پرده برمی دارد. می نویسد موجود زنده یی اگر از چشم بی نصیب گردد بیفایده می شود و از تاریخ هم اگر حقیقت را بگیرند جز قصه بیفایده یی از آن چه باقی می ماند؟ این سخنی است که ابوالفضل بیهقی مورخ عهد غزنوی ما هم مکرر از نظیر آن یاد می کند و هیچ مورخی حقیقت جویی آن را انکار نمی کند. درست است که نه روایات و اسناد مورخ حتی در اصلیلترین صورت خویش جنبه عینی(1) محض دارد نه خود مورخ در بیطرفانه ترین احوال خویش از تأثیر محیط و زمان و میراث تربیت خود می تواند برکنار بماند. بعلاوه، ملاکهایی هم که برای قضاوت دارد هرگز به او فرصت اظهار یک قضاوت «عینی» نمی دهد. با اینهمه، فرق است بین ذهن گرایی(2) ناخودآگاه یک محقق بیطرف با ذهن گرایی کسی که در تاریخ وسیله یی می جوید تا عقاید و عواطف خود را تبلیغ کند - یا تشفی.
گذشته از طبیعت حوادث و طبیعت مورخ که هر دو بسبب اشتمال بر عناصر نفسانی مانع از تحقق عینیت خالص در تاریخ است مورخ بعنوان فرد جامعه نیز محدود به حدودی است - سنتی، قانونی یا مذهبی - که نیز یک نوع «ذهن گرایی» ناخودآگاه را بر وی تحمیل می کند. این حدود عبارتست از آنچه «قدرت مراجع» می گویند یا قدرت اولی الامر. حتی مورخ هم اگر به این قدرت مثل دیوجانس بگوید «کنار برو، بین من و آفتاب فاصله نینداز!» باز بطور خودآگاه یا ناخودآگاه در عمل، از آن تبعیت دارد. در گذشته، آنچه مورخ با آن روبرو بود غالباً جنبه مذهبی قدرت مراجع بود - یا جنبه سنتی. درست است که تبعیت از قدرت مراجع مانع از نقد روایات جاری و معتبر نمی شد اما تأثیر غیرمستقیم آن، مورخ را وامی داشت به قبول آنچه متواترات خوانده می شد و حتی شایعات. آیا تحت تأثیر همین قدرت مراجع نیست که در دنیای مسیحیت مورخ نمی تواند بی دغدغه خاطر از اناجیل اپو کریفا(3) به اسنتباط و استناد پردازد و در دنیای مسلمان قرنهای دراز تاریخ فاطمیان مصر فقط بوسیله دعاوی اتهام آمیز خلفای بغداد در آثار مورخان ما ممکن بوده است نشر شود؟ امروز مورخان متعهد غالباً این اصل تبعیت از «مرجعیت» را در عمل مقبول می شمارند اما در آنچه به تاریخ و تحقیق مربوط است قبول آن بی شک راه بحث و نقد آزاد را بر مورخ بیطرف می بندد - و نارواست. تبعیت از اصل مرجعیت اگر در قدیم نویسنده تاریخ را به نقل روایات در باب معجزات و کرامات وامی داشت یا محدث را مجبور می داشت در حدیث فقط به نقد اسناد اکتفا کند و در باب متن به نقد دقیق نپردازد امروز مورخ را با دشواریهای تازه مواجه می دارد که به تعبیر ماکس نورداو (1923-1849) نویسنده یهودی مجارستان، آنها را می توان دروغهای قراردادی انسانیت متمدن(4) نام نهاد. باری، قدرت مراجع و تسلیم اجباری به آن نه فقط ممکن است مانع از تفتیش و استقراء تام در اصل حوادث باشد بلکه در قضاوت راجع به آنها نیز مورخ را محدود می کند به حدود معین. این نکته تاریخ را هم در مرحله تحقیق اسناد از نیل به عینیت دور می کند هم در مرحله توجیه و تفسیر. بدینگونه، در تاریخ اتکاء بر آنچه قدرت مراجع القاء می کند یک نوع اهمال در حقیقت جویی است و اگر بطور خودآگاه - و بیش از حد اقتضای احوال - باشد تاریخ را آلوده می کند به فریبکاری و تحریف واقعیات. گذشته از این «ذهن گرایی» اجباری، که از تبعیت ناخودآگاه یا ناخواه نسبت به قدرت مراجع بر مورخ تحمیل می شود، طبیعت خود مورخ و طبیعت حوادث که وی با آنها سروکار دارد نیز جنبه عینی کار او را محدود می کند و اینهمه نشان می دهد که تاریخ بعنوان شناخت محدودیتی دارد و مورخ باید دایم توجه داشته باشد که گذشته را فقط تا حدی محدود می تواند شناخت.
اکنون می توان پرسید که این شناخت محدود چگونه حاصل می شود و چه باید کرد تا هرقدر ممکن است جنبه عینی بیشتر داشته باشد؟ نکته اینجاست که «ماده» تاریخ حوادث گذشته است که اصل آنها دیگر امروز تحت نظارت یا تجربه ما نمی تواند بود و ازین جهت معرفت به آن تنها از طریق برگه هایی است که از آن حوادث باقی مانده است - روایات وآثار. در مورد روایات البته فرق است بین روایات یک شاهد عینی یا معاصر واقعه با روایت کسی که بعدها در باب آن واقعه چیزهایی شنیده است. وقتی بقول خواجه رشیدالدین فضل الله «قضیه یی که دیروز واقع شد اگر صاحب واقعه امروز تقریر باز کند... در هر مجلسی که باز گوید در عبارت و الفاظ تغییر و تبدیلی واقع شود(5)» پیداست که حتی در روایت شاهد عینی نیز جای سخن هست تا چه رسد به روایت دیگران. درهر صورت این روایات هرقدر بیشتر بر واقعیات محض مجرد مبتنی باشد بیشتر مایه اطمینان مورخ تواند بود اما اینگونه روایات خشک و خالی هم در عین حال چیز زیادی در باب اغراض و مقاصدی که در پشت واقعه یا روایات هست نمی تواند عرضه کند. از طرف دیگر، روایت وقتی حاکی از تمایلات و اغراض یک راوی یا یک دسته و طبقه که راوی به آنها وابسته است باشد شاید از جهت شهادت مربوط به واقعه فقط یک ارزش نسبی داشته باشد اما از لحاظ اشتمال بر تمایلات مربوط به طبقه و حزب و دسته یی که راوی به آن ها منسوب یا مربوط است می تواند به عنوان شهادت معتبر مورد استفاده مورخ باشد. تعارض روایات نه فقط در مورد شهاداتی که سمعی صرف است غالباً اجتناب ناپذیرست در موردی هم که شهادات از نوع مشهودات باشد باز ممکن هست روی دهد. شک نیست که مورخ درین موارد می کوشد تا با بررسی قراین و امارات خارج و گه گاه بکمک آنچه از علوم دیگر حاصل می شود برای رفع این تعارضات و کشف حقیقت اهتمام کند اما تا ارزش شهادات و آثار را درست بررسی نکند برای رفع این تعارضات هم هیچگونه توفیق نمی تواند حاصل کند.
بدینگونه، قدم اول مورخ عبارتست از کشف و گردآوری اسناد که مستلزم استقراء است در تمام مظان روایات - و استقراء هرچه تامتر بهتر. البته مسایل مختلف برحسب طبیعت و نوع خویش مراجع مختلف دارند و با توسعه و تنوع تحقیقات و مخصوصاً با تقسیم کار که در تمام جهان، پژوهندگان را به تفحص و تفتیش مآخذ و نقد و تحلیل آنها واداشته است استقراء مآخذ، ایجاد مراکز اسناد را لازم دارد - و تسهیلات فنی روز را. منابع تاریخی را البته می توان بقول درویزن به دو دسته تقسیم کرد: گزارشها و آثار بازمانده یا به تعبیر فرانسویها به اسناد مادی و اسناد تصویری یا کتبی. اسناد و مدارک کتبی هم بعضی از نوع اسناد رسمی است و بعضی از مقوله روایات وقایع نگاران. با اینهمه، آنچه از مقوله گزارش یا اسناد کتبی و تصویریست به دوران تاریخی اختصاص دارد اما آثار بازمانده یا اسناد مادی، هم به دوران تاریخ تعلق تواند داشت - هم به دوران پیش از تاریخ. قلمرو پیش از تاریخ به باستانشناسی تعلق دارد که البته در دوره تاریخی هم نفوذ آن جاری است و مورخ از آن بعنوان «دانش کمکی» بهره می جوید. باستانشناسی علم یا فنی است که با اشیاء و آثاری که از گذشته انسان - گذشته دور یا نزدیک - باقی مانده است سروکار دارد اما البته در اینجا نیز مثل تاریخ تنها «واقعیات» منجر به شناخت درست نمی شود؛ باید از آن واقعیات تفسیر و توجیه درست نیز عرضه کرد.
در این توجیه و تفسیرست که شوق و هیجان ناشی از اندیشه یک کشف تازه ممکن است باستانشناس و مورخ را دچار خطا کند. جاروجنجالی که در سالهای 1926-27 در فرانسه در مورد آثار مکشوفه در گلوزل(6) پدید آمد نمونه یی است از فریبکاریهایی که درین رشته از مطالعات ممکن هست بر سر راه مورخ پیدا شود. آثاری که درین دهکده نزدیک ویشی(7) پیدا شد عبارت بود از بقایای یک نوع کوره شیشه گری با تعدادی خشتهای پخته که نوعی علایم الفبایی بر آنها نقش بود. این آثار را کاوشگران به دوره نوسنگی منسوب می کردند و حتی یک محقق معروف - سالومون رناک -(8) هم این پندار را تأیید کرد و قبول این نکته گذشته از مسایل مربوط به دوره ماقبل تاریخ در واقع تمام نظریه های راجع به الفبا را نیز دگرگون می کرد. اما محققان دیگر این دعوی را نپذیرفتند و یک کشیش در طی مقاله یی انتقادی اصالت این کشفیات را مشکوک خواند و دیگران تمام آنها را مجعول شمردند. مشاجره یی که از این گفت و گوها برخاست مؤسسه بین المللی مردمشناسی را واداشت که در سپتامبر 1927 در آمستردام یک هیئت بین المللی از دانشمندان را به بازدید محل و بررسی اسناد مکشوفه مأمور کند. البته نتیجه بررسی آن شد که اصالت آثار مکشوفه مسلم نیست اما مشاجرات مدتها ادامه یافت و فرانسویها گویی قبول این داوری را نوعی وهن در حق خویش تلقی کردند. این نکته که باستانشناسی غالباً هرچند یک بار کاوشهایی می کند که حاصل آنها بسیاری از آراء جاری راجع به ادوار پیش از تاریخ یا تاریخ را دگرگون می سازد، نشان می دهد که در استفاده از آنها مورخ باید دقت و احتیاط کافی به خرج دهد وگرنه ممکن هست مثل ماجرای گلوزل با خدعه و تزویر یا جهل و ادعا سروکار پیدا کند. در بعضی موارد حاصل کشفیات باستانشناسی با تمام اهمیت و تازگی که دارد محتاج بررسیهای تازه است - و مثل شروع یک کار تازه. چنانکه کشفیات جالبی که در سال 1924 در موهنجودارو(9) در ساحل غربی سند سفلی انجام یافت، نمونه یک تمدن کامل کهنه یی را در آن نواحی نشان داد که بقول سرجان مارشال از تمدنهای مشابه و همعهد خویش در مصر و بابل تا حد زیادی کهنه تر و کاملتر بنظر می رسید. با اینهمه، این نکته که آثار مکشوفه موهنجودارو آنگونه که سرجان مارشال(10) ادعا دارد قدیمترین تمدنهای شناخته شده جهان را نشان می دهد محتاج بررسی است و تأمل. در بین کشفیات کم اهمیت تر نیز هنوز بعضی مسایل نیاز به بررسیهای بیشتر دارد. ازین گونه است کشف طومارهای بحرالمیت(11) در فاصله سالهای 1947 تا 1952 که نه فقط در نقد متون پاره یی از اجزاء «عهد عتیق» حائز اهمیت است بلکه در تحقیق عقاید و احوال و فرقه های یهود - از جمله اسنی ها(12) - و مسأله پیدایش آیین مسیح نیز سود بسیار از آن می توان برد. قسمت عمده این طومارها بوسیله چوپانهای فلسطینی در کناره بحرالمیت کشف شده است اما تمام مندرجات آنها هنوز با آرامش و خونسردی عالمانه نقد و تفسیر نشده است - خاصه در آنچه به احوال یحیی تعمید دهنده ممکن است مربوط شود، و به شخص عیسی. با اینهمه، ارزش این گونه آثار بعنوان واقعیات باستانشناسی از نظر مورخ بسیارست. در مورد این واقعیات باستانشناسی که «آثار عتیقه» می خوانند اولین کار پژوهنده بررسی اصالت آنهاست. درآنچه به آثار عتیقه تعلق دارد فریبکاریها گونه گون است و حتی تمام آنها را نمی توان به «دلالان» این اشیاء منسوب داشت و این نکته مورخی را که خود در شناخت آثار خبرت و بصیرت ندارد به احتیاط دعوت می کند - و حتی به وسواس. در ارزیابی اصالت این آثار مخصوصاً باید مسأله زیبایی و کمیابی آنها را کنار نهاد - که در واقع ربطی به ارزش تاریخی آثار ندارد و گاه مایه خلط و اشتباه می شود. یک نکته که درین باب مخصوصاً توجه کردنی است شناخت درست زمینه تاریخی محیطی است که «آثار عتیقه» در آن کشف یا شناخته می شود. آنجا که اشیاء و محیط اطراف شناخته نیست نمی توان آنچه را بعنوان «عتیقه» در دست است شهادت یا سند قابل اعتماد تلقی کرد. چنین کاری بمثابه آن است که مورخ از یک سند فقط به چند کلمه آن بخواهد استناد کند و کلمات دیگر را که ممکن است در مفهوم آن چند کلمه تغییر یا تعدیل پدید آورد نادیده گیرد. بررسی اصالت «عتیقه» ناچار تعیین تاریخ قطعی یا نسبی آن را نیز اقتضا دارد. این کار به منزله احراز هویت شاهدست که بدون آن نمی توان از گواهی وی هیچگونه سندی اتخاذ کرد. باستانشناسی هم اکنون در تحقیق اصالت و تعیین میزان قدمت بعضی آثار گذشته، از امکانات علمی استفاده می کند چنانکه از آزمایش بقایای کربن 14 با تخمین بالنسبه دقیق می توان حدود قدمت پاره یی اشیاء را دریافت(13). در تاریخ، همواره مورخ با اسنادی سروکار دارد که بدون اطمینان از قدمت و اصالت آنها هرگونه داوری که در باب آنها بکند اشتباه آمیز خواهد بود. این مسأله حتی در نزد مسلمین عهد عباسیان برای یک مورخ مایه تأمل می شده است؛ چنانکه در سال 447 هجری عده یی از یهود، نامه یی به خلیفه عباسی نشان دادند با این ادعا که به خط علی بن ابی طالب است و در آن نامه پیغمبر از اهل خیبر جزیه را ساقط کرده است. تعدادی از صحابه هم در ذیل نامه به آن شهادت داده بودند. وزیر خلیفه نامه را به ابوبکر خطیب عرضه کرد که مورخ بود و او چون در نامه تأمل کرد گفت نامه جعل است، گفتند از کجا دانستی؟ گفت شهادت معاویه در آن هست و معاویه فقط چند سال بعد از فتح خیبر اسلام آورد؛ نیز شهادت سعدبن معاذ در آن آمده است و او دو سال قبل از واقعه خیبر مرده بود(14). ملاحظات این مورخ عدم اصالت سند را محرز کرد و این نکته نشان می دهد که استنباط از اسنادی که اصالت آنها مورد تحقیق واقع نشده است یا اصل آنها در دست نیست تا چه حد ممکن است مورخ را به اشتباه بیندازند. در حقیقت مورخ چنانکه مکرر گفتم همواره در برخورد با هر گونه سند با این سؤال روبروست که تا چه حد بر آن می توان اعتماد کرد؟ چنین سؤالی گاه ممکن است بدینگونه در بیان آید که آیا این سند همانگونه که خود می نماید و دعوی دارد هست یا نه؟ و گاه ممکن است بدینگونه تعبیر شود که آیا همانگونه که تاکنون بنظر رسیده است هست یا نه؟ سؤال اول آنچه را در یک سند جعل یا تزویر خوانده می شود روشن می کند و سؤال دوم خطا و اشتباهی را که در فهم آن هست معلوم می دارد و اینهمه مسایل مربوط به نقد خارجی اسنادست(15) و تا جواب درستی به آنها داده نشود مورخ نمی تواند از اصالت سند و قدمت آن اطمینان واقعی پیدا کند. در هر حال فقط بعد از بررسی اصالت و تاریخ این آثارست که می توان از طبقه بندی و توجیه و تفسیر آنها فایده ای برای تاریخ بدست آورد. این توجیه و تعبیر عبارتست از بررسی ارتباط آنها با انسانهایی که در گذشته با آنها سروکار داشته اند. درین مورد مورخ می تواند از هر چیز فایده علمی بدست بیاورد که به درد تاریخ می خورد. چنانکه از ابنیه و اشیاء می توان احوال سکونت و صنعت انسان گذشته را بدست آورد اما کشف بقایای غذا - که از دستبرد زمان محفوظ مانده است - بسا که می تواند احوال معیشت و تولید و اقتصاد او را نشان دهد. البته مورخ باید این مایه وجدان و واقع بینی داشته باشد که درین مورد تسلیم خواب و خیالهای زراندود جویندگان گنجهای افسانه یی نشود.
در بین مدارک کتبی تاریخ، آنچه مخصوصاً جنبه عینی بیشتر دارد عبارتست از اسناد رسمی، فرمانها، پیمانها، احکام قضائی، لوایح مرافعات، ضبطهای دفاتر و امثال آنها. اینگونه اسناد البته از تمام ادوار تاریخ و از تمام اقوام عالم یکسان باقی نمانده است اما هرچه باقی مانده است برای مورخ اهمیت بسیار دارد. اسناد رسمی از خیلی قدیم به عنوان مأخذ تاریخ تلقی شده است چنانکه کتزیاس مورخ یونانی که چند سالی دربار هخامنشیها پزشک بوده است درآنچه راجع به آنها نوشته است به بعضی اسناد رسمی نظر داشته است. آنچه وی «دفاتر سلطانی»(16) می خواند در واقع عبارت از همین گونه اسناد رسمی بوده است اما چون اثر وی باقی نیست نمی توان دانست تا چه حد از این اسناد استفاده کرده است. چنانکه آگاثیاس مورخ بیزانسی هم که تاریخ یوستینیان را نوشته است در آنچه راجع به ایران آورده است در بین منابع مختلف از مجموعه سالنامه های رسمی خزاین دولتی تیسفون استفاده کرده است که در واقع عبارت بوده است از آرشیو ساسانیان. نویسندگان جامع التواریخ رشیدی و ظفرنامه یزدی هم در مورد تاریخ مغول و تیمور از اسناد «روزنامه چیان» و محتویات «خزاین سلطان» استفاده کرده اند که در حقیقت عبارت بوده است از اسناد رسمی. قسمتی از تواریخ محلی ایران هم گه گاه بر آنچه از این گونه اسناد حاصل تواند شد مبتنی است؛ چنانکه در تاریخ قم تألیف حسن بن محمد بن حسن قمی که مؤلف، آن را بنام صاحب بن عباد اهدا کرده است، استفاده از همین گونه اسناد محلی سبب شده است که در باب احوال کشاورزی و مالیات و اوضاع کشاورزان و دهات اطلاعات بسیار سودمند فراهم آید. در آنچه به تاریخ ایران مربوط است از اینگونه اسناد رسمی گه گاه رونویسهایی در مجموعه های منشآت هست که البته نمی توان در آنها به چشم اصل اسناد نگریست. در مواردی هم که اصل اسناد باقی است - و بیشتر مربوط به بعد از صفویه است - مورخ می بایست طرز کشف آن اسناد و زمینه اطراف آنها را از نظر دور ندارد. اصل تعدادی ازینگونه اسناد در «آرشیو» های عمومی یا خصوصی - ایران یا اروپا - هست و مخصوصاً در باب تاریخ عهد قاجاریه از آنها می توان استفاده کرد. اسناد رسمی امروز از مدارک مهم تاریخنویسان است و در ارزش آن جای انکار نیست. درست است که آنچه در اسناد رسمی هست همیشه از آنچه «واقع» بوده است حکایت نمی کند اما چون غالباً کاشف از اغراض و مقاصدی است که در پشت الفاظ خاص آنها هست و مخصوصاً بدان سبب که مستند واقعیات جاری یا جلوه گاه آنها بوده است، بیشتر از روایات وقایع نگاران جنبه عینی دارد. بررسی فواید علمی آنها در اروپا، مخصوصاً بوسیله یک راهب فرانسوی بنام ژان مابیون (1707-1632) انجام شد که رساله او در باب امور مربوط به اسناد(17) مدتها درباره نحوه تحقیق در اسناد یگانه رهنمای پژوهندگان تاریخ بود. این رساله وی در واقع جوابی بود به یک مدعی که ارزش و اعتبار تاریخی اسناد موجود در ضبط کلیسا را مردود شناخته بود. بعدها نه فقط موراتوری(18) (1750-1672) درین باب بررسی تازه کرد بلکه مطالعات امثال تئودور زیکل(19) یولیوس فیکر(20) و آرثر جیری(21) و توسعه خاصی به این رشته بخشید.
در بررسی روایات وقایع نگاران هم باید بین روایات کسانی که خود در وقایع دست داشته اند با آنچه دیگران نوشته اند تفاوت گذاشت. فی المثل یولیوس سزار (44-100 ق م) سردار رم که ملاحظات خود را در باب جنگ گالیا و جنگ داخلی نشر کرد در هر دو اثر کوشید با سادگی بیانی که مخصوص او بود در حالیکه از خود به صیغه غایب سخن می گوید خیلی بیش از آنکه به صیغه متکلم حرف می زند از اعمال خود دفاع کند - و حتی ستایش. در هر دو اثر که امروز باقی است هدف عمده وی آن بود که خود را از اتهامات مخالفان تبرئه کند. آهنگ صدای مرد توانا که در عین حال می خواهد نزد سنای رم نیز محبوب بماند درین هر دو اثر انعکاس دارد. پیداست که تا چه حد می توان - به عنوان یک پژوهنده حقیقت - به این لحن بیان اطمینان یافت. در آنچه به تاریخ ساسانیان و برخورد آنها با رم و بیزانس مربوط است نیز روایات آمیانوس مارسلینوس(22) (+391 م) که همراه سپاه یولیان(23) به شرق آمد و همچنین اخبار پروکوپیوس(24) (+562 م) که همچون دبیر و مشاور بلیزاریوس(25) سردار بیزانس و با سپاه او به شرق سفر کرد، با آنکه هر دو شاهد عینی پاره یی حوادث بوده اند نمی تواند با حسن ظن مورخ واقع بین تلقی شود خاصه که محیط نظامی آنها در آنچه مربوط به جنگ است طبعاً طالب و مقتضی لاف و گزاف هم بوده است.(26) لحن ستایش آمیزی هم که ژوئن ویل(27) (1317-1224) شوالیه و مشاور لوئی نهم در تاریخ لوئی مقدس نسبت به این سلطان فرانسه دارد تاریخ این کشتار مقدس را که جنگ ششم صلیبی نام دارد با شور و شوقی چنان آمیخته به قدس و طهارت بیان می کند که گویی برکت حضور سلطان مقدس این جنایت صلیب داران را تبدیل به یک معراج روحانی کرده است. فرقه های مذهبی که تاریخ خود را نوشته اند تقریباً همه جا کوشیده اند یک نوع مظلومیت ایزدی به خود بخشند و یک نوع سبعیت اهریمنی به مخالفان. کتاب مشهور اعمال شهیدان ایران - به زبان سریانی - که حتی کریستن سن(28) آن را «برای تمدن ساسانیان بطور کلی از منابع بسیار معتبر(29) می شمارد، در واقع از مخالفان با چنان لحن نفرت آمیزی سخن می گوید که باید قسمت عمده یی را از آنچه وی بنام انواع شکنجه های ایرانی ذکر می کند مخلوق تعصب یا توهم نویسنده شمرد. آیا آنچه نیز در تاریخ شهدای یزد راجع به قتل و کشتار بهائیان بیان شده است و گاه از وحشت موی بر اندام انسان راست می کند تا حدی از همین توهم و تعصب آنها ناشی نیست؟ وقتی واقعه یی را قهرمان آن یا دوستان وی بخواهند شرح دهند، پیداست که حقیقت جویی تا چه حد جای خود را به غرض ورزی خواهد داد. در باب تاریخ مشروطه و فکر آزادی در ایران کمتر کتابی در این اواخر تألیف شده است که بهمین ملاحظه از آنچه حقیقت جویی بی شائبه یک مورخ می توان خواند منحرف نشده باشد. تقریباً هر کس این سالها کتابی در این باب نوشته است نقشی از خود، از کسان خود، یا از کسانی که وی بنحوی با آنها ارتباط دارد در آن تصویر کرده است. این چیزی است که من آن را در تاریخنویسی یک نوع تجاوز به حقیقت می شمارم و یک نوع بیماری روحی. با اینهمه مورخ در جایی که با اسنادی سروکار دارد که بوسیله کسانی که در حوادث وارد بوده اند بوجود آمده است همیشه باید به جنبه «ذهن گرایی» که در آنها هست توجه کند. اما آنچه نیز وقایع نگاران دیگر نوشته اند البته از گرایشهای خودآگاه یا ناخودآگاه و از تبعیت نسبت به «قدرت مراجع» خالی نیست. کدام وقایع نگار گذشته یا امروز هست که شهادت او در مورد وقایعی که می نویسد به احوال نفسانی، به اغراض، و به تمایلات او محدود نباشد؟
معهذا ماده یی که مورخ برای تجدید بنای گذشته دارد همین شهادتهاست - اسناد رسمی، و روایات وقایع نویسان متعهد و نیمه متعهد. تمام این اسناد و تمام شواهد و مدارک مختلف دیگر را مورخ باید در هر مورد بدقت جمع و بررسی کند. غفلت در این کار مورخ را از مصالح و موادی که جهت بازسازی گذشته به آن نیاز دارد محروم می کند. از اینجاست که در گردآوری اسناد اهتمام بسیار لازم است - و استقصاء بسیار. این کاریست که امروز «مراکز اسناد» و «کتابخانه ها» انجام می دهند اما در گذشته جست و جوی مآخذ موجب صرف بهره یی از عمر مورخ می شده است. بعضی پژوهندگان برای آنکه تحقیقاتشان از نقص بیدقتی خالی باشد از خیلی قدیم در این باب پی گیری خاصی داشته اند. ابوریحان بیرونی که ظاهراً بمناسبت تألیف کتاب آلاثار الباقیه خویش یک چند درباره مانی و دین او تحقیق می کرد دنبال یک نسخه از سفرالاسفار مانی مدتها جست و جو کرد. چهل سال طول کشید تا وی سرانجام نسخه یی از آن به دست آورد. ابن خلکان وقتی در صحت یک تاریخ که ابن اثیر در تلخیص کتاب الانساب سمعانی آورده بود تردید یافت مدتها دنبال نسخه انساب گشت و نیافت. وقتی «ذیل» سمعانی را یافت موردی را که تاریخ بنظرش مشکوک می آمد تصحیح کرد. مشکل از یک افتادگی در تلخیص ابن اثیر پیش آمده بود. جست و جوی نسخه ها برای حل اینگونه اشکالها مخصوصاً در مواردی که منبع منحصر بفرد و بینظیر بوده است گه گاه عمر مورخان مشتاق را در شکار «سایه» صرف کرده است کتاب الاصنام ابن الکلبی از مهمترین مآخذ عقاید جاهلیت عرب که مدتها نسخه یی از آن بدست هیچ محققی نرسیده بود سالها چنان مطلوب پژوهندگان تاریخ عرب بود که تئودورنولدکه شرق شناس نامدار آلمانی در سالهای پیری در دنبال سالها جست و جو به دوستان و شاگردان خویش می گفت که نخواهد مرد تا کتاب الاصنام را ببیند. وقتی نسخه بوسیله احمد زکی پاشا دانشمند مصری کشف شد شوق و شادی وی را حدی نبود. این شوق و علاقه به جمع آوری نسخه های خطی و اسناد و مدارک در عهد رنسانس قسمت عمده اروپای غربی را یک پارچه اشتیاق کرد. هومانیسم ایتالیا در دوران قدرت خاندان مدیچی(30) دوران «صید» کتابهای خطی قدیم بود که البته تاریخ هم _ مثل ادبیات - از آن بهره می یافت. قرنها قبل از آن جمع آوری نسخ خطی در بین مسلمین مهمترین تفنن علماء و حکام ثروتمند را تشکیل می داد و حراجهای کتب در قلمرو خلفا محل معارضه شوق بود با ثروت و تفنن(31) کتاب الفهرست ابن الندیم که در قرن چهارم در بغداد تألیف شد و کشف الظنون حاجی خلیفه که شش قرن بعد از آن در قلمرو آل عثمان بوجود آمد میزانی از این شوق و علاقه به کتاب و کتابخانه را در نزد مسلمین نشان می دهد. توسعه کتابخانه ها و مراکز اسناد در دنیای امروز جوابی است به این حاجت که مورخ و محقق امروز برای مراجعه دایم به اسناد و مدارک دارد.
آنچه در این اسناد و مدارک کتبی - یا گزارشها - هست از نظر مورخ نوعی گواهی است که البته فقط وقتی در خور قبول باشند، مورخ می تواند آنها را مستند حکم و قضاوت کند. ادعای یک گواه بدون آنکه تحقیق کافی در صحت و سقم آن انجام یابد البته در خور استناد نیست و آنجا که گواهیها گونه گون یا دیگرگون باشند باید دید گواهی پذیرفتنی کدام است و منشأ اختلاف از کجاست؟ درین مورد بیش از هر چیز تحقیق هویت گواه لازم است و ضبط درست گواهی او. بدون این نکته چگونه می توان برقولی که شاید شاهد آن را انکار یا تکذیب کند اعتماد کرد؟ ازینجاست که در روایات مندرج در اسناد مکتوب باید دو مسأله عمده را بررسی کرد: صحت متن و صحت انتساب. نقد متن نشان خواهد داد که آنچه یک شاهد قدیم گفته است واقعاً چه بوده است و مسأله انتساب نشان خواهد داد که تا چه حد می توان یقین کرد گواهی منسوب به یک شاهد از خود اوست و انتسابش به او از نوع آنچه امروز «پرونده سازی» می خوانند نیست.
تا انتساب سند به مؤلف آن محقق نباشد از آن نمی توان بعنوان یک شهادت استفاده کرد. این کاریست که محقق بوسیله بررسی اصل متن و مقایسه آن با شواهد و قراین خارج باید انجام دهد. در بررسی انتساب یک سند از مسأله احتمال جعل و انتحال غافل نباید شد. این امر اگر در ادبیات منتقد را به گمراهی ممکن است بیندازد در تاریخ بیشتر مایه گمراهی مورخ خواهد بود. از آنچه موجب جعل و انتحال اسناد تواند شد بیشک تعصب قویترین عاملهاست. شاید در اختلاف های قومی و مذهبی این گونه تعصبات تأثیر نامطلوب خود را در تاریخ بیش از ادبیات محض آشکار کند. جعل احادیث و اسناد برای اغراض قومی و مذهبی امریست که در بین فرقه های شعوبیه و بعضی از ارباب مذاهب به صورت تأسف انگیزی رواج داشته است. منابع و اسناد مجعول در تاریخنویسی مکرر موجب ایجاد و اشاعه سوءتفاهمها شده است - و خطاها. یک نمونه جالب درین باب کتابی است که در احوال اسکندر به کالیس تنس(32) منسوب داشته اند. در واقع قسمت عمده افسانه های راجع به اسکندر که اسکندرنامه های قدیم و جدید فارسی هم از آنجا ناشی است مأخوذ از کتابی است منسوب به کالیس تنس یونانی که در حقیقت از او نیست. این کالیس تنس (ح 328 -360 ق م) که اخبار اسکندر بدو منسوبست گویند خواهرزاده ارسطو بود و به توصیه او بعنوان مورخ همراه اسکندر به شرق آمده بود. اما چون از آنکه در پیش «مقدونی» به خاک افتد سر فروپیچید، از استبداد و شرقی مآبی وی بسختی انتقاد کرد، و حتی یک بار جرئت کرد به وی خاطرنشان کند که آیندگان اسکندر را فقط از طریق او که مورخ است خواهند شناخت اسکندر را رنجانید. ازین رو به اتهام شرکت در یک توطئه وی را به زندان انداخت و هلاک کرد. کاری که دوستی ارسطو را نیز با این شاگرد مقدونی خویش خاتمه داد. کالیس تنس البته تاریخی هم در بین آثار دیگر در باب فتوحات اسکندر نوشت اما همه آنها از بین رفته است. در واقع با وجود مورخانی که در لشکرکشیهای اسکندر با او همراه بوده اند تاریخ درستی از لشکرکشیهای این فاتح مغرور در دست نیست. پیداست که تاریخنویسان موکب وی بیشتر قصد نیایش این «خدای مقدونی» را داشته اند - تا شرح واقعی کارهایش را. ایران که در هنگام فتح وی ظاهراً ازین پسر فیلیپ «خدا»یی ساخت بعدها او را گجستک خواند - یعنی ملعون و با آنکه در افسانه های اسلامی هم - شاید از ته مانده بساط خدایی وی - چیزی از نوع مقام پیغمبری برایش باقی ماند اکنون گرایشهای شبه علمی بعضی داعیه داران ما علاقه دارد وجود وی را بکلی نفی کند - و انکار. صبغه قهرمانی روایات راجع به اسکندر نه فقط اسکندرنامه های قرون وسطا را - در شرق و غرب - افسانه واهی کرده است بلکه حتی آنچه را آریان(33) و پلوتارکوس در باب اسکندر نوشته اند رنگ قصه داده است. کتابی که امروز بنام کالیس تنس مجعول می خوانند مجموعه یی از همین قصه هاست که در گذشته مدتها بعنوان یک سند، مأخذ تاریخ اسکندر بود. این کتاب که صورت فعلی آن حتی از قرن سوم میلادی قدیمتر نیست ظاهراً اصلش در عهد بطالسه بوجود آمده است و البته با کالیس تنس معروف معاصر اسکندر هیچگونه ارتباط ندارد(34). در تاریخ ایران اسلامی نمونه یی از اینگونه اسناد مجعول کتابی است منسوب به تیمور لنگ - واقعیات و ملفوظات تیموری. با آنکه این کتاب از زبان تیمورست و مندرجاتش هم با واقعیات متداول تاریخ تیمور اختلاف ندارد مورخ امروز نمی تواند آن را به عنوان یک سند «اصیل» تلقی کند چرا که در انتساب آن به تیمور جای تردید هست و گمان می رود یک نویسنده فارسی زبان - نامش ابوطالب حسینی تربتی - که ادعا دارد آن را از اصل ترکی به فارسی نقل کرده است خودش تمام آن را از روی تواریخ واقعی جعل کرده باشد(35). وقتی صحت انتساب اثری به مؤلف آن روشن نباشد استناد به آن مایه گمراهی است.

پی نوشت ها :

1. Objectivity
2. Subjectivity, Subjectivism
3. Apocrypha
4. Max Nordan, Die Conventionellen Lugen Der Kulturmenschheit
5. جامع التواریخ، مقایسه شود با مقاله دکتر غلامحسین یوسفی، در مجله دانشکده ادبیات مشهد، سال پنجم شماره سوم/335
6. Glozel
7. Vichy
8. Salomon Reinach
9. Mohenjo - Daro
10. Marshal, Sir John
11. Dead - Sea Scrolls
12. Essenians
13. تخمین کهنگی اشیاء از طریق آزمایش کربن 14 که در کار باستانشناسی انقلابی بوجود آورده است مبنی بر این نکته است که یک نوع کربن رادیو آکتیو موسوم به کربن 14 در اجسام آلی وجود دارد که نسبت آن با کربن 12- کربن معمولی- ثابت است و وقتی یک نسج آلی بمیرد این کربن 14 به نسبت 50 درصد در مدت 5500 سال تدریجاً به کربن 12 تبدیل می شود. چون تبدیل بازمانده آن نیز بهمین نسبت است نسبت موجود بین کربن 14 و کربن 12 را در اینگونه اجسام می توان به عنوان ملاکی برای تعیین میزان قدمت تمام اشیایی که محتوی مواد آلی هستند بکار برد و ازین راه بعضی دانشمندان تا حدود سی چهل هزار سال قدمت را با تقریب و اشتباه احتمالی بسیار مختصر محاسبه و تخمین کرده اند. برای تفصیل بیشتر رجوع شود به:
W. F. LIbby, Rediocarbon Dating, Chicago 1955
که درین باب راه تحقیقات را برای دیگران گشوده است.
14. المنتظم 200/8
15. E. Bernheim, OP. Cit., II/330-391
16. Basilika Difterai
17. Mabillon, J., De Re Diplomatica
18. Muratori
19. Sickel, Th.
20. ficker, J.
21. Giry, A.
22. Ammianus Marcelinus
23. Julian
24. Prokopios
25. Belisarius
26. در باب آمیانوس و احوال او رجوع شود به:
T. R. Glover, Life and Letters in the Fourth Century, 1901
راجع به پروکوپیوس و نقد آثار وی رجوع شود به:
K. Krumbacher, Geschichte der Byzantinischen Litteratur I/230-233
برای ارزیابی اخبار آنها در مورد تاریخ ساسانیان رجوع شود به ایران در زمان ساسانیان کریس تنسن، چاپ دوم/ 95-93
27. Joinville, j. de
28. A. Christensen
29. ایران در زمان ساسانیان/102
30. Medici
31. کارنامه اسلام/35
32. Kallisthenes=Pseudo-Kallisthenes
33. Arrian of Nicomedia
34. برای سابقه اخبار اسکندر در ادبیات قرون وسطی و بیزانس و مخصوصاً چگونگی انتشار و رواج این روایات نگاه کنید به:
K. Krumbacher, Geschichte der Byzantinischen Litteratur II/849-852
در باب روایات شرقی- مخصوصاً سریانی- داستان اسکندر که نیز مأخوذ از همین کالیس تنس مجعول است رجوع شود به:
Fr. Spiegel, Die Alexandersage Bei den Orientalen, 1851
TH. Noeldeke, Beitrage Zur Geschichte Des Alexanderromans 1890.
35. تاریخ ایران بعد از اسلام، در باب مآخذ 1/121

منبع: زرین کوب، عبدالحسین، (1362)، تاریخ در ترازو: درباره تاریخ نگری و تاریخنگاری، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ پانزدهم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط