چکیده
امروزه عدهاى بر این باورند که گسترش روزافزون رسانههاى گروهى، الکترونیکى، ماهوارههاى فضایى و بنگاههاى تبلیغاتى فراملیتى در ترویج همگرایى و تجانس فرهنگى نقش بسزایى بر عهده دارند و جهان را به گونهاى همبسته و متحد کردهاند که نظریه پردازانى همچون مک لوهان از آن به عنوان »دهکدهى جهانى« یاد مىکند. برخى از متفکران و صاحبنظران غربى نیز اینگونه وسایل ارتباطى نوین جهانى را بستر ساز تحقق شتابان و بىوقفهى فرایند جهانى شدن دانستهاند.امپریالیسم فرهنگى و یا استعمار فرانو نشان از نوعى نفوذ اجتماعى از طریق فنآورىهاى نوین ارتباطى دارد که به مدد آنها، کشورى خاص تصورات، باورها، ارزشها، معلومات، هنجارهاى رفتارى و نیز روشهاى زندگى خود را به کشورهاى دیگر تحمیل مىکند. در این مسیر، شرایطى پدید مىآید که شکلهاى فریبندهتر و پنهانتر هجوم فرهنگ سلطهجو در لواى جهانى شدن برترى مىیابند و ملى کردن سبکها و الگوها، که محور اصلى تولیدات فرهنگى امپریالیستى را شکل مىدهد، مورد توجه استعمارگران عصر ارتباطات قرار دارد. امروزه مخالفان امپریالیسم جهانى شدن را در جهت استعمار فرانو تلقى مىکنند که هدف آن استیلاى همه جانبهى بازیگران قدرتمند جهانى بر دیگران است.
این مقاله در پى آن است که ضمن مرورى بر مفاهیم و ویژگىهاى پدیدهى جهانى شدن، زمینهى پیدایش آن، تأثیرات ایجاد و گسترش وسایل ارتباطى نوین بر این پدیده و از جمله پیدایش امپریالیسم فرهنگى و استعمار فرانو را از جنبههاى گوناگون و از منظر جهانى شدن مورد بررسى قرار دهد؛ نیز برخى مفاهیم همچون سلطه، امپریالیسم، و استعمار رسانهاى، از دیدگاه برخى از صاحبنظران و متفکران غربى معاصر مورد بررسى قرار داده و برخى از مهمترین ویژگىهاى استعمار فرانو ذکر کرده و در نهایت، راهکارهایى براى مقابله با این شیوهى جدید استعمارى ارائه نموده است.
کلید واژهها: جهانى شدن، رسانه، امپریالیسم، فرهنگ، استعمار فرانو و سلطه.
مفهوم جهانى شدن
»جهانى شدن« ترجمهى واژهى »گلوبالیزیشن« )انگلیسى(، »گلوبالیزاسیون« )فرانسه( و »گلوبالیتزویرونگ« )آلمانى(، پدیدهاى است کاملا مبتنى بر تفکر رایج در غرب و نمىتوان معادل صحیح و کاملى براى آن در زبان فارسى تعیین کرد.»جهانى شدن« یکى از کلمات جادویى امروز است که هنوز تعریف واحدى براى آن رائه نشده؛ زیرا این پدیده به حد تکامل نهایى خود نرسیده و همچنان دستخوش تحول است و هر روز وجه تازهاى از ابعاد گوناگون آن نمایان مىشود. در ایران، واژهى »گلوبالیزیشن« به جهانى شدن، سیارهاى شدن، کوچک شدن، دهکدهى جهانى، فراگیر شدن جهان و یکپارچگى جهان ترجمه شده است (2)
زمینههاى پیدایش مفهوم جهانى شدن
»جهانى شدن« مفهومى است از یک سو، قدیمى و از سوى دیگر، کاملا جدید است. اگر »جهانى شدن« را مفهومى آرمانى و انتزاعى به معناى عدالت جهانى و گسترش حقوق بشر بدانیم، این مفهوم توسط پیامبران و ادیان گوناگون بازگو شده است. خط سیر دیدگاه جهانى شدن را مىتوان در میان نظریه پردازان و جامعه شناسان در آراى ماکس وبر، دورکیم، مارکس و والرشتاین پىگیرى کرد. عقلانیت صورى و خرد ابزارى، که ناشى از افسونزدایى است و دیدگاه وبر به هر حال، حکایت از یک روند دارند.وبر بر اساس یک اعتقاد بدبینانه، به قانونى کلى رسیده است که در آن، یک روند را مىتوان دید. دورکیم بحث تقسیم کار، تراکم مادى و اخلاقى و تبدیل همبستگىهاى مکانیکى به ارگانیکى را مطرح مىسازد که همگى ناظر به نوعى تقسیم کار بینالمللى و نوعى جهانى شدن را طرح مىکنند. اما اگر »جهانى شدن« را در معناى عینى آن، با توجه به تعاریفى که ارائه شده است، ایجاد تحولات عمیق در عرصههاى گوناگون بدانیم، مفهومى جدید است که از زمان فروپاشى کمونیسم و نظام دو قطبى و سرانجام پایان جنگ سرد عینیت یافته است. فضاى جنگ سرد مانع عمدهاى براى جهانى شدن به شمار مىرفت؛ زیرا هم از نظر فضاى فیزیکى - ایدئولوژیکى و هم شرایط روانى و هم به لحاظ قطببندىهاى شرق و غرب، موانع زیادى براى اطلاق حوزههاى وسیعترى از مفاهیم وجود داشت، به گونهاى که بسیارى از الگوهاى رفتارى از شمول جهانى شدن مستثنا مىگردیدند.
بدینسان، تشدید روند جهانى شدن، که با پایان جنگ سرد همراه بوده، از یک سو، موجب فروپاشى نظام دو قطبى، و از سوى دیگر، با زیر سؤال بردن پایهها و اصول روشنگرى، موجب به هم ریختن سه مفهوم بنیاد، وحدت و هدف غایى شده و همین امر چندگانگى، تنوع و کثرت را به همراه داشته است.
چند دیدگاه دربارهى مفهوم »جهانى شدن«
منظور از پدیدهى »جهانى شدن« شکل گیرى شبکهى گستردهى جهانى براى مبادلهى اطلاعات است. مارشال هربرت مک لوهان )M. H. Mluhan; 1980 - 1911(، نظریهپرداز کانادایى، تبیین مىکند که چگونه پیشرفت ارتباطات، دهکدهاى جهانى متشکل از بشر پراکنده در پنج قاره ایجاد خواهد کرد. از نظر برخى اندیشمندان با شبکهى جهانى، که چهار گوشهى عالم را به هم مرتبط ساخت، این پیشبینى مک لوهان تحقق یافت که بعدها این فرایند را »جهانى شدن« نامیدند. بر اثر انقلاب اطلاعات، اهمیت مرزها کاسته شده و به راستى، جهان به یک گوى، یعنى به همان »دهکدهى جهانى« تبدیل شده است.با توجه به نگرشهاى گوناگون در این باره، به چند دیدگاه شاخص در این زمینه اشاره مىشود:
الف. هلتن »جهانى شدن« را یک تغییر مستقل مىپندارد که بر متغیر وابستهاى همچون ملت دولت تأثیرگذار است. به عبارت دیگر، تحولات موجود در چارچوب دولتهاى ملى تابعى از کیفیت فرایند جهانى شدن است. به نظر مک گرو، »جهانى شدن« یعنى: افزایش شعار پیوندها و ارتباطات متقابل که فراتر از دولتها دامن مىگسترند و نظام جدید جهانى را مىسازند. به دیگر سخن، جهانى شدن به فرایندى اطلاق مىشود که از طریق آن، حوادث، تصمیمها و فعالیتهاى یک بخش از جهان مىتواند نتایج مهمى براى افراد و جوامع بخشهاى بسیار کرهى زمین در بر داشته باشد. در تعبیر سوم، جهانى شدن دگرگونى است از جغرافیاى اجتماعى که با رشد فضاهاى فراسرزمینى مشخص مىشود. به عبارت دیگر، جهانى شدن فرایند چند جانبهاى است همراه با محرکهاى عمدهاى که از دانش واقعگرایانه، تولید سرمایه، نوآورىها، فنآورىها و اقدامات ساماندهى شده حاصل مىشود.
ب. آنتونى گیدنز معتقد است: جهانى شدن در واقع، فراگیر شدن ویژگىهاى ذاتى مدرنیته و تجدد است که با گسترش وسایل ارتباطى و ناتوانى مرزها و حاکمیتهاى ملى در کنترل رسانههاى بینالمللى در تمامى نقاط جهان منتشر مىشود، به گونهاى که به تدریج، تمام مردم جهان داراى فرهنگ مشترکى مىشوند که از مدرنیته حاصل مىشود. وى این دیدگاه را در کتاب جهانى شدن زندگى ما را دوباره شکل مىدهد این گونه مطرح مىکند:
ما در دوران مهم انتقال تاریخى زندگى مىکنیم؛ به این معنا که جهانى شدن تمامى جوامع روى سیارهى زمین را نظمى مجدد مىبخشد و اگر چه برخى مواقع نتایج این امر قابل پیشبینى نیست، اما به طور کلى، در جهتى مثبت رو به پیشرفت است.
بدینروى، »جهانى شدن« از دیدگاه گیدنز، گرچه همواره رو به پیشرفت است، ولى در مسیر خود، با موانعى نیز روبهرو خواهد بود که تقابل میان سنت و تجدد به شمار مىرود (3)
ج. مارتین آلبرو، از متفکران به نام غربى، در تعریف »جهانى شدن« مىگوید: »جهانى شدن فرایندى است که بر اساس آن، همهى مردم جهان در یک جامعهى واحد و فراگیر جهانى با هم پیوند مىخورند«.
آنچه مهم به نظر مىرسد این است که ماهیت جهانى شدن را باید در میان تحولات سیاسى، اجتماعى و اقتصادى جهان معاصر جست؛ زیرا این فرایند نسخهاى براى مردمان همین دهکدهى جهانى است و در جغرافیاى همین زمین خاکى نیز اجرا مىشود، نه امرى موهوم و فرضى و نه یک امر وارداتى از کرات دیگر، از این رو، باید در وهلهى نخست به دنبال عوامل پیدایش جهانى شدن بود و سپس با بررسى ابعاد گوناگون تا حدى به ماهیت جهانى شدن دست یافت (4)
ویژگى بارز جهانى شدن
ویژگى این پدیده و این دورهى تاریخى جدید را مىتوان »وحدت در کثرت و کثرت در وحدت«، یا به تعبیرى »یک تمدن از تمدنهاى بسیار« دانست.جهان گسترى )جهانى شدن( مرحلهى تازهاى را که بر شیوهى تولید اطلاعات مبتنى است، در تمدن بشر آغاز کرده است. به این شیوه بر خلاف شیوهى تولید صنعتى، که یک جهان صنعتى مبتنى بر تجدد ایجاد کرده است، ظاهرا به سمت جهان تناقض نماى یک تمدن از تمدنهاى بسیار پیش مىرود؛ جهانى که در آن در خصوص مفروضات بسیار، اشتراک نظر هست؛ اما هر یک از مفروضات جلوههاى گوناگون پیدا مىکند. پدیدهى »جهانى شدن« به پیدایش مرحلهى تازهاى در تمدن انسان، منجر شده است؛ یعنى تمدن جهانى حاوى تمدنهاى بسیار (5)
جهانى شدن فرهنگ
جهانى شدن فرهنگ به اعتقاد برخى، قلب جهانى شدن است و فرهنگ امریکایى و غربى در مرکز آن قرار دارد. فرهنگ امریکایى به دلیل برخوردارى از قدرت رسانهاى و تبلیغات در جهان، توانسته است خود را به عنوان فرهنگ غالب در بسیارى از نقاط جهان جاى دهد.جهان غرب و به ویژه ایالات متحدهى امریکا، با ترسیم یک نظام فرهنگى و ایدئولوژیکى مبتنى بر سه عنصر مکتبهاى غربى یعنى »اومانیسم، لیبرالیسم و سکولاریسم« به دنبال آن است که ارزشهایى همانند با خواست امریکایىها در سطح جهان تولید کند و در این فرایند، فرهنگهاى بومى و مذهبى ملتها در درون ساختار فرهنگ سرمایهسالار غرب هضم مىشوند و به تدریج، به عناصر منفعل و مسخ شده مبدل مىگردند. در فرایند جهانى شدن فرهنگ - آن هم مطابق خواستهاى امریکا - نحوهى زندگى، لباس پوشیدن، ازدواج و تکیه بر مسائلى که به فرهنگ و مذهب مربوط مىشوند در سرتاسر جهان، همچون شیوهى زندگى یک جوان امریکایى است. بدینروى، فرهنگ مصرفگرایى جاى فرهنگ قناعت را مىگیرد. همه چیز در شهرت و زراندوزى محدود مىگردد و خدامحورى و آرمان گرایى محو مىشود. الگوى جوانان افراد همچون مایکل جکسون و یا دیوید بکام مىشود. به عبارت دیگر، فرایند جهانى سازى، در جایى که هویتهاى ملى و مذهبى و قومى ملل جهان از میان رفته و هویت جمعى غربستایانه شکل مىگیرد اخلاق بازندهى اصلى است (6)
دهکدهى جهانى و گسترش رسانههاى نوین
واقعیت »جهانى شدن« به این معناست که پیشرفت حاصل از انقلاب علمى و صنعتى، به ویژه در گسترهى ارتباطات، عرصه را براى پیدایش نیروها و نهادها و شبکههایى که ماهیت و ابعاد جهانى دارند هر دم بیشتر باز مىکند و در نتیجه، موجب طرح مشکلات بسیارى در گسترهى جهانى مىگردد و حل آنها ممکن نیست، مگر با سیاستهاى جهانى و فراگیر. به عبارت دیگر، مشکلات جهانى، سیاستها، راهبردها و طرحهاى جهانى مىطلبند و این خود به معناى پدیدار شدن فرصتها و مساعد شدن زمینهها براى تحقق و پیاده سازى فرایند جهانى شدن است.نیروها و ظرفیتهایى که از محدودهى خاص خود رها شده و ابعاد جهانى به خود گرفتهاند، اکنون تصمیماتى در حجم و اندازههاى جهانى مىطلبند. ادوارد سعید، نویسندهى فلسطینى الاصل ساکن امریکا که داراى دیدگاههاى انتقادى در مسائل سیاسى و فرهنگى و اجتماعى است، اعتقاد دارد: لیبرالها معتقدند: گسترش رسانههاى جمعى نه تنها کنترل انسانها را بر زندگىشان بیشتر نخواهد کرد، بلکه زمینهى قدرتیابى افراد را در برابر سازمانها و دولت افزایش مىدهد. فرایند جهانى شدن رسانههاى جمعى نوعى آگاهى نسبت به ارزشهاى مشترک بشرى پدید مىآورد که زمینهى رشد دموکراسى را در جوامع دیگر تقویت خواهد کرد.
شهروندان را مىتوان از طریق رسانهها آموزش داد تا میزان جامعه پذیرى سیاسى خود را بالا ببرند و در فرایند سیاسى مشارکت جویند. ادوارد سعید در حالى این موضوع را مطرح مىکند که خود اعتقادى به آنچه لیبرالها باور دارند، ندارد. اگر چه نمىتوان این موضوع را نادیده گرفت که مهمترین شاخصهى دموکراسى گسترش مشارکت سیاسى شهروندان است، اما این امر، در عرصهى جهانى شدن، جایى که بسیارى از متفکران، آن را جریانى از پیش تعیین شده قلمداد مىکنند، شاید تحققپذیر نباشد. اتفاقا آنچه برخى از متفکران غربى از آن به نام »امپریالیسم رسانهاى« و ظهور استعمار نو یاد کردهاند، نتیجهى حرکت آگاهانهى محافل سرمایهدارى براى بسط فرهنگ خود در جهان و در نتیجه، تسهیل استقرار جریان جهانى شدن بوده است (7)
جهانى شدن رسانهها یا سلطهى رسانهاى
اگر امروز همهى ما در یک جهان زندگى مىکنیم، این امر تا حد زیادى نتیجهى برد جهانى رسانههاى ارتباطى است. هر که تلویزیون را باز کرده و خبرهاى جهان را تماشا کند، معمولا گزارش وقایع جدید را مشاهده مىکند؛ نمایش برخى از رویدادهایى که همان روز یا اندکى پیش از آن در بسیارى از نقاط دنیا اتفاق افتادهاند. فیلمها و برنامههاى تلویزیونى در بازارهاى بینالمللى به فروش مىرسند. صدها میلیون نفر این گونه برنامهها را تماشا مىکنند. این فرایند بخشى از توسعهى نظم اطلاعاتى جهانى است؛ یک نظام بینالمللى تولید، توزیع و مصرف اطلاعات. این نظم جدید اطلاعاتى مانند جنبههاى دیگر جامعهى جهانى به گونهاى نامتوازن توسعه یافته و اختلافات میان جوامع توسعه یافته و کشورهاى جهان سوم را منعکس مىسازد (8)دربارهى »جهانى شدن« و نقش رسانهها و به ویژه جانبدارى آنها از رواج و شیوع سلطهى غربىها بر جهان و پیدایش شکل جدیدى از استعمار، باید به یک نکته اشاره کرد و آن این که اصولا پژوهشگران عمدتا میان دو مفهوم »جهانى شدن« (9) و »جهان گرایى« (10) تفاوت مىگذارند. اگر چه هر دو دسته نظریه پردازان بر سیارهاى و جهانى شدن اقتصاد و فرهنگ توافق دارند، ولى گروه اول بیشتر بر جنبههاى مثبت و کارساز این فرایند اشاره داشتهاند که عبارت از رشد مناسبات فرهنگى و اقتصادى میان آنهاست، در حالى که گروه دوم بر ارادهاى سلطهگرانه از سوى کشورهاى غربى و به ویژه امریکا در یکسان سازى اقتصاد و فرهنگ کشورهاى دیگر به سود فرهنگ غرب اشاره مىکنند. این گروه بر این باورند که رسانهها و ابررسانههاى کنونى در واقع، مبلغ و گسترش دهندهى فرهنگ و ارزشهاى غربى هستند که در نهایت، سبب از میان رفتن هویتهاى قومى و ملى دیگران و ترویج فرهنگ غربى و در نهایت، استعمار فرهنگى به شیوهاى متفاوت خواهند شد.
به همین دلیل، تلاش رسانههاى غربى براى کمرنگ ساختن مبانى و پایههاى عقیدتى دین و مردم و حتى تعرض به خرده فرهنگها و آداب و رسوم در مناطق گوناگون جهان، اصولا در چارچوب برترى بخشیدن به ارزشهاى برگرفته از فرهنگ غرب صورت مىگیرد (11)
دیدگاهى که قایل به نفوذ گستردهى رسانههاى جمعى در جوامع است، مفهوم »سلطه رسانهها« است. سلطهى رسانهها ریشه در افکار اقتصاددانان مارکسیست دارد. مفهوم »سلطهى رسانهها« حکایت از آن دارد که افکار طبقهى حاکم در جامعه، به صورت افکار حاکم درمىآید، رسانههاى جمعى تحت کنترل طبقهى مسلط جامعه درمىآیند و پشتیبان اعمال نظارت آن طبقه بر باقى جامعه مىشوند. مطابق نظریهى »سلطه رسانهها«، اخبار و سایر محتواى رسانههاى امریکایى مطابق نیاز ایدئولوژى نظام سرمایهدارى و یا شرکتهاى تجارى و بازرگانى شکل داده شدهاند.
در عصر حاضر، عدهاى از صاحبنظران حوزهى ارتباطات بر این باورند که آنچه به نام »توسعهى نظم نوین جهانى« از سوى اداره کنندگان رسانههاى غربى در حال شکلگیرى است، در عمل، اگر چه با جهانى شدن محتواى رسانهها همراه بوده، اما نظر به اهداف استعمارگرانهى صاحبان قدرت و نظامهاى استبدادى، امروزه از فنآورىهاى نوین ارتباطى به مثابهى ابزارى براى ترویج باورها و افکار منحط غرب بهرهگیرى مىشود تا از این طریق، جوامع تحت سلطهى رسانهها را از آداب و فرهنگ اصیل خویش دور کنند و آنان را با بحران هویت مواجه سازند.
نقش قدرت اجتماعى فنآورىهاى ارتباطى در استیلاى فرهنگى
فنآورىهاى نوین اطلاعات براى جامعه به عنوان یک ابزار خنثا معرفى نشده است. البته به رغم وجود گرایشهاى جبرگرایانه در نوشتههاى مربوط به فرایند جهانى شدن، ما نباید در دام جبرگرایى فنآورى بیفتیم؛ مفروضى که تحولات اجتماعى را پیامد فنآورى مىداند. همچنان که گفته شد، ارتباطات جهانى بسیار پیچیدهتر از آن چیزى است که در نگاه نخست به نظر مىآید. در سطح قدرت اقتصادى، بازیگران عمده در تلاش براى آزاد سازى صنایع ارتباطى در مرکز کشورهاى سرمایهدار هستند. در بعد قدرت ایدئولوژیک، اهداف اقتصاد سیاسى نئولیبرال بسیار پیچیده است؛ تلاش آن در جهت بازسازى روابط میان دولت، بازارهاى سرمایهدار و گروههاى اجتماعى است. در بعد نظامى، قدرت اجتماعى، که در تحقیقات و توسعهى مسائل و جنگافزارهاى نظامى جلوهگر شده نقشى اساسى در پیشرفت فنآورى نوین اطلاعات داشته است. در بعد سیاسى قدرت اجتماعى نیز دولتها و حکومتهاى سرمایهدار نقشى اساسى در تولیدفنآورىهاى نوین ارتباطى و گسترش بازارهاى رسانهاى جهانى با هدف استیلاى فرهنگى داشتهاند (12)
استعمار فرانو و فرایند جهانى شدن فرهنگ
با توجه به پیشرفتهاى چشمگیرى که در زمینههاى گوناگون فنآورى ارتباطات و نیز بالا رفتن فهم بشر از مقولهى حیات رخ داده، گرایش به سوى »فرهنگ جهانى« افزایش یافته است. جهان به شدت کوچک و به هم فشرده شده است و ما به راحتى مىتوانیم از طریق شبکههاى اینترنت و رسانهاى، در مکان وقوع یک حادثه حضور یابیم. پیشرفتهاى سریع حمل و نقل و ارتباطات و به ویژه پیشرفتهاى فنى، مانند کابل نورى، ریزرایانهها، نمابرها و پخش ماهوارهاى، فاصلهها را بسیار کاهش دادهاند. وقوع چنین تحولاتى در دنیا، اصلىترین دلایل بروز و ظهور موضوع »جهانى شدن فرهنگ« بوده است. مردم کشورهاى گوناگون با بهرهمندى از فنآورى پیشرفتهى امروزى، بیش از هر زمان دیگرى فرصت شناخت عناصر و ویژگىهاى فرهنگىهاى جوامع دیگر را یافتهاند.از سوى دیگر، این امکان فراهم شده است تا فرهنگها و آداب و رسوم گوناگون فرصت رهایى از مرزهاى محدود ملى را پیدا کنند و در سایر جوامع نیز گسترش یابند. برخى از ارزشهاى مشترک جهانى شکل گرفته و یا به تدریج، در حال شکلگیرى است. از این رو، موضوع »جهانى شدن فرهنگ« جزو موضوعات اصلى و با اهمیت جوامع در قرن جدید است، اگر چه به واسطهى هدایت و سیطرهى کشورهاى صاحب فنآورى نوین، به ویژه امریکا، آنچه به عنوان فرهنگ برتر و رهایىبخش تبلیغ مىشود ارزشهاى نامیمون و به ظاهر ترقىخواه غربى است که با رنگ و لعابى عوامفریب، مخاطبان را، بخصوص نسل جوان کشورهاى پیشرو در عرصهى ادب و فرهنگ، هدف قرار مىدهد. به بیان دیگر، در این عصر، استعمار دیگر از طریق نظامى به مرزهاى کشورى حمله نمىکند، بلکه این گوشها و چشمهاى متحیر و کنجکاو و البته معصوم کشورهاى عقبمانده و غیر صنعتى و یا حتى نیمه صنعتى است که به این چهرهى نقابدار استعمار خوشامد مىگویند. (13)
این گونه هجمهى فرهنگى به جوامع کهن و کشورهاى در حال توسعهاى همچون ایران - با تاریخ درخشان و پیشینهى فرهنگى سرشار از حکمت و فرهیختگى - که به بهانهى گذر از سنت و نیل به مظاهر مدرنیته صورت مىگیرد، در روند فزایندهى تحقق جهانى شدن فرهنگ ابعاد تازهاى به خود مىگیرد.
جهانى شدن فرهنگ یا استعمار نوین
در عصر حاضر، مىتوان به یارى رسانههاى اطلاعاتى، از قبیل شبکه جهانى اطلاعات )اینترنت( و ابزارهایى همچون پست الکترونیکى، هر نوع دادههاى اطلاعاتى را در کوتاهترین مدت و میان دو مکان جغرافیایى متفاوت و دور از هم مبادله کرد. بنابراین، در فرایند جهانى شدن، زمان و مکان فشرده شده و بسیار کوتاه گشتهاند. آنتونى گیدنز مىگوید: اگر امروزه ما در یک جهان واحد زندگى مىکنیم، این امر تا حد زیادى نتیجهى برد جهانى رسانههاى ارتباطى است. هر کس از طریق تلویزیون، معمولا وقایع جدید را مشاهده مىکند؛ رویدادهایى که در همان روز یا اندکى پیش از آن در بسیارى از نقاط گوناگون دنیا اتفاق افتادهاند.فیلمها و برنامههاى تلویزیونى در بازارهاى بزرگ بینالمللى به فروش مىرسند و صدها میلیون نفر این گونه برنامهها را تماشا مىکنند. این فرایند بخشى از توسعهى نظم اطلاعاتى جهان است؛ یک نظام بینالمللى تولید، توزیع و مصرف اطلاعات. این نظم جدید اطلاعاتى مانند جنبههاى دیگر جامعهى جهانى به طور نامتوازن توسعه یافته است و اختلافات میان جوامع توسعه یافته و کشورهاى جهان سوم را مشخص مىسازد.
گیدنز بر این باور است که ظهور فنآورىهاى ارتباطات راه دور، ارتباط کم و بیش آنى یک نقطه از جهان را با نقطهى دیگر امکانپذیر ساخته است. امروز احساس زندگى در یک جهان واحد تا حد زیادى نتیجهى تأثیر بینالمللى رسانههاى ارتباطى است. بر این اساس، تأثیر جهانى شدن بر فرهنگ، به همان اندازه که پدیدهاى »تقویت کننده« است، نیز پدیدهاى »محدود کننده« خواهد بود. منظور از »تقویت کننده« ایجاد امکانات بىسابقه براى تولید، بازتولید و توسعهى فرهنگهاى خاص به مدد پیشرفت فنآورىهاى ارتباطى است، و منظور از جنبهى »محدود کننده« تفاوت انکارناپذیر فرهنگهاى گوناگون از لحاظ دسترسى به منابع.
در خصوص جهانى شدن فرهنگ، دیدگاههاى متفاوتى در بین اندیشمندان وجود دارد؛ عدهاى معتقدند: گسترش روزافزون رسانههاى گروهى، انقلاب الکترونیک، توسعهى ماهوارههاى فضایى، و افزایش مؤسسات تبلیغاتى فراملى در ترویج و همگرایى و تجانس فرهنگى: نقش بسزایى بر عهده دارند و جهان را همبسته و متحد مىکنند. بر اساس این دیدگاه، فرایند جهانى شدن فاصلهى زمانى و مکانى را به صورت شبکهاى گسترش مىدهد.
در مقابل این دیدگاه، عدهاى از صاحبنظران استقرار یک فرهنگ جهانى و تجانس فرهنگى را یک نظر سادهلوحانه و بیش از حد خوش بینانه توصیف مىکنند و عصر حاضر را »عصر بىنظمى بزرگ جهانى« و »عصر ظهور شکل جدیدى از استعمار« مىپندارند و نیز »دهکدهى جهانى« مک لوهان را بسیار آرمانى و سادهانگارانه قلمداد مىکنند. به نظر آنها، رسیدن به نوعى همدلى متقابل و تفاهم فرهنگى بینالمللى، خیالانگیز است. از دیدگاه این گروه از اندیشمندان، مثالهاى ملموس این نوع نگرانىها را مىتوان در نادیده گرفتن هویتهاى قومى، نژادى، جغرافیایى، ملى و ارزشهاى بسیارى از فرهنگها مشاهده کرد.
اندیشمندان گروه سوم بر این باورند که در فرایند جهانى شدن فرهنگ، انسجامى انداموار ایجاد شده که نتیجهى گسترش رسانهاى ارتباطى و استفاده از برنامههاى تلویزیونى است. یک نظام بینالمللى غالب جریان تولید و مصرف اطلاعات را در دست دارد و با استفاده از رسانههاى گوناگون همچون برنامههاى تلویزیونى، فیلمها، آگهىهاى تبلیغاتى و گونههاى متفاوت ارتباط الکترونیکى، ایدهى »جهانى شدن« را بازتولید مىکند که از آن به عنوان »امپریالیسم رسانهها« یاد مىشود. در نتیجه، ما شاهد برترى یک فرهنگ و سیطرهى آن بر دیگر فرهنگها هستیم. (14) به عبارت دیگر، ما شاهد افول فرهنگهاى بومى و نابودى هویتهاى ملى و محلى و پیدایش گونهاى از استعمار هستیم که به مدد رسانههاى نوین ارتباطى همچون ماهواره و شبکهى اینترنت امکان ظهور و سلطهگرى یافتهاند.
جهانى شدن و استعمار رسانهاى
شاید کارکردهاى جدید رسانهها در فرایند جهانى سازى و تأثیر فوقالعادهاى که در همسان سازى پدیدههاى اجتماعى در همهى عالم دارند، موجب شده است که عدهاى جهانى سازى را نه یک »فرایند«، بلکه یک »طرح« بدانند که سرمایهدارى مسلط جهانى براى تثبیت موقعیت خود آن را به پیش مىبرد تا پایههاى نظم جدیدى را در جهان در چارچوب لیبرالیسم و گردش آزاد سرمایه و ایدئولوژى مصرف گرایى و خصوصى سازى همه چیز، که به معناى حاکمیت مطلق سرمایه است، مستحکم کند.نظریههاى گوناگونى در پى رازگشایى دلایل سلطهى قدرتها بر جهان در شکل جدید )استعمار فرانو( هستند. نظراتى نیز دربارهى جهانى سازى وجود دارند که با وجود تفاوتشان همه بر وجود نوعى سلطه تأکید دارند، منتها برخى این سلطه را توجیه مىکنند و براى آن کارکرد قایلند و گروهى دیگر آن را وسیلهاى براى استعمار بشر به دست بشر و استثمار طبیعت به دست نوع بشر مىدانند.
در تفاسیرى که از امپریالیسم وجود دارد، این توافق عام میان متفکران دیده مىشود که امپریالیسم در هر شکل و به هر دلیل، وسیلهاى براى سلطهى بازیگران جهانى بر نظام جهانى و در نتیجه، بر سایر کشورهاست، با این توضیح که نظام جهانى همیشه در حال تحول بوده است. این تحول از دو نظر مىتواند مورد توجه باشد: اول عوامل و عناصر شکل دهنده؛ دوم بازیگران مسلط و کنترل کنندهى آن. نظریهى »امپریالیسم فرهنگى« بر این امر تأکید مىکند که شرط بقاى بازیگران مسلط جهانى این است که فرهنگ کشورهاى زیر سلطه را در اختیار بگیرند. بنابراین، ارزشها و باورهاى آنها به گونهاى استعمارگرانه بر دیگر جوامع تحمیل مىشود و وظیفهى این انتقال بر عهدهى رسانههاى این کشورها و یا رسانههاى وابسته به آنهاست.
در واقع، استعمار رسانهاى به طور منطقى، از دل »امپریالیسم فرهنگى« بیرون مىآید و بسان ارتش مسلح و نیروى نظامى آن، راه را براى سلطه هموار مىکند. شاید تعبیر ظریف تونى شوارتز، که رسانهها را »خداى دوم« لقب داده، عبارت مناسبى براى قدرت و کارکرد امروز رسانهها باشد. (15)
آنتونى گیدنز بر این باور است که انسجام انداموار ایجاد شده در جهان، نتیجهى بسط رسانههاى ارتباطى با استفاده از برنامههاى تلویزیونى است و یک نظام بینالمللى غالب تولید، توزیع و مصرف اطلاعات را در دست دارد و با استفاده از رسانههاى گوناگونى همچون برنامههاى تلویزیونى، فیلمها، آگهىهاى تبلیغاتى و شکلهاى گوناگون ارتباطات الکترونیکى، ایدهى جهانى شدن را باز تولید مىکند که از آن به عنوان »امپریالسیم رسانهها« یاد مىکنند. بنابراین، شگفتآور نیست اگر بدانیم فرایند جهانى شدن در اثر تدبیرها و سازوکارهاى ماهرانه و حرفهاى عرصهى رسانهاى ایجاد شده و طرفداران آن با تکیه بر فنآورىهاى گستردهى ارتباطات، سعى در زمینه سازى تحقق اهداف گستردهى این فرایند، که همانا سلطه بر همهى شئونات بشر است، دارند تا فرمانروایى و سرورى خود را به منصهى ظهور برسانند و آمال شوم استعمارى خود را در قالبى دیگر و از طریق رسانههاى نوین تحقق بخشند.
موقعیت برتر کشورهاى صنعتى و بیش از همه، ایالات متحدهى امریکا در تولید و گسترش رسانهها سبب شده است بسیارى از محققان از امپریالیسم رسانهاى و یا استعمار رسانهاى سخن بگویند، برخى بر این اعتقادند که یک امپراتورى فرهنگى ایجاد گردیده است. عدهاى دیگر اعتقاد دارند که کشورهاى جهان سوم بیش از همه در برابر آن آسیبپذیرند، زیرا منابع لازم را براى حفظ استقلال فرهنگى خود در اختیار ندارند.
هربرت شیلر معتقد است: کنترل ارتباطات جهانى توسط شرکتهاى امریکایى باید در رابطه با عوامل گوناگونى در نظر گرفته شود. او استدلال مىکند که شبکههاى تلویزیونى و رادیویى امریکا به طور فزایندهاى تحت نفوذ حکومت فدرال و به ویژه وزارت دفاع درآمدهاند. او یادآور مىشود که شرکت آر. سى. ا )RCA( که مالک شبکههاى تلویزیونى و رادیویى ان. سى. بى )NCB( است، پیمانکار عمدهى نظامى پنتاگون، مرکز فرماندهى نیروهاى مسلح امریکا، است. این شرکت صادرات تلویزیونى امریکا همراه با آگهىهاى تجارى، تبلیغاتى و فرهنگى را بر عهده دارد که شکلهاى محلى بیان فرهنگى را تباه مىکند و حتى در مواردى که حکومتها تبلیغات تجارى را در درون مرزهاى خود ممنوع مىکنند، برنامههاى رادیویى و تلویزیونى این شرکت را مىتوان از کشورهاى مجاور مستقیما دریافت کند. در نتیجه، عدهى زیادى با الهام از شیوهى پرداخت و نمایش برنامههاى تجارى، کورکورانه به اقتباس از الگوهاى غربى مىپردازند. آلن ولز دیدگاه مشابهى را به ویژه با تأکید بر امریکاى جنوبى، مطرح کرده است.
در بیشتر کشورهاى امریکاى لاتین، شکبههاى تلویزیونى تا حد زیادى از طریق منابع مالى امریکاى شمالى و شرکتهاى امریکایى، و غالبا در کنار مؤسسات تبلیغات تجارى امریکا اداره مىشوند. گفته شده است: کنترل خبرهاى جهان توسط خبرگزارىهاى مهم غربى به گونهاى اجتناب ناپذیر به معناى تفوق دیدگاههاى »جهان اول« است در اطلاعاتى که انتقال داده مىشود.
شیلر و ولز شاید در ادعاى خود مبالغه کرده باشند. لیهوکاتز و همکارانش پس از مطالعهى توسعهى شبکههاى رادیو و تلویزیون در ده کشور جهان سوم، این نظر را مطرح مىکنند که در رواج رادیو و تلویزیون در جوامع کمتر توسعه یافته، مراحل نهادى شدن تحقق مىیابند:
در مرحلهى اول، یک نوع پخش برنامه از جاى دیگرى - معمولا از امریکا یا انگلستان یا فرانسه - اقتباس مىشود و به عنوان شالودهاى براى یک نظام نوپا مورد استفاده قرار مىگیرد. طى این دوره، رسانهها به وسیلهى محصولات وارداتى اشباع مىشوند.
در مرحلهى دوم، تسهیلات تولید محلى توسعه مىیابند و نظام بیشتر به سمت جامعهى محلى گرایش پیدا مىکند.
در مرحلهى سوم، معمولا حکومتها براى ایجاد شرایطى که در آن تا حدى بتوان در برابر تهاجم نفوذ غرب مقاومت کرد، مداخله مىکنند.
با وجود این، ممکن نیست بتوان نقش عمدهاى را که رسانههاى غربى به طور کلى، و کشورها و سازمانهاى انگلیسى زبان به ویژه، در تولید و گسترش جهانى رسانهها ایفا مىکنند، انکار کرد. جوامع جهان سوم در اینجا نیز مانند سایر حوزههاى تولید، آسیبپذیرند.
برخى محققان بر این باورند که نابرابرىهاى جهانى در زمینهى فنآورى ارتباطات راهدور، احتمالا در آینده حتى محسوستر خواهد گردید. به گفتهى آنتونى اسمیت، یکى از محققان برجستهى رسانههاى همگانى، تهدید استقلال کشورها از سوى ارتباطات الکترونیکى جدید در اواخر قرن بیستم، مىتواند از استعمار گذشته خطرناکتر باشد! ما اکنون مىدانیم که استعمارزدایى و رشد فراملى گرایى پایان روابط امپریالیستى نبوده، بلکه صرفا گسترش بیشتر یک رشته تارهاى ژئولیتیکى بودهاند که از عصر نوزایى تاکنون همچنان تنیده مىشوند. رسانههاى جدید بیش از دیگر فنآورىهاى پیشین غرب از قدرت نفوذ عمیق به درون فرهنگ دریافت کننده برخوردارند. از این رو، مىتوانند ویرانگرى پایان ناپذیر تشدید تناقضهاى اجتماعى در جوامع در حال توسعهى امروز باشند. ما در غرب، به پیدایش 2500 ماهوارهى ارتباطى به عنوان پخش کنندگان اطلاعات مىاندیشیم. براى بسیارى از جوامع، ممکن است اینها به صورت لولههاى مکندهاى درآیند که به وسیلهى آنها اطلاعاتى که به کشورى حاکمیت مىبخشد براى پردازش در مکانى دوردست، استخراج شود.
ویژگىهاى استعمار فرانو
امروز احساس زندگى در جهان تا حد زیادى نتیجه برد بینالمللى رسانههاى ارتباطى است. برنامههاى خبرى تلویزیون مجموعهى گوناگونى از تصاویر بینالمللى ارائه مىکنند. یک نظام جهانى اطلاعاتى - نظام بینالمللى تولید، توزیع و مصرف کالاهاى اطلاعاتى - به وجود آمده است. با در نظر گرفتن موقعیت برتر کشورهاى صنعتى در نظم جهانى اطلاعات، بسیارى معتقدند: کشورهاى جهان سوم در معرض شکل جدیدى از امپریالیسم رسانهاى هستند. (16)رهبر انقلاب این پدیدهى فزاینده و تهدیدگر را »استعمار نو« لقب دادهاند. از جمله ویژگىهاى این نوع استعمار که مىتواند نمایانگر اهدافى باشد که در منطقه دنبال مىشود، عبارت است از:
1. اولویت سیطرهى فرهنگى بر سیطرهى نظامى؛
2. توجه به کانونهاى سرمایهدارى جدید در جهان سوم براى تحقق استعمار؛
3. کمرنگ کردن نقش دولتها؛
4. از بین بردن نظم داخلى کشورها از طریق ایجاد شورشهاى جمعى؛
5. از میان برداشتن امنیت فردى و اجتماعى؛
6. یکنواخت کردن دنیا؛
7. ترویج عناصر فرهنگ بیگانه از طریق جاذبههاى برنامههاى رسانهاى همچون ماهواره، اینترنت و سینما؛
8. وابستگى اقتصادى و گسترش بازار مصرف؛
9. گسترش فرایندهاى فردگرایانه و کم رنگ کردن مشارکت اجتماعى؛
10. کنترل شدید و زمینه سازى جاسوسى گسترده؛
11. ایجاد نابرابرى افزونتر و ایجاد بحرانهاى اجتماعى و فرهنگى و از خودبیگانگى فردى؛
12. استفاده از حربههاى تبلیغاتى و فنون خاص نفوذ همانند جنگ روانى، تحریف، ناامنى، ایجاد تعارض، اعتبار بخشى کاذب، گسترش فحشا، ارائهى نظر به جاى حقیقت، شایعه، سانسور واقعیتها، القاى یأس، مظلوم نمایى، جعل خبر، تضعیف روحیه، ایجاد ترس، و تجاهل عمدى.
نگاهى به عملکرد رسانههاى غربى در توجیه اقدامهاى امریکایىها، انگلیسىها و اسرائیلىها در کنار کشورهاى حامى براى اشغال کشورهاى حوزهى خاورمیانه مثل افغانستان، عراق و لبنان و قهرمانانه جلوه دادن اقدامهاى تروریستى و خرابکارانه به بهانهى استیفاى حقوق مردم محروم و حمایت از حقوق بشر از مثالهاى بارز پیگیرى سیاستهاى استعمار فرانو در منطقه است. البته استفاده از واژههایى همانند »دموکراسى، آزادى، مشارکت و جامعهى مدنى« و نیز »مبارزه با تروریسم« از ویژگىهاى دیگر این پدیده است که با استفاده از رسانههاى الکترونیکى و موضوع جامعهى اطلاعاتى ابعاد تازهاى یافته است.(17)
راهبردهاى مقابله با استعمار فرانو
امروزه رسانههاى نوین ارتباطى به ابزارهاى مهمى در دست دشمنان تبدیل شدهاند تا از آن طریق امنیت ملى جمهورى اسلامى ایران و دیگر کشورهاى منطقه خاورمیانه را تهدید کنند و بحرانهاى گوناگون ایجاد نمایند و به منازعات داخلى نیز دامن بزنند.مقابله با این تهدیدها در وهلهى اول، نیازمند شناخت آنها و سپس داشتن راهبردهاى مناسبى است که بحرانها را مدیریت کنند تا ارزشهاى ملى و فرهنگى جوامع به نام »جهانى شدن« متزلزل نگردند و نظم جامعه دچار از هم گسیختگى نشود. نبرد با دشمن همیشه در عرصهى نظامى صورت نمىگیرد و امروز باید با هوشیارى کامل، در عرصهى کارزار سیاسى و فرهنگى حضور داشت و اجازه نداد دشمن با روشهاى پیچیدهى استعمار نو، در این عرصه رخنه ایجاد کند.
براى مواجهه با این پدیدهى فزاینده، باید در مسیر اجتماعى با تأکید بر مردم سالارى به تبیین شیوههاى عملى استعمارگران پرداخت. همچنین باید در مسیر ساخت جهان به صورت عملى، به جهانیان نشان داد که ما درصدد از بین بردن فقر و بىسوادى در سطح جهان هستیم. نیز لازم است با تأکید بر دوراندیشى، خط مشى بلندمدت و جامعى را تدوین نمود و با بهرهگیرى از نوآورىها و اعمال بصیرت خاص خود، در زمینههاى گوناگون سیاسى و ادارى به توفیقاتى دست بیابیم و البته در این زمینه، نباید از تحقیق و پژوهش و انتشار افکار و آراى خود به جهانیان غافل باشیم.(18)
براى مقابله با استعمار فرانو، از سوى صاحبنظران و آگاهان سیاسى تدابیر و سیاستهایى اندیشیده و ارائه شده که از این میان، به نظر مىرسد پیشنهادات ذیل قابل تأملتر و از قابلیت تحقق بیشترى برخوردار است. این پیشنهادات در دو حوزهى عمومى و رسانهاى به تفکیک بدین قرار است:
تدابیر مقابله در حوزهى عمومى
1. اصل قرار دادن تفکر جهان شمولى اسلامى به جاى فرو رفتن در لاک گرایشهاى ملى؛2. توجه به عدالت به مثابهى محور اصلى در حرکتهاى اقتصادى، اجتماعى؛
3. حرکت در جهت مردم سالارى اسلامى و تبیین تفاوتهاى آن با دموکراسى؛
4. حرکت در جهت عمران و رفاه عمومى و مبارزه با فقر و بىسوادى؛ (19)
5. شناسایى ابزارهاى تهاجم غربى؛
6. جلب مشارکت فعال جوانان نخبه و اندیشمند در عرصههاى فرهنگى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى به منظور کاستن از میزان عقبماندگى علمى در عرصههاى بینالمللى؛
7. تقویت بنیهى اقتصادى و فرهنگى نهادهاى متولى امر فرهنگ. (20)
تدابیر مقابله در حوزهى رسانهاى
1. دوراندیشى در حوزهى رسانهها و داشتن راهبرد؛
2. افزایش توانایى و اتخاذ تدابیر لازم براى عملى کردن این راهبرد؛
3. تربیت نیروى سازمانى کارآمد و مؤسسات و متصدیان ثابت، دانا و بصیر؛
4. اهتمام به تحقیق و پژوهش و تولید اطلاعات و دانش بومى؛
5. خیزش به سوى پیدایش یک انقلاب علمى و داشتن الگوى رسانهاى اسلامى؛
6. نگرش به حوادث و احتیاجات منطقه از دیدگاه بومى و تجزیه و تحلیل مبتنى بر آن؛ (21)
7. بهبود کمى و کیفى برنامههاى رادیو و تلویزیونى و راهاندازى شبکههاى ماهوارهاى؛
8. استفاده از وسایل نوین ارتباطى براى ترویج فرهنگ و باورهاى ایرانى - اسلامى؛
9. ارتقاى کیفى فعالیتهاى رسانهاى به منظور تحکیم ارزش و دستاوردهاى انقلاب اسلامى، همبستگى ملى، فرهنگ مشارکت، انضباط اجتماعى و اصول فرهنگ اسلامى - ایرانى؛
10 بازنگرى در نظام اطلاع رسانى ملى و تعیین استانداردهاى محتوایى و کیفى فعالیتهاى رسانهها منطبق با ارزشهاى اسلامى و فرهنگى کشور در جهت نیل به افزایش مقبولیت ملى و بینالمللى؛ (22)
11. توجه به نقش صدا و سیما در نهضت بیدارى جهان اسلام و هدایت و مدیریت افکار عمومى جهان در ابعاد فرهنگ و اخلاق، رفتار و همچنین ارتقاى معرفت دینى مخاطبان و ریشهدار کردن ارزشها و بنیانهاى فکرى انقلاب؛
12. بهرهگیرى از زیرساختهاى ارتباطى همچون دانشگاهها، مدارس و سایر ابزارهاى نوین ارتباطى به منظور ارائهى الگویى کامل به جامعه و به ویژه نسل جوان.
با توجه به این که امروزه ایران اسلامى پایگاه و مظهر حکومت دینى به شمار مىآید، بیگانگان و افراد وابسته به فرهنگ غرب با تبلیغ عقاید و فرهنگ سکولارى و ایجاد شبهه در زمینهى ناتوانى دین براى ادارهى جامعه مىکوشند و خاستگاه دینى و ایمانى جوانان را مستقیما مورد حمله قرار مىدهند و آن را تضعیف مىنمایند. وظیفهى تمام متولیان امور دینى و عالمان مذهبى و مبلغان حقیقى و معتقدان به فرهنگ اصیل اسلامى است که با طرح دیدگاههاى فکرى و عقیدتى به صورتى نوین، جذاب، دقیق و کارآمد، به مقابله با این شیوه نوین استعمارى بپردازند واز راه عقلانى و استدلال منطقى، این توطئه را خنثا نمایند. در این زمینه، به نظر مىرسد علاوه بر موارد یاد شده، براى نیل به این هدف و مصون سازى قشر جوان، باید راهکارهاى دیگرى نیز از سوى متولیان فرهنگ و نهادهاى تبلیغاتى کشور مدنظر قرار گیرد، که در ادامه به مهمترین آنها اشاره مىشود:
- ایجاد بسترى مناسب براى پرورش اندیشه و ایجاد تفکر عقلانى براى استحکام و مقاوم ساختن فکر و ذهن اقشار جوان در مقابله با هجوم تبلیغاتى و رسانهاى بیگانگان علیه مبانى دینى و اعتقادات مذهبى مردم؛
- عملیاتى کردن شیوههاى نوین و مؤثر توسط روحانیان و علما و مدرسان حوزههاى علمیه و گزینش شیوههاى جذاب و ثمربخش براى ارائهى برنامهها و طرحهاى قابل اجرا در زمینهى آموزههاى دینى و عقیدتى نسل جوان؛
- آسیب شناسى و بررسى دقیق و علمى عوامل زمینه ساز منسخ هویت در بین اقشار جامعه، به ویژه نوجوانان و جوانان؛
- ارائهى راهکارهاى عملى و سهلالوصول براى دستیابى سریع به عوامل تقویت کننده و تثبیت هویت جوانان؛
- ایجاد ارتباط دوسویه و تعامل منطقى با جوانان با استفاده از شیوههاى جذاب و منشهاى خردگرایانه؛
- شناسایى و تقویت زمینههاى مشارکت فعال و حضور شاداب نوجوانان و جوانان در طراحى و برنامهریزى فعالیتهاى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى؛ (23)
- تقویت وحدت و هویت ملى مبتنى بر اسلام، انقلاب و نظام جمهورى اسلامى و آگاهى کافى دربارهى تاریخ، فرهنگ، تمدن و هنر ایرانى - اسلامى و اهتمام جدى بر حفظ و گسترش زبان فارسى؛
- تعمیق روحیهى دشمن شناسى و شناخت ترفندها و توطئههاى دشمنان علیه انقلاب اسلامى و منافع ملى و ترویج روحیهى ظلم ستیزى و مخالفت با سلطهگرى استکبار جهانى؛
- گسترش فعالیت رسانههاى ملى در جهت تبیین اهداف و دستاوردهاى ایران اسلامى براى جهانیان )در منشور سیاستهاى کلى برنامهى چهارم توسعهى امور فرهنگى، علمى و فنآورى، به سه مورد اخیر اشاره شده است(.
و سخن آخر این که چه بخواهیم یا نخواهیم باید بپذیریم که جهانى شدن در مسیر به حقیقت پیوستن خود گام برمىدارد و بدینروى، انفعال و عقب نشینى در برابر آن، هیچ نتیجهى سودمندى نخواهد داشت. لستر تارو، نویسندهى کتاب جهانى شدن، عبارت زیبایى در کتاب خود دارد که مىگوید: آنها که از جاى خود نمىجنبند گاهى مىبازند، آنها که نمىجنبند همیشه مىبازند. اگر جهان سومىها نخواهند در برابر جهانى سازى به پا خیزند، وضعى به مراتب بدتر و اسفناکتر از حال حاضر برایشان متصور خواهد بود. به همین دلیل، بهترین اقدام آنها تلاش براى از میان بردن آثار نامطلوب جهانى شدن است؛ چرا که صورت مسئله را نمىتوان پاک کرد. مسئلهى مهم دیگرى که وجود دارد این است که در حقیقت، اگر جهان و جهانیان مىخواهند به سوى امنیت، رفاه، صلح و سعادت حرکت کنند ناگزیرند به دامان دین و معنویت پناه آورند؛ چرا که عقل و علم ناقص بشرى بارها آزمون خود را در این کارزار پس داده و در این میان، تنها دین کامل و الهى اسلامى دواى دردها و آلام بشرى است.
پیروى از تعالیم ناب اسلامى و نشر آن به جوامع بشرى، که ثمرهى آن آشنا شدن وجدانهاى خفتهى بشرى با حقایق الهى است، تنها راه متعالى براى طرد سلطهى استعمارگران و تحقق جهانى سازى مبتنى بر عدالت و فضیلتهاى بشرى است که در آن حقوق همهى ملتها، اقلیتها، ادیان و نژادها تأمین شده و همه در سایهى حکومت جهانى و بازگشت دوباره به فطرت و معنویت، که نتیجهاش حکومت وعده داده شدهى مهدوى است، زندگى مسالمتآمیز و با سعادتى دارند. (24)
نتیجهگیرى
زیرساختارهاى ارتباطات و تعاملات جهانى، از خطوط هوایى گرفته تا اینترنت، ایجاد شبکههاى فراملى و جهانى را تسهیل کرده و موجب پیوند مردم و سازمانها در نقاط گوناگون جهان به یکدیگر شدهاند. افزایش و گستردگى رسانههاى نوین در تعاملات جهانى، با توسعهى ادغام حوزههاى محلى و جهانى پیوند خورده و بر این نکته دلالت دارد که امروزه تمام کشورها، جزئى از یک نظام جهانى بزرگ به شمار مىآیند. افزایش ارتباطات متقابل و تعاملات جهانى در سایهى فنآورىهاى نوین ارتباطى، به تحقق پدیدهى »جهانى شدن« منجر مىشود. از این رو، مىتوان گفت: فرایند جهانى شدن، موجب رشد سازمانهاى بینالمللى و ارتباطات رسانههاى جمعى گردیده است. روشن است که الگوهاى ارتباطات با الگوهاى فرهنگ جهانى، زیست محیطى یا تعاملات نظامى تفاوت دارند. از این رو، هر گونه تحلیل جامع از فرایند جهانى شدن مستلزم این است که جهانى شدن را به عنوان یک فرایند چند بعدى در نظر بگیریم. اگر چه جهانى شدن بر الگوهاى ارتباطات متقابل جهانى در همهى ابعاد از جمله جنبههاى فرهنگى و سیاسى آن دلالت دارد؛ اما هر یک از وجوه آن از لحاظ گستردگى، شدت و پیامدها با دیگر ابعاد تفاوت دارد. جهانى شدن فرهنگ با توسعهى فنآورىهاى نوین ارتباطى و روابط قدرت پیوند خورده است، به گونهاى که مراکز اعمال قدرت به طور فزایندهاى از رسانههاى محلى تأثیر مىگیرند. از این رو، دولتها، جوامع و ملتها به طور نابرابر، در شبکههاى ارتباطى و جریانات فراملى و جهانى جاى مىگیرند، به گونهاى که صاحبان فنآورى از این طریق، سلطهى خود را در جهان در قالبى نو تحکیم مىبخشند. تا هنگامى که »جهانى شدن« فرایندى نابرابر است، دستیابى به منابع قدرت از جمله رسانههاى نوین را الگوهاى سلسله مراتبى معین مىکنند. به همین دلیل، نخبگان سیاسى و اقتصادى در مراکز قدرتمند جهان نسبت به نخبگان سایر کشورها نظارت و تسلط بیشترى بر رسانهها و شبکههاى جهانى دارند و در پى آنند که به شیوهاى نو، جهان را تحت سیطرهى خود درآورند تا به اهداف توسعه طلبانهى خود نایل گردند.هجوم جدید غرب با استفاده از توان نظامى و به مدد پشتیبانى رسانهاى، شکل جدیدى از استعمار را، که به تعبیر رهبر معظم انقلاب »استعمار فرانو« نامیده مىشود، پدید آورده است.
تشدید تحرکات سیاسى و فرهنگى غرب و در رأس آن امریکا، با بهرهگیرى از ابزارهاى نوین ارتباطى به منظور هجوم به باورها و ارزشهاى فرهنگى در پوشش مفهوم »جهانى شدن« و ایجاد نظم نوین در جهان و به ویژه در منطقهى خاورمیانه، از مهمترین ویژگىهاى این شیوهى جدید استعمارى است که لزوم هوشیارى اندیشمندان و سیاست مداران کشورهاى جهان سوم را در مواجهه با پیامدهاى منفى و مخرب آن، بیش از هر زمان دیگر مىطلبد.
پینوشتها:
1- پژوهشگر مؤسسهى مطالعات و تحقیقات علوم اجتماعى دانشگاه تهران.
2- www.fasleno.com.
3- ابرار، ص 2.
4- www.iran-newspaper.com.
5- وضعیت بشر و تمدن اطلاعاتى، ص 28.
6- www.iran-newspaper.com.
7- کلیاتى پیرامون جهانى شدن، ص 83 و 84.
8- جامعه شناسى، ص 591 و 592.
9- globalization.
10- globalism.
11- همان، ص 90.
12- اقتصاد سیاسى ارتباطات جهانى و امنیت انسانى، ص 62.
13- کیهان فرهنگى، ص 1.
14- علیرضا حیدرى، جام جم.
15- حسن خجسته، جامجم، ص 1.
16- جامعه شناسى، ص 595 و 598.
17- http://rcirib.ir.
18- http://rcirib.ir.
19- Ibid.
20- www.icde.net.
21- http://rcirib.ir.
22- www.icde.net.
23- www.bashgah.net.
24- www.iran-newspaper.com.
/ج