رسانه‏ هاى استعمار فرانو از جهانى شدن تا جهانى سازى

عصر ما به عصر جهانى شدن معروف شده است. جهانى شدن حتى اگر رؤیایى قدیمى بوده، وضعیتى جدید است. جدید بودن این وضعیت صاحب‏نظران را از داورى قاطع درباره آن بازداشته است. برخى با نگاهى بدبینانه و برخى با نگاهى
شنبه، 11 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رسانه‏ هاى استعمار فرانو از جهانى شدن تا جهانى سازى
رسانه‏هاى استعمار فرانو از جهانى شدن تا جهانى سازى

 

نویسنده: محمد رحیم عیوضى (1)
حسن قنادیان (2)



 

چکیده

عصر ما به عصر جهانى شدن معروف شده است. جهانى شدن حتى اگر رؤیایى قدیمى بوده، وضعیتى جدید است. جدید بودن این وضعیت صاحب‏نظران را از داورى قاطع درباره آن بازداشته است. برخى با نگاهى بدبینانه و برخى با نگاهى خوش‏بینانه بدان نگاه مى‏کنند، با این همه، همگان بر آن هستند که میان اقتضائات این وضعیت و اقتضائات پدیده استعمار، مناسبت‏هایى وجود دارد.
حتى آنهایى که جهانى شدن را یک فرصت تلقى کرده‏اند، این مطلب که در آن به مدد رسانه ابزارى بسیار گسترده و تأثیر گذار در خدمت استعمار قرار گرفته است، نتوانسته کتمان کنند.
مهم‏ترین مشخصات و ممیزاتى که استعمار فرانو و جهانى شدن را به هم پیوند داده است عبارتند از: غول رسانه، سازمان‏هاى پیچیده و گسترده بین‏المللى، افزایش اطلاعات و تجارى شدن و خصوصى شدن آنها و...
کلید واژه‏ها: جهانى شدن، استعمار، رسانه، اطلاعات و خبرگزارى.

مقدمه

مقاله‏ى حاضر به یکى از مهم‏ترین و اساسى‏ترین بحث‏هاى موجود در زمینه‏ى جهانى شدن مى‏پردازد که همان جایگاه و نقش رسانه‏ها به عنوان ابزار ارتباطات و اطلاعات در فرایند جهانى شدن است.
مفهوم »جهانى شدن« یکى از مفاهیم جدید در علم سیاست به شمار مى‏آید که اساس آن بر ارتباطات و اطلاعات بنا شده است. جهانى شدن از زمانى شروع شد که عصر حاضر را »عصر اطلاعات« دانسته‏اند. این ارتباطات و اطلاعات و ابزار آن موجب نزدیک شدن زمان و مکان در این کره‏ى خاکى شده است. این نوشتار در پى آن است تا این مسئله را مورد بررسى قرار دهد که رسانه‏هاى استعمار فرانو چگونه مى‏توانند جهانى شدن را به سوى جهانى سازى هدایت کنند؟
بشر طى جریان زندگى خود، به پیشرفت‏هاى فراوانى دست پیدا کرده است و در جهت فرایندى به نام »جهانى شدن« و همبستگى جهانى گام برمى‏دارد تا به صلح و آرامش دست یابد آن هم با مشارکتى سالم؛ زیرا اگر در این مشارکت، رقابت سالم حاکم نباشد، بشر نمى‏تواند به صلح و آرامش حقیقى برسد. در این فرایند هر کشور، آیین، قوم و جهان بینى به اندازه‏ى امکانات و تلاش خود مى‏تواند در ساختن فرایند جهانى شدن، ایفاى نقش کند. اگر هر اجتماعى بتواند ابزارهاى ارتباطى و اطلاعاتى را - که از مهم‏ترین زیرساخت جهانى شدن است - بهتر و بیشتر در خدمت بگیرد، مى‏تواند تأثیر بیشتر و عمیق‏ترى در هدایت جهان به سمت خواسته‏ى خود داشته باشد. در این زمینه، قدرت‏هاى بزرگ و استعمارى به خاطر امکانات و تلاش و سرمایه گذارى بیشتر، نقش مؤثرترى ایفا مى‏نمایند. بنابراین، جهان را طورى مى‏سازند که در جهت منافعشان باشد. براى این کار، قدرت‏هاى استعمار فرانو به شدت به ابزارهاى ارتباطى و اطلاعاتى )رسانه‏ها( نیاز دارند تا بتوانند جهان را به وسیله‏ى رسانه‏ها به سوى مطلوب خود هدایت کنند. در حال حاضر، براى این منظور بیش از نود درصد جریان ارتباطات و اطلاعات در دستان قدرت‏هاى بزرگ استعمارى قرار دارد.
بدین روى، ما در آینده، شاهد آن خواهیم بود که قدرت‏هاى رسانه‏اى استعمار فرانو به وسیله‏ى استیلاى فرهنگى خود و با انواع و اقسام روش‏ها و عواملى که در ادامه مورد تحلیل و بررسى قرار مى‏گیرند، پروسه‏ى جهانى شدن را به سوى جهانى سازى که خود مى‏خواهند، هدایت کنند. این فرضیه در این مقاله مورد بررسى قرار گرفته و ابعاد، آثار و لوازم آن را به شکلى مستند بررسى گردیده است.

مفهوم شناسى موضوع

با توجه به این که در تبیین و طرح یک موضوع، مفهوم شناسى، شناخت معنا و حدود آن از مهم‏ترین وجوه مسئله است، در این مقاله سعى شده است مفهوم شناسى از معناى »جهانى شدن« و »استعمار فرانو« مطرح گردد تا با توجه به وجوه مختلف این مفاهیم، بتوانیم در تبیین بهتر موضوع گام برداریم:

بررسى مفهوم »جهانى شدن« و قرائت‏هاى مختلف از آن

اولین بار در سال 1961 م واژه‏ى »جهانى شدن« به فرهنگ Webster راه یافت. این مفهوم با اندکى تأخیر، در اوایل دهه‏ى 1980 م به محافل دانشگاهى نیز وارد شد.(3)
»جهانى شدن« به بیان ساده، به معناى گسترش مقیاس، رشد اندازه، سرعت یافتن و تعمیق تأثیر فراقاره‏اى جریانات و الگوهاى تعامل اجتماعى است. جهانى شدن حاکى از جابه‏جایى یا دگرگونى در مقیاس سازمان‏دهى انسانى است که جامعه‏هاى دوردست را به یکدیگر متصل مى‏کند و دست‏رسى به روابط قدرت را در مناطق و قاره‏هاى دنیا گسترش مى‏دهد. اما نباید آن را حاکى از ظهور یک جامعه‏ى جهانى هماهنگ یا به عنوان یک فرایند عمومى ادغام جهانى تلقى کرد که در آن فرهنگ‏ها و تمدن‏ها همگرایى فزاینده پیدا مى‏کنند، بلکه باید توجه داشت که بخش قابل توجهى از جمعیت دنیا عمدتا از منافع جهانى شدن محروم شده‏اند. جهانى شدن بسیار تفرقه‏انگیز است. در نتیجه، با این جریان به شدت مخالفت مى‏شود.
نابرابرى ناشى از جهانى شدن نشان مى‏دهد که این پدیده با یک فرایند عمومى، که در سراسر دنیا به طور یکسان تجربه شود، فاصله دارد. (4) اکنون ما شاهد سه برداشت خوش‏بینانه، بدبینانه و واقع‏بینانه )میانه( از جهانى شدن هستیم:
الف. برداشت خوش‏بینانه: این برداشت جهانى شدن را یک فرایند طبیعى مى‏داند که پیشرفت و توسعه‏ى ارتباطات و دسترسى آسان به اطلاعات رکن اصلى آن است. برخى این نوع جهانى شدن را »جهان گرایى« و یا »جهانى شدن از پایین« نامیده‏اند. یکى از مشخصه‏هاى این برداشت آن است که همه چیز به مثابه‏ى بازار در نظر گرفته مى‏شود که میلتون فریدمن در کتاب آزادى انتخاب خود، نظام سیاسى را دوشادوش نظام اقتصادى بررسى کرده و هر دو نظام را با هم »بازار« نامیده است که در آن سرنوشت هر واقعه از رهگذر کنش‏ها و واکنش‏هاى افرادى تعیین مى‏شود که به دنبال منافع شخصى خود هستند. (5) دین و مذهب هم در جهانى شدن و در بازار کثرت گرایى مذهبى، مانند یک کالا ارائه مى‏شود. این کثرت به افراد اجازه مى‏دهد تا متناسب با علاقه‏شان شکلى از مذهب را درک کنند و در مقابل، هزینه‏ى کمترى را متقبل شوند. در این حالت، افراد حق انتخاب مذهب دارند و موفقیت نهادهاى دینى در گرو جلب رضایت افراد است. (6) درباره‏ى ارزش‏هایى مانند آزادى بیان هم بازار آزاد را شیوه‏اى براى تضمین آزادى بیان مى‏دانند. (7)
دیدگاه خوش‏بینانه مقاومت در برابر نیروى جهانى شدن را غیر قابل تصور مى‏داند. (8) این گروه جهانى شدن را فرصت مناسبى براى فرهنگ‏ها و اقتصاد جهانى مى‏دانند.
ب. برداشت بدبینانه: این برداشت جهانى شدن را یک طرح و برنامه‏اى از قبل تعیین شده مى‏داند و معتقد است: جهانى شدن نه تنها موجب همگونى و همگرایى بیشتر مردم دنیا نمى‏شود، بلکه تفرقه و شکاف بین مردم جهان را افزایش مى‏دهد و اختلافات و درگیرى‏هایى را که بین فرهنگ‏ها و تمدن‏هاى گوناگون وجود دارد دوچندان مى‏کند. از جمله افراد معتقد به جهانى سازى در کشورهاى غربى سیاستمداران فرانسوى هستند. هوبرودرین، وزیر سابق امورخارجه فرانسه، مى‏گوید:
پدیده‏ى »جهانى شدن« پس از نابودى جهان دوقطبى، گرایشى است به سوى همگن سازى جهان بر اساس الگوهاى غربى. امروزه سلطه‏ى ایالات متحده‏ى امریکا در تمام زمینه‏ها مشهود و محسوس است. سلطه‏ى سیاسى، نظامى، اقتصادى و فن‏آورى به دلیل وجود رسانه‏ها، دلار، CNN و اینترنت و تبلیغات بى‏سابقه به شیوه و سلیقه‏ى امریکایى را نمى‏توان انکار کرد. (9)
این گروه جهانى شدن را تهدیدى جدى براى بشریت مى‏دانند و این را نمودى از چهره‏ى جدید امپریالیسم مى‏انگارند و معتقدند: در این فرایند، به نظر مى‏رسد تصویر آینده از قبل ترسیم شده است. (10)
ج. برداشت واقع‏بینانه و یا میانه: این برداشت جهانى شدن را پدیده‏اى مى‏داند که داراى منافع و مضراتى است. جهانى شدن وضعیت جدیدى است که نمى‏توان درباره‏ى آن کلى‏نگر بود و باید با هوشیارى و ریزبینى آن را رصد نمود. به عقیده‏ى آپادوریا )Appaduria( »جهانى شدن« روابط عینى مفروضى نیست که از هر زاویه دیدى یک گونه به نظر آید، بلکه ساخت‏هایى است که عمیقا به زاویه‏ى دید بستگى دارد. (11)
این برداشت هم به فرصت‏هاى جهانى شدن توجه دارد و هم به تهدیدها. مى‏توان این برداشت را »تحلیل گفتمانى جهانى شدن« دانست که ضمن آن که فرصت‏ها و محذورات را مورد تحلیل قرار مى‏دهد، سلطه‏ى گفتمان غربى )استعمار فرانو( را در چارچوب منازعه‏ى گفتمانى تلقى نموده، آن را از ماهیت ذاتى و گریز ناپذیر بودن خارج مى‏کند. جهانى شدن به عنوان گفتمان، سیطره‏ى گفتمان نئولیبرالیسم غربى را نه امر ذاتى، دائمى و اجتناب ناپذیر، بلکه ناشى از بازنمایى جهان سیاست با رجوع به دال مرکزى نئولیبرالیسم تحلیل مى‏کند و در چنین حالتى، نه قطعى بودن آن را مى‏پذیرد و نه ناممکن بودن رهایى از آن را. (12)
این برداشت نقدى است بر »جهانى سازى« فرانسیس فوکویاما )Francis Fukuyama( که نظریه‏ى »پایان تاریخ« خود این مطلب را القا مى‏کند که لیبرال - دموکراسى غرب آخرین و بهترین گزینه‏ى بشرى براى بهتر اداره کردن امور جامعه است.
در این برداشت، مى‏توان جهانى شدن را این گونه تعریف نمود: جهانى شدن واژه‏اى براى بیان افزایش وابستگى متقابل است. (13)

استعمار فرانو

مفهوم »استعمار فرانو« مى‏تواند تحول بنیادین در رابطه‏ى استعمارگر و استعمار شده را بیان کند. با این که قریب دو دهه‏ى پیش به ویژه پس از جنگ سرد، که نقطه‏ى عطف عصر جدید استعمارى است، کمابیش این گونه تشخیص داده مى‏شد که جهان وارد عصر تازه‏اى از استعمارگرى شده است. این استعمار تعریف نشده بالاتر از نو است؛ کاملا جدید است؛ استعمار تازه‏اى است که ملت‏ها را در چنبره‏ى خود گرفتار مى‏کند و مجال تکان خوردن به آنها نمى‏دهد و دقیقا باید طبق کیل همان مجموعه عمل شود. (14)
»استعمار فرانو« یک طبقه‏ى اجتماعى است که دولت امریکا و دولت‏هاى دیگر را به قدر توانایى و قدرت خود و آمادگى‏شان هدایت مى‏کند. البته در بافت و ساخت این دولت‏ها هم بدون شک، افراد این طبقه حضور دارند. اما هدایت آنها هدایت یک دولت نیست، هدایت یک مجموعه‏ى طبقاتى است؛ مجموعه‏اى که مغز هدایتگر و قلب تپنده‏ى آن محافل صهیونیستى و غیر صهیونیستى و سرمایه دارى و کارتل‏هاى بزرگ تولیدى و تجارى با صدها وسیله‏ى تبلیغاتى، شبکه‏هاى تلویزیونى و روزنامه‏ها و مانند آن و قدرتى عظیم هستند. (15) این طبقه را مقام معظم رهبرى »زرسالاران اقتدار طلب« مى‏نامند که هدفشان سیطره بر منابع حیاتى و مالى همه‏ى دنیاست.
البته این نوع استعمار الزامات سیاسى هم دارد که همان »نظم نوین جهانى« است. الزامات علمى و ادارى هم دارد که به تدریج، خود را به آن نزدیک مى‏کند. مسئله‏ى جهانى سازى، که امروزه در تجارت، پول، فرهنگ و شبکه‏هاى فرهنگى - مثل اینترنت و مانند آن - مطرح است، دانسته و نادانسته در خدمت این مجموعه‏ى طبقاتى است. این طبقه براى الزامات فرهنگى خود، امروزه به »ناتوى فرهنگى« روى آورده است.
اگر بخواهیم فرایند استعمار فرانو را با نظریه‏ى »ساختار و کارگزار« تحلیل و بررسى اجمالى کنیم، مى‏بینیم کارگزار در اینجا فکر و اندیشه‏ى استعمارى‏اش با گذشته فرقى نکرده است. او در پى به دست آوردن منافع بیشتر از جهان است. فقط از جنبه‏ى موضوعى و پیام، موضوعات قدیمى را در چارچوب جدید مطرح مى‏کند. ما شاهد تحول بزرگى در ساختارها هستیم. یکى از این ساختارها، ساختارهاى ارتباطى و اطلاعاتى است که به گونه‏اى شگرف تحول کرده‏اند و در خدمت اهداف استعمار فرانو هستند.
اما استعمارگران براى این که هویت جدیدشان محفوظ بماند، دست به نظریه پردازى زده‏اند. از جمله نظریه‏هاى آنها، نظریه‏ى »جهانى شدن« است.
از همان آغاز با عنوان منحرف کننده‏اى که برگزیدند، از پایان و گذر از دوره‏ى استعمار و یک کاسه شدن تمامى ملت‏ها و کشورها )برداشته شدن مرزهاى ملى، تقلیل حکومت‏ها، یکى شدن اقتصاد جهانى، به وجود آمدن ارتباطات آزاد و یکپارچه و...( به واسطه‏ى ورود همه آنها به عرصه‏ى واحد و پیوسته‏اى از روابط هم‏ارز و هم‏عرض سخن گفته و در این زمینه، ابهام‏آفرین بوده‏اند. (16)
نظریه‏هاى جهانى شدن بیشترین سهم را در خطاى دید ما نسبت به ماهیت و حقیقت رفتار غربى‏ها درباره‏ى غیرغربى‏ها دارند. این نظریات به شیوه‏هاى گوناگون، با تمرکز بر وجوهى خاص از تمایز و احوال جدید جهان، با دوره‏هاى استعمارگرى نو و کهنه، این تلقى خطا یا توهم را به وجود آورده‏اند که گویى روابط نامتقارن یا سلطه‏آمیز گذشته میان غرب و غیر غرب جاى خود را به وضعیتى متقارن یا غیر سلطه‏آمیز داده است. البته دیدگاه‏هاى »جهانى سازى« و »امریکایى کردن« تا حدى در مقابله با واژه‏ى »جهانى شدن« ارائه شده‏اند، اما غرب با جنگ روانى دائمى، براى پیشبرد اهداف خود و به وسیله روشن‏فکران تحت نفوذش، گاهى مسئله‏ى »جهانى شدن« و »جهانى سازى« را به گونه‏اى مطرح مى‏کند که گویى اگر کسى سخن از جهانى سازى و امریکایى شدن بگوید بدبین و غیر واقع‏بین است.
ویژگى‏هاى استعمار فرانو: رسانه‏ها ویژگى اصلى استعمار در دوران استعمار فرانو، نفوذ در درون ملت‏ها به وسیله‏ى زیرساخت‏هاى ارتباطى و اطلاعاتى )رسانه‏ها( است. بر حالات روحى و روانى و نفسانى آحاد ملت‏ها تأثیر مى‏گذارند تا هم ملت‏ها را از هویت اصلى خود دور کنند و هم به آنها هویتى جدید، آن گونه که خود مى‏خواهند، بدهند و هم با مدیریت افکار عمومى جهان به وسیله‏ى رسانه‏ها، نفوذ خود را در درون ملت‏ها نهادینه مى‏کنند.
الف. تسلط بر منابع غیر مادى تمام نشدنى: یکى از ویژگى‏هاى مهم و اساسى استعمار فرانو این است که نمى‏گذارد کسى غیر خودش به این منابع - مانند علم و فن‏آورى و حتى فکر برتر داشتن - دست پیدا کند. استعمار فرانو با داشتن دست برتر در علم و دانش طورى علم را به پیش مى‏برد که در جهت اهداف آنها باشد و یا در بهترین حالت، تصویرى ناقص و غیر واضح از امور جهان پیرامونى خود داشته باشد.
ب. فرایند رسانه‏اى کردن جوامع و یا جامعه پذیرى رسانه‏اى: یکى از راه‏هاى ایجاد رفتارهاى حمایتى، فرایند رسانه‏اى کردن است. بر این اساس، ذخایر حمایتى که بر اثر اتخاذ تصمیمات و سیاست گذارى‏هاى رسانه‏اى در گذشته انباشته شده است، با روش‏هاى پیچیده‏اى براى حمایت مستمر تقویت مى‏شود. این شیوه‏ها، که به کمک آن اعضاى جامعه الگوهاى رسانه‏اى را مى‏آموزند، »فرایند رسانه‏اى شدن« نام دارند. این فرایند در غرب، با مهارت ایجاد شده و امروزه رسانه‏ها در غرب و در دوره‏ى استعمار فرانو، حکم اربابان جامعه و فرد را دارند و جوامع غربى به گونه‏اى رسانه‏اى شده‏اند که هر چه رسانه‏ها بگویند و تبلیغ کنند جوامع همان کار را مى‏کنند.
امروزه ما شاهد »جامعه پذیرى رسانه‏اى« در کنار جامعه پذیرى سیاسى هستیم. جامعه پذیرى رسانه‏اى با وجود رسانه‏هاى قوى و با نفوذ، جامعه پذیرى سیاسى را تحت شعاع قرار داده و امروزه قدرت‏هاى استعمارى جامعه پذیرى سیاسى را هم از طریق جامعه پذیرى رسانه‏اى انجام مى‏دهند تا اولا، جامعه پذیرى سیاسى نشاط سیاسى قبل را نداشته باشد و مردم کمتر کارى به سیاست و سیاست‏مداران داشته باشند؛ ثانیا، همان گونه که استعمارگران فرانو مى‏خواهند، جوامع با مشخصاتى که آنها برایشان تعریف مى‏کنند، جامعه پذیرى سیاسى داشته باشند. همچنین این جوامع به گونه‏اى هدایت مى‏شوند که در مسیر اهداف این قدرت‏ها قرار گیرند.

جامعه‏ى مدنى جهانى و رسانه‏هاى استعمار فرانو

ایده‏ى »جامعه‏ى مدنى جهانى«، که در کانون مباحث جهانى شدن از بالا و نئولیبرال قرار دارد - چنان که در عمل آشکار شده است - به وسیله‏ى نهادها و بازیگران سیاسى و اقتصادى شکل گرفته. از نظر نئولیبرال‏ها، واژه‏ى »مدنى« در جامعه‏ى مدنى جهانى، معرف گسترش آزادى و توانمندى انسان است. جامعه‏ى مدنى جهانى قلمرو خطر پذیرى و تجارت است. در عمل جامعه‏ى مدنى جهانى، به گسترش قلمرو آزادى و قدرت کسانى گرایش وجود دارد که خطر پذیرى و تجارت را دارا هستند؛ یعنى نهادهاى سیاسى و اقتصادى و فرهنگى کشورهاى سرمایه‏دار مرکز که طى تحولات سه دهه اخیر در حوزه‏ى اقتصاد سیاسى جهانى، قدرتمند شده‏اند. (17) اینان را به عنوان طبقه‏ى »زرسالاران اقتدارطلب«، که همان استعمار فرانو باشد، مى‏شناسیم.
از سوى دیگر، جهانى شدن از پایین، قلمروى از جامعه‏ى مدنى است که در آن شهروندان جهانى به بحث و تبادل نظر درباره‏ى نهادها، ساختارها و رویه‏هاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى مى‏پردازند. به عبارت دیگر، قلمروى است که در آن جنبش‏ها با مسائل و اهداف امنیت انسانى )تأمین نیازهاى انسانى و تحقق استقلال( سروکار دارند. با این حال، قلمرو جامعه‏ى مدنى جهانى اساسا به وسیله‏ى نهادهایى شکل گرفته در فرایند »جهانى شدن از بالا« به وجود آمده است. در جهان امروز، استعمار فرانو یک نظام سلسله مراتبى آشکار از قدرت است و بنابراین، اشتباه محض است اگر جامعه‏ى مدنى جهانى را قلمروى براى فعالیت یکسان بازیگران بدانیم. اهمیت جامعه‏ى مدنى جهانى در این است که گروه‏هاى مدنى )NGO( ها مى‏توانند در قلمرو آن با هم در ارتباط باشند و فعالیتهاى خود را هماهنگ سازند. اما ضعف این جامعه‏ى مدنى آن است که منافع و ساختارهاى نهادهایى که آن را به وجود آورده‏اند از جمله رسانه‏هاى استعمار فرانو، اساسا با منافع نخبگان استعمار فرانو - و نه با مسئله‏ى تأمین نیازهاى عمومى انسان - پیوند دارد. بنابراین، احتمال تحقق امنیت انسانى به میزان به چالش کشیدن و ایجاد تحول این نهادها و بازیگران نخبه‏ى استعمار فرانو بستگى دارد. (18)
از جمله عناصر اساسى براى تحقق جامعه‏ى دموکراتیک، دو عنصر »تأمین اطلاعات« و »نظارت بر ابزارهاى ارتباطى« است، (19) ولى با توجه به نظام سلسله مراتبى آشکار قدرت، فقدان امکانات و فرصت یکسان براى فعالیت بازیگران )بحران مشارکت(، انحصارى شدن ارتباطات و رسانه‏ها در دست شرکت‏هاى فراملى - که گردانندگان آن نخبگان این جامعه‏ى مدنى جهانى هستند - عدم چرخش نخبگان، و عدم نظارت بر ابزارهاى ارتباطى )رسانه‏ها(، جامعه‏ى مدنى جهانى دموکراتیک نیست و به عقیده‏ى گاس فیلد )Gus Field( از نوع جامعه‏ى مدنى گسسته است. در این نوع جامعه‏ى مدنى، افراد در قالب گروه‏ها به هم اعتماد مى‏کنند و این گروه‏ها در قالب دو ساختار وجود دارند: یکى ساختار »NGO«، یعنى گروه‏هاى غیر دولتى و دیگرى در ساختار »سرمایه‏دارى شرکتى«.
امروزه اعتماد عمومى جهانى وجود ندارد و تصور این است که »هر که با ما نیست علیه ماست!« در نتیجه، گروه‏هایى که عقیده‏ى یکسان دارند از همدیگر دفاع مى‏کنند و علیه دیگران تلاش مى‏کنند. به عقیده‏ى گاس‏فیلد، جامعه‏ى مدنى گسسته به سوى انقلاب در حرکت است. پس جامعه‏ى مدنى گسسته‏ى جهانى به سوى یک انقلاب جهانى در حرکت است. به عقیده‏ى غربى‏هایى مانند فرانسیس فوکویاما، فرقه‏ى صهیونیست مسیحى، و »رائیلیان«، که نبرد آخرالزمان را پى‏گیرى مى‏کنند، جنگى بین خیر و شر در مى‏گیرد که پیروزى با گروه خیر است. به عقیده‏ى غرب، خیر آنها هستند و شر مسلمانان و اسلام، و این را به وسیله‏ى انواع و اقسام ترفندهاى رسانه‏اى خود تبلیغ مى‏کنند. این انقلاب به عقیده‏ى مسلمانان )شیعیان(، همان انقلاب جهانى حضرت مهدى )عج( است و اسلام هم به وسیله‏ى فطرت‏ها آن را دنبال مى‏کند.
پس رسانه‏هاى استعمار فرانو جامعه‏ى مدنى گسسته جهانى را به سمت پیروزى غرب در نبرد آخرالزمان و در نهایت، جهانى سازى غربى هدایت مى‏کنند.

شرکت‏هاى چند ملیتى و رسانه‏هاى استعمار فرانو

جهانى شدن در حقیقت، یکى از مراحل پیدایش و گسترش تجدد و سرمایه‏دارى جهانى است، و جهانى شدن همچنان با گسترش سرمایه‏دارى در سطح جهان مرتبط است. از سوى دیگر، پیدایش سازمان‏هاى صنعتى و مالى چند ملیتى از اجزاى اصلى فرایند جهانى شدن هستند. (20) در حوزه‏ى اقتصاد جهانى، قدرت شرکت‏هاى چند ملیتى یا فراملى، که در دستان استعمار فرانو است، افزایش چشم‏گیرى یافته است، به گونه‏اى که این شرکت‏ها یک چهارم تولید جهانى، هفتاد درصد تجارت جهانى و هشتاد درصد سرمایه گذارى‏هاى مستقیم را در دست دارند.
شرکت‏هاى چند ملیتى استعمار فرانو دایره‏ى اختیار و حاکمیت ملى در حوزه‏ى اقتصاد را از بین برده است. (21)استعمار فرانو در غالب این شرکت‏ها، حتى در هدایت جنبش ضد سرمایه‏دارى، که نمایانگر دامنه‏ى متنوعى از نهضت‏هاى اجتماعى و سازمان‏هاى غیر دولتى است، از هرج و مرج طلب‏ها گرفته تا سوسیال دموکرات‏ها، به عنوان واکنشى نیرومند علیه جهانى شدن ایفاى نقش مى‏کند. (22) این شرکت‏ها در کنترل اجتماعى از طریق رسانه‏ها اعمال قدرت مى‏کنند.
هابرماس )Jurgen Habermas( معتقد است: رسانه‏ها از یک نیروى بالقوه دوگانه برخوردارند؛ چرا که آنها ارتباطات را در سراسر زمان و فضا میسر مى‏سازند و همچنین کنترل اجتماعى را به وسیله‏ى جهت دادن ارتباطات از طریق دستگاه‏هاى ادارى و شرکت‏هاى چند ملیتى، تقویت مى‏کنند. (23) در حقیقت، جهانى سازى چیزى جز حرکت در مسیر خواست و اراده شرکت‏هاى قدرتمند استعمار فرانو و مطرح دنیاى امروز نیست، به گونه‏اى که اکنون بازار رسانه‏اى جهانى در دستان هفت شرکت چند ملیتى به نام‏هاى دیزنى )Disney(، تایم وارنر )Time Warner(، سونى )sony(، نیوز کورپورشین )News corporation(، ویاکام )Viocom(، ویوندى )Viondi( و برتلزمن )Bertelsman( است که هسته‏ى اصلى همه اینها در امریکا قرار دارد. در چنین شرایطى، ما عملا در حال ورود به دنیایى هستیم که در دستان تعدادى از شرکت‏هاى عظیم اداره مى‏شود.
نشریه‏ى بیزنیس‏ویک )Business Week( در این بار مى‏نویسد:
سرعت اساس بقاست. وقت کم است. در دنیایى که به اتکاى پنج، شش و یا هفت شرکت پیش مى‏رود، نباید به دیگران متکى شد.
سؤالى که در این جا ممکن است مطرح شود، این است که چگونه امنیت شرکت‏هاى چند ملیتى حفظ مى‏شود؟ این سؤالى است که پاسخ آن را توماس فریدمن )Thomas Friedman( این گونه مى‏دهد:
دست نامرئى بازار بدون مشت نامرئى کارگر نمى‏افتد. مک دونالد )Mc. Donald( بدون وجود مک دوئل داگلاس )Mc. Douel Douglas( طراح هواپیماى اف - 15 نمى‏تواند موفق باشد. آن مشت نامرئى که دنیا را براى تکنولوژى‏هاى شرکت سیلیکون ولى )Silicon, V(، امن نگه مى‏دارد، ارتش امریکا، نیروى هوایى و سربازان نیروى دریایى این کشور است. از این روست که در درک جهانى سازى نئولیبرالى، باید به نظامیگرى ایالات متحده نیز توجه داشته باشیم. (24)
یکى دیگر از کارهایى که شرکت‏هاى چند ملیتى استعمار فرانو انجام مى‏دهند و پیگیر آن هستند »مقررات زدایى« است؛ چرا که شرکت‏ها و رسانه‏هاى فراملى استعمار فرانو بدین وسیله مى‏توانند به راحتى در رسانه‏هاى ملى نفوذ کنند و از طریق بنگاه‏هاى تبلیغاتى خود، به نحو نامحدودى تأثیرگذار باشند. در این زمینه، رسانه‏هاى جهانى استعمار فرانو سعى در به حاشیه راندن سازمان‏هایى دارند که به نحوى مانع روند قدرتمند شدن شرکت‏هاى فراملى بوده‏اند؛ مانند »جنبش عدم تعهد« که در دهه‏ى 1960 و 1970 سعى کرد از سلطه‏ى ارتباطى و اطلاعاتى غرب و به ویژه امریکا بکاهد. در نتیجه، این جنبش به حاشیه رانده شده است. »سازمان تجارت جهانى« )WTO( تلاش‏هاى زیادى در جهت حفظ منافع شرکت‏هاى رسانه‏اى و گسترش جریان اطلاعات غرب نموده است. این شرکت‏ها با دقت کامل، بر قوانین و جریان‏هاى مربوط به گسترش اطلاعات نظارت دارند و هر گونه مخالفى را ساکت مى‏کنند، ولى اجازه نمى‏دهند هیچ گونه نظارتى بر آنها صورت بگیرد. قدرت غیر پاسخگوى رسانه‏هاى فرهنگى فراملى وضعیتى ایجاد کرده است که از وقایع و امور تنها تصویرى مطابق نظر گردانندگان شرکت‏هاى بزرگ را ارائه مى‏کنند و از این رو، این رسانه‏ها به دستگاه‏هاى عظیم بازاریابى و ایدئولوژیکى براى تأثیر گذارى شرکت‏ها تبدیل شده‏اند. در واقع، این رسانه‏ها مفسران نهایى واقعیت هستند و واقعیت را بر اساس منافع شرکت‏ها تعریف مى‏کنند. (25) مقابله با چنین رویکردى یکى از بزرگ‏ترین چالش‏هاى قرن حاضر است.

سلطه‏ى فرهنگى استعمار فرانو و رسانه‏ها

امروزه بسیارى نظریه‏ى »هژمونى« )اعمال قدرت معنوى( را نظریه‏ى اصلى و مادر در مطالعات فرهنگى مى‏دانند که به اندیشه‏ى گرامشى )Antonio Gramsci( بازمى‏گردد. به طور کلى، از دیدگاه گرامشى، »هژمونى« زمینه‏ى ایدئولوژیکى و فرهنگى حفظ سلطه‏ى طبقه مسلط بر طبقات پایین از طریق کسب رضایت آنها و ترغیب آنها به پذیرش ارزش‏هاى اخلاقى، سیاسى و فرهنگى مسلط به منظور دست‏یابى به اجماع و وفاق عمومى است. به عبارت دیگر، »هژمونى« کنترل از طریق اجتماع فرهنگى است. از این رو، هژمونى در حفظ نظام اجتماعى نقش تعیین کننده‏اى دارد. (26)
استعمار فرانو با امکانات مادى و معنوى خود، درصدد است زمینه‏ى حفظ سلطه‏ى ایدئولوژیک و فرهنگى طبقه خود بر جوامع و طبقات دیگر جهان را از طریق کسب رضایت و ترغیب آنها به پذیرش ارزش‏هاى اخلاقى، سیاسى و فرهنگى مسلط به منظور دست‏یابى به اجماع و وفاق جهانى )جهانى سازى( ایجاد کند. به منظور تأمین این اهداف - یعنى کسب رضایت و ترغیب به پذیرش ارزش‏هاى خود - از رسانه‏ها بهره مى‏گیرند که قریب نود درصد از تولیدات رسانه‏ها متعلق به آنهاست. به عقیده‏ى استوارت هال )Stuart Hall(، رسانه‏ها تمایل دارند تفسیرهایى را باز تولید کنند که در خدمت طبقه‏ى مسلط باشد (27) و در نهایت هم براى مشروعیت بخشى به نهادهاى سیاسى و سرمایه‏دارى استعمار فرانو تلاش مى‏کنند (28)؛ زیرا یکى از کارکردهاى رسانه‏ها مشروعیت بخشى به صاحبان خود است.
در اینجا، به یکى از بخش‏هاى رسانه‏ها »فیلم و صنعت سینما« مى‏پردازیم که چگونه مى‏تواند حس »هژمونى« امریکا )غرب( را هم به جامعه‏ى خود و هم در جوامع دیگر القا کند:
مبارزه و رویارویى با خطرات بى‏شک، منبع سنتى قصه پردازى در سینماست. این خطرات همان‏هایى هستند که از سوى »پنتاگون« یا مؤسسه‏هاى تحقیقاتى مطرح و پردازش مى‏شوند. فیلم‏هایى که در این زمینه ساخته مى‏شوند منعکس کننده‏ى خط مشى امریکا در مقابل پدیده‏هاى جهانى است؛ مانند فیلم روز استقلال تولید سال 1996 هالیوود. این فیلم در حقیقت، ستایشى است از قدرت عظیم امریکا براى تحقق پیروزى در نبرد با دشمنى که البته در این فیلم، هویت سیاسى‏اش معلوم نمى‏شود و یا فیلم تاپ‏گان )Top Gun( محصول 1986 امریکا که کارکرد داخلى براى بسیج ملى دارد. نمایش این فیلم با چنان موفقیتى همراه شد که نیروى دریایى امریکا دفاتر استخدامش را در ورودى تالارهاى سینما مستقر کرد. یا فیلم ماتریکس محصول سال 1999 که از نوع قهرمان گرایى است. این فیلم چنین ترویج مى‏کند که خطراتى جامعه و اهداف و آرمان‏هاى اساسى آن - مثل دموکراسى و آزادى - را تهدید مى‏کنند و آن را از بین مى‏برند. بدین‏روى، به یکى از عناصر جهان گرایى )جهانى شدن( تفکرات استراتژیک امریکا مبدل مى‏گردد. یا فیلمى به عنوان آرماگدون )Armageddon( محصول سال 1998 که در آن یک گروه متشکل از ستاره شناسان نظامى و کارگران نفتى با منفجر کردن یک سیاره، جهان را از نابودى نجات مى‏دهند. این فیلم تصویرى از یک دموکراسى رها از مناقشات اجتماعى ارائه مى‏کند که بر اساس الگوى رقابتى، همکارانه فعالیت مى‏نمایند و امریکا احتمالا تنها کشورى است که مى‏تواند جهان را نجات دهد! این فیلم همگام با تخلیه‏ى احساسات درونى تماشاگران، سیاست »توقف مناقشات اجتماعى« را به نفع رویکرد لیبرال در جامعه‏ى عصر جهانى شدن به تصویر مى‏کشد. در عین حال، با به صحنه آوردن امریکاى منجى، مسئول رستگارى جهان است، به سلطه‏ى این کشور مشروعیت مى‏بخشد.
بسیارى از این فیلم‏ها از جنبه فلسفى‏شان به طرح ماهیت خط مشى امریکایى مى‏پردازند. این خط مشى‏ها به واسطه‏ى ایجاد یک خطر یا تهدید جهانى چند وجهى، در یک زمینه قرار مى‏گیرند. این خطر چند وجهى در قالب نبرد میان دو اراده در مقیاس جهانى به تصویر کشیده مى‏شود. نقطه‏ى مشترک این فیلم‏ها به نوعى، تبلیغ کننده‏ى الگوى سیاسى امریکا و القاى حس استیلاى امریکا - غالبا هژمونى نظامى تکنولوژیکى - از طریق فائق آمدن بر یک خطر عمده در ابعاد جهانى است.
خلاصه‏ى کلام این که سینماى امریکا، این عامل اصلى جهانى شدن تصاویر، پیوسته جلوه‏هاى تکرارى و قالبى از خطرات و در مقابل آن، قدرت برآمده از فرهنگ سیاسى و امنیتى امریکا را ارائه مى‏کند؛ فرهنگى که باید هژمونیک باشد؛ زیرا تنها فرهنگ حامل رستگارى جهان و جهانیان است! (29)
در این زمینه، یکى از تاکتیک‏هایى که رسانه‏هاى استعمار فرانو براى جهانى سازى به کار مى‏گیرند! تاکتیک تخلیه‏ى احساسات است. این تاکتیک را مى‏توان از دو منظر روان شناسى و سیاست مورد بررسى اجمالى قرار داد:
از لحاظ روان شناسى، تخلیه‏ى احساسات به آرامش انسان کمک مى‏کند و - همان گونه که ذکر شد - یکى از اهداف جهانى شدن، آرامش و امنیت خاطر جهانى است. یکى از مشکلات امروزین جوامع »اضطراب اطلاعاتى« است. وورمان )Woorman( »اضطراب اطلاعاتى« را چنین توضیح مى‏دهد:
حاصل فاصله‏ى فزاینده میان آنچه مى‏توانیم بفهمیم و آنچه که فکر مى‏کنیم باید فهمید، است. اضطراب اطلاعاتى اولین خصیصه و یا اثر سرریز اطلاعات است و احساسى است که از وفور اطلاعات و یا ناتوانى از یافتن یا تفسیر آنها به شخص دست مى‏دهد. (30)
از سوى دیگر، امروز ما با خطر تروریسم مواجه هستیم. علاوه بر این‏ها، نگرانى از آینده، فشارهاى مالى، و روزمرگى، که از ویژگى‏هاى سرمایه‏دارى است، از جمله نگرانى‏ها و فشارهایى هستند که جوامع غرب را درگیر کرده‏اند. این فشارهاى روانى‏ را در غرب و اخیرا در جهان سوم، با دو روش تخلیه مى‏کنند: یکى از راه »NLP« یعنى: مهندسى طراحى ذهن، و دیگرى از راه فیلم و سینما. در مهندسى طراحى ذهن، فردى عمل مى‏کنند و به انسان آرامش زودگذر و ذهنى مى‏دهند.
از سوى دیگر، به وسیله‏ى فیلم و سینما، نمایش خطرات و پیروزى بر آنها، شکل معاصر تخلیه‏ى درون تماشاگران از احساساتى همچون ترس و دل‏سوزى است که با اجراى امریکایى به صحنه مى‏آید. این رویکرد، جهان شمول سینماى امریکا، اجازه مى‏دهد دل مشغولى‏هاى شدید امریکایى جنبه‏اى بین‏المللى پیدا کنند(31) تا امریکا با قدرت هژمونى خود، بتواند دنیا را به سویى که مى‏خواهد هدایت کند.
پس استعمار فرانو از یک سو، با آسیب‏پذیر ساختن فرهنگ مقابل از طریق مسخ فرهنگى، استحاله‏ى فرهنگى و بى‏هویتى فرهنگى، و از سوى دیگر، تبلیغ و مطرح کردن فرهنگ مرکز )غرب( هژمونى فرهنگى ایجاد مى‏کند.

سانسور و رسانه‏هاى استعمار فرانو

رایج‏ترین فرضیه‏اى که در مباحث زیربنایى فرایند جهانى شدن مطرح مى‏شود آن است که رسانه‏هاى جمعى بر فرض خنثا بودن و بى‏طرف بودن ذاتى اطلاعات و اخبار بنا شده‏اند. این فرض را استعمار فرانو در فرایند جهانى شدن، به شدت بزرگ‏نمایى و تبلیغ کرده و موجب شده است از این نکته‏ى مهم غفلت شود که ارزش‏هاى اجتماعى و فرهنگى در شکل دادن به اخبار و اطلاعات، نقش مهمى ایفا مى‏کنند. انتخاب موضوعات روزمره‏اى که مقامات مسئول براى پوشش خبرى برمى‏گزینند، به همان اندازه که انتخابى حرفه‏اى و اقتصادى است، انتخابى سیاسى هم هست. انتخاب‏هاى موضوعى صورت گرفته توسط مسئولان رسانه‏ها و تولیدکنندگان محصولات خبرى و رسانه‏اى همواره بازتابى از عقاید فردى‏اند، اما مهم‏تر این است که این انتخاب‏ها منعکس کننده‏ى هویت و ارزش‏هاى فرهنگى، اجتماعى و ملى نیز هستند. (32) پس در این جا با دو مقوله روبه‏رو هستیم: یکى انتخاب اخبار و محصولات خبرى، و دیگرى دخیل بودن قالب ذهنى افراد مسئول در رسانه‏ها و ارزش‏هاى حاکم بر آن جامعه در انتخاب موضوع و اخبار رسانه‏ها.
این دو مقوله نشان مى‏دهند که اولا، هر خبرى منتشر نمى‏شود و خبرها انتخابى‏اند؛ ثانیا، باید خبر انتخابى با سیاست‏هاى قالب‏هاى ذهنى افراد و ارزش‏هاى حاکم مطابقت داشته باشد.
این فرض غلط است که ما تعداد شبکه‏هاى تلویزیونى را با تنوع بیشتر اطلاعات و اخبار دریافتى، مساوى بپنداریم. در عین حال که شبکه‏هاى تلویزیون کابلى و ایستگاه‏هاى تلویزیونى پرشمارند، موضوعات و مباحث پوشش داده شده در برنامه‏ها بسیار کم‏شمار و محدودند.
نوعى »سانسور خاموش« وجود دارد و در این روند، وجود تمرکز گرایى موجب محدود شدن عبور اطلاعات از صافى‏هاى رسانه‏اى شده است. وجود این تمرکز در عرصه‏ى کنترل و اراده‏ى رسانه‏ها موجب محدود شدن شدید حوزه‏ى بازتاب انتقادات از عملکرد تلویزیون و رسانه‏ها نیز شده است. روند کنونى نوعى ایمان و باور کورکورانه از درستى عملکرد رسانه‏ها ایجاد کرده و به نظر محققان علوم ارتباطات در کشورهاى صنعتى شده، خطر اتکاى محض به رسانه‏ها کاملا مشهود و اثبات شده است. (33)
پس على‏رغم نبود تنوع در موضوعات پوشش داده شده، وجود تمرکز گرایى، ارائه‏ى انبوهى از اطلاعات درباره‏ى یک پدیده و ایجاد تواتر مصنوعى درباره‏ى آن (34) از جمله شگردها و کاربردهاى جدید سانسور در رسانه‏هاى استعمار فرانو براى اعتماد سازى است.
از سوى دیگر، قوانین امریکا درباره‏ى محصولات رسانه‏اى و مالکیت اموال و داراى‏هاى رسانه‏اى، به نوعى انقباضى است و هدف از اعمال این قوانین حفظ تمامیت و امنیت ملى امریکا عنوان مى‏شود و درباره‏ى واردات و صادرات محصولات فرهنگى دیدى درون‏گرایانه و مخالفت با محصولات خارجى وجود دارد. (35) این اعتماد سازى و نگرش درون‏گرایانه و وضع قوانین انقباضى براى رسانه‏ها، براى این است که هژمونى داخلى و نظم اجتماعى در غرب فرو نپاشد.
یکى دیگر از موارد سانسور در رسانه‏هاى استعمار فرانو، سانسور افراد مؤثر و صاحب نفوذ است که علاوه بر نظریاتشان، حتى وجود آنها نیز انکار مى‏شود. تنها ایرادى که این افراد دارند انتقاد از جریان رایج و غالب حاکم بر جوامع غربى است. یکى از این افراد نوام چامسکى )Noam Chamsky( است. وى بیش از سى کتاب در طى سه دهه‏ى گذشته به رشته‏ى تحریر درآورده است، اما هنوز هیچ یک از مجلات معتبر در زمینه‏ى تاریخ مثل امریکن هیستورى )American History(، امریکن هیستوریکال ریویو )American Historical Review( ریویوز این امریکن هیستورى )Review in American History( این کتاب‏ها را بررسى و مطرح نکرده‏اند.(36) حتى مورخان علم به گونه‏اى رفتار مى‏کنند که گویا او اصلا وجود ندارد. (37) این نشریات با طرد یکى از مؤثرترین صداها در مباحث سیاسى معاصر، از این حقیقت که آزادى روشن‏فکرانه به صورت گزینشى به افراد اعطا مى‏شود، پرده برداشته‏اند.
یکى از درس‏هایى که ما از ایدئولوژى پسالیبرال مى‏آموزیم این است که سانسور در رابطه‏اى هوشمندانه با فرهنگ و فرایند اجتماعى قرار دارد، و سکوت هم مثل جنجال مى‏تواند مؤثر باشد و ادامه پیدا کند.(38)

ادغام و تجارى شدن رسانه‏هاى استعمار فرانو و کالا شدن اطلاعات

یکى از مواردى که موجب مى‏شود رسانه‏هاى استعمار فرانو بتوانند جهانى شدن را به سوى جهانى سازى سوق دهند، »ادغام شدن رسانه‏ها« است. این ادغام‏ها براى عالمگیر شدن و جهان شمولى رسانه‏هاست تا به نوعى، نظام رسانه‏اى انحصارى را به وجود آورند. این ادغام شدن‏ها از دهه‏ى 1980 شروع شده و رو به افزایش است. بدین‏سان، در عرصه‏ى رسانه‏اى و در دوران جهانى سازى، ما شاهد ادغام شرکت‏هاى ثروتمند رسانه‏اى هستیم. مى‏توان به ده‏ها نمونه از این ادغام‏ها و تمرکزها اشاره کرد. (39) این ادغام‏ها به دست کسانى انجام مى‏شود که هیچ علاقه‏اى به آزادى بیان و پلورالیسم فرهنگى و جامعه‏ى چند صدایى ندارند؛ از جمله، چندى پیش گروه، »ساکپرس« )Socpress(، که بر هفتاد نشریه مانند فیگاور )Figaro(، اکسپرس )Express( اکسپانسیون )Expansion( و ده‏ها روزنامه‏ى محلى را منتشر مى‏کند، به تصاحب سرژداسو )Serge Dassauit(، اسلحه‏ساز معروف، درآمد. همچنین آرنولاگاردر )Arno Lagardere(، یکى از اربابان صنایع اسلحه‏سازى فرانسه، نیز مالک گروه »هاشت« )Hachette( )هاشت فیلیپاچى مدیا (40) شاخه‏اى از لاگاردر مدیا )Lagarder Media(، نخستین ناشر مطبوعات دوره‏اى جهان با 245 عنوان در 36 کشور است( که انتشار 47 مجله را در اختیار دارد. (41) این گزارش - براى نمونه - فقط مربوط به کشور فرانسه است.
به هر روى، این ادغام‏ها موجب شده است تا مخاطبان کمبود دموکراسى )چند صدایى( ناشى از تمرکز رسانه‏ها را احساس کنند. در این تمرکز، چند نکته قابل درک است:
تمرکز رسانه‏ها در عصر جهانى سازى باعث شده است تا سلطه‏ى یک طبقه‏ى مجازى بر زمینه‏هاى مالى، تجارتى، دولتى، آموزشى، دینى و حتى بر خود رسانه‏ها نیز تشدید شود. فرق طبقه‏ى مجازى کنونى با امپراتورى‏هاى قدیمى در اینجاست که آن امپراتورى‏ها تنها به قدرت فیزیکى تکیه مى‏کردند و این قدرت کاملا قابل رؤیت بود؛ اما طبقه‏ى مجازى جدید بازوهاى متعددى دارد و مى‏کوشد به هر طریقى، همه‏ى آنها را به کار گیرد و به کنترل اجتماعى بپردازد و این کار را بسیار پیچیده و به طرزى نامرئى دنبال مى‏کند. این طبقه برخاسته از شرایط پان کاپیتالیستى است که از تلفیق امکانات سرمایه‏دارى و ارتباطى پدید آمده است. (42)
پس یکى از اهداف این ادغام‏ها و بزرگ شدن‏هاى رسانه‏اى کنترل اجتماعى جهان است که این منجر به ایجاد جامعه‏ى مدنى بین‏المللى نمى‏شود. در عوض، این فرایند منجر به ایجاد نظمى بین‏المللى شده است (43) که هابرماس نتیجه مى‏گیرد: حوزه‏ى عمومى به وسیله‏ى تحولات و پیشرفت‏هاى صورت گرفته در ابزارهاى ارتباطى بار دیگر فئودالیته شده و افراد و گروه‏هاى تابع و زیردست تسلیم منافع نهادهاى خصوصى و قدرتمند و نخبگان دولتى شده‏اند. (44)
اطلاعات امروزه به صورت یک کالا در دستان شرکت‏هاى بزرگ رسانه‏اى و خبرگزارى‏هاى چهارگانه رد و بدل مى‏شود و هنگامى که اطلاع رسانى به صورت کالا در مى‏آید، وجه تمایز میان انواع گوناگون تولیدات روزنامه نگارى معناى خود را از دست مى‏دهد (45) و دیگر از چند صدایى سخنى نمى‏شود؛ یک تک فرهنگ محتوایى امواج را در چنگ خود گرفته است. اینترنت هم از این روند ایمن نیست. در سال 1999 مجموعا 110 شرکت شصت درصد از زمان استفاده‏ى کاربران شبکه را در اختیار داشتند. در سال 2001 تنها 14 شرکت صاحب همان سهم از بازار بودند (46) و شاید این آمار اکنون کمتر هم شده باشد. این همان جامعه شناسى جدید، یعنى »سیاست فرهنگى« و »هژمونى« است که این وضع را به وجود آورده.
یکى دیگر از اساسى‏ترین اهداف این ادغام‏ها، تجارى شدن بیشتر رسانه‏هاست. دنیا، دنیاى سرمایه‏دارى و منافع و سود است. استعمار فرانو به دنبال این است که هر چه بیشتر جریان جهانى غالب در ارتباطات، به ویژه رسانه‏ها را به سوى تجارى شدن سوق دهد و منطق حاکم نهفته در چنین رویکردى مشخص است: یا هر چه زودتر بزرگ شو و یا توسط دیگرى بلعیده شو! و این دقیقا مشابه همان شرایطى است که در دیگر صنایع تجارى نیز وجود دارد؛ (47) چون هر چه بزرگ‏تر سودآورتر. در این زمینه، اولین کارى که قدرت‏هاى رسانه‏اى انجام مى‏دهند این است که ساختار مالکیت و نظارت بر ابزارهاى ارتباطى را به سوى منافع خصوصى حرکت دهند )ویلکن، 192، 1381(.
رسانه‏اى که تجارت محور باشد به تقویت منافع خصوصى گرایش دارد و استعمار فرانو مى‏خواهد علاوه بر اهداف دیگر، از قبال رسانه‏ها سود زیادترى ببرد.

جریان آزاد اطلاعات؛ ترفند استعمار فرانو

نظریه‏ى »جریان آزاد اطلاعات در جهان« یک نظریه‏ى امریکایى )غربى( است و به سال‏هاى دهه 1940 برمى‏گردد. در حالى که هنوز جنگ جهانى دوم ادامه داشت، گروه‏هاى حاکم در امریکا براى ترویج نظریه‏ى »جریان آزاد اطلاعات« در سطح بین‏المللى به زمینه سازى مى‏پرداختند. هدف آنها این بود که با گسترش این نظریه در سراسر دنیا، بتوانند با استفاده از پیروزى‏هاى اخیر و به کار بردن امکانات فرهنگى دولت ایالات متحده و نیز شرکت‏هاى بزرگ تجارى خود، آزادانه سلطه‏ى خویش را در همه جا توسعه دهند و پایه‏هاى امپراتورى جهانى خود را مستحکم‏تر سازند. آنها حتى این نظریه‏ى خود را در بند 19 منشور حقوق بشر سازمان ملل گنجاندند تا نظریه‏ى خود را قانونمند نمایند. البته این نظریه در برابر نظریه‏ى »نظم نوین جهانى ارتباطى و اطلاعاتى«، که از سوى جنوبى‏ها مطرح مى‏شود، به شکست مى‏انجامد و موجب مى‏شود امریکا از »یونسکو« خارج شود و کمکهاى خود را بدان قطع کند. اهم خواسته‏هاى جنوبى‏ها تعادل در اختصاص فرکانس‏هاى رادیویى و حمایت در برابر پخش مستقیم ماهواره‏اى بود و در حقیقت، این خواسته‏ها تغییراتى زیرساختى، حقوقى و قانونى را در سطح جهان طلب مى‏کند. اما غربى‏ها با هیچ اصلى که بر جریان اطلاعات حاکم شود و [آن را محدود کند] موافق نیستند؛ چون از جنبه‏ى سخت‏افزارى و نرم‏افزارى در حال حاضر، دست بالا را دارند و به عبارت، دیگر در این جریان نابرابر و نامتعادل و یک سویه‏ى اطلاعاتى و ارتباطى، اکنون حرف اول را آنها مى‏زنند و حفظ شکاف اطلاعاتى ناشى از وضع موجود به نفع آنهاست.
یکى از پایه‏هاى سیاست جریان جهانى آزاد اطلاعات خبرگزارى‏ها هستند. این سیاست به خبرگزارى‏ها امکان مى‏دهد که معیارهاى تشخیص اهمیت خبر را در دست داشته باشند و بدین طریق، خبرگزارى‏هاى بزرگ داوران تعیین کننده‏ى واقعیت‏هاى موجود جهانى هستند. اکنون بازار جهانى تولید و پخش اخبار در انحصار چهار خبرگزارى بزرگ غربى است. این خبرگزارى‏ها بیش از نود درصد خبرهاى دنیا را پخش مى‏کنند (48) و همه رسانه‏هاى دیگر مجبورند براى اعتبار خود، از اخبار این خبرگزارى‏ها استفاده کنند؛ اخبارى که به دلخواه و طبق سیاست‏هاى امپریالیسم جهانى تهیه و پخش مى‏شود و اگر مقدارى از لایه‏هاى سطحى رویدادها به عمق آنها توجه نماییم، مى‏بینیم که ابتداى به وجود آمدن خبر و انتهاى خبر مشخص نیست؛ فقط خبر از جایى شروع مى‏شود که این خبرگزارى‏ها مى‏گویند و به آنجایى ختم مى‏شود که خط قرمز این خبرگزارى هاست.
امروزه یکى از کارهاى اساسى ارتباطات فراملى »انگاره سازى« و »برجسته سازى« است.
وسایل ارتباط جمعى در جهان امروز، جهان‏بینى ذهنى و غیر واقعى را به دنیا مخابره مى‏کنند و تعیین مى‏کنند که - مثلا - مردم دنیا امروز به کودتا در فیلیپین و فردا به لایه‏ى اوزون و روز بعد به ایدز و هفته‏ى بعد به موضوع دیگر فکر کنند و همه‏ى این دستور جلسه‏ها از سوى کسانى براى مردم دنیا تعیین مى‏شود که کنترل خبرگزارى‏ها و رسانه‏هاى بین‏المللى را در دست دارند. نقش خبرگزارى‏ها به طور مشخص، در چارچوب همین انگاره سازى‏ها و برجسته سازى‏ها، معناى واقعى خود را مى‏یابد. »آسوشیتد پرس« )Associated Press(هفده میلیون واژه، »یونایتد پرس« )United Press( یازده میلیون واژه، »فرانس پرس« )France-Press( سه میلیون و 350 هزار واژه، و »رویترز« )Reuters( یک میلیون و پانصد هزار واژه در روز به جهان مخابره مى‏کنند و در عرصه‏ى تصویر هم وضع به همین منوال است. (49)
در بین این خبرگزارى‏ها، تقسیم کار هم وجود دارد که به یک نمونه از آن اشاره مى‏کنیم:
»رویتر«، که طبق این آمار، کوچک‏ترین خبرگزارى محسوب مى‏شود، گزارش اخبار را در اینترنت بر عهده دارد و نزدیک به 3400 پایگاه اطلاع رسانى را تغذیه مى‏کند و بزرگ‏ترین بنگاه الکترونیک در جهان است. (50) یکى دیگر از کارهاى این خبرگزارى‏ها و شبکه‏هاى بین‏المللى، ارائه‏ى انبوهى از اطلاعات و ایجاد تواتر مصنوعى خبرى درباره‏ى موضوع مورد نظر است. براى این که موضوعى را در ذهن مردم بنشانند و اعتماد جهانیان را به سوى خود جلب کنند، از شگردهاى تبلیغات استفاده مى‏کنند؛ تبلیغاتى که به عنوان مدیریت خودآگاه و نظام‏مند و شرط ضرورى در لیبرال - دموکراسى محسوب مى‏شود. این تبلیغات شامل نشر پیام‏هاى خاص و جلوگیرى از انتشار برخى اطلاعات است؛ فعالیتى که سانسور را دربر مى‏گیرد. (51) این فعالیت، که از ضروریات لیبرال - دموکراسى است، در صورتى کارگر مى‏افتد که جریان آزاد اطلاعات برقرار باشد.
بى‏تردید، فن‏آورى ارتباطى در جهانى که آزادى اطلاعات و ارتباطات در آن جریان دارد، یکى از ابزارهاى سیاست خارجى است. با این فن‏آورى، مى‏توان به سرعت وارد محیط سیاسى دولت‏ها شد و آن را به نفع خود تغییر داد. فن‏آورى ارتباطى این امکان را به بازیگران عرصه‏ى روابط بین‏المللى داده است تا خود را در میدان رزمایش، به خوبى مطرح کنند. امروزه هر پیامى که از مرزهاى ملى به سطوح بین‏المللى ارسال مى‏شود، در حکم یک سفیر پرقدرت نامرئى است. این سفیر، که همه‏ى راه‏هاى صعب‏العبور را به خاطر جریان آزاد اطلاعات، در ثانیه‏ها مى‏پیماید، موریانه‏وار علایق و منافع رقیب را تخریب مى‏کند و این امر به معناى افزایش قدرت دولت فرستنده‏ى پیام است. امروز این سفیر کوچک مفاهیم بزرگ و در عین حال، گنگ روابط بین‏الملل را روشن مى‏سازد. داشتن اطلاعات و شبکه‏ى ارتباطى، مقولات آگاهى و اراده‏ى سیاسى را روشن‏تر مى‏سازد. (52) البته هابرماس شواهدى ارائه مى‏کند که نشان مى‏دهد عقیده‏ى آگاه سازى و اطلاع رسانى به مردم به وسیله‏ى پیام رسانه‏اى، به سمت پذیرش پیام و دست‏کارى افکار عمومى تغییر جهت داده است. (53)

خصوصى سازى جریان اطلاعات؛ راه‏کار استعمار فرانو

امروزه اطلاعات با سرعت سرسام آورى در جهان، در حال جریان است. این جریان اطلاعات و ارتباطات به وسیله‏ى امواج رادیویى و یا به عبارت دیگر، به وسیله‏ى طیف الکترومغناطیس صورت مى‏گیرد.
غول‏هاى قدرتمند و سودجوى رسانه‏اى استعمار فرانو در پى آن هستند که کنترل کاملى بر امواج رادیویى داشته باشند. چنین پدیده‏اى در امریکا در حال نمایان شدن است. در هفتم فوریه سال 2001 م، 37 اقتصاددان برجسته‏ى آمریکایى طى نامه‏اى مشترک از کمیسیون ارتباطات فدرال امریکا )FCC( درخواست کردند تا به شبکه‏هاى تلویزیونى این اجازه را بدهند که بتوانند این طیف )امواج رادیویى( را که خود از دولت اجاره کرده‏اند، به دیگران اجاره دهند. این نامه آغاز حمله‏اى حساب شده براى خارج ساختن کنترل طیف الکترومغناطیس از دولت‏هاى سراسر جهان است؛ حمله‏اى که نتیجه‏ى آن تبدیل امواج رادیویى به سرمایه‏اى خصوصى و در تملک غول‏هاى رسانه‏اى استعمار فرانو است. در صورت پیروزى طراحان چنین برنامه‏اى، دولت‏ها یکى از آخرین بقایاى قدرت واقعى‏شان یعنى توانایى نظم بخشیدن به دست‏رسى ارتباطات در مرزهاى جغرافیایى خود را از دست خواهند داد و این نمادى در جهت جهانى شدن است. این برنامه از سال‏ها پیش طى گزارشى با عنوان »انقلاب در عرصه ارتباطات؛ یک فرصت براى امریکا« آغاز شده است. نویسندگان این گزارش، که »بنیاد آزادى و پیشرفت« در واشنگتن هستند، خواستار تبدیل طیف الکترومغناطیس به سرمایه‏اى خصوصى شده‏اند. راهبرد جدید حامیان این طرح در ایالات متحده در وهله‏ى نخست، تنظیم طرحى براى خصوصى سازى این سرمایه و سپس امکان خرید و فروش و یا اجاره‏ى این طیف در بازار است. البته در صورت عملى شدن این طرح در ایالات متحده، کشورهاى دیگر هم ترغیب مى‏شوند تا طیف‏هاى موجود خود را به شرکت‏هاى رسانه‏اى عالمگیر بفروشند. بى‏شک، در صورت محقق شدن این موضوع، هر که به سد راهى براى شرکت‏هاى خصوصى تبدیل شود یقینا بخش‏هاى تجارى بین‏المللى او را براى همراهى با خود تحت فشار قرار مى‏دهند. (54)
الوین تافلر )Alvin Toffler(، نظریه پرداز سرشناس معاصر امریکا، معتقد است: در بحران‏هاى سیاسى آینده در جهان »تاکتیک‏هاى اطلاعاتى« حرف اول را خواهند زد. او معتقد است: محور قدرت‏نمایى‏ها را در آینده، همین تاکتیک‏هاى اطلاعاتى شکل خواهند داد و این تاکتیک‏ها چیزى نیست جز قدرت دست‏کارى اطلاعات که بخش عمده‏ى آن نیز حتى پیش از آنکه این اطلاعات به رسانه‏ها برسد، انجام خواهد شد. از دیدگاه او، عرصه‏ى نبرد فردا را گستره‏ى فرستنده‏ها، رسانه‏ها، پیام‏گیران و پیام‏سازان شکل مى‏دهند. (55)
در صورتى که جریان ارتباطات بشرى توسط چنین شرکت‏هایى کنترل شود، تکلیف دیدگاه‏هاى اجتماعى و فرهنگى و نیز نظرات سیاسى که با دیدگاه‏ها و نظریات صاحبان چنین شرکت‏هایى متفاوت است، چه مى‏شود؟ و یا در صورتى که شرکت‏هاى رسانه‏اى عالمگیر مالکیت شبکه‏هاى ارتباطى را در اختیار خود بگیرند و محتواى برنامه‏هاى پخش شده را خود تعیین کنند، به راستى تنوع و غناى فرهنگى چه مى‏شود؟ (56)
در آینده ما شاهد »حصر مشترکات فرهنگى و اجتماعى« خواهیم بود. این فرایند مقررات‏زدایى و خصوصى سازى نظام‏هاى ارتباطى و اطلاعاتى، امکان دست‏رسى به عرصه‏ها و اهدافى را فراهم ساخته است که تا دیروز به نام »منافع و مصالح عمومى« و یا به نام »حمایت از اقشار آسیب‏پذیر جامعه«، عرصه‏هایى کاملا محصور قلمداد مى‏شدند. تفوق جدید بازار ایده‏هاى تجارى و روح شرکتى کارهاى زیادى با این عرصه‏ها دارند (57) که ما در آینده شاهد آن خواهیم بود که همین امواج به ظاهر خنثا وقتى در بازار معاملات قرار مى‏گیرند و روح شرکتى بر آنها مسلط مى‏شود و از طریق سرمایه‏دارى شرکتى دست به دست مى‏شوند، با هر معامله‏اى روى آنها، ما شاهد دست کارى اطلاعات و ارتباطاتى خواهیم بود که در جهت افکار، عقاید و منافع سرمایه داران شرکتى استعمار فرانو هستند.

نتیجه‏گیرى

در این نوشتار، سعى شد با دیدى واقع‏بینانه جهانى شدن مورد بررسى قرار گیرد و ریزبینى و همه جانبه‏نگرى نسبت به این پدیده، ابعاد و تأثیر رسانه‏هاى استعمار فرانو بر جهانى شدن بررسى شود.
در پدیده‏ى »جهانى شدن«، آشفتگى معرفتى و افراط و تفریط بینشى وجود دارد، به گونه‏اى که جهانى شدن، هم پیام‏آور امپریالیسم معرفتى است و هم پیام‏آور ضد امپریالیسم معرفتى و هم سازنده و پردازنده‏ى بت‏هاى معرفتى و هم تخریب کننده‏ى آنها. (58) این آشفتگى معرفتى را در چشم‏اندازهاى رسانه‏اى هم مى‏بینیم. داگلاس کلز )Douglas Kells( در این باره مى‏نویسد:
این تکنولوژى‏ها )رسانه‏ها( مى‏توانند به عنوان ابزار سلطه‏ى آزادى، اغواگرى یا روشنگرى اجتماعى مورد استفاده قرار گیرند و این به روش‏هاى فرهنگى و متفکران فعال حال و آینده بستگى دارد که تعیین کنند تکنولوژى‏هاى جدید در چه راهى مورد استفاده قرار گرفته و توسعه یابند و چه منافعى را برآورده کنند. )نش، 125، 1380(.
همچنین بررسى شد که جامعه‏ى مدنى جهانى حالت گسستگى دارد و ناپایدار است. عاملان جهانى شدن، شرکت‏هاى چند ملیتى هستند که توسط طبقه‏ى زرسالاران اقتدارطلب اداره مى‏شوند که امروزه آنها را به نام »استعمار فرانو« مى‏شناسند و نیروى محرک جهانى شدن، »انقلاب ارتباطات« است. وقتى نیروى محرک جهانى شدن )ارتباطات و اطلاعات( در چند شرکت فراملیتى است، متفکران مى‏توانند بر این فن‏آورى تأثیر بگذارند که در جهت این شرکت‏ها فکر کنند. این متفکران دیگر نمى‏توانند روشنگرى کنند و آزادى به ارمغان بیاورند. در نتیجه، جهان تحت سلطه و اغواگرى همین شرکت‏ها قرار مى‏گیرد و آنها هستند که تعیین مى‏کنند چه راهى را برود و چگونه توسعه یابد و منافع چه کسانى را دنبال نماید.
این شرکت‏ها در آینده، هژمونى فرهنگى خود را به انواع و اقسام روش‏هاى دقیق و به ظاهر عامه‏پسند اعمال مى‏کنند؛ مثل جریان آزاد اطلاعات و آزاد بودن دریافت اطلاعات. آنها به ظاهر شعار »پلورالیسم فرهنگى« و »جامعه‏ى چند صدایى« سر مى‏دهند، ولى در نهان، با تمرکز گرایى و مقررات زدایى و خصوصى سازى جریان اطلاعات، درصدد کنترل اجتماعى جامعه‏ى جهانى هستند، آن هم به شکل بسیار پیچیده و غیر قابل رؤیت. در این صورت، ما جریانى به نام »جهانى شدن« نداریم؛ هر که قدرت دارد جهان را آن گونه مى‏سازد که مى‏خواهد. دیگر نمى‏توان دیدى خوش‏بینانه نسبت به فرایند جهانى شدن داشت.
از سوى دیگر، نباید دچار توهم شد که این بدبینى‏ها توهم توطئه است؛ زیرا در سال‏هاى اخیر، دانیل پایپز )Daniel Pipes( مفهوم »توهم توطئه« را رواج داد و آن را به ابزارهاى تبلیغاتى براى تخطئه‏ى پژوهش‏هاى تاریخى درباره‏ى نقش کانون‏هاى استعمارى تبدیل کردند. (59)
حال با توجه به تمام آنچه که استعمار فرانو هزینه کرده است تا جهان را در دستان خود داشته باشد و حکومتى اقتدارگرا در این جامعه‏ى مدنى گسسته جهان حاکم کند با مانع بزرگى بر سر راه خود مواجه است و آن »اسلام« است.
امروز ما شاهد دو نوع جهانى سازى هستیم: یکى جهانى سازى غربى و دیگرى جهانى سازى اسلامى. جهانى سازى اسلامى مسیر تاریخى خود را با توجه به دستورات الهى مى‏پیماید. در اولین قدم، قرآن مجید به شناسایى تمدن‏ها امر نموده است. (60) اگر تحقیقى در تعالیم اسلامى )قرآن و روایات( انجام دهیم، مى‏توانیم مبانى فکرى و فلسفى جهانى سازى اسلامى و ویژگى‏هاى آن و حتى ابزارهاى آن را بیابیم؛ مانند اصل دعوت و هدایت که با زبان فطرت بیان داشته است.(61)
اسلام با فطرت‏هاى پاک بشریت سروکار دارد و از طریق فطرت‏ها بر ذهن و فکر و اندیشه‏ى افراد تأثیر مى‏گذارد و جهانى سازى خود را پیش مى‏برد. این یک الگوى کاملى در برابر الگوى ارتباطى و اطلاعاتى استعمار فرانو است.
این الگوى کامل بهتر مى‏تواند جهانى سازى را به نفع خود پیش ببرد؛ زیرا الگوى جهانى سازى اسلامى منطبق بر فطرت انسانى است و فطرت‏ها حقیقت طلب و به دنبال آینده‏ى منطبق بر فطرت هستند، در حالى که الگوى غربى جهانى سازى الگوى منطبق بر غرایز و نفسانیات است که این جهان را به قهقرا مى‏کشاند.
نمونه‏ى آن »طرح خاورمیانه« استعمار فرانو است؛ یکى از قدم‏هاى استعمار فرانو براى جهانى سازى، ولى با گذشت چند سال از اعلام آن، ما شاهد ایجاد یک »خاورمیانه‏ى اسلامى« هستیم.

پی‌نوشت‌ها:

1- عضو هیئت علمى دانشگاه بین‏المللى امام خمینى قدس سره.
2- پژوهشگر مرکز تحقیقات صدا و سیما.
3- مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانى شدن چالش‏ها و فرصت‏ها، محمد توحید فام، ص 65.
4- جهانى شدن و مخالفان آن، ص 1.
5- مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانى شدن چالش‏ها و فرصت‏ها، دولت و دموکراسى در عصر جهانى شدن، ص 237.
6- اسماعیل‏پرور، رواق اندیشه، ص 31.
7- جامعه شناسى سیاسى معاصر، ص 124.
8- اسماعیل‏پرور، رواق اندیشه، ص 27.
9- همان، ص 34.
10- چرخش‏هاى لیبرالیسم، ص 121.
11- جامعه شناسى معاصر، ص 115.
12- علوم سیاسى، ص 237.
13- هربرت شیلر، سیاحت غرب، ص 12.
14- حدیث ولایت.
15- همان.
16- حسین کچوئیان، روزنامه کیهان، 14 / 9 / 1383.
17- اقتصاد سیاسى ارتباطات جهانى و امنیت انسانى، ص 183.
18- همان، ص 190.
19- همان، ص 192.
20- جامعه شناسى سیاسى معاصر، ص 10.
21- همان، ص 11.
22- جهانى شدن و مخالفان آن، ص 73.
23- جامعه شناسى سیاسى معاصر، ص 272 و 273.
24- روبرت دبلیو، مک جنزى، سیاحت غرب، ص 38.
25- هربرت شیلر، سیاحت غرب، ص 17.
26- جامعه شناسى سیاسى معاصر، ص 25.
27- مسعود پدرام و مهدى محمدزاده، رسانه.
28- اقتصاد سیاسى ارتباطات جهانى و امنیت انسانى، ص 182.
29- میشل والنتین ژان، سیاحت غرب، ص 39.
30- مارک آر. نلسون، سیاحت غرب، ص 22.
31- میشل والنتین ژان، سیاحت غرب، ص 41.
32- حمید مولانا، سنجش و پژوهش، ص 55.
33- همان.
34- سیده فاطمه محبى، سنجش و پژوهش، ص 26.
35- حمید مولانا، سنجش و پژوهش، ص 55.
36- جان سامرز، سیاحت غرب، ص 13.
37- همان، ص 14.
38- همان، ص 17.
39- یونس شکرخواه، پژوهش و سنجش، ص 114.
40- Hachette Filipacchi Media.
41- ایناسو رامونه، سیاحت غرب، ص 22.
42- یونس شکرخواه، پژوهش و سنجش، ص 114.
43- شیلر، ص 12.
44- اقتصاد سیاسى ارتباطات جهانى و امنیت انسانى، ص 190.
45- اریک کلینزبرگ، سیاحت غرب، ص 21.
46- همان، ص 20.
47- روبرت دبلیو، مک جنزى، سیاحت غرب، ص 35.
48- کاظم معتمدنژاد، رسانه، ص 27.
49- یونس شکرخواه، رسانه، ص 9.
50- همان.
51- نظریه‏هاى جامعه‏ى اطلاعاتى، ص 265.
52- یونس شکرخواه، رسانه، ص 8 و 9.
53- نظریه‏هاى جامعه‏ى اطلاعاتى، ص 265.
54- جرمى ریفکین، سیاحت غرب، ص 7.
55- یونس شکرخواه، رسانه، ص 7.
56- جرمى ریفکین، سیاحت غرب، ص 10.
57- یونس شکرخواه، رسانه، ش 4، ص 21.
58- جهانى شدن فرصت‏ها و چالش‏هاى فرارو، ص 106.
59- اریک کلینزبرگ، سیاحت غرب، ص 36.
60- بازتاب اندیشه، ص 33.
61- مرتضى شیرودى، رواق اندیشه، ص 31.




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط